خوشه چين

 

 

شُتٌر

قسمت دوم:

حرف تان را وقتی می پذیرم که به اشتباه خویش اقرارکنی،وبگویی که، فرا خوانی ام فقط برای وفاق ملی میباشد تا جادۀ رااسفلت کرده باشیم تحت زعامت جبهۀ آزادی بخش ملی برای نجات وطن.                                                 دانشمندان وخردمندان محترم:نفس شما،انرژی قوی است برای چرخانیدن توربین ماشین محبتها ،یعنی که سواران بربال تاریخ میباشید،تلاش،برای آزادی ودادن آگاهی به توده ها،به معنی آن است که تفنگ گرفتن به دست را علیه همدیگر منتفی میگرداند. 

 وطن پرستی نشانۀ ازکمربند است،برای خدمت به وطن،هزاران وطن پرست آمده اند ورفتند می آیند ومیروند،ولی آنچه که باقی باید گذاشته شود.مردم بزرگ وکشورباثبات،ازهمه مهمتر افتخاربزرگ ما براین است که کمال جوانمردی وخوی مردانگی مان را درحق همه مردان آزادۀ وطن روادیده وبه اثبات برسانیم.

هموطنان عزیز محترم!

ازشما چه پنهان همین اکنون،سواربرسرشتر،ثوب آزادی برتن، به صوب آیندۀ انسانی،آیندۀ انسانی که طنین آهنگش،درگوشهایم رخنه کرده است،وپیامی می فرستد جهت بیداری از خواب های غفلت،درضمن به نصیحت های شتر،مادر وطن گوش میدهم. شترگفت:دوجواله اصطلاحی است درمیان مردم،درقدیم بازاریان،درقراء وقصبات میرفتند تا گندمی ازدهقان بخرند،هنگام تول وترازو،دوجوال را سربه سرطوری هموارمیکردند که دهن جوال زیرین باز ودهن جوال فوقانی بسته می بود،بعد ازانداختن چهارپنج ترازو،جوال تحتانی با مهارت خاص عقب کشانیده میشد، آهسته درجای دیگر انتقال میگردید.تا انکه بعدازپنج ده ترازوی دیگر،مناقشه بالا می گردید.ترازواضافه ترمحاسبه گردیده است.مناقشه لفظی به ظاهربین خریدار چنان بالا میگردید که فروشنده ازفروش صرف نظر می کرد.دزدان به خاطرآرام پنج سیرگندم دزدیده شده را باخود انتقال می دادند.

  نزاع موجود دولت افغانستان ((دولتی که بنیادش دربن اول بامصرف چهل ملیون دالرگذاشته شد)) تصویر ازهمان حالتی است که گفته شد.اگرچنان نیست چرابه اشتباه اقرارنمیشود ورجوع نمیگرددبه اتحادواتفاق وآرای حقیقی مردم، تهداب که خام بود چپه شدنش حتمی است

 شترگفت:سرزمین حدودوصغورجغرافیای آریانای کهن گهوارۀ مدنیتها، فرهنگها، زبانها،نژادها،اعتقادات بوده همه درکنارهم،به حیث انسان،برادربا حقوق برابر ،زنده گی کرده اند،باهم ازدواجها کرده اند،نسل مشترک به دنیا آورده اند.به همدیگرمحبت داده اند،ازهمدیگر اخلاق انسانی را آموخته اند،مهمان نواز،مردم صلح دوست خیر خواه بوده اند.این نام ونشان ومعنویت انسانی حق تمامی باشندگان این سرزمین است وهمۀ شان افتخارمینمایند.آریانای کهن را هیچ کشوری،مختص به خود ندانسته،هیچ نظامی حق تصرف درآن را ندارد.بلی!هرزمانی که سرزمینی ازیک نامی بنام دیگری جبرن به آن تغیرهویت داده شده است بالای آن سرزمین بلای آسمانی نازل گردیده است. 

 شترگفت:باید که با شیطان مقابله ومجادله کرد،شیطان همیشه درروح،شیخان عابد،ومردمان زرنگ رخنه مینماید.کسانیکه ازلحاظ عقیدتی ومناسبات اجتماعی درمیان مردم به لحاظ داشتن قوۀ نطاقی،فصاحت وبلاغت کلام نفوذ داشته باشد ،ره پیدا نموده،بادادن رشوه وتطمیع ساختن آنها،فضارا مختل زمینۀ ورود وتعر ض خودرا درآینده ساده میسازد. 

  شترگفت:درین روزها روباه به شیرمیگوید. ای سلطان عالم با این همه خدمات شایانی که،به دربارتوانجام داده ام،چون مورچه درپائیز،بال کشیدۀ رویای سفر داری، درپایان عمرتان دانستم که وسیله شده ام ،حاصل همه بی عزتی وبی حرمتی درمقابل موجودات میان جنگل دربدل خدمت گاری به شما،برای طرف ما چه پاداشی خواهد بود؟.شیردرجواب روبای جنگل فرمود،ازخدمات قابل قدرشما به هیج وجه چشم پوشی نمیشود.شما گاه گاهی درمیان جنگل دیده باشید که جوجه های فیل هنگام سفر،درزیردل مادرخود راه میروند.توره یک کمی لقمۀ چرب در کاراست.سلطان را گوشت قربانی،دوروپیشت راسوختۀ نانی کاراست. برای ما بعد ازسفر،کوبیدن دردهل جنگ مهم است. وتماشای رقص جنگ،کدام نوع  رقص، رقص جنگ میان چهارپایان.گاورا با گاو درجنگ می اندازم،خررا باخر، سگ را باسگ ،خروس را باخروس. 

منم شیطان لعین نمیشود که ازجنگ انسان با انسان چشم پوشی کنم.درجلد شیخ داخل میشوم اورا گمراه میسازم. وزاهد راهراسان،مردم را پریشان. 

 شترگفت:با این همه عقلی که درکله((پامیر))دارم توضح میدهم که درگذشته ها فضای آریا نای کهن رنگ آبی داشت،عیارانش،ازسرشب تاصبح برای حفاظت ازناموس وطن،بی خوابی داشت،درفردای تاریکی شب، برسر، طبعیت زنده اش، رو شنائی آفتابی داشت.هوای گوارا،عقابان بلند پروازچون((یعقوب لیث)) صفاری داشت.یعقوب لیث نجیب بود وفرهنگ بلند بالایی داشت خرد انسانی اش همیش درپروازبود.حصول آزادی توسط او ازقید اسارت اعراب آواز خوش داشت.سیروسفر فضایی وزمینی((راه ابریشم)) ازبغداد،تا به آنطرف کوه های دروازبود.ازحوزۀ هند سیالی وشریکی تابه کوه های قفقازبود.به شما فرهنگیان می گویم که هویت تان را دریابید،ایام سلطان محمود غزنوی را باچهارصد شاعر،نادیده نگیرید.کنون درین عصر((جنایات فرهنگی)) رابه همراهی دیوارهای شاریده اش نادیده نگیرید.شترگفت:خیلی شرم آوراست که:

هوشیاری که شکایت ازاشغال گرکـــند

دردرودیـــــوارزند.عیوب خودراته وسرکند

من بـودم وتوبودی، گــفت اوبــــود ومـــــن

دروادی سرسبز،خودرا شریک وهمسفـــر کند

ای یاربی وفا،بامتاعی که داده ام،نیم لایق جفا

تماسهـــای غیابـــی را،اشاره سوی قطر کند

هی هی،ناامیدانه نکرده امانت را خاک خیانت

آنانکه داده بودند می گیرند احساس خطرکنـــد

تقلی برین است اگرشود درعوض،پایگاه دائمی

خودرادرآینده ها برای فرارازمحاسبه اسپانسرکند

شترگفت: کنون عصر«عیاران» فراه رسیده است تنها این مردان نیستند که سلک عیاری را پیشه می کنند. بلکه زنان عیاردرتاریخ آریانا ی کهن وخراسان پهناورهمه سوگند خوردند به دادار وبه نور وبه نار وبه قدح مردان وبه اصل پاکان ونیاکان که باهم هم دست باشیم وبه جان ازهم باز نگردیم ومکروغدرخیانت نکنیم وبا دوستان هم دوست باشیم وبا دشمنان هم دشمن.

ازکتاب سمک عیار

چه زیبا خواهد بود که دشمن را تبدیل دوست نماییم

شترگفت:عیاران وطن،ووطن پرستان با وجدان،برخیزید به ویرانه های کشورت نظاره کنید،ازمردمت((بعضاً احزاب،همین اکنون سعی درآرایش جدید به نفع موجود دارند))افرادزبون خواروحقیروبرده گان دون صفت ساخته اند.سکوت را پیشه کنید که سکوت کردن جادۀ همواراست که تورا به فاصله های دورو دراز همراه است.بعد ازسکوت،میتوان میدان جنگ رابه میدان صلح تبدیل کرد،طوری که طرفین درگیربه حقوق همدیگرصحه بگذارند.بعد ازصلح، هریک آماده می گرددکه بگوید عقلم،خردم،وجودم،فدای میهنم، میرویم همه باهم درتاریکیهای عصیان زدۀ سرزمینم چراغ بدست((دانشمندان فرهیخته))سرزمین مان را ازچنگال بیگانگان  نجات دهیم بیگانگانیکه بلای وحشتناک ودهشتناک برای مان آفریده اند،مال ناموس وطن را دراختیارخود گرفته اند.شما میتوانید باتوضح ادبیات محبت آمیز،منافع ملی را بالاترازهمه اندیشه ها قراردهید،منافع که ارمانهای گروهی،فردی وجمعی رابازتاب میدهد،باتوضع ادبیات واقعن انسانی واخلاقی که محبت می زاید،به زخم های جداییها ازهمدیگرمرهم میگذاریم، دانشمندان وخردمندان محترم:نفس شما،انرژی قوی است برای چرخانیدن توربین ماشین محبتها ،یعنی که سواران بربال تاریخ،تلاش،برای آزادی ودادن آگاهی به توده ها،به معنی آن است که تفنگ گرفتن به دست را علیه همدیگر منتفی میگرداند.وطن پرستی نشانۀ ازکمربند است،برای خدمت به وطن،هزاران وطن پرست آمده اند ورفتند،ولی آنچه که باقی باید گذاشته شود.مردم بزرگ وکشور باثبات، افتخارما براین نباشد که فلان شخص وطن دوست ووطن پرست را تابع به امرونتهی خود گردانیم،ازهمه مهمتر افتخاربزرگ ما براین است که کمال جوانمردی وخوی مردانگی مان را درحق همه مردان آزادۀ وطن روادیده وبه اثبات برسانیم.

 AS_khoshachin@hotmail.com

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت اول

شتربه عوض فلسفه گفت:ماوعلم درپیکاربودیم به کشف حقایق،اوسرغوتی زد چون آب بازماهر،میان ذره وازان طریق روانۀ کهکشانها گردیدومن تنها ماندم درلای کتاب محصورشدم. 

 شترگفت:تمام موجودات،بدنم،ازجلد وموگرفته تابه استخوان،نواحی صدری، وجهازبولی وتناسلی،دست وپا وسرو گردنم.نیازبه آن دارد که این همه کثافات وچرک وچتل ازوجودم پاک گردند.زیراکه موجودیت،این کثافات باعث هجوم مارومورچه ومورملخ،سگ وشگر،خرس وشغال اجنی می گردد.زمانیکه من ازین حالت رهایی یافتم،به شما اطمینان میدهم که عقابان بلند پروازمن،هیچ وقت دست آموزاجنبی نگشته و نمی گردند.یعنی صاحب وطن بودن بهترازحزب ساختن است.احزابی که((چپ وراست ومیانه))همین اکنون به خاطرانجام معامله سربازگیری کرده اند ومیکنند. 

 بلی!زمانی که گرداننده گان،هویتها وارمانها،ازوجود شان((احزاب،حلقات،گروه ها،شخصیتها)) جوهراخلاق آدمی ومعنویت انسانی شان را،ازخود به سمت بیرون پرتاب کنند،آنگاه است که ازمرتسمه های شعاعات درنقطۀ تلاقی باهم، جبهۀ آزادی بخش ملی شکل میگیرد.

شترگفت: این قدراحزاب وسازمان های معادل آن،به ((تور))میمانند بافته شده اند ازجانب شکارچیان ماهر،متعرض، درگندم زارسبز مردم ما گسترش داده اند تادرآینده به جای سرایندۀ ازمود افتیده سرایندۀ جدیدرا به گونۀ نوین به دام اندازند. 

شترگفت:حاکمیتی که نخواهد ازملت خودش دفاع نماید،درپی ایجاد افتراق واختلاف پارادرمیان پیش کشد،آن حاکمیت را بنام طبیله خانۀ بیگانه بدان.

 شترگفت: وضع فعلی جامعۀ افغانستان،شکلی را اختیارکرده است گویاکه تازه درآرایش خانۀ، بازارمعاملات سودوزیان،صدوراسلحه واستخراج ونفت وگاز، مواد ومخدره شکل گرفته وبه گونۀ مدرن((جنگ رباتها))چهرۀ نامیمون کشیده باشد.  

 شترگفت:بعضاٌ،احزاب،شخصیتها،حلقات،گروپها، به حیث بازیگران روی صحنه هرکس به آهنگی.ژست وحرکات راازخود نشان میدهند.رتمی که آرکسترروی صحنه مینوازد.

 شترگفت:ازسرنا شنیدم که می گفت:پف ازتوچیغ ازمه،ازتماس هرانگشتت، در سوراخ های دلم وسینه ام،ازعمق وجدان آهی برمیخزد،آهی برمی خیزد، ازسوز جگرمی خیزد.برای نجات بشر می خیزد. 

 شترگفت:ازمشک شنیدم که می گفت:پف کردن ازتو غرق کردن ازمه، چگونه؟ توکه درخود نگنجی زیاد درمشک پف کنی ،ازخود برتری نشان دهی،تکیه بربیگانه درمشک فشاربیاوری،مشک ازاندازه بی اندازه می پندد،زمانیکه بخواهی توسط مشک آنطرف دریاعبورکنی خودت راغرق میسازد.

شترگفت:درسایۀ شتر جنگ کردن به نفع بیگانه ،توجنگ بکو که مه جنگ بکو، توجنگ بکوکه مه جنگ بکو،درپایان جنگ برنده بگوید.ازمه بود که میدان را زد.پول برده شده را به جیب خود اندازد.با کدام وسیله ؟وسیلۀ که امروز،آتش جنگ را شعله ورنگه میدارد،اکسیجنش، برتری قومی زیرعنوان مذهب وزبان است،این جنگ را بوسیلۀ نفت مواد مخدره شعله ورمیسازند.

جنگی که دراخلاق انسانیت نمی گنجد.

مگراصل مسئله ازدید نگارنده برسرعوامل تغیرجنگ است به نفع صلح.

منم شتر،سلسله کوه هندوکش،برای تان گـــویم

رازدل خود پنهان نکنم،به تو به اوو به همه گویم

گوش کنید به آواز،شمال،شمال کـوه پایه های مـــن

جهان سخرۀ وسنگم، گوید باشگاه عقاب،مادرآهــویـم

مغزوکله وچشم وگوش بینی ام شبیه است به بام جهان

آهم ازسینه بیرون آید((صبا))هنگامۀ صبح خوشبـویـم

شرشره گک،تماس می کند به گوشت پیام نومیدهـد بـه تو

برخیزکه با آب پاک خودهنــگام نمازروی تــــو شـــویم

بامن شوتوروان،کوچه به کوچه دره به دره شهربه شهر

  ازجمع شما عیاران تولد((نهنگ))اخلاق راجستجـویم

شترگفت:نانت رابالای نانم بمان،دلت که ازسرش میخوری دلت که اززیرش.

شترگفت:که ته وایل چه زه یم که ما ویل چه زه یم نه به ته ییی نه به زه یم

که تا ویل چه ته یی او که ما ویل چه ته یی هم به ته یی هم به زه یم.

دروازه به دروازه با هم جور می آیند درست گر پشت در.

آن که بیرون مانده است ازدر،درفرجام خوراک گرگ گشته است خــر.

بلی!به من شترگفتید، شترگفتید،شترگفتید،شتر،به سیاست های کهنه بگویید که شده اید شفتر.

  من آن شترنیستم که باربرپشتم به دم خربسته باشم،اشک ازچشمانم جاری، باقدم های خر،گویندم سفرطولانی درپیش گرفته است.من افتخارمیخواهم خودرا به معرفی بگیرم کدام نوع ازشترمیباشم.من شتری هستم ازجنس زمین،دارای مخزن اسراردست ناخورده،استاده ام دارای قد بلند پا برچا،ثابت قدم،باچشمان باز،ملیاردها تن برف سفید برپشت روان به سوی اهداف خیلی ها دور.تابحری بسازم((هند)) برای تربیت نهنگ وجهان بحری وبری.نام من است سلسله کوه هندوکش،قصه گو وقصه پرداز،قرنها،افتاده ازشمال شرق،کله ام سطح مرتفع پامیر.

 ستون فقراتم،آغاز،پامیر ازنخاءشوکی،الی دُم چخانسور،محلی که آب دریای هلمند،خاک افغانستان اجباراٌ ترک گفته قسمتهای شرقی ایران راسرسبزوشاداب نگه میدارد.آبی که به مراتب گفته است من ناموس تان بودم چرا مه را فروخته اید؟. بپرسید ازدرباریان که ملی نخورده اند.

 قفس قبرغه ام،شمال وجنوب را شکل داده،بیان گر دره های پرازنفوس وساکنان،نژاد ها،وملیتهای دارای فرهنگ عالی آریانای کهن، مردمان دلاور، شجاع عیاران ناموس پرست ، حماسه آفرینان،وامپراطورشکن قرنها زنده گی مینمایند و دارای، وادیهای ،سرسبزو شاداب،بوده که فیضی ازچشمه ها وجویبارهای روانش می برند.باری دارم برپشت به شکل خورچین خیلی های بزرگ درحال تعادل هم به جانب شمال وهم به جانب جنوب.سمت شمال خورچین پرازکتاب های دارای معانی حقیقت تلخ،کلام مولانای بلخ،کاسنی ابن سینای بلخ،اشعاررابعۀ بلخ،کلام نغزخسروبلخ. قصه های شخصیتهای سیاسی((طاهر بدخشی)) شخصیتهای معاصرفرهنگی،واصف باختری،داکتر اسد الله حبیب،پرتو نادری عزيزآماج ، سمت جنوب،علی الخصوص وادی شمالی اطراف ونواحی شش کیلومتری شهرکابل تاریخی،کتابهای دارم،داستان  وحقایق تاریخی وشاهکارهای حماسه آفرینان وآزادیخواهان((میرمسجدی خان کوهستانی،میربچه خان کوهدامنی، جلندرخان تتمدرۀ))سکندرنامۀاز(( قهارعاصی))عبد الحی حبیبی،میرغلام محمد غبار،کاتب هزاره،کتابی بنام عیاری ازخرا سان ازاثراستاد خلیل الله خلیلی.دربارۀ شهکاریها وجوانمردی های ((امیر حبیب الله خادم دین رسول الله))وقصه های شخصیتهای سیاسی چون مجید کلکانی.لازم میدانم که ذکری از شخصیتهای قید حیات رادررشتۀ تحریر بیاوریم،کتابی ازجناب اکادمیسین غلام دستگیرپنجشیری ((ظهوروزوال،حزب دموکراتیک خلق افغانستان)) وکتابهای نوای زنده گی، مثلها،کنایه ها واصطلاحات متداول، ونویسندۀ کتابهای درسی مکاتب با اصول ومتدو لوژی کاملاً تخصصی، وصدها نویسندۀ مهربان ودلسوزدیگر. درضمن اشارۀ میدهد منار دهمزنگ که درآن نام غازیان سربکف نقش سنگ گردیده است وبیان میدارد که چوک سپاهی گمنام یعنی چه ومنارمیوند به کدام منظورنامگذاری شده است.

باقی دارد

باحترام

AS_khoshachin@hotmail.com

 

 


بالا
 
بازگشت