پوهنیار بشیرمومن

 

 

« من خودرا به آن دار می بینم »

گاه در برهه های تاریخ مردانی پدیدار می شوند که در راه دفاع از آزادی وطن، و در راه رهایی مردم از چنگ اجنبیان و فساد جان خود را فدا میکنند. آنان را توطه گران نامردانه به قتل میرسانند تا آوای وجدان جامعه را خاموش کنند، تا مردم صدای حق را نشنوند،. اینها شهیدان ملی هستند. آنچه ملت مارا پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی ما هستند. از سقوط  حکومت  امان اله خان که رهبر ملی ما بود < تاشهادت  داود خان وهزاران شهیدان گمنام دیگر و تا  شهادت داکتر نجیب  که ما هنوز درمرگ او سوگوار هستیم، و آنان که اکنون برای استقلال سیاسی کشور و آزادی مردم، و علیه ستم، خودکامگی وفساد مبارزه می کنند، تا من و شما امروز اینگونه سربلندانه از تاریخ و فرهنگ مان یاد کنیم.  فقط رهبران ملی و شهیدان ملی ما این ملت را زنده نگه داشته اند و جاویدان کرده اند، وما حق نداریم که آنها را فراموش کنیم.

داکتر نجیب اله  یک اندیشمند استثنایی و یک سیاستمدار تیز هوش بود. داکتر نه تنها هوش فوق العاده ای داشت ودرمسایل سیاسی تیزبین و آینده نگری واقع بینانه بود، بلکه از شهامت فوق العاده ای نیز برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد وبه کجا می رود. نباید فراموش کرد که او هم یک انسان بود  ودر شرایط  بس دشوار مسولیت رهبری کشور  طوفان زده  را بدوش گرفت،کاملاً طبیعی است که ا ز خطاها و اشتباهات مبرا بوده نمیتوانست ، امااو زمانه را خوب درک کرده وزودتر از دیگران به این نتیجه رسیده بود که باید مخالف خود را پذیرفت  وباید بطرف پلورالیزم  سیاسی رفت. همان طوریکه بارها تکرار میکرد « باید با دیگران کنار آمد» او مصمم بود که توان وهوش و زنده گی خود را وقف مبارزه علیه خیانت به میهن،  وانحصار قدرت کند ، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود... و این هزینه را در فجیع ترین شرایط پرداخت کرد.

آنچه بر سر داکترنجیب اله  آمد، همانست که اکنون در حال تکرار است. او رییس جمهور افغانستان بود به او اعتماد کامل داشت وهمین اعتماد و وابستگی حسادت برخی دیگران را که خود را "پیش کسوت" به شمار می آوردند برانگیخت. در عصرما افغانان تشنه ی دانستن از تاریخ حاکمیت  داکترنجیب  وچگونگی  سقوط حکومت اووچگونگی ماجرای قتل او هستند . چگونگی اینکه  چرا کسی به این جنایت وحشیانه اعتراضی نکرد. این یک تراژدی بزرگ میهن ماست که هرچند مسئولیت اصلی اش بر عهده ی یاران خودش است . در حقیقت امروز مصادف است با 19 سالگرد  شهادت داکتر  نجیب اله  وبرادرش شاپور احمدزی،  و نه پانزدهمین سالگرد مرگ شان ، زیرا 19 سال قبل  او از دست یارن خود به دفتر ملل متحد پناهنده شد که در واقع  داکتر همان وقت روحاً کشته شده بود وچهاز سال بعد بواسطه استخبارات پاکستان جسدش به دار آویخته شد. چنانکه در دفتر ملل متحد خودش مینویسد که:

پرږدی چی خړسیلاب می یوسی- چی په لامبوزن آشنا می ډیرډیر نازیدومه

اما سکوت سیاسیون درقبال این جنایت خود گویای نوعی همراهی خاموش آنها است و از این جهت دادخواهی و پیگیری روشن شدن تمامی ابعاد این جنایت علیه پریزدنت نجیب یک وظیفه ی ملی است. امروز سخن گفتن ازحقوق بشر که اهمیت تاکید بر آن را بسیاری بدرستی دریافته اند، بدون اشاره وپیگیری ترور داکتر یکی از مصادیق جنایت علیه بشریت، سخنی سخت بی پایه می نماید. با سر نگونی داکتر هزاران تن از شهریان کابل در نتیجه اختلافات ذات ا لبینی مجاهدین کشته می شوند و هزاران هزار دیگر در جنگی بی معنا و باز هم برای تضمین بقای نظامی آزادی کش به کام مرگ در می غلطند. سیاسیون  که اگر مسئولیت و سهم خویش را در این تراژدی نپذیرند هرگز نخواهد دانست که جنایت علیه بشریت تنها زمانی می تواند بوقوع بپیوندد که این جنایت همراهانی بسیار گسترده تر از حلقه ی محدود حکومت داشته باشد واینکه همراهی تنها همفکری نیست بلکه سکوت دربرابرجنایت و بدتراز آن بی تفاوتی در برابر آن مهمترین زمینه ساز چنین فجایع بشری است. مردمی که این را نداند توانایی تربیت فرزندانی صلح طلب و انساندوست را نخواهد داشت. امروز پذیرفتن مسئولیت بمعنای عدم سکوت در برابر این جنایت و جنایات دیگر است. بدون چنین خود آگاهی ملی راهی بسوی دمکراسی گشوده نخواهد شد.

ناسزاها و حملات ناجوانمرادانه ی سنگواره های «عاشفان» به داکتر نجیب ، از اولین روز های که او برای نجات  وطن در راه صلح وآشتی گام گذاشت وهمه مشکلات را پذیرفت، آغاز گردیده بود، و اینک نیز، علی رغم اینکه19 سال فاجعه و جنایت برای همیشه درستی پیش بینی های داکتر را در تاریخ افغانستان ثبت کرد، بغض این مغز های جامد و اذهان متحجر نسبت به او تسکین نیافته و کینه توزی های بیمارگونه ی آنان همچنان ادامه دارد. یکی از دیپلومات های سابقه دار کشورمیگوید « من هرزمان که صحنه به دار زدن داکتر نجیب اله را میبینم ویا به خاطر می آورم  ،من خودرا به آن دار میبینم  . او به این باور است  که به دار آویختن داکتر نجیب به حیث آخرین رییس دولت  ومنشی حزب در حقیقت  انتقام پاکستان بود  که از حزب دموکراتیک خلق افغانستان و آن دولت گرفت. از این رو هرکس که در آن رژیم کار کرده وحد اقل احساس وطن وطن دوستی دارد  باید خود را در آن  جا قرار دهد. به قول معروف  « اکر در خانه کس است  همین یک نکته بس است» . زیرا پاکستان با داکتر نجیب اله دشمنی شحصی نداشت.

در دنیای علم و دانش مثالهای متعددی داریم که ارزش کارهای علمی شخص را بعد از مرگ اش شناختند.آ ثار فیلسوف معروف هالند ، باروخ سپینوزا را یک قرن بعد از مرگش ، با نام واقعی او چاپ و منتشر کردند،و امروز در اغلب اساتید و اکادمیهای معتبر دنیا آ ثار فلسفی این مرد فر هیخته تدریس میشود. به همین شکل طرح مصالحه ملی داکتر نجیب اله  است  که خود به آن باور داشت ولی چنین نمیدانست که این قدردر قلوب عام وخاص نفوذ خواهد کرد ودر همه جا  در مغازه ها  ومنازل شخصی  و موترهای عوام  فوتو های او آویخته و سی دی های بیانات او به فروش برسد. محبوبیت او  به خاطر نطق های  جذاب اش نبود  بلکه او به زبان مردم حرف میزد ، که در بیان آن پرده سا لوس و تزویر وطن فروشان و دین فروشان را میدرید.      

او معنی و مفهوم حرمت و کرامت انسان را ،که نتیجه قرنها مبارزات آزادیخواهان دنیای مدرن بود  به خوبی میدانست، او از مبارزین  دنیا چون گاندی و نلسن ماندیلا آموخته بود که دیگر دشمنی با امپریالیزم  بی هوده وزیان بخش است چنانچه در نتیجه این دشمنی  وطن مان به میدان جنگ  بین امپریالیزم واتحاد شوروی وقت مبدل گردید.  ولی متاسفانه  تعداد امروز هنوز هم در پی دشمن ودشمن کاویدن هستند. او از روزگار آموخته بود  که حتمی نیست ، علیه غرب مبارزه کرد ،به جای آن بایست علیه ظلم و بیعدالتی  وتعصبات احمقانه قومی ومذهبی مبارزه نمود واحترام به کرامت و شخصیت انسان را پیشه کرد . او به افغان وافغانستان میبالید  و درین راه خود را فدا نمود.

 

 

یادشان گرامی باد

 

 

 


بالا
 
بازگشت