مهرالدین مشید

 

دین و مذهب را نباید ابزاری برای برآورده شدن اهداف سیاسی قرار داد

استفادهٔ ابزاری از دین و مذهب دین را لاغر و اسلام را از پویایی باز میماند

 

دین در حقیقت تجلی خدا در هستی بوده و بر مجموعه یی از قوانین و سنت های الهی در هستی ٬ تاریخ٬ جامعه و انسان اطلاق میگردد . دین لوح محفوظ را ماند که تمام قوانین در هستی را بر میتابد . با  این تعبیر دین از محدوده های تنگ عبادی بیرون شده و بر تمام  حوزههای زنده گی انسان سایه افگن می شود و عبادت به معنای عام حرکت هستی و انسان را به سوی خدا ارایه مینماید. دین به مثابهٔ آینهٔ تمام نمایی جلوه میکند که نه تنها قانونمندی های عام در هستی را  که از آن سنت الله یاد شده ؛ بلکه قانونمندی های عام در تاریخ٬ جامعه و انسان را نیز بازتاب میدهد . نظام اجتماعی ٬ سیاسی و اقتصادی زمانی به سوی نهادینه شدن میرود و بصورت طبیعی سیر تحول خود را می پیماید که در  حوزهٔ قانونمندی های الهی تنظیم شوند؛  زیرا این قانونمندی ها به مثابهٔ ظرفی اند که به شکل طبیعی آماده برای پذیرش ساختار هایی اند که در دایرهٔ دینی طرح و شکل یافته باشند؛ زیرا دین بستری برای پذیرش ارزش های فطری بوده؛ آنهم ارزش هایی که بصورت طبیعی پاسخگوی نیاز های مادی و معنوی انسان هستند. مبارزه با خواست های طبیعی انسان امری ناممکن است ٬ شاید در راهٔ باردور شدن نیاز های طبیعی ممانعتی و سدی ایجاد کند و اما پذیرفتنی واقع  نگردیده و به مقاومت رو به رو میگردد .  انقلاب های اجتماعی – سیاسی ریشه در پذیرش های فطری دارد .  هر زمانیکه در یک جامعه زمینهٔ رسیدن به نیاز های فطری به آخرین حد خود میرسد و اخرین امید واری ها برای اصلاح  طبیعی در جامعه از بین میرود . در این صورت است که کاسهٔ صبر مردم لبریز گردیده و انسان ها بر ضد نظام دست به قیام و شورشگری میزنند . دین همه چیز را در مسیر طبیعی اش بصورت متعادل خواهان است و رمز پیروزی هر تحول هم در حفظ توازن و تعادل ارزش هایی است که در جامعه پیاده می شوند و به بالاخره به باوری و شگوفایی میرسند . چنانچه انقلاب های بزرگی در تاریخ به ناکامی انجامیده است . علت ناکامی شان تمایل افراطی به سوی راست یا چپ بوده است . به تعبیری دیگر قربانی تمایلات افراطی نیاز های دینا گرایانه یا آخرت گرایانه شده اند .

هدف اساسی  و اصلی دین رهایی انسان از بند بنده گی ها است و دین با هرنوع اسارت در تضاد بوده و عشق آتشینی برای آزادی٬ آگاهی و عدالت دارد . این سه چیز در واقع ستون فقرات دین را تشکیل داده اند که در محور توحید نیاز های انسان را در حوزه های گوناگون اقتصادی، اجتماعی وفردی به گونۀ متعادل و متوازن چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی وحدت بخشیده و گلیم شرک را در ابعاد متفاوت اجتماعی و اقتصادی جمع می نماید؛ زیرا شرک دینی به شرک  اجتماعی و اقتصادی می انجامد . مثلی که چند خدایی در سیمای تضاد های طبقاتی عامل ایجاد چند گونگی در نظام اجتماعی بوده و تفاوت های اقتصادی را توجیه مینماید؛ توحید راستین با همه نیرو با چیدن بساط شرک دینی، شرک اجتماعی و اقتصادی را از جامعه محو میسازد . از همین رو است که در دین عدالت بعد از توحید جایگاۀ مهمی را احراز کرده و ایمۀ دین و پیش آهنگان اندیشه های دینی بر آن توجۀ فراوان  نموده اند . از همین جهت قرآنکریم و سنت نبوی توحید و عدل را در محراق بحث خود قرار داده اند . توحید و عدل دو رکن اساسی دین است که در کنار آزادی دین را در جامعه قوام، استقامت، تسلسل و ثبات میدهد . از همین رو بود که پیامبر با قول و فعل خود قرآن را تفسیر و تعبیر کرد و برای جلوگیری از چند دستگی ها و جاگزینی حدیث بجای قرآن برای احدی اجازه نداد تا احادیث را تدوین و جمع آوری کند . به جمع آوری حدیث زمانی پرداخته شد که سوره ها وآیات قرآنکریم جایگاۀ استواری پیدا کرده و شک افزایش و کاهش در آن از بین رفته بود . تنها هراس از ضایع شدن حدیث و از همه مهمتر احتمال مسخ و تحریف احادیث پیامبر وسوسۀ فقها و مجتهدان دین را برانگیخت تا عمر ابن عبدالعزیز را در سال نود هجری ترغیب برای جمع آوری حدیث نمودند . 

بعد از تدوین کتاب های حدیث اندیشۀ اجتهاد در قلمرو های اسلامی جان گرفت؛ زیرا تحولات اجتماعی و اقتصادی سوال هایی را پیرامون امور عبادی،  اجتماعی، اقتصادی و حتا سیاسی در بستر دغدغه های کلامی وفلسفی برانگیخت . این انگیزش بصورت طبیعی برنیاز فقاهت و اجتهاد در جوامع اسلامی افزود . این جا بود که مجتهدان و ایمۀ دین عرض وجود کردند که هدف این ها فراهم آوری تسهیلات در امور عبادی و زنده گی مردم بود که حتا کمتر به سیاست پرداختند . از همین جهت فقۀ متقدمین کمتر چه که حتا هیچ مسایل سیاسی و حکومت داری را  مطرح نکرده و به مسایل اساسی سیاسی برای تاسیس حکومت اسلامی نپرداخته اند . شاید دلیلش موجودیت حکام مستبد بوده که با تبدیل کردن خلافت اسلامی به ملوکیت، حتا بعد از قرن هفتم هجری اجتهاد درقلمرو های اسلامی را از میان بردند تا آزاد اندیشی و آزادی های سالم فکری دامن استبداد را برچیند . هدف اصلی مجتهدان کمک به توسعه و گسترش دین در جامعه و جلوگیری از گمراهی ها بود . امامان بزرگی مانند امام حنبل، امام شافعی، امام مالک و امام ابوحنیفه که به اجتهاد پرداخته و فتوا های زیادی در حوزههای مختلف عبادی و اجتماعی صادر کرده اند . هدف شان رهنمایی و رستگاری مومنان بود نه تاسیس مذهب و فرقه . بعد از مرگ آنان بوده که آثار آنان جمع آوری شده و حلقات و گروههای فقهی بوجود آمده و شماری ها هم بالاخره رنگ سیاسی را به خود گرفته و در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی رنگ فرقه یی را به خود گرفته اند . چنانچه پس از آن مذاهب گوناگون مانند چهار مذهب به نام اهل سنت و جماعت، مذهب تشیع و مذهب وهابی یا سلفی، فرقه های کلامی و فرقه های صوفیه  در جهان اسلام بوجود آمدند که شمار شان به صد ها میرسد . 

هدف از یاد آوری نکات بالا این است که مجتهدان یاد شده جز نیتی خیر در کار های فقهی خود نداشتند و اما نظام های حاکم بعد ها از این مذاهب و فرقه ها  استفادۀ سیاسی کرده و دست به رسمی سازی و شناخت مذهب زدند . این رویکرد شاهان در جهان اسلامی رویکردی شیطانی بود که نیات خیر فقها و مجتهدان دین را نیز زیر سوال بردند . گرایش خلفای اموی به اهل سنت و جماعت و مخالفت تشیع با تسنن از همین جا نشئت کرده است . تشیع که خود را وارث امام حسین  می خواند و به سوی اموی ها و عباسی ها به دیدۀ غاصب خلافت نگاه میکردند . به دلیل سیاست های ضد شیعی شاهان اموی و عباسی و گرایش های آنان به تسنن مورد خشم گروهها و فرقه های شیعی قرار  گرفتند و این خشم سبب شد تا  گروههای تسنن را هم مورد غضب  خود قرار بدهند .  در حالیکه گروههای تسنن خود در چنبرۀ سیاست های ضد دینی حکام اموی و عباسی رنج می بردند و مخالف  زمامداران اموی و عباسی بودند . چنانچه امام ابوحنیفه که از امام جعفر صادق بسا چیز ها آموخته بود . در مشرب سیاسی خود علوی بود؛ زیرا او مخالف به قدرت رسیدن ابراهیم صفا و به قدرت رسیدن خانوادۀ علوی بوده و عباسی ها را تخطی کننده گان و پیمان شکنان میدانست . از همین رو  او مقام خزانه داری را در زمان مروان حمار آخرین خلیفۀ اموی و مقام قضا را در زمان منصور دومین خلیفۀ عباسی نپذیرفت؛ اما همین خلفا بودند که اجتهادات فقهی او را به مذهب حنفی تبدیل کرده و از آن استفادۀ ابزاری کردند.

 استفادۀ ابزاری از مذهب که سابقۀ زیادی در جهان اسلام داشته و دارد، از گذشته ها بدین سو بهانه یی برای استفاده جویی های نامشروع حکام مستبد، روحانیون مرتجع و خاین و رهبران سیاسی مذهبی نمای دین دشمن قرار گرفته است. در حالیکه هدف اساسی از فقاهت در اسلام نه تاسیس فرقه ها و مذاهب؛ بلکه غنای دین بوده تا تحرک و پویایی دین را در زمان های گوناگون وثیقه و تضمین نماید؛ زیرا اجتهاد است که دین را از رکود و انجماد نجات داده و قابلیت های مخفی در آنرا آشکار میگرداند . هدف اصلی تفسیرو تاویل و اجتهاد که اولی برمیگردد به برداشت های متفاوت از معنای قرآنکریم و دومی هم  استقرا، رای یا قیاس، استحسان واستحباب است که فقیه به کمک اولی احکام کلی رابر اساس احکام جزیی، به کمک دومی احکام جزیی را بر اساس احکام کلی و به کمک سومی و چهارمی هم با ارجحیت دادن نیکی و خیر احکامی را از متون و اصل شریعت یعنی قرآنکریم و احادیث ثقه، مسند، معرفه، مشهورو غیر موضعی استخراج مینماید . گفتنی است  که استخراح احکام نظر به نیاز زمان متفاوت بوده و به هر اندازه ییکه زنده گی پیشرفت میکند، توسعه و ترقی بشر در عرصه های مختلف بیشتر و  پیچیده تر میگردد؛ به همان اندازه روند اجتهاد هم پیچیده تر شده و نیاز فقیه را به شناخت علوم متداولۀ زمان بیشتر میسازد . از این رو با پیشرفت زمان کار مجتهدان هم پیچیده تر و مسؤولیت آنان بیشتر میگردد . از همین رو است که پیامبر اسلام (ص) می گوید : هر عالم مسلمان حیثیت و مقام نبی گذشته ها را دارد .

این بدان معنا نیست که هر مجتهدی با دستان باز هر چه که بخواهد از اصول دین استخراج کند؛ بلکه صلاحیت استخراج احکام کار علما ودانشمندان متبحری است که با داشتن آگاهی های کافی و مکمل از قرآن، سنت و تاریخ و جوامع اسلامی و آگاهی های زمان، شخصی صادق، امین و راستگو و راست کردار و راست رفتار بوده و چنان به دین محبت داشته باشد که هر محبتی را نسبت به او ناچیز بداند و حتا توانایی ایثار را در برابر اجتهاد خود دارا باشد . آشکار است که برای چنین مجتهدی مذهب، فرقه، زبان و قومیت نمی تواند دیوار های ناشکننده تلقی شود؛ بلکه او با تهور عالمان وعاقلانه و تبحر فکری به سراغ اجتهادی میرود که مسلمان چه که حتا نامسلمان را از بدبختی و فلاکت نجات میدهد . گفتنی است که اختلاف مجتهدان نه دراصول؛ بلکه در فروعات دین است؛ زیرا در بسیاری مسایل اساسی و اصولی احکام دین صراحت داشته و نیاز به تاویل و تفقه ندارد . تنها شخصی زمانی مرتکب گناۀ کبیره شناخته میشود که اصول دین را  آگاهانه و عاقلانه رد و انکار نماید که این رد وانکار هم درجات بالا و پایینی دارد . بنا براین هر چه در اسلام اهمیت دارد مهم است، پابندی به اصول دین است و با پشت پا زدن به اصول دین است  که اسلام خدشه دارد میگردد؛ پس اسلام اصل بوده و مذاهب فرع اند و حامیان تمام مذاهب اسلامی بدون کم و کاست مسلمان هستند. هر خللی که در فرع رونما گردد، بر اصل برنمیگردد و جنگ بر سر فرع، بدون آنکه فرع را به اصل نزدیک کند، اصل را آسیب پذیر نیز میسود . پس دعوای مذهبی نه تنها انسان را از اصل دین که همانا اسلام عزیز است، دور میسازد؛ بلکه جامعه را به تشنج، رکود و عقب مانی نیز میکشاند .

دولت های استعماری و شاهان مستبد و روحانیون تمامیت خواه در طول تاریخ کوشیده اند تا با ایجاد نزاع های مذهبی در میان مردم به اهداف سیاسی و اقتصادی خود در کشور های عقب مانده برسند . این ها بوده اند که مذهب را ابزاری برای بهره کشی های سیاسی خود گردانیده و روحانیون مرتجع و حق ناشناس را به دنبال سیاست های خود کشانده اند . پش سنی بودن یا شیعه بودن نمی تواند مرز ناشکننده یی میان مسلمانان ایجاد کند . حال که مذاهب به گونه یی بر گردن دین تحمیل شده اند و ای کاش اگر تحول دینی در راستای زمان به نوعی کثرت گرایی های فکری بجای مذاهب می انجامیدند؛ شاید امروز مسلمانان با چالش های مذهبی مواجه نمی بودند، زیرا سد میان افکار شکننده بوده و ظرفیت تحمل پذیری دارد و اما در موجی از توطیه های استعماری و استبدادی و خود خواهی های کاذبانۀ دینی چنان فاصله میان مذاهب ایجاد گردیده که هر کس مذهب خود را برحق تر از سایر مذاهب میداند . در حالیکه تمام مذاهب ریشه در سنت داشته و هر امام به قول یا فعلی از پیامبر ارجحیت داده و بر انجام آن فتوا صادر کرده است . به این اساس هر مذهب ریشه در اصول و سنت داشته، صدق و کذب مذهبی مجاز نبوده و هر نوع تحرکات مذهبی اسلام را جریحه دار گردانیده و حرام است  .  ای کاش اسلام بدون پارچه پارچه شدن میان مذاهب یک پارچه و یک دست باقی میماند و دشمنان اسلام نمی توانستند با استفاده از این بهانه ها بدنۀ اسلام را ضربه بزنند. حال که مذاهب بوجود آمده، شایسته نیست که مذاهب را به تابوی دینی مبدل کرد . تقلید از یک مذهب معنای نفی مذهب دیگر را ندارد . تشکل مذاهب خود نوعی بر آزادی افکار در اسلام دلالت دارد و نباید این آزادی افکار را بجای دشمنی ها به عوضی گرفت . تقلید از یک مذهب نمی تواند مانع دوستی سایر مذاهب گردد. در حالیکه هر مسلمان خواهی نخواهی در عین زمان که از یک مذهب خاص پیروی میکند، به نحوی از انحا با سایر مذاهب هم پیوند دارد؛ زیرا در عبادات مسلمانان در اصول متفق اند و پابندی به یک  مذهب نوعی پابندی به سایر مذاهب را ارایه میکند . با این تعبیر هر مسلمان در عین زمان که سنی است، شیعه هم است و در عین زمان که حنبلی است، مالکی هم است . پس حالا که مرز های ناشکننده یی میان مذاهب وجود نداشته و جنگ زیرنام مذهب بیشتر سیاسی است تا فقهی و کلامی و اعتقادی . آنانیکه برای دین و  ارزش های اصیل دینی می اندیشند و دین را وسیله یی برای نجات انسان در دنیا و آخرت تلقی میدارند و اسلام سیاسی را با رویکرد سیاست اسلامی دوست دارند . نباید ارزش های واقعی مذهب را قربانی سیاست های ضد دینی نمایند و اسلام سیاسی را قربانی سیاست های غیر اسلامی نمایند . در حالیکه اسلام اصل است و مذاهب فرع؛ زیرا بیرون شدن از اسلام کفر است و اما بیرون شدن از یک مذهب و پذیرفتن یک مذهب دیگر اسلامی گناه شمرده نمی شود . از سویی هم مذاهب اسلامی به گونه یی در رگ رگ باور های هر مسلمان جای داشته و بصورت قطع پذیرش یک مذهب معنای فراموشی مذاهب دیگر را ندارد . از همین رو هر شخص به هر اندازه ییکه سنی است ، به همان اندازه شیعه هم هست با به معنای دیگر شیعی بودن و سنی بودن دو بال یک روح بزرگ است که اسلام را به پرواز می آورد  و اسلام هم بدن واحد و غیر تجزیه است . تشکیل مذاهب راهی برای رستگاری و رهنمایی مومنان است تا باشد که در پرتو اجتهاد امامان پیشوایان دین کامگار شوند و هرگاه اجتهاد مفاهیمی چون آگاهی، آزادی و عدالت را برنتابد . در این صورت نه تنها اجتهاد؛ بلکه امام هم زیر سوال می رود .

شیعه علوی  و سنی محمدی دو بال اسلام واحد اند و شیعۀ صفوی و سنی اموی دو پدیدۀ اسلام انحرافی اند که در صدد تجزیه و ایجاد تفرقه و اختلاف در میان مسلمانان جهان اند . به همین گونه گفته می توان که هر مذهب که هدف برتری بر مذاهب دیگر اسلامی و قصد تجزیه پذیری دینی را دارد .  مذهب استعماری بوده و با اسلام در یک خط مستقیم قرار ندارد . این مذاهب در طول تاریخ ابزاری در دست فرعونیان و قارونیان بوده که برای حکمروایی مستبدانه آز آنها بهره گرفته اند . هر از گاهی از تاریخ بلعمباعور این داعیان کاذب دینی در جنگ بیرحمانهٔ‌ مذهب بر ضد مذهب با به تحریف کشاندن ارزش های دینی نه تنها استبداد را توجیه کرده اند؛ بلکه به گونه یی بر اندام استبداد جامهٔ‌ تقدیس نیز دوخته اند . در واقع  زمامداران مستبد در سیمای ظل الله چهرههای کاذبی بوده اند که دست پرورده گان بلعمباعور تاریخ و حامیان آنان بوده اند و هستند . سنی اموی میراث نظام ملوکیت و موروثی بعد از خلفای راشدین و شیعهٔ صفوی میراث منکوب صفوی است که با به قدرت رسیدن خانوادۀ صفوی در ایران بوجود آمد و با آذین  بندی کذایی جامهٔ‌ تصوف تیغ از دمار تشیع برآورد . این مذهب است که شاۀ صفوی را به هدف همکاری و همیاری با روسیه بر ضد ترکیۀ ترکیه عثمانی فرا می خواند . هر دو تسنن اموی و تشیع صفوی سیمای واقعی اسلام را مسخ نموده و در صدد بهم زدن اسلام هستند . هر دودست پرورده گان پدیدۀ انحرافی و استعماری هستند . مثلی که سنی محمدی با سنی اموی متفاوت است؛ به همان اندازه شیعۀ علوی از شیعۀ صفوی فرق دارد . شیعۀ صفوی و سنی اموی است که با تفسیر وارونه از حادثۀ کربلا در صدد تفرقه افگنی میان مسلمانان است و اما شیعۀ علوی و سنی محمدی است که تفسیر یگانه و راستینی از عاشورای حسینی ارایه داده و حسین را وارث آدم و انقلاب او را انقلابی میداننند که تداوم انقلاب محمد است .

شیعه بودن و سنی بودن محکی برای مسلمانی نبوده؛ زیرا اسلام است که بر هر دو را محک میزند و نه این ها اسلام را محک میزنند . دوستدار راستین تشیع علوی دوستدار واقع تسنن محمدی و به همین گونه تسنن محمدی نیز خواهد بود . این دو چنان با هم اند که تمام فاصله ها میان شان فروریخته است . یزیدیان تاریخ نمیتوانند در آن رخنه کنند و تاریخ از مسخ کردن هویت هر دو عاجز است؛ گرچه این ها هویت های جداگانه نیستند؛ بلکه یک هویت اند در دو سیما که هر دو خویشتن اند . این خویشتنی ها است که وحدت هر دو را حیاتی، لازمی و حتمی گردانیده است .

گیتی حیثیت مکتبی را دارد که هر روز انسان خواهی نخواهی باید چیر تازه یی بیاموزد و آموزه های خود را محک بزند . در این محک زنی ها دین جایگاۀ خاص خود را احراز مینماید؛ گرچه تلاش ها زیر نام محک زنی های علم و فلسفی در صدد راندن دین از جوامع بشری است . پس چگونه ممکن است که با چسپیدن به مذهب خاص و ایستادن در سکوی مذهبی، مذاهب دیگر اسلامی را مورد حمله قرار داد . توسل به چنین رویکردی نه تنها دین بویژه اسلام را از محک زنی ها در حوزه های مختلف زنده گی بیرون میکند ؛ بلکه از قافلۀ پیشرفت های علمی هم عقب میماند؛ پس در این دنیای متحول چگونه می توان با چسپیدن به نقد، نصیه را به کلی از دست داد . جهان هم دنیای هر روز دیگر شدن و چیز های تازه آموختن بوده و دانستنی ها در حال شگوفایی هستند . از سویی هم هر دانستنی ثابت و غیر تغییر باقی نمانده و بالاخره هر فهمی در نتیجۀ دریافت های جدید به جهل تازه یی مبدل شده و جایش را فهم جدید میگیرد . دین که نمی تواند، از این تحولات بدور مانده و از تاثیر پذیری شناخت های جدید علمی، فلسفی و پیشرفت ها در حوزۀ فناوری درامان باشد .و در این جهان ناگزیری ها چگونه می توان اسلام را در حصار این مذهب و آن مذهب اسیر گردانید و زمینه های رشد و ترقی آنرا برای شگوفایی های تازه نابود کرد . از مذهب زده گی باید پرهیز کرد؛ زیرا رفتن در لاک مذهب خاص به هر گونه یی که باشد، دایرۀ تلاش برای درک ارزش های اسلامی را محدود و نوعی باور زده گی و ایده ئولوژی زده گی های عامیانه را در پیروان مذاهب دامن میزند .  رویکرد های مذهب نگرانه به هر نحوی که صورت بگیرند، بالاخره اسلام  را در حصار ایده ئولوژی های قشری اسیر گردانیده و دیگر پذیری ها و تحمل پذیری های فرهنگی را محو میسازد . نگاۀ مذهب نگرانه به اسلام، دیدی جناحی بوده و مذهب را تا سرحد قشریت به دامن سقوط  می برد . در حالیکه نگاۀ اسلام نگرانه به مذهب، مذهب را غنا بخشیده و به آسمان بالنده گی ها میکشاند. یاد دهانی این موضوع معنای نفی مذهب را نداشته؛ بلکه سبب تقویت مذهب شده و مذهب را از ورطۀ سقوط رهایی  می بخشد . این مذهب دیگر از لاک خود بیرون شده و پیروان آن به عوض دید جهان تنها از دریچۀ مذهب، جهان را با همه بزرگی و رنگارنگی اش مشاهده میکنند . آشکار است که این دید شور دیگری و هوای دیگری دارد که رو به جهانی دارد که در آن انسانیت را در بستر دین رستگار به تماشا گرفته و آیندۀ بشریت را در قلمرو دین به تصویر کشیده و راهکار های عملی را در عرصه های مختلف برای رسیدن به آن ارایه  و تجربه مینماید .

دشمنان اسلام اند که با استفاده از ضعف مسلمانان، یک نوع مذهب گرایی و مذهب زده گی های قشری را در میان جوامع اسلامی ترویج داده و از این طریق جنگ های مذهبی را فربه تر کرده و مذهب را بستر خوبی برای توطیه های اسلام دشمنانۀ خود به پیش کشیده اند . با رویکرد های جنگ مذهب بر ضد مذهب دین را ناتوان و اسلام را آسیب پذیر می گردانند؛ پس بر مسلمانان است تا هوشیاری و خویشتن داری را از دست نداده و با درک والا از اسلام و باور های خجستۀ دینی بدور از تضاد های مذهبی و گرایش های قشری به بالنده گی و پاینده گی اسلام همت بگمارند  تا در رکاب عشق همسفر رهایی و رفاۀ  مادی و معنوی  انسان شوند، گل های لبخند را بر دهن های گرسنه و مایوس بشگفند و زلال سرشک را  از چشمان یتمیان و بیوه زنان مسلمان و غیر مسلمان جهان پاک کنند تا باشد که برای آزاده گی های راستین انسان اتمام حجت نمایند . رهایی انسان از تمام غول و زنجیر ها حتا رهایی او را ازاسارت زنجیر های مقدس وثیقه شوند؛  زنجیر هاییکه روح ستیزنده گی و سحر آمیز انسان سازی و جامعه سازی را به اسارت برده و به بهانۀ اشک ریزی در پای مردانی که رسالت خود را درکربلای تاریخ به اثبات رسانیده اند، زنجیر می زنند . زنجیر چه که روح و آرمان بزرگ او رانیز به زنیجیر می کشند و به بهانۀ اشک ریزی ها در یاد او عصیان هستی ساز و جامعه ساز انسان را به پرسش می گیرند . این زنجیر را بشکن تا در شکوۀ سکوت آن حتا قفل سکوت در دل و زبان فقها شکسته شود و در موج بشکن بشکن آن شباهنگ نجات در شب های پرعظمت تاریخ در قله های غرور قامت آرایی کند .  حسین تاریخ باید به حال ما بگرید و نه ما براو . اشک ریزی های ما حماسه ها و قهرمانی های او را به چالش و رساندن پیام انقلابی او را به حسینیان زمان به دشواری میکشاند . ریختن این اشک ها در محضر عام خلوص نیت، ارادۀ صاف، حاذبۀ پرشور انسانی و اشک های عاشقانه و عارفانۀ نیمه شبی را مخدوش میگرداند . در حالیکه در قطرههای زلال و شفاف اشک های نیمه شبی انسانیت پالایش می یابد و روح به شگوفایی میرسد و گم شدۀ انسان در انبان آگاهی متعالی به کاوش گرفته می شود واما در اشک های زنجیری نه تنها آگاهی اش قربانی عاطفه می شود؛ بلکه عقل و آگاهی او شکار استبداد و استعمار و عقلانیت به گونۀ بیرحمانه یی در سکوی عاطفه ذبح شرعی میگردد .

همتی خواهم که در خلوتگاۀ راز، نیمه شبها دم به دم خالی شوم از بار ها، جرعه ها نوشم که در شرب دمادم این "من"ی ها "ما" شود تا آنکه در او گم شوم . همتی که عزم پیامبرانه و ارادۀ  فولادین می طلبد تا با نه گفتن در برابر قدرت شیطانی و ثروت طاغوتی رمز آدم شدن را به تجربه گرفت تا باشد که از وسوسۀ تزویر و فریب رهایی یافت ؛ در نتیجه انسان از ذلت ها رها و به آسمان عزت وعظمت تا سدرههای تکامل پایمردانه و استوار سربلند و پرغرور پله به پله به بالا ها به پیش  بتازد  .

همتم بدرقۀ راه کن ای زاهد پاکیزه سرشت        که دراز است رهی منزل و من نوسفرم

  9 دسمر 2011 ، خیرخانۀ کابل

 

 

 


بالا
 
بازگشت