مهرالدین مشید

 

عبور از مقابل دیوار های بلند سنگی "بلند های پست"  بهایی کمتر از آبرو نمی خواهد

ابن سینا فیلسوف نامدار خراسان دیروز و افغانستان امروز سخن جالبی دارد . وی میگوید که او از موجود شاخدار بیشتر از هر کسی می ترسد . راستی هم از شاخدار باید ترسید؛ زیرا او مسلح با شاخ های بلند است که برای حمله آماده گی عام و تام داشته و زدن و کشتن انسان هم برایش امر ساده یی به شمار میرود؛ گرچه در میان حیوانات شمار زیادی اند که از داشتن شاخ های بلند و باریک برخوردار اند٬ زیرا لازم آمده تا برای دفاع از خود  چنین سلاحی را در اختیار داشته باشند؛ اما شماری ها بدین باور اند که هدف ابن سینا از میان مجموعهٔ شاخدار ها موجود بیچاره و آرامی مانند گاو است .  این که چگونه شده تا این فیلسوف و طبیب شهیر کشور از میان شاخداران بی باک٬ نترس و چابکی  مانند گوزن٬ آهو٬ فیل٬ بز و ... گاو را در راس گزینهٔ خود قرار داده است . ممکن دلیلش نیرومندی گاو باشد که نسبت به تمام حیوانات با قوت تر است . چنانچه در روایات و متون کهن آمده است که گاو در روز قیامت می گوید : هر گاه میدانستم اینقدر زور دارم٬ انسان ها را هرگز اجازه نمیدادم تا بوسیلهٔ من زمین را قبله نمایند. بعید نیست که هراس فیلسوف ما از گاو شاخدار در این علت نهفته باشد. در حالیکه گاو در میان حیوانات موجودی آرام و بردبار بوده و دارای فراست غریزی عجیبی هم است . گاو ها بصورت عموم پس از چریدن از طرف روز در چراگاهها و محل هایی به نام « کازار » با فرارسیدن شب در جایی با یکدیگر جمع می شوند که از لحاظ اوضاع جوی و امنیتی مناسب باشد . نظام زنده گی گاو ها تنها به این خلاصه نشده؛ بلکه از این هم جالبتر است . کاو ها در همان محل طوری جابجا می شوند و می خوابند که گاو های کلان٬ گوساله های نوجوان و جوان را در میان راه داده  و خود در اطراف آنها حلقه زده و می خوابند. بدون تردید فیلسوف ما با ارجگذاری به این حس غزیزی و شگفت آور گاو در راستای حفاظت از همنوعش٬ بیشتر از شاخ و زور پنهان ‌آن ترسیده که با همه ناآگاهی ها تن به فرمان انسان داده و زمین را زیر و رو میکند . این گاو با وجود ناآگاهی ها باز هم موجود محترمی است که وجیبهٔ غریزی حیوانی خود را در برابر سایر حیوانات همنوع و حتا انسان ها به خوب وجه ادا مینماید . شاید این ویژه گی گاو سبب شده تا از سایر حیوانات برتری حاصل کرده و به مقام رب النوع برسد . گرچه هندو ها قدسیت گاو را منوط به تجلی روح « وشنو » در زمین تلقی میکنند که گویا در زمان تجلی روح وشنو٬  گاو در آنجا حضور داشت و از فیض آن بهره مند گردید و به مقام قدسیت رسید؛ اما در اصل رمز و راز قدسیت گاو را می توان در کنار داشتن شاخ که زمانی مورد پرستش بوده٬ توانایی های فوق العادهٔ او برای بهره دهی و خدمت به انسان باشد؛ زیرا انسان زمانی توانایی های بیشتر برای غلبه بر طبعیت را کسب نمود که گاو را اهلی گردانید و از شیر آن استفاده کرد و بوسیلهٔ آن قلبه نمود . زنده گی انسان در واقع با اهلی گردانیدن گاو در کنار سایر حیوانات وارد یک جهش تازه گردید و می شود گفت که انسان از مرحلهٔ دامداری به عصر زراعت پا گذاشت . بعید نیست که پرستش گاو هم ریشه در آن عصر داشته باشد که دلایل زیادی در آن نهفته است . انسان بدوی از هر چیز که می ترسید٬ از آن خود داری میکرد و بالاخره این دوری سبب میشد تا آن شی و موجود به تابد مبدل شود . گاو هم پیش از اهلی شدنش خیلی عصیانی و ناسازگار بوده که نه تنها انسان ها و حتا سایر حیوانات  جرئت نزدیک شدن به آنرا نداشتند . از همین رو بود که کیومرث به تعبیر بیهقی انسان ناجی بشریت برای مقابله با دیو یعنی دشمن انسان گرزی درست میکند که سر آن هیکل گاو را دارد . او با این گرز شیطان را مغلوب انسان می سازد که این  مغلوبیت نماد غلبهٔ انسان بر شیطان است که بیرابطه به قدسیت یافتن گاو نیست .

اما در میانهٔ این همه پیچ و خم توصیف و تعبیر چگونه شده است که فیلسوف ما از این شاخدار پرتمکین ترسیده و از هیبت او استواری خود را از دست داده است . اگر دلیلش تنها در گرایش های فلسفی و عقلی او به تحلیل گرفته شود٬ جهات فکری دیگراو کم بها گرفته شده  و جلوههای مواج و سرشار از عشق دمادم او را در تارو پود افکار عرفانی اش زیر سوال می برد . در حالیکه این طور نیست  . او تنها شاخ گاو را به عاریت گرفته و با این وامگیری از شاخ بحیث الگوی ترس و وحشت ارایه کرده است . حال این شاخ بر هر سرنا اهلی و در هر دست جاهلی که باشد٬ با استفاده از آن فاجعه می آفریند . 

صد ها دریغ  و درد که آن گرز کیومرثی که دیروز به مثابهٔ نماد رهایی انسان به شمار میرفت  و امروز بر دستان نامحرم و انسان گونه هایی افتاده است که خود را در سایهٔ آن شاخدار احساس میکنند و برای حفاظت خود شاخزن های تمام عیار را استخدام کرده اند . آری حالا این جنس شاخداران بی پروا و قانون گریز و شاخ زن های تمام عیار جیب بین و دست نگر  در اکثر جادهها٬ سرک ها و کوچه ها بر چشمان انسان به گونهٔ کابوسی از نفرت سیاهی میکنند. با عبور از هر محلی به ساده گی می توان شاخدار ها را با توجه به شاخزن های جیب نگر تماشا کرد . در هر جا که دیوار های بلند سمنتی به چشمان انسان رخ مینمایند و به سرعت چشمان انسان بر شاخزن های تفنگ بدست خیره میگردد که به بهای جان از شاخدار والا مقام به گونهٔ بلند های پست و صاحب ثروت گندیده و شکمبو حفاظت میکنند .

این ها که خود را در عقب حصار های بلند از دسترسی و انظار مردم پنهان کرده اند٬ گویی فکر میکنند که خیلی معزز و ارجمند شده اند و در «  نینگک  » چشمان مردم راه یافته اند . بعید نیست که تملق و چاپلوسی شماری آستان بوسان خاص خود را در یک استقرای ذهنی به عوضی گرفته و از آن تعبیر کلی کنند که گویا تمام مردم آنان را گرامی میدارد ؛ در حالیکه مردم ما از این ها نفرت داشته و در هر جا که دیواری می بینند٬  در عقب دیوار انسان غارتگر و چپاولگر را به تصویر میکشند که با دزدی ثروتهای مادی و معنوی مردم٬ خود را از وحشت و هراس در عقب هفت دیوار سمنتی پنهان کرده است . این ها در واقع نعش های مرداری اند که خویش را در موجی از خشم و نفرت مردم به تماشا گرفته اند و خشم و نگاهٔ نفرت انگیز مردم در فضای ذهن آنان به کابوسی مبدل شده که روان مجرم و غدار آنان را هر لحظه می فشرد .

این زمانی بیشتر شگفت آور میگردد که چنین دیوار های ایستاده در برابر مردم را با چند تفنگدار بی فرهنگ و چاپلوس به تماشا بگیری٬ به آن سرک و آن کوچه نزدیک شوی و قصد عبور از آن را داشته باشی . پیش از نزدیک شدن به دیوار های آهنین و سمنتی پولیسی ظاهر می شود و با بی ادبی تمام می پرسد: کجا میروی ؟ بدون آنکه به  پاسخ توجهٔ جدی نماید . بصورت فوری واکنش نشان داده و میگوید : برای ما گفته شده٬ به غیر از خانه دار ها کس دیگری اجازهٔ ورود به این کوچه  را ندارد. این در حالی است که در همان کوچه نه تنها خانوادهها؛ بلکه دفتر های هم وجود دارد . این شرطه ها چنان قربانی فرمان ها و دستور های کور کورانه گردیده اند که با خواستن کلاه سر ها را بجای کلاه می برند و برای آمر خود با دو دست تقدیم میکنند . این حالت را زمانی بهتر می توان به تصویر بگیری و احساس کنی که ناگزیر برای عبور از چنین کوچهٔ شاخدار شاخزن در رکاب شوی .  شاید در اولین لحظه این ضرب المثل معروف به یادت بیاید : از پیشروی قاطر و صاحب منصب نباید گذشت؛ گرچه قاطر تنها لگد میزند و صاحب منصب برای مصروف گردانیدن سرباز با دستور های حق و ناحق انضباط عسکری را بر سربازان عملی مینماید که باز هم در این لگد زنی ها و کار فرمایی ها کمتر احتمال توهین و اهانت به انسان می رود و اما این پاسبان های متملق و انسان ناشناس نه این که قاطر وار عمل میکنند و راهگذر را بصورت فوری زیر سوال میگیرند ٬ حتا از توهین هم دریغ نمیکنند . بعید نیست که این شرطه های مزدور تهدید و توهین روزمرهٔ رهگذر ها را نقل محفل مقام والا مرتب نموده و تا باشد که به بهای توهین و تهدید مظرمترین انسان ها چند لحظه یی بخنداند و توهین انسان هایی را چاشنی خندههای مرد سبکساری نماید که هزاران مرتبه نسبت به او و خادمش شرف دارند؛ اما او در موج این خندههای بی ننگی سیطرهٔ شاخدار غارتگری را بر ملت بزرگی توجیه کرده و بر خود اتمام حجت نماید.  این دربانان بیچاره که خود طعمهٔ هوس های آلودهٔ مرد متعفنی شده اند که از برونش گر ببینی بایزد    وز درونش شرم  دارد صد یزید . شماری از این بیچاره ها با آنکه هوای حسینی دارند و اما با دل ناخواسته تن به ذلت داده و برای منافع یزیدیان تاریخ یدک کشی میکنند .

بی خبر  از اینکه از کسانی حفاظت می کنند که با همه نیرو به بهای خیانت به ملتی دیوار ها را بلند کرده اند و و شهر را قلعۀ به نظامی مبدل کرده اند . به عوض شرم بر این عمل ننگین خود حتا بر آن مباهات هم مینمایند . این شگفت آور هم نیست؛ زیرا

آناینکه بر منافع ملی  کشور خیانت میکنند و بر انسان و ارزش های انسانی این سرزمین از هیچ گونه جفایی ابا نمی ورزند، نه تنها شاخدار اند؛ بلکه از شاخدار های واقعی هم یک گام پیشتر اند؛ زیرا انسان ها بیشتر از آنها مستفید شده و از گوشت، پوست و لبنیات آنان استفاده می کنند و در خدمت انسان ها هستند؛ اما این شاخدارنیکه خود را در پشت دیوار های سنگی از انظار مردم پنهان کرده و در مقابل این دیوار ها دهها شحنه و شرطۀ فرمانبردار را برای حفاظت خود استخدام کرده اند و شاید شحنه ها را به این تلقین کرده باشند که همین کافی است تا بر روی عابرین بپرند و همسایه ها را هتک حرمت کنند   و این را فراتر از هر وقاری برای آنان عنون نمایند .

در موجی از پریدن ها و هتک حرمت های شحنه های بی مروت شاخ های خود را در زیر چتر قدرت کاذب پنهان نموده اند . جادههای عمومی، سرک ها و کوچه ها را به روی ترافیک عابرین مسدود کرده اند چه که حتا همسایه آن نزدیک آنان هم حق عبور از موانع سنگی و آهنی مقابل خانه های آنان را ندارند . همسایه های بیچارۀ شان چه دشواری هایی نیست که از دست این ها ناگزیرانه میکشند .  از روی ناچاری بار ها به این سخن پیامبر دلخوش میکنند که گفته است خداوند هر مسلمانی را از داشتن همسایۀ خوب محرون نسازد . این ها که زیر سم قدرت مغرور شده اند . این ها که  به زمین هرکز نگاه نمیکنند و چه رسد به این که متوجه همسایه های خود شوند و رنج و عذاب آنها را احساس کنند . این ها با همه دشواری هاییکه برای مردم افغانستان به بار نیاروده اند و با بهانه ساختن امنیت در پشت پنجرههای مفشن و ستون های طلایی چه جنایت ها و خیانت هایی نیست که انجام نمیدهند و خیلی ها مطمین هم انجام میدهند؛ زیرا شرطه های گوش به فرمان و پاچه کن های ماهری در بیرون دروازههای خود در اختیار دارند . چنان دیوار ها را بلند کشیده اند که عبور نگاههای معصومانۀ همسایه ها از رسیدن و تماشای این بلند های پست خیلی دشوار و حتا ناممکن گردیده است .

اما بالاخره این دیوار های بلند فرو می ریزند و شاخ های بلندتر از آن با شمشیر خشم مردم شکسته میشوند . این دارایی های به باد آورده و کاخ های به تاراج برده شده به چنگ مردم خواهد افتاد و تاراجگران شاخدار و این دیو های مست  به زمین کشانده خواهند شد و این بلند های پست نقش زمین خواهند گردید. نه این دیوار های بلند برای آنان امان خواهند داد و نه شرطه های پاچه کن به یاری شان خواهند شتافت . آن دیوار های بلند به مثابۀ نمادی از ذلت و زبونی و این دندان ها به گونۀ سمبول نفرت تنها در خاطرهها باقی خواهند ماند و پیامر آگاهی، ازادی و عدالت برای همیش بر جبن و خیره  سری ها حدیث شهامت را به قرائت خواهد گرفت و با خواندن فاتحۀ سیاه رویان زمان، تنها موزههای تاریخ نبرد داد بر ضد بیداد را با شمشیر های شکستۀ مستبدان آذین خواهد بست .

 

 


بالا
 
بازگشت