نامۀ سرگشادۀ منظوم به آغای مزدک که از گذشته اش ندامت کشید

خود شناسی

نوش جان ای مزدک صاحب قلم

با شــــرایط در تــغیری دَمـــبدَم

گاه زعرض وگاه زطولش میبُری

اینچنین با نرخ روزنان می خوری

یکزمان رنگین تر ازسرخ هابودی

در امــر ونهی کاف وجیم وبابودی

می تپیدی هر طرف چون گرگ نر

تا نگـیـرد آهـــو را فــرد دیــگــر

درس نخــوانـده، پله هارا پیـمـودی

درقــــله هــا با ریسمان بالا شــدی

ســرکشـیدی نعرۀ «هـورا» زکـــوه

گفتی «هورا» شأن ما است، آبرو

این شعار است رمز وراز دوســتی

شوروی هاست زیب و ناز دوسـتی

گاه دروگش وصف کردی گاه رفیق

 بر نشــان تیر میگــرفتی خوب دقیق

زین چنین اوصاف خود مشهورشدی

   گشتی انترنشنلیست وزبومیها دورشدی 

چه شد یک دم ز اعـقابت بریدی ؟

ویا اینکه «مرشد» نــو خــریدی؟

از قدرتت در حزب تأسف کرده ئی

بر جـبین خــویشتن، تــُـف کرده ئی

گفته ئی از حــزبی ها بر کــنده ام

ز اعـــمال گـــــذشـــته، شــرمنـده ام

نه عزیزم ! «هوشیاری ات» گذشت

آن زمانِ « مـهره داری ات» گذشت

نرخ بر نانِ ، آن زمان ها سهـل بـود

گـرچه نان خورمثـل تو نا اهـل بــود

این زمان ها نان دهند و جان گیرند

حــیثیت از خــــادم  نــادان گـــیــرند

یا کتاب «خرس گیر» نا خوانده ئی

یا از زمان خــیلی هـا دور مانده ئی

خود شناسی خوب چیزاست هم وطن

در شــناخت خــود بجــو یاری زمــن

مصطفی انصار

منظور از کتاب «خرس گیر»کتاب « تلک خرس» نوشتۀ دگروال یوسف  

 

 


بالا
 
بازگشت