مــاه آینده پـدر میشـــوم

 

 

صبورالله سیاه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

هر که نامهای هفت جوان افغانستان/ پناهنده سویدن را در روزنامه های اروپا میخواند، شاید بیندیشد: اینها یا قهرمانان پیروزمند جهان ورزش هستند، یا در کدام دانشگاه به بلندترین جایگاه اکادمیک رسیده اند، یا در گستره هنر و فرهنگ دستاوردهای چشمگیری دارند و می ارزد در برگه نخست همه رسانه های جهان بدرخشند:

رفیع بهادری (25 ساله)، عزیز احمد محمدی (33 ساله)، رستم غفوری (21 ساله)، هدایت رحمتی (20 ساله)، مرتضا افضلی (20 ساله)، ضیا محمدی (20 ساله)، صلاح الدین هاشمی (20 ساله)

به دنبال نامها میخوانیم: به گناه آزار زبانی، روحی و پیکری، و تجاوز جنسی گروهی به یک مادر که سهمگینترین ترین و بزرگترین شکنجه یک زن در تاریخ سویدن پنداشته میشود، بازداشت شده و اینک در پشت میله های زندان نشسته اند.

رفیع بهادری سرگروه، سازمانگر و آدم شماره یک این کارنامه، دارای زندگینامه رنگینتر از همدستانش است. به گفته پلیس، این جوان که در شناسنامه "بیست و پنج ساله" نوشته شده، سی سال دارد.

 

پیشـه و پیشـینه

رفیع بهادری آموزشهای نخستین را در مدرسه دینی کابل و آموزشهای برتر را در "مدرسه بین المللی اسلامی مدینه - عربستان سعودی" در رشته اسلامشناسی فراگرفته است. نامبرده که روز هژدهم اکتوبر 2002 با مادر و پدر به سویدن آمده، خود را "بچه باز" میخواند، نه دوستدار دخترها و زنها؛ یکی از معشوقه هایش او را در نقش "سوداگر دخترها و زنها به مردان" میشناسد، و زنجیره ریکارد پرونده های دامنه دارش در دستگاه پلیس نشاندهنده رازهای دیگر نیز اسـت:

1) بیست و چهارم می 2004: رانندگی بدون لایسنس و زیر پا ساختن قانون

2) ششم سپتمبر 2006: فریبگری، دستکاری در اسناد رسمی، دروغگویی و نیرنگبازی با دستگاه پلیس و اداره امور مهاجرین

3) یکم سپتمبر 2009: فشار و آزار (زبانی، روحی و جسمی) و تجاز جنسی. او دختری را از خانه اش به جای دوردستی برده و دشنام زنان گفته بود: روسپی نفرین شده! بدکاره نژادپرست! اگر فرمانبردارم نباشی، میکشمت

4) سیزدهم اپریل 2008: فشار و آزار (زبانی، روحی و جسمی) و نیز شلاق کاری مردی که دوست خواهرش بود. رفیع هنگام زدن و زخمی ساختن این مرد با کمربند دارای پارچه های آهن میگفت: بیناموس! تو میخواهی "بایفریند" خواهر من باشی؟

5) سی و یکم جولای 2008: تجاوز جنسی به دختری که روزهای 23 و 24 می 2008 قربانی هوسرانی وی گردیده و بیشتر از دو ماه پنهان مانده بود.

6) پنجم اپریل 2009: نقش کلیدی در داد و ستد کالای دزدی که در دسمبر 2007 و جنوری 2008 رویدست گرفته شده بود.

7) بیست و یکم اکتوبر 2010: داد و گرفت مواد مخدر،تجاوز جنسی، رانندگی بدون لایسنس در بیخودی، و زیر پا کردن قانون شهروندی

8) شام دوم دسمبر 2011: سازماندهی تجاوز گروهی هفت ساعته بر بانوی جوان دارای دو کودک با شکنجه، پیشرفته ترین شیوه های شکنجه و آزار زبانی، روحی و جسمی

9) ششم دسمبر 2011: آزار (زبانی، روحی و جسمی) به چند شهروند، کاربرد غیرقانونی مواد مخدر، رانندگی بدون لایسنس و زیر پا کردن قانون شهروندی

پانزده ساله یی که بیست ساله بود

گرچه پدر و مادر رفیع میگویند: "پسر ما هنگام رسیدن به سویدن در هژدهم اکتوبر 2002، چهارده سال و هفت ماه داشت"، کارمندان دستگاه پلیس و دادگاه به این باور اند که وانمود ساختن "تقریباً پانزده سالگی از سوی خانواده" در سال 2002، خیلی هشیارانه و دوراندیشانه بوده است.

بر پایه آگاهیهایی که نیاز به پژوهش بیشتر دارند، رفیع بهادری ده سال پیش، نه پانزده، بلکه بیست سال داشت، ولی جوانتر نمایانده شده بود تا بتواند از مزایای بیشتر قانون برخوردار گردد. در فیسبوک خودش میخوانیم: "1999 – مدرسه بین المللی اسلامی عربستان سعودی." به اینگونه، هنگام فراغت از "مدرسه مدینه" باید دستکم شانزده ساله بوده باشد.

رفیع که در جریان هشت سال گذشته، بیشتر از هشت بار بازداشت، زندانی و آزاد گردیده، شامگاهان دوم دسمبر 2011 از یک بانوی بیست و نه ساله (و مادر دو کودک) که دوست و مددگارش بود، خواست برای اشتراک در بزم خوشی از سوی پناهندگان افغانستان به اپارتمانی در گوشه کمپ مهاجرین بیاید و "مهمان خاص" آن شام باشد.

هنگامی که مهمان آمد، به جای رفیع بهادری با دوازده جوان خشمگین رویارو یشد. آنها کف میزدند و همآوا میخواندند: "روسپی مردار! روسپی مردار! روسپی مردار!" مهمان شانس پرسش و گفتگو نیافت، زیرا چشم بر هم زدن جامه هایش را پاره پاره از تنش بیرون کشیدند. یکی دست بر دهانش گذاشت و دیگران با شکنجه های فراوان به او تجاوز گروهی کردند.

 این ماجرا بیشتر از هفت ساعت به درازا کشید. در پایان رفیع آمد و همینکه دید "مهمان" از سر تا پا زخمهای خونچکان دارد، جلو دوستانش را گرفت و خودش با سر دادن ترانه "روسپی مردار! روسپی مردار! روسپی مردار!" بر او تجاوز کرد.

پلیس با دست یافتن به چندین سر نخ، گمان میبرد که شمار تجاوزگران به دوازده میرسید. در میان کسانی که آنجا بودند، عظیم اخلاقی (21 ساله از افغانستان) به زودی آزاد گردید، و دو جوان دیگر (هردو از افغانستان) که یکی به آشپزی و دومی به فلمبرداری از جریان تجاوز گماشته شده بودند، سرنوشت پرسش انگیز دارند.

با آنکه هفت تن از بازداشت شدگان اعتراف به گناه کرده اند، آشپز هنوز هم به پلیس میگوید: "گواهی میدهم که آن شب سرگرم پخت و پز بودم و هرگز چنین کاری رخ نداده است؛ زیرا من چیزی ندیده ام." برگه طب عدلی میگوید: آشپزی که در "اسناد درخواست پناهندگی" خود را شانزده ساله وانمود کرده، بیست سال دارد.

تبهکاران جهان متحد شوید !

عزیز احمد محمدی، رستم غفوری، هدایت رحمتی، مرتضا افضلی، ضیا محمدی، صلاح الدین هاشمی و رفیع بهادری، از پنج گوشه گوناگون (شمال، جنوب، شرق، غرب و بخش مرکزی) افغانستان می آیند. آنها ثبوت کردند که در راه پیاده ساختن نقشه همگانی شب دوم/ سوم دسمبر 2011، مرزهای شخصی، زبانی، نژادی و سمتی را به رسمیت نمیشناسند، و پیوند "وحدت ملی" شان، بسا استوارتر از فاصله "اختلافات معمول" میان آنهاست.

رسـتم در جنگل

عزیز احمد محمدی که در تابستان سال 2010 از یونان به سویدن آمده و همسر و چهار فرزندش را در افغانستان رها کرده است، میگوید: "رفیع بهادری دوست نزدیک من است. او به ما گفته بود: امشب برای همه تان یک زن فاحشه را می آورم. هر چه میخواهید، کنید." ولی رفیع با چهره خندان و شادان میگوید: "نه! فاحشه نیست، زن خوب است. وقتی دیدم که دوستانم با او چنین و چنان کرده اند، آزرده شدم."

یکی از همسایگان به رسانه ها گفت: "اگر پلیس اندکی دیر میرسید، این هفت جوان که به جستجوی "شکار زخمی"  شان در گرد و پیش اپارتمان سرگردان بودند، شاید دست به کار دیگری نیز میزدد. قربانی در ته زباله دان بزرگی پنهان شده بود."

رستم غفوری که بیست و یک سال دارد، با دیدن پلیس از آنجا گریخت و سه شبانه روز را در جنگل سپری کرد. او نیز به گمان اینکه بخشیده خواهد شد، خود را به پلیس سپرد و گفت: "باور کنید هفده ساله هستم."

هر چه زودتر آزادم کنید!

در گروه پیشگفته که همه باید پنج تا شش سال زندانی باشند، رفیع بهادری یگانه "گنهگار خوش چانس" نام گرفته است، زیرا پس از سپری کردن شش سال زندان از خاک سویدن برون رانده نخواهد شد. در قانون آمده است: پناهگزینی که هنگام پا گذاشتن به سویدن پایینتر از "سن قانونی" باشد، نمیتواند ازین سرزمین برون رانده شود.

در رسانه ها آمده است: هنگامی که داوران دادگاه رای فرجامین را خواندند و به آواز بلند گفتند: "رفیع بهادری: پرداخت 175000 کرون سویدی جبران خساره به قربانی و شش سال زندان"، او درخواست زیرین را به داوران پیشکش کرد:

از دادگاه خواهش میکنم، هر چه زودتر آزادم سازند؛ زیرا ماه آینده "معشوقه" هفده ساله ام "ایلین مولر" کودکی به دنیا می آورد و من پدر میشوم. اجازه دهید شادمانی پدر شدن را در هوای آزاد بیرون از زندان احساس کنم.

 

[][]

کانادا، نزدهم می 2012

 


بالا
 
بازگشت