هدایت حبیب

  

صدای خفه در گلوی زنان را بلند سازيد

به پيشواز هشتم مارچ ، روز همبستگی زنان سراسر جهان

 

      نیروی آفرینش، زن را از نگاه هوش با عطوفت و از لحاظ فزیکی ظریف و از جنبۀ رسالت آفریدگار خلق کرده است، که زیر تأثیر این ارزشهای خود، بُردبار، با گذشت و صبور ببار آمده است. با وجود این که آبشار تن او، وسیلۀ بقا و تداوم جامعۀ بشری می گردد؛ با آنهم مورد انواع ستم قرار دارد. تحمل و صبرهم ظرفیت و اندازه یی دارد. هرگاه ازحد بگذرد، لبزیر می شود. خروشِ ابراز نارضایتی و مقاومت در برابر اِجحاف آغاز می گردد. مسلم است، که واکنش  در مقابل بیداد از جایی سر می کشد، که لبۀ تیز تیغ ظلم از گوشت عبورکند و به استخوان رسیده باشد.

      بر مبنای همين اصل، نخستين خيزش زنان ستمديده، در کشور ستم پیشۀ ایالات متحدۀ امریکا آغاز شده است:

      به تاریخ 8 مارچ سال1857 کارگرزنان کارخانه های نخریسی شهر شیکاگو، در اعتراض به شرایط غیر انسانی و نامساعد کار افزودی دستمزد و تقليل ساعات کار به خیابانها ریختند. در جواب، پلیس به حمایت از کارفرمایان، آنان را سر کوب نمود.

      اين برخورد پوليسی سرمايه داران ستمگرحاکم همه زنان مبارز را متشکلتر نموده، با سايرکارگران زنجيرشکن نزديکترنموده، تضادطبقاتی را بين کارگران و کارفرمايان تشديد بيشترنموده، مبارزۀ شديد ميان حق وباطل آغازگرديد.

      اين مبارزۀ حق طلبانۀ زنان برضد انواع مظالم وستمگريها وتبعيض های گوناگون دولتها وسيستم مرد سالاری ازمرزهای کشورها گذشته سراسرقاره ها و درگام نخست سرزمينهای اروپا را فراگرفت.

      سرانجام در27 اگست 1910 درنتيجۀ تلاشهای خستگی ناپذيرخانم کلاراتسکين کمونست مبارز و برجستۀ آلمان، دومين کنفرانس سراسری زنان 17 کشورجهان درشهر کوپنهاگ دنمارک داير و روزهشتم مارچ به مثابۀ روز آزادی وهمبستگی زنان سراسرجهان بخاطردفاع ازحقوق ملم شان دربرابرهرگونه ستم وبی عدالتی اعلام ودر هشتم مارچ سال 1911 اولين روزجهانی زن دردنمارک، آلمان وبرخی کشورهای اروپای غرب تجليل گرديد.

      با پيروزی انقلاب سوسيالستی اکتوبر 1917 درکشور روسيه، برای نخستين بارازهشتم مارچ به مثابۀ روز جهانی زن بوسيلۀ دولت شورا ها با راه پيمايی هزاران زن ودختر تجليل وقدردانی بعمل آمد.

      بعدازختم جنگ جهانی دوم وشکست فاشيسم بوسيلۀ ارتش سرخ، روز جهانی زن درتمام کشورهای اروپای شرق وسپس درجمهوری خلق چين برسميت شناخته شد.

      تاریخهای یاد شده آغار مبارزات مکتوب دسته جمعی وگروهی زنان است؛ ورنه مسلم است، که آغاز مبارزات ایشان همانا از آغاز گسترش سایۀ ستم بر آنهاست. زنان نه تنها درمبارزه به مقابل نارواییهای مردان زن ستیز و انسان ستیزایستاده اند؛ بل در همه عرصه های پیکار، همسان با مردان و کتف به کتف با آنها صدا و سیمای شان بارز بوده و حضور داشته اند.

      نیاکان مان در آن خطۀ کوهستانی، زیرنام: آریای کهن، خراسان دیروز وافغانستان امروز، انواعی از رفتار، کردار،  تفکر و اندیشۀ نیک را پی نهادند، تا انسان و از جمله، زن را رستگاری بخشند.

      به همان سلسله، در تاریخ معاصر وطن مان، مشروطه خواهان، راه و روش گذشتگان را پیشه نمودند، در راه آزادی انسان و از آن میان در راه نجات زن، مادر و همچنان مادر بزرگ، یعنی، "مادر وطن" از هیچ گونه ایثار فروگزاری ننمودند.

      در تازه ترین  تاریخ سرزمین باستانیی مان؛ یعنی در نیمۀ دوم قرن اخیرِ هزاره یی که گذشت، حزب دموکراتيک خلق افغانستان، درفش آزادی خواهی همه اجداد مان را، برای اعمار میهن که شرط مقدماتیِ ضرور و بنیادی آزادیِ انسان زحمتکش و زنان است، مصممانه بر افراشت و به مثابۀ  وارث اصلی و حقیقی راد مردان قرونِ آن مرز وبوم اثباتِ وراثت کرد.

      ح. د. خ. ا، در کنگرۀ مؤسس خود برای رهایی زن و مرد زحمتکش افغانستان، در پیوند و رزم مشترک با همه مردان و زنان زحمتکش جهان، حلف وفاداری یاد نمود و به آن پابند ماند. ازجمله ی دهها وسائلِ مقدسی که برای نجات نیم پیکر انسانیِ کشور، از رنج جانکاه سالیان متمادی، بکاربرد، یکی هم  ابتکار و اتخاذ تصمیم به تشکیلِ سازمان دموکراتیک زنان افغانستان بود.

      تحت رهبری اين حزب و در اثر رشادت و تلاش های خستگی ناپذير و مستمرعضو برجستۀ آن حزب، فرزند صدیق خلق "دکتورس اناهیتا راتبزاد"، آن تصمیم جامۀ عمل پوشید، سازمان دموکراتیک زنان افغانستان درسال 1344 ایجاد گردید و به مکتب بزرگ ِآموزش، پرورش و تجهیز نسل جوان زنان کشور مبدل شد:

      درآن کانونِ مملو از لطف، عطوفت و پرورش دهندۀ سجایایِ عالی انسانی، صدها زن باسواد گردید؛ در آن جا طریقۀ سالم پرورش کودکان و حفظ الصحه را آموخت؛ برخورد درست فامیلی و تأمین مناسبات اجتماعی را فراگرفت؛ از حقوق خود، سیاست و مسائل روز آگاه گردید؛ بخصوص به کسب شهامت و درک تیوری مبارزه برای نجات خود و فرزند خویش در حد امکان و توان مجهزگردید؛ ... . در آن آموزشگاهِ عالی، کادرهای زیادی تربیت گردیدند، که به مثابۀ آموزگاران داوطلبِ بامهارت و ورزیدۀ عرصۀ اجتماعی ــ سیاسی بسیار فعال و شایسته درخشیدند.

      هم اکنون، شمار زیاد خانمهای آگاه ميهن مان در داخل و خارج اين مرزو بوم، برای کاستن و زدودنِ رنجهای بیکران زنان افغانستان می رزمند و برای خوشبختی خانواده های اين سرزمين می کوشند، احساس وطن دوستی و وطن پرستی هریک شان، طوری که مشاهده می شود، اکنون نسبت به هروقت دیگری، به مثابۀ "مدافعین حقوق زن " در درون و بیرون کشور بیشتر شده است؛ اما  چنانی که همه روزه می بینیم، نه تنها اِجحاف وستم بالای آنان کاهش نیافته است؛ بل، به گونه های مختلفِ تکاندهنده  و بی سابقه یی افزایش یافته است:

      درنتیجۀ حمله انتحاری جنوری سال قبل طالبان تبهکارِ ساختۀ امریکا وپاکستان در یک سوپر مارکیت در کابل، چهارده انسان کشته شدند که در جمله آنها خانم حمیده برمکی فعال درحقوق بشر، با شوهر وچهار فرزندش که خردترین آن یک پسرمعصوم دوساله بود، شهید گردیدند.

      سال قبل دو زن و مردِ دلداده یی جوانی (صدیقه و خیام) را، که در اثر مقدس ترین موهبت خداوندی؛ یعنی، جاذبۀ محبت بهم پیوسته بودند، تا زندگیِ باهمیِ طبیعیِ انسانیِ آیندۀ خود را بسازند؛ نیروهای متحجر جنايت پيشه که جز فرمانبر آی اس آی، ديگر نه مسلمان اند، ونه انسان، بصورت بیرحمانه و به شیوۀ قرون وسطایی آنهم زیر چتر امنیتی قوتهای خارجی در ظاهر نجاتبخش ولی در واقعیت امر اشغالگر، در ولایت کندُز باکاربرد سلاح زنگ زدۀ " سنگسار" به شهادت رسانیدند. 

                      طالبانِ فتوا دهنده و سنگسارکنندگان دو جوان نامراد صدیقه و خيام و محل انجام اين جنايت

                    مقام عشقی آنان بالاتر از لیلی و مجنون، ورقه و گلشاه و شرین وفرهاد است. فریضۀ شاعران و نویسندگان ماست، که این عشق بزرگ را که تا به  زیر تپه های سنگ و از دست دادنِ جان، یکدیگر خود را رها نکردند و جاودانه بهم پیوستند، نگذارند که مرور زمان سایۀ غبار فراموشی را به داستانشان بگستراند. سزاوار است، که نماد، وِرد زبان و الگوی عاشقان واقعی باشند؛ می سزند که این دو، سمبول و درفش رزم و پیکار جوانان برای رهایی از شر اندیشه های نیروهای سنگدل ومهلک قرون وسطایی باشند. شایان پاسداری و ارزش معنوی است، که روز شهادتشان بنام "روز رهایی از اهرمن قرون وسطا" همه ساله تجلیل گردد. 

 

 دو جوان نامراد صدیقه و خیام در تابستان سال 1389هجری شمسی در ولایت قندز توسط جنایتکاران سنگسار شدند   

      نه چندان قبل از آن، همین گونه ستم وحشیانه، در حق عایشۀ مزاری، پشتنۀ لغمانی، نازیۀ غوری، آمنۀ فراهی، نفیسه و شاعر جوان  انجمن هراتی و خانمِ جوانی در ولایت هلمند و دههای دیگر صورت گرفت. مسخ چهرۀ خانم جوان دیگری ــ بابریدنِ بینی اش ــ در ولایت هرات، در سایت انترنتیی نیست که نمایش داده نشده باشد؛ از دیدنش قلب انسان ریش نشود؛ بینندۀ خارجی مرد مسلمان افغان را وحشی نداند و نفرین نکند!

                                         عایشه 18 ساله قربانی دیگر طالبان

      روزی نیست، که دختر جوانی به عنوانِ کیفرِ جنایتِ یکی از اقارب جنایتکارش به "بد"؛ یعنی سرنوشت موحّش و مرگ تدریجیِ مُشقّتبار داده نشود! تبدیل کردنِ دختری به یک قلاده سگِ جنگی، یا یک رأس اسپ بزکشی، بوسیلۀ پدر یا برادرش، که عذابِ دایمی را به آن دخترِ بی دفاع و رنج همیشگی را به مادرِ ناچارِ بیچاره اش تحمیل می نماید، نزد مردانِ افغانِ آراسته به ریش، اباء و قبای اسلامی و مُبّلِغانِ دین اسلام هیچ گناه وعیبی دانسته نمی شود؛ برخلاف، نشست و برخواست خواهرانه و برادرانۀ خانمی وآقایی، گناه کبیره و مورد قتل فتوای دين فروشان اسلام نما می گردد.

                                                        

برادران طالب جناب حامد کرزی؛ این عروسک دست نشاندۀ غرب؛ را در حال گرفتن بهترين جوهر هستی ، يعنی زندگی يک زن و يک مادر مشاهده می کنيد     

       کشتن چهار زن بی گناه مهاجر افغانستان در اعماق کانال ریدوی کانادا توسط طالب نما های افغان تبار به نام های شفيع و پسرش حامد و همسر دومش طوبی دامنۀ فاجعه را از کشور گسترده تر ساخته است. بسیاری این خشونت ها در کشور و خارج از آن از نام اسلام صورت می گیرد، آیا چنین خشونت ها در اسلام جا دارند؟ گويند:

       اسلام به ذات خود ندارد عيبی  _  هر عيب که هست، درمسلمانی ماست

       اما، این برخورد به اسلام پیوند داده شده است.

                                             

     رونای 53 ساله خانم اول شفیع توسط همسرش کشته شد ـ زینب 19 ساله ـ سحر 17 ساله ـ گیتی 13ساله دختران توسط پدر شان کشته شده اند

      جسد رونا همراه سه دختر نوجوان که خاله صدایش می کردند در موتر نیسان از اعماق کانال ریدو پیدا شد.

  اواخر جون 2009 نیسان که چهار جسد در آن پیدا شد از آب بیرون کشیده می شود

      رونای کشته شده در سال 1981 با محمد شفيع عروسی باشکوه و مجلل خود را در هوتل اینتر کنتینانتال کابل برگزار می کنند، رونا در کتابچۀ خاطرات خود این عروسی را "روند سقوط زندگی من" می نامد.

  عروسی محمد شفیع و رونای جوان 31 سال قبل در هوتل اینترکانتینانتال در کابل

      هفت سال گذشت و معلوم شد که رونا اولاد دار نمی شود، شفیع با طوبای 17 ساله ازدواج می کند. شفیع با دو همسر، پنج دختر و دوپسرش در کشور های مثل پاکستان، هندوستان، امارات و آسترلیا اقامت گزید تا این که در سال 2007 سرانجام در کشور کانادا در شهر مانترال ساکن شدند.

      طولی نکشید ، محمد شفیع با همسرش طوبی وپسرش حامد به اتهام قتل عمد دستگیر شدند.

   محمد شفیع طرف (چپ) 59 ساله در کنار همسر دومش طوبی 42 ساله و پسرش حامد 21 ساله در راه محکمه

      بعد از گرفتاری متهمین فاجعۀ غیر انسانی وکیل دولتی کانادا می گوید: این نه "حادثه" قتلی از پیش برنامه ریزی شده بود،همچنان طب عدلی نشان می دهد، که هر سه کشته شده (همه به جز گیتی 13 ساله) پیش از مرگ، که بر اثر غرق شدگی اتفاق افتاده، ضرباتی در سر خود دریافت کرده اند.

      هموطن وخوانندۀ عزیز! با خاتمه یافتن زندگی چهارتن اعضای فامیل، رونا، زینب، سحر و گیتی برای همیش، شاید ناموس شفع حفظ شده باشد!!!

      در همین اواخرسحرگل دختر 14 سالۀ را در ولایت بغلان به عقد نکاح مرد 30 ساله به جبر واکراه در می آورند، چندی بعد شوهر سحرگل به همکاری پدرومادر، خواهران و برادران خود دختر مظلوم را با خشونت وادار به تن فروشی می نمایند، ازاين که سحرگل تن به تن فروشی نمی دهد، موصوف را در زیر زمینی منزل شوهر محبوس کرده موهای سرش، پوست و گوشت قسمت های مختلف بدنش منجمله چشمان و لبانش...توسط انبور از بدن او جدا گردیده و ناخنهای انگشتان طفلانه ای او نیز با انبور از کلکانش کشیده شده است. اما از فاجعه آفرینان هتلر صفت سحرگل مظلوم که قربانی همچو جنایت و وحشت گردیده است، سوال باید کرد آیا شما خود را انسان و مسلمان می شمارید و این عمل غیر انسانی خود را چه توجیه می کنید؟ کدام عالم دینی چنین فتوا را به شما داده بود؟ بدون شک این اولین و آخرین جنایت در افغانستان نبوده و نخواهد بود.

      تعداد زیاد زنان و کودکان که نان آوران خانواده ای خود استند، به سبب نبود کار بنابر جبر اقتصادی به بازارهای گدایی کشانیده شده اند. همچنان اختطاف زنان، دختران وپسران خوردسال، استفاده های جنسی از آنان وخودکشی، قتل، خشونتهای خانوادگی، خودسوزی وترور سنگدلانۀ زنان، دامنۀ فاجعه را در کشور گسترده تر ساخته است.       

      خریدنِ دختران جوان مانند متاع بازار، بوسیلۀ مردان مُسِنِ زوردار و پولدار داخل کشور وبیرون از آن، به عنعنه تبدیل شده است؛ از سوی دیگر صد ها خانم از بینوایی، به مواد مخدر پناه برده اند، که این پودرِ انسانسوز بوسیلۀ همین مردان زن ستیز و انسان ستیزِ مُلبّس به رِدا، عمامه و ظاهراً مسلمان ترویج شده است و نفع آن نیز به جیب آنها منتهی می شود.

     اکنون که اسلام سیاسی بجای اسلام عبادی و واقعی بر سر نوشت مردم و کشورما مسلط شده است؛ ریا، ریش و فش را به ضمیر، روی و سر همه چسپانده است؛ تمیز مؤمن با غیر آن وفرق مرد عامی با ملا، امام و خطیب، دشوار است و به علت بیکاری اکثر جوانان به قرائتخانه، مدرسه و مسجد روی آورده اند، که از روی تفنن همه از ستر عورت و حجاب اسلامی یعنی، به اسارت کشیدن "زن" سخن می گویند؛ ازحرام بودنِ"خمر و مَیسر،" دادسخن سرمی دهند؛ اما هیچ کدام نمی گوید که این پودر سفید و  زرع آن هم حرام است؛ هیچ کسی نمی گوید، که طلب علم و اعا شۀ خود وفامیل بالای زن  هم فرض است. شر کت زن هم مانند مرد به نماز جماعت سنت است. بر این اساس "زن"هم باید به دستور الهی و شریعتِ غرّای محمدی(ص) به آموزشگاه، به مزرعه، به کارخانه و به مسجد برود؛ لباس کار بپوشد و لزوماً در چهار دیوار منزل محصور نماند. 

     به اساس گزارش تازۀ موثقِ منبعِ با صلاحیت و مسؤل وزارت تعلیم و تربیه، ازجملۀ 400 ولسوالی کشور در 200 ولسوالی آن "معلم زن" و در 250 ولسوالیِ آن "متعلم صنف دهِ اناث"  وجود ندارد؛ بنابر آن وظیفۀ دولت افغانستان، که  مدعی تأمینِ  دموکراسی و حقوق همه شهروندان کشور است و بانی و حامیِ آن، "دولت امریکا" که خود را حامی و مدافعِ حقوق بشرقلمداد می کند، چیست؟

     برای افشای کوتاهی و برجسته سازی وظیفۀ دولتِ پوشالی کشور و حامی آن، مادۀ (1) و (16) اعلامیۀ جهانی حقوق بشررا، می آوریم:

     "1 ــ تمام افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند. همه دارای عقل و وجدانند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند."

     همچنان در مادۀ 16 آن آمده است:" (1) زنان و مردان بالغ حق دارند بدون هیچگونه محدودیت از نظر نژاد، ملیت، تابعیت یا مذهب، باهم دیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده دهند. درتمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در کلیه ی امور مربوط به ازدواج دارای حق مساوی هستند.

     (2) ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه ی زن و مرد واقع شود.

     (3) خانواده رکن طبیعی واساسی جامعه است وحق دارد از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود."

      براین بنا، در هرجامعه یی، ازجمله در کشورما، برای زنان آزادیِ همسان بامردان حق مسلم آنهاست، که باید تأمین گردد؛ اما تاریخ تا ا کنون نشان نداده است، که هیچ زورمندی حقِ کمزوری، ازجمله زنان را اختیاری واگذار کرده باشد.

      برای گرفتن حق اجتماعی ــ سیاسیِ همگانی، گروهی یا طبقه یی،  موجوديت نیروی منسجم، کارا وفعال اجتماعی ــ سیاسیِ همگانی، گروهی و طبقاتی و نهایتاً دولتی در کار است، که معتقد و وفادار به تدارک، تادیه و فراهم آوری همان  حقوق حقۀ مردم باشد. به همین دلیل است، که ضرورت انقلابها، تعویض و تغییر حکومتها از طریق مشارکت فعال و بسيج همه مردم درتعيين سرنوشت شان، پیش می آید و صورت می گیرد.

      چنانی که در زمان حکومت ح.د.خ.ا. ( حزب وطن) چه قانونی و چه عملی، اقدام به فراهم آوری حقوق زنان صورت گرفته بود و تا جایی تأمین و تضمین هم شده بود؛ مگر دیدیم، که همین دولتِ باصطلاح "مدافع حقوق بشر" (!) ( اِ یالات متحدۀ امريکا،) بخاطر تأمین منافع خود که اکنون بی پرده عیان شده است؛ با اشتراکِ دولتهای مدافع ظاهر اسلام (!) یعنی، ریش، ابا و قبا، که در ماهیت و حقیقت از اسلام به فرسنگها فاصله دارند یعنی، درمورد شناخت و رعایتِ حقوق مخلوق خدا، حقوق زنان و حقوق زحمتکشان، هيچ گونه باور و عقيده ای ندارند، مانند:  عربستان سعودی، ایران و پاکستان، عده ای از افراد نفعپرست افغان را مجاهد نام گذاشتند و برانگیختند و با وسائل که نزد امریکا کم نیست، شماری از مردم ما را نیز بدنبال آنان کشانیدند.

    سرانجام با سرازير نمودن کمکهای زیاد مالی ـ تسليحاتی و استخباراتی  به مجاهدان زرخريد خويش، حکومت آن حزب فمنیست را به انصراف قدرت واداشتند.

      اما، طوری که تا اکنون بچشم ديديم، که ایالات متحده، متحدان وی و مجاهدان و طالبان ساختۀ او، چه بلاها و نگون بختیهایی نبود، که بالای وطن و مردم ما و بیشتر از همه به روح و جسمِ مادران، خواهران ودختران ما تحمیل نکردند. ستم هایی که اکنون بالای زنان ميهن ما اعمال می شود، در دوران بردگی هم اعمال نمی شد.

     با آنچه گفته آمد، مبرهن است، که  احقاق حقوقِ حقۀ مادر، خواهر، دختر و همسر؛ یعنی، "زن"، بطور ریشه يی و اساسی تنها و تنها تحت تسلط و حکمرانی نظام و دولتی که انسان سالار باشد، ممکن و میسراست و بس؛ زیرا ستم وقتی از بین می رود، که دست کم اکثر افراد جامعه دارای سجایای نیک باشند.

     اگر می دانیم که سجایایی انسان زادۀ محیط است، پس دولتی به اریکۀ زمام آید، که محیط را انسانی بسازد.

     عرض اندام چنین دولتی بوسیلۀ اتحاد سازمانهای ملی و مترقی ودموکرات و تشکل هدفمند نیروهای چپ کشور صورت گرفته می تواند؛ بنابرآن باید، در راستای اتحادها پیوسته کوشش بعمل آید.

      بعد از انتخابات پارلمانی کشور، که از ورود بیشتر نمایندگان سازمانهای ملی مترقی ، دموکرات و چپ به شورا جلوگیری بعمل آمد، زمینۀ وحد تها و اتحاد ها، بيشتر از پيش هم میسر گردیده است.

     مادران، خواهران ودختران دردمند افغانستان عزيز! هرشب را سحری است؛ اندوه شما هم پایانی دارد !

     فقط با تأمين وحدت نيروهای دموکراتيک، ترقيخواه و تحول طلب، سرآغازی برای پایان رنجهای بيکران شما خواهد بود!

      ـ آنجا که زن است، نوراست؛ پس جاودان باد نور يعنی زن و  مادر!

      ـ بگذار زن باشد، تا جهان وزندگی روشن باشد!

      ـ فرخنده باد هشتم مارچ، روز آزادی و همبستگی زنان سراسر جهان!

 

4 مارچ 2012

 

 


بالا
 
بازگشت