سیدهمایون شاه عالمی

 

ادبیات دری

قسمت چهارم

اصول نویسندگی

 

و اینک قسمت نهایی اصول نویسندگی را که توسط پوهاند دکتور عبدالقیوم (قویم) تحریر و پس از اهتمام توسط احمد فهیم (قویم) در چاپخانۀ خجندیان در سال 1385 خورشیدی در کابل اقبال چاپ یافته است ، تقدیم دوستداران ادبیات دری مینمائیم.

 

بخش چهارم

چگونگی نوشتن گزارش

گزارش عبارت است از دادن اطلاعات سازمان یافته یا نظر مشورتی در امری که بر مبنای آن اتخاذ تصمیم آگاهانه برای تصمیم گیرنده، امکان پذیر باشد.

     معمولاً گزارشها منعکس کنندۀ محتوا و نتایج مطالعات و تحقیقات ، نحوه و میزان پیشرفت اجرای برنامه ها و دستورات، پیامد ها و بازتاب فعالیتها میباشد.              گزارش واسطه یی است میان پژوهشگران و مجریان طرح ها از سویی و مدیریت از سویی دیگر و تا حد زیادی بازتاب کیفیت کاری است که از آن خبر میدهد.

در بسیاری از طرح ها و برنامه های عمده و وسیع ، سیر پیشرفت مجموع کار و همچنین نتایج کار هر یک از افراد گروه در مراحل گوناگون باید معلوم باشد و در عین حال مشکلات و موانع مشخص شود. افراد گروه تا آنجا که وابستگی و ارتباط کاری شان اقتضا میکند، باید از میزان پیشرفت و نتایج فعالیت یکدیگر باخبر گردند. علاوه بر گزارش نهایی، به گزارشهای ادواری یا مرحله یی نیز نیاز خواهد بود. این گزارشها در جلساتی مطرح میشود و به ایجاد زمینه همکاری بیشتر و همچنین نظارت مستمر بر کار، کمک میکنند و در عین حال مدیریت را در جریان عملیات قرار میدهند. به گونه یی که با موقعیتی دور از انظار روبرو نشود و بتواند به موقع ، چاره جویی کند و حتی تغییر مسیر دهد. در گزارشهای نهایی ، از این گزارشهایی دوره یی یا مرحله یی ، البته با افزایشهای ضروری جدید در نتیجه گیری های نهایی استفاده میشود.

 

انواع گزارش:

گزارشها را میتوان با درنظرگرفتن وجوه مختلف از لحاظ نحوۀ ارائه ، هدف، زمان، محتوا، شکل و.... به انواع مختلف تقسیم کرد. گزارشها از حیث نحوۀ ارائه به دو قسمت کتبی و شفاهی تقسیم میشوند. همچنین میتوان گزارش را از حیث مقدار به گزارش کوتاه و مفصل تقسیم کرد. همینگونه نیز گزارش را به دستهء اطلاعاتی یا اطلاعی ، تحقیقی و تحلیلی تقسیم میکنند:

1.   گزارش اطلاعی:

در گزارش اطلاعی گزارشگر اطلاعات لازم، اعم از آمار و ارقام را در اختیار گیرنده گزارش قرار میدهد، بدون آنکه در بارۀ مطالب گزارش، توضیح بیشتری دهد یا به تفسیر و تحلیل اطلاعات بپردازد.

2.   گزارش تحقیقی:

این گزارش بر پایۀ تحقیق و بررسی استوار است. این نوع گزارشها گاهی صرفاً پژوهشی هستند و گاهی نحوهء بهره برداری از تحقیق را نیز مورد توجه قرار میدهند.

3.   گزارش تحلیلی:

این نوع گزارش را میتوان کاملترین نوع گزارش دانست؛ زیرا آمیخته یی از گزارش اطلاعی، و تحلیلی است که با تجزیه و تحلیل و تفسیر مطالب همراه است.

ویژگیهای یک گزارش برازنده و موفق:

هر چند گزارشها از نظر منظور و هدف ، نحوۀ تهیه و ارائه با یکدیگر متفاوت هستند، در این نوشته چند نکته را یادآوری میکنیم که شامل تمام گزارشها میشود و رعایت آنها برای ارائه یک گزارش خوب و موفق و برازنده میتواند مؤثر باشد:

1.   گزارش باید صرفاً منعکس کنندۀ حقایق باشد و در هیچ موردی ، اطمینان نابجا و غیر مستند ندهد. گزارش باید حاوی اطلاعات لازم و کافی باشد و از هرگونه مطلب غیر ضروری و یا غیر مفید دور باشد و به طور صحیح، تنظیم و تقسیم بندی شده باشد.

2.   گزارش نباید خیلی طولانی و مفصل و نه خیلی کوتاه1.   گزارش اطلاعی:

 و موجز باشد، یعنی به اندازۀ مفصل باشد که همه نکات قابل ذکر را دربر گیرد و از طرفی در خواننده ایجاد ملال و خستگی نکند، بلکه رغبت و علاقۀ او را به خواندن و مطالعه برانگیزد تا خواننده آنرا به طور دقیق و جزء به جزء درک نماید.

3.   گزارش در بر گیرندۀ ابتکار و تازگی باشد، بر علاوه ارائه واقعیتها به رهنمایی درست بپردازد و توان حل مسائل و مشکلات را داشته باشد و برای ازدیاد معلومات کمک کند.

4.   گزارش باید بر اساس تفکر صحیح و منطقی تدوین شده باشد و از حدس و گمان و تخمین، غیر مستند دور باشد تا بخواننده معلومات نادرست انتقال داده نشود و در مطالب آن تضاد و دوگانگی راه نیاید.

5.   گزارش باید از اظهار نظر صریح و قطعی در بارۀ مسائل مشکوک و اظهارات مبهم دور باشد.

6.   نقل و قول ها باید بدون تحریف و با دقت تمام آورده شود.

بخشهای متمایز گزارش:

هر گزارش از چند بخش جداگانه تشکیل میشود:

1.   در بر گیرندۀ جلد، عنوان، فهرست مطالب است.

2.   محتوای گزارش که شامل مقدمه یا پیش درآمد، متن گزارش و نتیجه گیری است.

 3.    پایان گزارش که شامل پیوستها یا ضمایم، توضیح اصطلاحات و فهرست مراجع میباشد. لازم به یادآوریست که این ساختار مربوط گزارشهای مفصل است. البته در گزارشهای کوتاه بخش اول و دوم حذف می گردد و یا اگر ذکر آنها ضرور باشد، بسیار مختصر نوشته میشود.

       اکنون در بارۀ یکی از این بخشها به صورت موجز معلومات ارائه می گردد.

1. بخش اول گزارش که میتوان آنرا ساختار بیرونی نامید، دربرگیرندۀ این اجزا می باشد:

الف – جلد: برای اینکه گزارش در بین اوراق و اسناد دیگر دفتر گم نشود، باید آنرا در داخل یک جلد یا پوش گذاشت. عنوان گزارش بر روی جلد در چارچوب یک شکل مستطیل مانند، طوریکه آن شکل بریده شده، معلوم شود. 

پوشی که برای جا دادن گزارش در نظر گرفته میشود، اگر سفید نباشد ، بهتر است ، زیرا پوش از اوراق گزارش تمایز نمی شود. گزارش قبل ازینکه در داخل پوش محکم شود، باید مطابق معیار نوشته یا تایپ و یا کمپیوتر گردد.

گزارش بر یک روی صفحه چاپ یا نوشته شود و هر ورق شماره گذاری گردد و کوشش به عمل آید تا مشخصات گزارش در صفحۀ عنوان نگاشته شود.

ب – صفحه عنوان: در صفحه اول ، مشخصاتی از قبیل عنوان گزارش، نام گزارش نویس، نام اداره یی که گزارش آن فراهم میشود، تأریخ نوشتن گزارش و مانند اینها درج گردد. اگر گزارش اداری و فنی به هدایت مقاماتی صورت میگیرد، باید یک صفحه برای ذکر این مسأله تخصیص یابد و ضمن نام مقام دستور دهنده برای تهیه گزارش، هدف اصلی گزارش ، زمانیکه تهیۀ گزارش را دربر گرفته و نام اشخاصی که از آنها معلومات اخذ میشود، ذکر گردد.

ج- پیشگفتار: پیشگفتار از اجزای ضروری یک گزارش نیست و با متن گزارش ارتباط مستقیم ندارد، بلکه بعضی مشکلات و موانع پیش آمده در جریان کار و تهیه گزارش از انجام یافتن برنامۀ کاری ذکر میشود.

د- فهرست مندرجات: در فهرست عنوان های اصلی نوشته میشود، اما اگر لازم باشد عنوانهای فرعی نیز ذکر شود، باید آنها را حد اقل به فاصلۀ یک سانتی متر بیشتر از عنوانهای اصلی از سمت راست صفحه قرار داد.

2. محتوا یا متن گزارش:

مهمترین قسمت گزارش را این بخش تشکیل میدهد، زیرا آنچه در بخش اول و سوم آورده میشود، جز آسان کردن کار گیرنده یا نویسندهء گزارش، کدام نقش دیگر ندارد. اگر در ابتدای یک گزارش ، فهرست مندرجات و یا پیشگفتار آورده میشود و یا در ضمیمه، جدولها و یا نمونه های چند می آید، تنها برای آن است که به درک مطالب اساسی گزارش کمک کند و تسهیلاتی برای خواننده در بررسی موضوع فراهم نماید. در واقع بخشهای دیگر ، توضیحی بر متن گزارش شمرده میشوند. این بخش دارای سه جزء میباشد:

الف) مقدمه: با خواندن مقدمه نویسندۀ گزارش ، (خوانندۀ گزارش ) میتواند  به مسأله مورد پژوهش ، سابقۀ ذهنی پیدا کند و با آمادگی و روشن بینی بهتری متن گزارش را مورد مطالعه قرار میدهد. بهتر است زمانی نویسنده شروع به نگارش مقدمه بکند که متن گزارش کاملاً تهیه و فراهم شده باشد.

ب) متن:  برای تنظیم متن گزار، نخست باید بین مطلب پراکنده ارتباط فکری برقرار ساخت. این کار را در اصطلاح گزارش نویسی، فصل بندی می نامند. اگر چه تقسیم کردن گزارش به فصول مختلف ، از اهمیّت خاصی برخوردار است و خود نوعی نظم دادن به مطالب و طبقه بندی آنها محسوب میشود، اما از آن مهمتر ، انتخاب عنوان برای فصل هاست. در انتخاب و طبقه بندی آنها باید دقت بسیار نمود، زیرا همین عناوین است که میتواند برای گیرندۀ گزارش در دریافت مطالب و پیدا کردن راه خود در انبوه مسایلی که مطرح میشود، مؤثر واقع شود. رویهمرفته متن گزارش از حیث محتوا و مضمون این مطالب را دربر میگیرد:

-  بررسی و تحلیل دقیق مسأله     

- بیان سیر تاریخی با توجه به گزارشها و بررسی های قبلی

- بیان مسیر بررسی و طرح فریضه ها

- نکات مثبت و نتیجه بخش بررسی

- آخرین اطلاعات بدست آمده دربارۀ موضوع مورد بررسی.

ج – نتیجه گیری: گزارش در پایان کار خود، با توجه به زمینه یی که در متن ایجاد کرده و بر اساس اطلاعات گرد آوری شده ، به نتیجه گیری میپردازد. و در این قسمت از ذکر مطالب جدید باید خود داری کرد، بلکه فقط کوشش نمود تا مطالب ذکر شده در متن مورد تأیید قرار گیرد.

3. پیوستها یا ضمایم گزارش: در صورتیکه آوردن بعضی جدول ها یا توضیحات دیگر بنا بر دلایلی در متن گزارش ممکن نباشد، میتوان آنها را در بخش پیوستها یا ضمایم گزارش آورد. به طور کلّی ارائه ارقام و شواهد در متن اصلی گزارش چندان پسندیده تلقی نمی گردد، بنا بر آن بهتر است دلایل، شواهد تفصیلی، جدولهای طولانی ، اسناد منقول از مدارک دیگر، در انتهای گزارش ، واژه نامه و فهرست منابع قرار گرفته می تواند. 

خلاصۀ گزارش: از آنجایی که بعضاً کسانی که گزارشها به آنها تقدیم میشود، بسبب نداشتن وقت کافی و مفصل بودن گزارش، نمیتوانند گزارش را به تمامی مطالعه نمایند، مخصوصاً مقدمات عالی و آنانی که در رأس اداره ها قرار دارند، بنا بر آن باید علاوه بر ارائه گزارش،

خلاصۀ از آن نیز تهیه گردد و در اختیار آن مقام قرار داده شود. نکاتی که رعایت آنها در نوشتن خلاصه ضروری می باشد، اینها اند:

-    خلاصه معمولاً به زمان گذشته بیان میشود، زیرا به کاری که انجام شده است ارجاع داده میشود.

-    خلاصه در حقیقت نسخۀ کوچکی از گزارش میباشد و به خواننده امکان میدهد که سریع و دقیق در مورد گزارش ابراز نظر کند.

-   خلاصه باید بیشتر به نتایج بپردازد تا به جزئیات.

-   در خلاصه باید از جمله های کوتاه و ساده استفاده کرد.

-   تمام ِ خلاصه باید در یک پاراگراف گنجانیده شود. مطالب این پاراگراف باید بهم پیوسته باشد ، نه بصورت یک سلسله جملات نا مربوط.

-   استفاده کردن از مخفف ها و اصطلاحات ممکن است به خلاصه کردن مطلب کمک کند و در صورت ضرورت میتوان از آنها استفاده کرد، مشروط بر آنکه قابل درک باشند، مثلاً به    برای خواننده به سادگی قابل درک است.( Kg و به جای کیلو گرام ( (cm) جای سانتی متر   با آنهم لازم است اگر از مخفف ها استفاده میشود، یک بار شکل کامل آن توضیح گردد، سپس از آنها استفاده صورت گیرد.

چگونگی ِ یک خلاصه خوب: یک خلاصه خوب دارای ویژگیهای ذیل میتواند باشد:

-  مختصر بودن : یک خلاصه نباید از یک بیستم تا یک دهم طول کل گزارش تجاوز کند.

-   صحت و درستی : باید خلاصه با اصل گزارش تطبیق شود تا بروز نادرستی محسوس نگردد.

-  وضوح و روشنی: یعنی مطالب خلاصه به آسانی قابل درک باشد.

 

اجزای ساختاری یک خلاصه:

 

1-  معرفی موضوع

2-  روش مورد استفاده

3- خلاصه نتایج

4- بحث های اساسی و پیشنهاد های معقول.

 

انواع خلاصه ها:

 

) دراین نوع خلاصه ها ، ماهیت مسأله، روش Informative11- خلاصه های اطلاعاتی  (

 استفاده شده در حل آن نتایج حاصل شده مشخص میشود.

 

  یا تشریحی: این خلاصه ها بیان کننده موضوع  (Descriptive)2- خلاصه های توصیفی

گزارش ها است و برای خواننده مشخص میکند که آیا لازم است تمام گزارش را بخواند یا به

خواندن خلاصه اکتفا کند.

 

پایان قسمت چهارم

 

سید همایون شاه (عالمی)

19 نوامبر 2012 م

افغانستان

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت سوم

 

و اینک بخش سوم کتاب اصول نویسندگی را که آقایی عبدالقیوم (قویم) نگاشته اند و پسر شان آقایی فهیم (قویم)  به چاپ رسانیده اند، به دسترس علاقمندان قرار میدهیم.

مطالبی در بارۀ نویسندگی

مقصود از نویسندگی یا نگارش، اتخاذ روشنی است که بر اساس آن یک نوشته، اعم از مقاله، گزارش، مکاتیب اداری و رسمی، پیشنهاد ها و امثال آن ، به صورت درست و عاری از نواقص و غلطی صورت میگیرد، با آنکه در این مورد یک رهنمود قطعی را به مشکل میتوان ارائه کرد و نویسندگان، روشهای متفاوتی خواهند داشت، با آنهم میتوان به بعضی موارد اشاره نمود:

مرحلۀ اول، فرا گیری شیوۀ خط یا راه و رسم درست نویسی حرفها و کلمه ها و مراعات قواعد فصل و وصل آنهاست که ما در بخش مسائل املائی بعضی موارد را متذکر شدیم.

مرحلۀ دوم ، مرحلۀ فراگیری و آموختن قواعد نگارش یا کتابت و انشاء است، اعم از مقاله نویسی ، گزارش نویسی یا نوشتن مکتوب های رسمی و اداری و غیره.

اگر نویسندگی را به معنی ِ عمل کسی که مینویسد بگیریم، هرکس را که بنویسد، اگر چه نوشتۀ او بسیار عادی هم باشد، (او را) نیز نویسنده باید خواند. در این صورت نویسندگی کار دشوار نیست . چنین نویسندگی شاید بتواند با آموختن الفبا و داشتن مختصر خطی که خواندنی باشد، میسر گردد.

اما در اصطلاح این گونه اشخاص را نویسنده خواند، نویسنده کسی را میتوان گفت که معانی و مطالبی در ذهن دارد و آنرا به طریقی مینویسد که همه به خواندن نوشتۀ او رغبت میکنند و از آن لذت میبرند. معنی نویسنده در عرف باز از این هم خاص تر است، کسیکه کتابی در نجوم بنویسد، اگر چه که اصول این علم را درست بیان کرده باشد و نکته های تازه یی در آن به میان آورده باشد، نویسندۀ هنرمند نیست، منجم است.

مؤلف کتابهای تأریخ و جغرافیا و فزیک و کیمیا را هم، نویسندۀ هنرمند نمیخوانند ، عنوان این نویسندگان " مؤرخ"  " فزیک دان "  " کیمیا دان " است.این ها کسانی اند که به فن نویسندگی آشنایی دارند نه به هنر نویسندگی.

   پس نویسندگی هنر خوب و زیبا نوشتن است. در نوشته هاییکه « مطلب» صریح و ثابت است و بر حسب ذوق و سلیقۀ هر کس تغییر پذیر نیست، اندیشۀ نویسنده مجال جولان ندارد و هنر نویسندگی به این ارتباط میدارد که نوشته درست و ساده باشد تا خواننده هر چه زود تر  و بهتر مقصود را دریابد، اما آنجا که مراد بیان اندیشه و خیال خاص نویسنده است، میدان فراختر و مجال عرض هنر بیشتر است. نویسنده به معنی خاص کسی است که اندیشه یا خیالی در سر دارد که می پندارد در سر دیگران نیست  و این ساختۀ ذهن خود را به وسیلۀ نوشتن به دیگران انتقال میدهد . به این معنی نویسنده ایجادگر است، یعنی چیزی به وجود می آوَرَد. یا به عبارت دیگر ، اجزایی را ترکیب میکند و از آنها صورتی میسازد که پیش از آن نبوده است . به موجب این تعریف است که نویسنده ، « هنرمند » شمرده میشود، زیرا این تعریف هنر در مفهوم نو آوری مندمج است.

     اما نویسندگی نیز مانند همۀ هنر های دیگر دو جنبه دارد که یکی معنی و دیگری صورت آن است. معنی اندیشه و خیالی است که ذهن هنرمند به وجود آورده و صورت الفاظی است که برای بیان آن اندیشه و القای آن به ذهن دیگران به کار رفته است.

پس در نویسندگی اهمیت لفظ و معنی یک امر مشهود است و این دو با هم رابطۀ نا گسستنی دارند ، با این وجود این پیوند باهمی ، اهمیت معنی بارزتر است . پس در نوشتن هنرمندانه باید به معنی اهمیت بیشتر داد. اگر چنین نباشد و تنها لفظ و عبارت زیبا باشد، بدون معنی خوب لفظ و عبارت زیبا چندان مؤثر نیست. هنر بیان کردن یک حادثه و یا شرح هنری یک واقعه در نوشته در اثر ممارست و تمرین میتواند بهتر شود. برای خوب نوشتن ، نویسنده ناگزیر است به زبانیکه مینویسد، تسلط کافی داشته باشد، یعنی به کار برد درست کلمه ها و ترکیب آنها در جمله و کلام تسلط داشته باشد، قدرت و تناسب کلمه ها را تشخیص بدهد باید بداند که کدام کلمه را در کدام بافت به کار ببرد تا مقصودش بهتر و مؤثرتر افاده شود. نه تنها به فراگیری لغات از فرهنگها نمیتوان کار نویسندگی را به جای رسانید، بلکه لازم است هویت هر کلمه را با بار معانیی که دارد و لازم می افتد از یکی از بار های معنایی استفاده به عمل آید، شناخت. از استعمال کلمه های نا مأنوس باید خود داری کرد، تا سرعت انتقال معنی آسان شود.

      نباید فراموش کرد که نوشتن مکتوبهای رسمی و اداری و گزارش و همین قبیل نوشته های دیگر، با نوشتن مقاله های ادبی و تحقیقی فرق دارد، کلمه ها، جملات و ساختمانهای نوشتارییکه در مکاتیب اداری به کار میرود و تعبیرها و توضیحاتیکه در آنها بازتاب مینماید ، با تعبیر ها و توضیحات مقاله های ادبی همسان نمیتواند باشد، زیرا در مقاله های ادبی ممکن است ، یک کلمه حاوی چند معنی باشد، اعم از معنای حقیقی و مجازی. ولی در نوشته های اداری باید کلمات به معنی مشخص و صریح به کار رود تا مفهوم آن و موضوعات آن برای خواننده و مرجع گیرندۀ آن ، معلوم باشد و آنها را به سرگردانی و ابهام نکشاند و اجراآتی که در قبال صدور آن مکاتیب مقصود است، به نحوی صحیح انجام یابد.

       ولی همچنانی که قبلاً گفتیم ، دستیابی به هنر نویسندگی به معنی خاص و کسب مهارت در فن نوشتن است که مستلزم استعداد و کوشش و تمرین فراوان و اندوختن معلومات و مطالعات کافی میباشد که آنرا میتوان مرحلۀ سوم نویسندگی خواند.

روش کار آموزی در نگارش:

بهترین روش کار آموزی در آغاز کار نگارش آنست که کار آموزان، به رهنمایی و مساعدت شخص وارد در این فن ، از متن های زبان ، اعم از کتب و مجلات استفاده کنند، آنها را به طور دقیق مورد مطالعه قرار دهند و خلاصۀ کتابهای خوانده شده را بنویسند و در این کار به حدی مداومت را در نظر بگیرند که تا به سهولت نوشته یی را انجام بدهند .

          یک مسأله قابل تذکر اینست که میان سخن گفتن و نوشتن فرق موجود است. به قول بعضی از محققان ، نوشتن از سخن گفتن دشوارتر میباشد. شخصی در حین سخن گفتن، مقصود خود را به طرف مقابل بیان میکند. اگر وی آنرا بخوبی درک نکرد ، باز آنرا روشنتر بیان میکند ، و بالاخره مخاطب، سخن گوینده را میفهمد، اما نوشته یی که بجایی فرستاده میشود، باید دقت کنیم که آن نوشته قابل فهم و رسا باشد و بتواند مقصود اصلی را به درستی و وضاحت انعکاس دهد، چه خودمان همراه نوشته نمی رویم تا آنرا به شخص مطالعه کننده توضیح بداریم. پس در نوشتن باید دقت زیاد صورت گیرد. برای رعایت درست نویسی چند مطلب را میتوان در نظر گرفت:

1—  دقت در انتخاب قلم ، کاغذ و سایر وسایل

2—  دقت در انتخاب الفاظ مناسب و رسا، گزینش و انتخاب ترکیبات بهتر و پرهیز کردن از کاربرد کلمه های مشکل و مغلق.

3—  رعایت املای درست کلمه ها و ترکیبات از نظر قواعد املائی و رعایت قواعد فصل و وصل آنها بر مبنای شیوۀ خط.

4—  پیروی از دستور زبان و اصول جمله بندی، پاراگراف نویسی . سایر قواعد درست نویسی و پرهیز کردن از کلمه های نامأنوس و غیر متداول.

5—  کوشش به عمل آید تا جملات بسیار دراز نوشته نشود، زیرا در این صورت درک مفهوم آن دشوار میگردد.

6—  کوشش شود تا از بکاربردن صفات و قیود زاید و پشت سر هم آوردن مضاف و مضاف الیه جلوگیری به عمل آید؛ زیرا پشت سر هم آوردن اضافات گاهی خواندن را مشکل میسازد.

7—  در لحن نوشته اقتضای حال و مقام در نظر گرفته شود.

8—  در درخواستی ها و پیشنهاد ها، افعال مبتنی بر خواهش و تقاضا را در شکل غایب نوشتن مناسب تر میباشد؛ مثلاً به جای « به عرض میرسانم» به « عرض میرساند» و به جای « امر فرمایید» ، « امر فرمایند» بهتر میباشد.

9—  مراعات شیوۀ کوتاه نویسی و پرهیز کردن از اطناب غیر ضروری.

10—  به کار بردن دلائل معقول برای توضیح مقصود و استفاده از سوابق جهت روشن شدن مطالب.

11—  دقت در چگونگی مقدمه چینی و نتیجه گیری و بیان کردن مطلب اصلی و دوری جستن از حاشیه رَوی.

12—  رعایت اصول تنقیط و حاشیه گذاری.

13—  دقت در پاکنویس کردن و مراعات و خوانا نویسی و حک و اصلاح مطالب نوشته شده.

14—  جلوگیری از عدم تذکر افعال ، در جایی که آوردن ضرور است.

این عمل هم در مقاله های ادبی و تحقیقی و هم در مکاتیب اداری و رسمی قابل توجه میباشد؛ مثلاً اگر در مکتوبی نوشته شود که « نامۀ شماره عــــ /   / واصل و مینگارد» بعد از کلمۀ واصل، یک فعل اضافه شود، مثلاً « .... واصل شده و مینگارد» در غیر آن ترکیب جمله درست نیست و فعل «مینگارد» که در آخر جمله آمده است، با کلمهء «واصل» پیوند نمیدارد.

اکنون بعضی از این موارد را اندکی بیشتر به تفصیل بیان میکنیم:

1—  برای نوشتن یک مقالۀ ادبی یا تحقیقی یا تهیه گزارش از کار های انجام شده ، حسب تقاضای مراجع مربوط یا مکاتیب رسمی و اداری ، باید از کاغذ مناسب با قطع مناسب استفاده کرد. بهتر است از میان رنگها در تحریر چنین مدارک، از رنگ آبی و سیاه کار گرفته شود تا فوتوکاپی آن به آسانی و وضاحت صورت گیرد.

2—  دقت در انتخاب الفاظ مناسب و ترکیبات بهتر، یکی از موارد قابل توجه در نوشته است. برای هر معنی و مفهوم ذهنی، شاید چند لفظ وجود داشته باشد که از آن میان ، یکی رساتر و روشنتر برای نوشتن مقاله یا مکتوبی است که ما مشغول نوشتن آن هستیم. نویسنده باید در گزینش و انتخاب کلمه ها برای بافتهای نوشتاری، مهارت و ممارست داشته باشد و یا بکوشد این مهارت را در نتیجۀ تمرین متمادی پیدا کند.

3—  املای صحیح کلمات و درست نویسی حرفها و ترکیبها به منزلۀ نخستین است و نباید آن را کم اهمّیت تلقی کرد. بدین سبب آموختن املای صحیح کلمات یک امر قابل توجه به حساب میرود. اگر حین نوشتن مطلبی املای درست یک کلمه دقیقاً در ذهن خطور نکند ، پس لازم است به جای آن کلمه ، معادلش به کار برده شود.

       غلطی املائی در هر نوشته، بیش از هر نقیصۀ دیگر تأثیر ناخوشایند به جا میگذارد. بر علاوه مراعات قواعد فصل و وصل کلمات ، دقت در گذاشتن نقطه های حروف در جای خود شان، پرهیز از افزودن و کاستنن دندانهای حروف و کلمات و سرانجام خوانانویسی، کار بس قابل توجه در نگارش است.

4—  پیروی از دستور زبان و اصول جمله بندی و سایر قواعد، از اهمیت زیاد برخوردار میباشد. شکی نیست که در هر زبان این اصول خصوصیات جداگانه یی دارد و دسترسی به آنها در اثر دقت و ممارست کاریست آسان. با رعایت اصول جمله بندی میتوان جای فاعل، مفعول و فعل را در جملات مشخص کرد. واضح است که ارکان جمله ، فاعل و فعل است و از اجزای جمله مفعول میباشد، به تعبیر دیگر فاعل مسند الیه و فعل مسند نامیده میشود. فاعل یا مسند الیه کسی یا چیزی است که عملی یا حالتی را به آن نسبت میدهند و یا از آن سلب مینمایند و فعل یا مسند عمل یا حالتی است که به کسی یا چیزی نسبت داده میشود و در هر جمله هر فاعلی را فعلی و هر فعلی را فاعلی است. بعد از ارکان جمله ، اجزای جمله داری اهمیت متعدی بودن فعل، حضورش در جمله ضرورت پیدا میکند. موارد ذیل قابل تذکر است:

الف) طرز جمله بندی:

 در زبان دری اصل کلی آنست که در هر جمله رکن اول واصلی جمله، یعنی فاعل یا مسند الیه در آغاز جمله و رکن دوم ، یعنی فعل یا مسند در پایان جمله قرار میگیرد و اجزای جمله، یعنی مفعول و وابسته های دیگر، به ترتیب اهمیت بین دو رکن جمله ، یعنی فاعل و فعل آورده میشود. اما در شعر این ترتیب رعایت شده نمیتواند.

ب) چگونگی مطابقت فعل با فاعل:

 فعل در زبان دری از نظر مفرد یا جمع بودن، در صورتی با فاعل خود مطابقت میکند که فاعل از جانداران باشد؛ مانند: عالم همواره محترم است.

علما همواره مورد احترام هستند. یا هر پرنده یی آشیانه میسازد. همه پرنده ها آشیانه میسازند. اگر فاعل جاندار نباشد؛ گاهی میتوان فعل را با آن در مطابقت آورد، مخصوصاً در صورت جمع؛ مانند: سنگها از بالای کوه فرو میریزند ( یا میریزد) در صورت مفرد بودن ، این تطابق طبعاً وجود دارد.

گاهی چیز های بی جان را در مقام تشبیه ، استعاره و کنایه و مجاز در ردیف جانداران قرار میدهند و فعل را بآن در مطابقت می آورند؛ مانند: جویبار ها زمزمه میکنند، روز ها و شب ها شتابان از پیی هم گذشتند.

ج) حذف فعل در جمله :

هر جمله دارای یک فعل است و تعداد جمله های یک عبارت را از تعداد فعلهای آن تشخیص میدهیم. اما در زبان دری از قدیم رسم چنین بوده است که برخی از فعل ها را به قرینۀ لفظی یا معنوی حذف میکنند. قرینه لفظی فعلی است که در جمله های قبلی و گاهی در جمله های بعد آمده باشد و قرینۀ معنوی، معنی و مفهوم کلی جمله است بنا بر عرف معمول زبان. مثال قرینه لفظی را در مطلب ذیل از گلستان سعدی مییابیم:

« منّت خدای را عَزّ و جَل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش موجب نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات....»

طوری که ملاحظه میکنیم فعل «است» دو بار حذف شده است و این حذف برای جلوگیری از تکرار صورت گرفته است.

در نوشته های امروزی نیز حذف فعل بر قرینه به نظر میرسد؛ مثلاً در جملۀ « او کتاب را خریده و خوانده است».

در رابطه به قرینه معنوی میتوان چنین مثالهای را ذکر کرد: حال شما، یعنی حال شما چطور است. شب بخیر ، یعنی شب شما به خیر باد. و امثال آن.

قابل تذکر است که حذف فعل در صورتی جایز میباشد که علاوه بر وجود قرینه ، فعل ها نیز یکسان و همجنس و یکی باشد، مانند مثالهای فوق الذکر و اگر فعل در جمله های پیاپی ، کلّاَ یکسان نباشد، همچنین حذفی صورت گرفته نمیتواند. چنانچه به جای عبارت « دیروز هوا سرد بود و امروز هم کمی سرد است و من ریزش کرده ام» ، نمیتوان چنین گفت: « دیروز هوا سرد و امروز هم کمی سرد است و من ریزش کرده ام» و یا به جای عبارت: « مکتوب شماره عــــــ /     / واصل شده است و مینگارد» نمیتوان نوشت: « مکتوب شماره عـــــ /   / واصل و مینگارد و باید بعد از کلمۀ واصل فعلی نوشته شود، در غیر آن حذف کردن فعل مغایر قاعده است.

نا گفته نماند که « حذف به قرینه »، منحصر به حذف فعل نیست و گاهی سایر ارکان و اجزای جمله نیز به قرینه لفظی یا معنوی ممکن است از جمله حذف شود، چنانچه در چند جملهء متوالی که فاعل همه یکی باشد، معمولاً فاعل در جمله اول ذکر میشود و در بقیه جمله ها به قرینه جمله اول حذف میگردد ؛ مانند: « استاد از در وارد شد، درس را بدون معطلی شروع کرد، تا پایان درس موضوعات زیادی را تشریح نمود و به سؤالهای محصلان جواب داد.»

در این جمله های پی درپی ، کلمۀ استاد فقط یک بار ذکر شده و از جاهای دیگر حذف گردیده است.

د ) چگونه گی استعمال فعل وصفی:

فعل وصفی را از آن جهت وصفی میگویند که در جمله به صورت وصف و صفت (صفت مفعولی) به کار میرود. مانند نوشته، خوانده، دیده، شنیده، گرفته، رفته و غیره که گاهی در جمله به جای نوشت، خواند، دید، شنید، گرفت، رفت و غیره استعمال میشود. معمولاً اگر فعل های یک عبارت ، از نظر زمان و عوامل دیگر یکسان باشد و فاعل همه نیز یکی باشد، برخی از نویسندگان ، برای کوتاه کردن عبارت فعل نخستین را به صورت صفت مفعولی میآورند و  "واو" عطف آن جمله را حذف میکنند؛ مثلاً به جای اینکه بنویسند: « او به شهر رفت و همه جا را جستجو کرد و بالاخره کتاب مورد نظر خود را یافت» ممکن است بعضی از نویسندگان همین جمله را بدین شکل ترجیح بدهند « او به شهر رفته، همه جا را جستجو کرده ، بالاخره کتاب مورد نظر خود را یافته است.»

در این عبارت فعل «است» ، با افعال وصفی « رفته »، « کرده » و « یافته » میتواند بچسپد ، به همین سبب فقط در پایان فعل آخر به سبب کوتاه کردن ، آورده شده است.

بعضی از نویسندگان ، تذکر داده اند که فعل وصفی را نباید بیشتر از دو بار در پی جمله های پی درپی به کار برد، زیرا زیبایی نوشته را مخدوش میسازد، ولی تعداد دیگر باز تعدد افعال وصفی را طبق قاعده در نوشته میپذیرند؛ مانند: « او کتابهای زیادی به دست آورده است و آنها را خوانده است و از موضوعات آنها بر معلومات خویش افزوده است.»

خلاصه اینکه ، شرط استعمال فعل وصفی آنست که حرف عطف « و » فاعل فعلهای  « یکی » نباشد، نمیتوان فعل نخستین را به صورت وصفی به کار برد. چنانچه در عبارت « او به کابل آمد، و پدرش او را دید» چون فاعل «  آمد » و     « دید» ، « یکی » نیست نمیتوان نوشت: « او به کابل آمده، پدرش او را دید».

هــ) کار برد فعلهای ساده بر جای فعلهای مرکب:

هر وقتی که یک مطلب نوشته میشود، لازم است آن نوشته از لحاظ اصول نویسندگی بی نقص و بی عیب باشد، زیرا در غیر آن نثری که به وجود می آید ، گذشته از آنکه دارای صفت زیبایی نمیباشد، خوانندگان را رهنمایی درست نخواهد کرد . پس کوشش به عمل آید تا در نوشته ها از افعال ساده استفاده شود، شاید در بعضی مواقع لازم باشد تا از افعال مرکب نیز کار بگیرند، ولی به هر حال کار برد فعلهای ساده بر فعل های مرکب مزیّت بیشتر دارد. به حیث مثال بار ها شنیده ایم که گوینده یی و یا نویسنده یی ترتیب « به خوانش گرفتن » را به کار میبرد. چرا به جای آن ، فعل ساده « خواندن » یا صورتهای مختلف صرفی آن را در جا های مناسب به کار نمیبرد و کاربرد فعل مذکور به جای فعل ساده « خواندن » چه مزیّتی دارد؟ جواب واضح است هیچ مزیتی نمیتواند احساس شود. به همین ترتیب افعال دیگر را نیز میتوان مثال آورد؛ از قبیل: به جای آلوده کردن آلودن، به جای آویزان کردن آویختن، به جای تراش کردن تراشیدن، به جای مرمت کردن ، ترمیم کردن و به جای آزار دادن ، اذیّت یا آزردن، به جای مخلوط کردن آمیختن، به جای خریداری کردن خریدن و غیره . به هر حال با استعمال این فعلها ، صرفه جویی های قابل ملاحظه در نوشته صورت میگیرد.

و) شیوۀ افزودن (ی) نکره و وحدت:

هر گاه بخواهند بر اسمی موصوف (ی) نکره یا وحدت بیفزایند، در گفتگو های روزانه معمولاً این (ی) را دنبال صفت می آورند؛ مثلاً میگویند: مرد بزرگی بود، عالم جیّدی است، خانۀ کوچکی خرید و غیره. در نوشته نیز بعضاً از همین نوع  کار برد ، پیروی میشود. بهتر است (ی) نکره و وحدت با موصوف آورده شود؛ مانند: مردی بزرگ بود، عالم جیّد است ، خانه یی کوچک خرید.

ز) استعمال « باید » و « بایست » در جای مناسب:

     در نوشته های امروزی ، گاهی کاربرد درست این کلمه ها مراعات نمیشود.   یاد آور میشویم که هر یکی از این دو کلمه ، برای زمان خاص باید استعمال شود: هر دو کلمه در واقع با کلمه « بایستن » ارتباط دارد که معنایش لازم بودن ، ضرورت داشتن و مورد احتیاج بودن است و در دو مورد استعمال آن صورت میگیرد:

یکی آنکه لزوم چیزی را برای کسی بیان میکنند، دیگر آنکه لزوم انجام دادن یا واقع شدن فعل دیگری از آن بر می آید. بنا برآن کلمۀ « باید » برای زمان حال به کار میرود، مثلاً : او باید بیاید. اما « بایست » لزوم چیزی یا وقوع فعلی را در زمان گذشته بیان میکند؛ مانند: بایست میرفت، بایست میخواند. کلمۀ بایست گاهی با مصدر توأم می آید؛ مانند: بایست رفتن، بایست خواندن.

اما کلمۀ بایستی دو مورد استعمال دارد، یکی در معنی استمرار در زمان گذشته و دیگر متضمن مفهوم شرط ؛  مثلاً: هر چه بایستی میخریدی. بایستی این کار را انجام میدادی.

       خلاصه اینکه معمولترین صورت استعمال این فعل در زمان کنونی آنست که فعل تابع آن، مضارع التزامی باشد با « که » حرف ربط یابی آن ؛ مثلاً : باید برویم – باید که بروید.

      اگر صیغه های « بایست » و « بایستی » به کار میرود، باید در معنی لزوم وقوع فعل در زمان گذشته باشد.  در این حال یا تابع آن مصدر مرخم است یا مضارع التزامی، هر گاه تابع به صورت مصدر مرخم به کار برود، اشاره یی به شخص نمیشود؛ مانند: بایست رفت، بایستی گفت. چون کاربرد این صیغه دشواری زیاد دارد و دقت و توجه زیاد را میطلبد، پس به استعمال همان شکل « باید » اکتفا شود و اگر « بایست » به جای « باید » به کار میرود، درست نیست و گاهی بعضی از نویسندگان این باریکی را در نظر نمیگیرند.

ح ) استعمال نکردن بعضی کلمه های غیر معیاری در نوشته:

در اکثر نوشته های امروزی ، شماری از کلمه ها و ترکیبهای به کار میرود که با معیار ساختمان زبانی برابر نیستند. تعداد اینگونه کلمه ها کم نیست و باید تا حد امکان به جای آنها ، یا صورت صحیح یا معادل آنها را به کار بُرد تا نوشته  عاری از  نقص و بی عیب باشد. در اینجا به دو مورد ذیل اشاره میکنیم:

یکی از آن دو مورد ترتیب « بر علیه » میباشد که جزء اول آن، یعنی « بر » دری و جزء دوم ، یعنی « علیه » عربی است و خود کلمۀ « علیه »، « بر او » معنی میدهد.

اگر ترکیب مذکور را تجزیه نماییم ، چنین خواهد شد:

علیه = بر او ، و بر علیه = بر براو . بنا بر آن بهتر است که صرف به استعمال کلمۀ علیه اکتفا نماییم ؛ مثلاً « علیه کسی دعوی کردن » نه اینکه گفته شود ؛ « بر علیه کسی دعوی کردن » و امثال این جمله ها.

مورد دوم ، استعمال کلمۀ « بی تفاوت » است. کلمهء تفاوت در زبان عربی از باب تفاعل است و نسبت میان دو امر را بیان میکند که متضمن معنای فرق داشتن و اختلاف و تباین میان دو چیز میباشد. و پیشوند ( سابقۀ ) " بی " در زبان دری ، به معنی « بدون » نمودار علامت نفی است که بیشتر بر سر اسم می آید و معنی صفتی به آن میدهد و نفی و سلب را میرساند؛ مانند: بی کار ، یعنی کسی که کار ندارد و امثال آن.

اما آنچه که در استعمال کلمۀ  « بی تفاوت » اراده میشود، هیچ یک از معانی ذکر شده را در بر نمیگیرد، مثلاً اگر گفته شود : « در اجرای امور بی تفاوت است ». از آنجاییکه معنی « تفاوت » فرق یا اختلاف میباشد ، پس اگر در جملۀ فوق الذکر به جای « تفاوت » کلمۀ فرق را بگذاریم، چنین جملۀ خواهد شد: « در اجرای امور بی فرق است. » در این صورت جمله کدام مفهوم مشخص را ارائه نمیکند . بنا بر آن معلوم میشود که مقصود از « بی تفاوت » ، « بی توجه » یا « بی اعتنا » میباشد، به همین سبب از جهت حصول بهتر مقصود ، باید به جای « بی تفاوت » ترکیب « بی توجه » یا « بی اعتنا » را به کار برد، تا نوشته از نقص عاری باشد.

از همین قبیل است کلمه های رول بازی کردن، عرض اندام نمودن و غیره که میتوان معادل آنها را پیدا کرد و به کار برد.

ط ) چگونه گی استعمال است و هست:

باید دانست که میان این دو کلمه از جهت ریشۀ کلمه و معنی اصلی هیچ تفاوتی نیست . اما اختلافی که در استعمال این دو لفظ وجود دارد، بیشتر جنبهء  « معانی و بیان » است تا از جنبۀ « لغت » و « دستور ». یعنی در کلمۀ «هست» نسبت به «است» تأکیدی وجود دارد، به این معنی که با کلمۀ اول وجود امری ، یا صفتی را برای امری ، به تأکید بیان میکنیم و حال آنکه در استعمال کلمۀ دوم تأکیدی در میان نیست، بلکه بطور عادی نسبتی داده میشود یا ارتباط صفتی با موصوفی بیان میگردد.

این معنی را از جمله یی که در انکار معنی جملهء اسنادی گفته میشود، میتوان دریافت. مثلاً « آیا هوا روشن است؟ » انکار فصیح آن ، این جمله است: « نه هوا تاریک است. » 

اما هرگاه گفته شود : « آیا هوا روشن است؟ » جواب انکاری درست ، آنست که   « نه ، هوا روشن نیست. »  

پس، هست هم مانند است رابطه را بیان میکند با این تفاوت که در مورد اول تأکید در اسناد ( یعنی بیان رابطه) است و در مورد دوم چون رابطه ساده و عادی است تأکید و تکیه و فشار به  « مسند » را به این سبب است که در مقابل «هست» همیشه کلمۀ «نیست» می آید و حال آنکه در مقابل «است» بیشتر همان کلمه تکرار میشود،  وصف یا مسند مخالف یا عکس به کار میرود.

اینک چند مثال برای مورد اول از سعدی:

کامران آن دل که محبوبیش هــست

نیکبخت آن سر که سامانیش نیست

------

آن چه عیب است که در صورت زیبای تو هست

وآن چه سحراست که در غمـــــزۀ فتان تو نیست

------

ای که مانند تو بلبل به سخـــــــندانی نیست

نتوان گفت که طوطی به شکر خایی هست

اما مثالها برای مورد دوم نیز از همان شاعر:

نظر به روی تو هر بامــداد نو روزی است

شب فراق تو هر شب که هست یلدایی است

پس کلمۀ، هست تنها به معنی « وجود داشتن » نیست، بلکه غالباً برای بیان رابطۀ تأکیدی به کار میرود؛ مانند: « امید هست مریضی او خوب شود » یا « امید هست که نامه من به او نرسد » یا مثلاً اگر جملۀ دیگر به این شکل گفته شود: « آیا هنوز زنده هست؟ » مفهوم آن اینست که « آیا هنوز در او رمقی باقی است؟ » یا « اثری از زندگی در او وجود دارد؟ » وجواب این سؤال آنست که « نه، دیگر زنده نیست» یعنی هیچ اثری از زندگی در او نمانده است.

اما اگر میپرسید: « آیا هنوز زنده است؟ » جواب آن بوَد که « نه ، مرده است ».

در انشای فصیح قدیم نیز این وجه استعمال ، درست به همین طریق آمده است. مثلاً در ترجمهء تفسیر طبری که در قرن چهارم هجری به زبان دری صورت گرفته است ، چنین نوشته شده است : « یهودا... بر سر آن چاه رفت، نگاه کرد تا یوسف زنده هست؟ »

کوتاه نویسی و جلوگیری از تفصیلات غیر لازم درنوشته

منظور از کوتاه نویسی این است که مطلب بدون تفصیلات غیر لازم، اما صریح، روشن و رسا و بدون تعقید و ابهام نوشته شود و این مسأله یکی از ارکان مهم فصاحت و بلاغت میباشد.

ابن قطیبه ، یکی از علمای بلاغت سفارش کرده است که معانی زیاد را در کلمات مختصر بگنجانید و نیز خواجه نصرالدین طوسی نوشته است که « در نبشتن باید که شرط ایجاز نگهداشته شود و الفاظ غریب و کنایات نا مستعمل به کار نرود...» البته این گفته به این معنی نیست که ما همیشه نوشته ها را کوتاه بنویسیم، بلکه مقصود این است که ما همیشه در جاییکه ایجاز منظور باشد، مطالب را به صورت موجز و در جاییکه موضوع خواهان اطناب باشد، نوشته را با تفصیل مناسب به پایۀ اکمال برسانیم. به عبارت دیگر در نویسندگی باید، ایجاز، اطناب و مساوات را طوریکه لازم باشد، در نظر بگیریم.

بعضی از علمای بلاغت ، اطناب را ادا کردن به مقصود عبارتی بیش از حد متعارف میدانند. این تعریف را بیشتر دانشمندان با عبارات و کلمات مختلفی بیان کرده اند، چنانچه برخی به « ادا کردن معنی با عبارات زائد از اندازۀ متعارف » تعریف کرده اند و در عرف ادب ، اگر سخنی زیاد تر از معنی باشد، آنرا اطناب گویند.

     پس اطناب امری است که دانستن مفهوم آن در نوشته لازم است و ایجاز به قول سید شریف جرجانی در کتاب تعریفات « اداء المقصود باقلّ من العبارة المتعارفة » میباشد، یعنی ادا کردن معنی مقصود به کمترین الفاظ از عبارت متعارف.

میگویند: خالد بن یحیی دو تن از نویسندگان خود را مأمور نوشتن موضوع واحد کرد، یکی از آن دو به ایجاز نوشت و دیگری به اطناب. خالد پس از خواندن هر دو نامه ، به نویسنده یی که به ایجاز نوشته بود گفت: « جایی برای کم کردن لفظی نمییابیم ». منظور خالد این بود که نویسندهء اول به ایجاز غیر مخل به معنی و دوم با اطناب غیر ملال آور نوشته بود. برخی از علمای عرب ، بلاغت را در ایجاز بدون عجز از بیان مقصود و اطناب عاری از خطا و فساد دانسته اند . در اطناب باید دانست که منظور و مراد چیست تا با « تطویل و حشو» اشتباه نشود.

غلط نویسی یا نقیصۀ بزرگ در نویسندگی

ممکن است انشای کسی سست و نا رسا و مبهم و دور از قواعد فصاحت و بلاغت باشد. اگر چه رفع این عیوب تا حدی به مدد تتبع آثار بزرگان ادب و ممارست در خواندن و به حفظ سپردن گفته های فصیح و بلیغ فراهم می آید ، لیکن چون نویسندگی هم مانند شعر تا حدی موقوف به استعداد ذاتی و طبع خدا داد است ، باز میتوان صاحب نوشته یی را که دارای عیوب باشد، معذور داشت و از او چیزی را که در نصیب او و تدارک آن که اکتساب مقدور نبوده ، نباید خواست. اما غلط املائی چنین نیست ، اصلاح آن مربوط به توجه و اهتمام خود انسان است.

کسانی که در نوشته های خود به صورت استمرار مرتکب اغلاط املائی میشوند و به این عیب بزرگ که به دست ایشان پرداخته میشود پی نمیبرند، علاوه بر آنکه از آن درجه از ذوق که مانع انسان از مرافقت با زشتی و نا درستی است محروم اند ، از درک سالم نویسی نیز توشۀ درست ندارند.

در ممالک متمدن دنیا هر روزنامۀ را که بخرید اگر چه ممکن است مطالب آن ضعیف باشد، اما کمتر اتفاق می افتد که یک غلطی املائی در آن دیده شود و همین گونه نیز کتابهای چاپی.

پس باید نوشتۀ خویش را طبق موازین نویسندگی بنویسیم. اگر بنا باشد که هر کس طبق خواهش و ذوق خویش و تفنن شخصی در املای لغات تصرف کند، چون هوای نفس و تفنن هر کس به شکل خاصی است، دیگر میزانی برای تشخیص صحیح و سقیم برای کسی به جا نمی ماند و هرج و مرج غریبی پیش می آید که هیچکس معنی نوشتۀ دیگری را نمی فهمد و غرض اصلی از وضع خط و درست قرار دادن لغات که تفهیم و تفاهم باشد، یکباره از دست میرود.

اگر چه غلط املائی برای هرکس عیب است ، لیکن هر قدر اهمیّت مقام شخص بیشتر باشد، این عیب نمایانتر میباشد. البته غلط املائی یک فرد عادی را مردم معذورتر میشمارند تا غلط املائی یک تحصیل کردۀ صاحب شهرت را.

امروز یکی از مغلطۀ بازی ها در نویسندگی اینست که وقتی کسی را به سبب غلط املائی مورد انتقاد قرار بدهی ، میگوید که املا های پارسی دری آمیخته به عربی مشکل است و به آسانی نمیتوان آنرا آموخت، حالانکه این ادعا درست نیست و ما باید با مراجعه به کتب و رهنمود ها ، این ننقیصه بزرگ را حل کنیم و خود را از چنین ضعف برهانیم . این رهنمود ها به ما نشان میدهد که چگونه در نوشتن عمل کنیم، چگونه دست به ممارست فراز نماییم تا بتوانیم خلایی را که در نوشتن داریم پُر کنیم تا دیگر مورد انتقاد قرار نگیریم.       

 

پایان قسمت سوم

 

سید همایون شاه (عالمی)

14 سپتمبر 2012 م

افغانستان

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دوم

اصول نشانه گذاری

و اینک بخش دوم کتاب اصول نویسندگی را که آقایی عبدالقیوم (قویم) نگاشته اند و پسر شان آقایی فهیم (قویم)  به چاپ رسانیده اند، به دسترس علاقمندان قرار میدهیم.

 

اصول نشانه گذاری:

 همان طوری که قبلاً تذکر دادیم، نقطه گذاری در انشاء و نویسندگی یکی از اصول بسیار مهم وآن عبارت از کار برد یکدسته نشانه ها و علامه ها در نوشته به غرض وقفه در آواز و بهتر فهماندن مقصود است. هدف مهم نشانه گذاری، صراحت و وضاحت مفهوم جمله ها، فقره ها و عبارات است. اصول نشانه گذاری می نمایاند که کلمه های یک جمله چگونه پهلوی هم قرار بگیرند تا معانی آنها به آسانی فهمیده شود. درین مبحث مطالب ذیل را مطمح نظر قرار میدهیم:

 

پراگراف:

 بعضی از محققان به جای آن ، کلمۀ (بند) را به کار برده اند، هر نوشته یی معمولاً از مطالب گوناگون و متعدد تشکیل یافته و خواه نا خواه قابل تقسیم به بخشها و اجزایی چند است. هر بخش را میتوان (بند) نامید. در حقیقت (بند) مجموعه یی است از چندین جمله و عبارت که بر روی هم مطلبی را روشن بیان میکند.

بدیهی است که اگر نوشته را به (بند) ها یا پرگراف ها تقسیم کنیم ، خواندن و فراگیری آن آسانتر میشود.

نشانۀ آغاز (بند) آنست که از سر سطر شروع شود و حدود یک و نیم یا دوسانتی متر از سطر را نیز رها سازیم تا آغاز مطلب تازه ، مشخص شود.

چون در هر صفحه حاشیه در نظر گرفته میشود، به این ترتیب عرض حاشیه آغاز (بند) به فاصلۀ بیشتر از کنار صفحه میباشد.

 

ویرگل یا کامه (،):

 جهت توقف مختصر در خواندن جمله ، به خاطر تغییر صوت یا تصریح مفهوم به کار برده میشود. با این نشانه از تکرار دو حرف عطف یا ربط (واو) و (یاء) بی نیاز میشویم و با کمک آن میتوانیم چند کلمه یا جمله را به دنبال هم بیاوریم، به ترتیبی که رابطۀ نحوی به روشنی برقرار بماند و بصورت مشخص در موارد ذیل به کار میرود:

نخست – برای جدا کردن جمله ها و یا عبارات (گروه کلمه ها) به کار برده میشود که صورت یک لست یا فهرست را داشته باشد؛ مانند: { واضح است که نوشته خوب، باید طرز بیان بی تأثیر، یک نواخت، مأیوس کننده و کسالت آور نداشته باشد. اگر میخواهی راجع به چگونگی فن نویسندگی معلومات بیشتر به دست آوری، باید کتابهای مرجع را بخوانی، یاداشت های مورد ضرورت را جمع آوری کنی، بعضی از نکات مهم را به حافظه بسپاری، آنگاه میتوانی به طور عملی به کار نویسندگی شروع کنی}. و نیز برای جدا کردن وقفه ها و کلمه ها به کار میرود.

دوم – برای جدا کردن دو یا سه بخش یا عبارت های یک جملۀ سادۀ منشعب، استعمال میشود؛ مانند: در یکی از آن دو جمله، دو اندیشه را به وسیلۀ حرف عطف با هم پیوست کرده ایم. و یا ما همیشه زیر شعاع آفتاب گرم، در وادی علف های رنگارنگ ، یکجا میزیستیم.

سوم – برای جدا کردن کلمه های خطاب در جمله استعمال میشود؛ بطور مثال: برادر عزیزم ، این بار نامه ات دیر تر برایم رسید.

 

ویر گل نقطه دار (؛)

     برای مقاصد ذیل به کار برده میشود:

نخست – به غرض جدا کردن دو فقرۀ درازی که هر یک از آن فقره ها با ویر گل جدا شده باشد؛ به حیث مثال: امروز بعد از ظهر، اگر ممکن باشد، احمد می آید، و اگر آمدنش امکان نداشت، بدون او خواهیم رفت.

درخت مایۀ گوارایی محیط است؛ نگذارید کسی شاخه هایش را بشکند.

دوم – برای جدا کردن فقره هایی که شکل لست را داشته باشد به کار میرود؛ مانند: او بسیار کار میکرد؛ آرام و قرار نداشت؛ از راه کسب و کار سرمایه یی به دست آورد و زندگی اش را رونق داد.

سوم – مورد استعمال دیگری آن وقتی است که در یک جمله مثال آورده شود و در این حال پیش از ذکر کلمه های (مانند، مثلاً، به طور مثال، به طور نمونه....) حتماً ویرگل نقطه دار به کار میرود.

نوت: برای کسب معلومات در بارۀ استعمال ویرگل نقطه دار رجوع کنید به نگارش ولی رحیمی (اساسات نگارش)، انتشارات پوهنتون کابل در 1362 خورشیدی ص 227. و نگارش منوچهر دانش پژوه (گزیده های نظم و نثر فارسی ، انتشارات دانشگاه طباطبایی تهران چاپ 1374 خورشیدی صفحات 215-227.

 

شارحه (:)

نخست - در مورد نقل و قول دیگران پیش از علامۀ اقتباس یا علامۀ نقل و قول استعمال میشود؛ بطور مثال: اوگفت: (مقصودت را فهمیدم).

دوم – در مورد تشریح و تفصیل یک مطلب در ضمن جمله استعمال میشود؛ مانند: از جمله کتابهای خواجه عبدالله انصاری، این ها را میتوان ذکر کرد: طبقات الصوفیه، مناجات نامه، زاد العارفین ، الهی نامه ، کنزالسالکین، رسالۀ دل و جان .....

سوم - پس از عنوان کوچک کنار صفحه استعمال میشود، عنوان خورد که سطر به دوام آن نوشته شود.

چهارم – پس از کلمه های ( مانند، چون، مثلاً، به حیث مثال.....) یعنی پیش از نوشتن اصل مثال، به کار میرود.

پنجم – وقتیکه برای توضیح یک مطلب ، چندین مثال آورده میشود یا بعد از مثال اول ، زمانیکه کلمۀ (یا) را می نویسیم ، بعد از آن، شارحه بکار میرود.

 

نقطه (.)

در آخر جمله هایی که سؤالیه و ندائیه نباشد، می آید و نشانهء پایان یافتن جمله و علامت وقف کامل است و در پایان هر جملۀ خبری و انشائی ( امر و نهی) نیز می آید. بعد از مخففات نیز نقطه گذاشته میشود؛ مانند: امروز هوا گرم است. امسال سال 1421 ق ، 1379 ش و 2000 م است.

 

دش یا خط فاصله (-):

نخست – پس از شماره های تقسیمات اولی موضوع استعمال میشود.

دوم – به غرض توضیح یک کلمه یا عبارت به کار برده میشود؛ مانند: کوهنوردان – که اشخاص پرتلاش و با جرأت میباشند – از بالا رفتن به صخره ها و قلل مرتفع ، هراسی ندارند. فقره یی که بین دو خط فاصله می آید، نوعی از معترضه میباشد.

سوم – ممکن است خط فاصله (-) صرف یک بار در جمله استعمال شود؛ به حیث مثال: نباید جمله های ما در نوشتن به صورت ماشینی ساخته شود؛ باید از جمله ها رشد کند و بزرگ شود – بدان سان که نباتات نمو میکنند و بزرگ میشوند.

چهارم – در دیالوگ (مکالمۀ دونفری) ، داستان یا نمایشنامه، وقتیکه از گوینده به تکرار نام برده نشود، پیش از گفتار هر متکلم که در سر سطر نوشته میشود ، خط فاصله میگذارند و در این صورت اگر گفتگو مسلسل باشد ، احتیاجی به استعمال قوس کوچک نیست، مثلاً : پدری از پسر خورد سال خویش که به تازگی شامل مدرسه شده بود ، پرسید:

- درس هایتان شروع شده است؟

- بلی.

- در کدام صنف استی؟

- در صنف اول الف .

- آیا کار خانگی ات را انجام میدهی؟

- بلی.

پنجم – برای نشان دادن دو سنه ؛ مثلاً : آن عالم شهیر میان سالهای 430- 498 ق زندگی میکرد.

ششم – برای نشان دادن فاصلۀ دو شهر؛ مثلاً : کابل – جلال آباد ( یعنی کابل تا جلال آباد)

هفتم – برای نشان دادن صفحات کتاب در مآخذ؛ مثلاً: اساسات نگارش ص ص 229-230 یعنی از صفحۀ ( 229 تا 230) .

 

ندائیه (!)

نخست – پس از کلمۀ ندائیه به کار میرود؛ مثلاً : ای پسر!

دوم-  برای اظهار خوشی؛ مثلاً اوه ، از دیدن شما بسیار خوشحالم!

سوم – برای تعجب ؛ مانند : عجب سخنی !

چهارم – برای اظهار تأثر؛ مثلاً:  دریغا! افسوس! آه!

پنجم – گاهی برای شوخی و استهزاء به کار برده میشود

تبصره : کار برد چندین ندائیه یا چندین سوالیه درست نیست. فرضاً اگر جمله هم سؤالیه و هم تعجب آور یا شوخی آمیز باشد، میتوان پس از یک علامت سؤال ، یک علامت ندا را استعمال کرد.

 

قوس کوچک یا علامت نقل و قول ( قوس ناخنک) «  » :

نخست – برای نقل و قول مستقیم؛ مثلاً او گفت : « مقصودت را فهمیدم».

دوم – برای نشان دادن بعضی نامهای خاص (اشخاص، اشیاء امکنه....) به کار میرود ؛ مانند: « کیمیای سعادت» را چندین بار خواندم.

سوم – اگر نویسنده ، کلمه یا ترکیبی را در معنای غیر حقیقی ، یعنی معنای مجازی به کار برد، آن را میان قوسهای کوچک قرار میدهد.

چهارم – کلمه های نا آشنای خارجی ، کلمه های محاروه یی یا عامیانه و بعضی اصطلاحات فنّی و تخنیکی را نیز در صورت ضرورت در میان قوس کوچک میگیرند.

 

قوس (  ):

 به صورت کلی و عمومی، فقره ها و جمله های معترضه که ارتباط دستوری مستقیم با کلمه ندارد، در بین قوس گرفته میشود؛ مثلاً: لطفاً به مارکیت سبزی برو (میدانی که در کجاست) و ضروریات خانه را بخر و با خود بیار. همچنین حروف و اعدادی بین این علامت می آید که یک سلسله مطالب را در ضمن بیان موضوع به صورت مادّه وار نشان دهد؛ به طور مثال: (1) بررسی پروژه های جدید، (2) ابراز نظر در باره پروژه های سابق (3) ترتیب پلان کار امور انجام نشده، شامل آجندای جلسۀ آینده خواهد بود، دیگر اینکه شماره های تقسیمات دومی موضوع، معنی یا شرح کلمه ها ، سنه ها و مآخذ در بین قوس گرفته میشود.

قوس در تحقیق و چاپ متون قدیم نیز به کار میرود؛ مثلاً هنگامیکه نسخۀ خطی را چاپ میکنیم و معتبر ترین و صحیح ترین نسخۀ قلمی را اصل قرار میدهیم و آن را با نسخه های قلمی دیگر مقابله میکنیم ، فرضاً اگر این نسخه هم افتادگی های داشته باشد، آن افتادگی ها را از روی نسخه های دیگر تکمیل میکنیم و در بین قوس میگیریم.

 

قوس کلان یا قوس ایستاده [  ]

این یک شکل خاص قوس (  ) است و صرف زمانی استعمال میشود که برخی از مطالب اقتباس شده قابل معنی کردن یا شرح یا مقتضی تذکر، افزایش و تکمیل کردن باشد، قوس کلان در تحقیق و چاپ متون قدیم برای افزودن مطلبی ضروری از طرف ناشر یا مصحح به کار میرود و در زبانشناسی نیز جهت ثبت مورفیمها و اصوات، از آن استفاده میشود.

 

علامت انصراف (...):

در مورد حذف یک یا چند کلمه یا قسمتی از یک عبارت که برای دیگران آشکار باشد یا ضرورتی برای نوشتن آن نباشد و یا چیز های که از بعضی رهگذر قابل نوشتن نباشد، آورده میشود. باید گفت در میان جمله سه نقطه (...) و در آخر جمله چهار نقطه (....) گذاشته میشود؛ زیرا در آخر ، نقطۀ آخر جمله نیز به آن افزوده میشود گذاشتن نقطه ها برای انصراف بیش از این تعداد درست نمیباشد.

 

ستاره ( * ):

 این علامه برای توضیح یک مطلب مربوط به متن (علاوه بر شماره ها و عدد ها) به کار میرود. گاهی در پا ورقی به عوض شماره و عدد، یک ستاره نزدیک به هم استعمال میشود. برای جدا کردن بخشهای داستان یا موضوعات طولانی نیز به کار میرود.

 

سؤالیه (؟):

 

در اخیر کلمه، فقره و جمله یی که شکل سؤال و پرسش مستقیم (نه غیر مستقیم) را داشته باشد، استعمال میشود. اما در سؤال غیر مستقیم سؤالیه گذاشته نمیشود ؛ مانند: از او پرسیدم که چی وقت امتحانات شروع میشود. هر گاه کلمه یی ، مطلبی در موضوع مورد تحقیق و کار های علمی برای محقق نا معلوم باشد یا غلط به نظر برسد، در مقابل آن علامهء سؤال میگذارند.

 

ادامه دارد

 

---------------------------------------------------------------------------------------

نوت : در قسمت سوم مطالبی «در باره نویسندگی» را که باز هم اقتباس از اثر (اصول نویسندگی) نوشته پوهاند عبدالقیوم ( قویم ) میباشد، تقدیم شما خوانندگان محترم مینمایم.

همچنان تماس ها با دپارتمنت پشتوی فاکولته ادبیات کابل براقرار شده است که ممکن است بزودی انشالله بخش ادبیات پشتو نیز به همین ترتیب به خوانش هموطنان عزیز قرار بگیرد من هنوز هم موفق نشده ام تا با آقایی (قویم) تماس بگیرم تا نظریات ارزشمند ایشان را ضمیمه عنوان (ادبیات دری ) نموده و به خوانش هموطنان برسانم.

 

 

سید همایون شاه (عالمی)

3 سپتمبر 2012 م

افغانستان

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

خدمت همۀ شما فرهنگیان محترم عرض سلام و حُرمت دارم.

من مصمم هستم تا بخش جدیدی را تحت عنوان ( ادبیات دری) با استفاده از مأخود دانشگاه ادبیات کابل و کتب و رسالۀ های استادان و ادیبان مجرب کشور عزیز مان در رشتۀ تحریر درآورم.

در چند سالی که سرو کارم با ادارت رسمی کشور بود ، متوجه شده ام که زبانهای ما از لحاظ ادبیات اصالت خود را از دست داده و در معرض خطر قرار گرفته است.

دیگر معیاری برای درست نویسی و تکلم درست بچشم نمی خورد، هر که هر چه دلش خواست مینویسد و به هر شکلی که دلش خواست نویسندگی میکند و هر طور دلش خواست تکلم می کند. البته من مخالف تکلم در لهجه های گوناگون و مضاعف و متعدد نیستم ، بلکه مخالف تلفظ و ادای غلط لغات و در نظر نگرفتن اصالت ادبی هستم، ما افغانها منشۀ و ریشۀ لسان دری را افغانستان و تخارستان میدانیم پس ( کفر اگر از کعبه خیزد کجا ماند مسلمانی)

در دوایر دولتی مشتی بیسوادی بر کرسی ها نشسته و استعلامها و فرامین دولتی را با املاء و انشایی غلط نگاشته و روی میز آمر خویش میگذارند و آمران نیز توجهی به طرز املاء نکرده و زیر آن امضاء مینمایند ، من این موضوع را چندین بار یادآور شدم ؛ اما آنها خندیده و میگفتند ( والله چه کنیم اکثریت بیسواد اند) یعنی میدانیم که کوتاهی و اشتباه موجود است ولی کاری نمی کنیم.

من تمام ادبا ، استادان و فرهنگیان خبره را مسؤل اصلاح سازی زبانهای کشور میدانم بیائید دست بهم داده در ترویج و انتشار درست زبانهای کشور مان تلاش کنیم قبل از اینکه زبان های ما شکل اصلی خویش را از دست داده و آثار هزار سالۀ ما بخاطر نداشتن درک مفاهیم در موزیم ها بصورت اجسام بیجان نگهداری شوند.

بیائید با ترویج و اصلاح زبان های کشور، افکار و طرز دید هزاران عالم و دانشمند این حوزه را به نسل های آینده روشن بسازیم تا آنها با استفاده از علوم دانشمندان در تعالی و رفاه کشور جنگزدۀ ما مصدر خدمات شایانی گردیده و زخمهای این ملت مظلوم را مرهم نموده و ما را نیز به کاروان تمدن نزدیکتر سازند

توجه کنید به قسمت اول ادبیات دری.

 

ادبیات دری

قسمت اول

اصول نویسندگی

اصول نویسندگی عنوان رسالۀ است که توسط پوهاند دکتور عبدالقیوم (قویم) تحریر و پس از اهتمام توسط احمد فهیم (قویم) در چاپخانۀ خجندیان در سال 1385 خورشیدی در کابل اقبال چاپ یافته است و جزء دروس دانشگاه ادبیات کابل میباشد.

من متوجه شده ام که درین اواخر اصول نگارش زبان دری بطور قابل ملاحظۀ کیفیت و ماهیت اصلی خویش را از دست داده و رو به نابودی میرود بدین ملحوظ تصمیم گرفتم این رساله را تایپ نموده و توسط انترنیت بدسترس دوستداران ادبیات دری پارسی قرار بدهم تا حد اقل خدمات شایستۀ دکتور (قویم) را معرفی نموده و من نیز درین خدمت بجا و بوقت سهیم شوم. (عالمی)

در برگهای این کتاب

سخنی با خواننده ، بجای مقدمه ، بخش اول مسائل املائی، بخش دوم اصول نشانه گذاری، بخش سوم مطالبی در باره نویسندگی، بخش چهارم چگونگی نوشتن گزارش و مآخذ.

سخنی با خواننده:

چندی قبل هنگامیکه برای جستجوی کتابی در کتابخانۀ کوچک منزل مان سرگردان بودم ، در میان آثار و نوشته های نا مطبوع ِ پدرم چشمم به رسالۀ افتاد که عنوانش بود ( اصول نویسندگی) مطالعۀ این رساله برایم خیلی مفید واقع شد ، فکر کردم حیف است که مطالب و داشته های آنرا با دیگران قسمت نکنم.

بنا بر آن با کسب اجازه از محضر پدر بزرگوارم به چاپ آن اقدام نمودیم از جناب محمد داوود مسئول انتشارات خجندیان که در امور چاپ این اثر با ما همکاری نمودند ، سپاسگذارم. ( فهیم قویم)

به جای مقدمه:

کلمۀ نویسندگی با کلمه های نگارش و انشاء مترادف است. درزبان عربی معاصر لفظ کتابت را در ترادف با کلمه های مذکور به کار میبرند و مُکاتبه بر وزن مفاعله به یکدیگر نامه نوشتن را میرساند.

در گذشته مسألۀ نویسندگی ، انشاء ، دبیری و ترسُل یکی از مسائل فهم در تقسیمات علوم ادبی به شمار میرفت و در جملۀ شعبه های مختلف علوم ادبیه از قبیل: علم لغت، علم صرف ، علم نحو، علم اشتقاق، علم معانی و امثال آن علم انشاء هم ارزش خاصی داشت و این علم کیفیات و چگونگی کلام منثور را تدقیق میکرد. بنا بر اهمیتی که علم انشاء در نزد علمای اسلامی داشته ، در کتب معانی بابی جداگانه راجع به انشاء و اقسام آن اختصاص یافته است.

کار دبیری و تَرَسُل همیشه از جمله کار های قابل توجه پنداشته شده است و به همین سبب کتاب های توسط دانشمندان این ساحه و مترسّلان جهت تَببیین و توضیح اصول این فن تحریر یافته است. واضح است هر نوشته یی که نقیصه های املائی و انشائی نداشته باشد و اشتباهات لفظی و دستوری (صرفی و نحوی) در آن به نظر نرسد، بلیغ و رسا باشد ، اغلاق و ابهام ، صراحت و وضاحت آنرا مخدوش نکند. آن نوشته امتیازات خود را دارد. به همین منظور، برای نویسندگی ، یک سلسله قواعد و ضوابط توسط عده یی از متخصصین این ساحه وضع شده است تا به تأسی آن بتوان درین زمینه مهارتی کسب کرد.

این قواعد عمدتاً سه مورد را احتوا میکند:

1- املاء یا درست نویسی

2- رعایت تنقیط یا نشانه گذاری میان جمله ها ، عبارات و امثال آن.

3- اصول نویسندگی، یعنی ارائه راهنمود هایی برای نوشتن و انشای خوب.

پیش ازینکه راجع به این قواعد توضیحاتی ارایه شود ، لازم است حین نوشتن این نکات مورد توجه قرار گیرد:

1- عنوان موضوع باید در بالای صفحه و در وسط و نسبت به صفحه های عادی ( یعنی صفحه های بدون عنوان ) یک انچ پائین تر نوشته شود.

2- سطر نخست، یکی اینکه باید از عنوان نسبت به فاصلۀ سطر های دیگر، فاصله زیاد داشته باشد و دوم اینکه مانند همۀ پارگرافها (سطر های نو یا آغاز بند)، از سر سطر ، یعنی با فاصلۀ بیشتر از کنار راست صفحه آغاز شود.

3- چهار طرف صفحه باید حاشیه گذاشته شود: در صفحه طرف راست حاشیه کنار راست و بالای صفحه بیشتر و حاشیه کنار چپ و پائین صفحه کمتر و در صفحه طرف چپ، حاشیه طرف چپ و بالا بیشتر و حاشیه طرف راست و پائین کمتر باشد ( منظور صفحه اول و دوم میباشد).

4- در مورد مکتوبها، استعلامها، پیشنهاد ها، فرمانها و سایر اوراق، لازم است مبتنی بر ساختمان و شکل فایل و دوسیه، گذاشتن حاشیه طرف راست و چپ مراعات شود تا در وقت سوراخ کردن کاغذ برای گذاشتن در دوسیه و فایل ، نوشته زایل نشود.

5- هر موضوعی که نوشته یا تایپ میشود، خواه برای نشر در مجله ها و روزنامه ها یا آثار تحقیقی و گزارشها ، بهتر است در یک روی ورق ( یعنی یک صفحه یی نوشته شود) مکتوبهای رسمی ، پیشنهادات و استعلام ها نیز در صورت کوتاه بودن به همین شکل تحریر میشود و در صورتیکه نوشته، چند صفحه را دربر بگیرد، طبعاً، صفحه ها بطور مسلسل شماره زده خواهد شد.

6- داشتن خط خوب و خوانا ، مزیتهای خاصی دارد. اگر مطالب به آهستگی و شمرده نوشته شود ، هم نوشته به آسانی خوانده میشود و هم خط از زیبایی بهره مند میگردد.

7- در حین نوشتن لازم است، به صحت املاء، انشاء ، قاعده های صرفی و نحوی ، طرز جمله بندی ، توجه به عمل آید تا نوشته نا رسا و ناقص نشود.

8- در نوشتن مطالب ، رعایت اصول تنقیط ، که یکی از اهم ضروریات در نویسندگی بشمار میرود، باید مد نظر باشد تا نوشته از ابهام و اختلاط مفاهیم مصئون گردد.

بخش اول

مسائل املائی

از شمار حرفهای الفبای زبان دری (آ، ا ، و ، ی) نشاندهندۀ صوتهای مُصَوِت (واوُل) است که در زبان عربی آنرا حروف علّت میگویند. مشکلاتی که از رهگذر املائی بوجود میآید، بیشتر بسبب طرز نوشتن همین حروف در کلمات است؛ اما نوشتن صامت ها یعنی حروف صحیح چندان مشکلات قابل ملاحظه یی را به بار نمی آورد. به سبب چنین مشکلات ، توجه به مسائل املائی را نیز در نویسندگی مهم تلقی میکنند. اکنون بر سبیل اختصار چند مورد را ذکر میکنیم:

1- هرگاه کلمه های مختوم به مصوت یا حرف علت (واو مجهول و معروف) مضاف ، موصوف یا منسوب قرار بگیرند، پس از آنها یک {ی} افزوده میشود:

واو مجهول

الف) به حیث موصوف:

سبو سبوی شکسته

گلو گلوی خشک

گفتگو گفتگوی سودمند

ب) به حیث مضاف {یعنی اضافه به اسم دیگر}

سبو سبوی من

گلو گلوی انسان

نمو نموی نبات

ج) به حیث منسوب:

سبو سبوی کابلی

لیمو لیموی جلال آبادی

واو معروف

الف) به حیث موصوف:

بازو بازوی قوی

مو موی سیاه

خو خوی خوب

ب) به حیث مضاف:

بازو بازوی مرد

مو موی سر

خو خوی جوانان

ج) به حیث منسوب:

آهو آهوی صحرایی

د) هرگاه حرف {و} در پایان کلمه نشان دهندۀ صامت یا حروف صحیح باشد، در حالتهای موصوف ، مضاف و منسوب حرف دیگری بعد از آن در نوشته نمی آید و واو با کسره تلفظ میشود؛ مانند: جلو اسب و غیره.

2- با کلمه های مختوم به الف ممدوده (آ) در حالات موصوف ، مضاف و منسوب یک {ی}: افزوده میشود ؛ مانند : صدا- صدای گیرا، شبها – شبهای زمستان، هوا- هوای بهار و غیره.

3- کلمه های دخیل عربی که در اصل مختوم به همزه {ء} به آنها علاوه میشود ؛ مانند: امضاء – امضای متصدی، ابناء- ابنای زمانه، املاء – املای زبان.

4- در کلمه های مختوم به (های غیر ملفوظ) که در آنها حرف {ه} نشان دهندۀ زبر (فتحه) است ، در حالات موصوف ، مضاف و منسوب نشانۀ همزه {ء} بالای (ه) نوشته میشود؛ مانند:

خانه خانۀ بلند

لانه لانۀ زنبور

دره درۀ پغمان

5- هرگاه کلمه های مختوم به (های غیر ملفوظ) با {گان} یا{ها} جمع شوند، ( های غیر ملفوظ) ، حذف نمیشود، مانند بنده – بندگان- بنده ها و غیره.

تبصره:

بعضی از نویسنده گان ، از لحاظ املای تاریخی چنین کلمه ها را در جمع با {گان} بدون (ه) مینویسند، مانند نویسنده – نویسندگان – نویسنده ها، قابل تذکر است که در هردو نظر ، همین که کلمه های مذکور با {ها} جمع بسته شوند، {ه} در کلمه ها باقی میماند؛ مانند: بنده ها، نویسنده ها، شنونده ها و غیره.

6- هرگاه کلمه های مختوم به (های غیر ملفوظ) با هر گونه پسوند (لاحقه) یا کلمه های دیگر بیاید: (های غیر ملفوظ) حذف نمیشود؛ مانند:

تشنه تشنه گی

یافته یافته گی

تبصره : بعضی از نویسنده گان باز هم از لحاظ املای تاریخی ، اینگونه کلمه ها را چنین مینویسند:

تشنه تشنگی

یافته یافتگی

7- پسوند نکره ، پسوند اسم معنی پسوند صفت نسبتی با کلمه های مختوم به الف ممدوده (آ). و واو مجهول {و}، واو معروف و های غیر ملفوظ {ه} به شکل (یی) نوشته میشود:

الف) کلمه های مختوم به {آ}:

ویلا ویلایی خرید. (پسوند نکره)

دانا- دانایی ، توانایی است. (پسوند صفت معنی)

آسیا- مسابقات فتبال آسیایی. (پسوند صفت نسبتی)

ب) کلمه های مختوم به واو معروف و مجهول {و}:

گفتگو- با او گفتگویی داشت (پسوند وحدت)

لیمو – رنگ لیمو (پسوند صفت نسبتی)

ج) کلمه های مختوم به های غیر ملفوظ {ه}

نامه - نامه یی فرستاد (پسوند نکره)

سرمه - رنگ آن سرمه یی است ( پسوند صفت نسبتی)

د) پسوند های اسم معنی و تنکیر و ضمیری در کلمه های مختوم به {ی} چنین نوشته میشود:

صوفی: ( صوفیی آنست که هر آنچه در کف داری بدهی)

... (پسوند اسم معنی) قول خواجه عبدالله انصاری.

کشتی: کشتیی از دریا میگذشت ( پسوند نکره و وحدت)

8- {ای} تنها در یک مورد و در صیغه ، مفرد مخاطب فعل ماضی قریب صیغۀ مفرد مخاطب فعل حال اخباری نوشته میشود؛ مانند:

آیا مکتوب را نوشته ای؟ ( یعنی نوشته کرده استی)

و تصریف آن مثلاً در کلمۀ رفته، چنین است:

رفته ام رفته ایم

رفته ای رفته اید

رفته است رفته اند

9- کلمه های مختوم به الف ممدوده {آ} و {ی} و واو معروف و مجهول {و} و های غیر ملفوظ {ه}، هنگام نوشتن با پسوند های اضافی، به شکل ذیل نوشته میشود:

پا: پایم، پای مان ، پایت، پایتان، پایش، پای شان

آرزو: آرزویم، آرزوی مان، آرزویت، آرزوی تان، آرزوی او، آرزوی شان

خانه: خانه ام، خانۀ مان، خانه ات، خانۀ تان، خانه اش، خانۀ شان.

10- کلمۀ (است) و (استند) چنین نوشته میشود:

الف) پس از کلمه های مختوم به الف ممدوده {ا} مانند

دانا: داناست، داناستند، دانایند.

ب) پس واو معروف و مجهول مانند:

1) پس از کلمۀ مختوم به واو مجهول:

نیکو: نیکوست، نیکوستند، نیکویند.

روبرو: رو به رو ست، رو به رو ستند، رو به رویند، و غیره

2) پس کلمه های مختوم به واو صامت؛ مانند:

نو: نو است، نو استند، (هستند) نو اند

جلو: جلو است، جلو استند (هستند) جلو اند.

تبصره: بهتر است که کلمه های مختوم به صامت ها یا حروف صحیح را به صورت مثلاً : مشکلست، آسانست، کمست، خوبست، آنست، همینست، نزدیکست، و غیره نویسیم و الف فعل (است) ، پس از کلمه های مختوم به های غیر ملفوظ و صامتها یا حروف صحیح حذف نشود.

3) پس از کلمه های مختوم به {های} غیر ملفوظ و تمام صامتها یا حروف صحیح ، مانند:

خانه: خانه است، گواه: گواه است، چنین: چنین است و غیره.

4) پس از کلمه های مختوم به {ی} معروف و برخی از دفتانگها ( یعنی پیهم آمدن یا توالی یک مصوت و یک شبه مصوت ) مانند:

مبتدی: مبتدیست، علمی: علمیست، طبیعی: طبیعیست، زیبایی: زیبایست ، دانایی دانایست و غیره.

تبصره:

نوشتن این کلمه به شکل طبیعی است و دانایی است نیز جواز دارد.

5) کلمه های پرسشی ( کیست؟) و (چیست؟) به همینگونه نوشته میشود.

11- پیشوند ها (سابقه ها) در زبان دری به دو بخش عمده جدا میشوند، پیشوند های صرفی (تصریفی) و پیشوند های اشتقاقی ( کلمه ساز) ، پیشوند های صرفی بدینگونه مشخص میشود:

1) پیشوند های {می-} و {همی-} :

هر گاه این پیشوند ها در جلو فعل های آغاز شده به صامت قرار گیرد، با ماده یا اصل فعل پیوسته نوشته میشود؛ مانند:

میگفت مینوشت میگوید مینویسد

همیگفت همینوشت همیگوید همی نویسد

هر گاه با فعل های آغاز شده به مصوتهای الف مفتوح ، مکسور و مضموم بیاید، باز هم با فعل پیوسته و نوشته میشود؛ مانند:

انداخت- میانداخت، ایستاد- میایستاد، افروخت - میافروخت

هر گاه با کلمه های که با {و} و {ی} آغاز میابد، بیاید، همینگونه نوشته میشود:

میوزید، میوزد، میافت مییابد.

و اما هرگاه با فعل های آغازشده به مصوت {آ} بیاید، جدا نوشته میشود؛ مانند:

آراست، می آراست، آمد، می آمد، آورد، می آرد

2) پیشوند (ب) که همواره با فعل می آید، به اینگونه نوشته میشود، مانند:

بگفت، بنوشت، بیار، بگیر، بکن.

هرگاه با فعلهای نمودار مصوت (الف مفتوح یا مضموم) بیاید ، الف حذف میگردد و پیش از فعل یک {ی} افزوده میشود، مانند:

افگند- بیفگنند، افگن- بیفگن، افروز- بیفروز، انداخت – بیانداخت.

هرگاه با فعل هایی که با {الف مکسور} آغاز شده باشد، بیاید، الف آن نوشته میشود؛ مانند: ایستاد، بایستاد.

هرگاه با فعل هایی آغازشده با حروف نمودار مصوتهای {ی} و {و} بیاید، مانند صامتها پیوسته با فعل نوشته میشود ؛ مانند:

یافت- بیافت، وزید- بوزید.

و هرگاه اگر با فعل های آغاز شده به حرف (نمودار) {آ} بیاید، میان پیشوند و اصل فعل، {ی} افزوده میشود و در نوشتن ، علامۀ (مد) از آغاز فعل حذف میگردد؛ مانند:

آید- بیاید، آورد – بیاورد.

3) پیشوند نفی {ن} هرگاه با فعل های آغاز شده با حروف صامت بیاید، پیوسته با فعل نوشته میشود؛ مانند:

خورد- نخورد، رفت – نرفت، گفت – نگفت، برد- نبرد، خرید- نخرید و غیره.

هرگاه با فعلهای آغاز شده با حرف نمودار مصوت ( الف مفتوح یا مضموم) بیاید، میان این پیشوند و اصل فعل، یک {ی} افزوده میشود و الف آغازی فعل حذف میگردد؛ مانند :

انداخت – نینداخت، افروخت- نیفروخت و غیره.

اما در کلمه های (ایستاد) و (ایستد) به این شکل نوشته میشود؛ مانند:

نایستاد ، نایستد.

هرگاه با فعلهای آغاز شده با حرف نمودار {آ} بیاید، میان این پیشوند و اصل فعل ؛ یک {ی} افزوده میشود و علامۀ (مد) ، حذف میگردد؛ مانند:

آمد- نیامد، آورد- نیاورد، آراست- نیاراست.

4) پیشوند نهی {م} نیز خصوصیت پیشوند نفی را دارد و با فعلهای آغاز شده به حروف نمودار صامت پیوسته نوشته میشود؛ مانند:

مکن، مرو، منشین، مباش و غیره

و اما هر گاه با فعل های آغاز شده به حروف نمودار مصوت بیاید ، مانند پیشوند نفی نوشته میشود؛ مانند:

افروز، نیفروز ، میفروز

افگن ، نیفگن ، میفگن

انداز ، نینداز ، مینداز

5) پیشوند های کلمه ساز تا حد امکان باید با اصل کلمه پیوسته نوشته شود؛ مانند:

ام: امروز ، امسال ، امشب

بی: بیکار ، بیرنگ، بیدرنگ

هر گاه پیشوند {بی} با کلمه هایی بیاید که با حروف نمودار مصوت {آ،ا} آغاز شود، جدا نوشته میشود، مانند: بی آزار، بی انصاف، بی اراده و غیره.

همچنان هرگاه به حیث پیشنه بکار رود ، از اصل کلمه جدا نوشته میشود، مانند: بی چون و چرا، بی گفت و شنود، بی خورد و خواب، بی کم و کاست و غیره پسوند ها نیز مانند پیشوند ها تا حد امکان به کلمه ها پیوسته نوشته میشود؛ مانند:

نیلگون، باغبان، گلزار، چمنزار، نیستان و غیره

12)- {را} از کلمه ها جدا نوشته میشود؛ مانند:

کتاب را ، قلم را ، حواله را ، جنس را ، آن را ، این را و غیره.

13)- پسوند جمع {ها} اکثر با کلمه ها پیوسته نوشته میشود؛ مانند:

کتابها، قلبها، جنسها، باغها، جویها و غیره.

هر گاه کلمه های که به ( های غیر ملفوظ ) پایان یافته باشد، در صورت جمع بستن با (ها) {ه} پایان کلمه حذف نمیشود؛ مانند: نامه ها، جامه ها، خانه ها ، ترانه ها، حواله ها و غیره.

14)- پسوند جمع {ها}، مخصوصاً برای غیر جانداران یا غیر ذوالعقول، به کار برده میشود؛ مانند: پیشنهاد ها، گزارشها، نگارشها، فرمایشها، جنگلها و غیره. اما امروز این پسوند جمع را برای جانداران و ذوالعقول نیز بکار میبرند؛ مانند: آدمها، انسانها و غیره. اما پسوند جمع {ان} مخصوصاً برای ذوالعقول به کار میرود؛ مانند: مردان، کودکان، محصلان، استادان و گاهی برای غیر جانداران نیز به کار برده میشود؛ مانند: درختان، شبان (شبها)، روزان، شامگاهان، نیمروزان و غیره.

15)- گاهی بعضی جمع ها دوباره با پسوند {ات} جمع بسته میشود، مانند وجوهات، احوالات، امورات، رسومات، حبوبات، شؤونات ، لوازمات، عوارضات، فیوضات و غیره که در اصل شکل آنها به ترتیب چنین است: وجه جمع آن وجوه، حال جمع آن احوال، امر جمع آن امور، رسم جمع آن رسوم ، حبه جمع آن حبوبات ، شأن جمع آن شؤون و غیره که سپس با {آت} مجدداً جمع بسته شده اند. بهتر است به شکل جمع اول آن اکتفا شود تا نوشته رسا تر معلوم گردد.

16)- گاهی بعضی اسم ها با (جات) جمع بسته میشود؛ مانند: رسالجات، کارخانجات، روزنامجات، حوالجات، میوجات، نوشتجات، سبزیجات و غیره.

بهتر است تا حد امکان به جای آنها ، کلمه های که به {ها} جمع بسته شده باشد ، بکار رود؛ مانند: رساله ها ، کارخانه ها ، روزنامه ها، حواله ها ، میوه ها، نوشته ها، سبزیها و غیره.

کلمه های مرکب تا حد امکان ، یکجا نوشته میشود؛ مانند: پیشنهاد، دستیاب، جستجو، گفتگو، خریدار، دستنویس، پاکنویس، خوشحال، گلکار و غیره.

17)- نوشتن کلمه های تنویندار (دو زَبَر دو زیر دو پیش در آخر کلمه ها): تنوین تنها بر کلمه های عربی نوشته میشود و در زبان دری تنها تنوین (دوزَبَر) بر کلمه های عربی مستعمل و رایج میباشد و قواعد نوشتن آن چنین است:

الف) بنا بر قاعدۀ کلّی و رایج در پایان کلمه مورد نظر، یک الف میافزائیم و بالای آن دو زَبَر مینویسیم مانند:

عینناً، نقلاً ، فوراً، قسماً ، احتمالاً، اجمالاً و غیره

ب) تنوین دو زَبَر در کلمه های عربی مختوم به همزه {ء} بر سر همزه نوشته میشود؛ مانند: استثنأ ، جزء و غیره. قابل یاد آوریست که بعضی کلمه هایی که اصلاً تنوین نمی پذیرد ، با تنوین نوشته میشود؛ مانند: تلگرافاً، تیلفوناً ، آناً، زباناً ، ناچاراً و غیره که میتوان بجای آنها ، کلمه های تلگرافی، تیلفونی، آنی ، زبانی و به ناچار را بکار برد.

نوت: ماخذ مطلب فوق: ( روش املای زبان دری اتحادیه نویسندگان کابل-1363خورشیدی)

18)- بعضی کلمه ها را به (یَت) مصدری مینویسند؛ مانند: خوبیت، مردیت، برتریت، و غیره که این ساختمانها در زبان دری خلاف قاعدۀ متداول در زبان عربی ، صورت میگیرد، اگر بجای آن کلمه ها، ساختمانهای ذیل بکار برود ، عین افاده حاصل خواهد شد: خوبی ، بدی، مردی، یا مردانگی، برتری، بهبودی و غیره.

تبصره: کلمه های که با آوردن {یة} مصدری ساخته شوند، آن مصدر را مصدر صناعی میگویند.

این مصدر در حقیقت اسمی است که در آخر یاء نسبت و تاء تأنیت ( یَة) درعربی، و (یت) در دری باشد و برمعنی مصدر دلالت کند؛ مانند: ((انسانیة )) ( انسانیت) و ((معذوریة)) ( معذوریت).

{یة} مصدری به آخر صفات عربی ، اسم فاعل، اسم مفعول، صیغه مبالغه ، صفت مشبهه، اسم تفضیل و صفت نسبی میچسپد و مصدر میسازد؛ مانند: مالکیّت (از اسم فاعل) ، معروفیّت ( از اسم مفعول) فعالیّت ( از صیغه مبالغه) حُریّت ( از صفت مشابه) اهمیّت ( از اسم تفضیل) و غیره.

پس {یت} مصدری به زبان دری، خلاف قاعده و بر طبق قرینه سازی به آخر کلمات غیر عربی افزوده میشوند. طوری که چند مثال را ذکر کردیم و میتوان این چند مثال دیگر را ذکر کرد: خانیّت، منیّت ، آنیّت، شایانیّت و غیره که بجای آنها میتوان خانی، آنی ، شایانی و امثال آنرا استعمال کرد و {ی} مصدری باشد.

قابل یادآوریست که (یت) در کلمات وصیّت، رعیّت، بقیّت، اذیّت، مزیّت و مانند اینها مصدری نیست ، بلکه این ها اسمهای معتل الاخری هستند بروزن فَعیلَه که یاء اصلی آنها در (یاء) زاید فعیله ادغام شده است . برخی از اینها هم بصورت (یة) و هم به صورت (یت) آمده اند؛ مانند: بقیه – بقیت، بلیه – بلیت، هدیه- هدیت، سجیه – سجیت و غیره.

همچنان باید علاوه کرد که کلمۀ نیت مصدر عادی ثلاثی مجرد است که در اصل نویة بر وزن فِعلَة بوده است که اصل آن چنین میباشد:

واو ساکن ماقبل مکسور قلب به یاء و یاء در یاء ادغام گردیده است:

نویه----- نــــییـــَة ---- نیَـــــة---- و نیــــَت.

همچنین صلاحیت، کراهیت و رفاهیت مصدر عادی ثلاثی مجرد اند نه مصدر صناعی ، بنا بر آن نباید آنها را به تشدید تلفظ کرد یا نوشت ( برای شناخت بیشترکلمه هایی که با (یت) مصدر صناعی ساخته شده اند ، میتوان به کتاب های (یت) مصدری تألیف مجتبی مینوی ، و کتاب عربی در فارسی تألیف خسرو فرشیدورد، مراجعه کرد.)

19)- کلمه های همزه دار و طرز نوشتن آنها:

کار برد همزه در کلمه ها، دقت و توجه زیاد را میطلبد؛ زیرا استعمال آن باید بر اساس قواعد صورت بگیرد، در غیر آن سهو بوجود خواهد آمد.

همزه در کلمه های عربی ، هم در وسط و هم در آخر کلمه می آید. درینجا بحث بالای طرز نوشتن همزه در کلمه های دخیل عربی در زبان دری است که به گونهء (زیر) بر سبیل مثال مشخص میشود:

(1) - در آغاز کلمه ها به شکل {ا} نوشته میشود، مانند: اتفاق ، امتنان و غیره.

(2)- هرگاه همزه در پایان کلمه ، بر کرسی (ا) . {و} نشسته باشد، همزه حذف نمیشود؛ مانند : مبداء- مبدأ زبان، لؤلؤ- لؤلؤ ناب.

(3)- در آن دسته از کلمه های عربی که بر وزن ( فاعل) ، (فواعل) و (فعائل) باشند، در زبان دری به جای همزه (ی) مینویسند؛ مانند:

الف) قائل قایل

سائل سایل

جائز جایز

ب) فوائد فواید

جوائز جوایز

عوائد عواید

ج) شمائل شمایل

دلائل دلایل

مسائل مسایل وغیره

(4)- هر گاه حرکت حرف ماقبل همزه فتحه باشد؛ همزه برکرسی (ا) نوشته میشود؛ مانند: تأثیر، تألیف، تأریخ، رأس، مأمور و غیره

(5)- هرگاه حرکت ماقبل همزه ضمه باشد، همزه بر کرسی (و) نوشته میشود؛ مانند: لؤلؤ، مؤتمن و غیره.

(6)- همزه مضموم ماقبل متحرک بر کرسی {و} اول نوشته میشود؛ مانند: رؤوس، شؤون و غیره نیز آمده است.

(7)- همزه مکسور ماقبل متحرک بر کرسی (ی) (یای بی نقطه) نوشته میشود؛ مانند رئیس و غیره.

(8)- همزهء مفتوح ماقبل ساکن بر کرسی {ا} نوشته میشود؛ مانند: مسأله و غیره.

(9)- همزه مفتوح ماقبل {ی} ساکن بر کرسی {ی} (یای بی نقطه) نوشته میشود؛ مانند: هیئت وغیره.

(10)- همزه مکسور ماقبل ساکن بر کرسی {ی} (یای بی نقطه) نوشته میشود؛ مانند: اسئله (جمع سؤال) و غیره.

(11)- همزه مضموم ماقبل ساکن و مابعد {و} بر کرسی {و} نوشته میشود؛ مانند: مسؤول و غیره.

(12)- کلمه های مآخذ ( جمع مأخذ)، لالی ( جمع لؤلؤ)، مآل، مآب، مآثر، اجراآت، منشأت و امثال این ها به همین شکل نوشته میشود.

(13)- کلمه های که در اصل عربی همزه ندارد، بدون همزه نوشته میشود؛ مانند: موفق، موقت، موظف، موجز، مصون و غیره.

(14)- کلمه های که در اصل عربی همزه دارد، در شکل فاعلی و مفعولی با همزه نوشته میشود؛ مانند: مؤرخ (از تأریخ)، مؤدب (از تأدیب) ، مؤکد (از تأکید)، مؤنث (از تأنیث) ، مؤخر (از تأخیر) ، مؤثر (از تأثیر) و امثال اینها.

(15)- همزه یی که در پایان کلمه های عربی بدون کرسی نوشته میشود، حذف نمیگردد؛ مانند: سوء ، جزء ، شیء و غیره.

20- کلمه های ذیل در حالتهای فاعلی و مفعولی به دو شکل نوشته میشود:

شکل فاعلی شکل مفعولی

مدعی مدعا

محتوی محتوا

مستوفی مستوفا

مقتضی مقتضا

منتهی منتها و غیر

21- هرگاه کلمه های (بعض) ، (برخ) ، (بخش) و امثال اینها، در عبارتهای اضافی، توصیفی و نسبتی آید، چنین نوشته میشود:

بعضی مردم، برخی اول، بخش دیگر، اما اگر پس از آنها پیشینۀ (از)، آید، چنین نوشته میشود: بعضی از مردم، برخی از این کتاب، بخشی از این فصل.

22- {که} از کلمه ها جدا نوشته میشود، مانند: مردی که آمد، چنان که گفته شد، زمانی که آمدی، طوری که نوشته شد.

23- کلمۀ هیچ جدا نوشته میشود، مانند: هیچ چیز، هیچ کس، هیچ گونه، هیچ جا، هیچ وقت، هیچ گاه، هیچ یک، هیچ کدام و غیره.

24- کلمه های عربی بروزن تَفعـِیل به دو (یا) نوشته میشود، مانند: تعیین، تغییر، تمییز، تبیین و کلمه های عربی بر وزن تــَفَــعُــل به یک (یا) نوشته میشود، مانند:تــَعَــیُن(به فتح تا و عین و ضم یای مشدد) و تَــغَـــیّـــُر، البته کلمه تمیز مأخوذ از کلمۀ تمییز به معنی فرق و امتیاز ، از لحاظ تلفظ با کلمۀ تَــمَـــیـــُز، به معنی جدا شدن و فرق و جدایی پیدا کردن، تفاوت دارد.

25- گذاشتن و گزاردن: گاهی در شکل املایی و حتی در محل کار برد و معنای آنها اشتباه روی میدهد. در حالیکه این دو مصدر از هم فرق دارد.

گذاشتن با (ذال) معجمه به معنی نهادن و اجازه دادن است و امر آن بگذار و اسم فاعل آن گذارنده است. مثلاً در این جمله: ( بگذار تا ببینم) که بگذار امر از گذاشتن به معنی اجازه بده، میباشد.

در ترکیب (قانون گذار) گذار با ذال مخفف گذارنده است و آن اسم فاعلی است که از گذاشتن به معنی نهادن و وضع کردن میباشد. پس قانون گذار ، یعنی واضع قانون وقانون گذاری یعنی وضع قانون است.

یک معنی دیگر هم گذراندن است و در این صورت گذاشتن مصدر متعددی گذشتن است. پس فعل بگذارد به معنی بگذارند است.

کلمۀ کار گذار هم از همین معنی گذاشتن گرفته شده و معنای آن گذراننده و اجرا کنندۀ کار است.

گذشتن با ذال معجمه به معنی عبور کردن و طی شدن و ( درگذشتن)؛ به معنی صرف نظر نمودن ، از مشتقات همین مصدر است و گذار و گذر به معنی عبور و معبر و کلمه های هامون گذار، رهگذار، رهگذر و گذران مأخوذ از همین اصل میباشد.

اما (گزاردن) با {ز} در زبان دری به چند معنی آمده است به این تفصیل:

1- ادا کردن ، چه در ادای امانت و قرض باشد، چه ادای سخن و خدمت و سپاس پس کلمه های شکر گزار و سپاس گزار و امثال آنها اگر در ادای معنا کردن باشد باید با {ز} نوشته شود

2- معنی دیگر گذاردن ، تعبیر کردن است و (گزارش) و (گزاره) به معنی شرح میباشد.

3- یکی از معانی (گزاردن) ترجمه کردن است و (گزارنده) به معنی مترجم میباشد.

4- معنی دیگر (گزاردن) شرح دادن است و (گزاردش) و (گزاره) به معنی شرح میباشد.

با همین ابراز نظر ، میتوان در مورد طرز املای کلمه های (گذاشتن) و (گزاردن) و مورد استعمال هر یکی بر اساس مفهوم و مدلول آن، توجه کرد.

26- پسوند (بـ)که بر اسم می آید و صفت یا قید و گاهی اسم دیگر میسازد از نوع (به) اضافه نیست، باید به اسم پیوسته نوشته شود، مانند: بِخرَد (خردمند) بهوش، (هوشیار) بسزا (سزاوار)، بکلی، بجد (جدی) بخصوص و غیره.

27- عدد ها باید از کلمه ها جدا نوشته شود:

یک روز، یک ماه، یک سال، یک هفته و غیره.

28- هر چند (را) باید از کلمه ها جدا نوشته شود، مانند:

یکی را ، شخص را، آب را، حواله را، مکتوب را، اتاق را و غیره. لیکن (را) در این چند کلمه یک جا نوشته میشود: مرا، ترا، کرا، چرا و غیره.

29- ( چه) باید جدا از کلمه نوشته شود:

چه کار دارند، چه گویم، چه کار میکنی، چه مینویسی و غیره ولی در کلمه های ذیل به صورت پیوسته نوشته میشود: چرا، چگونه، چسان، چطور و غیره.

این ها نمونه های اندکی از مسائل املائی بود، البته با مراجعه به کتابهای که در زمینۀ نویسندگی نوشته شده است ، میتوان معلومات بیشتر حاصل کرد.

سید همایون شاه (عالمی)

22 اگست 2012م

افغانستان

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت