احمد سعیدی

 

جوانان عزيز روی سخنم باشماست

 

در شرايط و وضعيت حاکميت موجود کشور؛ ما تحصیلکردگان، ما نویسندگان و ما لایه های حاشیه نشین قدرت که صادقانه مدعی ترقی و پیشرفت کشور خود ميباشيم، بی شمار نیستیم. اکثراً در شهرها زنده گی ميکنيم، در روزنامه ها ويب سايت ها و وبلاگ ها مقاله و یادداشت می نویسیم، از طريق فیس بوک و چتينگ باهم در تماس ميباشيم. گاهی شوخی می کنیم، گاهی درد دل ميکنيم، گاهی دل خود را به سخن کوتاه خوش می سازيم. اما هريک نشسته در پارچه های پراگندۀ از يک کشتی شکسته، با ناامیدی ناظر غرق شدن خويش در اوضاع ناميمون توفانی و مسير حرکت نامعلوم ميیاشيم.

يا بعبارۀ ديگر ما نسلی هستيم که در حاشیه قدرت و در حاشيۀ اجتماع، در زیر باری از تراژيدی ها و اشتباهات “نسل گذشته” با یکدیگر مکالمه می نمائیم؛ اين مکالمات ما اکثراً شامل دیالوگ های منقطع، گاهي گوارا، گاهی خشونت بار، گاهی بی نتيجه و گاهی هم فاقد یک انسجام گفتمانی ميباشد. این جماعت ما به نقد های در مورد مسايل ساختاری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ارزشی قلم مي زند. اينکه چه کسی يا چه كساني را نقد می کنيم، هدف اصلی ما چيست و در کدام افق آینده قرار داريم و به کجا می رويم، متاسفانه عدۀ زيادی از ما هنوز نا امیدانه بران پاسخ روشن داده نميتوانيم. اين باعث ميشود تا بعضی اوقات با زهر تلخ نيشخند و تمسخر حکام و مسؤولان فاسد  نيز مواجه شويم.

پس با اين نگاه بی فروغ و با اين شيوۀ يأس آميز، چشم اميد به چه کسی دوخته ايم؟ وقتيکه در قلمرو سخن با جملات تند سیاسی از تغییر و تحول، اصول دموکراتیک، اصول قانون اساسی، اصلاحات در حكومت، تأمين عدالت اجتماعی و دادخواهی برای احيای حقوق حقۀ توده های مردم و …. حرف می زنيم، منظور و مقصود ما چیست؟ مخاطب ما كيست؟ از چه کسی توقع حرکت و باور داريم؟ درحاليکه بدبختانه در رژيم حاکم در ميان مسؤولان و دولتمردان کنونی گوش شنوايی نيست که به اين صدا های محترمانه و عذرآميز ما پاسخ مثبت دهد و از طرف ديگر مردم ما همان توده های انبوه و غيرمتشکلی اند که نه “لفظ و قلم” ما را می دانند و نه از این ایدیولوژی ها و مباحثات تلويزيوني ما سر در می آورند و نه سخن فرسایی های ما پیوندی با فقر، گرسنگی و نيازمنديهای روزمره ی شان دارد و نه هرگز لقمۀ نانی براي شان فراهم ساخته ميتواند.

علاوه ازان هر كدام ما شعوري و يا غير شعوري نیز به بلای “کنایه نمادین" و غير عملي و بي مفهوم گرفتار هستيم. دموکراسی در افغانستان براي فعلاً منتقدان فراوان دارد. منظورم کسانی است که از بنیاد این سیستم را در افغانستان قبولدار نيستند؛ دموکراسی اسلامی، دموکراسی جنگي، دموکراسی مافيايي و دموكراسي قبيلوي بی سر و سامان. این تعبییرات بدون درك از آنچه كه است ، نشان بلوغ سیاسی و تاریخی نیست، بلکه نشان درماندگی و بي چاره گي نسلی است که در اثر خشم و کینه ای که حاصلِ تاریخ مملو از حرمان و ستم می باشد، هوش و انرژی خلاق خود را از دست داده است. یعنی، در عین حال که ناتوان از ايجاد یک سیستم و یا وضعیت دلخواه برای مردم خود است، بصورت افراطی در موضع نفی، سخنسرایی می کند.

من ازاین خشم و کینۀ مورثی و ازاین بلوای نسل خود می ترسم، زيرا پتانسیل عظیم خشونت، عدم تساهل و نیروی بیکران ضدیت با خرد در قالب اساطیر سیاسی- تاریخی و مذهبی را در خود دارد. در صورت رهنمونی نادرست، تشويش تکرار بار ديگر اشتباهات نسل قبلی توسط نسل جديد وجود دارد. از این سبب، “نسل جدید” دو واژۀ نامفهوم برای نسل ما ست. انگار ما نیز قربانی طاعون خشونت و قتال نسل پیشین خود هستیم که در اثر ستم، فقر و حرمان تاریخی رادیکال شده بود.

باید آن چیزی را که از تاریخ پر از خشونت خود یاد می گرفتيم، تساهل و مدارا، صلح و همگرایی ميبود. اما برعکس نسل ما دارد خشونت، افراطیت، عدم تحمل و تساهل، رفتارهای غیر عقلانی و اسطوره سازی را از نسل پیشن فرا می گیرد. آیا براستی تاریخ گذشته، در ذهن "نسل ما" معنای دردناک دارد؟ چرا تاریخ گذشته نمی تواند یک نگاه نو، افق تازه و درک جدید را در نسل فعلی به وجود آورد؟ ما قربانی افراطیت فعالان سیاسی چپ و راست در دهه گذشته بوده و هستیم، ولی چرا فعال سیاسی و روشنفکر جوان امروز آن افراطیت را دنبال می کند؟

یک نگاه به وبسایت ها، وبلاگ ها و فیس بوک ها کافی است که به چگونگی و کیفیت مکالمه و نگاه “نسل جوان امروزي" پی ببریم. در اکثر مکالمات، خشونت، نفرت پراگنی، توهین، اتهام زدن، تقدس خشونت زیر نام سلحشوری، عدم تحمل عقاید مخالف و پرخاش با آن، دامن زدن به تبعيضات و تمايزات قومی، زبانی، مذهبی و گروهی و ستایش از کاراکترهای خشونت طلب به وفور دیده می شود.

با چنین روان های متمایل به خشونت، “نسل جوان” قادر نخواهد بود بطور مؤثر و کارا در دگرگون سازی وضعيت موجود به شيوۀ مثبت به هدف برآورده ساختن اهداف ملی و صلح و دموکراسی در کشور سهم فعالانه بگيرد. این درست است که این روان ها پروردۀ همان ساختارهایی اند که از آن بصورت تاریخی آسیب دیده اند، ولی “آگاهی جمعی” بایستی در یک تحلیل تاریخی دریابد که بدیل “خشونت”، دموکراسی و تساهل است، وگرنه ما همچنان قربانی ساختارهای خشونت بار و کثرت ستیز خواهیم بود. در نسل جدید این آگاهی انتقادی از “خشونت” شکل نگرفته است و نمی تواند شایستۀ به عهده گرفتن مسؤولیت های دموکراتیک خود باشد.

این نسل در ظاهر ادعای ضدیت با دموکراسی و تساهل را ندارد، ولی در گفتار عمومی به بازتولید خشونت و انکار مخالفان پرداخته، امکان گفتگو و تفاهم را در کمترین حد خود تقلیل داده است. روشن است که این نسل از فقدان فرهنگ دموکراتیک رنج می برد و تا وقوف بنیادین بر آن، اشتباهات فاحشی را مرتکب خواهد شد كه جبران آن بزودي ها امكان پذير نيست. که درانصورت بايد سال هاي سال انتظار كشيد تا نسلی به وجود آيد كه امروز را به گذشته ها معامله نكند و فردا را به امروز.

آنچه را گفته آمديم بدين معنی نيست که خدای ناخواسته به نقش و مسؤوليت نسل جوان در اثرگذاری به تحولات مثبت اجتماعی و سياسی کم بها داده شود، بلکه برعکس چشم انتظار مردم ما در شرايط کنونی بسوی نسل جوان کشور است. چنانچه با مراجعه به تحولات تاريخی کشور درمی يابيم که در مقاطع زمانی مختلف، پيشگامان مبارز و هستۀ اصلی تحول طلبان و عدالت خواهان را اتحاد همين نسل جوان تشکيل ميداد. بنابران امروز نيز ما از نسل جوان انتظار داريم تا برای برنده شدن فکر کنند نه برای بازنده شدن و برای حصول اين مقصد لازم است با درک مسؤوليت تاريخی شان با همديگر متحد شوند، دست بدست هم بدهند و با تحليل درست از اوضاع و شرايط برای بيرون رفت از بحران موجود مسؤوليت شانرا ادا کنند.

يکی از مسايل عمده و مطرح کنونی در برابر نسل جوان، وضعيت و فضای موجود سياسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم در کشور است. به نظر من سطح بحران های سياسی و اقتصادی حاکم در کشور های عربی را که اخيراً منجر به سقوط نظامهای سياسی آنها گرديد، بسيار پائينتر از سطح مشکلات فعلی نظام سياسی کشور ما است که مردم ما به آن مواجه اند. اينک نسل جوان در برابر يک چلنج و آزمايشی بزرگی قرار دارد. در حال حاضر که بدبختانه گسترش فساد، بی عدالتی، نفاق، رشد روز افزون مافيای مواد مخدره و مافيای زمين، حيف و ميل شدن سرمايه های ملی کشور از طريق دولتمردان و زورمندان دارد به يک عنعنه تبديل ميشود، ديگر تا دير نشده بايد فرصتها و زمينه های مساعد را از دست نداد و عملاً برای نجات از بحران موجود دست بکار شد. درحاليکه تجارب گذشته نشان ميدهد که افشا سازی چهره های قانون شکن و مفسد و تحليل و تفسير  وقايع و حوادث و ارايۀ خواسته های دادخواهانۀ مظلومان توسط رسانه های کشور تأثيرات مثبتی را از خود بجا گذاشته است، اما ترويج فرهنگ معافيت و قانون شکنی توسط حافظان قانون بجائی رسيده است که ديگر نتايج کار رسانه ها را نيز دراين موارد کم اثر ساخته است. در چنين حالت بدون شک نسل جوان کشور، مسؤوليت بزرگی را به عهده ميگيرد تا هوشيارانه و مؤفقانه برعليه اين وضعيت ننگين مبارزه نمايد؛ مبارزه متحدانه از طريق افشا سازی هرگونه قانون شکنی، ظلم، بی عدالتی، رشوت و تاراج دارائی های عامه؛ توسط قلم، زبان، اعتصابات و مظاهرات مسالمت آميز و تداوم اين مبارزات تا سرحد پيروزی برای حاکميت قانون، برای تأمين عدالت اجتماعی، برای به محاکمه کشانيدن ظالمان، خائنان، چپاولگران و مفسدان حرفوی و بالاخره برای ايجاد سيستم دموکراسی واقعی، کارا و عملاً در خدمت مردم افغانستان.

نسل جوان وطنم روی سخنم با شماست. مردم به بازوی توانای شما اميد بسته اند؛ تحرک منظم و منسجم شما روزنۀ اميدها و آرزو ها را در دلها زنده ميسازد و براين سياهی ها، روشنی و بر اين بدبختيها نقطۀ پايان ميگذارد. ميدانم و باور دارم  که اين سفر صخره سنگها و ممانعت های زياد در سر راه خود دارد، اما همت بلند شما ميتواند مطابق سرودۀ داکتر سميع حامد :

"مشکل است اما ازاين بنبست بايد بگذريم           از ميــــــان ديوهای مست بايد بگذريـم

هموطن چيزی بگو تا اين هوا ديگر شود             نيست گرپرنيست پروانيست مارا يامدد

                            از فراز اين بلند پست بايد بگذريم"

 

 

 


بالا
 
بازگشت