ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

 

طنزسیاسی دراطراف کلمه «جرت» پیچیده

 

دیددرخواب یک ویروس

بیچاره شد دچارکابوس

درخواب ودر خیال پلو

افتاده درآغوش دیوس

آن گمشده بازآیدبکنعان

غم مخورنشوتومائوس

گرچه بارها در زمان مدرسه وماموریت هایکه در وزات عدلیه استره محکمه ولوی ثارنوالی داشتم به ولسوالی قره باغ غزنی سفر کردم بعد از بیست وچند سال ،شش سال قبل به افغانستان رفتم از کابل با استاد حشمت اوریا که فعلاًدر کابل است به خانه رمضان بشر دوست مهمان شدیم آن وقت طالبان هنوز در مخفگاهای خود در پاکستان بودند

چندی پیش که با دوست دیگری به قرباغ غزنی رفتم در خانه یکی از هم صنفان دوره مدرسه ما که از جمله کدخدامنش طالبان است مهمان شدیم من که با او شوخی زیاد در دوران مدرسه داشتم ولی این بار روابط من شکل تشریفاتی را بخود گرفته بود. گرچه به من سخت تمام می شد ولی ترس از این داشتم که سرنوشت من در اعتماد دوستی ووطنداری سر انجام همچون سرنوشت پهلون احمد جان شهید نشود ، ملارا درعینک خودبشکل  احمدشاه مسعود می دیدم وبا احتیاط تمام حرف می زدم ، کم سوال می کردم در حالیکه دلم میخواست چیزهای ضروری را بخاطر زیبا وخواندنی ساختن صفحات ماهنامه طنزی وانتقادی بینام کنجکوی کنم. راستی باز هم می ترسیدم وبا خود می گفتم که از کجا شروع کنم که زیر خط فقر اشتباه قرار نگیرم. خوش بختانه یک صنفی دیگر ما که اورا شهید مجید کلکانی از شوخی  ماماافغانی  صدا می کرد. وی با زبان شرین پشتوی قندهاری با آن حرف می زد. ماما افغانی که از پشتو زبانان قندهاری ولایت قندز بودوزبان مادری اش هم پشتو بود مثل مجید کلکانی پشتورا بشکل گرامری نمی فهمید هرجمله که ماما میگفت مجید روان شاد میگفت روی ادبیات پشتورا پشک شویی کردی  وجمله ادبی پشتورا به ماما افغان تکرارمی کرد. ماما بخاطر شوخی های مجید کلکانی میخواست فارسی حرف بزند. ماما افغانی را که دیدم خاطرات مدرسه زنده شد او که مرا بیش از چهل سال ندیده بود دهن پاره خودرا سر من پاره تر ساخت و شروع به شوخی کرد. اولین شوخی آن این بود که گفت : او وطندار اماچ خورمیگویند در کانادا زندگی میکنی (وطنداراماچ خور مقصد اش از احمدشاه مسعود بود. من هم با شوخی گفتم بلی وطنداربی ریش  تورن گوره  تگابی من در کانادا زندگی می کنم(مقصد من ازوطنداربی ریش  تورن گوره  تگابی گلب الدین حکمتیار بود) این شوخی ما را که ملا صاحب کدخدامنش  طالبان شنید من وهمصنف مارا از مهمان خانه شخصی خودداخل حویلی خود برد و گفت شما با این حرفهای وشوخی های خود حیثیت مرا پیش طالبان کرام به یک پیسه سقوی می کنید. نا چار شدم شمارا داخل حویلی آوردم من گفتم چرا کلمه یک پیسه سقوی را مثال می دهيد چرایک پیسگی کور نادررا مثال نمی دهيد او گرچه کمی از کلمه کور رنگ باخت ولی خودرا نخارید شروع به شوخی های رکیک مثل سالهای مدرسه نمود. در این وقت بود که یکنفر داخل خانه شد که موی های سر آن هم ماش برنج شده بود. گفت با کاکای خود احوال پرسی نکردی آن مرد تفنگ خودرا ماند با من احوال پرسی کرد. گفتم این کیست گفت نشناختی ، گفتم نه ، گفت برادر زاده خودرا نشناختی؟ گفتم سیدال است؟ خنده کرد گفت در گور شب تاریک  از سر از جای خود برخواستم اورا در آغوش گرفتم احوال پرسی کردم مجلس ما خودمانی وپر از محبت وشوخی بود. حرف های زیادی در یک هفته بین ما رد وبدل شد که در آینده سفر خودرا بطور مفصل خدمت شما خواندگان سایت وزین آریایی بعرض می رسانم

 در این تازگی ها چیزی که درافغانستان خصوصاً در حلقه سیاست داغ بود ، دیدن خانم هما سلطانی وکیل پارلمان با برادر مجاهد وسر سپرده بی خبر از سیاست ملا محمد عمر آخوند رهبرطالبان کرام درکدام حجره بود. از زبان مردم شنیده بودم که خانم هما غذا های مزه داری طورخصوصی به ملا صاحب پخته وهرکس که میگوید ملا صاحب به زنها احترام ندارد دشمنی با طرزحکومت داری طالبانی است. تنها ملا صاحب میخواهدزنهايی مانند فاحشه حسرتی دستمال سر روسی خودرا بدور اندازد و دستمال مجاهدین آی اس آی انگلسی  را بسر کند. واززبان خانم هما در یک عروسی هم این حرفها را شنیدم همه حرفهای خانم  درمدیا سرگیج کننده است ولی این جمله خانم که در پارالمان گفته خیلی جالب است : «دروغ گویان را بگذاریدکه دروغ بگویند عاقلان تمیزکنند»

راستی حرف جالب چیست؟  خانم هما سلطانی که با زبان شيرین خانه ملا صاحب (دیکور) یعنی تنظیم می کند من به تائید حرفهای خانم میگویم! اری توشک ها در خانۀ که خان سلطانی ملا صاحب ملاقات کرده بودتوشک های سرخ انقلابی همواربود وروح پاک سرخ انقلابی حفیظ الله امین دوست خانوادگی ما با روح شیطانت "مستربوش" سر بر بالشت پرقو نهاده بود. ملا عمر وخانم هما هردو دستان خودرا سریک بالشت گذاشته بودند. تیمم سیاست می زدند. این جریان دیدن خانم سلطانی رابا آخوند ملا عمربا دو همصنف وپسر همصنف خودو سیدال جان برادرزاده ام مطرح کردم وهم با شوخی گفتم بگفته خانم هما جان قندول توشک های شما هم مانند پیرهن ها وبیرق خلقی ها سرخ شده وخانم هما سر توشک انقلابی با ملا صاحب تماس سیاسی گرفته است؟

هردوملای همصنف من وپسر شان که سالها در کوره سیاست پخته شده اند دیگر آن قاضی زمان شاه وملای کنج مسجد نیستند ، مثنوی رامانندایرانی هادر آیینه علم وتکنالوژی وفلسفه می بینند ، دسرشوردادندوزبان درازکردند.

 بااین سوال ام شایدمراخوش با ورفکرکرده باشندولی برروی خودنیاوردند، ولی آهسته آهسته گوش کرمرابا زرنگی که داشتندبازکردند.

من که جریان دیدن خانم همای سلطانی را با ملای بزرگوار مطرح کردم هرسه تبسم کردند عوض جواب از من پرسیدند وقتیکه درکابل درزمان شاه آوازه شد که زن خر شده بیاد داری؟ گفتم خوب بیاد دارم مثل امروز. گفت بیاد داری که مردم در جاده های کابل درمقابل باغ زنانه صف بسته بودند؟ انتظار می کشیدند که زنی خر شده بخاطرعبرت دیگر زنها به بازار آورده می شود.

این هم بیاد داری که گفتند امروززنکه خر شده را به پوهنتون کابل می آورند؟ محصلین واستادان همان روزبه صنف های درسی نرفتند، درخیابان های پوهنتون منتظرزنی که خرنشده بودصف کشیدند. امروز از همان محصلین مفسر سیاسی تلویزون هاهستند.

ملت خوشباوردین پرست خرافه پرست ما نمی دانست که آوزه خر شدن زن ریسرچ انگلیس ها با آی اس آی پاکستان بود. آنها ریسرچ "تحقیق"می کردند که در خوش باوری ملت افغانستان هنوز مانند قبایل پشتون نشین پاکستان وافغانستان خوش باوروخرافه پسند از نگاه دین هستند یا تغیر فکر کردند؟ آيا آنها دین را بشکل درست دنبال می کنند؟

این تحقیق را اول در بین مردم بی تعلیم وبی تحصیل که با خرافات دین سر دچار هستنددر قریه ها وشهر های دور از پایتخت  ریسرج کردند وبعد دردانشگاه علمی  که بزرکترین جای روشنفکری در افغانستان بود تحقیق همه جانبه کردند. به آنها ثابت شد که این ملت هنور خرافات پذیر هستند در جهاد افغانستان این خرافات زیاتر توسط ملا های جیره خوار آی اس آی ورهبران جهادی دامن زده شد.

شما دیدید که مجاهدین صادق قربانی حرفهای مزخرف دینی رهبران جهادی وآی اس آی پاکستان شدند وهمین اشتباه دست دشمنان افغانستان در افغانستان باز تر ودرازتر کرد.

حالا امریکایی ها ودولت کابل  توسط مزدوران خود ریسرچ می کنند که بدانند که طالبان با نظریات شان چه عکس العمل نشان می دهند ومردم در قسمت طالب میانه رو وطالب تند رو چه فکر می کنند وآیا کميته صلحی که امریکا وغرب ودولت کابل ساخته ، مردم وطالب به آن باور دارند وکشیدن یکتعداد طالبان کابل نشین ازلست سیاه در بین مردم وطالب چه انعکاس کرده است.

ورنه ملاعمر اگر مانند نادرشاه واحمد شاه مسعود درقرآن امظاء کنند وجگر شیر نر ویا ماده  رادرشفاخانه های مشهورامریکا وغرب بجای جگر خانم هما سلطانی بگذارند خانم جرئت رفتن تا "چشمه سالار" بین کابل وغزنی را ندارد ، چه رسد به اينکه به دیدن ملا صاحب حاضر شود وملا صاحب حاضر شود تا با کرزی ببیند. و ملاعمرحاضر با یک خانم بی خبرازخود می شود؟ "درختان سرکوه را کی شانده"

این حرفهای خانم سلطانی عزیز بیشتر ازآن نیست که زن خرشدواین نوع تکلیف های روانی دروطن ما زیاد است. شما دیدیدکه بخاطر شهرت چندین گمنام وبی سواد هم خودرا در ریاست جمهوری درمقابل کرزی  کاندید کرده بودنداین خانم هم بخاطر شهرت نوک چادر شور می دهد ودر شورا هم کسانی قرار دارند که سواد سیاست ندارند وحرفهای اين خانم را سوره یاسین فکرمی کنند.

ضرب المثل مشهورمردم را به زبان نمی آورم و نمی گویم که چه در دست بچه ها افتاده است ولی این قدر می گویم خدا مریضان روانی سیاست را صحت کامل دهدکه سیاست افغانستان با استفاده از دیموکراسی بی بند وبا ردر دست جاسوسان ووطن فروشان خصوصا شغال های جهادوقلم بدستان خود فروخته که طرح تجزیه افغانستان بدستور دشمنان افغانستان سر دست گرفته اند ، افتاده است . ولی ایمان داریم که به چپ چپ سگ دریا مردار نمی شود.

"تا سیاه رو شود آنکه در او غش باشد"

بعداز این ملاقات قره باغ غزنی من خانم را در یک عروسی دیدم از سر تا پا بشکل یک مانکن غربی آرایش شده بود. به چشم من هم گرم خورد. من ناخن های خود را دیدم تا خدا اورا از نظر بد حفظ کند. در همان شب خانم جان  جریان دیدن خودرا بارهبرروی گیراز مردان با زبان شرین خود قندولک شروع کرد. من که  از زبان مردم کابل کلمه "جرت " شنیده بودم ودراین تازگی ها درنوشته داکترصاحب عثمان که در مقابل  همسنگران وحریفان گنده  به زانو قلم خود کلمه"جرت" استعمال کرده بود گرچه معنی "جرت قوز وجرت عوز " رانمی فهمیدم  ، با خود گفتم که حتماً کلمه "جرت" معنی خاص دارد که یک نویسنده بزرگ ومباررز! در برابر حریفان خود بشکل ادیبانه  استعمال کرده است. من هم مانند داکتر صاحب جرئت اخلاق ازخود بخرچ دادم وروی به خانم هما سلطانی کردم ،  انگشت بزرگ خودرا بطرف خانم با یک تبسم نمکی نشان دادم :  جرت کلمه قوزوعوزاضافه کردم(جرت قوز وجرت عوز) گفتم . خانم هم به من گفت حالا دیموکراسی غربی در وطن است من از "جرت وفرت "مردان نمی ترسم. زانو به زانو درشورا با قاتلین مردم ،تفنگسالاران ، قاچاقبران ،جاسوسان ووطن فروشان بیشتر از سه دهه نشسته ام  ، یکی از آنها جرئت دیدن بطرف من وخانم بارکزی ودیگر خانم ها را ندارند. من هم گفتم دختر عموجان با این جرئتی که توداری از نظر خدا تراحفظ کند .حرف دیگر ندارم ، کم ات

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت