دكتراندس نبي هيكل

 

نگارنده: دکتراندس نبی هیکل

 

 

صدای مردم از کابل بلند خواهدشد نه از بن

 

درحالیکه حکومت افغانستان و متحدان بین المللی آن آخرین آمادگی ها را برای نشست بن دوم اتخاذ میکنند پیامدهای آن از هم اکنون  قابل پیشبینی شده است. سواد اعظم حکم کرده که " سا ل نو از بهارش پیداست". وقتی یک فرد مسلکی مرمی توپ یا راکت فیر میکند از روی کوردیناتها میداند به کدام هدف با چند درجه اشتباه اصابت میکند. دیترمنیستان بر اساس ارزیابی شرایط ضروری و بسنده درجه احتمال وقوع یک رویداد را پیشبینی مینمایند.مردم نیزبرای امید و نا امیدی  در رابطه با نشست بن دلایل و شواهدی دارند.

این حقیقت دارد که بن اول در شرایط ی برگذار گردید که در افغانستان به عبارت دانشمندان ستیت آف  نیچر (state of nature) حاکمیت میکرد. ایلیت حاکم باید تشکیل میگردید  و از چهار سو گروپها بحیث نمایندگان ملت افغان حضور یافتند. شرایط  آنزمانی افغانستان نه بن اول و نه مسوولیت شرکت کنندگان آن و نه هم تصامیم کوتاه بینانه و تعصب آمیز آن نشست را تبریه مینماید. اگر چنان شرایطی برافغانستان  حاکم نمیبود نیاز به نشست بن اول نیز نمیتوانست وجود داشته باشد.

آنچه در مورد افغانستان از زمان تهاجم شوروی تا امروز صورت گرفته به داستانی همانند است که  بر بنیاد آن مادگاوی در پی خوراکه سر به یک ظرف کلالی فرومیبرد ودوباره نمیتواند سر از ظرف بدر آرد. صاحبخانه راه حل دیگر جز بریدن سر گاو به فکرش نمیرسد. وقتی گاو را سر میبرد متوجه میشود که سر گاو در ظرف میماند و آنگاه مجبور میشود ظرف کلالی را به زمین زند تا حد اقل کله پلاو را بتواند زنده کند.  آنوقت دهقان بیچاره هم مادگاو و هم دیگ کلالی را از دست داده بود.

غرب در نبرد علیه کمونیزم شوروی افراطیت را رشد داد و در افغانستان به قدرت رسانید و پس از آن دریافت که وضعیت دلخواه ایجاد نشده وطالبان را بحیث راه حل پیش آورد و سپس به سقوط  و نابودی آنان کمر بست. چون دید که نابودی طالبان تنها یک ایدیال میتواند باشد به مشارکت آنان در قدرت تصمیم گرفت تا خویشتن  را از مصیبتی وارهاند که در آن گیر افتاده است. ا شتباهی که باردیگر تکرار میشود این است که ایلیت حاکم و متحدان آن تنها به خود و به طالبان می اندیشند و گویا جز آنان دیگران وجود ندارند، تا در مورد منافع آنان و نگرانی های آنان فکر شود.

من باور کامل دارم که شرکت کنندگان بن اول در مورد افغانستان مسولانه ، عاقلانه و دلسوزانه نیاندیشیدند و عمل هم نه کردند. جهان غرب پیشقراولان دانش و تکنالوژی اند و جوانب افغانی روم، قبرس و اسلام اباد و ... نیز مدعیان دانش و نمایندگی از مردم بودند و هستند،  ,

 دانشمندان، مبصران و پروقیسوران نیز در آن میان اندک نه بودند تا در بن اول یا حتی پس از آن در کاربازسازی اهمیت ساختارهای زیربنایی و رشد اقتصاد ملی را، در کار سیاسی  مشارکت همه نیروها ی سیاسی  را و در کار نظامی  به جای نابودی اردوی ملی کشور تقویت و تجهیز آن را، منافع ملی، حاکمیت ملی و استقلال کشور را در اولویت قرار میدادند. اگر  پنجاه در صد این همه نیازهای اساسی و بنیادی تاکنون تامین میگردید، وضعیت امنیتی، اقتصادی و سیاسی کشور دست کم بهتر از امروز میبود.

پس از ده سال بازیگران کلیدی  بن اول بار دیگر دربن دوم باهم مشورت میکنند. این بازیگران همانهایی اند که در بن اول  باهم پیمان بسته بودند و ناکام شدند.این است به گمانم آنچه مردم افغانستان در مورد شرکت کنندگان بن دوم فکر میکنند.

بن اول تنها و یگانه امتحانی نه بود که مردم به یاد دارند ایلیت حاکم و متحدان آن درآ ن ناکام شده اند. کنفرانس های دیگری یکی پی هم در پاریس و توکیو ، لندن و کابل و استانبول دایر شدند که همه ی آنها وجوه مشترکی باهم دارند: در همه از تعهد برای کمک به افغانستان برای بازسازی و رفع خطر تروریزم سخن گفته شد، بازیگران کلیدی در همه آنانی بودند که بخشی از مشکلات را میساخته اند، همه  فیصله ها در سطح ریتوریک باقیمانده اند و همه برای مردم بی بضاعت و ستمدیده افغانستان دستاورد ی نداشته اند. مرم از خود  بصورت مکرر میپرسند چرا باوصف اینهمه کنفرانسها ، تعهدات و کمکها وضعیت سیاسی، اقتصادی و نظامی بدتر میشوند، در حالیکه وضعیت برخی که دراریکه قدرت اند بهتر و بهتر میگردد؟ برخی در اروپا و امریکا نیز سوالهای همانندی را مطرح کنند.

بدون شک برخی نگارنده را به برخورد خصمانه و غیر واقعی متهم خواهند کرد زیرا فکر مینمایند که  ده سال گذشته دستاوردها ی بزرگی داشته است. این افراد اشتباهی را مرتکب میگردند که رابیرت دال  و لیند بلوم متفکران  دموکراسی پلورالیستی  در دهه های 1950و 1960 انجام دادند و سپس در اثری که در سال 1976 منتشر کردند به آن اعتراف کردند. آنان را نه تنها ظاهر امور فریب داده بود، بلکه به تعمیمگرایی نیز درافتاده بودند.

اشتباه این دسته از افغانان این است که آنها ده سال کار جامعه مدنی و جامعه بین المللی را با آنروزی مقایسه مینمایند که همه جوانب مطرح پس از چند سال تلاش برای ویرانی افغانستان بر ویرانه ای استاده بودند که در نتیجه اشتباهات و اعمال آنان هم  به خاکدان و هم به قبرستان مبدل شده بود. اشتباه دومی که آنان مرتکب میگردند این است که دستاوردهای دیگران را از خود میپندارند و یا شاید هم  دستاوردهای شخصی منظور آنان باشد.  بازار آزاد دستاورد غرب است نه از ایلیت در حالیکه دستاورد بازار آزاد به یقین دستاورد ایلیت حاکم و متحدان آن میباشد. وضعیت  بازار نفت و گاز مثال زنده و تازه این دستاورد اند. به همین منوال موسسات تحصیلات عالی خصوصی که در همه ی آنان اسناد تحصیلی بیشتر در بدل پول داده میشوند تا در بدل دانش  و آزادی مطبوعات نیز دستاورد دموکراسی لیبرال است که بر شانه های پهن جهان غرب حمل میگردد. اگر این غرب نه باشد به رسانه ها لگام زده میشود و در بازار آزاد غیر از آنانی که اقتصاد را در دست دارند دیگری را راه نخواهند داد.

از یک دید دیگر، مدافعان دستاوردهای حکومتی نیز تا حدی درست میگویند. بزرگترین دستاوردها و پاآوردها را داشته اند: فساد سرطانی که تنها رشد میکند و برای تداوی آن تا کنون درمانی دریافت نشده است و درست مانند دانه سرطان ارگانهای مختلف را  در اشکال مختلف مصاب کرده است و شامل اختلاس، رشوه ستانی، غصب دارایی ، قانون گریزی و قانون شکنی  و . . . میگردد. فقدان امنیت حقیقتی است که جز دوتن یکی یکفرد ساده لوح و دودیگر یک رهبر نظامی به دلایلی آن را  دست کم تبریه مینمایند.

پاآوردهای ایلیت حاکم در یک عبارت شامل آنچه هایست که پامال کرده اند.

چگونه ممکن است مردم در چنین شرایط و با چنین تجربه امیدوار باشند که این بار آنچه را بن اول نتوانست بن دوم انجام خواهد داد. ما احتمالآ به یک معجزه نیاز داریم و این کار به عقل کوتاه بنده ممکن نیست مگر اینکه ما همه نفس های خود را تغییر دهیم تا خداوند حالت ما را تغییردهد. این یگانه امید یست که باقیمانده است.

با تاسف اذعان باید کرد که دلایل دیگری نیز برای نا امیدی وجود دارند.

کنفرانس استانبول بحیث پیشگفتار بن دوم نتوانست نقش خود را ایفانماید و حکومت افغانستان آن را نتوانست پوشیده گذارد. بن دوم در شرایطی بر افغانستان پس از 2014 بحث مینماید که حکومت افغانستان نه تنها بیکارگی خود را در عمل برای مردم افغانستان و مردم جهان ثابت کرده، بلکه ممکن است از سال 2014 به بعد اریکه قدرت را در اختیار نداشته باشد. دو خطرا ز این ناحیه مردم را تهدید میکند: یکی ممکن است تاریخ خود را تکرار کند و ده سال همگون به ده سا ل گذشته افزوده شود دوم احتمال دارد بر اساس تیوری ایلیتیزم سلطه در دست ایلیتهای حاکم همچنان پس از سال 2014 باقیماند.

دشواری اساس این است که در فرهنگ سیاسی نیروهای سیاسی مطرح در کشور  حاکمیت یکسان قانون و اصل عام شایستگی حتی از لحاظ تیوریتیکی  راه نیافته اند. افغانستان به حکومتداری خوب، تامین عدالت و حاکمیت یکسان قانون نیاز دارد. زیرا هم دوستان و هم دشمنان به پارتنر قابل اطمنان و با پرنسیپ نیازدارند.

 

پایان

 


بالا
 
بازگشت