محمدالله ناقد

 

 

متن سخنرانی محمد الله ناقد ، در مورد عوامل خشونت در خانواده ها – در کنفرانس بین المللی حقوق بشر و بررسی وضعیت کودکان و نوجوانان افغانستان

– شهر هامبورگ –

اول نومبر سال ۲۰۱۲

 

 

بنام آنکه آدم و حوا را ، با عشق آفرید


متن سخنرانی محمد الله ناقد


نظام خانواده یکی از بنیاد های مهم و سرنوشت ساز یک جامعه ء انسانی محسوب می شود. خانواده های سالم و توأم با عشق و محبت میان زن و شوهر، نونهالانی خوبی را در باغ زندگی زرع می کنند، تا ثمرهٔ خوبی را در آیندهٔ یک اجتماع سالم و عاری از جبرو خوشونت به بار بیاورد.
طفل وقتیکه در کانون مهر و محبت مادر و پدر پرورش می یابد استعدادش به خوبی و به طور نورمال رشد و نمو می کند، خود را مصؤن و مطمن دانسته، ودر هنگام جوانی کمبود مهر و عاطفه را ندارد. دارای حوصله مندی و گذشت می باشد و با هم قطارانش تصادم و برخورد نا موزون ندارد و آیندهٔ روشنی را پیش رو دارد.

در خانواده های
ی که غضب و خشونت حاکم است و مرد در خانه به حیث حاکم مطلق و زن چون نوکر و غلام زندگی نموده و از هیچ نوع حقوق و آزادی و مزایای زندگی مشترک بر خوردار نیست و هر روز در معرض توهین و تحقیر و شکنجهٔ روحی شوهر قرار دارد، اطفال این نوع خانواده ها رشد و انکشاف ذهنی بطور نورمال و منظم ندارند.
و با دیدن صحنه های تلخ و پر از کشمکش میان پدر و مادر انگیزه های رشد و تکامل در جهت مثبت در آنها سرکوب می شود و به تدریج خود را محروم و منزوی احساس نموده و در هنگام جوانی رابطهٔ اجتماعی شان با دیگران بسیار ضعیف و سرد گردیده گوشه گیر و کم جرئت بار می آیند.
در سرزمین ما افغانستان بعضی از خانواده هارا عادت برین است که مهر و محبت را از چشم اطفال پنهان نگه داشته و حتی از گفتن کلمات محبت آمیز میان یکدیگر روبروی کودکان شان ابا می ورزند. اما خشونت و لت کوب مادر از طرف پدر مشاجرات لفظی میان هردو روبروی اطفال شان صورت می گیرد. در حقیقت برای اطفال شان درس غضب و خشونت را می دهند.
اگر زن و مرد یکدیگر را از عمق دل دوست داشته باشند و در تمام امور زندگی مشاور یکدیگر بوده و در خوشی ها و نا خوشی ها شریک و هم کار هم بودند . و هر یک نسبت به یک دیگر شان احساس اعتماد و اطمنان نموده این جاست که خانه شان حکم بهشت را به خود گرفته و کودکان از مزایا و خوبی های آغوش گرم خانواده بهره مند می شوند.
بیائید عوامل اساسی خشونت های خانوادگی را به بحث و بررسی گرفته و راه حلهای را در زمینه جستجو کنیم .
(
۱) ازدواج اجباری !
(
۲) چند همسری
(
۳) فقر و تنگ دستی
(
۴) موقیعت نابرابر میان زن و شوهر
(
۵) فرهنگ و رواج های بومی

(۱) ازدواج اجباری !
در اکثر نقاط کشور ما که پدران و مادران از نعمت تعلیم و سواد کا فی برخوردار نیستند و نسبت به خواست و احساسات نوجوانان شان آگاهی درست ندارند و اصلآ علاقه ندارند که به خواست و تقاضای فرزندان توجه نمایند. فقط والدین در تعین سر نوشت پسر و یا دختر تصمیم می گیرند، البته پدران نقش تعین کننده دارند.
در هنگام خواستگاری که مرحلهٔ حساس و مهم زندگی مشترک میان عروس و داماد به شمار می رود، به پسر و یا دختر حق و صلاحیت انتخاب و اظهارنظر را نمی دهند.
و اکثرأ پدران به میل خودشان داماد ویا عروس را به فرزندان دریافت می کنند. حتی در نقاط دور دست و روستائی پسر و یا دخترتا هنگام شب نکاح یک دیگر را نمی بینند.
کم مهری و عدم رضایت از همان شب اول آغاز می شود، چون خلاف میل شان عقد ازدواج صورت گرفته است. داماد بعد از یک مرحله کوتا از عروس فاصله گفته و در فکر جدائی می شود. عروس که در فرهنگ قبیلوی حکم مرغ پر شکسته در قفس را دارد جرئت اظهار ناراضایتی از داماد را به خود نمی دهد وداماد که دلش به جای دیگری بسته است ، به بهانه های مختلف خانمش را مورد خشونت قرار می دهد.
در حالیکه هر دو فقهه حنفی و جعفری و علمای دیگرمذاهب اتفاق نظر دارند، که باید دختر و پسر قبل از ازدواج یک دیگر را بینند ، شروط و قراریک دیگر را روبروی هم مطرح کنند، تا به هر دوی شان اطمینان خاطر و آرامش قلبی پیش شود، و مطمئن شوند که طرف مقابل دچار مریضی و معیوبیتی نیست و از صحت کامل برخوردار است.

متاسفانه خانواده هایی در افغانستان هستند که ملاقات و روابط را تا شب زفاف صفات ننگ و عار خانوادگی دانسته و این را یک نوع سبکی و بی حرمتی نسبت به فامیل های شان تلقی می کنند.
در حالیکه از دیدگاه اسلامی صحبت و ملاقات قبل از ازدواج کدام ممانعتی ندارد، و برای حفظ دائمی پیوند ازدواج توافق طرفین را رکن اساسی یک زندگی مشترک می داند.
وقتی که قرآن کریم کتاب مقدس ما مسلمان ها به صراحت بیان می دارد (که شما برای زنان حکم لباس را دارید)، و هم چنان زنان برای شما لباس اند.
این دیدگاه برای ما چند چیز را در انتخاب لباس می آموزاند
۱، رنگ و زیبایی لباس
۲، ارزش و دوام لباس
۳، لباس به قد و اندام شما مناسب باشد.
۴، شما را پوشیده سازد و نسبت با آن احساس خوشی و آرامش نمایید
۵، یک جوان بالغ با خرد و دارای تعلیمات و سواد کافی مطابق به ذوق خود لباس می خرد.
پس وقتیکه شوهر حکم لباس را به زن داشته باشد.
دختران دوست دارند که شوهر مورد نظر شان از حسن و زیبائی برخوردار باشند.
۲، از نظر خانوادگی و حسب و نصب بهتر باشد.
۳، مطابق سویه دختر باشد ویا پائین تر از آن نباشد که این را در فقهه اسلامی کفو و هم سال بودن می گویند.
۴، وقتی که شوهر مطابق ذوق و خواست دختر بود، او خود را با داشتن هم چو شوهر پوشیده و مصئون حساب می کند. دیگر ضرورت ندارد که به کسی دیگری دل بسته باشد.
هم چنان خانم خوب و دوست داشتنی که یگانه انتخاب  و دلخواه مرد است، حکم لباس زیبا و با ارزش را دارد، که مرد خود را در آن پوشیده و محفوظ حساب می کند. دیگر لزومی ندارد، که مرد با داشتن خانم با جمال، نیک سیرت، با تحصیل ، و مطابق به سویه او هر طرف چشم چرانی نموده و آدم بلهوس باشد.
پس وقتیکه اسلام مرد و زن را لباس همدیگر مثال داده است در انتخاب لباس شیک و بادوام هر دو صلاحیت و آزادی دارند.
در انتخاب عروس و داماد هیچ نوع جبر واکراه از طرف والدین بالای فرزندان شان جایز نیست . باید به پسران و دختران در انتخاب شریک زندگی شان صلاحیت داده شود.

البته مشوره و راهنمایی پدر و مادر در ابتدا ازدواج جوانان رول بسزایی را دارد، از این نباید چشم پوشی کرد. گاهی دیده شده است که ازدواج جوانان به اساس عشق و احساسات جوانی بدون اینکه تجارب و مشوره  والدین را در نظر گرفته باشند با مشکلات روبرو شده است، و محبت ها در میانهء راه سرد شده هست، و با اندکترین بهانه پیوند ازدواج قطع شده است.

پدران و مادران نیز باید به این حقیقت تن دردهند که عشق و محبت، انتخاب آزادنه، و موافقه دختر و پسر شرط مهم و رکن اساسی عقد نکاح هست، نباید با فشار و جبر بالای فرزندان شان بقبولانند.

که عاقبت همچو ازدواج های اجباری – سرانجام فرار از خانه، خودکشی، جدائی و دشمنی را ببار خواهد آورد. و پدران اند که با این کار شان بنای خشونت و زندگی تلخ را برای فرزندان شان اساس میگذارند.

2- از عوامل دیگر خشونت در خانواده ها چند همسری هست:

گرفتن همسر دوم، سوم و یا چهارم باز هم بر میگردد به همان ازدواج نخستین که بدون رضایت فرزند، جبر و اکراه از طرف پدر و مادر صورت گرفته است، مرد مجبور میگردد تا برای نجات از تلخی های زندگی و اشباع غریزه جنسی با میل و رغبت خود بدون اینکه کسی مانع کارش شود به ازدواج دوم اقدام کند در عین حال بنابر حکم رسوم و عادات حاکم در جامعه نمی تواند از همسر اولی رسما جدا شود.

با گرفتن خانم دوم فرزندان زن اول از مهر و محبت پدر چندان برخوردار نمی گردند. زیرا خانم دوم میکوشد تا خانم اولی را یکجا با فرزندانش در نظر شوهر که فرماندهء نظام خانواده است، بد جلوه داده  و هر روز خود را به شوهری که دل باخته اوست نزدیک سازد همین جاست که رقابت شدید و خشونت های گوناگون دامن گیر خانواده شده و تمام این فشار های ناشی از درگیری ها ی خانواده گی را اطفال شان باید بکشند. توهین و تحقیر پدر به مادر شان موجب میشود که نوجوانان مربوط به خانم اولی به تدریج از پدر فاصله گرفته و یکجا با مادر شان صف مخالف را در برابر پدر تشکیل بدهند.

بدتر از اینکه مردانی دارای سه و یا چهار زن که نتوانند عدالت را در میان خانم ها بر قرار کنند و از کنترول این لشکر خانواده گی عاجز بماند، ناگزیر میشوند هر روز به اعمال خشونت آمیز دست بزنند.

و آینده همچو فامیل های چند همسری اکثرا مبهم و تاریک خواهد بود.

اگر روزی هم نوجوانان و جوانان متعلق به همچو خانواده ها به اثر کسب تعلیم موفق شوند به صحنه سیاست راه یابند، و صلاحیتی به آنها سپرده شود از گذشت و بردباری و از حوصله و مهربانی چندان برخور دار نمیباشند، زیرا پرخاش گری و لجاجت، عقده مندی و خشونت را از خانواده هایشان به میراث برده اند.

و عملکرد همچو افرا به اوضاع سیاسی و اجتماعی یک سرزمین تاثیر مستقیم دارد.

بطور مثال اگر رئیس یک اداره در خانه اش مرد خشن و زشت باشد، در دفتر نیز با همکاران و زیر دستانش رویه زشت دارد. و همکارانش از روی خوف به هدایاتش عمل میکند، نه از روی صدق و وفا.

شاید سوال پیش شود که با همین عواقب ناهنجاری که زندگی چند همسری دارد، پس چرا اسلام آن را جایز دانسته است.

در پاسخ باید گفت که قرانکریم شرط عدالت و انصاف را معیار اصلی و مهم در چند همسری دانسته است.

و مردان می دانند، که از عهدهء انجام عدالت عاجز اند، پس چی بهتر به یکی اکتفا نمایند.

تا با اعصاب آرام و فراغت خاطر زندگی نورمال داشته باشند.

در جای دیگر کتاب مقدس ما مسلمانها خاطرنشان میسازد که " هرگز ممکن نیست عدالت میان زنان رعایت شود." زیرا عشق و محبت قلبی را نمی توان میان چند خانم تقسیم کرد.

عشق و علاقه انسان، فقط به یک زن بیشتر میباشد و به دیگران کمتر.

یعنی بصورت غیر مستقیم به ما مسلمانها می فهماند که پس با داشتن یک همسر قناعت کنید.

3- موقعیت نا برابر میان زن و شوهر:

اگر زن از سواد ابتدایی و یا متوسط در برابر شوهر که دارای تعلیمات عالی و آگاه در ابعاد مختلف زندگی امروز است برخوردار نبود، احساس کمبودی میکند و آنچه مرد در خانواده حکم می راند، به آن گردن می نهد.

و همین عجز و ناتوانی زن موجب میشودکه به بعضی از شوهران غرور کاذب پیش نماید و مرد خود را همیشه بادار خانه و خانمش را چون کنیز و خدمه بشمارد. و تمام مسئولیت و صلاحیت خانه را مرد به عهده بگیرد و زن باید دست نیگراو باشد. و گاهی همچو مردان به زنان شان فضل فروشی میکنند و با گفتن کلمات طعنه آمیز و یکجا با تحقیر به همسر که این خود نوع دیگری از خشونت است زندگی مشترک خانواده گی را تلخ و نا مناسب می سازند .به ندرت پیدا میشود شوهران تحصیل کرده و با حکمت می دانند که خانم شان از نعمت خواند ن و نوشتن بی بهره است و مربوط به یک خانواده فقیر و بی نام و نشان است، اما با  روی دست گرفتن شیوه های حکمانه و معقول خانم را آماده فرا گرفتن تعلیم، و آموزش شیوه های زندگی امروزی میسازند و درابعاد زندگی حق زن را ادا میکنند  بدون اینکه، به بی سوادی، و اصل و نصب زن توجه نمایند.

اگر مرد نسبت به زن از سواد کافی برخوردار نبود و متعلق به یک خانواده فقیر بود،  و خانمش نسبت به او از نظر تعلیمات، و آگاهی به مسایل زندگی در حد بالاتر و مربوط به خانواده ثروت مند و مشهور بود زندگی مشترک هم چو زن و شوهر گاهی غیر نورمال می شود.

زن می خواهد از آزادی های مدنی و قانونی برخوردار باشد و به حیث یک عضو فعال بتواند دوشادوش مردان کار و فعالیت نماید. دفتر برود، کار کند، بازار غرض خرید اشیای ضروری برود اما مرد کم سواد و بی دانش که در روستا بزرگ شده است و از امکانات زندگی به طور کافی بهره مند نبوده است، و چندان شناخت نسبت به شرایط اجتماعی امروز ندارد، به خواسته های خانمش موافق نمی باشد، وقتیکه از ارایه جواب های منطقی و قانونی در برابر زن عاجز ماند به غضب و خشونت روی می آورد. می خواهد زن در همه امور از او اطاعت داشته باشد، خوش و یا ناخوش.

در جای که منطق و دلیل نبود جای آنرا خشونت و قهر میگیرد.

اگر زن و مرد هر دو از تعلیمات عالی برخوردار بودند و مربوط به خانواده های هم طراز از نظر فرهنگی و موقعیت اجتماعی بودند، و یک دیگر را عاشقانه و خالصانه دوست داشتند. پس هر دو نسبت به هم دیگر احساس خوشی و راحت میکنند.

به یک دیگر فخر و مباهات میکنند . و خانه به هر دوی شان چون فردوس برین حساب میشود، و چون لباس زیبا در وجود یک دیگر پوشیده و مصئون میباشند.

اگر روزی میان شان ناراحتی پیش شد، یک دیگر رابا دسته های گل می زنند. و با کمال حوصله مندی مشکل پیش آمده را حل و فصل می نمایند.

 و اطفال مربوط به هم چو خانواده ، عاطفه و عشق، مهر و محبت و حوصله و صبر را از والدین شان به ارث می برند زیرا قبل از تولد وقتی که نطقه بوده اند توسط ِ DNA تمام خصوصیت های عاشقانه و مهرورزی و سائر خوبی های پدر و مادر به آنها انتقال یافته است.

یعنی محصول عشق زن و مرد به حساب می آیید. البته تعداد خانواده های که هر دو طرف از فرهنگ عالی زندگی توآم با عشق و مهر برخوردار باشند، چندان زیاد نیست.

اگر زن و مرد هر دو بی سواد باشند و هر دو طرف دوران کودکی و نوجوانی شان را در یک زندگی روستا یی و اطرافی سپری کرده باشند و شغل و پیشه شان دامداری و زراعت است. هیچ اطلاعی از شور و شر زندگی ماشینی امروز ندارند و یک دیگر را سخت دوست دارند، با هم عشق می ورزند، هر دو در یک ارامش روحی بسر می برند. و چون دو روح در یک جسم زنده هستند، خشونت، و غضب اصلآ میان شان جا ندارد. هر لحظه به چهره یک دیگر لب خند می زنند. کودکان مربوط به هم چو خانواده های روستایی و توام با عشق و عاطفه از استعداد خوبی برخوردار اند و در دوران جوانی به مشکلات روانی و ذهنی د چار نمی باشند. چون در اوان کودکی در دامن عشق و مهر والدین بزرگ شده اند و آینده خوبی در انتظار شان است. روستا زادگان دانشمند به وزیری پادشاه رفتند.

 

فقر و تنگ دستی:

خانواده هایی که دو چار فقر و بیچارگی هستند و هیچ نوع در آمد مالی ندارند، وضعیت شان از نظر روحی و ذهنی نورمال نمی باشد. صبر و حوصله کافی میان اعضای خانواده محروم و بی بضاعت موجود نیست. خواست و تقاضای خانم برای شوهر خوش آیند نیست و با اندکترین نزاکت در برابر هم از خشونت کار می گیرند و گاهی هم دیده شده است که زن و یا شوهر برای تسکین رنج های ناشی از فقر و تنگ دستی به مواد مخدر روی می آورند. در هم چو خانواده ها اطفال از نظر مادی و فکری رشد مناسبت ندارند و خواست و تقاضای شان از طرف والدین برآورده نمی شود، و اطفال احساس کمبود و محرومیت از نعمات مادی زندگی را در خود پیدا می کنند. احساس حقارت و انزوا از دیگران در آنها رشد می کند.

پدران و مادران مربوط به خانواده های بی بضاعت چون توان عملی کردن آرزو های بلند پرواز انه نونهال های شان را ندارند و ناگذیر می شوند برای خاموشی آنها از تهدید و خشونت کار بگیرند تا چیزی از آنها خواسته نشود. اطفال مربوط به خانواده های محروم با دیدن هم قطاران شان که مربوط به طبقه مرفه و ثروتمند جامعه هستند، به یک نوع عقده ای روانی د چار می شوند و انگیزه های تضاد و خشونت طبقاتی از اوان کودکی نسبت به آغازاده های قشر سرمایه دار و طبقه ی حاکم که از همه نوش و نعمات زندگی به گونه و افر بهره مند اند در آنها رشد می کند و در هنگام جوانی سالیان درازی این حس بد بینی نسبت به طبقات بالای جامعه در ذهن جوانان که دوران محرومیت را تجربه کرده اند باقی می ماند.  دوره  هایی را به یاد می آورند که در ایام عید و روز های خوشی که دیگران با زیب و آرایش مادی خود را جلوه می دادند ولی آنها چیزی برای خوردن و لباس برای پوشیدن نداشتند، صحنه به ذهن شان تداعی می شود که گرسنه به خواب می رفتند، وقتی که نیمه شب، به یاد پارچه نان بیدار می شدند و مادر را صدا می زنند.

مادر از نهایت تنگ دستی و مجبوریت آنها را خاموش می سا خت ودوباره با شکم گرسنه به خواب می رفتند دوران کودکی برای مردان سنگ تهداب بنای آینده شان محسوب می شود، باید ما پدران و مادران در هر مستوایی از زندگی که قرارداریم سعی ورزیم تا به هر قیمتی می شود کودکان مان را در محرومیت قرار ندهیم که جبران آن در آینده ها دشوار خواهد بود.

5 فرهنگ ورواج های بومی 

در فرهنگ بومی و رواج های سنتی وکلاسیک قبیلوی در بعضی از مناطق افغانستان جبر وخشونت را که به زنان روامی دارند به آن افتخار می کنند و مردان در روستاها می گویند اگر زن از شوهر نترسید آن شوهر مرد نیست.

یعنی حتمآ باید زن چون کنیز وغلام درچنگ مرد قرار داشته باشد. هرچه دلش خواست همان را انجام بدهد .در مناطق عقب افتاده سرزمین ما به زن هنوزهم کلماتی مانند (عاجزه) است یعنی نسبت به انجام امور دنیایی عاجز است (سیا ه سر) یعنی همیشه در پرده ظلمت وتاریکی پوشیده باشد وکدام هویت و شخصیت را به آن قایل نیستند <ای> اگرشوهر زنش راصدا بزند نباید نام آنرا بگیرد فقط  ای صدا بزند همه این کلمات تحقیرآمیز به خانم ها خود راهی است به سوی خشونت های وحشیانه درخانواده های بومی.  مهمتر از همه در خانواده که دختر تولد شود مثل اینکه درمیان اعضای خانواده روز ماتم وغم فرا می رسد، حتی پدر دخترمورد طعنه مردان قرار می گیرد بی خبر ازینکه پیامبر اسلام فرموده است در خانه که دختر تولد می شود هفت ملک به سلامش می آیند واگر پسر تولد شود یک ملک به سلام آن می آید مقام دختر در اسلام به پیمانه یی  ارزش مند است که کتاب آسمانی ما مسلمانها با فرمان قاطع وکوبنده اش مردان عرب بادیه نشین را از کشتن دختران وزنده به گور کردن بشدت منع نمود .

اعراب بدوی عصر جاهلیت راعادت به این بود که پیش از نوزاد خندق یا حفره را آمده می کردند و زن را هنگام زایمان بالای آن حفره قرار می دادند. اگر دختر به دنیا می آید باید مستقیم در حفره سقوط کند واز بین برود. اگر پسر بود فورآ در آغوش می گرفتد وبه جشن و شادی می پرداختند. روزی یکی از یاران پیامبر اسلام هم زمان به خنده پرداخت وگریه کرد .

پیام بر اسلام پرسید چرا؟

گفت یا رسول خدا همین لحظه صحنه یی به یادم آمد که دخترخورد سالم از ریشم می گرفت وبه سویم خنده می کرد . وصحنه دیگر مرا تکان می دهد وقتی که دخترخورد سالم را زنده به گور می کردم از دامنم کش می کرد وگریه می کرد تا نجاتش بدهم . چقدر دردآوراست که آدم قسی القلب دخترش را که توته جیگرش حساب می شود با دستان خود زنده به زیر خاک مدفون نماید. هنوزهم خشونت بالای دختران به اشکال دیگری در بعضی از مناطق روستایی وسرحدی کشورما که همان میراث شوم دوران جاهلیت است ادامه دارد .

و به گونه های ذیل انجام می شود.

1 دختر در شیر خواه رگی به پسرکاکا و پسر خاله یا دیگر خویشاوندان والدین نامزاد می شود. وبا انداختن چادر سبز به گهواره دختر به فامیل داماد شیرینی می دهند . آیا این سلب آزادی وتحقیر شخصیت دختر نیست؟ آری جفای بزرگی است که در حق دختر روا می دارند. دختری که در دوران کودکی نامزاد شده است نا گذیر است در دوره جوانی به این رسم جاهلی ودور از مدنیت وحقوق زن تسلیم شود درغیرآنصورت به شکنجه وتهدید پدردچارمی شود.

2 ختم درگیری های میان  دوقوم با دادن وگرفتن دختران صورت می گیرد یعنی دختران چون مرغ پر شکسته میان دو قوم داد وستید می شوند.

3 گرفتن نام خانم ویا دختر در یک فامیل بومی ننگ وعار تلقی می شود وبه هیچ کس اجازه نیست نام خانم کسی را ولو برای ثپت نام در دفتر سر شماری وسند هویت باشد به صراحت بگیرد. اما در همان منطقه مردم به افتخار نام زنان ودختران پیام بر اسلام را می گیرند .

متاسفانه در کشور ما افغانستان بسیاری از اوهام وخرافات را در ابعاد مختلف زندگی رنگ مذهبی ودینی می دهند و رواجهای عقب مانده و بومی شان را با دین یکجا می سازند.

در حالیکه دین اسلام فرسنگ ها راه از رسوم جاهلی مردم فاصله داشته و برای پاک سازی عنعنات خلاف موازین دینی وانسانی مبارزه می کند .

امیدوارم متن سخنرانی بنده مورد توجه ودقت دوستان قرار گرفته وباعث ضیاع وقت شان نه شده باشم

 

با عرض حرمت

محمدالله ناقد

ریس انجمن فرهنگی واجتماعی سراج

اول نوامبر سال 2012

 هامبورگ  جرمنی

 

 


بالا
 
بازگشت