ا-پولاد

   707April  2011

مطابق ۱۸ ګوچ، فروردین یا حمل

۳۰۱۵ زر- ۱۳۹۰هـ ش

This is a historical Thesis

مختصردورنمای تکامل تاریخ سیاسی آینده افغانستان

منطقه و جهان

H

آیا انسان درین قرن بیست ویکم به درجه لازم تکامل کلتوری خود نزدیک شده است؟

لازمه یک کلتور تکامل یافته و یا بسوی تکامل یا رشد چیست؟

رشد انسان قرن ما درکدام مواردی ازانکشاف سیر میکند؟

آیا آینده ما وجهان ما به این سوالات بسته است؟

به جواب سوال اول بدون اینکه مقدمه و توضیحی را در نظر گرفته باشم مینویسم نه، حتی برخلاف، سیرتکامل قهقرائی داشته است. به این دلایل:

بزرکترین لازمه رشد کلتوری شناخت، همزیستی، تعاون، تناسب، احساس و ازخودگذری است، این صفات برای هرانسان در محیط انسانی او مطرح است نه درمعیار فامل، قوم، وطن و تفکر، هر گاه یکی ازین احساسها بسوی یکی ازین معیارها سیر کند درتناسب رشد کلتوری او سوال بر انگیخته و او یا آنها را بسوی عقب یا قهقرا میکشاند.

با اینکه درین بحث ما شعر و نمونه های شعری جا ندارد اما بهترین زبان گویای حقیقت شعر و موسیقی است. ازین لحاظ با استفاده از بالای در ورودی ملل متحد مطلبی را کاپی میکنیم نه برای اینکه شاعرش به این زیان شعر گفته است، زیرااو متعلق به هیچ یک از اساسات جامد فکری  نمی گنجد. او سرشار ازجهان بینی عصرخود است که کلتوراعلای فکری اورا برای بشریت بازگو مینماید. این مرد سخنور همان مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی است. با تأسف باید گفت که ازبین سه شافرد پرمایه او دوی آنرا عَلَم کرده اند و سومش را بنا به تندی با مزه وبا حکمتی که داشته لازم به عَلَم کردن نیافته اند که این نیافتن مصلحتی درروش انسانها خلل قابل ذکری را وارد نمیکند. زمان هم روشن کننده حقیقت مسلم آن جمله است:

بنی آدم اعضای یک دیگر اند                                         (۱)                           که در آفرینش زیک جوهراند

چو عضوی بدرد آورد روزگار                                                                      دگرعضوها را نماند قـــــرا ر

تو کزمحنت دیگران بیغمــــی                                                                        نشاید که نامت نهند  آد مــــی

همین فرد سوم است که تعریف کلتور مکمل انسانی را خلاصه میکند. که ما بد بختانه تا آنجا نرسیده ایم. من به همه این جهان متمدن که بنام تمدن (۲) یا انکشاف یافته به جهانیان فخر و مباهات میفروشند کجای عمل و حرکات شان به آن رشد است که نام آنرا کلتور بالا بګذارند؟ انسان وقتی به کلتور بالا میرسد که در جهان انسانی حد اقل اگر نتواند مانند بسا کسا نیکه ازهمه امکانات برخوردار اند او ازګرسنګی، فقر، جهل، بیماری، تحقیر و توهین رنج نبرد و حتی که می میرد. پس    جا دزدن چه معنی را افاده میکند؟ معنی آّن Human right  مدعی انسان و انسانیت بودن و خود را بنام مدافع حقوق انسانی

 چه میتواند باشد بجز بی درکی و نارسائی از حقوق انسانی که این خود نه تنها ابیات سعدی را به سخره میگیرد بلکه توانا ئی درک این مدعیان بی مقدار را در نظر تاریخ و آینده های روشن به لعنت امید وار میسازد. اینجاست که به صراحت میتوان گفت جهان ما هنوز به رشد کلتوری نرسیده وهنوز هزار سال به آن رشد انسان فاصله دارند. آن رشدی که سعدی برآن می اندیشید و همردیف آن همراه سخنور بی بدیل دیگرش به زبان انگلیسی درین باره سخن رانده است، نرسیده اند.                             William Shakespeare 1564-1616مقصود من ازشخصیت ادبی زبان انگلیسی (ویلیام شکسپیر)

 لازمه یک کلتور تکامل یافته یا بسوی تکامل یا رشد چیست؟ چراکشورهای رشد یافته صنعتی امروز با هزاران تلاش اعمال ضد انسانی خودرا انسانی تبلیغ میکنند؟ برای اینکه نشان دهند دارای کلتور عالی هستند. (مشک آنست که خود بوید نه آنکه عطارگوید) این مثل را در زیان های عربی، هندی، انگلیسی، آلمانی ونیدرلندی که من به آنها آشنائی اپتدائی دارم می توانید نیز بیابید. به یقین که در زبان فرانسه ، پرتگالی و هسپانوی نیز خواهد بود زیرا جهانکشائی اولی ومخلوط زبانها در دوی اخیر بیشتر مایه دارد تا در زبانهای دیگر. اما درین اواخر زبان انگلیسی با انکشاف بدون تعصب برله یا علیه زبانی، خود را با گرفتن نام های بومی مکانها، اسما و علایق آنها چنان انکشاف داده است که سرآمد همه زبانهاست. بنا بران تظاهر به کلتورپیشرفته چیز دیگریست و کلتورپیشرفته چیز دیگری.  لازمه یک کلتور پیشرفته، راستی وصداقت- فداکاری، تواضع، همرنگی، حدشناسی، حقوق شناسی، حفظ آثاروآبدات تاریخی بشری،  احترام بخود و احترام به دیگران و غیره است. تا همه این اسباب آماده نشود انسان به تکیه گاه علو کلتور و فرهنگ نمیرسد.

رشد انسان قرن ما درکدام مواردی ازانکشاف سیر میکند؟ رشد انسان قرن ما تخنیکی وساینسی یعنی علمی است نه کلتوری . انکشاف کلتوربا تناسب ۱ درمقابل ۲ یا ۳ که(۳) آنهم بعضا یک سوی این وزن و زمانی بسوی دیگر سنگینی میکند سیر دارد در حالیکه سیر تخنیکی و ساینسی ۱ درمقابل ۱۰۰است ودر طول پنجصد سال این روند رو به رشد بوده و هنوز است.  همین بی  توازنی موتورعلمی و کلتوری جهان است که انسان روی زمین را حراسان میسازد.  روی همین بی توازنی رشد جهانی دورنمای تکامل تاریخی آینده کشورمان، منطقه و جهان را به ارزیابی و تفکر مینشینیم. شاید این حدس و پیشبینی تقریبا" کیفی وبــا فکتورهای گذشته تاریخ و عمل کردهای بشری بخصوص جهان پیشرفته تخنیکی و علمی با روی عقل آمدن کشورهای پیشرفته صنعتی مسیر درست خود را پیدا نماید، اما متاسفانه تا هنوز روزنه این امید بسته وراه تعقل کورتر و تاریکتر میگردد. اما اگر حال به همین منوال دوام داشته باشد پیش بینی من اینست:

اگرکلتور و فرهنگ را به مثابه ترمز این ماشین جهانی و تخنیک ، ساینس را گاز یا اکسلیراتورآن مثال بگیریم جهان در حد اقل پنچاه تا صد سال آینده به اینجا خواهد رسید.

مسابقات تخنیکی و ساینی درجهان امروزی ما بشدت ادامه دارد. درگذشته جهان شاهد یک اروپای پیشرفته صنعتی بود که اثرات آن در بیرون اروپا به مستعمره کشاندن و اسیر گرفتن مستقیم کشورها و مردمان آن انجامید. تنها کشورهای اروپائی بود که تمام کشورهای جهان را به ساحه زیر تسلط خود تقسیم و هرنوع اعمال غیر انسانی خود را برآنها تحمیل مینمودند. درین حرکات جهانی موتوری که ترمز داشته باشد وجود نداشت آنچه برکشورهای زیرسلطه شان میگذشت بجزچپاول، غارت، توهین و تحقیر چیزدیگری نبود. با اینکه بعد ازجنگ جهانی اول که آنهم زاده خصومت های تقسیم جهان و حق ادعای داشتن مستعمره بوجود آمده بود، کشوری را زایاند که  سرپرمدعاانسانی داشت و پای نا میمون. این کشورهمان کشورشوراها بود. بوجودآمدن کشور شوراها با ادعای آزادی ملل و حقوق کارگران، کشورهای مستعمره را پشتیبانی وحمایت نمود تا آنکه جغرافیای سیاسی جهان به شکل امروزی درآمد. اما دریغا که آنچه علمی و پختگی لازم طبیعی و تاریخی خود را نداشته باشد محکوم به فنااست، این پدیده نوجهانی با شعاراعمارکمونیزم چنان به بیراهه رفت که حتی به شوونیزم نا آگاه  نیز خود را با شعار (انتی سویتیزم به مثابه انتی کمونیزم) رساند. رهبران بعد ازلنین خود را در قماش واژه و خاص جا دادند، این انحراف  راهی بود که  در سیر تکامل  تدریجی  و طبیعی تاریخی بــه شکل غیر علمی آن تبارزکرد و بالاخره به اضمحلال کشورشوراها خاتمه یافت.

لاشه متعفن کشورشوراها به بازماندگان جهان مستعمره جو جرآت داد تا زندگی افسانوی قرنهای قبلی خود را با سروصدای دیگری سازمان دهند. دامهای تذویر این کشورها دفاع ارحقوق بشر، تعمیم دموکرا سی، همکاری بین المللی، غیرمشروع شمردن داشتن سلاح زروی، تعقیب تروریزم و بالاخره حدود نامحد ود منافع خود ساخته خود را درجهان پهن نمودند تا کشورهارا به این ترتیب و بهانه توسط تشکلی که تنها نامی تحت قیادت غیر مستقیم خود قرار دهند. (UN )ملل متحد.ازان برجاست

  آغاز این لجام گسیختگی درکشور مستقل و محکم یوگوسلاویا جلوه گر گردید. به همین ترتیب حملات دزدانه به  خاک لیبیا و بمباردمان شهر های تریپولی و بنغازی با پرواز مخفیانه هواپیما های جنگی انگلیس و امریکا پی گرفته شد. حملات امریکا به کانال پانامه که حاکمیت مستقل خود را داشت با نام مزکزهیروئین و کانال ارتباطی ، رئیس  جمهورنیمه آزادش را زنجیر پیچ به واشنگتن بردند. بعدا" حملات انگلیس به فاکلند که حق حاکمیت مسلم آنرا ارجنتین داشت با زورانگلیسها تصاحب کردند. برای اینکه  نامی جهت تعقیب کشورهای کمرشد و انکشاف نیافته دا شته باشند هیولای اسامه بن لادن را ساخته و با دهل وسرنای عجیب به آن اژدهای صد سر ساختند. با آنکه همه جهان میداند که این اسامه درمزرعه بوش وواشنگتن تربیه، تعلیم و پرورش یافت وبرای تقویه پاکستان و آی اس آی درمقابل هند و قوای شوروی وقت در افغانستان فرستاده شد. به مجرد عودت قوای شوروی به کشورشان این هیولای صد سر ساخته شده خود امریکا برعلیه خودش به جهان معرفی گردید. همزمان با آن که بوش درمسند قدرت تکیه زد. این اسامه سعودی که سالهاست نفت عربستان سعودی را به امریکا رایگان میبخشد مرکزتجارت جهانی را در امریکا مورد ضربه قرار میدهد. چرامرکز تجارت جهانی؟ وقتی او این قدرت را داشت میتوانست کاخ سفید را مورد اثابت هواپیماهای ربوده شده خود قرار دهد. زیرا ادعای این ابلیس عربی حمله به مرکز تجارت جهانی را دفاع از کشور عربستان سعودی مرکز زیارت مسلمین وتمام مسلمین جهان عنوان کرده است. اگر این ادعایش واقعیت داشته باشد. پس بسیاراحمق است که مرکزتجارت جهانی را هدف گرفته وویران کرده است. زیرا تصامیم برعلیه مسلمین و عربستان سعودی درمرکزتجارت جهانی نه بلکه در قصر سفید گرفته میشود. درین اواخر پلان تصفیه کشورهای عربی و صاف کردن اطراف اسرائیل را با هزاران چشم سفیدی دنبال میکنند. ناگفته نباید گذاشت که استعمار کهن بعد ازشکست مفتضحانه توسط دستگا های جاسو سی خود تلاش کرد تا کشورهای عربی را که منابع سرشار نفتی دارند وابسته خود نگه داشته ویا دررأس آن کشور ها مردمان خود خواهی را به قدرت برساند تا در زمان لازمی که پلان رزیلانه شان درمورد کشورشوراها تکمیل شود به سادگی بتوانند این کشورهارا دوباره زیر سلطه خود قرار دهند.

اینها بنام تعمیم دموکراسی و دفاع ازحقوق بشرکشورهای ناقض آنرا زیرفشاروحمله قرار نمیدهند زیرا آن  کشورها زیر باریوغ بهره کشی شان قراردارد وسرمایه طبیعی آن مردمان مانند سیل بسوی جامعه مصرفی بی بند وبار شان روان است. آنها کشورهایی را زیر ضربه قرار میدهند که منابع طبیعی باارزشی دارند اما دکتاتورهای قومی وقبیلوی دررأس حکومات شان قراردارد. این دکتاتورها درحقیقت همان فتنه دستگاهای جا سوسی خود شان است که درطول نیم قرن اولی قرن بیستم این مهره ها را نشانده اند تا ازنادانی شان در زمان لازم استفاده برده و بجای آنها کسانیرا به قدرت بیاورند که مانند بعضی کشورهای دیگر عربی که به صورت مستقیم وآشکار حلقه غلامی را بگوش خود بسته وبرای باداران خود خوش خدمتی مینمایند، اینها نیز چنین کنند.

کشورشوراها که بعد از لینین دست خوش بیراهه شده بود به سادگی تحت حملات دستگاهای جاسوسی جهان غرب قرار گرفت. ازان زمان به بعد جاسوسان آنها طوری درصفوف حزب آهنین لینین جابجا گردید که بعد ها شاهد بودیم چندین منشی پی هم درظاهر مردند درحالیکه همه با دسایس کشته شدند. این را هم باید افزود که خود حزب بلشویک به سرحدی درلجن فرو رفته بود که نمیتوانست خوب را از بد تشخیص دهد. دراپتدا هم یک موضوع عمده را که بنام دکتاتوری پرولتاریا عنوان شده بود بشکل دکتاتوری مذهبی ، کلتوری، مسافرتی و ارتباطی درجامعه سنتی کشورهای متشکله شوروی پیاده نمود. همین اشتباه اولی سبب شد دشمن به سادگی در صفوف بنام آهنین رخنه کند. عقیده جزکلتورانسانها بعد ازبرآمدن انسان از دوره بربریت شده است. این پدیده را که ترس در نهاد انسان جا داده و نسل به نسل تقویه و ترغیب شده است میتواند با علم و درایت وبه تدریج برای انسانها روشن ساخت. دکتاتوری و جبرنه تنها راه حل نیست بلکه راه انفجار است. ازهمین سبب کشورشورا ها ازهم پاشید ویا به عبارت واضح تر و درست تر از هم پاشانده شد. این پاشیدن نه تنها متعلق به کشور شورا ها بودبلکه مقصود انسانی، کشیدن انسان از زیر بار فشارهای طبقاتی وستم های ملی رازیر سوال بردو گرگس های لاشخوار را فرصت میسر شد تا بنام لامذهبی فلسفه طبقات را با فلسفه متریالیزم دیا لکتیک بخورد جهان زحمتکش داده و آنها را از حق خود شان محروم سازد. همانطوریکه فرهنگ، کلتور و علم متمم و مکمل یک دیگر اند درشیوه پرورش و رشد دادن باهم کاملا" متفاوت اند. علم را میتوان به سر عت کسب کرد اما فرهنگ و کلتوررا نمیتوان با سادگی تغیرداد. برای رشد کلتورو فرهنک حوصله وزمان لازم است. عجله به جائی نمیرسد بجز آنکه شیطان را به موفقیت برساند. این اشتباهات مسیر تغیرجهان را به نفع انسان زحمتکش کند تر ساخت.

این بود شمۀ ازحوادت و سیرتکاملی فتنه درجهان. این مختصرکفایت خواهد کرد تا پیشبینی های خودرادر مورد چهره سیاسی ممکنه آینده جهان خدمت خوانندگان به نوشتن بنشینم.

جهان امروز چهره دیگری دارد. این چهره جهان ترسناک است. چنانچه رسانه کشورهای غربی به آن نام اژدها داده اند. (اژدها بیدارمیشود.) آری اژدها دیگربیدار شده است. این اژدها سَرِمَداریهائی را که اورابه خواب برده بودند ازتن جدا خواهد کرد، خود، مردم خود، مردم بیچاره سرزمینهای شما و بشریت را نجات خواهد داد. اما بشرطیکه فلسفه انسانی کونگ فوتسو یا نامی که جهان براوگداشته است کنفوسیوس (۴)  درنهاد شان زنده باشد وزنده بماند. چین گذشته ازسیاست ود پلماسی امروزش (مکتب وروش سیاسی اش منظورم  نیست) کشوری است دارای سابقه ترین و بلند ترین کلتورو فرهنگ اجتماعی که به مقایسه امروز جهان نیز یک سروگردن بلندی دارد. چین دارای تمدن کهن و فلسفه انسانی والائی است، این تمدن، فرهنگ، کلتور و فلسفه را درطول یکی دوقرن بدست نیاورد است. این سنگ تهداب قرنها قبل است. قرنهائی که انسان روی زمین درخواب عمیق غفلت دست وپا میزد. هند نیز که درتا ریخ جای شامخی دارددوباره سربلند کرده است تا غفلت های قرون نزدیک گذشته خود را با تمام خاطرات تلخ آن به گودال نیستی فرو برده وفراموش کند. چنان در پیکار علم وفن کوشاست که تب لرزه براندام باداران دیروزی او رخنه کرده است. هستند کشورهائی که با حفظ معتقدات مردمی خود ضمن بسا اشتباهات که شیوه هر طفل به پا خواسته است مسیرعلمی   و تکنیکی جهنده را میپیماید. ایران با سابقه تاریخی درخشان میرود که خود را ازقید بسا وابستگی ها نجات داده و راه انکشا ف جهنده ای را درپیش گیرد. همین توان افتصادی نفتی که به اراده ایران قرار دارد بیشتر ازان را عربستان سعودی در ا ختیار دارد. اما چون وابسته جهان استعماری است. آبی از آبی در آنجا تکان نمیخورد. زرق وبرق جاده وتعمیرنشانه تمدن نیست. نشانه های علمی جلوه گرتمدن است که عربستان ازان بی بهره نگه داشته شده است. برزیل میرود که درصف اژدر هاسر خود را ازخواب غفلت برون بکشد.  بسا کشورهای امریکای لاتین که درگیر چنگال میراث خوار استعمار نیستند ویا خودرا برون کشیده اند گامهای استواری بسوی شناخت و تمدن بشری برمیدارند. این چهره جهان برای ما این ترسیم آینده را میدهد که  اولاد های ما با جهانی روبرو اند که هر لحظه آن جرقه است و جهش. طنشهای نطفه ای امروزی میرساند که آینده آرامی به سراغ بشریت نیست. الی درصورتیکه سیر ارتقای فرهنگی و کلتوری جهانی معجزه آسا با لا برود. این توقع هم درشرایط فعلی به معمی و تصوری میماند که چندان امید وار کننده نیست.

چین، هند و برزیل کشورهای آینده پیشرفته جهان خواهند بود. ایران ، ونیزویلا و دیگر کشورهای امریکای لاتین نیرگامها ی استواری درین راه برمیدارند. بنا بران چهره سیاسی جهان ما عنقریب تغیر خواهد کرد. اما این تغیر به معنی  پیشرفت فرهنگ و کلتور نیست، این هم باز پیشرفت ساینسی یا علمی است که من آنرا به اکسلیراتور یا گاز تشبیه کرده ام.

آری اژدها میرودکه بیدارشود اما  نباید فراموش کرد که مارها نیز مکارتر و حیله گر تر شده اند.  شا مارجهانی هنوز دَ م ازتسخیر جهان میزند. روی جهان را منافع او احاطه کرده است. هرجائی جنبنده ای حرکت کند باید فرمان حرکت خود را از او بگیرد ورنه هر کِرمِی چون صدام محکوم به اعدام است.  

خیز وجست های کنونی کشورهای جهان به میدان مبازره ای ماند که پهلوانان زور آزمائی خود را برای یک مسابقه قریب الوقوع آماده مینمایند. تب و تلاش امریکا و انگلستان در آسیا و خوابهای استریک سرکوزی ، برلوسکونی و دیگر سران اروپائی در افریقا بدن تب آلود اروپا را به نمایش میگذارد. امریکا که با آمدن بوش تب درونی و هستریک خود را درجهان پیاده کرده و دیگر از دست اوبا ما چیزی بر نمیآید که تن برهنه امریکا را درمیدان پهلوانی پوشش دهد ویا حرکات دیوانه وار اورا لجام زند.  بزگترین اقتصاد آسیائی که قدرت جهانی داشت نیز در لرزه و طپش است. فکر نمیکنم این کشورازین مرض رهائی یابد اگر هم یابد معیوب خواهد بود. با همین ترسیم کوچک میرویم به سراغ چندین سال بعد تر.

مسابفات تسلیحاتی مخفیانه دربین این کشور ها بشدت جریان دارد. تولید سلاح زروی توقف نیافته اما از سرعت رشدآن در اثر تلاشهای عمیق دپلماتیک به حد کمی پائی رفته است. آنهم به این دلیل که سلاح  زروی  از بین  برنده  دست آوردهائی است که کشورهای اروپائی و امریکا به لطف تکنیک های جنگی پیشرفته و صنایع تولیدی مادر که با انکشافات قرن بیست همراه بود حاصل کرده اند یکباره محو نشده و ماشین های بهره کشی به گودال مرگ سپرده نشوند. واقعا" کارخوبی است. زیرا هرآنچه انسان دست آورد دارد مایه افتخار و شکوه انسانی است. نباید منتظر چنین واقعات زجردهنده به جهان وتمدن آن بود. اما دریغا که این دغل بازان درهمین اصل هم با همدگر فریب و چال را ارجحیت میدهند. درمیزمذاکره و تفاهم با زبان نرم و دپلماتیک سخن میرانند اما در قفا برای همدیگر دام مینهند. پس امیدی ازین کلتور پائین ها نیست.  به امید روز یکه اعتبار، راستی و بطور خلاصه کلتور به سرحد پیشرفت علم پیش برود تا انسان را در اعمال و تفکراتش ترمزی باشد برای زندگی بهتر و همگانی تر.

این همه آمادگی میرساند که کشورهای پیشرفته ساینسی یا علمی جهان در انتظار از پا درآوردن همدگر اند.  این انتظارها چهره انسان کره زمین را مغشوش کرده است. بشریت بسوی پرتگاهی روان است که اگرسد کلتوری معجزه آسا به داد آن نه رسد محو و نابود خواهد شد.

درسال ۱۹۹۰عیسوی ۱۳۶۹هـ ش  درکتاب نا منسجم وبدون  ویراستاری خود نوشتم بازهم مینویسم که هند، چین وجاپان درطول سالهای نه چندان دور مجبوراند با هم متحد شوند تا بتوانند از خود دفاع نمایند.  اینها مجبوربه اتحاد خواهند شد و میشوند اما این اتحاد اگر مرض جهانخواهی یکی از جوانب درگیر را با لا ببرد کار جهان ساخته است. اما اگر هردو باز هم بسوی نمایش سلاحهای مدرنتر جهت حمایه ازخود بپردازند بازهم جهان آرامی نخواهیم داشت، چنانچه امروزنداریــم. پس بازهم کره زمین در لبه پرتگاه و ترس همگانی باقی خواهد ماند. یعنی بهر صورت اگر زبان کلتوری پیدا نشود واین معضله را در افکار و مغز انسانها به بته آزمایش نگذارد دیگر هیچ راهی بجز برخورد وجود ندارد.

چون رشد کلتور به سرعت ساینس کمتر محتمل است بنا بران دو راه برای یک آرامش محتمل و شکننده باقی میماند، که انهم تفاهم مؤقتی است چنانچه درزمان جنگ سرد و حتی همین امروز برزندگی انسانها حکومت مینماید. این دوراه عبارت اند از مسامحه و فریب کاری دوام دار مثل امروز.  اما این را نیز باید درنظر داشت که همه این امکانات محتمله وقتی انسان پرمدعای امروزی را قانع میسازد که متیقن شود طرف مقابلش به همان قدرتی است که جوابگوی و بازدارنده تعر ضات مقابل خود باشد. یعنی این امتحان ها را جهان یکبار دیگر شدید تر از جنگ جهانی اول و دوم  خواهند گذشتاند.

این جنگ ها فضائی و زهرناک خواهد بود. به اینصورت انسان کره زمین منتظر مشکلات صحی به مراتب بیشتری از نگاه فضای آلوده و جنگهای رقابتی منطقوی خواهد گردید.  بحر آرام که سرآغاز نا آرامی آن را سونامی حاپان نواربرید دیگر منطقه آرامی نخواهد بود. دومین منطقه نا آرام جهان قاره اروپا و آسیای مرکزی خواهد بود. زیرا همین حالا کشور های متقابل تلاش درمحاصره کردن همدگر دارند. این محاصره ها دایره های آتشین فردا است.  پس ضمن بیقراری همه جهان کشورهای ایران ، افغانستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان قرغزستان و شرق میانه بیشتر در معرض خطر قرار دارند.  کشورهای عربی بخصوص  جزیره عربستان سعودی بیشتر ازهمه آسیب پذیراند.  زیرا منافع طرفین را با خود نهفته دارد. قاره افریقا با این چهره سیاسی که امروز دارد دیگر نخواهد داشت. همه دوباره اشغال و سنگرهای دفاعی برای جنگهای ستاره ای خواهند بود. اروپا نیز دستخوش حوادث بعدی روی مسایل ذات البینی خود که عبارت از مخالفتهای دیر ینه روی تقسیم قدرت داشته اند دوباره اوج گرفته و ازدوجانب ضربه کشنده را آزمایش خواهد کرد. این حالتی است که هردوفشاربین المللی (داخل اروپا و جهان) وبازار تسخیرشده کالا دیگرمجالی برای اروپا نمیدهد که آرام بماند. ازهمین سبب است که کشورهای اروپائی امروزدرتلاش احیای ساحۀ برای به رونق نگه داشتن بازارخوداند وهریکی تلاش دارد ساحه حیاتی بعدی وانرژی محرکه ای را تحت کنترول خود داشته باشد. تب وتلاشهای فرانسه برای زیراداره وکنترول خود قراردادن لیبیا را دراولولیت کارخود قرارداده است.  امریکا به هیچ وجهی نمیخواهد افغانستان و پاکستان را ازیادببرد اما پاکستان با وابستگی محکم و همیشکی تحت قیادت انگلیس برایش یک معضله دوجانبه خلق کرده است. انگلستان نیز با چنگ و دندان برای نگه داشتن پاکستان دیوانه بازیهای هستریک خود را ادامه میدهد. تلاشهای امریکا برای هرچه بیشتر نزدیک شدن با هند وفریب دادن هند بنام همراهی و پشتیبانی او برعلیه چین ازهیج نوع فنی روگردان نیست. موافق نیست که پای هند به افغانستان باز گردد. زیرا هند با انکشافی که دارد اگر راحتی عقب جبه خود را پیدا وبا افغانستان همدست شود دیگر مداری گریهای امریکا بجائی نمیرسد. بنا بران تلاش دیگر امریکا برای نفوذ دریران ازهمه پلانهای دیگرش او لیت دارد که این هم بنا برحمایه ازاسرائیل که آنهم به اندازه جابازکردن درایران برایش مهم است به سختی اورا مشغول کر ده است. ایران نیز با همه این سروصداها علیه امریکا مخالفت چندانی با آن کشورندارد. اما وقتی صیادتش درشرق میانه با موجودیت اسرائیل زیر سوال میرود به تمام معنی نمایش دشمنی را تا سرحد جنگ کشانده است. یعنی ایر سروصداهای ایران یک مخالفت مذهبی نه بلکه مخالفت درصیادت قدرت است. همکاری روسها وچینیها دوامدارومحکمتربه پیش خواهد رفت. و اگر این اتحادی که من پیشبینی میکنم : هند، چین، جاپان، روسها را دراقلیت مطلق قرار داده و روسها با وجود تما م قدرت اتومی مجبورمیشود دنباله روآن سه کشور باشد. به این اساس اروپا کاملا" تحت فشار و درمعرض خطرحتمی قرا ر میگیرد. روابط تیره امریکا و اروپا بخصوص امریکا  با وجود همخوانیهای سیستمهای اقتصادی مشترک روزی مانند خیز گوسپند (۵)   دنبه اش بالا خواهد رفت. به این لحاظ همکاری مشترک افتصادی به هم چشمی شدید ضرورت های زمان تغیر و روابط نیم بند امروزی را کاملا" از هم میپاشد. و اگر امریکا چنین روابط را ادامه دهد اروپا مانند وزنه زیادی ای به دوشش باقی خواهد ماند که نمی ماند. کشورهای کانادا، اضلاع متحده و آسترالیا با هم برای مدت زیادی باقی خواهند ماند درآنصورت است که کانادا و آسترالیا دیگرنام تشریفاتی ملکه را دورخواهند انداخت.  برای اینکه موضوع را مختصر ساخته باشم ارتباطات بعدی این انکشاف را به ذهن خواننده واگذار میشوم و میروم بسوی به هم افتادن این کشورها.

شاید به مشکل باور کنید که کشورتان افغانستان که دربین حلقه آتش قرار دارد ازجمله بیخبر ترین، کودن ترین، ونافهم ترین کشور جهان که است باقی خواهد ماند.  این حالت و حالت طبیعی این کشور تا زمانیکه طنشها بین کشورهای باهم در گیر برای استفاده سلاح ذروی نرسد. میدان زد و خورد جنگی خواهد بود. کشیدن مردم افغانستان ازین وضع دیگر ازچاره برآمده است. الی درصورتیکه با تمام قدرت و قوا به کمک هندوستان که یگانه گزینه جهانی برای ماست خود را درزمان باقیمانده ازین بد بختی نجات دهیم. آنهم درصورتیکه هند با تمام معنی و با درک این معضله جهانی بتواند مارا همراهی کند . عجب درینجاست که همین مرض مشکل آینده افغانستان را نه مردم افغانستان و نه سیاست مداران محدودی که دارد درک میکنند. به همین سبب است که نوشتم (وضع دیگر ازچاره برآمده است) ازهمین سبب است که من افغانستان را درشعله شد ید تر ازین که می بیند تصور میکنم. افسوس من درین است که این نوشته ام نمیتواند روگش غبارآلودی را که مراکزجاسو سیهای جهان روی حقایق هموارکرده اند چون پرده ای به یکسو زند تا زیر این کلمات تشریفاتی و دپلماتیک حقایق درونی کشورهای جهان هویدا گردد. بنا بران این مختصر را بیحث یک تز، یک خیال، یک  تصور، ویا یک پیشبینی برای شما هموطنان، اولاد شما و به درجه دوم برای جهانیان نوشتم. (امید  وارم چون کتاب "ماین کمف" (۶) حین جان به لب رسیدن افسوس نخورده باشیم.  )

    

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

)کمله جوهر که در بعضی نسخ ګوهر نوشته شده است با اصل فلسفی تفکر سعدی جوردرنمی آید ، به این لحاظ که گوهرمادۀ  دانه شکل  است اما جوهرمادۀ مایع شکل  و آفرینش انسان با جوهریک رنگ  وابسته است نه با گوهر یکرنگ.   سعدی هنر مندانه آفرینش را در جوهر مربوط کرده است تا به ماورای طبیعت. ماورای طبیعت ممکن راز های خود را داشته باشد اما دید انسان وابسته به جهان وپیرامون خودش  درطرح علمی نمی گنجد زیرا طرح علمی با لزوم  تجربه و تحلیل وابسته است و نمیتواند بر استخاره و معا نقه جور درآید زیرا کارعلم  معاینه است نه معا نقه. بد بختانه ما شرقی های مسلمان دوراز شناخت ضرورت های تاریخی بوده و تا هنوز هستیم.  نام صحیح و درست سعدی را هیچ کسی نمیداند جائی مصلح الدین نوشته اند جائی مشرف الدین. روزتولدش معلوم نیست سال وفاتش ۱۳۱۵ میلادی که برابر به ۶۹۴ هجری شمسی میشود اتفاق افتاده است .

     است که به معنی انکشاف و رشد در عربی ترجمه شده است.   درحالیکه تمدن به معنی مدنیت یا شهری بودن راآ افاده میکند.                                        (Civilization )این کلمه در انگلیسی    - (۲)

(۳)- این مقایسه ۱ در برابر ۲ یا ۳ بین کشور های انکشاف یافته و کشور های انکشاف نیافته درنظر ګرفته شده  است. یک معیار کیفی و تقریبی است.  این اعداد یا کلمه هزاز سال فاصله برای رسیدن به کلتور اعلی انسانی  ارقام و مقایسه های تقریبی است تا خواننده برای درک مفهوم بعدی که توضیح و یا پیشبینی میشود آمادگی  تعقیب موضوع را داشته باشد.

      این بزرکترین عالم وفیلسوفی است که روابط اجتماعی بین انسانها را توضیح داده است.  Confucius       or     Kung Futso          (۵)-کنفسیوس  که اصلاگ  کونگ – فو- تسو  ()

    ماین کمف          Mein Kamf     (۶   )                                        

                 

       که به فارسی نبرد من ترجمه شده است  کتابیست که هتلر سالها قبل از شروع جنگ جهانی دوم نوشته و مطابق آن کارهای خود را تطبیق کرد.  اما اراواخر جنک جهانی دوم چر چیل         صدراعظم انگلستان با افسوس گفت کاش کتاب نبرد من (ماین کمف ) را قبل ازجنگ مطالعه میکردم.   

 

 


بالا
 
بازگشت