مسعود حداد    

 

هشتم مارچ بهانه ام

به مادرم، به خواهرم

 ای مادرم ، ای خواهرم !

زمن بشنو به من بنگر.

به وصف تو چه میگویم

چه زیبائی، چه دانائی

 بردباری، توانائی

با وصف این همه غم ها

 تن آبادی، زدل شادی

تو از گِل نه، بوالله تو زصخره وزفولادی

 ای مادر افغان زمین

از پرده ات بیرون برآ ،

 اطراف واکنافت ببین.

بشنو که با تو چه ها کرد این آئین دزدان

بشنوکه باتوچه ها کردند این کهنه پرستان

  لب هایت را دوختند ، به گناه زن بودن

  زبانت را بریدند،به جرم از ستم نالیدن

 سلب کردند  آزادیت را و

 بودنت را خلاصه کردند به نفس کشیدن

ولی صدایت در نیامد و دم نزدی.

چه جسوری، چه صبوری!

میخکوب کردند به زمین

آن چشمان جستجو گرت را

که در پی آزادی میچرخید.

ممنوع کردند از تپش

قلب مهربانت را

که در پی عشق می تپید.

محرومت کردند از عاشق بودن

وعادتت دادندبه لب نگشودن.

نه طعم  محبت چشیده ای

و نه از زندگی جزء درد وغصه

چیز دیگری دیده ای.

نه از باد عدالت به روحت دمیده شد

ونه از باران احترام و"حقوق بشر!"

قطره ای به کام خشکیده ات چکیده شد.

ای مادر عزیزم که این بی خردان سیه دل

به تعبیر خود ترا به غل وزنجیر بستند و

تحقیرت نموده، روح پر غرورت را

سحر گل وار شکستند .

ولی کور خواندند

این کور دلان خردباخته نمی دانند که

وجود تو به عشق هستی می بخشد

وخانه ای محبت است قلبت.

تو خلق شده ای تا گهوارۀ هستی را بجنبانی

 و مادر باشی

نه اینکه بی نام نشان وسیاه سر باشی

تو سزاوار مدح وثنائی ،ازآنرو که

مسئولیت مادری را بر عهده داری.

توسزاوار فرود سر تعظیم مائی،

 از آنرو که دانۀ امید زندگی را

 در دل آدمیان میکاری.

با تمام مصایب ومشکلات

مهر ورزیدن را از یاد نبردی

وجود نازنینت را

 وقف عشق فرزندانت کردی

در زمانه ای که عشق خریداری ندارد

درجامعه ای که به شدت با تو قهرآمیزرفتارمیکنند

 در محیط نا مردانی که

وجودت، روح پلید آنهارا می آزارد

تو نطفۀ محبت را در دل جامعه میکاری.

با این همه نا مردمی ها

 من در پس حریر نگاه تو آرامش را می بینم

در عقب سکوت تلخ گلویت، فریاد را

در پس لبخند سردت مظلومیت را.

بمیرم برای مظلومیتت ای مادرم، ای خواهرم

ای سحر گل های میهنم !

مسعود حداد                                        

20فبروری 2011                                        

  

 


بالا
 
بازگشت