ا-پولاد

جمعه ۷ اکتوبر۲۰۱۱هالند

ا. پولاد

مهمترین گامی که قبلها

باید برداشته می شد

درسال ۲۰۰۶عیسوی درین باره نوشتم و توجه مقامات دولتی افغانستان را درمورد دورویه بودن سیاستهای نادرست پاکستان وضرورت خواستن کمک از هند را چندین بار ازمقامات دولتی افغانستان تقاضا کردم. همچنان دراپتدای کارآقای کرزی ضمن نامۀ به اوشان ضرورت خواستن کمکهای تحصیلی ، فنی، نظامی و اداری را خواستم. در آن نامه سابقه کاری خود را بحیث یک کنترولرسابقه داردولتی نوشتم و ازعواقب وخیم هزینه کمکهای بین المللی  با چنان کارمندان مبتدی و بی خبر ازحسابداری بشیوه ساده تذکردادم اما کسی نشنید. امید وارم  یکبار دیگر آن نامه را از باطله دانی های ده ساله بکشند وآنچه بکار شان آید در عمل بکار بندند. آن نامه من همزمان نامه و یاد داشتی است که سلطان علی کشمند نیز با تفصیل بیشتر درمورد بسا کارهای سیاسی، اداری و اقتصادی  کشور فرستاده بودند اما در مورد  هزینه  کمکهای بین المللی  و ضرورت کارمندان مجرب  تا جائیکه بخاطر م است چیزی ننوشته  بودند و یا  با تفصیل  چیزی نداشتند. این نوشته ها درسال ۲۰۰۲ ارسال شده اند. من هنوز آن نوشته ها را با خود دارم، اگر ضرورت باشد بازهم میفرستم.

آقای کر زی، من این اقدام شما را با اهمیت و قابل قدر میدانم تبریک باشد. اولین  گام بدرد بخوری که بتواند دردهای وطن آسیب دیده مارا تا حدی درمان کند، همین است. اما تنهایک پیمان استراتیژیک باهند نمیشود کارها را سهل و بسوی بهبودی سوق داد. پیمان های علمی، کلتو ری، سیاسی  و اقتصادی می تواند این  گام  شما را تکمیل  کند.   درست است که  پیمان  ستراتیژ یک  با امریکا عنقریب امضا میشود، اما آن  پیمان  به  اندازه پیمان با هند به موقع  بیدرد  سرو و خالی از قبول خطرنیست. شما این مطا لب را به مراتب بیشتر ازمن میدانید. درحالیکه درآغازکارتان میتوانستید با کمک نظرهم وطنان تان قدم های سنجیده تر را بردارید.  سالها قبل من هم درجمله بسا هموطنانم برای شما نوشتم اما وقت آنرا پیدا نکرده بودید که پیشنهاد من را مطالعه بفرمائید. با وجود زمان از دست رفته و تقبل هزاران وقایع و مصایب که ممکن دراثر روابط  بیشتر نزدیک به هند ازان جلو گیری میشد بی بهره  ماندیم.  بازهم این اقدام با آنکه عواقب و دشواری هائی  را پیشرو دارد که به مراتب بیشتر از تصور ما است، اما درشرایط فعلی بهتر ازین اقدام برای افغانستان امروزی دیگر اقدامی نمیتواند باشد. دورنماهای تاریخی و دورنماهای آینده این اقدام برای نسلی که ممکن است سرنوشت این سرزمین راعوض  کنند باید نوشته شود. من نیز تصمیم دارم بصورت مختصر آنرا ازدید خود بنویسم.

  این دورنما ها رامن خدمت هموطنان خود چنین به توضیح مینشینم:

   خوانندگان عزیز و هموطن روی  صحبتم  با شماست زیرا کمتر افغانی است که رابطه قرنها قبل مردمان شبه قاره هند را بدانند اینک مختصری ازان بشما مینویسم:

این پیمان را به سادگی نمیتوان توضیح و تشریح کرد، برای تشریح آن ضرور است تا کتابی نوشت. اما توضیح ساده درموضوع خالی از مفاد نخواهد بود. بازهم اگر ضرور افتد بخشهائی ازین معضلات را تشریح خواهم کرد.

سابقه روابط دوستی افغان وهند را در مجموع شبه قاره هند ودرازنای تاریخی آن باید  جستجو کرد. لشکر کشی های سلطان محمود غزنوی، احمدشاه درانی و دیکر وقایع نا هنجار  نتوانسته و نمیتواند آنراخدشه دارسازد. برای مردمان وسیاست مداران هند هم باید  گفت که با وجود توضیحات  بجا  و علمی پندت جواهرلعل نهروعواقب وخیم لشکر کشی های افغان ها نه تنها تاریخ هند را رقم زده وبه مانند زهرتلخی باقیمانده است بل هزاران بار بیشتر و دردناکتر مر دم سرزمین و نسلهای مانرا بسوی رنج و تعب برده است. ریشه های بیچارگی ودربدری مردم ما در همان لشکرکشیها و انتقالهای کلتوری بیگانه و دورازحقیقت وابسته است. این ریشه ها را اگر حیات و صحتم به من موقع دهد خدمت شما خواهم نوشت. این نوشته ها شاید به مذاق بعضی مسلمانهای سنتی و نا باور به حقایق تاریخی انکشاف انسان آن سرزمین جور درنیاید اما حقایق همیشه سر سخت و بیداد گر زیبا یند که ما نمتوانیم آنرااز نظر، بنا به ملحوظات ناقص انسانهای نا باور به حقایق، دور اندازیم.

 (سه ید هارتاگوتا ما که به اشتباه بعضی از نویسندگان بسیارارجمند آنرا سیدها رتا می نویسند) وی بعد ازنصایح و تبلیغات ارجمندش بنام بودا گایا معروف شد(یعنی مرد یکه به اصل و حقیقت رسید.)(بودهی به معنی درخت دانش) پیروانش به سفرپرداخت وسر زمین  کوهی مارا بانصا یح او بیدارنموده و آنرا مهد پرورش آرامش وحوصله ساخت و تا امروزافتخارات تاریخ بزرگی را برای ماجا گذاشت که بد بختانه دزدان و تارا ج گر ان کلتورو باورهای عالی ما را دربهای ناباوری وشک تبادله نموده و تخم نفاق را به نسل اندر نسل ما به ارمغان گذاشت. قبل ازینکه زمان بودا و زرتشت را تماس بگیرم باید شما را مروری برنظریات سه ید هارتاگوتاما (بودا) بدهم تا بدانید که او کی بود و چه میخواست.

بودا دین نیست، درنظریات بودا خدائی که مافوق تصورویا خارج ازتعقل انسان باشد یاد نشده است. اصلا" هیچ نامی درنطریات او بنام خدا، پروردکارویا قدرت مافوق تذکر نیا فته و او خود را به همه گان انسان معمولی مانند دیگران توضیح کرده و گفته است که من آنچه را درتجربه زندگی آموخته ام بشما عرضه میدارم، هیچوقت مجبوریت پذیرش آنرا بخود هموار نسازید تاآنرا درنیافته باشید. اومیگفت دین واقعی محبت است،  سعادت عبارتست از: روحی سالم دربدن سالم. جهان را آغازو انجامی نیست. همه چیز درجهان حادث و متغیر است، امرثابتی درعالم وجود ندارد.  ...

بودا پس ازدریافت حقیقت قریب هشتاد سال به رهنمائی مردم میپرداخت. سرانجام در سال ۴۸۳ق م چشم ازجهان بست. چند قرن بعد از مرگ بودا پادشاه بزرگ هند آشوکا نظریات اورا به رسمیت شناخت و ازان بعد بود که گذاشته های او بنام آئین بوداپذیرفته شد ودر سرزمینهای هند وافغانستان امروزی بشمول آسیای مرکزی ترویج گردید. زیرا سرزمین شبه قاره هند بدون اینکه تحت فرمانروائی شاه، شهنشاه، امپراتورویا دیگراز این قبیل نام باشد بسیار پهناور و نام واحدی داشتند. همین سرزمین کوهی ما درجمله بود. گرچه بعضی دانشمندان غربی به این باور که سرزمین آریائی ها همین سطوح مر تفع پامیر است باور ندارند اما همین مردم که ما آنرا بنام آریائی یاد میکنیم ازهمین جا نسبت تراکم نفوس به اطراف پراگنده شده میرفتند تا آنکه مهاجرتهای وسیع به دنبال آمد و یک عده بسوی قاره هند و دیگری بسوی خلیج فارس رفتند. ازین بعد بود که باور های زردشتی، و بعد ها نظریات بودا درین سرزمین مرکزی رواج یافت.  

دین زردشتی دین یکتا پرستی و دین صلح وآرامش بوده واست. آتشکده نوبهار بلخ که عبادتگاه بزرگ وپرجلال آنزمان بود بعد ازرسیدن سپاهیانعرب ویران وبا ابهت، عظمت و جلال خود بخاک یکسان گردید.  تا ابهت وجلالی برای حریف درجهان نه باشد. پخش نظریات بودا درجامعه زردشتی آنزمان به بسیار سادگی موردقبول واقع شد. این نشان میدهد که هردو یعنی عقیده زردشتی و نظریات بودا تا سرحدی باهم قرابت دا شته اند که توانسته بودند باهم همزمان دریک مکان جا داشته باشند. بعد ها دین زردشتی با کتاب اوستا به سرزمین هند رفته و درآنجا نیز پهن گردید. که این خود وابستگی بزرگ را بین شبه قاره هند و سرزمینهای اطراف آن نشان میدهد.  

مقصود از یادآوری این خلاصه ها همراهی پاینده ای را که آشوکا با سرزمین ما آغازو آنرا پرورش داد پیوند محکمی بود که سرزمین شبه قاره هند را باهم درآمیخت. درآمیخت به آن معنی که قبل ها آریائی هائیکه به دو شعبه تقسیم و به دوساحه یعنی سرزمین پهناورهند و آسیای مرکزی تا سرحدات عراق امروزی پراگنده شده بودند دو باره به هم رساند. اما دریغا که با خونریزی های بیشمار نسل خراسان زمین را رنگین مردان را سربریدند و زنانرابه کنیزی بردند. چنانچه همین کنیزان شاهان مشهوراموی وعباسی رابه دنیا آوردند. درنوشته های بعدی اصل نسبی مادری آن شاهان عربی را بشما خواهم نوشت. که بدانید تا چه سرحد کنیزبه ارمغان بردند که بیشتر شاهان شان ازان کنیزان زاده شد. نوابغی هم زاده شده اند که با زبان عربی اصل ونسبیت خودرا نوشته و نوآوری های خود را بنام عرب تقدیم جامعه انسانی نموده اند.

سلطان محمود غزنوی با بستن عقد وپیمان با خلیقه بغداد که آنهم مقصودی بیشتر از آرامش خودش نبود تا سرحدی به فرمانهای خلیفه بغداد گوش داد که سرزمین هند را مورد تهاجم قرار داده و اسلام را به آن سرزمین تحفه داد. همان تحفه سلطان محمود همین بنیاد گراهای پاکستانی اند که امروز جهان را بسوی قهقرا میکشانند. نه سرزمین ما نه ایران زمین و نه سرزمین صلح هند ازاوشان آرامش دارد، بلکه درین اواخر خوا سته اند جهالت خودرا جهانگیر سازند.

ببرک کارمل دریکی ازبیانیه های خود خطاب به پاکستانی های مغرور ونو به دوران رسیده گفت که:

" شما حق ندارید اسلامی را که ما خود درزمان سلطان محمود تحت بیرق قرمز(سرخ) به شما به ارمغان آوردیم بما تبلیغ نموده ونظریات باداران استعماری خود را به ما بـه این  نام و ازینطریق  تحمیل کنید."

بستن این پیمان استراتیژیک همانقدریکه برای ما مفید است خطرات دیگری را درقبال دارد.  به اینصورت: ما وشما همه از بی ثباتی و دروغ وریای دولت مداران پاکستان از بدو تاسیس آن آگاهی داریم.  صداقت در گفتار و رفتار شان وجود ندارد. همیشه آله دست بود و در تاسیس دولت پاکستان چنین تقلبی وجود داشته که مهاتما گاندی رهبر فقید هند را در آخرین لحظه مبارزات آزادیخواهی غافل گیر نمود.

امروز نیز دولت مداران پاکستان نه با مردم خود ونه با همسایه های خود از درصداقت و امانت بلکه از در چال فریب و دف الوقت روز میگذرانند. این خاصیت شان سبب شده است که دشمنان دیرینه سرزمینهای آسیائی به کمک آنها مرام های شوم خود را پیاده کنند.  حتی قدرت های منطقوی ازین خاصیت شان استفاده نموده مرامهای سیاسی  و اختلافات ذات البینی خود را به طرف مقابل تحمیل می کنند.  به این اساس ممکن است پاکستان نیز چنین پیمانی را با چین بکار بندد. ازینکه بعد از خارچ شدن قوای شوروی از افغانستان روابط پاکستان و روسیه بهبود یافته و روسیه نیز با چین روابط ستراتیژ یک عمیق دارد پیمانیرا که پاکستان با چین ببندد. گرچه پیمان صادقانه نخواهد بود اما منطقه را به  کوه باروت تبدیل خواهد کرد. بخصوص وقتی افغانستان مجبورا" وبررسم

احترام ازهمراهی پیمان هم مانندی را با امریکا ببندد، کشورهائی مانند روسیه، چین و ایران را تحریک نموده و دریک دایره رقابتی خواهد کشاند. با اینکه این رقابت اگر با تعهداتی مورد اعتماد و اطمینان قرار گیرد ضرری به منطقه وارد نمیسازد. اما سابقه دسیسه سازی پاکستان هر آن میتواند آتش بی اعتباری و روباروئی را چاق سازد. این سابقه پاکستان است که نگرانی را بار میآورد نه پیمانهای استراتیژیک کشورهای دنیا. پاکستانی که یازده سال امریکا را فریب داده ازیک جانب آنها را به پرتگاه کشاند وازجا نب دیگر بنام کمک و همکاری با امریکا علیه تروریزم ملیون ها دالر از امریکا جزیه گرفت مگر نمیتواند چین و روسیه را به روبا روئی وجنگ بکشاند؟

اگر احیانا" جنگی مطرح گردد هیچ قاره و هیچ کشوری ازشعله های آن درامان نخواهد ماند. عمق و ریشه این خواستهای مرموز جهانی که کشور های صاحب صلاحیت و هر کاره جهانی را به سوی ترس برده و صلاحیت های آینده شانرا زیر سوال میبرد توازن برهم خورده اقتصاد جهانیست که هر روزه به ضرر یکی و به سود دیگری در تغیراست آیا هشیاری کشورهای نو به دوران رسیده با آن همه سابقه روشن تمدنی و کلتوری می تواند جلو این فاجعه را بگیرد؟ سوالی است که هنوز به این رشد اعتباری نرسیده است.    فکر میکنم اگر به تحلیل بیشتر باریکی های سیاسی و ارتباطی این موضوع ادامه دهم نوشته کسل کننده ای را برای خوانندگان خواهم گذاشت، که این ارزوی من نیست بنا بران با همین مختصر اکتفا میکنم و مرتبه بعدی مطابق به وضع صحی خود درمورد خود این پیمان، ضرورتها، انکشافات، تغیرات، ظرفیت، تکامل و توازن آن با دو طرف دوست که پایه سومی هم در راه است به صحبت بنشینم. یارزنده صحبت باقی

 

 


بالا
 
بازگشت