محمد بشیر بغلانی

 

پرسش وپاسخ

      

       جناب محترم محمد بشیر بغلانی،باعرض سلام وارادت خدمت شما دانشمند گرانقدر!

بعرض میرسانم که تعدادی ازخوانندگان آریایی ازداخل کشورسؤال‌های زیر را مطرح ساخته اند.

باوصف مشکلات صحی که دراین اواخیرگريبان گیرشما گردیده بود،انها امیدوارند دراین موقع حساس تاریخ کشورمان نظریات وتحلیل های شمارا پیرامون این مسایل دریافت نمایند وآنها ضمنأ تأکید نموده اند تاشهرت ایشان محفوظ بماند.

      1ــ دربارۀ سابقۀ تأریخی کشور  2 ــ دربارۀ خراسان وحوادث آن  3ــ دربارۀ  دوران پادشاهان ابدالی یادرانی حوادث وچرخشهای دوران آنها 4 ــ دربارۀ پاکستان وانگیزۀ خصومت آن با افغانستان  5 ــ تأثیر کودتا هاودولتهای احزاب چپ وراست تنظمی جهادی وابسته بخارج 6ــ  دربارۀ بن دوم،سود وزیان امضای پیمان استراتیژیک،نگرانی کشورهای منطقه7ــ چه راه علاج وبرون رفت ازوضع وجود دارد؟                      

      جناب جرأت عزیز درود برشما.

بعضی ازاین اشخاص  تلیفونی ضمن مبارکی عید قربان دراین رابطه سؤالهای را مطرح کرده بودند.امامن توجه زیاد نکرد م کوتاه گفتم که قبلآ مقالۀ تحت عنوان« نگاهی  به پسمنظرکشوربرواِیت تاریخ» درآریایی نشر شده ودربخش سیاسی آن محفوظ است مراجعه نمائید، میتواند تاحدی پاسخ باشد.کنون جناب شما سؤالهارا بسیارروشن و دامن دراز مطرح کرده‌اید که پاسخ آنرا باید کتاب نوشت ومن آنقدرتوانایی ندارم خصوصأ دراین ایام  نقاهت که کم حوصله هستم وباانهم بصورت خلاصه درحد توان بشما جواب میگویم اگردرجای سخن ازناچاری تکرارشد کوتاهی رااغماض فرموده منت گذارند.

     1ــ دربا رۀ سابقۀ تاریخی کشور                                       

      پیشینۀ کشورباستانی مازیادپرفرازوفرودوتاریخ سازبوده است. جغرافیای سیاسی کنونی یک پارچۀ حوزۀ تمدنی هزاره های قبل ازمیلاد وپس ازآن است. اقوام  کهن آسیای  مرکزی و فلات که اراضی کشورما را نیزدربرمیگیرد؛سغدیها، باختریها،خوارزمیها،فرغانه ایها، سکاها، عیلامیهاودیگران بوده اند.قوم آریایی ازجنوب روسیه به این سرزمین مهاجرت نموده یکعده با قومهای بومی آمیزش یافته وبرخی هم به جاهای دیگرمهاجرت کرده اند. تأریخ  درگذر زمان، ازوجود،دولتها وتاجداران زیاد ازقبیل پیشدادیها، کیانیها، هخامنشیها، اشکانیها و ساسانیها سخن بسیارداردونیزاین سرزمین درگذشته های دوربنام های گوناگون مثل ایران باستان،آریانا، فلات   آیران، ایران شهرو اخیراخراسان یاد میشده است. سرانجام  شهنشاهی ساسانی با هجوم اعراب بیابان گردوبا خونریزی زیاد سقوط کردوهستی کشورو مردم غارت وتمدن آن نابود شده است.

   2ــ  دربارۀ خراسان وحوادث درآن؟

      ازاوایل دورۀ اسلامی بخش اعظم متصرفات دولت ساسانی بشمول فلات ایران وماورانهر به نام کشورخراسان یادمی شده است وهمۀ اقوام وملیتهای باشنده انرا بمثابۀهویت میهنی واحد پذیرفته بودندودراثرفشارحوادث زمان مرزهای سیا سی خراسان تغیرمی یافته است وبا وصف آن میتوان گفت که مردمان خراسان وارث  اصلی تمدنهای پیشین  بویژه بلخ  بامی، تخارستان، سمرقند،خوارزم،بخارا، مرو،نیشاپور،هرات،غور،سیستان، قندهار،کابلستان وبگرام  میباشند.

     تأریخ ا زدوام استبداد  بسیارخشن، غیرانسانی  وخون آلود خلفای اموی وعباسی با تلخی حکایت میکند و دربرابرآن ازبمیان آمدن بساجنبشهای آزادی خواهی و مرد مان آزاده وحماسه آفرین وقربانیهای بیشمارسخن میراند وسرانجام  با بوجود آمدن  دولتهای طاهری،  صفاری وسامانی تسلط وآقای مستقم اعراب بپایان میرسد.                

      دردوران خراسان چندین باربیگانه گان ازاستقامتهای جداگانه براین سرزمین تاختند،خون ریختند، بلخ،سمرقند وخوارزم راویران وغارت نموده مردمان باشنده رابجاهای دیگر متواری ساخته ویا بکوه پایها راندند. درشهرهاواراضی هموارفاتحین وقبیله هایشان ساکن شده برمردمان اصیل فرمان  روایی کرده اند.که به هیچ وجه نمیتوان انگیزۀ این همه لشکرکشیهاوفتوحات را جایز،انسانی ومایۀ سرافرازی برشمردونیزخراسان درپی این تهاجمات دروسط قرن شانزده در رقابت  میان(مغلهای هند،صفویهای ایران وشیبا نیهای بخارا) سه تقسیم شد وازداشتن مرکزیت سیاسی محروم گردید.ادامۀ کشمکشها سبب گردیدهیچ یک امپراطوریها پایدارنماند،تجزیه شد ، فروپاشید وزوال یافت.شگفت اینجاست که باوصف گواهی تأریخ برخی گروه‌ها،حلقات ودولتها باانگیزۀ نژاد پرستی وبرای نشان دادن جایگاه سابقۀ خود دراین جغرافیا با این گنکاران تاریخ میبالند. 

خاطرنشان میگردد،نام گذاریهای که درهرگوشۀ سرزمین خراسان ازطرف کشور کشاها، مهاجمین، استعمارواخیرأ قدرتهای بزرگ  بخاطر اجرای اهداف سیاسی،خلاف حقیقت تأریخی باهویت قوم خاص تسجیل وبراقوام دیگرتحمیل شده باشد؛درذات وصفات خود نا روا و تبعیض بوده با دموکراسی ناسازگاراست واقوام دیگرحق دارند اعتراض کند که سرزمین مشترک شان به هویت یک قوم سجل شده وبرهویت دیگران سرپوش گذاشته شده است که درسرزمین خود شریک شناخته نمی شوند. روش برتری خواهی ونابرابری انگیزۀ ناسازگاریهای قومی ومانع آمیزشهای انسانی میباشد.

  3 ــ دربارۀ شا هان درانی ویا ابدالی حوا دث، چرخش هادردوران  آنها؟ 

     درصفحۀ 9 سراج التواریخ  چنین بیان شده است. «...نیاکان احمد خان  متوطن  و متمکن  ملتان بوده وولادت وی درانجا رونموده وازسبب بعضی حوادث درکودکی باپدرش محمد زمان خان درقندهاروازانجا وارد هرات گردیده مسکن گزیده وبعد ازچندی با ذولفقارخان  برادرخود گرفتارقید غلجائیان شده  درقندهارزندانی بوده... نادرافشار ازمحبس برآورده مورد الطاف...» قرارگرفته است.احمدخان ازقبیلۀ سدوزایی وجنرال مقرب نادرافشار بود ،بعدازکشته شدن نادرافشار،درقندهار که جز قلمروسیاسی اربابش بود دریک جرگۀ سنتی فدراسیون قبیلوی پشتون بنام ابدالیهاخودراپادشاه اعلام کردوبنام پادشاه خراسان دراراضی کنونی کشوربا جنگ وفتوحا ت ارادۀ پادشاهی خودراتحمیل نمودوحتا تا( پانی پت) هندوستان  تهاجم وفتوحات  کرده است.

    1747آغاز سلطنت قبایل سدوزایی، بارکزایی ومحمد زایی میباشد و دونیم قرن  ادامه یافته است.اکثر پادشاهان د ست  نشانده استعمار بوده است وایام حکمرانی شان با استبداد، سرکوب خونین اقوام دیگروتعصب نژادی ادامه یافته  است.

        شاهان قبیلوی بخاطر داشتن طبیعت جامعۀ ابتدایی ودوام بقای خود درقدرت، نگذاشتند ونخواستند که قبایل صحرانشین عادتها ورسوم بدوی راترک نمایند وبه تمدن آشناشوند وبه نظام های اجتماعی استوار وپیشرفته سری سازگاری داشته باشند ودرهمان راستا حرکت نمایند. 

      به بیان دیگراگر دونیم قرن دورۀ سلطنتهای قبیلوی مستبد وبعضأ بی‌سواد را درمقایسه با تحولات کشورهای همسایه ومنطقه واقع‌بینانه بررسی کنیم،کشورمابسیارعقب مانده است. شاهان دردوران جنگها  وفتوحات در اراضی  مفتوحۀ شمال، شمالغرب و قسمتهای  مرکزی به لشکر  فاتح خود ،زمین  قابل زرع وعلفچر پاداش داده است. بعدأ بعین ترتیب یک قسمت زیاد قبایل جنوب کشوررابنام ناقلین درمناطق یادشده باتوزیع زمین مردمان بومی اِسکان ساخته است که پایۀ دولت  مرکزی باشند.

        قبایل ساکن درجنوب ازپرداخت مالیه بدولت واز خدمت زیربیرق  کشورمعاف بودند و باتطمیع ودادن امتیازاکثریت قوم نجیب زحمتکش وسلحشورپشتون راصحرانشین وپابند سنتهای قبیلوی وازتعلیم مکتب،مدنیت دورنگه داشتند که بحیث ابزارسرکوب علیۀ اقوام دیگرباشد. چنین روش سبب عقب مانی  کشورو وجود تضاد ملی ومانع ملت سازی گردید است که زیان وجفای آن برهمه با شنده گان  زحمتکش پشتون وغیرپشتون وطن یکسان میباشد.درهمۀ این رویداد ها شاهان ومحافل حاکمۀ پشتون کنهکاراست مردم زحمتکش آن گناه ندارد.  

      اختلافات عمیق وناسازگاریهای قومی،ملی و اجتماعی موجود نتیجۀ کار دولتهای متعصب وجبارپیشین است کنون هم این سیاست باترفند تازه ادامه دارد. چنانچه یک تعداد دیگررا بنام مهاجرین باز گشته که هیچ گاه تابیعت افغانستان را نداشته‌ اند،با توزیع  زمین در این سووآنسو ساکن میسازند.چنین عملکردها نژاد پرستانه وبحران زابوده به سلامتی وطن آسیب می رساند. 

      لازم به تذکراست که روشنفکران ارجمند قوم پشتون ازاستبداد خشن سلطنتها آگاه هستند ودرمبارزات روشنفکرانۀ خیابانی اشتراک داشتندوبخصوص بعدازکود تاهفت ثوروشش جدی برسرحاکمیت آمدند؛کنون هم دردولت نقش کلیدی دارند. اما تاحال بنظرنرسیده است که بصورت مشخص ومنصفانه روشهای ظالمانۀ شاهان وحکام متعصب ای که بازورتیغ وتازیانه بمرد مان دیگرفرمان روائی کرده اند، نقد کرده باشند که به زخمها مرهم گذاری میشد وزمینه ساز اعتماد و وحدت صادقانه میان همه روشن فکران میگردید وقادربحل  تضادها و وحدت ملی می‌ شدند وفریاد شان برای نجات وطن ازاشغال،ٌ ایجاد صلح، دموکراسی،برادری وبرابری قابل با ور و اثرگذارمیبود.    

      دردورانی که استعمارگران رقیب( انگلیسها برنیم قارۀ هند و روسهای تزاربرآسیای میانه مسلط شدند ) اراضی میهن محل تلاقی ومیدان ستیزه واقع شد که واکنشها و مقاومت دامنه  دار اقوام ومردم مسلمان منطقه رابرانگیخت که محتوای آن د فاع ازآزادی سرزمین واسلام ازسایه وسیطرۀ کفاربود. استعمارگران دریافتند که اساس عصیانهاومقاومتهاو همبستگی مردم عناصر زیرمیباشد:

1ــ سرزمین خراسان که هویت میهنی مشترک مردم  می باشد.2ــ  دین اسلام  که معتقیدات وپایۀ اصلی همبستگی مردم است.  3 ــ زبان فارسی که میان همه اقوام وشهروبازار،مکتب واداره رائیج است .

       دروجود سه مورد یادشده  مهارآشفتگیها ،مقاومتها وحفظ مستعمرات محال است. تصمیم اتخازکردندکه ازرقابت صرف نظرنموده  با اتفاق هم ، سه عنصر مقاومت را بشکنند وبا همین هدف درزمان پادشاهی شاه شجاع آخرین  سلالۀ سدوزایی  جغرافیای  موجود را  بحیث منطقۀ حایل میان نیروهاو متصرفات  خود، پذیرفتند وبدین ترتیب اقوام باشنده واراضی آن را باتعین مرزهای استعماری از چهارطرف جدا ساخته وبنام  یک قوم افغا نستان نام نهادند و شاهان بعدی هم موافقه کرده اند. سرانجام  این معاهدات را عبدالرحمن خان  امضا کرده   بعداً حبیب الله خان انراپذیرفت وامان الله خان درمعاهده استقلال انرا تائید کرده است که هویت اقوام دیگر درسایه و زیرسرپوش نهان وبی دفاع ماند.

      انگلیسها زبان فارسی راکه درهند مروج بود،ازرواج ورسمیت خارج نموده زبان انگلسی  رادرعوض معمول ساختندودرترکیه جوان نیززبان فارسی کنارزده شد،همچنان روسهای تزار درآسیای میانه کناردن زبان فارسی را آغازکرده بودند که رژیم در 1917باانقلاب بلشویکی سقوط کردواتحاد شوروی بوجودآمد.

       اتحادشوروی توانست ملیتها واقوام  باشندۀ آسیای مرکزی را اززیرسلطۀ شاهان، امرا و وحکام ظالم فیودال وطبقۀ استثمارگرکه ازمذهب استفادۀ  ابزاری نموده ومردم را در فقرو بد بختی نگاه داشته بودند نجات داده بسوی جامعۀ عصری کشانده است. اما با سرتاسری ساختن  زبان روسی وتعمیل خط سرلیک  گلیم هستی زبان فارسی ورسم خط آنرا که بیش ازهزارسال رائج بودخلاف ارادۀ مردم برچیده است وبا این کار پیوند مردم باپیشینۀ تأریخی،ادبیات،زبان، فرهنگ ورسوم شان قطع گردید که باسایر اقوام باشنده وفارسی گویان منطقه بیگانه شده اند.

      افزون برآن بخارا پایتخت سامانیان وشهرهای مشهوربخش ماورأ نهرآن، مرو، خوارزم،  فرغانه،سمرقند، قوقند، خجندوختلان بود،بدون نظرخواهی و تقاضای مردم ازبالا گویا بخاطر«حل مسئلۀملی» باجمهوریهای جداگانه تعین مرزنموده وباهویت اقوام نام گذاشته اند که در تأریخ سابقه ندارد ونتایج انرادرزیربرمیشماریم.

      بعدازفروپاشی اتحاد شوروی میان جمهوریها اختلافات مرزی وقومی نمایان گردید وکنون ادامه داردودربعضی ازآنهامذهب دربرابررژیمهای سکولارعصیان ومقاومت خونین نشان داد وجود این تنا قضات وتنازعات این حقیقت رابیان میکند که درمدت هفتاد سال حاکمیت شوروی دراین جمهوریها، بینش مدرن رشدلازم نیافته وحل مسئلۀ ملی  درشکل آرایش ونمایش ظاهری داشته،ملیتهاباخود ارادیت وخود کفایی لازم نرسیده است وتضاد ملی بامذهب یکجا درزیرفشار خفته بوده واخیرأبا آشفتگی بیدارشده است که درآیند تفکرغالب وبیشترطوفان زا بنظرمیرسد.

  4 ــ دربارۀ پاکستان وانگیزۀ خصومت آن با افغانستان

      سرزمین پهناورهند مستعمره انگلیسها بود.دراثرمبارزات مردمان آزادی خواه آن استعمار واداربه عقب نشینی شدواستقلال هند رابرسمیت شناخت ودرپی آن هند تجزیه شد وکشوری بنام  پاکستان تخمین شش دهه قبل وارد تاریخ شده است.اگروجود اقوام پشتون وبلوچ را استثناءنمایم اکثریت باشنده گان آن باتوجه بسوابق تاریخی بامردمان هند بیگانه نیستند ودین اسلام آنهارا ازیک دیگرمتمایزساخته است.

     پاکستان ازابتدای وجود، خودرا وارث اصلی متصرفات بابرکه سرسلسلۀ  شاهان مغلی هند بود، می پندارد واز همان عینک و گذشتۀ  تاریخی  قلمروحاکمیت مغلها به کشورکنونی ما نگاه میکند که درآن مرحله( قوم اوغان یاافغان و یاپشتون) بمثابۀ قوم حکمران وارد تاریخ نشده بود  وکشوهای بنام پاکستان وافغانستان وجود نداشت.

     دردوران«جنگ سرد» محمد ظاهرخان پادشاه وسردار محمد داود خان  صدراعظم ادعای الحاق طلبی ماورای«خط استعماری دیورند»رابا انگیزۀ شوونیستی بنام پشتونستان که ملهم ازاستراتیژی پیشروندۀ اتحاد شوروی وتسلط به آبهای گرم و محاصرۀ چین بود،با بلند پروازی  زیاد علیۀ پاکستان  مطرح نموده باشتاب وهنگامۀ زیاد تا مرزتورخم حرکت نمایشی نظامی انجام داد.این نمایش قدرت بنفع پاکستان تازه پا تمام شد. تمام رقبای شوروی خصوصأ امریکا، انگلیس وچین بسرعت دولت پاکستان را ازلحاظ مالی وتسلیحاتی بسیارمساعد ت وتقویه کردند که نیروی باز دارنده در برابردولت افغانستان وحامی آن شوروی باشد.

    کنون باردیگرهواخواهان الحاق طلب ماورای خط دیورند وافغانستان کبیردراین سووآن سو درمطبوعات غوغابرپا کرده‌اند.اما درموردمرو، پنجده وبرخی قسمتهای مرزبا ایران وماورای جیحون که مردم واراضی آن با مردم ما ورای خط د یورند سرنویشت همسان وهمزمانی دارند خاموشی اختیارکرده اند . بنا براین  میتوان گفت  که ادعای الحاق طلبی یک  جانبۀ عاشقان سینه چاک ما ورای خط د یورندانگیزۀ نژاد پرستی دارد.چنین رفتاربه اقوام دیگر ذهنیت ایجاد میکنند که با اصل خود، روزگاروصل را جستجو کنند. خاطر نشان می‌ گردد که  تلاش دوباره سازی مرزهای پیشین با اندیشهای نژادپرستی،کارناروا بسیارخونریزومحال است.البته حمایت ازجنبش آزادی بخش ملی بقایای استعمار درهرگوشۀ جهان کارجایزوانسانی میباشد وتاحال درماورای خط دیورند چنین جنبش بوجود نیامده است.

  5 ــ رژیمهای کودتای وتأثیرآنها؟ 

کودتای 26  سرطان1352 بدوام دونیم  قرن سلطنتهای قبیلوی پایان داد وجمهوری سردارمحمدداود خان آغاز دیکتا وری میراثی هاشم خانی و بدتر ازسلطنت وتکرار دوران صدارتش بود وپیامد خونین داشت  وسرمشق کودتا های بعدی گردید وپروگرام «خطاب بمردم»  اوباسیاست شوروی بیگانه نبود و کشورهای همسایه  ومنطقه را نگران ساخت.گروه های مذهبی  دربرابرژیم کودتا شورشها برپاکردند،برخی سرکوب وبرخی دیگر به پاکستان گریختند ومورد حمایت قرارگفتند .

کودتای فاشیستی 7 ثورحفیظ الله امین که خودرا منسوب به« ترند شوروی» می‌دانست،با کشتاردههاهزارروشن‌فکرومردمان آزادۀمخالف رژیمش، سیلاب خون جاری ساخت وتعداد بی

شمار دیگررازندانی نمود ودربرابرش قیام های خود جوش مردم بوجودآمد وحتا بعضأسرکشی گردانهای نظامی راسبب گردید. درپیشاپیش حوادث  نفوذ روز افزون بنیادگراهای مذهبی و استخبارات پاکستان بنظرمیرسیدکه رژیم راروبزوال نشان میداد.  

        ااتحاد شوروی ازاوضاع نگران شد که قدرت بدست بنیادگراهاخواهد افتاد ودر6  جدی   1358 به افغانستان لشکرکشی نموده رژیم امین را سقوط داد وهمزمان  جناح های میانه رو حزب دموکراتیک خلق افغانستان تحت رهبری  ببرک کارمل برسر حاکمیت آمد و شگردهای  رژیم سلفش را بسیارظالمانه،خونین و ناروا خواند وبسرعت زندانیان سیاسی را رهاساخت و ازاجرای عدالت وقانون سخن گفت ؛اما حضورارتش شوروی هنگامۀ «اشغال» کشور را برپا ساخت ودرپاکستان فتوای جهاد اعلام وبه افغانستان صادرشد.

    مخالفین جهانی اتحاد شوروی خصوصأایالات متحده امریکا،انگلیس،چین،سعودی وپاکستان از فراریان رژِیم های کودتایی کابل بنام جهاد ومجاهدین همچوابزار استفادۀ اعظمی کرده اند. افزون برآن هزاران رادیکالهای اسلامی ولومپن پرولتایی جهان عرب وکشورهای اسلامی  را بنام  بهترین سربازان آزادی به پاکستان  انتقا ل داده‌ وبعد ازآموزش دهی  نظامی برای انجام «غسل شهادت» برضد شوروی به افغانستان  سوق داده شدند  که درکنار جهادیهای افغان در جنگ اشتراک فعال داشته باشند.بااین شیوه جنگ بسیارشدیدوخونین ادامه یافت.درهمین دوران درپاکستان،تشکیلات القاعده بوجود آمد ودربسا کشورهای اسلامی و سرزمینهای مسلمان نشین هسته های آن ایجاد شده است که کنون بنام تروریزم بین الملی یاد میشوند.

آغازودوام جنگ وبحران افغانستان سبب گردید،صدها ملیارد دالروفراوان جنگ افزاربخاطرادامۀ جنگ وجهادبه پاکستان انتقال داده شد،تمویل واجرای معاش جهادیها،اکملات وسوق ادارۀ جنگ توسط نظامی گران پاکستان صورت میگرفت.در حقیقت نقش محوری و بازیگر اصلی قضیۀ افغانستان بعهده دولت وارتش پاکستان  گذاشته شده بود.

      سرانجام اتحاد شوروی درجنگ فرسایشی واداربه عقب نشنیی شد وبعداً فروپاشید، دولت داکتر نجیب الله وحزب جانبدارش دچارتفرقۀ گروهی،قومی وسمتی شد سقوط کرد.پاکستان از بهای  خون مردم و ویرانی افغانستان  تقویۀ مالی ونظامی حتا دارای قدرت اتومی شد وامریکا بامتحدینش فاتح جنگ سردگردیدومجاهدین قدرت دولتی ر اتسلیم  شدند وبمیل حامیان  خارجی خود،اردوی تعلیم دیده و توانای کشوررامنحل کردند ودرعمل نشان  دادند که غیراز جنگجوی تنظمی وتفرقۀ قومی ومحل پرستی فرهنگ سیاسی وتوانای مدیریت را ندارند ودرپیگری اهداف فرا افغانستانی ارباب ابزارکارآمد نیستند؛ درعوض  گروه  طالبان و القاعده با توانایی  نظامی پاکستان وحمایت مالی عربستان سعودی وامارات عرب با ا نگیزۀ رقابت وفشار بیشتربرایران شیعه مذهب وتوسعۀ دامنۀ بحران به آسیای مرکزی بخاطردسترسی سریعتربمنابع طبعی آن بر سرقدرت آورده شد. 

     طالبان والقاعده که شاگردیک دبستان ودارای تفکرواحد قرون وسطی ایجادخلافت اسلامی وامارت میباشد.این اندیشه پان اسلامیست که باید  مرکز واحد باقتدار سیاسی ونظامی درجهان اسلام بوجود آیدکه بتواند،درتمام زمینه‌هامدافع منافع کشورهای اسلامی باشد ومنابع این کشوها   باارزش بالا ومناسب عرضه خواهد شد ودر تمام  معاملات  باجهان سرمایه  ازموقف بایع ویا مشتری با توازن واراده آزاد نقش سازندۀ مفید بازی کند که اعادۀ  شکوه، عضمت جهان اسلام تلا لوداشته باشد.

پاکستان بخاطرحضوردائمی درافغانستان ویافتن د ست دراز به آسیای میانه و پرورش  فکری وتحریک آزادی خواهی مسلمانان هند، پشتیبان چنین اندیشه بودواست که  رژیم  طالبان والقاعده  این ایده ئولوژی رابه مسلمانان درهرجا که باشند صادرنماید که بتوانند خود ارادیت واستقلال کامل خودرا اززیرسیطرۀ دولتهای غیردینشان باقیامهای مذهبی مطالبه نمایند.                                                  

     همین تفکر باعث سرکشی  طالبان والقاعده درمقابل اربابش گردید وبا جهان  یک قطبی وسرمایۀ داری بی رقیب که داعیه دارنظم نوین جهانی بود،ناسازگارواقع شد.کنشهاو واکنشهای میان شان بوجودآمد وسرانجام حادثۀ وحشتناک 11سپتامبرواقع شد،امریکا،القاعد راکه همرزم  وهم مشرب طالبان وابزارقوی استفاده دردست پاکستان  بوده واست مرتکب آن میداند وهمین حادثه سبب آشغال افغانستان گردید.

      باید توجه نمائیم که بعد ازپایان جنگ سرد و اشغال افغانستان؛ پاکستان د یگر آن اهمیت را ندارد که بتواند بازی گراصلی درقضیۀ افغانسان ومنطقه باشد وسود در یافت کند. کنون روشن است که این کشورمرکز اصلی پرورش رادیکا لیزم وحامی تروریزم است وسبب ایجاد ماجرا درافغانستان وبعضأدرهند و سین کیانگ چین، برخی کشورهای آسیای میانه و چیچین  میباشد. شخص کرزی وتیم همکارش دردوران گویا جهاد،در دبستان خاص پاکستان تربیت وتعلیم دیده ودرپشت پرده سرگوشیهای فراوان بااستادان ویاران قدیم خود دارد و با تأسف درانجام مدیریت کشوربسیاربی کفایت وآلود درفساد است.ادامه حاکمیتش جفابمردم افغانستان خدمت به پاکستان میباشد و پاکستان وجود دولت قوی دارای حاکمیت ملی مستقل افغانستان رابزیان خود میداند.

  6 ــ   دربارۀ بن دوم، سود وزیان امضای پیمان استراتیژیک باایالات متحده امریکا؟

        اگرانتظاراین باشد که دربن دوم تغیيرات بسیارمثبت بوجود خواهد آمد، باید پیش ازان به بن اول بحیث مبنایا تهداب نگاه کردکه جایزوشفاف برگذارشده بود اهمیت ونتائیج  آنرابدانیم  وبه بن دوم امیدوارباشیم. 

    ایالات متحده آمریکا به کمک جهادیهای رانده شده ازرأس قدرت کابل باخون ریزی فراوان رژیم طالبان را توانست سرنگون کندودرسرگرمی این پیروزی بمثابۀ داعی اصلی   گروهای جهادی رادیکال رابشمول گروه شاه مخلوع وچند نمایندۀ  شووونیزم قبیله که همه مزدوربودند بگونۀ انتصابی درکنفرانس بن اول شرکت داد .شخصیتها وگروهای سیکولار راکاملاً بی‌اهمیت ونادیده گرفته بودولخطرابراهمی نمایندۀ سازمان ملل درآن حضورنمایشی داشت.دراین کنفراس کرزی مصلحتأ حضورنداشت،اما به هدایت آمریکا درجلسۀ بن دررأس دولت افعانستان  کاندید داده شد.                  

      یک نفرازگروه شاه حاضردرکنفرانس دربرابرکرزی کاندید کرد،درانتخابات اکثریت قریب به اتفاق آرا را ازخود نمود بخاطریکه« ازبک تباربود» پذیرفته نشد وکرزی پشتون تباربرنده شناخته شدوبرهان الدین ربانی تاجک تبار رهبرجمیعت اسلامی که بعد ازسقوط  رژیم  طالبان دوباره در رأس قدرت دولت تکیه زده بود بموافقۀ یاران و پیروان بی وفایش مورد تهدید قرار گرفت که باید قدرت رابه کرزی تسلیم دهد وکرزی راهلیکوپترهای نظامی در ارگ سلطنتی پیاده ساخت وقدرت راتسلیم شدوتاج  پوشی صورت گرفت این عملکردها آمریکا رااشغالگر و وحامی شوونیزم نمایش داد.

چون اشتراک کننده گان کنفرانس بن اول انتصابی ومحدودبود مشروعیت نداشت،پس همه تصامم وپیامدهای بعدی آن رامیتوان حقوقأ ناجایزشمرد وخصوصأ با حضور نظامیان خارجی استقلال وحاکمیت ملی درکشوروجود ندارد وبر گذاری لویه  جرگۀ اضطراری، تصویب قانون اساسی وانتخاباتهای تقلبی، ترفند سیاسی وجعل آشکارشد. کرزی و دولتش دست نشانده وغیرمشروع نمایش یافت ودرجامعه پایه پیدا نکرد، ازاین وضع مخالفین نظام استفاده کردند، حقیت آفتابی است که مردم افغانستان وجهان میدانند.

کنون سخن دربارۀ بن دوم .        

      اگر بن دوم برپایۀ تصامیم بن اول بهراندازه پرهنگامه ووسیع وپررنگ برگذارشودبازهم اشتراک کننده گان ازجانب دولت افغانستان وحامیان خارجی ان انتصابی وهمه نگاه هاهمسو  خواهدبود. درحالیکه دولت افغانستان مشروعیت وصلاحیت حق انتصاب را ندارد. اگربراستی برگذاری بن دوم برای نجات مردم کشور از جنگ وبحران  درازمدت و ایجاد  صلح وامنیت دائمی است وجایی حاکمیت ملی مشروع خالیست؛پس باید بمردم افغانستان  حق داده شود  که بخاطر اشتراک  درکنفرانس مورد نظر نمایندۀ گان انتخابی آگاه خودرا اعزام بدارند که توانایی اظهارنظرواستدلال راداشته باشد،درغیرآن مسأله تبلیغات و ظاهرفریبی خواهد بود و به نتیجۀ مثبت آن نباید امید واربود.

    چنانچه همین دیروزازرسانها شنیده شد که کرزی ازقبل برای نمایش قدرت وتدارک  دست آویزبرای رهکشا ویا رهیافت  دربن دوم، یک تعداد ازحامیان  دولت خودرا از مرکز و ولایات «بنام جرگۀ  مشورتی» مخالف قانون اساسی وعدم موافقۀ پارلمان،احزاب و گروهابا مصارف هنگفت دعوت کرده  جرگه را برگذارنمود وبپایان  رساند. اما همه حرکتها نمایشی و سخنها  طوطی‌ واروبازی سیاسی عوام فریبانه تلقی شده است وپندارها چنین است که دربن دوم بهمین ترتیب عبورگاه جستجو خواهد شد.  

      افغانستان دراشغال نظامی است،درآن حاکمیت ملی مشروع وجودندارد  تضاد های قومی وملی دران سرکش ونا سازگاراست ودر دوران حاکمیت احزاب چپ و دولت تنظیمهای جهادی  «مسئلۀ ملی»جانشین ایده ئولوژیهای چپ وراست قویأ خو درا نمایش داد و رژیمها را ناتوان وبه سقوط مواجه کرد. این حالت همسایه های افغانستان راکه ترکیب ملی مشابه  دارند نگران ساخت که حضورنظامی آمریکاوناتوبه بهانۀ جنگ با تروریزم درحقیقت درپی  اهداف  دوران  جنگ سرد ودامن زدن تضاد ملی ومذهبی میباشد، درمقابل واکنش کشورهارابا ایجاد  کنفرانس شانکای و اتخاذ تدابیر احتیاطی د فاعی برانگیخت. 

چین، روسیه ، ایران وپاکستان  حضورنیروهای غرب را درمنطقه بحران زاوبزیان منافع  ملی شان میشمارند وبه پایگاه  سازی دائمی آمریکا بهیچ وجه موافق نیستند و بسرعت  بخروج نیروها به استثنأ پاکستان که طالبان وتروریزم رادراختیاردارد، دیگران راضی بنظرنمی رسند. 

 اگرچنین اتفاق واقع شود؛ طالبان جولانگاه  فراخ و بی رقیب و تروریزم بین الملی به قرارگاه فرمان دهی مطمئین دست خواهد یافت وبه  کشورهای منطقه  آسیب میرساند.  بنابراین ترجیح میدهند،خاموش بمانند که حضورقوای نظامی آمریکاوناتوبدون پیمان استراتیژیک در افغانستان درگیرباشد و اما با امضأی پیمان استرا تیژیک، نگرانی همسایه های  افغانستان و خشونتهای جاری افزایش خواهدیافت.برای اینکه طالبان عمل‌کردخودرا«جهاد»اجرای امرخداتبلیغ میکنند!

      لازم به تذکراست که تبلیغات گستردۀ رسانه ای برای امضای پیمان استرتیژیک با آمریکا ادامه دارد ودربرابرواکنشهای فراوان درداخل وخارج کشوربمیان آمده است.انگیزۀ این تلاشها سرپوش گذاشتن برماجراهای خونین ده سال گذشته است که حضورنظامی آمریکاوناتورنگ و پایۀ مشروع  حقوقی نداشت ود ست آوردهم ندارند. پس باید  با امضای چنین پیمان مشروعیت حضورگذشته وآیندۀخودراتسجیل نمایندکه افغانستان راتختۀخیزمطمئین درمنطقه داشته باشند.      

بایدتوجه داشته باشیم که پاکستان درادامه وافزایش جنگ وبحران کشورنقش محوری دارد. اما سخن  گویان  شوونیزم قبیله  تلاش میکنند که نقش پاکستان را بیرنگ  نشان دهند  و وجود   «نیروهای مقاوت مسلح»رازیاد تبلیغ میکنندکه باید  درنظر گرفته شود. چنین  نیروی  متشکل سیاسی وجود خارجی  ندارد.هد ف تبلیغات همان  طالبان بنیاد گرای خشن و نژادپرست  قرون وسطی آزمایش شدۀ قبلی است که پیش قراول  اردوی پاکستان بود.  کنون  تکرار همان  بازی  است که پاکستان بتواند با ادامه «جنگ نیابتی»آنهارابحیث نیروبراوضاع  کشورتحمیل کند که خودش سرکارباشدوامریکاهم ازصلح آشتی وسازش باین گروه حرف می زند.سوال این است ، آمریکابه بهانۀ تعقب تروریزم وسرنگونی رژیم  طالبان لشکرکشی نظامی انجام داد وافغانستان را آشغاکرد.حال گرایش سازش  باتروریزم ورادیکالیزم بسیارخشن طالبی چه انگیزه دارد وبا پایان آشغال همراه خواهدبود؟؟ درغیرآن چنین عقبگرد، ضعف وناتوانی  امریکا و معامله تازه باپاکستان را بزیان مردم افغانستان بیان میکند. هشدارلازم است که کنارآمدن ویاسازش  باطالبان  شقاوت پیشه هیچ پایۀ منطقی ندارد وجفا بمردم افغانستان است ومنادیان کوتاه نظرانرانیازمبرم جامعه میشمارند وبه نتیجۀ شورای صلح امیدوارند. باید بدانند که منطق طالب جنگ،جهالت وتعقب اهداف پاکستان است وثمرآن  غارت  خونریزی ویرانی ونابودی هستی وطن ومخالفت با دموکراسی وتفکرپیش روندۀ انسان معاصر  است.باوروذهن جنگجوبه عدالت،قانون،معاهدات واندیشهای انسانی  دوران سازکه نقش ویران گری و اسلحه را مهارکند هیچگاه سازگارنمیباشد.    

 دولتهای آمریکا،پاکستان ومتحدین شان بعدازپایان جنگ سرد تنظیمهای جهادی رابرمردم جفا کشیده وطن ماحکمران ساخت که درمیان خود برسرتقسم  قدرت جنگید ند کابل  ویران شد ، خون انسان زیاد ریخت،مردم آواره شدوکشوربه جزایرمستقل تنظمی تقسیم گردید وخود تما شا کردند. بارد یگر گروه  کوچک بی‌هویت را بنام  طالبان  توسط ارتش  پاکستان با خون  ریزی فراوان به قدرت رساندند  که با آند یشه وعملکردهای  نفرت انگیز قرون وسطی بمردم  کشور جفا کرد ومردم جهان رابوحشت انداخت و درشمال کابل زمین سوخته بجا گذاشت، بت بامیان رابه توپ بست وتجلیل روزنوروزراکه اززمان جمشید معمول درحقیقت روزشادی عجم  است  ممنوع  قراداد واخیرأ بنام دموکراسی امریکایی ودررأس کرزی،خان قبیله را به  قدرت رساند و تاحال سیلاب خون جاریست.اگربیطرفانه برسی کنیم شوروی  افغانستان را آشغال کرده بود ولی با این شیوه بدرفتاریها دیده نشده است.         

   7 ــ  چه راه علاج وبرون رفت ازوضع وجود دارد؟

   پایان اشغال،بشرطیکه سازمان ملل متحد قوای حافظ صلح همزمان خروج نیروهای امریکا  وناتودرکشورپیاده کند ودولت موجود کناربرود.دولت موقت برای مدت یکسال تایکنیم سال زیر نظارت مستقیم سازمان ملل براساس آنتخابات آزادوشفاف مردم بوجود آید که اسقلال وحاکمیت ملی کشورتمثیل شود،کشورهای همسایه رعایت حسن همجواری وعدم مداخله درامورافغانستان راتضمین نمایند ودولت مؤقت، طرح قانون اساسی جدید رادر همسانی  کامل با اعلامیه جهانی حقوق بشروبا نظرداشت آزادی ّبیان، عقیده، فعالیت احزاب  سیاسی، تأمین  تساوی حقوق همه اقوام درحیات سیاسی کشور،برابری حقوق زن  ومرد، تفکیک قوای ثلا ثۀ  دولت  ونظام  پارلمانی را تسوید نموده به همه پرسی مردم  بگذارد و درمجلس  مؤسسان انتخابی مردم به تصویب  برساند.                                               

      براساس  قانون اساسی  رئیس  جمهوربا انتخاب آزاد مردم  برسر کار آید و نیز حکومت باخذرأی ازپارلمان صلاحیت اجرایی دریافت کند ونیزپارلمان ازعملکرد دولت نظارت میکند. قوۀ قضائیه رکن مستقل دولت است  واما قاضی درمسند قضا  ودرعمل  قضایی کاملاً آزاد و صرف تابع قانون میباشد وهیچ شخص وهیچ ارگان محور  قدرت بوده  نمیتواند همه تابع قانون بوده وازقانون کسب صلاحیت مینماید وباید قانون آزادی وصیانت نفس انسان را تضمین نماید. حضورقوای حافظ صلح سازمان ملل تازمان توانمند شدن رژیم وتقویۀ قوای مسلح کشورباید به اجرای قانون، دموکراسی وعدالت ناظربمانند و به قول  شوونیستها اگر کدام «نیروی مخالف مقاومت مسلح» وجود داشته باشد میتواند درکار زار انتخابات بخت خودرا آزمایش کند وبه رأی مردم احترام بگذارد. 

پایان سخن :تأریخ کشورما ازاستبداد خشن و سیاه شاهان وجود تبعیض،نابرابری ملی وانبوه جرایم وخشونتهای ظالمانه،اشغالگریهای پیهم  خونریز بیگانگان وعملکرد های غیرانسانی  دولتهای دست  نشانده  لبریزاست. کرزی  سمبول اشغال است واعضای دولتش نیزمستخدم  کشورهای خارجی است. هردولت وحکومتی که مهارش بدست خارجی باشد نمیتواند پایۀ ملی داشته باشدوهرقدرلاف وحرفهای طلائی برای جلب روان مردم بگوید ارادۀ آزاد ندارد، کارش به زيان منافع مليست. اين وظيفه مردمان خصوصا روشنفکران آزاد است که از گروه  بازی های بی حاصل بگذرند،  باهمبستگی وشعاریگانه برای پایان اشغال بپا خیزندوهمزمان بدیل آن نیروی حافظ  صلح از ازملل متحد بخواهند، دراین صورت  میتوانند صاحب کشورآزاد و مستقل و حاکمیت ملی باشند، فریاد شورانگیزصلح، امنیت، دموکراسی برابری حقوق انسان، عدالت وایجاد محیط انسانی را برپادارند. رفع مسئولیت دربرابرمردم ونسلهاخواهدبود. 

 

 


بالا
 
بازگشت