بصیر همت

بصیر- همت SHAPE  \* MERGEFORMAT

           مانچستر -  انگلستان

جنوری -  2012

             

 

خواننده گان عزیز :

 ترجمه را که مطالعه میفرمائید ، برگردان و فشرده ای  از فصل اخیر  کتاب  "جنگ های افغانستان -  The Wars OF Afghanitan"تالیف پتر تامسن دپلومات امریکائی است . تامسن که مدت تقریبا ده سال  بحیث باصطلاح سفیر و دپلومات باصلاحیت از جانب ایالات متحده در بین مجاهدین وظیفه اجرا نموده است و وظایف دپلوماتیک در کشور های مانند هند، چین،  روسیه و ویتنام و تایلند  و  کشور های  دیگرداشته است، تحلیل ، ارزیایی و مشوره های ارزشمندی در رابطه به پالیسی حال و اینده ايالات متحده و متحدینش ، در مورد افغانستان  ، پاکستان و کشور های منطقه دارد وبخاطر تامین  صلح و ثبات  در افغانستان پیشنهادات مشخص و در عین زمان واضح داردکه یقینا مطالعه ان در وضع کنونی کشور ما سودمند خواهد بود.

                    

افغانستان: راه در پیشروی

 

y AheadThe Wa

در صورتیکه ایالات متحده با خروج قوت هایش، افغانستان را رها سازد، بد ترین سناریو این خواهد بود که کشور دوباره به خشونت و ازهم گسیختگی سال های 90 عقب خواهد رفت. مداخلات و تحریکات نظامیان پاکستان در افغانستان ادامه یافته وجنگ های خونین و دوامدار در این کشور از سر گرفته خواهد شد . پالیسی ایالات متحده را بعد از خروج قوت ها رزمی اش، که مطابق پلان موجود در 2014 تکمیل  باید گردد ،  به ناکامی رو برو نموده ، عواقب بدی در اینده بر امنیت ملی امریکا خواهد داشت.

باوجود مرگ بن لادن ، نهاد های اسلامیست ها با پیروزی کامل یا نیمه پیروزی طالبان، دوباره توسعه خواهد یافت ، القاعده ، شبکه حقانی و ملیشا های مذهبی تربیه شده توسط ای اس ای پاکستان، نهاد های خونین تروریستی را بار دیگر در افغانستان تاسیس نموده و فعال خواهند نمود و حمله بر ایالات متحده بار دیگر از طریق همین اتحاد نا مقدس تروریستی امکان پذیر خواهد گردید.

کاملا واضح است که ایالات متحده و متحدینش تا حد ممکن میکوشند تااز این حالت خطرناک  و سناریوی خونین جلوگیری نمایند. ایالات متحده نباید پالیسی قبلی خویش را مبنی بر رها ساختن افغانستان تکرار نماید. اگر چنین شود عواقب بعدی ان برای امنیت ملی ایالات متحده ووضع منطقه خطرناک و غیر قابل جبران خواهد بود.

عملکرد ایالات متحده در افغانستان لازمست بالای سه هدف عمده و فراگیر ذیل متکی باشد:

- بصورت عموم افغانی ساختن مسایل افغانستان و کمرنگ ساختن امریکائی بودن ان.

- تغیرات بنیادی و اساسی و ریشه ای در سیاست پاکستان در رابطه با افغانستان.

- تقویت و استحکام پالیسی منطقوی و جهانی پیگیر و دوامدار بخاطر تامین ثبات دوامدار و محو پایگاه های تروریستی در این منطقه.

البته پیروزی اهداف فوق بستگی به عمل سه شریک عمده خشونت های چند دهه اخیر در افغانستان دارد.این شرکا  کدام ها اند:

افغانها ، پاکستانی ها و امریکائی ها. یقینا که پالیسی عربستان سعودی نیز تاثیر عمیق خویش را طی چند دهه اخیر در مسایل افغانستان ، پاکستان و منطقه داشته است.کشور های ناتو،روسیه ،چین ، هند، ایران ، دولت های اسیای مرکزی وملیشاهای غیر دولتی این کشور ها ، القاعده ، شاخه های حزب اخوان المسلمین و گروپ های وابسته به طالبان پاکستانی هرکدام به نوبه خویش تاثیرات لازم در بهبود و یا مغشوش ساختن اوضاع افغانستان دارند و هرکدام بنا بر منافع خویش بر فعالیت های شان به شیوه های گوناگون ادامه خواهند داد. مگر این خود افغانها ، پاکستانی ها و امریکائی ها اند که بحیث بازیگران اصلی صحنه باقی می مانند و باید تصمیم بگیرند که ایا میخواهند جنگ و خشونت در این منطقه به پایان برسد یا خیر.

 اگر انها بخواهند که در این سرزمین صلح تامین گردد،منطقه اسیا- اروپا میتواند به منطقه وسیع همکاریهای اقتصادی مبدل گردد و یا برعکس میتواند بحیث مرکز کشمکش های خونین باقی ماند.

واقعیت اینست که طی سه دهه گذشته جامعه بینالمللی در راس ایالات متحده انطوریکه لازم بود از حوادث افغعانستان نیاموخت. مگر حالا رهبری ایالات متحده عمیقا نیازمند ارزیابی دقیق و همه جانبه ستراتژیک خویش در رابطه با  افغانستان و پاکستان است.

اهداف اینده باید به ادامه امریکائی بودن جنگ پایان دهد.و افغان ها را در رهبری مسئولیت های دفاعی و امنیتی کشور شان قرار دهد.زیرا در تاریخ این کشور، هیچ نیروهای نظامی خارجی ، هیچ گاهی نتوانسته است  ثبات را در این کشور تامین نماید. افغان ها تنها با دیدن خود افغانها درپست های  مسئولیت و رهبری، میتوا نند اعتماد  نمایند.

در اینجا پنج اصل ذیل عمده است که چرا ایالات متحده باید حضور قوت های رزمی خویش را همزمان  با تقویه نیروهای مسلح افغان، از لحاظ مورال نظامی ، تجهیز انها با سلاح مدرن و موثر و اماده گی های جنگی انها، تخفیف داده و بلاخره قوت های رزمی اش را کاملا از افغانساتن خارج نماید:

اول – همه افغان ها ، انهائی که ضد طالبان اند ، نخبه های شهری طرفدار غرب و مردم عادی شامل اقوام و قبایل در محلات ، میخواهند تا مسئولیت رهبری در امور نظامی ، عملیات ها و تصمیم گیری امور امنیتی به خود افغان ها تعلق گیرد .

دوم – خروج قوت ها در خنثی سازی تبلیغات طالبان مبنی بر  اینکه ایالات متحده یک کشور اشغالگر و ضد اسلامی است تاثیر مثبتی خواهد نمود.

سوم – خروج قوت ها فشار زیادی بر قوت های مسول افغان وارد می نماید تا بپای خود استاد شوند و مسئولیت دفاعی کشور شان را مستقلانه خود بدوش گیرند.

چهارم – خروج قوت ها  بد گمانی کشور های همسایه افغانستان ، از جمله چین  و روسیه، را مبنی بر اینکه قوت های رزمی ایالات متحده برای مدت طولانی در افغانستان باقی خواهند ماند و انرا خطری برای امنیت خویش میدانند ،خنثی خواهد نمود .

 پنجم  - و در اخر، خروج قوت های ایالات متحده برای واشنگتن فرصتی خواهد بود تا در ساحات دیگر جهان بخاطر خطر های ممکن امنیتی توجه مبذول دارد.

مگر خروج قوت ها باید طوری صورت گیرد تا برتامین ثبات مفید واقع شود نه اینکه باعث بی ثباتی و اغاز جنگ دیگری در افغانستان گردد .

نشنلزم افغانی ، خاصتا در میان افغان های تحصیلکرده شهری ، و انکشاف اقتصادی که بعد از سقوط طالبان صورت گرفته ، افغانهارا به یک اتحاد ملی وادار میسازد . بعد از سه دهه جنگ ، افغانها می خواهند تا بر اختلافات قومی و اتنیکی خویش غالب امده و بحیث یک ملت یکپارچه عمل نمایند.زیرا  پرابلم عمده افغانها اکثرا در بین خود شان است.  بنا بر گفته ظاهر شاه" افغانها در مداخله و فشار خارجی ها متحد میگردند و در عین زمان اختلافات کثیرالااتنیکی ، انها را از یکپا رچگی و اتحاددوامدار بدور میسازد."

 اگراز  مجتمع عوامل از جمله، دولت که در بین مردم از محبوبیت لازم برخوردار نیست،رشد روز افزون طالبا ن که از پشتیبانی وسیع پاکستان برخوردار است ، عدم موفقیت حامد کرزی در رابطه با مذاکره با طالبان ، و نگرش ضد طالبانی تاجک ها ، ازبک ها و هزاره ها در شمال و اهانت های که پشتون ها در جریان جنگ های گذشته شده اند ، دقیقا بازبینی ، کنترول و جلو گیری بعمل نیاید  ، عوامل فوق اختلافات قومی را بار دیگر تشدید نموده ، افغانستان را به جنگ و خونریزی های دهه 90  خواهد برد، قدرت های ذینفع خارجی باردیگر به تقویه نیروهای جنگی وفادار خویش اغاز خواهند نمود ودر نتیجه کشور به بخش های قومی تقسیم خواهد گردید.

تجزیه منطقوی  افغانستان تاثیرات جدی منفی را در شمال ، در اسیای مرکزی، و در جنوب در  نیم قاره هند خواهد داشت. پاکستان اسیب فوری را از این تجزیه خواهد برد.هند نیز درد بیشتر تفرقه قومی ، منطقوی و مذهبی را تجربه خواهد نمود.

 تعداد زیادی از هبران سیاسی و نظامی افغانستان تشویش از این دارند که ایالات متحده قبل از انکه نیروهای افغان اماده دفاع از کشور شان گردند، خارج خواهند شد و ایالات متحده ، مانند گذشته، بار دیگر مسایل افغانستان را از طریق زمامداران پاکستان حل خواهد نمود.

انچه که ایالات متحده میتواند بخاطر صلح افغانستان انجام دهد، در پاکستان باید انجام دهد نه در افغانستان. 

اتحاد بین المللی و جامعه بینالمللی می خواهد تا ثبات سیاسی و اقتصادی را در افغانستان تامین نموده وپایه های تروریزم را محو نمایند. مگر  نظامیان پاکستان پالیسی ضیاالحق را در مورد هند و افغانستان ادامه میدهند.طوریکه جنگ غیر مستقیم را با افغانستان ادامه داده و گروپ های تروریستی را در داخل پاکستان حفاظت ، تشویق ، تربیه و تجهیز می نمایند تا بوسیله انها بی ثباتی منطقوي و جهانی را ادامه دهند.

پالیسی ضیاالحق دو بعد داشت . دفاعی و تعرضی :

 دفاعی ، بخاطر اینکه اساس ستراتژیک عمیق بر علیه هند داشت.تعرضی ، بخاطر اینکه ملیشاهای اسلامی را به افغانستان ، کشمیر و مناطق دورتر میفرستاد.( بنا بر گفته پروفیسور ستیفن کرسنر امریکائی که در وقت جورج د بلیو بوش شخصیت خاص وزارت خارجه امریکا بود:

"ستراتژی پاکستان در مورد افغانستان و هند یک پالیسی دقیق و سنجیده  شده است تا افغانستان را کشور  ضعیف و متشنج  نگاه  داشته و در برابر هند بیلانس منطقوی را نگاه کند. این پروفیسور پیشنهادمینماید تا تمام  کمک های نظامی امریکا به پاکستان، تا زمانیکه تغیر در ستراتژی وی بوجود نیاید، قطع شود."مترجم )

یقینا : پالیسی تعرضی روز افزون پاکستان بطور روز افزون منا فع ضروری ایالات متحده ، غرب ، عربستان سعودی و تعداد دیگر از کشور های اسلامی را تحدید می نماید.

طور مثال : دو حادثه تروریستی 2009 و 2010 که بخاطر حمله بر نیویارک طرح شده بود ، از جمله، موتر تعبیه شده از بم که باید در تایم سکویر در 2010 انفجار میکرد، در پاکستان پلان شده بود.

پالیسی جدید ایالات متحده:

طی دو دوره ریاست جمهوری کلنتن و اداره جورج دبلیو  بوش الی حادثه یازدهم سپتمبر 2001، ایالات متحده هیچگونه پالیسی مشخص در مورد افغانساتن نداشت. ایالات متحده پالیسی خویش را در مورد افغانستان از طریق پالیسی پاکستان عیار میساخت و اجرا مینمود.

این پالیسی حتی بعد از انفجارات متعدد برمنافع ایالات متحده در افریقا و حمله بر کشتی جنگی امریکا در سواحل یمن، توسط شبکه های تروریستی القاعده،  ادامه یافت.

بعد از طی تقریبا 25 سال ، برای مدت سه سال، 2002 تا 2005 ، بعد از سقوط طالبان ، در افغانستان رمینه بهتر صلح و امنیت اماده شد و مردم افغانستان امید داشتند که به صلح و ثبات پایدار خواهند رسید. کمک های بینالمللی در عرصه اقتصادی اغاز گردیدو سیستم سیاسی برای اینده افغانستان شکل گرفت. این لحظه ای ثبات سازی و فرصت مناسبی برای پیشرفت و ترقی این کشور بود .مگر این اغاز خوب ، در عوض اینکه توسعه و تحکیم یابد و به نابودی طالبان منجر گردد ، ایالات متحده توجه خود را از این کشور برگرداند و به عراق مبذول نمود.ای اس ای با استفاده از این خلا توانست طالبان را دوباره در داخل پاکستان متشکل و تجهیز نماید.در 2005 ، زمانیکه لوی درستیز کنونی پاکستان ، اشفق کیانی ، رئیس ای اس ای بود ، پاکستان حمله غیر مستقیم خویش را توسط طالبان بر علیه افغانستان اغاز نمود تا همان هدف ستراتژیک خویشرا در رابطه با بی ثبات سازی افغانستان تحقق بخشد و نفوذو موقعیتی را که بعد از حادثه یازدهم سیپتمبر در افغانستان از دست داده بود،دوباره بدست اورد.

بنا"، ایالات متحده باید جنرالان پاکستانی رامتقاعد سازد که این به نفع خود پاکستانی ها است تا نوع دید و پالیسی ضیاالحق را کنار گزارند.تنها و تنها تغیرات بنیادی در پالیسی اسلام اباد در مورد افغانستان میتواند صلح پایدار را در افغانستان تامین نماید و تنها ایالات متحده در این موقف است  تا اعتماد جنرالان پاکستانی را جلب نماید که به تامین صلح در افغانستان معتقد گردند.از اینجاست که پالیسی اینده ایالات متحده چه  درکوتاه مدت و چه در دراز مدت باید در جهت تغیر پالیسی رهبران نظامی پاکستان باشد. 

یقینا که : اتخاذ پالیسی جدی و سختگیرانه توسط ایالات متحده بخاطر تغیر بنیادی در سیاست پاکستان در مورد افغانستان ، میتواند حد اقل در کوتاه مدت تاثیر نه چندان خوبی در روابط ایالات متحده و پاکستان داشته باشد. پالیسی فشار از جانب  ایالات متحده بالای پاکستان، کشوری با موقعیت مهم ستراتژیک در منطقه ، کشور بی ثبات ، مسلمان ، کشور با کلاهک های هستوی، میتواند موانع جدی را ایجاد کند ، مگر اقداماتی است  که باید صورت گیرد.

رئیس جمهور ، اوباما ، و قصر سفید باید کنترول همه جانه پالیسی پاکستان را بدست گیرند . دسترسی به این اهداف باید در دراز مدت باشد . اهداف جیوستراتژیک نمیتواند محدود بر زمان کوتاه و عملکرد های تاکتیکی، نظامی ، اپراتیفی و استخباراتی باشد.

رئیس جمهور، اوباما، ضرورت دارد تا مطمئن گردد که اجنسی های نظامی نباید پالیسی افغانستان و پاکستان را طرح و کنترول نمایند،بلکه انها باید فقط اجرا کننده گان پالیسی باشند، نه طرح کننده گان ، طوریکه طی سال های جنگ سرد اجرا مینمودند.

طور مثال: در سطح تکتیک های نظامی رئیس جمهور اوباما، پروژه عملیات دستگیری بن لادن را در ماه می 2011 اداره کرد و تصمیم که تخاذ نمود ، تصمیم درست و بموقع بود.رئیس جمهور الترناتیف های مختلف پیشنهاد شده از جانب مسئولین را خود ارزیابی کرد و بعد از انتخاب ،ارگانهای نظامی و استخباراتی انرا بدون کاستی با مورال عالی اجرا نمودند.

ایالات متحده باید بالای تغیر اساسی و بنیادی پالیسی پاکستان در مورد افغانستان تکیه نماید تا اسلام اباد پالیسی غیر مستقیم جنگی خویش را در مورد افغانستان تغیر داده مداخله در پروسه سیاسی افغانستان را متوقف ساخته تاسیسات نظامی اسلامیست ها را در مرز سرحدی بشمول سنگر های طالبان نابود سازد، تاجامعه بینالمللی در جهت باز گردانیدن چهره افغانستان بحیث یک کشور صلحدوست وامن در بین کشور های اسیا-اروپا سهم عملی خویش را ایفا نماید.

با وجود فرازها  و نشیب  هایکه در بین  ایالات متحده و پاکستان از تاریخ ایجادش بحیث یک کشور مستقل ،و جود داشته است، هردو کشور تقریبا مدتها شریک و پارتنر،partner، هم بودند. در لحظات خیلی ها دشوار ، هردو کشور همیشه با دیالوگ توانستند ارتباطات خویشرا از نو طور  بهتر تامین نمایند.

مگر، ،  اگر به ده  سال بعد از   9/11 ،به عقب ، نظر اندازیم، نظامیان پاکستان و ای اس ای به جنگ غیر مستقیم از سنگر های پاکستان بر علیه افغانستان ادامه داده و  میدهند و اسلامیست ها از  بیز های عملیاتی تروریستی وا قع در پاکستان  بر علیه ایالات متحده و سایر نقاط جهان استفاده می نمایند. در چنین شرایطی دوام و حفظ این پارتنر شیپ خیلی ها مشکل بنظر میرسد.

تمام همسایه های افغانستان و تقریبا اکثریت قدرت های بینالمللی  خارج از جنوب اسیا ، قربانی گروپ های تروریستی داخل پاکستان بوده اند. تمام کشور های اسلامی ، باستثنا  شاید سودان، و ساحه کنترول رادیکال های اسلامی  در سومالی ، همه ارزو دارند تا بیز های القاعده و طالبان در پاکستان از بین برده شوند. جامعه بینالمللی در مجموع از عدم تمایل پاکستان در از بین بردن ارگان های تروریستی چون لشکر طیبه و جیش محمد که مستقیما به ای اس ای ارتباط دارند، و تمام کمک های که تروریستان در خاک پاکستان اموزش میبینند مایوس و ناراضی اند.

(قرار گقته ادمیرال مک مولن که اخیرا واضح و اشکارا گفت : اردوی پاکستان ، با وجود اینکه بیشتر از چهارم بودجه نظامی اش را از واشنگتن در یافت میدارد ، مگر این اردو طی سال ها است وحشی ترین گروپ های تروریستی را در اسیای جنوبی تربیه و تجهیز میکند. مترجم).

چند عامل تاریخی ذیل که انها ساخته ایالات متحده و یا کشور های دیگری نیستند ، میتوانند پالیسی جاری پاکستان را به شکست رو برو سازد. انها کدام ها اند:

همبستگی منطقوی در یک تعادل قدرت بر علیه پاکستان.

- یقینا، نزدیکی رادیکال های اسلامی  طالبان و گروپ های همانند انها از کابل تا امو دریا ووسیعتر از ان ، دید و پالیسی کشور های این منطقه را بر علیه پاکستان واحد تر و مشترک می سازد.

- هر چه طالبانی ساختن افغانستان ، سایر اقوام و ملیت های اتنیکی شمال هندوکش را بهم نزدیکتر میسازد.این اقوام و اقلیت های اتنیکی از ایران ، عرب ، روسیه و جمهوریهای اسیای مرکزی کمک های مالی و سلاح  دریافت خواهندنمودتا از مناطق خویش در دفاع از نفوذ رادیکال های طالبان و سایر اسلامیست های جنوب و شرق دفاع نمایند.

پاکستان شاید به کمک چین حساب کند ، مگر علاقمندی پکن در یک افغانستان باثبات و فارغ از نفوذ بنیادگرائی اسلامی است.چینائی ها از نفوذ طالبان در زینجیانگ ، منطقه بزرگ مسلمانان ، تشویش دارد . چنانچه در جولای 2010 یکی از صاحبنظران با نفوذ وزارت خارجه چین اظهار داشت:

"علاقمندی ما کاملا واضح است ، ما در همسایگی خود ،افغانستان، همسایه دارای امنیت و صلح می خواهیم، زیرا ما پرابلم های خود را داریم......ما میخواهیم افغانستان موفق بدر اید."

صدور مواد مخدره از افغانستان همچنان پرابلم جدی دیگری برای پکن است و در اخر ، یک افغانستان در گیر جنگ دوباره شاید حرص و اذ چینائی ها را برای دسترسی به ثروت و منابع زمینی افغانستان تحت تاثیر منفی قرار دهد.

سرمایه گذاری سه ملیارد دالری چینائی ها در مس عینک لوگر ، چینائی هارا به بزرگترین سرمایه گذار در افغانستان مبدل نموده است. یک افغانستان با ثبات میتواند فرصت مناسب را برای ملیون ها دالر سرمایه گذاری این کشور مساعد ساخته و پکن را به تامین امنیت و صلح پایدار در افغانستان علاقمند خواهند ساخت.

بهبود روابط هند – ایالات متحده :

 مسئله بهبود روابط ایالات متحده و هند از زمان اداره کلنتن تا حال سر براه است. هند یک کشور بزرگ دموکراسی و یک قدرت نوظهور اقتصادی جهان است که روز تا روز نفوذ وی در جهان توسعه  مینماید.ایالات متحده در حالیکه باید روابطش را با پاکستان عمیقتر سازد ،لازمست روابط خود را با هند نیز بهبود بخشد.

در این اواخر روابط عربستان سعودی با هند نیز در حالت بهبودی است.ملاقات صدراعظم هند ، من موهن سنگ در ماه فبروری – مارچ 2010 ، و سفر شاه عربستان سعودی در سال 2006 به هند، بعد از تقریبا 51 سال ، و امضا یک توافقنامه، استرداد مجرمین ، نمونه ایجاد رو ابط حسنه طرفین است.

در حالیکه عربستان سعودی یکی از جمله سه کشوری بود که حاکمیت طالبان را در 1996 برسمیت شناخت، مگر بعد از برخورد خشن ملا محمد عمر  در برابر پرنس ترکی در مورد گرفتاری اسامه بن لادن روابط به سردی گرائید. از همین پایگاه های تروریستی  بن لادن ، طوریکه بار ها ادعا شده است ، چند بار حملات تروریستی بر علیه عربستان سعودی ، از جمله بمب گذاری های 2003، 2008 ریاض سازماندهی گردید. تقویه انعده تروریستانی که در خاک پاکستان بر علیه منافع سعودی ها صورت میگیرد تاثیرات زیادی در سردی روابط پاکستان و عربستان سعودی بجا گذاشته اشت.

منابع خاص پاکستان در زمینه عدم  اجرای کامل وعده عربستان سعودی در مورد تخفیف نفت شکایت دارند و ریاض سبسایدی سالانه اش را در این مورد کاهش داده است.

عربستان سعودی دلایل دیگری نیز در مورد بهبود روابطش با هند داردکه عمده ترین انها عبارتند از:

دسترسی عربستان سعودی به مارکیت بالنده و روبرونق هند وباز نمودن دروازه کشورش با تقریبا 150 ملیون مسلمان مسکونی کشور هند.

امروز دولت های اسیای مرکزی مشتاق باز نمودن دهلیز های صدور انرژی به پاکستان و هند هستند.اقتصاد ور شکسته و توام با فساد پاکستان به انرژی اسیای مرکزی شدیدا نیازمند است، مگر واقعیت  اینست که گروپ های رادیکال اسلامی ضد غربی موجب اصلی هراس سرمایه گذاری های کشور های اسیای مرکزی در پاکستان شده است.

شواهدی موجود است که صدر اعظمان و کابینه های متعدد پاکستان طی سال های 90 در مورد قرار داد های پاپلین های گاز از اسیای مرکزی به پاکستان از طریق افغانستان ، مذاکرات جدی داشتند، مگر ای اس ای و نظامیان پاکستان در مورد عدم مطمئن بودن این پلان ،  نسبت وضع متشنج داخل افغانستان، اجرای این پلان را غیر ممکن میدانستند.

تقریبا کمک های خارجی به پاکستان است که تا حدی توانسته است اقتصاد پاکستان را در وضع کنونی اش نگاه کند .تعلیم و تربیه در سطح پائین خویش قرار دارد . احصائیه های اخیر نشان میدهد که پاکستان طی چند دهه اینده ملیون ها جوان بیکار خواهد داشت.

پاکستان هنوز هم میتواند اساس یا بنیاد شبکه وسیع پاپلین های شرق-غرب و شمال- جنوب  از طریق راه های ترانزیتی افغانستان با انتقال انرژی جدید از کشور های غنی اسیای مرکزی و قفقاز گردد ، مگر بخاطر تامین چنین موقعیتی ، نظامیان پاکستان باید تصمیم گیرند تا رول سازنده را در باز گرداندن صلح به افغانستان و تامین ثبات در این سرزمین بازی نمایند. مگر با ادامه جنگ غیر مستقیم  با افغانستان ، پاکستان زمینه های سودمند تجارت را در اسیای مرکزی ،بحیره کسپین و قفقاز بشمول بحیره سیاه از دست داده و میدهد.

امکان دارد پاکستان خود در باطلاق افغانستان غرق گردد.

استراتژی جنگ غیر مستقیم پاکستان در افغانستان شاید، در کوتاه مدت ، به وسعت نفوذ بیشتر پاکستان در محلات افغانستان بیانجامد و طالبان شاید بتوانند برخی شهر های افغانستان را نیز تحت کنترول خویش در اورند ، مگر پاکستان نمیتواند افغانستان را مطیع خویش سازد.پاکستان مانند سال های 90 ، قادر نخواهد بود افغانستان را از لحاظ تسلط نظامی به کشور تحت نفوذ و تاثیر خویش در اورد.

مسئله دیگر مار های زیر استین و گزنده داخل خود پاکستان است.

حملات دوامدار اخیر بنیاد گرایان اسلامی بر نهاد های اسلامی در داخل پاکستان نشان میدهد که تربیه و تغذیه مارها اسانتر است نسبت به کنترول و مهار کردن انها.از 2004 تا اکنون ، طالبان رادیکال پاکستانی ، از هفت منطقه قبایلی و نواحی مجاور ، بر کارمندان دولتی ، اهل تشیع ، صوفی ها و مساجد احمدی ها در سراسر پاکستان حمله می نمایند.

باوجودیکه در سطح خیلی ها بالا احساسات امریکائی در این کشور موجود است.( در سروی اخیر سال  2011 تنها 12% از مردم پاکستان دید مثبت در موردایالات متحده داشتند.مترجم) ، مگر بصورت کل مردم پاکستان اعم از فقیر و ثروتمند ، از خشونت های دوامدار و روبه افزایش اکستریمست های اسلامی و تروریزم، بشمول نیروهای امنیتی پاکستان، رنج میبرند.حملات و اشوب های اخیر پاکستان نشان میدهد که افراد بنیاد گرای مربوط به جیش محمد و سپاه سحابه ، مولود ای اس ای ، در این حملات شامل بودند.

شاخه ای از طالبان پنجابی ، دوتن از دگرمنان متقاعد  مشهور ای اس ای را  در مارچ 2010 در شمال وزیرستان گروگان گرفتند که انها بنام های دگرمن سلطان امام "پدر طالبان" و دیگری فرد مطمئن حمید گل بود که اعدام شد.

دسترسی موفقانه ایالات متحده در رابطه با پالیسی اش در مورد پاکستان باید :

با ملاقات های دوامدار در سطح عالی یکجا با پروگرامهای کمکی مانند دو شریک همراه باشد. در عین زمان با پاکستان باید مانند یک رقیب بالقوه، potential competator، در رابطه با ختم جنگ در افغانستان و محو تروریزم بینالمللی بر خورد نماید.

ايالات متحده در مشوره با دوستان بين المللي اش ، لازمست به نتايج عملي و قابل اجرا در تغير سياست پااكستان در مبارزه با تروریزم و تامين صلح در  افغانستان برسد طو ريكه:

 - رهبران سياسي ، دپلومات  ها، جنرالان و افسران استخباراتي ايالات متحده باید پيام هاي خصوصي ، واضح و سختگیرانه به لوي درسیز پاكستان، كياني ، و اي اس اي داشته باشند.

ایالات متحده دیگر نباید به کمک های سخاوتمندانه خویش برای جبران خسارات و مصارف قوای نظامی پاکستان و ای اس ای ، در صورتیکه انها روابط فعال خویشرا با گروپ های تروریستی شامل لست دولتی  ایالات متحده حفظ نمایند، ادامه دهد، ایالات متحده باید نتیجه عملی از پاکستان بخواهد ، نه اطمنان های سیاسی – نظامی.

 - ایالات متحده باید از پاکستان بخواهد تا پناگاه ها ، سنگر ها و کمپ های اموزشی تروریستان را محو نماید. در صورت نادیده گرفتن این مطالبات از طرف پاکستان ، امریکا بایدعلاوه بر فشار های دوامدار  دپلوماتیک ، سایر عکس العمل های قابل بررسی را نیز مورد اجرا قرار دهد.

 - شامل نمودن پاکستان یا تهدید این کشور در رابطه به شامل ساختن نام پاکستان در لست دولت های کمک کننده تروریزم . البته این اخرین و مشکلترین تصمیم خواهد بود که باید عاقلانه اتخاذ گردد . یقینا ، این تصمیم منجر به تجرید سیاسی - نظامی و اقتصادی پاکستان در منطقه و جهان خواهد شد.

انبوه از اطلاعات در مورد کمک مستقیم ای اس ای از تروریستان افغان و گروپ های تروریست پاکستانی ، از جمله جیش محمد ، سپاه سهابه و دیگر گروپ های تروریستی ، میتواند مطابق نورم های بین المللی پاکستان را بحیث کشور کمک کننده و تربیه کننده  تروریزم، شامل لست کشور های کمک کننده تروریزم نماید،مگر تا اکنون طالبان و شبکه حقانی هیچکدام با وجود حملات دوامدار شان بالای قوت های افغانی و بین المللی در داخل افغانستان، در لست ارگانهای تروریستی خارجی، FTO ، شامل نگردیده اند.

علاقمندی پاکستان ، مانند ایالات متحده و کشور های دیگر در مورد دیالوگ صلح بین الافغانی مشروعیت لازم خود را دارد، با حفظ این مشروعیت ، پاکستان میتواند مانند سایر کشور ها ی ذیعلاقه ، با دید مشخص سیاسی اش در این دیالوگ سهم سازنده گیرد. مگر نمیتواند این دید سیاسی متکی بر ان باشد که چگونه رژیم دلخواه پاکستان و یا کدام افغان باید در افغانستان حاکم باشد. دیدی که تقریبا در 31 سال گذشته داشته است. پاکستان در هر مرحله مشخص علاقمندی خویش را در مورد پروسه سیاسی افغانستان  طوری دنبال نموده  است تا انرا تخریب ویا انرا خنثی سازد.

کمک سازمان ملل در میانجیگری دیالوگ بین الافغانی

سپردن دیالوگ بین الافغانی برای سازمان ملل ، تنها راه عملی برای شرکت بهتر همسایگان افغانستان در پروسه صلح است.تجربه میانجیگری سازمان ملل و همکاری قدرت های بزرگ در امر تامین صلح حاکی از انست که این سازمان توانست صلح را در کمبودیا ، نامیبیا، نیکاراگوا و ایتوپیا تامین نماید،مگر دسایس ای اس ای در سال های 90 ، و تا یازدهم سپتمبر،از پیروزی سازمان ملل در امر تامین صلح در افغانستان جلوگیری نمود.

رهبران احزاب ، دولت و کانگرس امریکا نباید در اتخاذ تصامیم شان در رابطه با جدی بودن انها با پاکستان دودستگی نشان دهند ،همچنان نباید سیاست قاطع امریکا در رابطه با پاکستان با تعویض یک اداره ریاست جمهوری امریکا با دیگر اداره جدید تعویض گردد و بر سیاست های غیر فعال و جبران ناپذیر سال های 90 باز گردد.

شایداسلام اباد باوجود فشار رو به افزایش  جامعه جهانی پالیسی اش را تغیر ندهد. پاکستان شاید از چین وسایرجوامع دیگر بخواهد تا بکمکش بشتابند و یا شاید پالیسی اش را تغیر دهد ، درصورت  تغیر پالیسی اش در جهت تامین صلح در افغاننستان، ایالات متحده ، غرب ، عربستان سعودی با کمک سایر جوامع  لازمست کمک های لازم اقتصادی ، جنگی و همکاری های دیگر  رابرای مبارزه با تروریزم به پاکستان بنمایند.

در هر صورت پاکستان چه پالیسی اش را در مورد افغانستان تغیر دهد یا ندهد، ایالات متحده و دوستان بینالمللی اش باید هر چه زودتر جهت تدویر یک کنفرانس بینالمللی  دست به کار شوند تا رول افغانستان را بحیث دروازه صلح ، امنیت و تجارت در اسیای مرکزی تا سال 2014 و بعد تر از ان  احیا نمایند.

این کنفرانس باید با در نظرداشت مدل های تاریخی سپر صلح و امنیت ،er statesbuff، در بین قدرت های بزرگ، البته با موجودیت برخی تفاوت های تاریخی، عمل نماید .

 تاسیس کشور بلجیم بحیث حایل یا سپر صلح در کانگرس 1815 در وین برای ختم جنگ های ناپلیونی برای حفظ صلح در اروپا برای یک قرن کمک نمود.

در نیمه سال های 1950 ، مذاکره کننده گان جنگ سرد در تاسیس استریا( اطریش)  بحیث حایل صلح در بین شرق و غرب اروپای مرکزی بموفقیت رسیدند. البته افغانستان نیز طی سال هاي1881- 1973 توانست رول خوبی را بحیث یک کشور صلح امیز در بین قدرت های بزرگ در اسیای مرکزی بازی نماید.

یک کنفرانس بینالمللی ، البته با همکاری سازمان کنفرانس اسلامی، OIC، میتواند همه دولت های منطقه را یکجا با سایر کشور های دارای علاقمندی بخصوص شان در تامین صلح در این کشور کمک نماید، مگر در صورتیکه این کنفرانس بتواند سند تصویب شده را به امضا نماینده گان با صلاحیت شامل کنفرانس و دولت های  مربوط شان برساند و تعهد بینالمللی نیز سپرده شود. این عمل میتواند در ایجاد یک افغانستان با ثبات بحیث سپر مطمئن صلح اسیا- اروپا  کمک کند و مسیرمطمئن تجارت بین شمال –جنوب ، شرق- غرب گردد و اسیای جنوبی ، خلیج فارس ، شرق میانه ، روسیه ، اروپای مرکزی و چین را بهم اتصال دهد. البته واضح است که از این تجارت بینالمللی بیشتر از همه پاکستان نفع خواهد برد.

پالیسی دوامدار در مورد افغانستان:

دو اصل  عمده ذیل را در رابطه به مسایل افغانستان باید در نظر داشت:  

1 – افغانستان کشوریست  غیر قابل پیشبینی. از این لحاظ برای هر کشور خارجی مشکل است تا حوادث را که با عبورو مرور هزاران تن از قبایل سرحدی در این و انطرف مرز های این کشور ، بخصوص خط مرزی بین پاکستان و افغانستان، هر لحظه بوقوع می پیوندد، پیشبینی ،تشخیص و درک همه جانبه نماید. ایالات متحده و متحدینش باید انتظار حوادث غیر منتظره را داشته باشند و خود را با این حوادث غیر پیشبینی  عیار سازند، زیرا، افغانستان میتواند یا متحد و یکپارچه و باثبات طی دهه اینده باقی ماند و یا از هم بپاشد و خشونت ها به کشور های مجاورش نیز کشانده شود.

2 -  هیچنوع کمک های ما لی و قوت های جنگی ایالات متحده نمیتواند شورشیان تربیه شده ای اس ای را در افغانستان شکست دهد و در عین زمان باید خاطر نشان نمود که :

 پاکستان نمیتواند در تاسیس یک دولت وفادار بخود و یا گماشته خود در کابل موفق شود.مگر پاکستان بحیث یک کشور 184 ملیونی و دارای امکانات لازم جنگی میتواند جنگ را در افغانستان ادامه دهدو افغانستان ، کشور با نفوس 29-32 ملیونی را بحیث یک کشور مملواز خشونت و متفرق طی سال های اینده نگاه دارد .در چنین حالتی هیچ دولتی در کابل نمیتواند به تامین ثبات نایل اید.

با در نظرداشت دو فکتور عینی فوق،طوریکه در بالا متذکر شدیم،  ایالات متحده باید دوجانبه عمل نماید، بدین معنی که  از یکطرف باید ، حضور سنگین ایالات متحده و امریکائی ساختن افغانستان باید تقلیل یابد، انچه که اکثریت افغان ها میخواهند ، و در عین زمان ، مردم افغانستان میخواهند تا ایالات متحده افغان ها را در عرصه پالیسی بینالمللی ، بخصوص مداخله پاکستان ، کمک کند ، به این کشور کمک مالی و نظامی  دهد و قوت های مسلح رزمی ،در قدم اول قوت های خط مقدم ، این کشور را با سلاح مدرن طور لازم مجهز و اموزش دهد .مشاورین اضافی ، تشکیلات ملکی و نیمه ملکی خویش را کاهش دهد.

ایجاد بیز های دائمی ایالات متحده در افغانستان ، به امر صلح در این کشور کمک نمیکند زیرا:

- در دراز مدت دولت و مردم افغانستان برعلیه موجودیت بیز های های دوامدار خواهند شد.

- کشور های روسیه ، چین ، ایران و پاکستان مخاصمت جدی در برابر موجودیت بیز های دوامدار نظامی ایالات متحده در افغانسان ، نشان  خواهند داد .

حملات هوا پیماهای بدون پیلوت ،drone strikes، برعلیه بیز های فعال تروریستی القاعده و سایر گروپ های تروریستی در نوار مرکزی با پاکستان باید ادامه یابد . از این بیز ها پلان های حملات تروریستی بر علیه افغانستان ، منافع ایالات متحده و سایر کشور ها سازماندهی و اجرا میگردد.حملات هواپیماها ی بدون پیلوت در تضعیف و تارو مار ساختن ظرفیت های نظامی القاعده و دوستانش در سطح خیلی ها بالا موثر بوده است.مگر باید این حملات با دقت هرچه بیشتر انجام شود تا از تلفات مردم بیگناه جلو گیری بعمل اید.

قادر سازی و عیار سازی نهادهای دولتی و اداری افغانستان ، تا این نهاد ها بتوانند خود قادر به اداره و رهبری شوند.با تقلیل کارمندان ، مشاورین و رهنماهای موجود خارجی ، زمینه های کاری بیشتر برای کاریابی جوانان افغانستان در عرصه های اداری ، تخنیکی و مسلکی مهیا میگردد. البته منابع مالی که از جانب ائتلاف بینالمللی در این خصوص در نظر گرفته شده باید بهتر تنظیم و کنترول گردد.

تامین نظارت دقیق بر منابع انسانی و مبارزه بر علیه فساد و اداره فاسد در مرکز و محلات افغانستان ضرورت جدی برای پیروزی در این کشور است.

یقینا که کمک برای افغانها جهت بازسازی نهاد های ملکی و نظامی شان قدم مهمی در جهت بهبود ثبات در افغانساتن و منطقه است ، مگر نباید در این زمینه باصطلاح چک سفید امضا گردد. شرط عمده کمک های مالی از جانب جامعه بینالمللی در عرصه های ملکی ، اداری و نظامی باید موجودیت یک اداره سالم ، صادق و حسابده برای مردم افغانستان و جامعه بین المللی باشد. یکی از عوامل رشد دوباره طالبان ، طی چند سال اخیر ، همانا عدم لیاقت دولت مرکزی افغانستان و موجودیت فساد در عرصه های مختلف در این دولت بوده است.

ایالات متحده نباید در دیگ جوش سیاسی افغانستان مداخله کند. مداخله خارجی در دستگاه سیاسی افغانستان در گذشته از نتائج خوب بر خوردار نبوده است . طور مثال ، کمک ، تشویق و اموزش حکمتیار بعد از خروج قوت های اتحاد شوروی توسط سی ای ای  برمنافع ایالات متحده اسیب رسانید. واقعیت اینست که گزینش حامد کرزی در زمان اداره بوش ، یکبار دیگر به استقلالیت دولتی افغانستان لطمه زد و این کشور را در اذهان عامه بحیث یک کشور اشغال شده معرفی نمود. پالیسی سازان ایالات متحده باید بدانند که حزینه های پولی خارجی ها برای افغانها نمیتواند وابستگی و وفاداری انهارا بپول خریداری نماید، ویا انهارا تشویق به همکاری بدولت ویا متحد ساختن کشور شان نماید. از انتصاب، انتخاب و گزینش رهبران افغان باید اجتناب گردد.

مذاکرات بین الافغانی ، از جمله مذاکره با طالبان، باید توسط سیاستمداران افغان صورت گیرد.

دیپلوماتها ، جنرالان و مسئولین سی ای ای،CIA، باید بگذارند تا رهبری افغانها دیالوگ صلح را با طالبان خود انجام دهند.افغانها خود بهتر میتوانند با رهبران  شبکه های  طالبان تماس تامین نمایند. حاکمیت افغانها باید بادقت تمام توسط ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده مورد احترام قرار گیرد.بر هیچیک از اعضا ائتلاف لازم نیست تا مستقیم یا غیر مستقیم با طالبان مذاکره نمایند.

در خاتمه باید یکبار دیگر خاطر نشان نمود که:

تا زمانیکه پاکستان با دستان باز هزاران ملیشای جنگی را از سنگر گاه های داخل پاکستان به افغانستان سرازیر نماید و تا زمانیکه دیوار های اعمار شده در برابر صلح تخریب نگردد،اینده افغانستان تیره و تار خواهد بود.

پایگاه ها و سنگر های  موجود هنوز هم تهدید حملات تروریستی را بر ایالات متحده و دوستان بینالمللی اش از بین نبرده است .علاوتا این گروپ های تروریستی میتوانند رول تباه کننده ای را یکجا با شاخه های متعدد احزاب برادران مسلمان، که در نتیجه بیداری های سیاسی و شرایط  دموکراتیک نوظهور جامعه عرب  رول بارزی را در نهاد های قدرت در این کشور ها بازی خواهند نمود، موج های انقلابی شرق میانه را با اکستریمیزم اسلامی یکجا نموده ، بکمک ای اس ای   وضع سیاسی  - نظامی را در منطقه و جهان  بی ثبات و متشنج نگاه داشته و  بخاطر گسترش هرچه بیشتر بنیاد گرائی اسلامی در اسیا ، افریقا و شرق میانه بیشتر از پیش فعالیت نمایند.

 باو جود همه مشکلات موجود ، با درک عمیق از گذشته جنگ های افغانستان ، ایالات متحده هنوز هم چانسی در پیش دارد تا امور جاری را طوری سازماندهی کند که از یکطرف بر منافع ایالات متحده و دوستان بینالمللی وی استوار باشد و از جانب دیگ مردم جنگ زده افغانستان را به پای شان ایستاد نموده وافغانستان را از صحنه کشمکش ها و رقابت های قدرت های خارجی بدور سازد،  تا این کشور به صحنه پر نفوذ تجارت و اقتصاد در بین اسیا – اروپا مبدل گردد.

 

  پایان 

 

 


بالا
 
بازگشت