ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

ببرک کارمل قربانی فروپاشی شوروی  شد ، کیانوری درزمان قدرت شوروی ، ولی فیدل کاستروخم به ابرونیاور

گوش خودتا کی زنی بر کری

گربگویم راست زبانم می بُری

یا گریبان را تا پا می دری

ازخاین می سازی کاکل زری

ببرک کارمل قبل ازمجلس خانه روان شاد نعیم شایان دیگر همفکرنظریات غبار ومحمودی نبود. وی چند کتابی در قسمت مارکیست خوانده بودودران وقت مارکیست بودن هم درجهان نقل مجلس روشنفکران بود ، وی دانش وهضم ماکسیزم را هم داشت.

غبارتحت فشاردوستان در آن مجلس اشتراک کرده بود ورنه از تره کی وببرک دلخور بود ، بالای ببرک اعتماد نمی کرد وهم حرفی از بدگمانی نمی زد ، شاهد اسنادی دربین نبود ولی تره کی را یک فاشیست برگشت ناپذیرمی خواند ومی گفت این چاچا با کمونیزم فرسنگها فاصله دارد  و من یقین دارم که این آدم یک آدم مارکسیت وکمونیست نمی شود. وی تاکيد ميکرد که نمی دانم هدف ببرک چیست که سر زاغ بودنه می گیرد؟ من وداکتر سید کاظم دادگربخاطر تارنازک قومی با یک غرور کاذب یعنی  که ما هم کسی هستیم در آن مجلس بدستورغباردر خانه شایان با غبار یکجا رفتیم  ئ در مجلس اشتراک کردیم. تمام چپ وراست وفاشیست های امروزی بقایای همان مجلس است.

اگر کسی می گوید که این احزاب بعد از دید وبازدید روشن فکران زمان دموکراسی بیرنگ شاه محمودخان صدراعظم بوجود آمده اند ، بیخبر از تاریخ روشنفکری افغانستان هستند مانند داکتر حشمت که درقسمت مشروط خواهان از این کتاب وآن کتاب گرفته جنبش مشروط را مسخ کرده است.  این کسایکه می گویند این جنبش در زمان شاه محمود خان آغاز یافته اگر سری به یاداشت های سیدقاسم رشتیا بزنید به موضوع پی خواهند برد. در زمان دموکراسی قلابی شاه محمود خان مطبوعات آزاد نبود ، صرف بخاطر شناخت چهره های روشنفکری وسیاسی آن دموکراسی داده شده بود وروشنفکران آن زمان اين موضوع را درک کرده بودند. دراثر آگاهی سیاسی ، هیچ وقت جرأت دریک خانه جمع شدن رانداشتند واگردرمرده وزنده جمع می شدند از سیاست خبری نبود. روشنفکران با دولت سیاست موش وپشک بازی را درپیش گرفته بودند. من بیاددارم که روزی درخانه ما داوی ،گویا اعتمادی ،مجروح، بینوا، محمد امین خان خوکیانی ، خادم براهان الدین کشکی نشسته بودند یک نفروردکی هم درآن مجلس حضورداشت بینوا خواست سریک موضوع سیاسی بحث کند داوی مانع بحث اوشد.  اما وقتی که درباغ جهت خوردن توت رفتند داوی روی خود را به بینواکرد و گفت من صدهابارنگفته ام که سر دموکراسی قلابی فریب نخورید! ازآن روز من دانستم که دموکراسی شاه محمودخان طنز اسماعیل خان سیاه (گزوک هراتی بود) کسانیکه دمو کراسی شاه محمودخان دموکراسی واقعی فکرمی کنند به اشتباه می روند وچون دموکراسی شاه محمودخان یک فریب سیاسی بود. با روی کار آمدن سردامحمدداوودخان  سيستم دوباره به دکتاتوری آشکارتبدیل شد. با روی کارآمدن داکتریوسف خان فقیدودهه دموکراسی که این هم یک نیرنگ درباربود ،شاه به مشوره کهگدای سرمشی حضور قانون احزاب را تا آخر پاس نکرد، به قانون اساسی خود هم احترام نگذاشت.  بهانه او این بود که رهبران احزاب روی کارآمده خام وبی تجربه هستند ، برخوردها وانشعابات در بین احزاب تبرمنطق پوچ شاه دسته داد.

من از زبان کهگدای سرمنشی حضور روزی درخانه جیلانی خان پدرشادان رییس محکمه انقلابی وعبدالله شادن نطاق بی بی سی که رییس تحریرات داوود خان دروقت صدارت داوودخان بودشنیدم که سرمنشی شاه گفت این مشوره را بخاطر خامی احزاب به شاه من دادم.

در زمان دموکراسی شاه محمودخان روشنفکر به روشنفکر اعتماد نداشت ، اولین بار روشنفکران که من از جمله اشخاص جنجالی آن مجلس بودم در خانه روان شاد نعیم شایان برگزارشد که درآن کسانیکه بعدا حزب ساختند اشتراک داشتند. دستگیرپنجشیری کمی درقسمت آن مجلس روشنی انداخته  است ولی معلومات کافی نداشته است .من درنوشته های قبلی خود که درآریایی ودیگر سایت ها بنشر رسیده راجع به مجلس خانه نعیم شایان روان شاد مفصل معلومات داده ام.

عجب اينت که اکرم یاری مارکسیت طرفدارچین می شود ،  تره کی که عضو ویش زلمیان بود به ظاهرمترقی ودرباطن فاشیزم،  ببرک کارمل  عاشق مارکسیت و از پيروان  روش طرزحکومت روس می شود ،  ولی من ودیگران دنباله رووچکچکی روشنفکری می گردیم!

من  غیر از اکرم یاری  ديگران را قبلاً بخاطر روابط شان با پدر می شناختم. پدرمن هم از کسانی بود که سرش سالها بوی قورمه می داد. زندان نادروامیرکلکانی را دیده بود. غبار وداوی اورا گاهی آقاصاحب وگاهی استاد خطاب می کردند . پدرم درس نزد قاری نیک محمد خان کابلی خوانده بود، تعدادی اوراقاری نیک محمدخان کابلی می گفت وکسی اورا قاری نیک محمدخان دولانۀ ، قاری نیک محمد خان خودش در دیوانش نوشته :

مولدم دولانه باشد کسب علمم درعرب

آری او درقریه دولانه ولایت پروان که سید حسین وامیرکلکانی سالها درخانه چغل خان حاکم پروان در زمان امیرکلکانی پنهان بودند. قاری نیک محمدخان درهمان قریه بدنیا آمد وازهمان قریه سلطنت امان الله خان را سرنگون کردند وقاری نیک محمدخان بدستورامیر امان الله خان به شهادت رسید ، دو پسر از آن ماند که قاری صاحب عبدالله خان وقاری محمدعمرخان نام داشتند که نمی دانم زنده هستند یانیستند. تنها یک روزاستاد لطیف خان پسر قاری صاحب عبدالله خان را درتلویزون دیدم. فکرمی کنم نهالی از خانواده قاری صاحب نیک محمدخان فعلاً استاد لطیف جان يگانه کسی  دربوستان آن خانوانده علم ودانش پرور باشد.

مجلس خانه نعیم شایان به جدال لفظی کشید. مرا به  سبب خرابی آن مجلس دانستند که قبلاً در این قسمت نوشته ام به تذگربیشترلازم نمی بینم.  ولی این مجلس سبب شد که احزاب مختلف روی کار بیایند. اگرم یاری را بخاطر روابط فامیل اودر دربار ، درباری خواندن ببرک بخاطر جنرال بودن پدراش اشرافی خواندن غبار رامرد عصبی ومارا صفر مجلس خواندند ،  غبار ازببرک کارمل ناراحت بود واز تره کی بدش می آمد. غبارمارکسیت نبود ، خیلی کم مطالعات ماکسیتی ودینی داشت ولی مرد سیاست وقلم بود. ببرک کارمل هم دانش سیاسی عصری راداشت وهم در سیاست تحصیلات مقدماتی خودرا به پایان رسانیده بودوهم مهارت این راداشت که فاشیستان تمام ملیت هارا دورخودجمع کند و خم به ابرونیاورد ، از میثاق کاتب احصایه سیاست مداروداستان نویس بسازد. ومیثاق که کتاب داستان   مریم محبوب ، زن بابه کویی که فعلاً در کانادا مسوول دوهفته نامه زرنگار و سکريترش بود ، بنام خود به نشر رساند. نه از این جریان آشکار  میثاق انکارمی کند ، نه مریم محبوب.  گناه میثاق هم نیست زيرا دراول زمان سرقدرت آمدن تره کی دموکراسی نوین را هم بنام تره کی نوشتند ولی آنهائیکه نویسنده،  شاعر و سیاست مداربودند ميدانند که غیر از بیانیه ها فارسی وپشتوی آن که توسط هوتک خلقی نوشته شده کدام کتابی  از وی بنشر نرسیده است . از خاطرات و نوشته های  ببرک کارمل هم خبری نیست.

تره کی نویسنده ساده نویس بودبه کمک دکشنری انگلیسی وچند روزیکه درهند وامریکا بودترجمه هم می کرد. در شهرکورها يک چشمه پادشاه است. اگرم یاری تحصیل کرده ساینس ومعلم ساینس در لیسه نادریه بود ، چند کتاب مارکسیتی خوانده بود کتاب سرمایه را گرات مغز خود ساخته بود . زیاد از کتاب سرمایه مارکس می گفت که ما یک حرف آن را نمی دانستیم ان کتاب به من مشکل از منطق اسلامی حضرت مجددی رییس فاکولته ادبیات بود. من هم که یکبارکتاب سرمایه مارکس بدست آوردم چند صفحه را خواندم به مارکس تقدیم سلام کردم وکتاب را به صاحبش پس دادم. در زندان وگفتم خداحافظ کتاب سرمایه!

مجلس خانه روان شادنعیم شایان سبب بوجود آمدن گروپ های سیاسی شد. فرق نداشت که کی درکدام سطح دانش قرارداشت سیاهی فالیزضرورت بود.

چنانچه خود ببرک کارمل وتره کی می گفتند که در کنگره اول کسانی با ما بودند که نه تنها مارکسیت نبودند بلکه  چند کتابی خوانده بودندیا نخوانده بودند ولی اکثرشان تحصلات عالی نداشتند. یکتعداد شان مسلمانان خوب ومعتقد به دین اسلام بودند.  دروقت مجلس کنگره نماز خواندند.  ان کسان کی بود ؟ ظاهر افق ودیگران زنده است شاید روزی دیگران درخاطره های خود بنویسند ولی از آدم خان نام نبردند که او مرد ساده خوش باور بود نمی دانست به چه خاطر درحزب آمده بود وبه چه خاطر رفت او بیچاره نمی دانست که مارکیست چه بود وایدیالیست چه بود . ظاهر افق که دوست نزدیگ من است با آب وتاب از متخصصین غسل ووضودر مجلس کنگره تشیریف داشتند به من درتورنتو قصه کرده وتسبیح یکی از آنهارا درحضور"زرورمل" که آن هم از اعضای برجسته کنگره بود بعد دم سیاست گره کرد در مجالس سرحزب دموکراتیک خلق خصوصاً تره کی طنز می گفت تسبیح را ظاهر افق بمن داد نمی دان که از همان اشخاص کنگره بود یا افق بامن شوخی کرداز او بپرسید :

اقای دستگیر خان پنجشیری هم از این انکار نمی کندکه درآن کنگره پُر افتخار ومیمون هم نقش خودرا بازی کرده وآن حرکت میمونی در انشعابات بعدی حزب تا آخرباقی ماند. تا اینکه کاسه شادی باز را میمون ها بدورانداختند تا در کاسه دیگر آرد گدایی نماند. وآخرین کاسه آرد چشم داکترنجیب را کور کرد. اين را جدی نگيرید ، یک طنز بود. اگر دقت شود آیینه این طنز ، تاریخ غبارآلود حزب دموکراتیک خلق را روشن می کند:  کجا کاری کند عاقل که باز آید پشیمان وبه سرنوشت دستگیرخان دچارشود.

غوربندی بیچاره درهمان روز درکابل نبود چون مسافران دروقت طفوليت ونوجوانی  در مسجد می خوابیدند او هم در حال مسافرت درکدام مسجد خوابیده بود  .نتوانست که درکنگره اشتراک کند . ببرک کارمل منتظرمن وسیدکاظم بود ولی ما هم در آن کنگره اشتراک کرده نتوانستیم. بی سعادتی ما بود!

شعله جاویدهم بادرد وعذاب بعد ازمجلس خانه نعیم شایان روی کارآمد. سرش بوی قورمه می داد. چندین مرتبه سران شعله جاوید به زندان افتادند ولی رهبران هردوحزب از اشرافی بودن ودرباری بودن از سر زبان هانیفتادند.

ببرک کارمل مگر قبل از کنگره اول تره کی را نمی شناخت  ، چرا نه دقیق می شناخت.  مگرتره کی ببرک کارمل را نمی شناخت ، دقیق می شناخت. ولی چطور دوقطب متضاد دوریک میزبا آیدیای متضادمی نشتند ویک حزبی را ساختند که بعد ها سرنوشت ملت افغانستان را  رقم زد . هم خودشان دست خوش سیلاب وشدند وهم ملت افغانستان را دست خوش سیلاب ویرانی کرد.

شعله جا وید هم دیربه شکل یک مشت بسته آهنی نماند،هراتی ها یکطرف ، محمودی ها  طرف ديگر  وهزاره ها  طرف ديگررفتند. قندهاری ها دیگر طرف رفتند لغمانی ها با انجینرعثمان خان به کوچه حسن چپ خودرا زدند که حاصلش مولانا استادنگارگراست.

حزب دموکراتیک خلق هم دیرنماند.  کاسه چنی که صدا می کند خود صفت خویش ادامی کند.  پیش از بوجود آمدن اختلاف درونی طاهر بدخشی ،ظاهرافق ،شهرالله شهپر، وهاب صافی کنری ، هادی کریم ،دستگیرخان پنجشیری با استاد سامل ، استوار یا امیری ازبک ، زرغون وغیره بخاطر کشت ومات از هم جدا شدند. چندین بار به اثردستورروس رفت وبرگشت نمودند ولی یک تعداد بشمول شهپر وهادی کریم پنجشیری دیگر برنگشتند.  مردم های نام دار وگم نام مثل حفیظ الله امین و داکتر نجیب الله زمانی سرنوشت ساز هردوجناح شدند . کمته مرکزی ، شورای انقلابی وبیروی سیاسی زیر دایره چهاررهبردروقت حاکمیت شان رقص سیاسی کردند .این هم بدستورسیاست خام روس بود.

روح مطلب دراین جا است که همه تغیر کرد ولی در عزم دوستی ببرک کارمل درقسمت روس تغیری وارد نشد تا آخر عمرش بالای روس ها اعتماد کرد ، در حالت مریضی وفقر هم یک حرف نگفت . خود کرده را نه درد است نه درمان.

"تنها بخاطر رفع مسوولیت آینده خود در برابرخبرنگاردرشهرحیرتان مزارکه آن را تعبیدگاه او تاریخ نوشته "گفت تا زمانیکه یک ملت در آبادی وحفظ تمامیت ارضی خودخودش دست بکار نشود اجنبی هرگز درآرامی وآبای یک ملک کوشش نمی کندوملت ان سرزمین موردحمایت اجنبی قرارنمی گیرد"

واقعاً در آخرین روزهای مرگش ، پندتاریخی برای مردم  وهم اعتراف اودر برابرملت بود. اين در حقيقت بخشش خواستن  از ملت افغانستان در لابلای جملات سیاسی اوبود، بصورت  روشن نه گنگ و مبهم.

تنها ببرک کارمل در عالم مایوسی وفقرگفت که مرا روس ها توسط داکترنجیب دچار سرطان کردند که این یک واقعیت بود ودراین اواخر با اسناد ثابت شد که رهبران چپ ممالک فقیر توسط امریکا وروس به سرطان مبتلا می شدند.  از این عمل روس وامریکا انکارکرده نمی توانيم. مسخ کردن رییس جمهوراوکراین ومسموم کردن جاسوس کاجی بی  توسط روس درلندن حرفهای ببرک کارمل را به کرسی می  نشاند. ببرک کارمل از پراک به تاجکستان واز تاجکستان به کابل واز کابل به مسکوواز مسکوبه حیرتان وازحیرتان بگورستان  فرستاده شد.که اين همه واقعات ثبت تاریخ گردید.

از يک شاگردخاص ببرک کارمل ،روسها يکی را درست کردند وحزبش را دردامان اخوان انداختند. ببرک دشمنی نداشت واگرداشت آنهم اخوان بود و اين شاگرد همه را دردامن احمدشاه مسعود وگلب الدین انداخت. وامروز تعدادی از طرفداران ببرک کارمل  ونجیب در بین گلب الدین واحمدشاه مسعود تقسیم شده اند.  

این نقش هارا دربرابرببرک کارمل روس وبیروی سیاسی ، کمته مرکزی وشورای انقلابی بازی کرد. اولین زنگ خطر به ببرک کارمل قراداد سالنگ باروس ها توسط احمدشاه مسعود بود که ببرک کارمل از آن بیخبربود. ولی داکترنجیب خبرداشت چون افراد داکتر نجیب با احمدشاه مسعود کارمی کردند. مثل میردادخان پنجشیری ، جان محمدخان پدرفرشته حضرتی خسرولی مسعودبرادراحمدشاه مسعود . قرار اطلاع وی مریض است . خدا صحت وی راخوب کند. چندمرتبه عزم کردم که بدیدن وی به اوروپا بروم ،مریضی وپیری به من اجازه نداد ، ولی از طریق سنگ فروشان همیشه احوال وی را می گیرم ، عيسی خان کاکای احمدشاه مسعود ،حاجی منیر وحاجی قدیر پسران غزنی خان پنجشیری نفرهای خاص داکترنجیب بودند که با احمدشاه مسعودروابط خاد را قایم کرده بودند. بعدها ،میردادپنجشیری را بنام جاسوس دوطرفه به زندان اندختند. جدیر راسربنیست کردند. ثریا بها وصدیق برادرداکترنجیب سلامت به امریکا رسيدند. دم این نوع سیاستمدران  چندپهلو گرم وزنده باد!

داکتر نجیب هم گناه نداشت  در قسمت قرارداد سالنگ  بدستورمشاورین روس ، ببرک کارمل را درجریان نگذاشته بود.  روسها در حالیکه ببرک کارمل را وفادار وصادق در برابرسیاست خود می دانستند مخالفت اورا با اخوان وخودخواهی اورا هم درک کرده بودند.  و ميدانساند که ببرککارمل چنین قراردادی را بخود وهم پیمانان خود ننگ ولکه تاریخی می داند.

روسها که درسیاست در منطقه تا امروز حرف اول را می زنند این قراداد را افتخار تاریخی خود می دانستند وثابت کردند که اخوان بخاطر وطن وملت خودبا روسها جنگ نمی کند وآگاهانه دردامن آی اس آی وغرب وایران افتاده اند  ، حیثیت وشرافت اخوان خودفروشی وپول است. تسلیمی احمدشاه مسعود وباز کردن دروازه سیل اسلحه بجان پاکستان واخوان بخاطر ربل ودالرننگ ولکه تاریخی به اخوان شرف باخته ووطن فروش گردید وثبت تاریخ شد .

روس با این  قرارداداحمدشاه مسعود را مزدورخود ساخت وهم به او دستور ساختن شورای نظار را داد تا برپیکرجمعیت اسلامی که سگ آی اس آی بود لطمه سیاسی وارد کرده باشد . ساختن شورای نظار یک گوشتابی به آی اس آی پاکستان تحت نظر دوکتوران سیاست روس بودوبعدها روس از حزب دموکراتیک خلق به احمدشاه مسعود سرباز گيری کردندو روس با تقسم کردن حزب دموکراتیک خلق وسپاهی ساختن افرادش به گلب الدین ،احمدشاه مسعود، مزاری ودوستم خودرا از میدان جنگ بدون تلفات کشید. قربانی تجاوز خود حزب دموکراتیک خلق واخوان را کردوخون مردمان بی گناه کابل در دامن چهارنفرفوق پاک شد.

روس با تقسیم کردن حزب دموکراتیگ خلق همان لکه هائیکه در جنگ به دامان روس وحزب دموکراتیک خلق زده بودندبردامن اخوان پاک کردند. در جنگ های کابل تاریخ زده شدندوبا آمدن امریکادرتاریخ افغانستن چهره تاریخی تمام احزاب چپ وراست مسخ گشت.

تنها اشتباهی که ببرک با دوستی خود با روس کرد از سرنوشت دستی امیرشیرعلیخان باروس نیاموخته بود. فکرمی کرد که دوستی زمامداران مارکسیستی بهتراز شاهان تزاربوده است ولی بايد دانست که سگ برادرشغال است .

وی همچنان کشتاراستالین را در روس ومستعمرات روس در دوستی خود نادیده گرفته بود.  استالین مانند حفیط لله امین وداکترنجیب رحم به حریفان سیاسی خود نداشت ،

ببرک کارمل درشناخت رفتارهای خمشمگین ماکسیست های سرقدرت یا دقت نکرد یا آگاهانه خودرا به کوچه حسن چپ زد. ووقتیکه سر قدرت آمد جنایات حفیظ الله امین را هم بگردن امپریالیست انداخت. در حالیکه مسوول تمام جنایات زمان تره کی وحفیظ الله امین بگردن حزب دموکراتیک خلق وغفلت روس ارتباط داشت ودر تمام جنایات حفیظ الله امین مشاورین روس دست داشتند خصوصاً در کشتارپیروان شعله واخوان اسدالله سروی نقش فاشیستی خودرا بازی کرده بود. اسدالله سروری شعله واخوان را بدستور روسها دشمن تاریخی خود می خواندند ، تباه کرد.

آن جنایتی را که استالین در حق همرزمان خود روا داشت اعضای پرُ قدرت حزب دموکراتیک خلق سر یک دیگر تطبیق کردند.

اشتباه دیگرببرک این بود که از فرمان رذلت روس اطاعت کرد. کسانی را که  در زمان تبعيدش در بیروی سیاسی وکميته مرکزی حزب دموکراتیک خلق دهل دوسره زده بودند ، دوباردر عین پوست ها ی حزبی ودولتی به حالت سابق جابجا کرد.  دست کشیدن ببرک کارمل برسرپشکان چربو خور بدستور روس بود . ببرک کارمل درسياست خود از سیاست حمامچی های کابل کارگرفت فکرکرد آب گنده هم روزی بکارآید ! در حالیکه این آب های گنده درخود هم جوک های خون خوارهم داشتند .

وهم ببرک کارمل ماران زخمی جناح تره کی را به فرمان روس در پست های حساس حزبی ودولتی مقررکرد. اسدالله سروری جلاد شناخته شده حزب دموکراتیک خلق را بدستور وفشارروس بحیث معاون خود مقرر نمود واز آن بد تر ، دستگیرخان پنجشیری را که دوماه در شوروی بنام مریضی مانده بود ودرنقشه کشته شدن امین آگاهی داشت ، دوباره عضو بيروی سياسی مقرر کرد. همانطوريکه تعدادی از پیروان ببرک کارمل که درپهلوی احمدشاه مسعود قرار گرفتند و بالای نقشه ویرانی کابل حرف می زنند دستگیر خان پنجشیری هم در پهلوی مشاوران روسی که کودتاعلیه امین استاد شد ومانند جنرالهای حزب دموکرتیک خلق انگشت رضایت برآن نقشه گذاشت ،  تبربی دستۀ ترورروس را دسته دارساخت.

دستگیرخان یکی دوروز پیش از حمله روس به دستور روس بکابل برگشت. این مهره خطرناک هیچ وقت کشت نخورده است  ، از مهره های با ثبات روس بود و هست . وی به دستور روس ها ، از اول حزب تا  هنگام " زوال"  حزب دموکراتیک خلق گاهی به جناح پرچم ، گاهی به جناح خلق ، گاهی خلق کارگر و زمانی گروه کار شد. به دستورروس سریک کلک سیاسی گشت ،  چندین کودتا حزبی دردرون حزب کرد. همان طوریکه هندواز گوشت گاو بد می برد  ، تره کی،حفیظ الله امین ،ببرک کارمل نيز ازين  "موسيچه بی گناه"    بد می بردند ولی هرسه مظلوم از ترس روس نتوانستند مهره خطرناک روس از سرراه خود بردارند.  چون پایه های داکتر نجیب در کاجی بی پولادین بود ، توانست تا دستگیرخان یک گوش تابی خفیف بدهد.  ودستگیرخان پنجشیری هم اورا بی چنک نماند و هنوز که هنوز است درمرده بيچاره لگد قلمی می زند.

گفتم حفیظ الله امین وتر ه کی که ازدستگیرخان پنجشیری دل خوش نداشتند ولی او هم به اثرفشار روسها مانند يک غده سرطانی سیاست حفظ کردند و نتوانستن تا اور زا ازپهلوی خود دورکنند. طنز : " حالا دستگیرخان پنجشیری می گوید :  ای کاش  مرا حفیظ الله امین در همان وقت می کشت تا می توانستند به زوراز امریکایی ها  بعد مرگم مانند احمدشاه مسعودافتخار قهرمانی از امپریالیست ها می گرفتند ومرده مرا مانند مرده داوود خان با تشریفات خاص می کشیدند ودرقصردارالمان در جایکه امین را کشتند درهمان موقعیت مرا بخاک دوبار می سپردند.

 اگردرقصرکرملین وقصردارالمان بخاک سپرده نشدی،  شناختی که من از تو دارم يغين درام که درقصر سفید بخاک سپرده می شوی.  وقاضی  محاکمه "خلق"  داغ محکمه ترابا یک عالم غم واندوه ونا امیدی به گورمی برد  و به سنگ مزارتو می نویسد : نوش جان تو که هم سوسیال امریالیست را  بازی دادی  وهم امپریالیست را !!!!! وپوتین روزی برمزارتو گل می گذارد. بارک حسین دعای عيسوی ومحمدی میخواند.  

مادرباشد که همین طورپسر بدنیا بیاورد که بخورد وقاشق بکمرببندد وحیا نداشته باشدوقلمش بهتر از کلشنکوف در قسمت تجزیه افغانستان کارکند. این را هم جدی نگیرید یک طنز بود"

کسانیکه در طول رهبری حزبی ودولتی با ببرک کارمل بودند ، يگانه کسی صادقانه تا آخر عمرش وفادار ماند داکتر اناهیتا بود. حتی نور لوگری اگر بگویم یانور پنجوایی که هم صاحب زن درحزب شد وهم صاحب نام به ببرک کارمل خیانت کرد.

ای کاش که ببرک کارمل زنده می بود تا ملت از او سوال می کرد :  آيا تمام  کسانی را که با تو صادقانه در حزب ودولت همکاری نکرد ند  می دانستی ومشناختی ؟  آيا این را درک کرده بودی که روس ومزدوران  آن در زیر کاسه روس که خودرا همسنگران تو می دانستند صداقت نداشتند؟

آيآ تو می دانستی که روس دشمنان ترا سرتوبه زورنیرنگ وچال مستقیم وغرمستقیم می قبولاند؟  تو سالها یک غوده سرطانی را چطور بحيث بادی گارد خود نگهداری کردی؟

اینکه روس را نشناختی گناه نداری! ولی ملت بی گناهی ترا قبول نمی کنندباید پیروان تومانند پیروان احمدشاه مسعود یک شعبه ببرک شناسی را تاسیس کنند تا ملت ترابشناسد ودرقسمت توقضاوت کند .

من منحیث یک فرد درقسمت شناخت تویک رای دارم باید رای تمام ملت در قسمت کارهای حزبی وغیرحزبی تو گرفته شودوگورگره های سیاست تو باز گردد بعد ملت در قسمت تو قضاوت کند این حرفهای بالا حرف من نیست حرفهای مخالفین ودوستان تو است که ترامتهم می کنند که درشناخت خود چه در قسمت روس وچه درقسمت اعضای حزبی ودولتی هیچ وقت قاطع برخورد نکردی وهم این سوال ملت از تودارند که درمدتی که در حیرتان بودی چرا سرخاطرات خود کارنکردی مگر محافظان تو خاد وکاجی بی بود؟

جلال رزمنده که از شاگردان دست چهارم تو بود او 427 ورق خاطرات خود را پیش ازمرگ خود نوشته بود تو چرا سهلنگاری کردی ؟

خاطرات ساختگی نجیب  بنشر می رسند ، چرا یاداشت هاقلمی تو که بهترین سند تاریخی می شود بنشر نمی رسد؟ این سوالهارا ملت توطرح کرده من جرأت کردم که بیرون بدهم چراکه من شیر واقعیت گویی هستم. از برچسپ دوست ودشمن نمی ترسم آنچه که در حافظه از پنج دهه دارم ویا می شنوم از دوست ودشمن درقسمت دوست ودشمن بیرون می دهم حاضر هستم که اگر کسی یاداشت های ترا باقلم خود تومانند یاداشت های جلال رزمنده به من ارسال کند بی کم وکاست بنشرمی رسانم تا دین دوستی ما ادا گردد.

من آن شیرم که دردامی نیفتم

زهوشیاری خودهرگزنه خفتم

نمودم گور گره ها باز هر بار

بگفتم نا گفتنی پی درپی تکرار

"شاعربیترازو"

کیانوری  مارکسیزم را هضم کرده بود در مبارزات مخفی استاد بود در سیاست یدطولا داشت در قسمت روس آنچه که ببرک کارمل می اندیشیدکیانوری هم همنطور فکرمی کرد. ولی حزب توده هم یکی ازا حزاب فریب خورده ماکسیزم های قلابی روس بود

سرانجام سرنوشت فیدل کاسترو ، وببرک کارمل وکیانوری دریک خط مستقیم قرارگرفت روس فیدل رادر مبارزات اش با امپریالیست تنها گذاشتند هنوزهم به مشکل نفس مقاومت می کشد وگلو با نیشکر مبارزه تازه می کند وگاه گاه سیگارتلخ بخاطررفع خستگی درگلو فرو می برد بجای آه از دست روس دود از سینه بیرون می کند . فیدل عزیزمرد یک دنده وبا مقاومت است اورا در افغانستان تنها حفیظ الله امین درگ کرده بودکه عمر درازامین درسیاست نداشت وفیدل جز یک عکس درپهلوی خود از حفیظ الله امین چیزدیگری بیادگارندارد.  نضیف الله نهضت هم ازاو درحالت مریضی خبرنگرفت. جدی نگیرد این هم یک طنزبود

ببرک کارمل رابا تهدید گورباچف بخاطر فروپاشی روس از صحنه سیاست دورکردند زيرا روی  می دانست که ببرک کارمل سرکشی ها وخودخواهی ها ی خودرا دارد. ببرک کارمل فروپاشی روس را گناه بزرگ می دانست وبرآمدن روس یک نامردی سیاسی بخاطر فرهنگ افغانی خود می دانست وهم داشتن بدیل اوکه مارآستن خود ببرک کارمل بود ودرآستین سیاسی ببرک کارمل تربیه شده بودبهترین دسته به تبرزدن دست گرباجف شده بود. نجیب هم که تربیه یافته روس ومهره روز بعدی روس در سطرنج سیاست بود سبب دوری ببرک کارمل شد. این یک واقعیت است می توانید طنزفکرکنید

دورکردن کیانوری از همان روزی آغاز یافت که جسد پیری اود در زمان قدرت روس که هنوز حرف از پاشان شدن روس نبود برژنیف خرس شیرنما درکرسی قدرت وتجاوز غر می زد  ديده شد. روس ها کیانوری را ناجوان مردانه زیرشلاق دولت آخوندی ایران رها کردند. اين در در وقتی بود که هنوز روس در جهان حرف اول را می زدوکیانوری هم در سن وسالی قرارنداشت که شکنجه های مستنطق را تحمل می کرد.

کاجی بی که خود از شکنجه گران مشهورجهان مانندسیا ودستگاه جاسوسی انگلیس بود می دانست که در وقت تحقیق چه بلایی را بسرکیانوری می آورند وپای روس هم در این تحقیق کشانده می شد. چنانچه کیانوری دربرابر سوال خبرنگار تلویزون " کیانوری رهبر حزب توده ایران گفت مرا دولت اسلامی ایران به جرم خیانت ملی ، جاسوسی وروابط حزب توده ایران با شوروی محاکمه می کنند"

بریژنف جوانه مرگ نخواستند که روابط سیاسی خود رابخاطر حزب توده بادولت جوان آخوندی ایران که بیش ازهفتاد سال حرب توده درخدمت شان در منطقه بوداز آن دفاع کنند. آفتاب را با دو انگشت پنهان ساختند. خدا جزابه روس ها بدهد

دولت اسلامی ایران توانست که پیرمردهفتادوپنج ساله را به رادیو وتلویزيون بیاورد تنبان دولت سوسیال امپریالیست روسی را بسرش بسته کند و لی روس بی غیرت فکرکرد که آب از آب تکان نخورده یخ های قطب شمال هرگزآب نمی شود.

تعدادی ازرفیقهای حزبی ببرک کارمل درسیاست دوشاب دل وبزدل مستقیاً جاسوسی به مشاورین روسی می کردند ومستقیم با کاجی بی تماس داشند. تعدادی  از رفقای ببرک کارمل مانند اعضای حزب تواده وفاداربه رهبری نبودند. کیانوری مانند ببرک کارمل مخالف فروپاشی روس بود. کیانوری که از زندان برآمد کارهای گورباچف را مانند ببرک کارمل تقبح میکرد ، اما اين دیر شده بود.

اعترافات کیانوری را همرزمان آن لکه ننگ به مبارزات طولانی شان می دانند عوضیکه اشتباهات کیانوری وحزب توده ایران دقیق مطالعه ونقد کنند هنوزهم از رذالت های روس چشم پوشی می کنند .

تعدادی از طرفداران ببرک هم مانند اعضای حزب توده ایران ببرک کارمل  به چماق ملامتی می زنند واز سر رذالت روس لشم می گذرند وتا حال یکنفر از بیروی سیاسی ، کميته مرکزی وشورای انقلابی حزب دموکراتیک خلق راجع به جنایات روس درحق حزب یک کلمه نوشته نکرده است.  حتی مورخ حزب دموکراتیک خلق اقای سیستانی که از بلند پایه های شورای انقلابی حزب دموکراتیک خلق بود یک کلمه راجع به حزب دموکراتیک خلق وروس نوشته نکرده است.

نیم کاسه که در زیرکاسه است آن کاسه مزدوری است سیستانی با تمام بیروی سیاسی وکمته مرکزی ومشاورین روسی روابط حسنه ونیک داشت ومغز متفکرمشوره با مشاورین روس بوداو خودرا به کوچه حسن چپ زده نمک روس وحزب دموکراتیک خلق پیش چشم اورا گرفته است.  او در قسمت شاهان تاریخ زده نوشته می کندامیر کلکانی را به باد اتقاد می گیرد تا شاهان مستبد تاریخ زده رااز چای محکمه تاریخی با قلم دورسازد. چیزی که حیاتی است به نسل های آینده افغانستان ازنوشتن آن خود داری می کند .

کسانیکه در این قسمت نوشته اند مانند آقای جنرال عظیمی ،دستگرخان پنجشیری ، شاه محمودحصین ، ودان ، کشتمند ، غوربندی ، زیری وغیره ،  نوشته وخاطره های شان دوراز حقیقت دیده می شود. زیاد تراز واقعیت ها بخاطربرائت خود وحزب خود چشم پوشی کردند تاریخ وارونه ساخته اند.

مثلاً تاریخ جنگ های کابل که یک جنرال نوشته فقط جغرافیه کابل را نشان داده یکطرف را محکوم کرده دیگرطرف لشم از سر جنایت آن گذشته . درحالیکه مسعود از مزاری وگلب الدین بیشترجنایت کرده مزاری از گلب الدین ومسعود زیاد جنایت کرده وگلب الدین از مزاری ومسعود زیادتر جنایت کرده دوستم سرهمه را درجنایت خاریده. یکتعداد از اعضای جناح پرچم وخلق در آن جنایت مستقیم وغیر مستقیم شریک بودند خصوصاً کسانیکه با گلب الدین واحمدشاه مسعودروابط خونی وقومی داشتند وعضو حزب دموکراتیک خلق بودند ولی نویسنده کتاب جنگ های کابل داستان خیالی با نام نوشته وکسانیکه درداخل آتش جنگ هیزم جنگ بودند این کتاب را دور از حقیقت می دانند ومیگویند نویسنده کتاب در حق ملت افغانستان بخاطر یکه اعضای حزب دموکراتیک خلق بوده واز یک ملیت ضعیف افغانستان بوده عقده های قلمی آن نیش برپیکرغروردیگرملیت ها است این قضاوت دیگران است من در جنگ های کابل نبودم شنیدن کی بود مانند دیدن ولی کسانیکه در آن جنگ ها قربانی دادند کتاب جنگ های کابل به یک افسانه تشبه می کنند امید است کسانیکه در آن جنگ ها بودند مانند جنرال وکیل خان دوغ آبادی مشهور به جنرال کریم یا نوشته کند ویا خاطرات خودرا به من ارسال کند بگفته افغانها جنرال وکیل در تمام دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بوده ودراوخر با طارق جان کوهستانی پسرمحمدعلی خان شهید درولایت پروان همکاراستخباراتی بوده ودرتسلیمی پروان با قوماندان زون پروان با احمدشاه مسعودمخالفت در وقت تسلیمی پروان وکاپیسا کرده بعد همکاری در زمان قدرت احمدشاه مسعودکرده اوسرنوشته های کتاب چنگ های کابل وکتاب محترم جنرال عضیمی انتقاددارد وبعضی قسمت های نوشته کتاب هردورا انتقاد می کند جنرال وکیل خان ،دوباره رییس خاد پروان درزمان مسعود مقرر شده چون کتاب جنگ های کابل را ملت ما بنام تاریخ نمی شناسد  بلکه آنرا افسانه دروغ می دانند.

کتاب هایکه جناح خلق وجناح پرچم نوشته رفقای خودشان میگویند سرتا پا دروغ است. نه تنها ملت ما نوشته های این دوجناح را تایید نمی کند بلکه خودشان هم تاییدنمی کنند. اخوان بیشرم بوده وبی شرم است با بیشرمی دروغ های شاخدار را در سه دهه نوشتند هنوز هم نوشته می کنند در تلاش از این هستند که جنایت خود ورهبران خود را از نسل های بعدی که قضاوت کننده تاریخ سه دهه هستند پنهان کنند ومورخین چپی ما در چنگال فاشیست ، پشتون ، تاجک ، ازهره ،ا زبک وترک افتاده اند . بخاطر جنایت رهبران این ملیت ها تاریخ را بشکل طنز نوشته می کنند نه واقعیات تاریخ روشن.

جاسوسان آی اس آی به دستور آی اس آی علیه آی اس آی نوشته می کنند که ذهنیت ملت مارا دربربرجنایت پاکستان مخدوش سازند

وکسانیکه واقعاً آی اس آی را دشمن افغانستان با اسناد شواهد ودلایل می شناسند زبان درازنمی کنند ویک حرف نوشته نمی کنند.

 

 


بالا
 
بازگشت