احمد سعیدی

 

تجدید نظر از مسیر قطر

طرح گشایش دفتر طالبان در قطر که به منظور عادی سازی جو مذاکره ومصالحه با طالبان براه انداخته شده  در حقیقت  زمینه سازیست بخاطر باز نگری سیاست امريکا در منطقه وجهان. چه سیاست تهاجمی وغرور آمیز امريکا در دهه يي که گذشت  پیامد های خیلی ندامت بار  وجبران نا پذیربرای آنکشور وهم پیمانان اروپائی اش داشته است چه امريکا بعد از قبول افتضا حات سیاسی ،استخباراتی وتحمل تلفات هنگفت جانی تا ورشکستگی مـالی هزاران فرسخ از اهداف استراتیژیکش در منطقه عقب مانده است.اگر به  نتايج حمله امريکا به افغانستان وسپس عراق دقت کنیم وبعد آنرا به اهداف واقعی امريکا به مقایسه بنشینیم در آنصورت ضرورت تجدید نظر در سیاست امريکا یک  ضرورت انکار ناپذیر پنداشته مي شود.چه امريکا با تحمل تلفات سنگین حکومتی را بوجود آورد که کاملاً از ولایت فقیه ایران فرمان می برد حـال لازم است تا جهت جبران اشتباهات گذشته رویکرد تازه يي را روی دست گیرد.

اهداف وابزار اصلي: اهداف اصلي امريکا در جهان ومنطقه روشن است و اما ابزار اصلي امريکا در بازی های جهانی همان گروپ های یاغی در کشور های مختلف  میباشد  ویکی ازین ابزار ها تحریک طلبه در افغانستان است که گاهی مورد عنایت وزمانی تحت عتاب امريکا قرار گرفته است. امريکا کشور گشائی اش را زیر نام دموکراسی ودفاع از حقوق بشر وگسترش ارزش های دموکراتیک توجیه مي کند اما داشتن رابطه وگاه حمایت مـالی از گروه های یاغی ومسلح در کشور های مختلف جهان که دایماً حقوق بشر را نقض وارزش های دموکراتیک را زیر پا مي کنند این ادعا یش را به چالش گرفته است وحـال بسیاری از تحلیلگران به این عقیده اند که شعار ها ظاهر وعملکرد باطن اهداف کشور های چون امريکا را تشکیل میدهد.

همان طوری که  هر صفحه دارای پشت ورو است به همین تر تیب اهداف سیاسی کشور های چون امريکا دارای ظاهر وباطن است. استعمار گران جهان غالباً بخاطر رسیدن به اهداف پشت پرده واستراتیژیک صفحه روی با کلماتي چون  دموکراسی، دفاع از حقوق بشر، تساوی حقوق زن ومرد وارزشهای مدنی وغیره رنگ آمیزی مي کنند.واز اهداف بزرگ شان  که تصاحب ذخاير زیر زمینی  وتسلط بر مناطق دارای ارزش جیوپولیتیک وجیو استراتیژیک حرف به زبان نمی آورند. اگر حمله امريکا به افغانستان وعراق را مورد ارزیابی قرار دهیم می بينيم که ظاهر وباطن اهداف چه بوده امريکا انتقال نفت وگاز عراق را به غرب مسلم ساخت وعراق را بحـال خودش واگذاشت که ما هر روز شاهد حوادث هولناک وخونین در آنکشور هستیم واگر وضع به همین منوال ادامه پیداکند افغانستان را نیز بدون خدا حافظی بحـال خودش رها خواهد ساخت.

چرخش در سیاست:امريکا بار دیگر به طالبان روی آورده است، بسیاری از سران کاخ سفید از عدم دشمنی بین طالبان وامريکا سخن میگویند مانند جوبایدن وگمان میرود کشور آلمان هم نقش میانجی بین طالبان وامريکا را بازی کند تا بتوانند این دو دوست سابقه دار را با هم آشتی داده کشور های اروپايی را از منجلاب پیش آمده نجات دهد. میانجیگری آلمان بین طالبان وامريکا: ازتلاشهای آلمان معلوم مي شود که امريکا برای شرکت های نفتی آلمان نیز چراغ سبز نشان داده اند گو اینکه بعد از دست یابی به صلح با طالبان در قرار داد های نفتی بین ترکمنستان وامريکا سهم آلمان را در نظر میگیرند همان است که امريکا با إعتماد به نیروي طالبان که میتوانند امنیت مسیر تمدید لوله های نفتی را بگیرند راه صلح وسازش را  به پیش گرفته است. اینکه امريکا وآلمان از دیر زمان باب مذاکره با طالبان را گشوده اند این حقیقت را بر ملا میسازد که  شعار های ضد امريکايی طالبان وشعار های ضد طالبی امريکا از تر فند های فریبنده است که ملت های بیچاره را بیچاره تر ساخته است.

چرا قطر؟ اینکه قطر از سالها بدینسو در افغانستان نماینده گی سیاسی ندارد تصادفی نیست بلکه این مسأله از قبل برنامه ریزی شده است تا در آینده بجای عربستان سعودی میز بان چنین قرار داد های باشد واین بازی ها از إعتبار دوست استراتیژیک امريکا یعنی عربستان سعودی میکاهد.  در گذشته  دست سخاوتمندانه امريکا از آستین شیخ های آل سعود بیرون میشد وبه همین تر تیب معامله ومصالحه با گروپ های تیز رو مسلمان نیز از همین طریق صورت میگرفت واما حـالا امريکا با این اقدام میخواهد پاکستان را نیز زیر فشار قرار دهد گو اینکه طالبان بدون اعتنا به پاکستان با امريکا وساير کشور های غربی در کشور دیگری مذاکره مي کنند واحتمـالاً مشکل حکومت کابل وطالبان نیز از همین جا حل گردد که نیاز به کمک ووساطت پاکستان نیست اما این آرزو گاهی هم عملی نمي شود چون طالبان به حد کافی به پاکستان وابسته شده اند ودم این گروه به زیر سنگ پاکستان است.وقتی پاکستان به سر سختی خود ادامه دهد امريکا اعلان مي کند مسأله مذاکره با طالبان نهايی شده واما وقتی ببيند پاکستان کمی نرم است از معطلی پروسه صحبت مي کند.به همین تر تیب سیاست گشایش دفتر طالبان در قطر حکومت افغانستان  را که ادعای ریاست واداره پروسه را دارد نیز نگران ساخته  مثل اینکه امريکا میخواهد با این کار شرايط خودرا زود تر بالای این حکومت ها بقبولاند هم پاکستان وهم افغانستان. لذا از نظر من انتخاب قطر برای افغانستان وپاکستان چشم ترسانی وبرای سعودی حفظ اعتبار منحیث برادر کلان است.

 صلح امريکا وطالبان چه اثری بر صلح بین افغان ها دارد.؟طوریکه معلوم مي شود مشکل اصلي بین امريکا وطالبان است اگر امريکا بتواند مشکل خودرا با طالبان حل کند در ین صورت مجال برای خوشنودی ویا نا رضايتی حکومت کابل باقی نمی ماند مسلماً همینطور هم هست وقتی طالبان  از کشته پشته ساخته بودند ، ریشه در ختان را کشیدند و زنان را در ملاي عام تیر باران کردند  امريکا نظاره گر این صحنه ها بود هیچ مشکل با طالبان نداشت وچون مشکل افغان هارا مشکل خود نمیدانست اما وقتی آتش میر غضب طالبی والقاعده به برج های دوقلوی نیویارک رسید آتش خشم امريکا نیز بر افروخته شد وبه همین دلیل بر طالبان تاخت لذا امريکا گاهی هم بخاطر افغان ها لشکر کشی نکرده است لذا صلح امريکا با طالبان جدا از صلح افغان ها با این گروه است.اگر طالبان حاضر شوند منافع امريکارا تضمین  وایران را دشمن مشترک بدانند درآن صورت امريکا به ساده گی با ایشان کنار مي آيد وعاشق حکومت فعلی کابل نیست.

جملات و كلمات آخر اين مقاله را كه مي نوشتم ، جناب حامد علمي معاون سخنگوي رياست جمهوري ، لب به سخن گشود و فرمود آقاي كرزي گشايش دفتر براي طالبان را در قطر پذيرفته اند. با شنيدن اين خبر متحير شدم ، سخنان چند روز قبل آقاي ايمل فيضي سخنگوي رياست جمهوري و سخنان جناب اسماعيل قاسميار، فعال شوراي عالي صلح  كه مي گفتند ما دفتر قطر را براي طالبان هرگز قبول نداريم. با خود گفتم خدايا  اين مسؤولان مغز در كله خود دارند كه صبح براي سرنوشت كشور يك تصميم مي گيرند  و شام آنرا رد كرده فيصله ديگري مي کنند؟ از آقاي علمي گلايه يي ندارم، چيزي كه بادار ميگويد درست است ، مردم به ياد دارند كه جناب  رئيس جمهور بعد از شهادت استاد رباني شوراي علما را مخاطب قرار داده گفته بود ، بعد از اين ما با پاكستان مذاكره ميكنيم نه با طالبان حـالا آن حرف ها فراموش شده. چندي قبل مذاكره در قطر به شمول گشايش دفتر مردود بود ، حـالا قبول است. ملت ميداند كه اين تصميم گيري ها چقدر طفلانه و نا عاقبت انديشانه است. كساني كه الفباي سياست را مي دانند باور دارند كه اين دولت به جز از سياست و كشور داري ديگر همه چيز را ميداند ، حـالا از سخنگويان آقا بلي مي پرسم ، گشايش دفتر در قطر به نماينده گي از شوراي كويته است يا از گروه حقاني و يا گلبدين حكمتيار يا از محبوسين گوانتانامو ، اگر پاسخ گفته توانستيد مي گويم آفرين به شما و شوراي عالي صلح كه حقيقت مذاكره را مي دانيد . در غير آن ، ديگر با گوش كر و چشم هاي بسته با سرنوشت ملت بازي نكنيد .

مردم مي دانند كه اين مذاكره امريكا و طالب ها است با اشتراك استخبارات كشور هاي منطقه، حكومت افغانستان در شطرنج خالي بازي مي كند تا آخر براي هميش كشت و مات شود.

اگر چه اين دفتر به مذاکره با دولت افغانستان نيست،بلکه مذاکره با امريکايي ها دور از ديدگاه حکومت افغانستان خواهد بود. طالبان دولت آقاي کرزي را بي صلاحيت و بدون تصميم مي دانند. بناءً مذاکره را  با اين دولت و شوراي عـالي صلح آن دور از منطق مي دانند. گرچه اين تنها طالبان نيستند که بيگانه پروري مي کنند، اين ميراث را رهبران جهادي نيز بنيان گذاشته اند. ملت افغانستان مي داند، دکتور نجيب الله بعد از خروج قوت هاي شوروي بار بار از رهبران جهادي تقاضاي مذاکره در مکه مکرمه نمود. رهبران جهادي مذاکره با دوکتور
نجيب الله را مردود دانسته،اما با آقاي ويرونسيف معاون وزير خارجه شوروي وقت  که  يک کمونيست  شناخته شده بود مذاکره کردند. بناءً اين عادت را طالبان به ارث گرفته اند. باور من اين است که بعد از باز شدن دفتر قطر  تلويزيون الجزيره مرکز خبررساني به نفع طالبان تبديل خواهد شد و سلفي هاي قطر منبع بزرگ مـالي را براي طالبان زمينه سازي مي کنند. اين دفتر و اين حرکت زمينه را براي سقوط  نظام کابل سريع خواهد ساخت.  مي خواهم از وزارت خارجه افغانستان پرسش داشته باشم، يک روز قبل فاميل هاي عده يي از طالبان که به قطر رسيده اند، کدام کشور و کي ها براي شان پاسپورت صادر کرده اند کي ها ويزه داده اند، زمينه انتقـال شان را کدام کشور آماده نموده است؟ اگر وزارت خارجه  و شوراي عـالي صلح جواب ندارند، ملت حق دارد به صداقت و ايمانداري شان مشکوک باشند.

 

 


بالا
 
بازگشت