تهیه  وترتیب از:

عبدالشکور حکم

 

 

  نـصـربـن احــمـدســامـانـی 

         321 - 331  هجری قمری  

 

یکی از پادشاهان مقتدرومعروف سامانی نصربن احمداسماعیل بن احمدبن اسد بن سامان است، سلسلۀ نسب سامان به بهرام چوبین سردار تاجک تبار بهرام گورمیرسد،اجداد سامان پیش از اسلام حکام ماوراوالنهر بودند وبعد از اسلام صاحب لشکر ، پدرسامان را که جثمان نام داشت روزگار مخالف شد، بساربانی افتاد، گوهر بزرگ وی سربکارشتربانی نمی آورد، روزی درهنگامه ای این ابیات حنظۀ بادغیسی را شنید : 

    مهتری گربکام شیردرست           روخطرکن زکام شیربجوی                      

یابزرگی ونازونعمت وجاه            یاچومردانت مرگ رویاروی                      

از این ابیات رجولیت وی درحرکت آمد، به عیاری مشغول گشت، بعدازاندک مدتی برشهراشناس مستولی گشت ، وی مشوق علم وادب درخراسان بود پس ازوی سامان وبازماندگانش درخراسان رامیتوان اولین دورۀ ترقی زبان وادبیات فارسی دری شمرد، پس از سامان پسرش اسدبن سامان را در عهد خلیفه مأمون الرشید عباسی که مادرش مراجیل دختری از نجبای بادغیس در خراسان بودوزبان پارسی را از مادرفراگرفته بودوبرخراسان الفتی داشت، حرمتی پیداشدوخلیفه پسران اسدرابولایات امارت داد: بطورمثال سمرقندبنوح بن اسد، فرغانه به احمدبن اسد، واشناس به یحیی بن اسدوهرات را به الیاس بن اسدارزانی کرد، وطاهرذوالیمینین ایشانرا کارهافرمود، تااینکه اسماعیل بن احمدسامان بربرادران فایق آمد وبه پادشاهی رسید، وی مشوق علم وادب درخراسان بود، بنابر تدکره

لباب الالباب 27 نفرازشاعران دربخارا درعصروی میزیست،حتی شاهنامه دراین عصر

 

     آرام گاه اسماعیل سامانی دربخارا    

 پیریزیگردید، پس از اسماعیل، احمدبن اسماعیل به اریکۀ قدرت رسید، امابعدازشش سال پادشاهی توسط غلامانش بقتل رسیدوبزرگان سامانی ،بلااتفاق پسرش نصربن احمد راکه درآنزمان هشت سال عمر داشت به پادشاهی برداشتند، چون ویراازحرم بیرون آوردند، تابرتخت سلطنت بنشانند، چون خوردسال بود خوف بروی غالب شده بود، میگریست ومیگفت ، ومیگفت که مرا کجامیبرید؟ میخواهید همجنان که پدرم را کشتید !  ازمن بازشوید، لیکن چون وی را برتخت نشانیدند ، اندکی آرام گرفت، (1) آنگاه شحنۀ بخارا احمدبن لیث اورا بردوش گرفت ومردم آن بلده اقدام به بیعتش کردندوابوعبدالله جیهانی ادیب معروف زمام وزارت ونیابت پادشاهی وی منصوب کردند،وچندی بعد نصر تمامت غلامان راکه قصدپدرش کرده بودند، بقصاص بکشت، درآغاز سلطنت وی جمعی از مدعیان سلطنت که ازخویشاوندان وسرداران سامانی بودند سربرداشتند، ونیزسه برادراو ( یحیی، منصور، وابراهیم) علیه وی قیام کردند، از مهمترین این قیام کننده گان یکی اسحق بن احمد عموی وی بودکه برسمرقند حکومت داشت،ونیزاحمدسهیل ازسرداران بزرگ سامانی ومردآویزوشمگیروپسران زیار، همچنان مردم سیستان نیزبخاطرکسب استقلال خوددوبارسربه شورش برداشتند، ولی همۀ این شورشها وقیامها به همت وزرای عاقلوکاردانی چون ابوعبدالله جیهانی وابوالفضل محمدبن عبدالله بلعمی ونیزبه زورشمشیر سرداران وفادار سامانی مانندسیمجور وچغانی وعلی فرونشانده شد، ودراین ضمن خودنصر نیزبه سن رشد رسیده وباسیاست عالی به سلطنت پرداخت ،اگرچه امیرنصرسامانی درابتدأ به ظلم گرائید ،امابه تدبیروزرایش ازاین عمل دست برداشت وراه انصاف وعدل پیشه کرد،چنانچه در حلم بدومثل زدی رودکی دروصف وی آورده : 

 حاتم طایی تویی اندر سخا            رستــم دستان تویی اندرنبرد  

نیکه حاتم نیست باجودتوراد            نیکه رستم نیست درجنگ تومرد                   

ازوقایع عصرش یکی هم نبربامکان کاکیست:                                                              

باماکان کاکی که ازسرداران معروف دیلم برسرتصرف گرگان بود که به قتل ماکان توسط سپهسالارعلی انجامیدوبه پیروزی امیرجوان سامانی انجام یافت، ومقتدرخلیفۀ عباسی ویرا خلعت ولقب عنایت کرد،ازاین ببعد بهمت امیرنصربروسعت قلمرو حکومت سامانیان افزوده شدوحدود دولت سامانی تا نواحی عراق عرب رسید، واقعۀمهم دیگردوران سلطنت وی بالا گرفتن کار فرقه اسماعیلیه وتوسهۀ نفوذ اسماهلیان بد، تا آنجا که خودنصرنیزبدان مذهب متمائیل شدوجمعی ازبزرگان سامانی وسرداران نصرنیزبدان مذهب گرویدند، ولی سپاهیان که ازترکان متعصب تسنن بودند علیه اوقیام کردند،وحتی میخواستند اورابه قتل برسانندودیگری رابه جای اوبنشانند، ولی نصربرای ارضأسپاهیان وحفظ پادشاهی درخاندان خود، رسمآازآن مذهب تبرأجست، وزرای معروف وی سه تن بودند، جیهانی، بلعمی،وسومی مصعبی واز آن میان خدمات جیهانی بیشتراست زیرا اولین قانون اساسی را در خراسان تدوین کرد، در این مورد درذین الاخبار صفه 330 چنین آمده است:            

ابوعبدالله جیهانی کارهابه وجه نیکوپیسش گرفت همی راند ومرددانابودوسخت هوشیاروفاضل واندرهمه چیزها بصارت داشت واورا تالیفات بسیار است اندرهرفنی وعلمی چون بوزارت نشست به همه ممالک جهان نامه نوشت ورسمهای جهان وگاهها ودیوانها بخواست تانسخت کردندوبه نزدیک او آوردند، چون روم وترکستان وهندوستان وچین وعراق وشام ومصرزرنج وزابل وکابل وسند وعرب وهمه رسمهای جهان به نزدیک او آوردند وآن همه نسخت ها پیش نهاد واندر آنها نیک تعامل کرد وهر رسم که نیکوتر وپسندیده تربود ازآنجا برداشت وآنچه ناستوده تربود بگذاشت وآن رسمهای نیکوبگرفت وفرمود تا همه اهل درگاه ودیوان حضرت بخارا آن رسمها استعمال کردندی وبتدبیرورای جیهانی همه کارمملکت نظام گرفت. 

صاحب قابوسنامه صفحه 221 آورده : ابوالفضل بلعمی از نوادر روزگار سهـل خجندی راصاحب دیوانی سمرقند داد منشورش توقیع کرد وخلعتش داد، آنروز که خواست رفت با خواجه خلوت کرد، خواجه جای خالی فرمود کردند ، سهـل گفت: چون بسر شغل رسم ناچار فرمانها روان شود، لذا خواجه با بنده نشانی کند که کدام فرمان بایدکه پیش گیرد تابنده بداند که فرمانی که باید گرفت کدام باشد واگربایدکردمدام باشد؟ ابوالفضل بلعمی گفت : ای سهـل نیکو گفتی ودائم که بروزگاراندیشه کرده باشی، مارانیزاندیشه بایدکرد، دروقت جواب نتوان داد،روزی چندتوقف کن، سهل بازخانه رفت، بلعمی دروقت سلیمان چغانی راصاحب دیوان سمرقنددادوبراهش کردندوسهل رافراخواند که یکسال ازخانه بیرون میای بعد ازیکسال پیش خواندش وگفتش: ای سهل ماراکی دیده بودی بادوفرمان : یکی راست ویکی دروغ مهتران جهان رابشمشیرفرمان برداری آموزند، درماچه احمقی دیدی که ما کیهتران خویش را بی فرمانی آموزیم وگوئیم که بفرمان آن کن واین کارمکن؟ فرمان مایکی باشد، آنچه نخواهم کرد، خودنفرمایم وچونفرمودیم مارا از کسی بیمی نیست ونه درشغل عاجزیم؟ واین گمان که توبرما بردی کارعاجزان باشد؟ چون تو مارا درشغل پیاده دانستی ومانیزتورادرعمل پیاده کردیم.

لازم مینمایدتادرجه اطاعت نظامیان نسبت به امیردرحبیب السیر(جزچهارم از مجلد دوم صفحۀ 359) آمده: نصربن احمدیکی از سپهسالاران راکه علی محتاج نام داشت به حرب ماکان کاکی نامزد کردوبه وقت رخصت اورابسخن نگاهداشت ودرباب مقابله ومقاتله وصیت ها برزبان میراندودرآن محل گژدمی بدرون پیراهن علی راه یافته اورا نیش میزدواوتحمل نموده دربرابرنصربستادتاسخن امیرتمام شد، آنگاه بیرون شد وجامه از تن بیرون کرد، حاضران رامعلوم گشت که هفده جای اورا گژدم نیش زده، صورت حال به امیرنصررسید، اوراطلب کردوپرسیدکه چرادروقتیکه احساس گژدم نمودی هیچ ظاهر نکردی، علی عرض نمود که اگردرحضورامیراززخم گژدمی اضطراب نموده، سخن امیرراناتمام بگذارم، چگونه باستقبال شمشیروسنان دشمن رفته بااعدای امیر قتال توانم کرد، امیرنصررا این جواب خوش آمدواورابمذیت عنایت وعاطفت سرفرازساخت ،آورده اند که چون علی به خراسان رسید .برماکان کاکی ظفریافت واورادرمعرکه بقتل آورد وبکاتب خود گفت : که حال ماکان رابلفظ اند ومعنی بسیار به حضرت امیربنویس، کاتب در قلم آوردکه اما ماکان دیگر نیست.

امیرنصربن احمد مانندجدش مردعادل، کریم، عاقل وادیب پروربود، دربارش مملواز علماوشعراواهل علم بودبه این جهت ویرا « امرسعید »لقب داده بودند، درزمان این پادشاه بودکه برای نخستین بارآئین ورسوم ایرانی ازنوزنده شد وخراسانیان متوجع شوکت وعظمت پیشینیان خودشدند وبه زنده کردن تاریخ نیاکان خودپرداختند، وبه تشویق اوبردامنۀ وسعت علم وادب وهنر افزوده گشت ، ازجمله ابوافضل که خودممدوح رودکی شاعر سامانیان بودودستورداد تاکلیله ودمنه را از عربی به پارسی ترجمه کردندورودکی نیز آنرا به شعر درآورد وبا این بیت رودکی آغازمیگردد:

 هرکه ناموخت ازگذشت روزگار             نیزنیاموزد زهیچ آموزگار                        

رودکی نصربن احمدووزرای اوبلعمی ومصعبی رامدح بسیارگفت که متأسفانه جزقسمتی کم ازآن اشعاربمارسیده وبقیه بمرورایام ازمیان رفته است(+) وماجرای معروف رسالت رودکی برای بازگرداندن شاه سامانی ازهرات به بخارادرزمان سلطنت وی اتفاق افتاده که بطوراختصارشرح آن بدینگونه است، که امیرنصردراوج دولت بودوآسایش ملی، خزائنی آراسته لشکرپیراسته ، بندگان فرمانبرداروروزگارمساعدوبخت موافق بود وامیرنصرراعادت چنان بودکه زمستانهابه بخاراوتابستانهابه سمرقندمیرفتی ویاشهری ازشهرهای خراسان، یکسال بجای سمرقندبه هری(هرات)رفت ودرمرغزاری بنام مرغ سپیدفرودآمد، ودستوردادتاچادرزدند، بسبب خوبی آب وهواوفراوانی محسولات ومدت چهارسال امیرسامانی درهرات اقامت گزید، درخلال همین سالهابنابرروایت تاریخ گزیده: امیرنصرروزی درهری جوانی نیکوروی رادیددرکارگل مصروف است، فروبزرگی ازناحیۀ اومشاهده کرد، ازنام ونژادش پرسید، گفت نامم احمدبن محمدونژادم ازتخمۀ  بنی لیث است؟ امیرنصررابرحال اورقت آمد، اورانوازش فرمودواموال بخشیدوازاقربای خودزنی درقیدنکاح وی درآوردوبه امارت سیستان فرستاد. 

گفتیم امیرمدت چهارسال درهرات اقامت کردنه به بخارا رفت ونه به سمرقندچون ازطرفی اموردولتی  دربخارا معطل مانده وازسوی دیگردرباریان واطرافیان امیرنصربرای زن وفرزندان خود که دربخارا مانده بودند دل تنگ شده بودند، پس سران لشکرومهتران ملک بنزدیک استادابوعبدالله الرودکی وعده دادند، رودکی که ازدرجۀ علاقۀ امیربه شعرآگاه بود، قصیدیی ساخت وچون خودوی هم چنگ مینواخت وهم صدای خوش داشت، دریک مجلس بزم چون شراب دروی اثرکرده بود، شعرخودرا همرا باچنگ درپردۀ عشاق بگوش امیرنصربدین گونه میرساند:

بـوی جـوی مـولـیان آیـدهـمـی        یادیارمهـربان آیدهـمـی                     

پس فروترشودوگوید:      ریگ آموی ودرشـتی هـای وی        زیرپایم پرنیان آید همی                    

آب جیحون ازنشاط روی دوست        خنک مارا تا میان آیدهمی                 

تابدین بیت میرسد:        مـیر ماه اســـت وبخـارا آسمان       ماه سـوی آسمان آیـد هـمی                  

میرسـرواست وبخارا بـوستـان        سروسوی بوستـان آید همی                  

آورده اندکه چون رودکی به این بیت رسید، امیرمنفعل گشت که ازتخت فرودآمدوبی موزه پای درکاب خنگ نوبتی آوردوروی به بخارانهاد،چنانکه موزه ویراتادوفرسنگ درپئی امیربردند،تادرجائیکه اطراق کرد، درپای کردوعنان تابخارا هیچ بازنگرفت ورودکی آن پنج هزاردینارمضاعف ازلشکربستی، تاهنوزاین قصیده راکسی جواب نگفته است، امیرنصررعایت رودکی بسیارکردی ازسیم وزر،چنانکه دویست غلام خدمتگاروچهارصداشترباربردارداشت، درترجمۀ تاریخ یمینی مسطوراست که عدداشعاررودکی به هزارهزاروسیصدوبیست هزاررسیدواین قطعه ازمنظومات اوست:                                                                                                            

زمانه پـنـدی آزاده واردادمـرا        زمانه راچونکوبنگری همه پنداست                      

زروزنیک کسان غم مخورزنهار        بساکساکه بروزتـوآرزومنداسـت                        

رودکی اکثرارکان دولت سامانی را مدح گفته درمدح مصعبی گوید:                                      

مراجوداوتازه دارد همی        مگرجودش ابراست ومن کشتزار                        

درمدح بلعمی آورده:                                                                                            

ای برسریـردولـت واقـبال        ممدوح بی خلافی ومخدوم بیشکی                        

ازشعرای معاصرومهم رودکی بصورت مختصر یکی ابوشکوربلخی است، وی ازاولین کسانی بودکه مثنوی ساخت ازاشعاریکه باونسبت داده شده بیتی است که مضمون آنراحکمای یونان نیزگفته اند،ازاوست:

 تابدانجارسیددانش من          که بدانم همی که نادانم                                

ودیگر شهید بلخی است واین رباعی ازاوست:                                                               

دانش وخواسته است نرگس وگل        که بیکجای نشگـفـند بهـم                         

هرکرادانش است خواسته نیست         هرکراخواسته است دانش کم                    

صاحب لباب الاباب قطعۀ ازاو نقل کرده که درمدح نصربن احمد بن اسماعیل سامانی است بدین مضمون :                                                                                                        

جهان گواست مراوراکه درجهان ملکست     بزرگواروسزاوارنصرت وتائید                  

بدادنـعـمـت وبـس شـاکرست درنـعـمـت      برین دوباشد سلطان تخت راپائید                  

دیگرشاعرۀ نام آودعصررودکی رابعۀ بلخی است، عوفی درلباالباب این رباعی را ازوی ضبط کرده:

دعوت من برتوآن شدکایزدت عاشق کناد        بریکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن        

تابدانی دردعشق وداغ مهروغم کشی        تابه هـجراندر بـپـیچی و پس بدانی قدرمن          

این دوبیت رابعۀ بلخی را صاحب ترجمان البلاغه ضبط کرده:                                           

کاشک تنم بازیافتی خبردل        کاشک دلم بازیافتی خبرتن                           

کاشک من ازتوبرستنی بسلامت        ای فسوسا ! کجاتوانم رستن                        

خلاصۀکلام این امپراطوردانشمندپس از 30 سال امارت ازامورسلطنت کناره گرفت، وفرزندش نوح رابجای خودبه امارت رساندوخودگوشۀ عزلت گزید، اولین اقدام نوح این بودکه پدرش رابزندان انداخت وسپس به قتل عام کلیه بزرگان ودرباریان وسپاهیان سامانی فرمان دادکه بمذهب اسماعیلیه گرویده بودند، این عمل وی تزلزل درنظام سامانی بارآورد، شعر: 

ازآن چندان نعیم این جهانی        که ماندازآل ساسان وآل سامان                       

ثنای رودکی ماندست ومدحت         نوای باربد مانده است ودستان                       

+ ) بنابراظهار نویسندگان وپژوهشگران ازیک ملیون وسه صدهزارمصراع سروده های رودکی امروزچیزی بیش ازیک هزار وپنجصد بیت برجا نمانده .                                                                                     

                                           پایان                                                            

منابع ومأخـذ :                                                                                               

چهارمقالۀ عروضی سمرقندی                                                                              

زین الاخبارگردیزی                                                                                         

تاریخ ادبیات ایران تالیف دکتررضازاده شفق                                                                

تاریخ ایران نوشتۀ حبیب الله شاملوئی                                                                       

تاریخ گزیده تالیف حمدالله مستوفی                                                                            

لباب الاباب محمدعوفی                                                                                          

مجمل التواریخ والقصص                                                                                      

طبقات ناصری تالیف منهاج سراج جوزجانی                                                                 

تاریخ ادبیات ازپنج استاد                                                                                       

 


بالا
 
بازگشت