غفور بسيم

 

 

کابل زیبا


کابل زیباغمکین است!
تاج کوه اسمایی
وریش
انبوهکوه شیر دروازه
از گردوغبار
اندوه سنگین مردم شهر
و درد دیرینه زاغه نیشنان فقیرش
که در دامنه های وسخره های سرد
وبیروحش :
مانند موروملخ از گزند مهمیزتند سرمامی لرزند !
درد میکشد !
دیگر نه ازشب های :
سپید خبری است !
ونه ازستاره باران شهر:
نشانی،
نه ان نقل ونباط سر سندلی است !
نه خواب خلسه انگیزقصه های شیرین مادر کلان!
دیگر در دهلیزهای خانهایمان عطر دلاویزلاندی وکله پلو نمیتراود
که اشتهای خفته راقمچین بزند!
نه ازبزم خرابات:
نوای میرسد .
ونه از خانقای عاشقان وعارفان صدایی !
شهر مجروح درخون می تپد،
وجسد نیمه جانش،
در گلوی خونین،
دیوشب گیر مانده است !
بهرسوماتم است،
که ماتم می بارد .
اندوه است ،
که اندوه میکارد .
وشهر نیمه بسمل ،
درجهنم جنگ می سوزد
وفریاد می کشد ،
اوچشم براه مهدی موعود است !
تااورااز چنگال خونین،
دجال های قرن
• نجات دهند !!!

پایان

 

 

 

قعر دره پیری!

وقتی به دنیا امدم!

فهمیدم:

که زنده گی :

این موهبت الاهی،

باوجود جلوهای زیبا

وفریبنده :

چه لحظه های

تلخی وشیرنی

چه روز گاری

زشتی وزیبای

چه فراز نشیبی

وچه کوه وکوتل دارد !

سخت ترسیدم!

گیریه کردم

ناله کردم !

****

وقتی بزرگ شدم

بپااستادم،

اولین گام راچنان اهسته برداشتم

توگوی بام زمین زیر پایم نه میلومبد ؟ !

بااحتیاط گام برداشتم !

پاهایم لرزید !

افتادم،

برخواستم!

خندیدم،گریستم!

نازکردم،

لج وشیطنت کودکا نه کردم!

****

وقتی جوان شدم !

مغرورو نادان شدم !

دیوانه ومجنون ،

عاشق ومفتون شدم!

خندیدم رقصیدم ،

نوشیدم، جوشیدم !

در هاله ای از خواب وخیال :

تاختم وتاختم !

توسن یاغی شباب،

سربرداشت!

ونا گاه !

مرادرقعردره ای،

مخوفی دره پیری پرتاب کرد (!!!)

مدتی بیهوش بودم

وقتی بهوش آمدم

دیگر دیرشده بود

من بهترین متاع زنده گی

جوانی را :

از دست داده بودم!

رقیق عزیز گرامی سلام !

امیدوارم صحت مند شاد باشید

ضم این پیام دوسرود خویش را ارسال نمودم

امید دریافت دارید

بااحترام

غفور بسیم

!

وقتی به دنیا امدم!

بااحساسی

ناخود ا گاه فهمیدم:

که زنده گی :

این موهبت الاهی،

باوجود جلوهای زیبا

وفریبنده اش:

چه فرازو نشیبی

مهیب ودشوار دارد !

سخت ترسیدم!

وبروی زنده گی :

گیریه کردم !

****

وقتی بزرگ شدم

بپااستادم،

اولین گام راچنان اهسته برداشتم

فکر میکردم

بام زمین زیر پایم میلومبد !

بااحتیاط گام برداشتم !

پاهایم لرزید !

افتادم،

برخواستم!

خندیدم،گریستم!

نازکردم،

لج وشیطنت کودکا نه کردم!

****

قعر پیری !

وقتی به دنیا امدم!

فهمیدم:

که زنده گی :

این موهبت الاهی،

باوجود جلوهای زیبا

وفریبنده :

چه لحظه های

تلخی وشیرنی

چه روز گاری

زشتی وزیبای

چه فراز نشیبی

وچه کوه وکوتل دارد !

سخت ترسیدم!

گیریه کردم

ناله کردم !

****

وقتی بزرگ شدم

بپااستادم،

اولین گام راچنان اهسته برداشتم

تابام زمین زیر پایم نه لومبد !

بااحتیاط گام برداشتم !

پاهایم لرزید !

افتادم،

برخواستم!

خندیدم،گریستم!

نازکردم،

لج وشیطنت کودکا نه کردم!

****

وقتی جوان شدم !

مغرورو نادان شدم !

دیوانه ومجنون ،

عاشق ومفتون شدم!

خندیدم رقصیدم ،

نوشیدم، جوشیدم !

در هاله ای از خواب وخیال :

تاختم وتاختم !

توسن یاغی شباب،

سربرداشت!

ونا گاه !

مرادرقعردره ای،

مخوفی دره پیری پرتاب کرد (!!!)

مدتی بیهوش بودم

وقتی بهوش آمدم

دیگر دیرشده بود

من بهترین متاع زنده گی

جوانی را :

از دست داده بودم!

!

وقتی به دنیا امدم!

بااحساسی

ناخود ا گاه فهمیدم:

که زنده گی :

این موهبت الاهی،

باوجود جلوهای زیبا

وفریبنده اش:

چه فرازو نشیبی

مهیب ودشوار دارد !

سخت ترسیدم!

وبروی زنده گی :

گیریه کردم !

****

وقتی بزرگ شدم

بپااستادم،

اولین گام راچنان اهسته برداشتم

فکر میکردم

بام زمین زیر پایم میلومبد !

بااحتیاط گام برداشتم !

پاهایم لرزید !

افتادم،

برخواستم!

خندیدم،گریستم!

نازکردم،

لج وشیطنت کودکا نه کردم!

****

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت