محمدعوض نبی زاده

 

شهید مزاری درد و درک تاریخی جامعه ی هزاره

مردم افغانستان  وجامعه ی دردمند هزاره  امسال نیز مانند سالهای پار در شرایطی  طی محافل, سمینارها و گفتمان سیاسی میان نخبگان جامعه در داخل و خارج کشور، مراسم یاد بود وخاطره ی این شهید را گرامی می دارند. از سوی دیگرموجودیت همین محافل فرصتی است تا نخبگان جامعه ی هزاره بتوانند درباره مسایل حیاتی جامعه وبرای اتحاد ،هم اندیشی بیشتر، طرح افکار و نظریات درباره شرایط  گذشته وکنونی مردم خود و ارائه راهکارها برای پیشبرد برنامه ها ی کاری تبادل نظرنمایند. شهید مزاری طنین فریاد  بلند مبارزات داد خواهانه ی اقوام محروم و بخصوص جامعه ی هزاره  بود. اواستقلالیت عمل خویش را درقبال بی عدالتی های حکام استبدادی عوض ننمود و آشکارا سیاست های خویش را برای مردمش تشریح می نمود وبه پیمان خویش صادقانه وفاداروتا آخرین توان به آن پابندی داشت. مزاری بنابرآگاهی که ازسوابق تاریخی افغانستان داشت؛ عهد شکنی نظامهای گذشته، را دربرابراقوام محروم و خاصتا مردم هزاره وعملکردهای حکام مستبد این کشوررا مورد نقد قرارمی داد و میگفت که مردم هزاره دراثرپیمان شکنی های حکام مستبد قربانی های فراوانی از جمله قتل عامها , زمین سوخته و کوچهای اجباری را دردوونیم قرن اخیر متحمل گردیده اند.  شهید مزاری در شرایطی زیست می نمود  که هزاره بودن و هزاره گفتن گناه وننگ بود، اومی گفت آنچنان هزاره بگوئید که هرازه بودن و هزاره گفتن ننگ نباشد.جامعه ی هزاره ازمدتها انتظار ظهور یک رهبر قاطع،  صادق  و دلسوزرا داشتند تا ازحقوق شان در برابردولتهای استبدادی ومجالس بین المللی دفاع نماید. شهید مزاری هفده سال پیش تامین صلح و ثبات پایدار در افغانستان را وابسته بر استقرار نظام مشارکت ملی در کشور می دانست تا همه ی اقوام و ملیت ها بر اساس تناسب نفوس شان در حکومت حضور پیدا نمایند  و احساس کنند که در نظام سیاسی کشورخویش سهم و نقش دارند. اما هفده سال  بعد از شهادتش، مردم افغانستان می توانند حقایقی را که آن زمان مزاری یاد آوری می نمود درک کنند. زیرا اکنون باگذشت ده سال حضورگسترده ی نیروهای ناتوهنوزهم,  حملات انتحاری ,سر برید ن ها , جنگ و ناامنی بوسیله ی گروه های تروریستی طالبان و القاعده در کشور بیداد می کند و مردم بلا کشیده ای افغانستان هرروز قربانی می دهند. از سوی دیگر بازی های خطر ناک سیاسی زیر نام گفتگو باگروه طالبان بخاطر امتیازگیری های سیاسی در جریان است که دراین بازی استخباراتی- نظامی؛ پاکستان و حلقاتی درداخل حکومت کنونی کابل نقش عمده  دارند. حلقات پاکستانی حکومت کرزی سعی دارند تا فضای سیاسی و نظامی افغانستان را قبل ازخروج نیروهای ناتو تاسال 2014 , میلادی برای تشکیل یک حکومت تک قومی و وابسته ی به پاکستان فراهم کنند. در این میان آینده ی که در انتظار مردم ماست، باید از همین حالا مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. زیرا سرزمین هزارستان در قلب افغانستان موقعیت دارد. این مناطق نقطه ی  اتصال میان اقوام گوناگون کشور است ونقش حیات بخشی برای دیگر مناطق کشورمی باشد. اما با این حال با وجود اینکه جامعه ء هزاره ازلحاظ مذهبی به شیعه ی دوازده امامی، شیعه ی اسماعیلیه  و اهل سنت منقسم گردیده، یکی ازگروه های قومی بزرگ وعمده ی افغانستان است که می تواند نقش فعال و تعیین کننده ی برای رقم زدن فردای بهتر در افغانستان داشته باشد.  ولی حا کمان قبیله سالار نه تنها به این نقش مثبت جامعه ی هزاره نگاه  وتوجه نکرده اند بلکه هر کدام در ادوار مختلف  برای از بین بردن هویت تاریخی و فرهنگی مردم  هزاره علاوه از قتل عام ها و کوچ اجباری، دست به تخر یب و نا بودی آثار تاریخی مناطق شان  زده اند تا از قدامت تاریخی و هویت قومی این مردم  جلوگیری کرده باشند.اما خوشبختانه تنها چیزی که توانسته در ادوار مختلف تاریخی از نابودی این مردم جلوگیری کند، صداقت و از جان گذری تعداد از شخصیت ها ورهبران سیاسی جامعه هزاره بوده است. این ابرمردان در  مبارزات پی گیر برضداستبداد تلاش كرده اند تا ازجامعه ی هزاره در برابر سياستهای ويرانگر حكومتهاي  خاندانی وقبیلوی، دفاع و ازفروپاشي كامل موجوديت وهويت اين جامعه، جلوگيري كنند. مردم هزاره غالبا در طی مدت دوونیم قرن اخیر حکومتهای محلی خویش برهبری خوانین و میران محل را داشتند که این  رهبران سعی می کردند تابا اقوام همجوار در صلح و صفا زیست نمایند زیرا در گستر ش منا سبات دوستانه و برادرانه با اقوام هم جوارآ ینده ی خود را بخوبی درک می نمودند. عنصراستبداد در حاکميتهای سياسی افغانستان اما پيشينهء تاريخی طولانی داشته و يگانه وسيلهء حکمروايی اين حاکميتها قبيله گرايی وخرافات پرستی دينی بوده است. تاریخ گواه است که  مردم استبداد زده افغانستان شاهد مبارزات میلیونها تن ازمبارزین ملی راه آزادي بوده اند  که در تاریخ خونین کشورما قهرمانانه علیه ا ستبداد حکام مستبد رزمیدند. این چهره های شا خص جنبشهای ضد استبدادی هرکدام نقش جا نبازانه خودها را ایفا ء نموده اند. اگر به تاریخ برگردیم؛ طی مدت دوو نیم قرن اخیر هر کدام از قدرتهای استبداد ی قبیلوی و خاندانی در افغانستان همواره پیمانهای اتحاد را برای استقرار حکومتهای شان با رهبران و نخبگان سیاسی و نظامی  جامعه ی هزاره می بستند و لی بعد از استحکام حکومتهای شان پیمان شکنی نموده و برای سرکوب مردم هزاره جنگهای خانمان سوزی را در مناطق هزاره نشین کشوربه راه می انداختند که درین جنگ ها تقریبآ نصف نفوس این سر زمین از بین رفته وتعداد کثیری به کوچهای اجباری مجبورساخته شده اند. مردم هزاره درین دوره ها زیرتبعیض و استبداد  قومی ومذهبی رژیمهای استبدادی قرار گرفته ودراین راه قر با نی های فراوانی را تقدیم جامعه استبداد زده افغانستان نموده اند. مردم هزارستان در دونیم قرن  اخیر بارها در انتظار تحقق وعده های بی ثمر انکشاف منطقه بوسیله مسئولان دولتی بوده اند ولی حکومتهای استبدادی با دروغ، حيله، فريب وتحريف حقايق،  این مردم را درامیدواری نگه می داشتند. این وعده ها و انتظارها دیری دوام نمی یافت وحکومتها ی تک قومی فضای سیاسی را محدود تر ساخته وسیاست تبعیض ونفاق را بادادن امتیازات کوتاه مدت به برخی ازافراد مربوط به این گروه قومی درپیش می گرفتند وسیاست نفاق افگنانه ی امیرعبدالرحمن را درمیان اقوام هزاره رایج وتداوم می بخشیدند. از این گذشته در چهاردهه ی اخیرنیز از جانب  حکام مستبد با جامعه ی هزاره افغانستان بحیث شهروندان درجه دو و درجه سه  از لحاظ نژادی – قومی و مذهبی  پیشامد صورت گرفته و هزاره ها درمیان مردم عادی نیز به چشم حقارت دیده شده اند. ده سال قبل نیز در کنفرانس اول بن دراغازکار حکومت موقت تا حکومت انتخابی تاحدود معین امید واری دسترسی جامعه ی هزاره به حقوق برابر با سایر اقوام کشور وعده داده شد و لی در سالهای اخیراین خوش بینی ها به نا امیدی گرائید چون حکومت کنونی بوسیله یک تیم حاکم خاندانی و تک قومی اداره  و مانند نظام های تک قومی گذشته علیه مردم هزاره عمل می نماید. طوری که شاهد هستید در کابینه کنونی حکومت افغانستان حتی یک وزیر از جامعه ی هزاره بصورت رسمی حضور نیافته است و حکومت حضور برخی از نمایندگان مردم هزاره را از طریق پارلمان مسدود نموده است.  جامعه هزاره مانند همیشه صرف بشکل سمبولیک و نمایشی چند چهره غیر فعال و بی تاثیر در حکومتها داشته که درگذشته ها نیز همواره چنین بوده است.

 اینجا لازم است برای روشن شدن فریب و نیرنگ برای به قدرت رسیدن حکومت های استبدادی و تک قومی نگاه گذرا به تاریخ کشور داشته باشیم.                                                                                                                                                                                                                                                                                                               بنا برتحقیقات دانشمندان داخلی وخارجی گروه اتنیکی اقوام پشتون درقرن پانزده وشانزده ميلادي ازنواحي كوه‌هاي سليمان درغرب رودخانه‌ سند، به سمت خراسان وسرزمينهاي حاصل ‌خيز جنوب وجنوب شرق افغانستان امروزی سرازیرشدند وپس از عقب راندن ساكنان بومي اين مناطق، سرزمين هاي آنانرامتصرف ودراين نواحي ساکن گردیدند. احمدشاه درانی یکی از سران قوم درانی قندهار قوماندان گارد امنیتی سلطنتی چندین هزارنفری نادرافشاربود که سربازان آنرا جوانان اقوام مختلف و عمدتا جوانان هزاره و قزلباش افغانستان تشکیل می داد. او پس ازقتل نادرشاه افشاردرسا ل-1747 م.  قوای چندین هزار نفری گارد سلطنتی را از اصفهان ایران  جهت تسخیر قندهار حرکت داد البته پیش از ان  احمد شاه درانی باخوانین بانفوذ اقوام هزاره ی هزاره جات مرکزی و  رهبران قومی هزاره های مناطق قندهار -هرات  و هلمند  و هم چنان درویش علی خان هزاره یکی از رهبران هزاره های بادغیس که در راس فرماندهی نیروهای چند هزار نفری  متشکل از جوانان اقوام هزاره بادغیس قرار داشت جهت استقرار حکومت د رانی مذاکراتی را انجام داده و پیمانهای اتحاد میان همدیگر بستند.پس از این قرار و مدار ها؛ نیروهای احمدشاه درانی  همراه با قوای  تحت امر درویش علی خان هزاره مشترکا شهر قندهار را تسخیرنمود و بعد از استقرار و تحکیم حکومت  احمدشاه درانی در قندهار- درویش علی خان هزاره همراه با قوای دست داشته ی خویش هرات و دیگر مناطق همجوار آنرا به تصرف در آورد. درویش علی خان هزاره براساس تعهدات قبلی  از طرف احمد شاه درانی بحیث نایب الحکومه ی هرات توظیف گردید .پس از آن اولين حكومت افغانستان توسط احمدشاه درانی درشهرقندهاراساس گذاشته شد.  دوران حکومت او بيشتردرجنگهاي كشورگشايانهء سرزمینهای دیگرسپری شد. نظام سياسى از دوران شكل گيرى افغانستان جديد، از عهد احمدشاه ابدالى تا كنون، نه تنها متآ ثر ازاراده ى گروه قومى خاص بوده است كه در راستاى منافع، تمايلات و خواست هاى اين گروه قومى نيز عمل كرده است. در طول تاریخ با  این سنگ بنای احمد شاه،  مفاهيم مدرن چون «حاكميّت ملّى» و «وحدت ملّى» هیچ گاهی  نتوانست كه فراتراز مصالح و منافع پشتونها در طراز ملّى قد برافرازد. منافع ملی  ووحدت ملی دو اصطلاحی  اند که مفاهیم  و منافع و اراده  جمعی ملتها ورژیمهای  سیاسی را در روابط  سیاسی فرهنگی و اقتصادی  آنها درعرصه  روابط  ملی وبین المللی  بیان می دارند . با درنظر داشت این اصل  منافع  ملی درتلقی رژیم های استبدادی تنها به مثابه اصطلاح عوام فریبانه برای توجیه وتطبیق سیاست های این رژیم ها ویا خواست منافع ملی  مردم به کاربرده می شود. اما در افغانستان  منافع ملی را طوربه کار می برند که قشرحاکم ازآن بهرمند شوند .جانشينان احمد شاه درانی ،مصروف جنگهای داخلي برسرجانشيني متمركزگردیدند و درجنگهای قدرت میان اولادهء تیمورشاه انسانهای بی گناه اقوام محروم بحیث سربازان ,افسران ودفترداران دستگا ه های اداری واجرا کننده ء فرامین سرداران درانی دردوطرف متخاصم جانهای شانرا ازدست داده و تلفات بزرگ اقتصادی وانسانی را اقوام محروم ازقدرت منحیث مواد سوخت این جنگها متحمل می گردیدند. درویش علی خان هزاره بعد از چند سال از طرف احمد شاه درانی بنا برخواست پسرش شهزاده تیمور از مقام نایب الحکومه ی هرات خلاف عهد و پیمان امضا شده  خلع گردید.پس از در ویش علی خان رهبران و سران مردم هزاره که در طول تاریخ با چنین سیاست های نیرنگ و فریب رو برو بوده اند؛ قرار زیل اند:

1.  بنیاد علی خان هزاره:  ایشان یکی از رهبران با نفوذ قومی مردم هزاره بادغیس بود که در روز پنجم , ماه صفر- سال 1190- هجری قمری به دنیا امده است. بنیاد علی خان هزاره درراس قوای منظم سرحدی درسالهای 1230- 1232, هجری قمری درنواحی سرحدات غربی کشور مصدر فعالیت های برجسته ی نظامی وسیاسی گردید او دراستقرار حکومت ملک فیروزالین درهرات سهم عمده داشت  ولی بنا برپیمان شکنی ملک فیروزالدین یکی از نواسه های احمد شاه درانی حاکم هرات؛  بنیاد علی خان دراثر یک توطیه داخلی درروز نهم , ماه , شوال المکرم سال 1244 هجری قمری به قتل رسانیده شد.

 

2 . کرنیل  شیر محمد خان هزاره: او یکی از نظامیان برجسته ی اقوام هزاره بادغیس بود و درشانزدهم  ,ماه , اگوست سال ,1815 ,میلادی  به دنیا امده است . کرنیل  شیر محمد خان هزاره  در طی  سالهای 1254-1297- ق.مطابق 1838-1879- میلادی درتمامی جنگها علیه متجاوزین خارجی در بخشهای غرب کشور در ولایات هرات  وقندهار شرکت فعال داشت. او قوماندان بیش از چهار هزار قوای مجهز پیاده و سواره نظام بود. کرنیل شیرمحمد خان هزاره  در نبرد میوند همچون کوه بابا پایداری کرده تا همرزمان میوندش  برهبری سردار محمد ایوب خان یکی از نواسه احمدشاه د رانی را ازمحاصره نجات دهد. براساس رشادت های او بود که نیروهای شکست خورده ی سردار ایوب ازمیدان جنگ میوند جان به سلامت بردند و با این عمل جانبازانه می توان نام اورا درردیف فاتحان واقعی و اصلی نبرد میوند ثبت نمود. کرنیل  شیر محمد خان هزاره  در روز چهارم ماه سپتامبر سال 1882 ,میلادی دراثر توطیه ی سردار محمد ایوب خان در جریان یک جنگ خونین با متجاوزین خارجی به شهادت رسید.چون سردار ایوب خان از حضور وموفقیت شیرمحمد هزاره  در جنگ میوند بغض و حسد در دل داشت باسقوط حاکمیت قبیلهء سدوزائی , زمانی که قدرت به قبیلهء محمد زائی و درراس به  امیردوست محمد خان انتقال یافت وجنگهای خونینی میان برادران امیرودیگروارثین این قبیله بوقوع پیوست. این دوره نیز مانند دورهء سدوزائی ها اقوام محروم و بخصوص جامعه ی هزاره  تلفات بزرگی را ازلحاظ انسانی واقتصادی متقبل شدند. باوجود آنکه اقوام محروم کشورهمه مشکلات ودشواری های دوطرف جنگهای داخلی برسرجانشینی ودفاع ازحاکمیت ملی برعلیه تجاوزخارجی رابردوش حمل می کردند و ده ها مبارز وجنگ آوران قهرمان جانهای شیرین شان را درین راه قربانی می نمودند ولی درنهایت تمامی امتیازات سیاسی- القابهای قهرمانی و افتخارات معنوی  بخاطردفع وطرد مداخلات خارجی ها به نام امیران, شاهان و سرداران دوقبیله سدوزائی ومحمد زائی درتاریخ نظامهای تک قومی تعلق می گرفته است.

 

3 . میر یزدان بخش میرهزاره ی بهسود: میر یزدان بخش پسرکوچک میرولی بیگ مسکونه  قریه ی خارزار بهسودولایت میدان بود. دانشمند دنمارکی به نام "ودویک آدآمک"  تاریخ تولد میر یزدان بخش  بهسودی را روز بیستم و نهم - ماه – جولای سال 1791- میلادی قید می کند.  میر یزدان بخش رهبری بیش از سه هزارنیروی نظامی را داشت و اکثریت میران و خوانین هزاره از او اطاعت می کرد. میر یزدان بخش برای استقرار حکومت امیر دوست محمد خان در کابل با او کمک های فراوان نمود وبرای تداوم دوستی با حاکم کابل پیمان همکاری عقد کرده و همه ساله مالیه مناطق هزاره نشین را به کابل ارسال  و همواره تلاش داشت روابط با کابل را بطور حسنه حفظ نماید.  اما امیر کابل  بعد ازعهد بر روی قران کریم میر یزدان بخش را به کابل دعوت نمود.  میر همرا ه با خواهرش به مهمانی امیر به کابل امد ولی امیر کابل بعد از تشریفات روزاول میر یزدان بخش وخواهرش رادستگیر وزندانی نمود. میر یزدان بخش بهسودی  نظر به نفوذ که در میان ارکان حکومت کابل داشت توانست با دادن رشوه  بعد ازچند روزخود و خواهرش را از زندان امیر کابل نجات دهد. اما باردوم میر یزدان بخش بهسودی  در روزهشتم ماه رجب 1248 قمری هجری برابربا 1832 ,میلادی دراثرتوطیه ی پلان  شده ی امیر دوست محمد خان توسط خان قوم کروخیل حاکم بامیان با وساطت  میر بازعلی بیگ یکی میران سیغان بامیان بعد از عهد و پیمان بالای قران شریف  درجریان مراسم عروسی دختر خان قوم کروخیل با پسر میر یزدان بخش در میان راه سیغان و دره هاجر دستگیر ودر میان راه بامیان  وسیاه سنگ با ریسمان اعدام و جسد او به  قریه ی خار زاربهسود ولایت وردک میدان نقل داده شد. میر در سال 1832 ,م. حدود بیش از 40 سا ل عمرداشته است. این می رساند که در زمان حکومت امیر دوست محمد خان میر یزدان بخش بهسودی  قربانی دوبارعهد شکنی شده است.

اما نگاه به دوران سیاه و قتل عامها وتسخیر مناطق هزاره نشین، کوچی اجباری، بردگی و در بدری مردم هزاره که پس از به قدرت رسید عبدالرحمن جابر آغاز شد :  امیر عبدالرحمن خان  در ایامی که  به دربارامیر بخارا پناهنده بود کوشش نمود تا با رهبران مجاهدین که علیه نیروهای استعماری انگلیس می رزمیدند تماس برقرار نماید که این خواست او به کمک عمال روسیه تزاری براورده گردید. او توانست با برخی از رهبران مجاهدین و بخصوص نخبگان سیاسی جامعه ی هزاره در شمال و هزاره جات مرکزی و نخبگان اقوام ازبک - ترکمن و تاجک نیز تماس های را به خاطرعودت به افغانستان و تصاحب تخت کابل برقرار نماید چون در این دوره مناطق هزاره نشین  بشکل ملک الطوائفی بوسیله خوانین ومیران هزاره اداره می شدند. بعد از تبادله پیامها میان او و رهبران متذکره وبستن عهد و پیمان زمینه ورود امیرعبدالرحمن در داخل کشور از  راه شمال فراهم شد ولی امیر بعد ازرسیدن به تخت وتاج کابل همه ی تعهداتش را دربرابر رهبران مردم هزاره  و دیگر اقوام به فراموشی سپرد.امیرعبدالرحمن سفاک بخش هاي وسيعي ,ازخاك افغانستان را از اين كشورجدا وضميمه‌ء امپراطوريهای استعماری وقت كرد.اوبراي انحراف افكارعمومي وبه خاطر پيش گيري از قيام مردمی به اتخاذ سياست نفاق بياندازحكومت كن، میان اقوام کشوراقدام نمود و پس ازآن تصفيه‌ - قومی, نژادي‌, مذهبي ساكنان بومي افغانستان را،روي دست گرفت.عبدالرحمن جابربه جای اینکه برتعهداتش عمل کند،  بیش ازشصت و دو فیصد نفوس مردم هزاره را قتل عام ونا بود نمود وسرزمین حاصیل خیزپدران  ونیاکان مردم هزاره را غصب ودراختیار قوم و تبارخودش قرارداد. او  زنان و مردان و جوانان مردم هزاره به بردگی کشانید.با شكست مقاومت هزاره ها در برابراميرعبدالرحمان، دوره ي انزوا و گم شدگی سياسی هزاره ها آغاز گرديد. این دوره ای سیاه كه يك قرن طول كشيد، طی آن نه تنها هويت تاريخی واراده سياسی، بلكه «رؤياي تاريخی» نيز از مردم هزاره گرفته شد. بعد ازاین  جنگ  نا برابر، مردم  هزاره با گرسنگی ، برده گی و آواره گی زندگی ميکردند.اما با آنهم رهبران مقاومت هزاره ،تلاش كردند تا به نحوی از جامعه ی هزاره در برابر سياست های ويرانگر حكومت هاي خاندانی و فاشيستی، دفاع نمايند واز فروپاشي كامل موجوديت وهويت اين جامعه، جلوگيري كنند. چهره های شاخص مردم هزاره به خاطر رهایی و نجات مردم شان از شراستبداد وبی عدالتی قدرت های حاکمه، سالهای طولانی را در زندان ها وسیاه چالها سپری کردند ومبارزات جانبازانه را در کنار دیگر نیرو های ملی وعدالت خواه متعلق به دیگر اقوام کشوردر چوکات جنبش های مشروطه خواهی  ودیگر خیزش های ضد استبدادی با دلیری ورشادت انجام دادند یاد همه شان گرامی باد. پس از دوران سیاه عبدالرحمن و آغاز دروه جدید در سلطنت امان الله وضعیت چنین بود:

 

امیراما ن الله خان از آغاز جلوس به سلطنت، موضوع  استقلال با انگلیس ها را مطرح نمود.  مردم هزاره در دوران امان الله علاوه از حضور منظم و فعال در صفوف ارتش بطور داوطلبا نه  آ ماده مبارزه  در راه استقلال کشور گردیدند. در این دوره؛ محمد الله خا ن هزاره -عبا س خا ن هزاره وعبدالله خا ن قیاق؛ نیروی منظمی را به کمک جبهه قند هار بسیج نمودند. چون امیر امان الله خان مرد نیک اندیش, بود،  سیاست روابط حسنه را با مردم هزاره در پیش گرفت و نظام  برده گی را از بالای مردم هزاره رفع کردگرچه درزمان حکومت شاه امان الله رهبران سیاسی مردم هزاره درحکومت حضورموثر نیافت. اما در بخش های پائین ساختار نظامی و ملکی بحیث سربازوکارمند عادی دولتی حضور پوررنگ داشتند. مردم هزاره همیشه خود را نزدیک به شاه امان الله می دانست بدین لحاظ درهنگامی که شاه امان الله  دراثر قیام امیر حبیب الله کلکانی از کابل متواری و درشهرغزنی موقتا توقف نمود، رهبران هزاره نیروهای نظامی شان را برای دفاع از شاه امان الله درجبهه ی غزنی و میدان شهر، جابجا نمودند تا سلطنت شاه امان الله را دوباره احیا نمایند. ولی شاه امان الله به این خواست رهبران هزاره لبیک نگفته و بطرف قندهاررفت و از آنجا به ایتالیا پناهنده گردید.پس از پناهنده شدن امان الله در کشور ایتالیا؛ حبیب الله کلکانی رسما قدرت را به دست گرفت. او پیش از اشغال شهر کابل با میر غلام حسن خان پدر مرحوم فرقه مشر فتح محمدخان میر زاد همراه با یک تعداد دیگر از خوانین مناطق هزاره نشین کشوردر "حسین کوت" کابل درباره حکومت  آینده ی افغانستان و نقش و سهم مردم هزاره مذاکره نموده  وتعهداتی میان هردو جانب رد وبدل گردیده بود.حبیب الله کلکانی نیز متاسفانه بعد از اشغال شهرکابل واستقرار حکومت اش همه تعهدات انجام شده با مردم هزاره را نا دیده گرفت و لشکر عظیمی را برای سرکوب مردم هزاره از طریق ولایت میدان گسیل کرد ولی لشکر متجاوز حبیب الله کلکانی در منطقه کوه "اونی" از طرف نیروهای نظامی مردم هزاره به شکست مواجه گردید وجامعه ی هزاره برای اولین بار پیمان شکنی یک حاکم تاجک تبار را تجربه نمودند. درزمان حکومت حبیب الله کلکانی فیض محمد کاتب هزاره  در ترکیب هیات اعزامی حکومت به هزاره جات سفر کرد اما پس  از بازگشت، کاتب هزاره به جرم همکاری و حمایت از مردم هزاره  از طرف کلکانی مورد شکنجه قرار گفت که درنتیجه آن، جان خود را از دست داد.

پس از ختم حکومت حبیب الله کلکانی نادر خان به پادشاهی رسید که در زمان حکومت اش وضعیت هزاره ها چنین بود:نادرخان و برادرانش قبل از رسیدن به قدرت برای جلب حمایت مردم هزاره  با رهبران سیاسی و نظامی جامعه ی هزاره  در تماس شدند. او با استفاده از نام نیک شاه امان الله در میان مردم هزاره می خواست حمایت و پشتیبانی  این مردم را در جنگ علیه حبیب الله کلکانی جلب نماید چون رهبران هزاره به خاطر سیاست های دوستانه ی شاه امان الله خود را مدیون او می دانستند به این تقاضای نادر جواب مثبت دادند  واماده ی کمک و همکاری با نادر خان در جنگ علیه حبیب الله کلکانی شدند. پس از توافق مردم هزاره با نادرخان، تعهداتی میان هردو جانب درباره تشکیل حکومت آینده و سهم مردم هزاره درآن نیز انجام شده بود ولی متاسفانه بعد از استقرار حکومت نادر خان در کابل؛  نادر خان صرف به اعطای چند منصب اعزازی برای چند  تن از رهبران نظامی جامعه ی هزاره اکتفا کرد. او برای سید احمد شاه نور رتبه نایب سالاری و برای فتح محمد خان میر زاد – غلام نبی خان چپه شاخ  و غلام نبی خان گلگ رتبه های جنرالی بدون کدام  صلاحیت ووظیفه درقطعه ی  نظامی را تفویض نمود ولی پس از گذشت چند سال و استقرار کامل حکومتش هرچهار تن را به اتهام خیانت به رژیم دستگیر وبرای مدت بیش از پانزده سال زندانی کرد.از انجائیکه  مردم هزاره درزمان شاه امان الله از غلامی نجات یافت اما با رویکار شدن خاندان مصا حبین به رهبری نادر خان وبخصوص در زمان صدارت هاشم خان مردم هزاره به وضعیت تحمل ناپذیری رو برو شدند. محرومیت سیاسی , قومی ومذهبی برای این مردم  در زمان صدارت محمد هاشم خان غیر قابل تحمل و طاقت فر سا گردیده بود. در این دوره ی استبدادی، رهبران سیاسی مردم هزاره زیرعناوین وبهانه های مختلف راهی زندانها , سیاه چال ها  وتبعید گاه ها شدند و به شدت مورد – شکنجه قرار گرفتند. شکنجه های که در آن زمان علیه رهبران مردم هزاره در زندانها اعمال می گردید به شدت غیرانسانی بود که می توان از قین وفانه کردن ها , تیل داغ کردن ها- واسکت بریدن ها , بی خوابی ها وانواع دیگری  ازعذابها نام برد. علاوه براین؛ از طرف هاشم خان فرامینی برای ممنوع ساختن جوانان مردم هزاره درموسسا ت تحصیلی ملکی و نظامی , اکا دمی پولیس و ادارات نظامی , استخبارات ,پولیس , وزارت خارجه و بورسیه های خارجی ,صادر گردید وتاسقوط  نظام سلطنتی مردم هزاره به شکل گسترده به امر  دولت، توسط کوچی ها، والیان ,ولسوالان ودیگر کار مندان محلی دولت در مناطق هزاره نشین مورد ظلم ,تعدی ,چپاول وغارت ملک ومنال شان قرار میگرفتند.  بلند ترین رتبه و مقام تحصیل کرده ی هزاره  دردولت هاشم خان و دیگر سرداران ,سر معلمی ,معلمی در مکاتب محلات هزاره نشین  ویا بحیث مامور احصا ئیه در ولسوالی های هزارستان بود و بالا تر از آن اجازه ارتقا در رتبه های دولتی را نداشتند. مظالم مامورین حکومتی که مردم فقیر هزاره را می چاپیدند در آن زمان به شدت غیر انسانی وخارج از کنترول بود. درآن زمان مجموع  تعداد کار مندان پائین رتبه و متوسط در ار گانهای دولتی از میان مردم هزاره  به کمتر از بیست تن می رسید. در طی مدت چهل سال سلطنت ظاهر شاه حتی باروی کار شدن حکومت های غیر خاندانی دردهه دموکراسی نیز، مردم هزاره در ا دارات نظامی, استخبارات ووزارت خارجه راه داده نمی شد ومانند سابق با تبعیض خاص نسبت به این مردم عمل می گردید.  ولی بطور سمبولیک وتشریفاتی از رهگذر ترکیب قومی در دو کا بینه دهه چهل شمسی، آقای "واحد سرابی" و یعقوب لعلی حضورپیدا  کرده بود تا حکومت وقت با حضور دوتن از تحصیل یافتگان جامعه ی هزاره در کابینه بتواند در ظاهر امرتامین  دموکراسی را به نمایش بگذارند.

پس از ختم حکومت چهل ساله ظاهر شاه و پیاده شدن نظام جمهوری در کشور تعصب و استبداد بار دیگر اوج گرفت:در زمان جمهوری تاجدار پنج  ساله ی سر دار محمد داود خان که شخصیت متعصب و قبیله گرا بود، در دشمنی با مردم هزاره شهرت داشت . هیچ یک از شخصیت های سیاسی هزاره در حکومت او در کابینه و حتی مقامات متوسط دولتی راه داده نشد . در زمان داود خان مردم هزاره رنج ها ی زیادی را متحمل شدند. حکومت داود خان بخش نامه ی در باره ی محرومیت جوانان مردم هزاره از موسسات تحصیلات عالی نظامی و ملکی وبرای جلوگیری از شمولیت آنان در وزارتهای خارجه، داخله، دفاع و استخبارات را صادر نمود وهم چنان دستور تهاجم کوچی ها را در مناطق هزاره نشین کشوربرای تشدید فشار برمردم هزاره ازطریق ادرات محلی صادر وبشکل خشن آن عملی کرد.  بنابراین؛ جوانان روشنفکر وتحصیل کرده ی هزاره و عده از روحانیون ورهبران قومی بنا بر پیش آمد وبرخورد تبعیض آمیز واستبدادی نظام جمهوری خود کامه ی داود خان با مردم هزاره مجبور گردیدند که به امید نجات مردم خویش، شمولیت به احزاب سیاسی چپ و احزاب اسلامی وقت را مورد توجه قراردهند تا ازاین طریق فرصت خدمت برای مردم شان به آنها میسرگردد. اکثر رهبران و شخصیت های سیا سی هزاره که در چهار دهه ی اخیر شامل در جناح های چپ و تنظیم های اسلامی گردیده بودند؛ کمتر اید یولوژیک فکر می کردند وهمواره از دیدگاه ملی جهت نجات مردم شان از زیرفشار بی عدالتی وتبعیض به احزاب مر بوطه خود بحیث سازمان های رهائی بخش  نگاه می نمودند. گرچه حکومت های تک قومی درقا لب چهره ها ی سیاسی گوناگون, باوجود سردادن شعارهای فرا قومی متاسفانه ازانحصارگرائی قومی دست نکشیده وبصورت زیرکانه تبعیض وبی عدالتی رابراقوام محروم وجامعه ی هزاره انجام داده اند. سیاست " هزاره ستیزی از طریق برچسپ زنی انواع القاب اهانت آمیز، در جامعه  ترویج واستعمال میشده است. در ادوار مختلف تاریخ؛ نظر به سیاست  هیات حاکمه، حتی کلمه ی " هزاره " بار اهانت و تحقیر را در خود حمل می کردند. بطور مثال در شهرهای بزرگ و عمدتاً در شهر کابل ، یادکرد ن نام " هزاره " گویا : " دون پایه " ، " حقیر " ، " جوالی " ، " زغالی " ، " نوکر " ، " تبنگی " ، " گلخنی " و غیره را ، تداعی می نمود .

باسقوط رژیم سلطنتی و جمهوری تاجدار خاندان آل یحیی و به قدرت رسیدن  حزب,د , خ ,ا ,  به رهبری نورمحمد تره کی با درنظر داشت اشتباهات  ولغزش های آن در ابعاد سیاسی واجتماعی , این حزب طلسم تبعیض و استبداد خشن غیر انسانی که قبلآ در باره مردم هزاره موجود بود بطور نسبی از میان برداشت. درجریان حکومت بیش ازیک ساله ی نورمحمد تره کی تا حدودی  معین،  در آغاز زمینه حضور سیاسی مردم هزاره از لحاظ ترکیب و تناسب قومی به صورت بسیار ابتدائی در رده های پائین ومقامات بالائی دولتی در ساحات ملکی و نظامی بطورناچیز فراهم گردید. اما دیری نگذ شت که  بنا بر کم تجربگی حزب حاکم،   فضای سیاسی کشور آلوده بر گرایش های سیاسی اید یولوِژیکی و انحصارگرائی قومی گردید و این خود، فضای وحشت, گرفتاری ها و کشتار جامعه را فراگرفت . دراین دوره برخی از چهره های سیاسی مردم هزاره در دولت و حزب حاکم حضور پر رنگ داشتند که می توان از آقایون کریم میثاق وزیر مالیه و آقای سلطانعلی کشتمند وزیر پلان  در حکومت آقای تره کی نام برد. بعد از نور محمد ترکی، در زمان حکومت بیش از سه ماهه ی حفیظ الله امین نیز فعالین سیاسی مردم هزاره  نقش و سهم معینی را در آن داشتند که می توان ازحضور آقای کریم میثاق بحیث وزیر مالیه  وچند تن دیگر که در مقامهای بلند استخباراتی و نظامی مصروف بودند یاد نمود. اما با آنهم حفیظ الله امین  مانند امیر عبدالرحمن جلاد و سر دار داود خان فرد متعصب و هزاره ستیز بود و برای قتل عام مردم هزاره به سربازان حکومتی  دستور صاد می کرد و شعار می دا د که سر هزاره از من  مال و ناموس شان از شماباشد. طبق این شعارضد انسانی حفیظ الله امین ، کشتار جمعی  و قتل عام مردم هزاره دربامیا ن و تاله وبرفک انجام گردید و هم چنان بنا برخصومت و دشمنی شخصی، مرحوم علامه محمد اسمعیل مبلغ وده ها شخصیت برجسته سیاسی و مذهبی  جامعه ی هزاره را به شهادت رسانید. در زمان حکومت ببرک کارمل که یک شخصیت شهری بود، حضور قوای شوروی و نقش فعال چهره های سیاسی مردم هزاره را در حزب و دولت لازم می دانست. تعصب کمتر او نسبت به مردم هزاره زمینه بیشتر حضور جوانان هزاره در حزب حاکم و دولت فراهم گردید و با در نظر داشت این شرایط  شخصیت سیاسی برجسته ی مردم هزاره آقای سلطانعلی كشتمند صدر اعظم  پیشین بنا براستعداد شخصی و نقش توانمند فکری  وداشتن موقف بلند درحزب حاکم  وعوامل ایدیولوژیک سیاسی مساعد داخلی و خارجی به بلند ترين مقام وموقف عالی صدارت كشوربرای اولین باردرتاریخ چند قرن اخیرراه یافت وباوجود تداوم جنگ  داخلی-  مسایل تنظیم امور اقتصادی -خد مات اجتماعی و فرهنگی جامعه را با درایت وشایستگی کامل انجام می داد و برای مدت تقریبا یک دهه مقام صدارت راحفظ نمود.باید گفت که حتی مخالفین سیاسی شان نیز به استعداد و درایت کاری اواعتراف وایشان را ازجمله صدراعظمان ورزیده  وولایق  افغانستان در طی مدت چند دهه ی اخیر می دانند. هزاره ها در زمان حکومت ببرک کارمل وصدارت سلطانعلی کشتمند  وارد عرصه ی پرشورفعاليت های سياسی، نظامی و فرهنگی گرديدند. در زمان صدارت سلطانعلی کشتمند، ده ها تن ازجوانان تحصیلکرده  ی هزاره به مقام های وزیر, معاون وزیر, سفیر, رئسا ی ادارات مستقل  درمرکز, و والیان , ولسوالان , قومندانان امنیه, رئسا ی امنیت ملی آمرین حوزه های امنیتی اعم از پولیس و امنیت ملی , درولایات ,ولسوالیها  وحوز ه های شهری مناطق هزاره نشین کشور- قومندانان فرقه ها ,لواها ,غند ها, کندک ها وغیره تعین ومقررشدند. از آن جمله  می توان ازحضورآقای واحد سرابی درمقام وزارت تحصیلات عالی– معاون صدراعظم ومعاون ریس جمهور و ازآقای انجینرسلطان حسین بحیث وزیرپلان درکابینه آقای کشتمند تذکرداد.

حضور مردم هزاره در مجموع در ساختار چهار دولتهای چپ  پر رنگ تر از رژیم ها ی گذشته بوده  است. باروی کار آمدن داکتر نجیب الله گرچه در آغاز کدام تغییری درموقف ومقام دولتی نخبگان سیاسی مردم هزاره وارد نگردید ولی بعدا بنا برتمایلات قوم گرایانه ی داکتر نجیب الله، علیه آقای سلطانعلی کشتمند کودتای داخلی براه انداخته شد واقای کشتمند راازمقام صدارت کنارگذاشتند. دراین برهه حتی فضای کاری  برای سایر چهره های سیاسی مردم هزار ه نیزدر داخل حزب حاکم و دولت محدودترگردید.  باوجود آنکه برخی ازچهره های سیاسی مردم هزاره برای به قدرت رسانیدن داکتر نجیب الله نقش و سهم معینی را ایفا کرده بود. ولی داکتر نجیب همه ی  آ نرا نادیده گرفته و در روز های اخیر حکومتش مصروف تصفیه ی کادر های سیاسی مردم هزاره از داخل دولت و حزب حاکم بود.  برخورد تبعیض آمیز داکتر نجیب، بر ضد فعالین سیاسی اقوام محروم  سبب گردید که در ماه های اخیر حکومت او جنرال دوستم وجنرال مومن در شمال کشورعلیه حکومت او شورش نمایند وباالاخره  این نیروها  مجبور شدند تا مشترکا با شهید مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان  و احمد شاه مسعود یکی از قوماندانان جمعیت اسلامی زمینه سقوط حکومت داکتر نجیب الله را در شمال فراهم نمایند.رهبران این سه گروه سیاسی برای تشکیل حکومت سراسری و اشغال شهر کابل جلسه ی مشترکی را به خاطر ایجاد جبهه ملی شمال  درولسوالی  خنجان پروان برگزارنمودند  تا با تشکیل جبهه ملی شمال زمینه استقرار حکومت آینده افغانستان را به اشتر اک نمایندگان اقوام محروم کشور فراهم کنند ولی بنا برعدم صداقت آقای احمد شاه مسعود مانند حبیب الله کلکانی که معاهده حسین کوت را زیر پا نمو ده بود،  آقای مسعود نیزتوافقنامه ی خنجان  را منحیث دومین سیاستمدار قوم تاجک نقض  و ازهمه ی تعهداتش عدول کرد.  در حالیکه عامل اصلی سقوط حکومت داکتر نجیب الله  تشدید اختلافات در داخل حزب حاکم و دولت او بود که زمینه ی سقوط دولت اورا در کابل- فراهم نمود و بدین ترتیب حکومت عبوری چهار ماهه به اشتراک تنظیمهای هفتگانه به ریاست حضرت صبغت الله مجددی بدون حضور تنظیم های اسلامی مردم هزاره وبخصوص حزب وحدت اسلامی افغانستان  و جنبش ملی اسلامی تشکیل واین حکومت توسط پاکستان به کابل انتقال یافت.گرچه در جریان جلسات یک هفته ای تشکیل اولین دولت اسلامی بوسیله مقا مات  پاکستانی نماینده گان سیاسی مردم هزاره دراین جلسات حضور داشت ولی متآسفانه دراخیر جلسات گفته شد که درباره حقوق سیاسی هزاره ها در کابل مذاکرات انجام خواهد شد. نا دیده گرفتن مردم هزاره از طرف حکومت عبوری و سوء نیت و ابراز نظر تعصب آمیز یونس خالص و حکمتیار در باره هزاره ها  بحران در استقرار حکومت عبوری در کابل را بوجود آورد  وبا به قدرت رسیدن تنظیم های جهادی , جنگ تقسیم قدرت میان نیروهای برتری خواه قومی و طرفداران تقسیم عادلانه قدرت , شعله ورگردید که پشنهادات  سازنده ی رهبران سیاسی  اقوام هزاره  و ازبک د راین زمان با مخالفت برتری خواهان قومی مواجه شد. آقا ی ربانی رئیس دولت اسلامی وقت  آقایا ن احمد شاه مسعود و سیاف چون دولت را ملکیت شخصی تنظیمهای خویش می دانستند که مردم هزاره  منحیث  یک نیروی مستقل سیاسی -  اجتماعی و نظامی برای آنها قابل تحمل نبود زیرا می خواستند مانند رژیم های سابق همواره مردم هزاره از سهم گیری و نقش فعال درحکومت محروم باقی بماند. در جنگ های خونین کابل مردم هزاره قتل عام انسانی و خسارات فراوان اقتصادی را متحمل شدند که سالهای سال در خاطره ها باقی خواهد ماند. در جریان این جنگ های خونین، غرب کابل  ودر اثرحملات نیرو های مسلح  آقایون ربانی، مسعود، سیاف و متحدین آنان, آقایان آصف محسنی ,آقای محمد اکبری, سید مصطفی  کاظمی, سید حسین انوری و سید فاضل و غیره،که  افشاربه خاک و خون کشیده شد و تمام ساکنانش به جرم هزاره بودن اعم از زنان, اطفال و پیر مردان  قتل عام گردید و منازل شان تخریب شد. قبل از روی کار شدن گروه طالبان آقای ربانی طالبان را به نام کبو تران صلح یاد می کرد و آقای  احمد شاه مسعود نیز با نمایندگان این گروه در میدان شهر برای سقوط غرب کابل و از بین بردن شهید مزاری، مذاکره نموده بود. مسعود پس از توافقاتی که با طالبان داشت، جنگ علیه نیروهای حزب وحدت در غرب کابل را تشدید بخشید تا باالاخره  شهیدمزاری و همراهانش بوسیله ی گروه طالبان دستگیر و به شکل ناجوان مردانه وعهد شکنانه به شهادت رسیدند.  بعد از آن نیروهای حزب وحدت اسلامی در کابل متلاشی گردید ولی دوباره حزب وحدت  اسلامی مرکز خود را در بامیان احیاء نمو ده و قدرت مجدد پیدا کرد. اما بعداز تسلط طالبان درشهر کابل حکومت آقای ربانی فراری و درشمال انتقال یافت و مجددا جبهه ملی شمال را احیاء وبا پشیمانی از کرده های گذشته اش حکومتی را به اشتراک اقوام عمده ازبکها,هزاره ها و تاجک ها و ترکمن ها  در شهر مزار شریف  تشکیل داد.  در این دوره تشکیل حکومت شامل  نمایندگان جنرال دوستم  از جنبش ملی اسلامی ,  حاجی محمد محقق  از حزب وحدت اسلامی  و نمایندگان آقای ربانی از جمعیت اسلامی  در شهر مزارشریف-  جبهه  ملی شمال را از لحاظ سیاسی و نظامی در یک موقعیت برجسته تر قراردادند. اما این وضعیت دیری دوام نیافت واز اینکه اقای احمد شاه مسعود خود را در حاشیه سیاست یافت، دست به توطئه به خاطر سقوط این مرکز مهم سیاسی درشمال زد. بدین ترتیب آقای مسعود با گروه طالبان تماس برقرارکرده وبوسیله گروه طالبان از بیرون  و هم چنان با استفاده ازعوامل داخلی درجبهه ملی شمال  از داخل زمینه ی سقوط  شهرمزارشریف را فراهم نمود.  این بود که جنگ میان جبهه ملی شمال و گروه طالبان در مناطق شمال کشورتشدید پیدا کرد و چندین بار شهر مزار شریف و برخی از ساحات شمال میان دونیروی مخالف دست بدست میگردید.گرچه بارویکار شدن حکومت منفورطالبان درکابل جبهه ملی شمال نیروی مقاومت مشترک شامل نیروهای حزب وحدت اسلامی به رهبری استاد محقق، جنبش ملی اسلامی به رهبری جنرال دوستم و جمعیت اسلامی به رهبری آقای ربانی درشمال کشور را ایجاد و هرچه بیشتر تقویت نمودند.اما نخبگان سیاسی و نظامی مردم هزاره درآن زمان نیز نقش عمده و تعین کننده درتقویت حکومت ونیروهای مقاومت علیه طالبان را ایفا نمودند ولی بنا بردشواری های لوژستیکی و قوای بشری و اختلافات داخلی این گروه ها  بعد از سقوط شهر مزار شریف درجولای سال 1998 میلادی  حکومت آقای ربانی در شهر تالقان جا بجا شد.با به قدرت رسیدن رژیم طالبان , نه تنها مردم  هزاره در قدرت شریک ساخته نشد بلکه فاجعه تاریخی زمان امیرعبدالرحمن خا ن , از قبیل قتل عام ها , کوج اجباری و زمین سوخته بالای این مردم بلاکشده دریکاولنگ, بامیان ,مزار شریف  ودره صوف از طرف این گروه خونخوار تکرار وآثا ر تاریخی بودا به منزله ی قدیمی ترین اثر تاریخی و فرهنگی مردم هزاره نیز توسط طالبان تخریب گردید.  بالاخره حوادث یازدهم سپتامبرسال 2001 م . بوقوع پیوست و نیروهای جامعه جهانی داخل افغانستان گردید و حکومت طالبان سقوط داده شد. همزمان با سقوط شهر کابل ازدست رژیم طالبان و درجریان تدویرکنفرانس شهر "بن" آقای ربانی  بدون توافق جانبین- آقائی حاجی محمد محقق یکی ازشخصیت های کلیدی اتحاد شمال در زمان مقاومت ویکی از فاتحان اصلی شهر مزار شریف قبل ازنابودی رژیم طالبان را ازمقام وزارت داخله سبکدوش ویونس قانونی را وزیر داخله تعین کرد که این خود مایه تعجب مردم هزاره گردید. "اما این کار آقای "ربانی" بازهم نمونه ی دیگری ازعهد شکنی حاکم تاجک تبار نسبت به مردم هزاره بود" .

اما دوران حکومت کرزی و حضور جامعه ی جهانی در افغانستان:حامد کرزی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری با رای  اقوام  هزاره و ازبیک نظر به توافقنامه ی عقد شده با جناب حاجی محمد محقق و جناب جنرال دوستم  به مقام ریاست جمهوری افغانستان تکیه زد.کرزی بعد از رسیدن به این مقام  به همه ی مواد توافقنامه، پشت پا زده و حتی برخی از توافقات "بن اول" در باره حقوق  اقوام محروم کشور را نیز نادیده گرفت و ازحضور نخبگان اقوام محروم متناسب باشعاع وجودی شان در نظام کنونی جلوگیری و به سوی انحصارگرائی قومی به پیش رفت. گرچه توافقنامه "بن اول" مورد تائید کامل نمایندگان مردم هزاره در کنفرانس نبود و لی بنا به اعمال نفوذ آقای خلیل زاد و اشرف غنی احمد زی ،"گروپ روم"  و گروه برتری خواه قومی افغان ملت  و دیگرگروه های انحصار طلب از طریق لابی های قوم حاکم فضای کنفرانس و تمامی مواد توافقنامه بن را به نفع قبیله ی حاکم تغییر داده  و دیگران را  با زیر فشار قرار دادن توسط جامعه ی جهانی وادار به قبول برخی از مواد های که مورد موافقه نمایندگان مردمان هزاره  وازبک قرار نداشت جبرا تحمیل گردید. با وجود همه ی این نواقص بازهم فیصله های بن را اقوام هزاره  و ازبک به خاطر رعایت همبستگی ملی و استقرار ثبات در کشور تائید نمودند. اما پیشامد دولت کنونی در طی مدت ده سال اخیر با مردم هزاره نیز از روش همان حکومتهای  تک قومی گذشته بصورت درد ناک وخونین آن الهام می گیرد. درباره تقرر کادرها ومتخصصین مردم هزاره در وزارت های مهم وکلیدی کابینه  درسطح وزیر,معاون وزیر,رئسا ومسولین شعبات وزارت های قوای مسلح و وزارت خارجه؛ مانند رژیم های سابق، با مردم هزاره برخورد به عمل می آید. با تقررسه وزیربی صلاحیت وتعین معاون دوم رئیس جمهور بطو رتشریفاتی و فاقد قدرت اجرائی، درد های دیرینه ی برخورد تعصب آمیز دولت های قبیلوی را که نسبت به هزاره ها صورت گرفته ومی گیرد نمی تواند  تسکین ومداوا نماید. ندادن سهم لازم ومتناسب برشعاع وجودی وتعداد نفوس مردم هزاره  در همه سطوح از کابینه الی قدمه های وسطی وپائینی دولت کنونی  خاطره ای همان زمان های سابق  حکومت های خاندانی و قبیلوی را در ذهن هر فر د  مردم هزاره تازه می سازد و مردم هزاره به این باورمی رسند که هنوز استبداد خشن قبیلوی چهره کرِه وزشت خویش را با سر سختی مانند گذشته به مردم هزاره نشان میدهد.دولت کنونی در طی مدت ده سال اخیر در زمینه باز سازی در مناطق هزاره نشین از جمله ولایات بامیان، دایکندی، غور، میدان، غزنی ، پروان و دیگر مناطق هزاره نشین کدام کار قابل لمس را در امور اقتصادی واجتماعی این ساحات انجام نداده است و در شرایط حاضر هنوز همان فقر، گرسنگی و قحطی  در سرزمین مردم هزاره بیداد میکند .دولت آقای کرزی نه بر مردم تکیه  دارد،  نه بر سیاست ملی  استوار است،  نه برای حل مشکلات مردم می اندیشد،  این  دولت سرگردان، بحران آفرین است نه بحران زدائی.  این  دولت  نا بسامانی می آفریند نه آرامش و آسودگی مردمی. این دولت،  درسیاست همان کارسردار هاشم خان را باعوام فریبی و نیرنگهای  کهنه به پیش می برد. 

از زمان عبد الرحمن تا کنون ، نسل کشی ها ، تلاش برای محو هویت ها ، فصل خونین جنگهای میان گروهی و قتل عامهای اتنیکی و مذهبی امارت طالبان ، بخوبی مشت موعظه گران ، موجودیت ملت واحد ، وحدت ملی را باز کرد و نشان داد  که سکوتهای موقتی نمیتواند تجسمی از وحدت ملی باشد.چیز دیگری که قابل تامل است آن اینکه: نظام های انحصارگرای افغانستا ن درمراحل گوناگون به جعل احصائیه نفوس کشوربرای بیشتر نشان دادن نفوس قوم حاکم  دست زده است وحفیظ الله امین یکی ازرئسا ی جمهورسه دهه قبل به قلم خودش نفوس کوچیها رامطابق به تمایلات برتری خواهانه ء قومی خویش درکتاب احصائیه عمومی اضافه کرده بود وموازی با آن حکومتهای قبیله ای کوشیده است تا تشکیلات نظام حکومتی افغانستان را نیزدرمرکزومحلات براساس خواست انحصارگرایانه قومی خودها تغیرداده ومقامهای کلیدی وحساس دولتی درهمه ساحات  نظامی و ملکی را به حق طبیعی وتغیر ناپذیر قوم حاکم  مبدل و تثبیت نمایند. در حالیکه  افغانستان سر زمین وکشور اقلیت های قومی است زیرا هیچ یک از اقوام وملیت ها به تنهائی خویش نمی تواند اکثریت داشته باشد . بر اساس آمار سازمان ملل كه مبناى مشاركت اقوام در كنفرانس بن را تشکیل می داد؛ ميزان نفوس با تفكيك واحدهاى قومى وجود دارد که به موجب اين آمار پشتون ها 33  در صد، تاجيك ها 24 در صد، هزاره ها 20 در صد، ازبك 8 در صد و بقيه اقوام 13 در صد محاسبه شده است. متاسفانه درکابینه کنونی اقای کرزی ترکیب قومی و تناسب حضوراقوام, ازبک , هزاره , تاجک , ایماق , ترکمن , بلوچ , پشه ای ,نورستانی وغیره مجموعا کمترازبیست درصد می رسد که برخی ازاین اقوام حتی یک نفرهم درکابینه کنونی آقای کرزی ندارند ولی هشتاد درصد متباقی اعضای کابینه را نمایندگان قوم حاکم تشکیل میدهد. با این تناسب غیرعادلانه وظالمانه، حضوراقوام محروم کشوردر کابینه فعلی شباهت زیادی با ترکیب قومی کابینهء رژیمهای استبدادی یک قرن گذشته داشته و هیچگونه تناسب لازم را با میکانیزم توافقنامهء کنفرانس بن وبستر وحدت ملی ندارد. با اينکه سه قوم عمدهء غیر پشتون،  فشار اصلي مشكلات ومصايب كشوراز قبيل پرداخت ماليات، دفاع از تماميت ارضي، خدمت درنظام عسكري دفاعی و امنیتی وغیره را بردوش حمل می کنند ،اما ازدسترسي برابربه فرصتها و امكانات  سياسي و اجتماعي دردوونیم قرن اخیرهمواره محروم بوده‌اند. تجارب تلخ وواقعیت های عینی تاریخی نشان می دهد که بخاطر دستیابی به همزیستی و همبستگی سراسری ملی راه دیگری  به جز تامین عدالت اجتماعی  وجود ندارد. در گذشته ها مردم زیر ستم حق نداشتند که از قوم , ملیت و مذهب خویش به آزادی نام بگیرند و حتی درگرفتن تذکره تابعیت نیز مجبور ساخته می شدند که از قوم ومذهب خویش صرف نظر نمایند اما در زمان حال درشرایط به اصطلاح دموکراسی و جامعه مدنی  و داشتن  قانون اساسی جدید  مردم وطن ما باید حق نوشتن نام اقوام خود ها را درتذکره های جدید  شهروندی تثبیت هویت  پیدا نمایند. زیرا کشور ما دارای جامعه کثیرالقومی است  وباید در تذکره جدید  شهر وندی کشورما نام هر یک از  اقوام که فرد به آن منسوب است درج گردد. طبیعی و عاملانه خواهد بود  که هر شهروند کشور خود را متساوی الحقوق احساس نماید در غیر آن حساسیت های قومی بوجودخواهد آمد.  وحدت ملی زمانی تامین شده می تواند که مشارکت واقعی اقوام گوناگون میهن ما در حاکمیت به صورت واقعی فراهم گردد. در غیر آن تبلیغ وحدت ملی در حرف نمی تواند جوابگوی خواسته های ملی اقوام  محروم کشور باشد. دولتمردان کنونی و ائتلاف بین المللی زمانی پیروزی را نصیب خواهند شد که مبتنی با خواستها، اراده و آرمان های والای تمام اقوام و مردم افغانستان و با مقتضای عصر برای جامعه ما خدمات صادقانه، پیگیر و عملی را انجام دهند. در شرایط کنونی، تحقق توازن مشارکت ملی و حقوق عادلانه و قدرت دموکراتیک تمام اقوام کشور برمبنای تناسب نفوس و شایستگی لازم در کلیه نهادهای مادی، اجتماعی و معنوی کاملا لازمی است. وقتی که تمام مردم از توزیع عادلانه ثرؤت ملی، سهم گیری مساویانه و خردمندانه در همهء هسته های سیاسی- اجتماعی به طور انسانی، ملی، عقلانی و دموکراتیک مستفید گردند؛ آنها با تمام عشق و توانایی خویش از دولت حمایت خواهند نمود و برای آبادی افغانستان جان نثاری خواهند کرد.

نخبگان ورجا ل  سیاسی مردم هزاره بخوبی درک می نمایند  که حضور سیاسی مردم هزاره  در تر کیب  دولت ها ی متعدد  چند قرن اخیر وبه خصوص در دولت های معاصر وفعلی نظر به تناسب نفوس آن خیلی ها نا چیز بوده حتی نمی توان آنرا با فیصدی محاسبه کرد . نخبگان سیاسی جامعه ی هزاره باید از عهد شکنی های حکومتهای استبدادی و انحصار گرا در طی مدت دو ونیم سده ی اخیر و بخصوص در جریان  یک دهه حکومت داری تیم حاکم کابل که بالای همه تعهداتش پا گذاشته است بیاموزند که نظام های برتری خواه قومی در افغانستان نخبگان سیاسی مردم هزاره را در دوره های مختلف با عقد پیمانها،  قبل از استقرار حکومت های شان  فریب داده  و زمانی که حکومتهای شان مستحکم گردیده اند؛  بالای همه ی تعهدات شان پا گذاشته و قتل عام و سر کوب مردم هزاره را درپیش گرفته اند که نمونه های  آن در بالا ذکر گردید.  یکی از عوامل اصلی نفاق داخلی , عهد شکنی حکومتها  با مردم هزاره شکست مقاومت دادخواهانه آنان وخیانت واستخدام عناصر خائن از داخل مردم هزاره توسط حکومت ها بوده است. خائنینی که با اجیر شدن در خدمت حکام جابر باعث شکست وقتل عام مردم هزاره گردیده اند.  بطورنمونه می توان ازخیانت میر بازعلی بیگ سیغانی برعلیه میر یزدان بخش بهسودی ,خیانت خوانین ومیران هزاره ی جاغوری و میران و خوانین برخی از مناطق دیگر هزاره جات  در جنگ ده ساله ی مردم هزاره باعبدالرحمن جلاد که  در بدل قتل عام مردم هزاره آنها لقب سرداری را کمائی نموده بودند یاد کرد. خیانت برخی از خوانین هزاره برای سرکوب مردم شان با حکومت حبیب الله کلکانی , خیانت برخی از عناصر از میان جامعه ی هزاره که در استخدام نادر شاه غدار و ظاهر شاه قرار گرفتند و سبب مظالم این حکومت ها و تهاجم کوچیها در مناطق هزاره نشین کشور گردید. مردم هزاره هنوز هم این تهاجم  و کشتار جمعی توسط کوچیها را همه ساله از نو تجربه می کنند. قتل عام مردم هزاره در بامیان  و دیگر مناطق هزاره نشین بوسیله ی حفیظ الله امین نیز به کمک عمال و افراد استخدام شده از داخل مردم هزاره انجام گردید. در جریان فاجعه ی افشار و سقوط غرب شهر کابل در دهه نود میلادی نیز دست عناصر داخلی از جمله آقایان آصف محسنی ,سید مصطفی کاظمی- سید حسین انوری ,محمد اکبری , سید فاضل و دیگران دخیل بود. این افراد نقش خائنانه  ی را دراین حوادث خونین در کنار ربانی , مسعود و سیاف برای قتل عام مردم هزاره ی غرب کابل  و فاجعه ی افشارایفاء نمودند.  متاسفانه در شرایط کنونی نیز عناصرفروخته شده ی  داخلی مردم هزاره برای محروم کردن جامعه ی هزاره از حقوق ملی و به حاشیه راندن شان نقش خائنانه و سرکوب گرانه را در حکومت فعلی ایفا می نمایند. اینها همه مواردی هستند که باید تمام مردم هزاره و به خصوص نسل های آینده این مسائل را به یاد داشته باشند و از آن پند بگیرند.

یازدهم -  ماه – مارچ – سال 2012

 


بالا
 
بازگشت