نويسنده : مهرالدين مشيد

 

حیرت افگنی های دینی را نباید با رمز آلودی  های آن به اشتباه گرفت

نیرو های انسان دشمن در طول تاریخ تلاش کرده تا حیرت افگنی یا حیرت انگیزی دینی را که پویا ترین و بالنده تربن بعد آن است٬ در غبار اوهام حیرت زدایی مسخ و تحریف کنند . چنان رمز آلودش نموده اند و دیوار های آهنین خرافات را به اطرافش ایستاده اند و خط های درشت قرمز را به اطرافش کشیده اند که هر گونه نزدیک شدن به آن را گناهٔ‌ عظیم و نابخشودنی ارایه کرده اند .  فقهای نا آگاه و مجتهدان دروغین نه تنها برای فرار از واقعیت های اجتماعی و حقایق دینی به رمز آلودی دین مبادرت کرده و خط های قرمزی را برای جلوگیری از شناخت واقعی دین بر روی مردم کشیده اند  اند؛ بلکه دیوار های آهنینی را در برابر حقایق ماندگار دینی ایجاد کرده اند که هر نوع نزدیک شدن بر آنها را حرام قطعی شمرده اند .  از حقایق دینی بصورت ناآگاهانه تابو هایی ساخته اند و آنها را با چادر های بلندی از خرافات آذین بسته اند . بدین گونه حقایق دینی را به اندازه یی تابویی کرده اند و از میان مردم و جامعه به بیرون رانده اند که از دسترسی های علمی٬ فقهی و فلسفی به کلی بدور زده اند . در حالیکه دین برای رهنمایی و هدایت بشریت نازل شده و هدف اصلی آن نجات انسان از چنگال جهل٬ خرافات٬ بی عدالتی و استبداد است . بنا بر این حضور دین در جامعه حتمی و حیاتی بوده و تجرید آن از جامعه به بهانهٔ تقدیس افزایی بزرگترین جفا به حق دین و باور دینداران است . هدف اصلی از بیرون راندن ارزش ها و حقایق دینی از متن واقعیت های عینی انسان و جامعه در واقع به حصار کشاندن دین و ارزش های آن است .

واقعیت های راستین دینی در طول تاریخ به گونه یی در میان لاک های سخت و حتا غیر قابل شکستن اسیر و زندانی شده٬ به اطراف آنها دیوار های  عبور ناپذیری از خرافات  کشیده شده و با سیم های خاردار شرک ونفاق به شدت مومیایی گردیده است تا باشد که سیمای ایمان واقعی تحت پوشش دین خرافی رنگ اشرافی را به خود گرفته و با اشراف دین کذایی دین واقعی از جامعه رخت بربندد . از آنجا که قارونیان و فرعونیان تاریخ دین واقعی را خلاف برآورده شدن امیال شیطانی خود دریافته و استبداد٬ شیطنت و زورگویی های خود را نمی توانستند٬ زیر پوشش دین راستین توجیه کنند . از همین رو نیرو های استکباری در تبانی با بلعمباعوریان تاریخ به مسخ محتوای دین پرداخته و سیمای حقیقی دین را مخدوش گردانیدند .  یکی از اهداف اساسی دین دشمنان  رمز آلود گردانیدن دین به بهانه های مختلف بوده تا حقایق دینی در پشت  دیوار های تقدیس  برای همیش اسیر بماند .  در حالیکه دین از  رمز الوده گی برائت می جوید و بیشتر رو به ساده گی و بی آلایشی ها دارد . از همین رو اکثر پیامبران امی و مردمی بوده و از طبقات پایین   و به تعبیری از میان مردم برگزیده  شده اند که توده ها در همصدایی با خدا به نیابت آنان  لبیک گفته اند .  بیشتر پیامبران  از  میان  زارعین و پیشه وران عادی جامعهٔ بشری  ظهور کرده اند که ظهور آنان  از مرحلهٔ دامداری  در تاریخ آغاز و با  رسیدن انسان به مرحله رشد زراعتی  به نقطهٔ  عطف رسیده است .  چنانکه جنگ هابیل با  قابیل در قرآن  بصورت سمبولیک یکی نمایندهٔ  عصر رمه داری و دیگری نمایندهٔ  عصر زراعتی پس از  عبور از  دورهٔ نو سنگی و عصر برونز است  که در یک سناریوی غم انگیز با کشته شدن  انسان مظلوم در نماد  هابیل  تاریخ  بشریت  وارد  آغاز تازه و مرحلهٔ  چرخشی جدید میگردد .  این در  واقع  سرآغازی است که  شانه های تاریخ  از بار اسطورهها  کم کم  سبک گردیده و  عقلانیت یارای مبارزه با خرافات٬ موهومات و اساطیر را پیدا   نمود .  با به آگاهی رسیدن  آدم  تاریخ  وارد روابط و مناسبات انسانی شده و بعدتر در صحنهٔ حق و  باطل تاریخ در جنگ  نمادین  قابیل با هابیل رخ  بنمود . چرخ های آن سوار بر شانه های انسان  تا تکامل نهایی هستی٬ تاریخ ٬ انسان و جامعه ادامه  دارد .

پس از آن که صف بندی های تاریخی روشن گردید و  داد و بیداد در دو صف متضاد در برابر یکدیگر صف آرایی کردند  .  استبداد بر هستی انسان مظلوم غلبه حاصل کرد و  از  آن به بعد خط نیابت خدا در برابر خط نیابت شیطان آشکار تر گردید .  زر٬   زور و تذویر در برابر نیابت انسان  مظلوم  قرار گرفت .  از آن به بعد روند مسخ و تحریف  سریعتر گردید  تا دستاورد های نیابتی انسان در پردهٔ  اوهام باقی بماند و برگ  برنده را ستبداد در دست داشته باشد .

هدف اصلی استبداد از این عمل مخفی نگاه کردن ارزش های دینی و کور نگاه داشتن مردم از اصل دین بوده است . این نوعی شستشوی مغزی دین داران زیر نام قدسیت پروری دینی بوده است .  به هر اندازه یی که انسان  مراحل تکاملی خویش را پیمود٬ به همان میزان  بر بار رمز آرایی دینی پیچیده تر گردید .  شگفت آور این که  حیرت افگنی های دینی قربانی رمز آلودی آن  گردیده است .  در حالیکه  حیرت افگنی یکی از ویژه گی های  دین است که  دین را بر باور های غیر دینی رجحان میدهد . حیرت افگنی در دین  به همان اندازه با عقل انسان هخوانی دارد که عقل با رمز آفرینی بیگانه است؛ زیرا رمز در پی گشایش اسرار بوده و هر آن در پی جستن راز ها است ٬ گرچند در برابر گشایش هر راز دهها مجهول در مقابلش خودنمایی میکند و اما حس کنجکاوی و عطش جوینده گی او چنان برای نوخواهی و نو پذیری سیراب ناپذیر است که هر گز تلطیف نمی گردد .  در سایهٔ این احساس و درک است که هر آنچه به حیرتش افزوده می شود٬ به همان میزان

به تلاشش افزوده شده -  و بر حیرت اش بیشتر افزوده میگردد .

هدف از رمزآلود گردانیدن دین ایجاد نوعی هراس است که از نزدیک شدن به حقایق دینی و شناختن آنها ممانعت به عمل می آورد . در این صورت دین از جامعه تجرید شده و به قلمرو های خیالی و فراواقعی  صعود میماید . در حالیکه دین برای مهار کردن هستی نازل شده به رهنمایی آن غلبه بر هستی میسر گردد .  از این رو دین بیشتر با عینیت سروکار داشته و گرایش عینی گرایی آن بر ذهنی گرایی آن تسلط بیشتر دارد . در طول تاریخ روحانیون مرتجع و مزدوران دربار ها برای جاباز کردن شان در دربار ها دین را نوعی درباری جلوه داده و ارزش های دینی را در پای سلطان ها ریخته اند . سلطان ها و امیران هم خشکه مقدس نمایی ها با این روحانیون همدست شده اند . خلفا٬ امیران و شاهان برای مومیایی کردن حقایق دینی و درو نگاهداشتن ارزش های دینی از جامعه بیشتر از روحانیون٬ دانشمندان و شعرای خود فروش علاقمند بودند؛ زیرا در زیر چتر دین فضای عیاشی ها و فحاشی را برای خود گسترده تر می یافتند . این خلیفه ها و سلطان ها بودند که شب ها با حاجباب و اراکین دربار مصروف شراب نوشی بودند و شب ها را تا صبح غرق در فحاشی سپری میکردند و اما در روز ژست دیگری به خود گرفته و لاف دینداری میزدند . در این کار چنان مواظب بودند٬ بسیاری ارزش ها را قربانی می نمودند و فرصت سازی میکردند که کمترین زمینه برای افشای هویت اصلی شان باقی نمی گذاشتند . شماری مورخان (۱) دلیل رد شاهنامهٔ فردوسی بوسیلهٔ سلطان محمود را موجودیت سه تصویر برهنه میناتوری برهنه در داخل صفحات آن میدانند که سلطان با دیدن آن ها خشمگین شد و به رد آن پرداخت . بعید نیست که فردوسی از حال سلطان آگاهی داشت و با توجه به آن نقاشی های یاد شده را ضمیمهٔ کتاب خود نمود . چنانچه شعرای هم عصر سلطان در مورد سلطان اشعاری سروده اند که پرده از این واقعیت تلخ را برمیدارد . این گونه رخداد ها در تاریخ استثنا نداشته است . داستان های کتاب هزار و یک شب کمترین گوشه یی از عیاشی ها و فحاشی های خلفای مسلمان نما را بر میتابد که داستان اختطاف  ناصرالدین الله بوسیلهٔ خانمش و نشاندن شخص شبهٔ او بجایش در کتاب « غزالی در بغداد » سناریوی خودسری ها و بی تفاوتی های خلفا را در اوج به نمایش میگذارد .

روحانیون مزدورد در اطراف شاه وظیفهٔ تکفیر و زندیق خواندن روحانیون آگاه و دانشمندان با دیانت را نیز داشتند؛ گرچند من چندان طرفدار نیستم که در جهان اسلام روحانیت را جدا از بدنهٔ دانشمندان گردانید؛  زیرا آن که روحانی است یا غیر روحانی با دانش های دینی٬ علمی و فلسفی زمان شان سر و کار داشته و هر دو به آموزش های همگانی و تخصصی می پراختند . با تفاوت اینکه یکی بیشتر به دانش هایی می پردازد که مایه های دینی داشته و برای بالنده گی های دین موثر هستند و اما دیگری به حوزههای متفاوت تخصصی علم و فلسفی می پردازد که این پراختن معنای جدایی یکی را از دیگری ندارد . روحانی با دانش و دانشمند روحانی دو روی یک سکه اند که یکی بدون دیگری بوده نمی تواند . آنکه روحانی تر است٬ بایست  با دانش تر و آنکه دانمشمند تر است٬ باید روحانی تر باشد . هدف از اطلاق روحانیت نوعی صفایی دادن به یک انسان است که او را با توجه به برگزیده ترین صفات انسانی اش از سایرین جدا گردانیده است . از همین رو در قرآن بهترین و بزرگوار ترین انسان پرهیزگارترین انسان خوانده شده است و مهم نیست که این انسان عجمی باشد یا عربی و یا سیاه باشد و یا سفید .

شماری از آدم های حریص و تمامیت خواه بوده که دین را زیر نام روحانیت و غیر روحانیت  جدا کرده و پردهٔ ضخیمی را میان روشنفکر به اصطلاح روحانی و غیر روحانی یا دینی و غیر دینی  به میان آورده اند . در حالیکه در  حوزهٔ دین روشنفکری جایگاهٔ بلندی داشته و منحصر به دینداری و غیر دینداری یا روحانیت و غیر روحانیت نیست؛ گرچند دینداری و روحانیت گاهی دو مفهوم جداگانه را ارایه میکند؛ اما با آنهم روحانی روشنفکر به مراتب بهتر از روحانی غیر روشنفکر است؛ زیرا نزد خداوند آگاه ترین انسان پرهیزگار هر کسی که باشد٬ با کرامت ترین انسان خوانده شده است .  کلمهٔ روحانیت در اسلام بیشتر جایگاهٔ سیاسی دارد تا جایگاهٔ دینی . شماری ها برای بهره برداری های سیاسی از دین خود را روحانی و به اصطلاح وارث شریعت خوانده اند . در حالیکه بیشترین جفا را زیر این نام مقدس در حق دین روا داشته اند .

دو دستگی های مذهبی در اسلام به نام تشیع  و تسنن که برخاسته از اختلافات سیاسی بوده ٬ نه در اصل دینی و این اختلاف سبب شد تا تسنن به اصل شورایی و تشیع به اصل امامت برگردد . در حالیکه دیدگاهٔ شورایی دامن فراخ تری برای به آغوش گیری دین  و عقل یا دانش های خاص دینی و عقلی  دارد . در این دایره مرز میان به اصطلاح روحانی و غیر روحانی شکننده است و هم دیواری میان تخصص های دینی و غیر دینی را ایجاد نمیکند . روحانیت جایگاهٔ موروثی و خاندانی و وصیتی خود را ترک کرده و جایگاهٔ متحولی را به خود میگیرد و هر شخص با دانش و متقی که با آگاهی های مختلف دینی و غیر دینی آشنایی داشته باشد٬ جایگاهٔ یاد شده برایش اختصاص یافته می تواند .

روحانیون مرتجع بوده که از دین به گونه یی مفاهیم رمز آلود ارایه کرده اند تا دین در حصار آنان باقی بماند و از آن بهره های سیاسی و اقتصادی بگیرند . بدین وسیله از یک طرف به مثابهٔ تیکه داران دین عرض اندام کنند و از سویی هم با استفادهٔ ابزاری از روحانیت دینداران دلسوز و آگاه را با چماق و چوکان بدور برانند تا عرصه ٔ استفاده جویی ها برای شان فراخ گردد . از سویی دیگر با ایجاد نوعی یاس در میان آگاهان  نوعی دین گریزی را در میان مردم بویژه جوانان بوجود آورند تا با این توطیه تفکر در دایرهٔ دین را محدود گردانیده و با کشتن آزادی های فکری دین را در زندان قشریت زندانی کنند .  در نتیجهٔ این توطیه آگاهی های راستین دینی آشکار نگردیده و مردم از اصل حقایق دینی بی خبر باقی میمانند .  در افغانستان امروز جوانان ما سخت در تب و تاب این ناآگاهی می سوزند و فکر میکنند که روحانیون از غیر روحانیون جدا بوده و دینداری هم کار آنان است . در حالیکه معنای دین بصورت کل تجلی خدا در هستی بوده که در یک قانونمندی عام و کلی هستی٬ تاریخ٬ جامعه  انسان در آن شناور بوده و انسان آگاه به مثابهٔ غواص چیره دست توانایی بیشتری برای عبور از امواج  دشوار  زنده گی را دارد  . ارادهٔ انسانی او در نزدیک ترین فاصله با ارادهٔ الهی و فطری در حد فاصل « حبل الورید » قرار گرفته و میزان نزدیکی هر دو اراده ٬  صداقت و تقوا را در انسان رقم میزند . از همین رو شماری ها اراده و ورید را از یک صیغه عنوان کرده اند . شاید بی رابطه یه این نبوده که مولانای رومی  امانتی را که خدا به انسان عرضه کرد٬ تمام موجودات از گرفتن آن ابا ورزید و تنها انسان بود که قبول مسؤولیت کرد و آن را پذیرفت؛گرچند با این کار شتاب آلود خود متهم  به « ظلوم و جهول » گردید و اما دامن تلاش را رها نکرد و به عزم استادن بر سر پای خود استوار گام برداشت و میرود تا بجایی برسد که گرچند به آنجا ها نرسد « آنچه اندر وهم ناید »؛ اما سعی میکند تا به فاصله یی از آگاهی های برتر انسانی نایل آید و خود را با خداوند یعنی آخرین خودآگاهٔ‌ برتر یا به قول عرفا عقل کامل نزدیک تر بیابد . 

آنانکه در تاریخ اسلام ادعای رازداری در دین کرده و لاف دینداری زده اند . بیشتر از هر کسی در کتمان کردن حقایق دینی دست داشته و مسؤولیت واقعی خویش در قبال دین را به حسن صورت انجام نداده اند . جز آنکه دین را رمز آلود تر و حیرت افگنی های آن را سوال برانگیز تر کاری دیگری انجام نداده اند. آنانکه گفته اند « فخر رازی راز دار دین بودی » نه تنها پرده از راز آلودی دین نیفگنده اند؛ بلکه با این گفته های خود هر چه بیشتر دین را رمز آلود کرده اند . در حالیکه دین سرشار از رمز حیرت افگنی بوده و انسان رسالت دارد تا در وادی حیرت آن آگاهانه و استوار گام بردارد که بیشتر رو به سوی کمال دارد وبا بالنده گی هم آویز است . نشهٔ حیرت افگنی چنان شور دارد و راهیان خود را عاشقانه به پیش می کشاند که اندکترین سکوت و ایستایی بهایی کمتر از مرگ نمی خواهد . شور حیرت افگنی رو به سوی حیرت شکنی داشته و با رسیدن در هر وادی شناخت پیش از شکسته شدن خمار نشهٔ قبلی نشهٔ تازه یی او را در آغوش میگیرد . حیرت افگنی به عکس عطش رمز آشنایی ها را در آدمی تحریک نموده و  سراپردهٔ اسرار را یکی پی دیگری از جبین حقایق بر میدارد .  عرفایی مانند مولانای روم که در پی این شور است ٬ سر تا پا رقصان  خیزان بوده و پایکوبان بر زمین در پی رهایی از جبر طبعیت بوده و دست افشان رو به آسمان ها پله به پله تا آستان خدا گام بر میداشت ؛ اما فقهای قشری و رمز افگن که بر دل های شان زنگار ظاهر گرایی خانه کرده و افکار شان در چنگال اصول های خشک و بی روح به زنجیر کشیده شده است . چنان شستشوی مغزی شده اند که گویی تحرک فکری و شور ذهنی در آنان به سنگ مبدل گردیده است و از آنان سنگ فکرانی بیش درست نکرده است ؛ پس در این سنگ ساختار فکر ها منفذی برای تپیدن و جهیدن وجود ندارد . این ها ناگزیر اند تا به اسرار رو آورند و با ایجاد دیوار های  سنگین نگذارند تا فریاد های وجدانی به درون شان راه پیدا نماید . پس بر این  سنگ فکران است تا از حقایق رمزواره های سنگی درست کنند٬ حقایق دینی را در پشت سنگوارههای رمزی پنهان کنند و این رمز آرایی ها را چاشنی چامیدن ها و چاپیدن های خود بگردانند . در حالیکه آغوش حیرت افگن دین بروی آگاهی باز بوده و از همین رو بود که پیامبر حتا نخواست تا احادیثش در زمان خودش جمع آوری شود؛ زیرا او دغدغه داشت تا مبادا بعد از رحلتش قول و فعلش سندی برای قشر  اندیشان برای توجیهٔ ظاهر گرایی دینی شود٬ چین هم شد .  پیامبر به تفکر فردی و جمعی یا فردی و  شورایی ارج میگذاشت و با اتکا به قرآن کریم به « امرهم شوری » بیشتر باور داشت . پیامبر در زمان حیات خود به تفکر شورایی ارج گذاشته و در مهمترین مسایل به مشوره با یاران خود پرداخته و نظریه های اصلح را در دستور کار خود قرار میداد . وجههٔ‌ حیرت افگنی دین در واقع بار غفلت افگنی های ایده ئولوژیکی را بدور افگنده و دین را از صف آرایی های ایده ئولوژیکی رهایی بخشیده و بر فربهی دین بر ایده ئولوژی مهر تایید گذاشته است  . یکی از دلایل ناسازگاری دین با ایده ئولوژی های قشری در همین رمز نهفته است ؛ زیرا ایده ئولوژی گرایی ها دین را گاهی به سوی افراط و زمانی به سوی تفریط رو نموده٬ بر بالنده گی های فکری افسار بسته و پویایی های فکری را مانع میشود ؛ اما دین بستر فراخی برای بالنده گی ها و تحرک فکری دارد که تنها اندیشه های بالنده می تواند در دامان گستردهٔ آن به مانور بپردازد و بس و از همین رو است که دین با حیرت افگنی ها هم آویز و از رمز آلودی ها گریزان است  .

یاد داشت :

۱ – تاریخ بیهقی ٬ در بخشی از کارنامه های حسنک وزیر معزز دربار سلطان محمود   

 

 

 


بالا
 
بازگشت