الحاج عبدالخالق بقايی پاميرزاد

 

چرا سرزمين مرحوم خان عبدالغفارخان آتش گرفته؟

آيا شعار (  لر او بر يو افغان ) بحال خود باقيست؟

امروز جهان شاهد يک تراژيدی بزرگ و نکبت بار و ننگين است. سرزمينی که ديروز برضد استعمار بوده امروز بدست سندی ها و پنجابی های بی فرهنگ ،  اين نوکران انگليس  ، به لانهً تروريزم و بنيادگرايی مبدل گشته و بشريت ترقيخواه را تهديد ميکند. کاريکه در هيچ برههً از تاريخ و در هيچ نقطه ای از جهان ديده نشده است. انگليس جهان خوار حين تقسيم نيم  قاره بدو کشور هندوستان و پاکستان ، حقوق حقه پشتونها را ناديده گرفت و خان که عضو مهم کانگرس و رفيق صميمی گاندی فقيد بود ، ازاين معرکه دست خالی بيرون آمد.

قرار اسناديکه اخيرا در هفته نامه اميد به نشر رسيده ، احتمال دارد انگليس ها در همان وقت به محمدعلی جناح نوکر خود گفته باشند که بايد آريانا ، خراسان و افغانستان با تاريخ هفت هزار ساله اش  به کشور نوبنياد پاکستان ملحق ساخته شود.

خان مرحوم بعدا به مبارزات مسالمت آميز ( چون گاندی راه عدم خشونت  و جنگ را برگزيده بود ) دست زد ولی با  مقاومت جدی نظاميان سندی و پنجابی مواجه شد و مدت بيست سال را در زندان های مخوف پاکستان سپری نمود. اودوست صميمی مردم افغانستان بود. يادم می آيد در يک مقطع اراده کرد تا از برخی نقاط سرزمين ما برای ابراز حسن نيت با پای پياده ديدن نمايد و با مردم ملاقات هايی انجام بدهد. هنگاميکه او به ولايت پنجشيرآمد مردم با گرمی زايدالوصفی از وی پذيرايی يی نمودند و در راه پيمايی ها او را همراهی کردند. ايشان قبل از وفات توصيه کرده بودند تا پيکر شان در افغانستان به خاک شپرده شود. وفاتش به دورهً داکتر نجيب الله اتفاق افتاد و در ننگرهار هميشه بهار به خاک سپرده شد. دشمن بی فرهنگ و نامرد و دون صفت ، در آن لحظات حساس که فاميل ، دوستان و هواخواهان او در سوگ نشسته بودند ، بدون رعايت ارزش های دينی ، اخلاقی و انسانی با انفجار چند بمب مراسم تدفين را برهم زد و فاجعه آفريدند و روان او را نآرام گرانيدند. خداوند بيامرزدش!

بعدا خان عبدالولی خان ، اجمل ختک و عدهً از هوادارن او راه و آرمانهای خان را تعقيب کردند و علم مبارزات آزادی خواهانه را به اهتزاز درآوردند ولی نظاميان سندی و پنجابی عرصه را برآنها تنگ ساختند و آنها مجبور شدند تا به افغانستان پناه بياورند. مردم سرفراز و فخيم افغانستان برادارن پشتون خود را در آغوش گرفتند و زمينه را برای تبارز و طنين خواسته های مشروع شان به جهانيان آماده گردانيدند.

واين مصادف به دورهً سلطنت محمدظاهر شاه بود. رياست مستقل قبايل به همين منظور تاسيس شد و ليسه های رحمن بابا و خوشحال خان ختک نيز در کابل گشايش يافت و فرزندان صوبه سرحد را تحت پرورش گرفت.

دراين موقع افغانستان تقريبا از جامعه جهانی تجريد بود و در ها بسته بودند و همه کرسی ها در داخل و خارج در انحصار هواداران سلطنت قرار داشت. ما اقتصاد ضعيف و ناتوان داشتيم و شايد بعضی از دوستان به ياد داشته باشند که هنگاميکه مرحوم سردار محمد داوود صدراعظم برای ملاقات با شاگردان دانشگاه کابل به آن کانون علمی شتافتند و راجع به اوضاع جهان و کشور ما معلومات ارايه کردند و خط مشی خود را اعلان نمودند ، بودجهً سالانهً افغانستان را معادل مبلغی وانمود کردند که شهرداری شهر نيويارک  در سه ماه زمستان برای برف پاکی آن  شهر اختصاص داده بود. وزارت دربار نيز باردوش ملت ما بود. ملتی که در طول تاريخ کمتر با شکم سير خوابيده است.

با همهً اين مشکلات ، ما برادران خود را در آنسوی مرز تنها نگذاشتيم و نان خود را با آنا نيم کرديم. ايشان در خانه های لوکس وزيرمحمداکبرخان زندگی ميکردند و از وسايل معيشتی خوب برخوردار بودند و بعدا وزارت سرحدات،   اقوام و قبايل با امکانات بيشتر در اختيار شان قرار گرفت. مگر بعضی از عناصر ضعيف الاراده در صدد معامله گری با حکام ظالم و ستمگر پاکستان برآمدند و به آرمانهای خان بزرگ خيانت کردند و آن نهضت را به بيراهه کشانيدند. آنها در احزاب پاکستان جذب شدند و در واقع تيشه بر ريشه ی خود زدند . منافع و بقای خود و قوم خود را قربانی اهداف شوم پنجابی ها و سندی ها نمودند ، و قوم پشتون از کاروان تمدن عقب افتادند.

مثليکه امروز رحمن ملک پشتون تبار ، وزير داخله زرداری ، عليه منافع پشتونها ايستاده است و از تروريزم و بنيادگرايی حمايت ميکند. عامل ديگر در ناکامی پشتونخواه برای رسيدن به آزادی و استقلال همانا بی توجهی خاندان سلطنت بود و آنها برای اينکه منافع خاندان شان به خطر مواجه نشود صرف با بلند کردن شعار ( داپشتونستان زمونژ) در واقع طبل ميان تهی را سالهای سال کوبيدند و فرصت های مساعد و مناسب را از دست دادند که تاريخ اين غفلت های سنگين و ننگين را به خط درشت ثبت کرده  و نويسنده بدبختی های امروز را چه در پشتونخواه و چه در افغانستان ناشی از همان بی تفاوتی ها و بازی های پشت پرده با انگليس ميدانم.

فلهذا به حيث يک شهروند افغانستان نسبت به موضعگيری منفی و بزدلانهً برخی از سران پشتونخواه در برابر آنچه بدست سندی ها و پنجابی ها درآن سرزمين و در افغانستان ميگذرد ابراز تاسف ميکنم و آنرا خلاف شعار ( لر او بريو افغان ) تلقی مينمايم و از آن برادران ميخواهم چون خرمن هستی قوم پشتون از جانب باندهای خراب کار و دهشت افگن و تروريست های عربی و عجمی به دستور سندی ها و پنجابی ها آتش گرفته و به کرامت ، منش و کبارت و عزت اين قوم صدمه وارد شده   ،  بنابران تادير نشده عليه حکومت تروريست پرور زرداری بپاخيزند و آنرا سرنگون سازند و بجای آن حکومت عدل و داد را که با جامعه جهانی برای ايجاد صلح سراسری و برابری حقوق کشورها و ديموکراسی در جهان همکاری صادقانه نمايد ، اساسگذاری نمايند.

دو ديگر جلو تجاوزات اردوی پاکستان را که از دوسال است ولايات سرحدی جنوبی و شرقی ما را گلوله باران مينمايند و به اثرآن هزاران نفر پشتون شهيد ، مجروح و از خانه و کاشانه شان بيجا شده اند ، به مزارع و باغات ، منازل و مواشی شان صدمه وارد گرديده بگيرند. چون هردوطرف مرز پشتون است. اينجاست که ميتواند شعار ( لر او بريو افغان ) تحقق پذيرد.

سه ديگر سران پشتونخواه مسئوليت ايمانی ووجدانی دارند تا مناطق شانرا از وجود تروريستان و حتی بنيادگرايان که ديگر در جهان خريداری ندارند پاکسازی کنند و بجای بمب ، خمپاره ، تفنگ ، مرمی وواسکت انتهاری بدست فرزندان شان کتاب ، قلم و مصحف بدهند و آنها را برای کسب علم و معرفت آماده سازند و مانند ساير کشورها راهی ماهتاب نمايند. درغير آن تاريخ ايشان را نظر به اين کم لطفی و سستی و معامله گری با سندی ها و پنجابی های ( پشتون دشمن ) ، ( افغانستان دشمن ) و ( جهان دشمن ) نخواهد بخشيد و در نزد قوم خود در روز بازخواست جوابده خواهند بود.

 

 


بالا
 
بازگشت