حسن پیمان

 

نگاه کوتاهی پیرامون"فراخوان ملی"و

مسئولیتهای تأریخی ان

پس منظر تأریخی زمامداریهای امرا وسلاطین در افغانستان؛سراسر بیان کنندۀ کشمکشهای قومی وقبیلوی؛خان سالاری ها وقبیله سالاریهاوارباب رعیتیها وبا قتل عامها؛ونسلکشیها وتصفیه های قومی ونژادی وبا سمت وسمت بازیها؛گره خورده است.این جامعۀ استبداد پذیرومستبدپرست در گرو خرافات سنتی وذهنیتهای کور وبسته وانکشاف نیافتۀ قرون وسطائی محصور مانده که؛بستررشد ان برایش؛خشونت؛جنگ وغارت؛تعصب وبرتر جوئیهای انتنیکی قومی ونژادی وزبانی ومذهبی را،مهیاوفراهم می اوردکه؛در طول تأریخ فراز ونشیبهای زمامداریهای کشورما؛یکی از مظاهر عمدۀ ناکامی حاکمیتهای مرکزی یک قومی را به نمائیش میگذاردکه؛ بخاطربقأ وادامۀحیات ننگین خود باتکیه به قدرتهای خارجی و با براه اندختن نفاق ملی با استفادۀابزاری از ان برای جلوگیری از وحدت ملی از دموکراسی واقعی وعدالت اجتماعی ومحرومسازی ملیتهای تحت استبداد؛کاربرد عملی داشته است که میتوان در ان ریشه یابی نموده ویگانه سر چشمۀ تمامی این جنگها وفجایئع وخونریزیها ونسلکشیهای پیهم ودوامدار ارزیابی نمود. وروشنفکر این جامعۀ تا امروز با شعار زنده گی نموده است وارمانهای انسانی انهادر شعارهاباقیمانده است؛واماامروز این جامعه؛بامستبد واستبداد وبا هردوی ان اشنائی حاصل نموده است واز هردوی ان نیز بیزاراست.ولیکن بازور گوئیها درزیر برچه ونیزه، ستم پذیر باقیمانده است؛زیرا این ستم پذیری را هم فرهنگ حاکم ان تقویت میکند وهم دین خرافی فاشیستی"نوع طالبانی"که ممثل خرافات فکری وعقیده تی جامعۀقبیلوی است..(1)ودررأس ارزشهای اعتقادی ان اخوندهای بیسوادوملا های بی عمل ویا حضرت صاحبان؛حکمتیارها وملا عمر ها وامثالهم قراردارندکه زیر بنای اساسی اجتماعی انرا میسازد؛وعلت اساسی انهم دراینجا نهفته است که قشرهای مذهبی-سنتی همیشه با اتکأبه ارزشهای فکری واعتقادی جامعه واستفادۀ ابزاری ازان؛پیروزمیشوند.به قول تحلیلگردانشمندی بنام "دای فولادی": "شاه صالح "شاه امان الله راباهمه"برنامه های مترقی ودموکراتیک ان"یافرار میدهدویا جسدحلق اویزش را(مراداز داکتر نجیبالله شهید-صاحب این قلم)درچهاراهی عام اویزان میکند؛وشاه را از اهداف وبر نامه هایش منصرف ومنحرف میسازد؛چون قشرسنتی-ارتجاعی برای بدست اوردن این اهداف خود قیام اجتماعی مردم رادر عقب دارد وبرای تحریک قیام اجتماعی مردم؛مطابق به ارزشهای فکری؛اعتقادی وفرهنگی خرافی سنتی که در درون جامعه ریشۀ قوی ونفوذ عمیق دارد وارزشهای دموکراتیک قانون را درک کرده نمیتواند.(2)وشاه دموکرات وانقلابیرا به (180 درجه)به عقب میگرداند.وبه ارتجاعی ترین خواست سنتی-خرافی ارتجاعی با الاخره پاسخ میدهد"به شکست خوردۀ سیاسی"مبدل میگردد.ومردم با تحولات ان نا اشناست؛اگر حمایت کندیک حمایت کور است که چون سوتۀکوراست که خداوندازضربۀان بنده گان خودرا نجات دهد.ولی دران طرف حمایت جامعه ازقیام قشر سنتی-ارتجاعی تحت عنوان"حفظ شریعت اسلامی"یک حمایت بیناست که؛شاه از این شناخت در جامعه عاجز است.که تحت نام "دفاع از شرعیت"تمام نظم وتکامل جامعه را برهم زنندوزمینه را برای حکمروائی هر ولگرد دیگروبه غلامان انگریزی وبه دریدونیها وملتانیهای هند برتانوی"طائیفۀسلطنتی ال یحیا"با شستوشو شدۀ مغزی؛مساعد سازند.-وبا عدم شناحت وعدم دانش وخود اگاهی؛حمایت از اصلاحات؛حمایت کور است که از ارزشهای فکری وسنتی خرافی که زیر بنای فرهنگ منحط قبیلوی را میسازد؛اب میخورد وحمایت میگردد.و نتیجۀ اصلاحاتی است که کورکورانه ازبالا بالای جامعه تحمیل میگردد...وجامعه مطابق ارزشهای فکری وعقیدتی خود قضاوت میکنند؛نه با شعار فکری چندنفرروشنفکر"شهزادۀسرخ"انان.که درحقیقت نقش درجامعه بدون حمایۀ جامعه بی تأثیرمیگردد که جامعه راباخودندارد؛واگریک دزد؛غدار؛مستبد وفاشیست وروهانی متحجر وارتجاعی وخرافی که نسبت عدم خود اگاهی جامعه ازپشتیبانی قوی جامعه حمایت میگردد؛وحاکمیت رابرای تقویۀ فاشیسم واستبداد سنتی خرافی قبیلوی رهنمون میسازد..."(3) یعنی نظام هرقدر فاسد ومنحط هم باشد؛اگراززمامداردفاع نماید؛دولت ان سقوط نمیکند...بگونۀمثال:همان جامعۀمتأثرازذهنیتهای کوروخرافی است که؛نام داکترنجیب الله را"نجیب گاو" میمانند وبه مجاهدین این تیکه داران اسلام وشرعیت ؛وانحصار گران جنت ودوزخ و"قران خوران در مکۀ معظمه" بنام اسلام واسلامیت؛صرف نام مقدس"جهاد"که ازمبارزات پیشینۀ ضداستعماری وضد مهاجمین ویرغلگران به گوش ایشان اشنا است؛وانگلیس مکاروشیطان نیزبنابر عقده های تأریخی خودبیشتر انرا  به گوش ایشان اذان میدهد؛خوشباورانه وپاک طینتانه برای این معامله گران وتاجران دین واجیران حلقه بگوش انگریزوانگریزیان پناه گاه تهیه مینمایندوبه خانۀخود به انها جای میدهند؛به مرکب و به اسپهای ایشان کاه وبیده وجو وهست وبودی که دارند برای ایشان صرف بنام اسلام واسلامیت نثارمینمایند؛ونان میپزند؛گوسفندمیکشند واز ایشان حمایت کور مینمایندامازمانیکه لذت حاکمیت"جهادی"و"شرعیت طالبانی"را خوب میچشند ودر فرق فرق خود میخورند؛ودرزیرفشارهای ظلم وستمهای ماقبل تأریخ وظلم واستبداد،قتل وغارتها؛نسلکشیها وچور وچپاولها وتجاوزات جنسی وبی ناموسیها،ورقص مرده ها،وهزاران نوع تخلف؛تجاوز؛جنایات وفجائیع وخونریزیهای بی نظیر تأریخی؛تخریبات وویرانگریها واتش سوزیهارا؛عملأ وزنده به چشم خود میبینند؛وحتی مرده های خودرا از حریم خانۀ خود بیرون کشیده نمیتوانند وحتی مجال دفن انرا درزیرباران راکت ومرمی؛وبدون ادای نماز جنازه وبا سپری نمودن روزها پارچه های گوشت انهارا از روی حویلی وباقیماندۀ سگهای ولگرد کوچه را جمع ودر گوشۀحویلی خود دفن مینمایند.بعد از چشیدن ضرب تلخ کیبل کاریها وشلاق زدنها و؛دره زنیها،وقنداق کاریهابا تفنگ؛ وسنگسار ها؛وده ها نوع شکنجۀروحی وجسمی وایجاد فضای ترس ووهشت غیر اسلامی وغیر انسانی؛اگاه میشوند ومیبینند که؛پشتیبانی"کور"بمثابۀ همان"سوتۀ کوری"بوده است که؛پیهم در فرق خود میخورند؛وچشمان شان باز میگردد وبخود می ایند که دیگر کار از کاررفته است  ؛وانگشت ندامت گزیدن هم دیگر سودی ندارد.انگاردوباره برمیگردند وشعار میدهندکه؛ای قاتلان ملت مظلوم؛ای خونخواران وتیکه داران"دروغین اسلام"ای نوکران واجیران سرسپردۀ دالروکلدار؛ای جانیان مزدور پاکستان انگریزی و-ای-اس-ای-این دستگاه خون اشام دوزخی وپایگاه جاسوسی ولانۀ شیطانی انگریز.ا-بخاطر خدا وقران وروی خدا راببینید؛همان"گاو مارادوباره به مابدهید؛واین خران خودرااز سر ما پس کنید"که در هر کوچه وپس کوچه های کابل این شعارها توام بااه وذجه ونالان مردم عام وورد زبانها میگردد.ا-ودراینجا بوضاحت دیده میشود وثابت میسازد که جامعۀ قبیلوی این پدیده های منفی ونامطلوبرا چگونه در بسترخودرشد میدهد وانرادر سراسرجامعه مسلط میسازد که؛این بستگی داردبه چهار عامل عمده وعینی که ازان ریشه میگیرد واب میخورد:و

یک:-این جامعه یک جامعۀ قبیلوی وطائیفویست که مادر اصلی زائیش این پدیده هایست.

دو:-نظام ویارژیم گر دانندۀ ان؛قوم سالار است نه مردم سالار.

سه:-عامل عمده واساسی ان حاکمیت مرکزی(یونیتار)و تک قومی است که خصلت مطلق العنان انحصارگری قدرت وادارۀ مرکزی را دارد وبس.

چهار:-جامعۀ قبیلوی نیز ازخود منطق خاص قبیلوی ودین خاص قبیلوی"نوع طالبانی وافراطی -سنتی"وشناخت بخصوص خودرا دارد.-

وبه پیروی ازان در حل قضایا برخورد نوع قبیلوی مینماید؛که البته این شناخت نیز یک شناخت کور وبسته است.که همواره به تاریکی حرکت میکندوباالاخره با افرینش مقاومتهای کور؛جنایات وفجائیع کوررا درجامعه بار می اورد وسد راه مدنیت میشود.باتمدن وتکامل اشنائی نداردوعقبگرا هست.بگونۀ مثال:(دین ملاعمری طالبانی به جامۀ شرعیت اسلامی)قبیلوی بوده واز قران وشرعیت؛صرف چادری که در قران نیست میداند؛ووسیلۀ تطبیق ان بالای زن که مادراست؛دره،قمچین،شلاق،خردم؛وسنگسارزن ومادر وشکنجه های ضد اسلامی وضد انسانی میباشد وذریعۀ ان فرمان میراند به ترویج وتنفیذ جاهلیت در بستر کوروبستۀ این جامعه؛به شمشیر دو دمۀ(حاکمیت قبیلوی مرکزی)ضرورت دارد که؛به زور "شمشیر قبیلوی"نهادینه گردیده ودوباره به اصل سنت خرافی قبیلوی خود بر میگردد.ا-امیر عبدالرحمان خان این الگوی استبدادقبیلوی میگوید"...قطع نظراز ارث پدر؛ ملک را به شمشیر گرفته ام..."(4)میراث شوم شوئنیستی "امیر" درهمین تاریکی مغز ان نهفته است که؛این وطن رابه خودمیراث پدری میداند ؛واز جانب دیگر انر به زور شمشیر خودبه اصطلاح خودش از"دشنن قطغن بدخشانی"یا هزارستانی ویا هم نورستانی گرفته است،نه ازانگلیسها ومها جمین خارجی بلکه انگلیس را نسبت به هموطن بدخشانی برترمیبیند چراکه از تاج وتختش حمایه میکند واین وطن رادودسته به باداران انگلیسی هند برتانوی اش پیشکش مینماید وبه این وطن فروشی خود نیز سخت میبالد ازاین تحلیل وارزیابی به این نتیجه میرسیم که:کسی در این جامعه مئوفق میگردد ویا موئفق است که؛تعصب،خشونت،زور گوئی وشمشیر دراز ترویا به اصطلاح مردم ماسوته چوب ان دراز تر نسبت به دیگر اقوام وملیتهارا داشته باشد.وغرقه در فساد وغارت وسنتهای خرافی قبیلوی بوده وبتواند خرافات فکری وعقیدتی وجهالت ساختاری این جامعه را اقناع نماید؛والگوی رفتاری این جامعه رادر همه موئلفه ها تعین وتنفیذنماید؛واز همین جهت است که(درکنشهای خود این جامعه به کشتن وبه غارت کردن بلدیت دارد؛زیراکه زمامدار ان غارتی است)-؛ فرهنگ شمشیری وملیتاریسم فاشیستی در همه نهاد ها حاکم میگردد؛وهر لحظه امادۀ سرکوب فرهنگ نوین،نسل نوین،نهاد نوین،دربستر این جامعه قبل از رشد ونموی ان مسلط وسد میگردد.وازریشه گرفتن پدیدۀ نوبه اسانی میتواند جلوگیری نماید؛مثل ان که از رشد فرهنگ تورکان افغانستانی باکتاب سوزی ها؛ وبا منحط اعلان نمودن زبان اوزبیکی رسمأ ازطریق پارالمان وقت افغانستان بمثابۀ عالیترین مظهر ارادۀ مردم توسط قدیرتره کی؛ وبانسلکشیها وتصفیۀ قومی وبه حاشیه راندن ها وعدم سهیم ساختن در اورگانها ومقامات کلیدی دولتی وغیره که؛این پروسه با همه ابعاد ان به شکل گسترده وتعصب امیز تا امروز ادامه داده  شده است.ا-که به این ترتیب هر نوع پدیدۀ نو ورشد یابنده راازهر جهت محاصره وبالای ان به ذرائیع مختلف حمله نموده به شکست مواجه ودر نطفه خنثی میسازدکه روی این دلایل عینی وعللها وواقعیتهای انکار ناپذیر تأریخی است که ضرورت تغیر ودگر گون سازی دراین جامعه عملأ احساس میگردد.ا؛ بگونۀ مثال شعار"فراخوان ملی"(5)دردستورروزقرارمیگیرد ودر رسانه های جمعی وانترنیتهاوتارنما ها به بحثهای گرم ودلچسپی دراین زمینه،خودرا مصروف نموده اند؛امید است که تنها یک شعارنباشد وصرفأبه یک شعار باقی نماندوبه ان بسنده نشود.بلکه طرح های مشخص واهداف معین وعملی وهمه جانبه را نیزباخود دربرداشته باشد.

چنانچه انکشاف اوضاع امروزی درممالک شورشی ویا انقلابی اعراب که بویژه همزمان ویکی پی دیگری براه اندخته میشود ؛میتوان روی ان چنین مکث نمود:

یک:-ازسرایت وتوسعۀ سریع این شورشهای انقلابی برمی اید که در حقیقت امر بذات خود ماهیت ضد سرمای سالاری را داشته وبه باور برخی رجولان اگاه توطئیه های وسیعی برای شکست ان از جانب قدرتهای غربی نیز در جریان است،زیراانگیزۀتحرک همچو جنبشهاوسرایت سریع ان دامن سائیر ممالک عربی مرتجع را نیز خواهد گرفت.(،6)

دو:-چیز مهمی که قابل یاد اوریست؛نبود یک حزب انقلابی توده ای در یک ائتلاف ویا اتحاد عمومی با سائیراحزاب وگروه ها وسازمانها ومردم اگاه وپیشقراولان در وجود یک(جبهۀ وسیع متحد ملی)وبااهداف وبرنامۀ معین ومشخص،مطابق به شرائیط واوضاع ان که میتوانست این شورشهای انقلابی توده ای را به نحو شائیسته وخردمندانه ومدبرانه ان بیشتر رهبری سالم نماید.

سه:-مقاومت شدیدوایستاده گی توده های خشم اگین،نمادی از پایدار بودن جنبش بین امللی کارگران وکلیۀ زحمتکشانرامیتوان در سیمای درخشان این شورشهاوقیامهای انقلابی بوضاحت مشاهده نمود.

 چهار:-واین بحرانات شتابنده در جوامع  ثروتمند واما محافظه کار وعقبگرای اعراب؛نمودی از تشدید عمیق بحرانات مزمن جوامع سرمایه سالاری جهانی بوده که ،لبۀ تیز ان در مجموع برضد بورژوازی وانحصارات ومونوپولهای سراسری دنیای سرمایه سالاری میگردد.وجنبشهای انقلابی را بیشتر از پیش سرعت وتشدید وتقویت خواهد بخشید.

پنج:-ایران اخوندی بنابر جبن سیاسی وتسلط استبداد خشن وطراز فاشیسم اسلامی بالای مردم مبارز ایران؛ ازترس جان خود؛این حرکت توده ای رادر کشورهای عربی"انقلاب اسلامی خوانده است؟که در حقیقت امر،جبن ووحشت اخوند های متکبر ومغرورایرانی را؛از سرایت سریع وهمه جاگیرقیامهای انقلابی در داخل ایران متعصب وسقوط رژیم اخوندی عقبگرای ایرانیرا،بشارت میدهد.(7)"

شش:-یک تحلیلگر عربی؛مقامات امریکائی وغرب را علاقمندبه تجزیۀ لیبی وانمود ساخته است.(8)و اومی افزایدکه دراین انقلابها صدها کشته وهزاران تن دیگر مجروح گردیده اند؛تظاهرات واعتراضات در مصر وتونس به شدت اوج خود رسیده است،وشعارهای ایشان به سر نگونی رژیم وبه تغیربنیادی ان مبدل گردیده است.ازقول همین تحلیلگر؛معمرالقذافی رهبر مستبد وخودکامۀلیبی که هوئیت عربی بودن ان با اشتباه اسرائیلی نیززیرسوال قرار گرفته است،اگراستعفاع دهد؛کشور لیبی بین طوائیف ان تجزیه وهرکدام ان حکومتهای جداگانه را تشکیل خواهندداد.ودر صورت تجزیۀ لیبی وتقسیم ان بالای طوائیف؛منطقه نیز از شعاع سرایت انقلابات پرجوش ودوامدار ان،تأثیرگزارگردیده ودر انها نیز طوائیف خواستار استقلال خود خواهند شد.(9)

هفت:-برخی تحلیلگران واگاهان به این باور اند که در مصر نسبت نفوذ قوی اخونالمسلمین" اخوان الشیاطین.ا؟"به کمک ارتجاع داخلی وبه حمایه ومداخلۀ خارجی شاید انقلاب به مسیرراست ارتجاعی منحرف داده شود که،این دیدگاه بخاطری واقعگرانیست که؛دراین انقلاب توده ای؛یک حزب ویا یک گروه نیرومند هم باشد نمیتواند نقش تعین کننده داشته باشد؛تا زمانیکه در وجودیک جبهۀ وسیع باهم متحد وازپشتیبانی همه جانبۀ توده ها وانقلابیون ومظاهره چیان عمیقأبرخوردارنباشد.واما به هررواین انقلابها وتحولات عظیم ومهم سیاسی یک دست اورد بزرگ درطی ده هاسال تسلط استبداد وحشی وطراز فاشیستی این رژیمهای عیاش وطن پرور پنداشته میشود.که درواقع ودر تحت تأثیروفشارهای سیاسی ان،عمرارتجاع اعراب بویژه درلیبی؛مصر؛تونس؛الجزیره،یمن وغیره را به شدت کوتاه میسازد وپشت ارتجاع سیاه اعراب؛اخوان الشیاطین ان وحامیان بین المللی انها را به شدت می لرزاند.

هشت:-نکتۀ مهم واشدضروریکه انقلابیون وشورشیان بنابرحکم شرائیط انقلاب در این اواخر در ان دست یافته اند،ایجاد یک هستۀ رهبری انقلاب است؛که مرکب ازهمۀ نیروهای ملی ومردمی ومیهن دوستان وتحول طلبان در طی اجلاسهای اضطراری خود برسر تشکیل یک کمیتۀ رهبری کنندۀ که مورد اعتماد وحمایت مردم وتظاهر کننده گان به منظور عملی نمودن خواسته های سیاسی،اقتصادی واجتماعی انقلاب ضرورت مبرمی دارد ،توافق حاصل نموده اند که،منجملۀ ان، ضروری ترین خواستهای انهاازاین قرار اند:

الف:- برکناری حسن مبارک وتشکیل شورای ریاست جمهوری،برای یک دورۀ گزار به یک مدت محدود ومعین.

ب:-تشکیل یک دولت ائتلافی که ادارۀ کشوررا در دورۀ گزار به عهده گیرد.

ت:-تشکیل یک مجلس موئسسان یا نماینده های انتخابی به منظورتهیۀ قانون اساسی جدید بر پایۀ اصل حاکمیت ملت وتضمین انتقال قدرت حکومتی در چهار چوب حاکمیت مدنی دموکراتیک عادلانه وغیره..(10)

بااین تحلیل وارزیابیها ونتائیج اجمالی ان از اوضاع وحوادث انکشاف یافتۀ حاضر در کشورهای مرتجع اعراب که در حصار خشم ونفرت مردم وانقلابهای توده ای ان قرار گرفته اند؛میپردازیم پیرامون شعار های جدید"فرا خوان ملی"میهنی مان که از نیات پاک ومیهن دوستانۀ مطرح ان در این برهۀ حساس نهایت ارزشمند بوده که از شرائیط نهایت بحرانی ونا هنجارکنونی کشور که بویژه درپرتگاه هستی ونیستی قرار گرفته است وبخاطر نجات ورهائی ان ازچنگال خونین این بحرانات مزمن وکشنده،واز عمق نیات سالم ومثبت رسالتمندانۀ نخبه گان اگاه واز نیازهای مبرم مردم در قید استبداد فاشیستی-مافیائی واز خواسته های ملی ودموکراتیک توده های ملیونی مان منشأمیگیرد؛ که با توجه باوقوع کلی ای این تلفات وضایعات،قتل و غارتها؛نسلکشیها وخونریزیهای کاملأ بیهوده ودوامدار وفرساینده وایجاد خصومتها وخشونتهای گوناگون ملی؛اتنیکی وسیاسی واجتماعی ونظامی تحمیلی در این کشور ماتم زده؛امریست بجا وخواستی است مطابق به نیاز زمان وشرائیط مسلط استبداد فاسد-فاشیستی-مافیائی حاکم در کشوراما قبل از انکه این شعار پایۀعملی پیداکند ومورد پشتیبانی همگان قرار گیرد ویا به تحقق ان اقدام گردد؛سلسله سوالات مهم احتمالی نیز در این راستا در ذهن ادم تداعی مینماید که ؛پیش غوری بالای انها خالی از مفاد نخواهد بود:

یک:-این شعار فراخوان ملی قسمیکه در فوق اشاره گردید؛واقعأازنتائیج بحرانی ونا هنجاریهای درونی این جامعه سرچشمه میگیرد تا عاملها وحامیان خارجی داشته باشد؛زیرا برخی منفی بافان خادم در کمین نشسته به مقابل هر طرح نو وجدید عکس العمل نشانداده و بسیارساده فورأ به"دیکته شدۀخارجی" ویا به دست داشتن خارجیها متهم میسازند بدون ان که کدام نظرویا پیشنهادات معقولتردیگری داشته وبجای   ان ارائه نمایند.

دو:-واینکه؛سرایت والهام ازانقلابات توده ای واز بحرانات کشورهای عربی چون(لیبی؛مصر؛تونس والجزیره وغیره..)صورت میگیرد ویا کدام حرکت خود جوش راارمغان میدهد هنوزچگونگی ان معلوم نیست ودر عمل پیاده نکردیده است وقضاوت بالای ان زود است.واما ابراز نظرها برای غناسازی و تقویت ان یک امر لازمی به نظرمیرسد.

سه:-واگراین فراخوان ملی راحدس زدکه یک سرایت ویاالهامی از کشورهای عربی فوق الذکر باشد ویابگونۀ ان تغیرنماید.ایاشرائیط سیاسی-نظامی وشرائیط ملی-اجتماعی(اختلافات قومی ونژادی وعدم وحدت ملی که یگانه ضامن پیروزی انست وبویژه طالبان بمثابۀ یک اپوزسیون قوی وبه یک دشمن اشتی ناپذیرمبدل گردیده است منحیث یک پرابلم عمده در راه تحقق ارمانهای این فراخوان ملی قرارنمیگیرند وسائیر تضادهای که در کشور مسلط اند،مطابقت خواهندداشت )یعنی الهام وحرکت ساری ازان کشورهای که در انها انقلابات اجتماعی که مردم انها،باتوجه به کشوربی اتفاق ما،باهم همبسته ومتحد بوده اند که موئفقانه براه انداخته اند؛میتواند صددرصد در اینجا پیاده گردد ویا به نحوی دیگری خواهد بود

چهار:-وبویژه مردم افغانستان که ازدیر زمان به این طرف؛ظاهرأدرسه قسمت عمده تقسیم وازجانب دشمنان داخلی وخارجی تحمیل گردیده است؛وتضادهای تحمیلی از جانب دشمنان خارجی ومغرض چون پاکستان انگریزی وایران اخوندی متعصب وغربیها تحمیل گردیده است که پرابلم بزرگی درراه فراخوان ملی ووحدت ملی خواهد بود.و این تضادها عبارت اند از:

الف:-تضادعمده بین مردم ودولت.

ب:-تضادعمده بین طالبان وجامعۀ مدنی ومردم.

ت:-وتضادعمدۀطالبان بادولت وحامیان ان که؛سائیرتضادهاراکاملأتحت شعاع قرارداده است.

که این واقعیتهای عینی درون جامعِۀ قبیلوی مان باشرائیط درونی وبیرونی کشورهای که در انها انقلابات توده ای جریان داردایا در تفاوت فاحشی قرارنمیگیرند؟ ودراینجا نیز سوالی بمیان می اید که ایااین فراخوان متوجه حال طالبان وحامیان انست؟ویا علیه دولت وحامیان انست.ویا علیه طالبان ودولت است؛چندان مشخص نیست.واگربرضد دولت وحامیان باشد؛ایاطالبان تحت این شعارقرار خواهند گرفت ؟ویا بگونۀدیگری اقدام میگردد.؟که دران صورت ازکدام راه ها وشیوه های مبارزه باید استفاده برد؟ویادر صورت پیروزی درهمه موئلفه ها ،دررودرروی با طالبان وحامیان ان، ایا پیروزی ممکن خواهد بود وبه چه روشهای موثر بایددست یازید؟

پنج:-ایااختلافات اتنیکی؛سیطرۀ بی اعتمادیها وبویژه نبودوحدت ملی وغیره عوامل مهم دیگریکه درسراسرجامعۀما مستولی گردانیده شده است؛میتوان به یک شعارتوده هارااگاه وبیدارومتحدساخت؟وبدون یک برنامه ویک هدف روشن ومیکانیزم معین؛ بصورت یک پارچه وهمبسته ومنظم انهارا بسیج و بسوی هدف معین سوق داد؟

شش:-وازهمه مهمتر هم اینکه؛بدون یک برنامۀعمل وبدون انکه کدام نوع رژیم جانشین رژیم حاکم میگردد،میکانیزم عملی وچگونگی ماهیت نظامیکه برقرارمیگردد برمردم نیز روشن نباشد؛ایادرعقب همچو یک شعارخالی فراخواهند امد؟

هفت:-حرکت دادن نیروی عظیم ملی برای یک تغیر ویک هدف معین که نیاز به تحلیلها وارزیابیهای دقیق وهمه جانبه میخواهد؛ضروری پنداشته میشود،ایاصورت گرفته است؟وازهمه مهم؛ضرورت ایجاد یک هستۀ رهبری ویا یک اورگان رهبری کننده دراین راستا معین ومنتخب گردیده است که؛ضامن اصلی پیروزی میباشد؟درصورتیکه یک حزب قوی سرتاسری ویا یک جبهۀمتحد ملی وسیع سرتاسری بایک رهبری اگاه،فعال ودینامیک ازخود نداشته باشد،وبمثابۀیک اورگان نیرومند،متحد ویک پارچه وسمت وسوق واستقامت دهنده از خود نداشته باشد؛ایا از امدن یک خلائ قدرت واز نبود یک زعیم ملی؛انارشیسم وکشمکشهای قومی وقبیلوی وقتل وقتالها؛چپاول وغارتگریهای دودهه قبل شرائیط شوم وننگین تأریخی بعد از سقوط داده شدن نظام مترقی ودموکراتیک پیشین دوباره تکرارنمیگردد؛ایا افغانستان صددرصد توسط دشمنان ان بسوی تجزیه سمت داده نمیشود؟وبویژه افغانستان ناارام وبی ثبات که نیم قرن است،دچار همچو تحولات اسفبارنافرجام بوده وبا ده ها نوع شورشها،قیامها وکودتا ها وجنگهای خونین وقتل وغارتها ونسلکشیها دست به گریبان بوده که؛دراین میان صرف توده ها وبویژه زنان ومادران واطفال بیگناه،بیشترین قربانیهارا متحمل گردیده اند؛ومشقت ترین ودشوارترین وطاقت فرساترین شرائیط را تحمل نموده اند.ا.ا.ا واگر خشونتی درگیرد؛این قربانیها بیشتر دامنۀ فجعتر وگسترده تری را بخود گرفته،توسط لانه های جاسوسی وشیطانی ودیو بندی انگرزی پاکستانی و"ای-اس-ای-"جهنمی که تاارنج دستان ان به خون پاک خلق ما رنگین است ودر سرتا سر کشورما ازادانه فعالیت نموده وشبکه های سیاه وننگین وشوم خودرا درتار وپود این جامعه بافته است که،بانفوذ انها وتوسط انها عملا به ماجراجوئیها کشانیده شده ،زمینه های سرکوبگری وبه شکستهای تلخ وخونین ونا بود کننده تری انحراف داده شده؛یعنی تلک ودام دیگری گذاشتن ودست اویزی دیگری برای سرکوبهای خونین نیروهای ترقیخواه ودموکراتیک ودگر اندیشان واگاهان وفعالان سیاسی وگلهای سرسبد جامعه نخواهد گردید؟-که اگر دراین زمینه ها مطالعات وارزیابیهای عینی ودقیق صورت نگرفته باشد؛ممکنات را به ناممکنات مبدل خواهد ساخت؛که دران صورت در تاریکی گام نهادن وکورکورانه راه رفتن خواهد بود که ،نباید از وقوع احتمالی این واقعیتهای عینی غافل بود.

وهمچنان برخی اگاهان وفعالان سیاسی به این باور اند که،درقیامهای انقلابی مصری دست اخوان المسلمین دخیل است،ودر کشورهای دیگری که این قیامهای توده ای جریان دارد،درعقب ان برخی مخالفین ورجولان رقیب سیاسی رژیم حاکم ان به این کار دست یازیده اند؛که هنوز روشن نیست که این شورشها ویا انقلابها بنام  انقلابهای"خودجوش"یادگردیده است که به کدام طرف سرمیکشد،بطرف راست افراطی میلغزد ویا هم دستهای غربی در ان کارمیکند.ویا هم خود اگاهی خلق عرب ازشدت ظلم واستبداد کهن ونبود دموکراسی وازادی عقیده وبیان وتعصبات تحجر امیز وتاریک بینانه؛خشم ونفرت توده ها رابرانگیخته است؟ودشمنان خلقهای انقلابی این کشورازحرکت ارزشمندورهایبخش ان استفاده برده وبه کدام مسیرسمت واستقامت میدهند نیزچندان روشن نیست.(11)

بنأبااین دیدگاها وارزیابیها؛بخاطر تحقق عملی این ارمان ملی برای رهائی توده هااز این بحران واسارت؛لازم است تاپیرامون فراخوان ملی میهنی مان؛بر سر چند نکته بطورعام؛بمثابۀیک دیدگاه پیشنهادی طورفشرده مکث نمایم:

یک:-پایۀ اجتماعی وسیاسی این فراخوان ملی برای یک تغیر ودگرگونی؛از هر راهی که ممکن ومیسرباشد؛عبارت اند از،ایجاد(جبهۀ وسیع متحد ملی سراسری)مردم سالاری به اشتراک تمامی احزاب ملی ومترقی ودموکراتیک وتمامی نهاد های سیاسی؛اجتماعی وفرهنگی،باکنارگذاشتن اختلافات سیاسی،عقیده تی،ایدیئولوژیکی؛ملی وقومی ونژادی وزبانی ومذهبی وغیره شخصیتهای ملی اجتماعی واگاهان سیاسی،نخبه گان ورجولان؛نویسنده گان وژورنالستاوروحانیون ملی و ومیهن دوست وبا وجدان ودر مجموع به شمول(کلیه ای طبقات؛اقشار؛اصناف ولا یه های مختلف از تمامی ملیتها واقوام در سراسر افغانستان؛بمثابۀ یک ضرورت عینی وتأریخی دراین بررهۀ حساس باید پیریزی شود.

دو:-تهیۀ مواد تبلیغاتی درزمینه به شکل بسیار وسیع وگستردۀ ان در بین مردم ازطریق تلویزیونهای شخصی وملی وغیروابسته؛سایتهای انترنیتی؛رسانه های جمعی،جرائید؛مجلات واخباروتمامی شبکه های نشراتی علیه تروریزم،طالبان وپناه گاه مطمئن ان در پاکستان دراغوش گرم-ای-اس-ای-این مرکزبین المللی تروریسم وشکل انکشاف یافتۀان تیروریسم انتحاری؛تربیت نظامی وتجهیزوصدور ان به افغانستان وسائیرکشورهای جهان درتبانی وحمایت با سازمان تروریستی القاعده بخاطر مسلمان کشی وبرادرکشی وانسان کشی وافشای وسیع فعالیتهای هزاران مکتب ومدارس نظامی وتروریستی بنام "دینی"درانسوی مرزخط دیورند ودرسراسرپاکستان،وملا های جانی وجنایتکار وملا های خون اشام دوزخی"دیوبندی"که با پروژۀ تربیۀ کودکان برای تروریسم انتحاری بشکل محیلانه وشیطانی وشیادانه بخاطرتطبیق پلانهای انگریزی؛که فتوای مسلمان کشی،نسلکشی وبرادرکشی را مباح دانسته برضد دین اسلام قرارگرفته،ازان سوی مرز دیورندازداخل پاکستان این مرکزتربیت،تجهیز وصدورورهبری انواع تروریسم بین المللی درسرخط وظائیف وموادومفردات تبلیغاتی بایدقرارداشته باشد.ا-وافشای بی امان ووسیع ناکامیها وناتوانیهای رژیم فاسد-فاشیستی وعدم موئفقیت ان باوجود حمایت قدرتهای نظامی جهانی وعدم تعهدات سپرده شده در اجلاس "بن"و"لندن"وغیره بمثابۀ یگانه عامل تشدید این بحران وخونریزی وفجائیع درافغانستان وبویژه بخاطر اگاهی وبیداری شعورسیاسی واجتماعی واماده سازی توده ها بصورت اگاهانه وداوء اطلبانه دریک تشکل عمومی سراسری ازقرأوقصبات الا شهرها ومراکزبصورت متحد وهم بسته دروجود یک جبهۀمتحد ملی،شرط اساسی موئفقیت خواهد بود.

 سه:-تشکیل یک کمیتۀوسیع مرکزی؛ولایتی ومحلی ازمیان(جبهۀ متحدملی)که طرف تأئید تمامی اقوام وملیتها وباشنده گان مردم درسراسر کشوربرای دگرگون سازی ویک رهبری سالم ومجرب برمبنی یک اهداف وبرنامۀعلمی وعملی در شرائیط افغانستان؛یک امرحتمی وضروری بوده وبااستفاده اعظمی ازتجارب وتاکتیکهاودانش علمی وعملی خبره گان ورجولان سیاسی ملکی ونظامی میهن دوست وضرورت شمول انها در این کمیته های رهبری کننده؛یک امر حتمی شمرده میشود.

چهار:-درمیان گذاشتن مسئولانه وعلنی قوای بین امللی ناتو وامریکا وشورای امنیت ملل متحد؛وسائیرنهادهاو سازمانهای  حقوق بشر جهانی ونهاد های صلح وتعین واعزام هیئتهای مسئول برای مذاکرات وپیشنهادات سازنده برای همچو یک تغیر؛وتلاشهای وسیع وهمه جانبۀ صلح امیز واقناع انها ازارزشها وضرورتهای عینی تأریخی وگذارمسالمت امیز وابرومندانۀ قدرت وادارۀ دولتی رژیم نابکار وفاسد بی کفایت به اختیار کمیته های رهبری کنندۀ جبهۀ متحده وحتی در صورت لزوم تقاضای کمکهای همه جانبه وحمایت ازاین طرح جدید برای  استقرار یک نظام (ملی و انتخابی پارالمانی) وپیاده نمودن دموکراسی وحاکمیت قانون وقانون سالاری و تأمین عدالت اجتماعی که؛ازارزوهای دیرینۀ خلق به زنجیرکشیده وقربان شدۀ افغانستان است؛که باایشان همه جانبه درمیان گذاشته شده ودرزمینه رفع مسئولیت گردیده وبرای جلوگیری از پی امدهای ناگوار ان وگرفتن جلو وقوع هرنوع واقعه وحوادث ونا هنجاریها قبل از وقوع ان؛به یک اقدام موئثر وکاری ودقیقأمحاسبه شده را بطورهمه جانبه ضرورت دارد.ودرصورت عدم پذیرش ومقاومت در عملی شدن ان مدنظرباشد واگرپاسخها منفی باشد؛دران صورت راه ادامۀ مبارزه وخشم ونفرت مردم رانمیتوان خاموش ساخت وارادۀ اهنین توده ها را درراه انجام ارمانهای دیرینۀشان که از قرنها وسده ها به این طرف پا مال گردیده است ؛بزورنمیشود سدکرد.وادامۀ بیان وافشای گسترده علیه رژیم ودشمنان خلق غیوروشجاع افغانستان وادامۀ مبارزات سیاسی-اجتماعی ونبرد بی امان توده ها؛یگانه نجات انها درفرایند سیاسی-نظامی کشور خواهدبود.ا--- واما باید به سخن اموزندۀ شاعر مبارزی معتقد بود که،ماهیت ارتجاعی واستبداد بیرحم زمامداران مستبدرا از عمق تفکر انقلابی خود بیرون کشیده همه جوهر مبارزۀ خودرا در یک فرد چنین خلاصه میکند:

عجزونیاز نزدستم پیشه کارابلهیست

اشک کباب باعث طغیان اتش است

---------

پنج:-نوع نظامیکه استقرار میابد از(نوع انتخابی وپارالمانی-که از سطح  محلات ولسوالیها-شهرها-ولایات-ذونها-الا مرکز)بوده که شکل مرکزیت را نمیداشته باشد.

شش:-تفکیک قوای سه گانه(مقننه،قضائیه واجرائیه)درقانون اساسی قید وتقسیم وظائیف رئیس دولت وحکومت باید در قانون اساسی مشخص گردد.وقدرت وصلاحیتهای رئیس دولت بخاطر جلوگیری ازانحرافات وخود کامگی ها وخیانتها ولغزشهای شئونیستی وقومگرائی وفساد درقانون اساسی جدأ تهدیدوکاهش یابد.

هفت:-بخاطرسهولت درکارها واجرای سریع وکنترول سریع ورسیدگیهای سریع وظائیف پلانی؛قدرت وصلاحیتهای رئیس دولت وحاکمیت مرکزی؛عمدتأبه ولایات وبه ذونهای مربوطۀ ان انتقال مییابد؛و استانها در اجراات خود در همه ای عرصه ها وموئلفه ها در چوکات قانون دست ازاد میداشته باشند ودر ولایاتی که شرائیط ان ازهرلحاظ اماده است خصوصیات خودگردانی راداشته وتدریجأ زمینۀ فدارالی را در بستر خود مساعد میسازد.که با قانون مرکزی مباینت نمیداشته باشد.(درموردتقسیم وظائیف وصلاحیتهای مرکزی وولایتی دولتی قبلأ تحت عنوان" نهادینه سازی تدریجی دموکراسی درروند دگر گونیهای جامعۀ قبیلوی- بخش -پنجم--قسمت -دهم"به سایت وزین اریائی ازطریق صاحب این قلم مطالبی به نشررسیده است که خوانندۀ عزیز میتوانندبه ان نیز مراجعه نمایند) 

هشت:-هرذون وایالت مطابق به اوضاع وشرائیط خاص خود؛از خود قانون اساسی جدا گانه میداشته باشدکه باقانون اساسی مرکزی هیچگونه مباینت نمیداشه باشد.

 

نه:-پایۀ اساسی سیاسی واجتماعی حاکمیت انتخابی قدرت وادارۀ دولتی را شوراهای محلی ولسوالی،شهری، وشوراهای ولایتی وذونها واستانهای مرکزی تشکیل میدهند.

ده:-ملیتها واقوام؛احزاب؛سازمانها؛گروه ها وسائیرنهادهای سیاسی اجتماعی وفرهنگی؛نظر به حضوروهستی وموجودیت انها در مراکز رأی دهی وانتخاباتی، سهم فعال گرفته؛نماینده های واقعی وشائیستۀ خودرا بمنظور اخذرأی بشکل دموکراتیک ازاد وعلنی ومخفی ومستقیم؛به محل ومنطقۀ خویش کاندید مینمایند.

یازده:-کمیتۀ رهبری مرکزی ویا شورای موئقتی برای گزار مسالمت امیزقدرت؛نماینده گان ورزیده ومجرب ازهرقوم وملیت ازهر حزب و سازمان وگروه ها ونهادهای موجود برمبنی شعاع وجودی انها باتفاهم ومشوره با نهادهای مربوطۀ ایشان؛ویا درصورت ضرورت از شخصیتهای شناخته شدۀ سیاسی واجتماعی ملی ومترقی رابمنظورایجاد کمیتۀ انتخابات از محلات گرفته الا مراکز، انتصاب وتعین مینماید-این کمیته ویا کمیسیون مطابق به قانون انتخابات،وظائیف ومعیارهای شائیسته سالاری را طرح وتصویب وموردتطبیق قرار میدهد.

دوازده:-بدون داشتن یک برنامۀ عمل برای ایجاد این جبهه وبدون رهبری واستقامت دهندۀ ان،بدون تبلیغ واگاه سازی مردم ودر مجموع بدون یک طرح مشخص علمی وعملی به اساس شناختهای درست از اوضاع واحوال داخلی ومنطقه وجهان وبدون اماده سازی"شرائیط"به چنین حرکت واقدام به شکل اگاهانه ووطندوستانه کاملأملی ومیهنی؛باشعارهای خشک وخالی نمیتوان یک نظام راتغیر ودگرگون نمودونظام دلخواه مردم سالاری راجایگزین کرد.وتوده های ملیونی راباطیف وسیع ان به عقب خود کشانید.وبه یک نیروی عظیم دگرگونسازانه وتحول خواهانه مبدل نمود وبدون سنجش عواقب بعدی ان؛به بیراهه رفتن ان نیز دور از امکان نیست.

سیزده:-این حرکت واقدام از جانب هیچ حزب ،سازمان وگروه ها وسازمانها ویا ازطریق هیچ قوم وقبیله وازطریق سیطره جوئیهای قومی ونژادی ویا صرفأدینی ومذهبی به تنهائی ناممکن است.بایدخواسته ها ونیازهای ملی ودموکراتیک تمامی طبقات واقشار ولایه های اجتماعی واصناف بشکل واضیح وشفاف،درطرح ها وبرنامه های عملی درنظرگرفته شده براه انداخته شود؛که انعکاس دهندۀ منافع طبقاتی تمامی اقشارولایه های صنفی درعمل باشد؛نه از یک نهاد سیاسی مشخص ویا ازیک قوم وقبیلۀ معین؛تا نا رضائیتها بروز ننماید.

چهارده:-واگرهدف از اوردن صرفأ(اصلاحات باز هم از بالا وبازسازی این دولت باتبدیل وتغیروجاگزین سازی چند مهرۀ نهایت فاسد وفاشیست ووابسته به دشمن خارجی افغانستان مد نظر باشد؟)وبخاطر حفظ "نظام مرکزی یک قومی."وادامۀ استبداد طراز فاشیستی-مافیائی؛انهم در جامۀ دین ومذهب افراطی قبیلوی- سنتی باشد نه مدنی.ا-؟- انگاه خلق مابااین رفورمهای سرکوب کننده؛هیچگاه وهرگز سازش وتسلیم نخواهند گردید وافزون بران از دوصدو پنجاه سال به اینطرف،این روشهای زمامداری ورفرم سازی؛تغیر چهره ولباس وپالان پوشیها ومهره بدلی های اغوگرانه ومحیلانه،درحالیکه(این ماشین کهنه وکاملأفرسوده وازهم شاریده واستهلاک شده را در هرمرحلۀ حساس پرجوش تأریخی؛ترمیمات سطی ورنگ امیزی نمودن)نه به درد جامعۀ ماخورده ونه هم(رژیمهای مرکزی) کدام موئفقیت مثبتی را از ان نصیب شده اند؛جز ناکامی وبدنامی وجنایات وخیانت وفجائیع وفساد ونسلکش وفاشیست به دیگر جیزبلدیت نداشته اند.ا--واگر بازهم بدین منوال حاکمیت به شکل مرکزیت پیش برود؛انگار ده چندان فاسدتر؛خائین تر؛ وفاشیست تر؛جنایت کار تر ومستبد تر نسبت به پیشین خود خواهد گردید؛وفجائیع برسرفجائیع چندین مراتب افزائیش خواهد یافت واین سرزمین سوخته رابه زیر پای مردم مابیشتر به اتش دوزخ وجهنم مبدل خواهدساخت.

پانزده:-واما درمورد طالبان وپروژۀ مغرضانۀ سپردن افغانستان به پاکستان در تحت رهبری دستگاه جهنمی ودوزخی وسفاک وخون اشام-ای-اس-ای-مسئلۀ تجزیۀ افغانستان مطرح میگردد که خلقهای غیوروجسورکشورما قطعأ باان  نتهاسرسازش نخواهندداشت بلکه؛بهترین انگیزۀ برای این حرکت عمومی وفراخوان ملی در قبال سائیر عوامل عینی؛دراین مقطع زمانی بمثابۀ عامل عمده واساسی که نخست از همه لبۀتیزان برضد همچو مداخلات مستقیم واشکارا بوده؛خلاف تمامی قوانین ومیثاقهای ملی وبین امللی وعدم احترام به استقلال وتمامیت ارضی افغانستان وحوقوق حقۀ ان منحیث یک کشور مستقل ودارای جغرافیای واحد وتجزیه ناپذیر تلقی میگردد.وباصدای اعتراض عمومی وسرتاسری مردم ماوبا همبستگی ملی توده های ملیونی ما علیه این پلانهای شوم وخصمانه به شدت مواجه خواهد گردید.زیرایکی از خصوصیات مردم غیورما درمقابل دشمنان ومهاجمین خارجی باو جود اختلافات قومی وقبیلوی خود باهم همبسته ومتحدبوده اند.که توده ها را باجوش وخروش همگانی بپا فرا خواهد خواند.ا-که همچو مداخلات شوم وغرض الود پاکستان وحامیان انگریزی ان؛هیچگاه با منافع ملی ما ومنطقه سازگارنبوده؛خلقهای افغانستان پایمال گردیده وزبانۀ این اتش؛کشورهای اسیای میانه والا اروپا وغیره مناطق زر خیز ونفت خیز واسلامی جهان را خواهد سوخت.ا.ا--که هرگز چنین مباد.

به امیدان روز تابناکی که وحدت ملی واقعی خلقهای باهم برادرما درعمل ایجاد گردد.ا.ا --امین یا رب العلمین.ط

 

 

حسن پیمان

 

مارچ/13/11

نوای وحدت

بلندکنیدهمرزمان،بحق صدای وحدت--بیا جوشیم چو پولاد،شنو ندای وحدت

بسوز دیو دورنگی،طلسم نفاق بشکن--یکرنگ وپاک و جوشان،باشیم برای وحدت

جنب وجناه ندادست،بجزفراق بماسود--چراصادق نباشی زدل برای وحدت؟

نازم به مرد راستین در این مقطع زمان--که سرنهدبیهراس،کنون بپای وحدت

ما وتو جان ودلیم  ،همچویک تن واحد---چشم امید مردم،هستیم بنای وحدت

یک سنگرویک ارمان،یک عدوی مشترک--حرص وازواختلاف،همش فدای وحدت

همه اقوام سهیم اند،درین ملک ابائی--بیا نظمی بسازیم،سرمشق برای وحدت

زنهارمروباطوفان،تنها چوخس به ساهل--تاشوی موج سرکش،نه لغززراه وحدت

گرشویم مافشرده،یکپارچه سرسپرده--نابودشودمفتن،همه بلای وحدت

گرمی جوشان ما،اتش بجان عدوست--سوزدبساط فتنه،این اژدهای وحدت

دفاع میهن فرض است،برهمه برناوپیر--بایدادا نمائیم اندرفضای وحدت

اگربه عهدخویشتن،صادق وپاک باشی--صلح ایدوسعادت،کینست صفای وحدت

زبون وخوارسازد،منش فردگرائی----توفان شو مست ومغرور،بیاپناه وحدت

ای ملت ستمکش،گره بزن مشت خویش--گشته کنون مساعدچنان هوای وحدت

زمین ما خونین است،زجنگ خانمان سوز--صلح بیاورپایدار،گران بهای وحدت

گربجوئی سند ،ائین رسم وروش.---شعار "پیمان"بودست همیش نوای وحدت

حسن پیمان

مارچ/13/11

رویکردها ومنابع

دایفولادی-افغانستان:قلمرواستبداد-ص652سال چاپ--1377خ-

دایفولادی-(همان)ص654---

دایفولادی-(همان)ص658---

فیض محمدکاتب-سراج التواریخ-ج-3-ص-524-سال چاپ-1372---

سلیمان کبیر نوری-پاکستان باید به حیث حامی تیروریسم مجازات شود.ا.ا.ا-فراخوان به یک کمپاین ملی--مدنی وتأریخی--سایت اریائیی

 

ازمصاحبه های شماری رجولان وفعالان اگاه-درگردی میز منتشره در تلویزیون طلوع

بهرامی---انقلاب در تونس ومصراغازدورۀ نوین-سایت سپیده دم-2-16-11م

محمود حیدری--تحلیلگرعرب--سایت سپیده دم-فبروری-1-11م---

(همان)---

انقلاب تا عملی شدن  خواسته های توده ها ادامه دارد-(همان)و---

مصاحبۀ رجولان وفعالان اگاه در گردی میز تلویزیون طلوع---

حسن پیمان-سیطره جوئی فاشیسم قبیلوی وادامۀ جنگ وفجائیع در افغانستان-سایت اریائی

ازیادداشتها وخاطرات صاحب این قلم

 

 


بالا
 
بازگشت