الحاج همراز کابلی

 

علم بردار خرابات زمین گیر شد

 

کوچۀ خواجه خوردک شهر کابل در کنار بالاحصار مانند دیگر کوچه هایش با مردم هنردوستش روزگاران خوش میگذشتاندند .

شهر کابل با هفت تپۀ سبز دره های زیبا بر زیبائی طبیعت افزوده واین شهر در خوش هوائی وآرامش مردمش معروف جهان بود .

آهوان سفید رنگ و سیاه خال و سیاه رنگ سفید خالش که متاسفانه دیگر اثری ازآن در دره های پرخم و پیچ و کوه های برافراشته اش دیده نمیشود زیبائی های کابل را چندین چندان میساخت جهان آرا یا شهر آرای امروز که دامنه هایش تا صفحات شمال کابل میرسید زیبائی طبع خدا داد داشت که بیننده گانرا  مجلوب خود میساخت.

شهر کابل شهر آب ، باغ  و دره بود درمیان جذبه های طبیعت الماسگونه میدرخشید که هرکسی را بخود مایل میساخت .

نظرگاه کوچۀ معروف دیگرش درزمان لشکرکشی سلطان محمود غزنوی درب لاهورهند کوبید و از همین گذرگاه  کاروان های محمود غزنوی  به صوب هند از طریق لته بند در حرکت میشدند ازاین رو بعد ها نظرگاه به دروازۀ لاهوری مسمی شد همین سان در عهد امیر شیرعلی خان شماری از هنرمندان خوب هند به دعوت شیرعلی خان به کابل خواسته شدند تااینکه کوچه خواجه خوردک آرام آرام جایش را به گذر خراباتیان داد و اهل طرب ، سماع و سرود در گذرخرابات  مسکن گزین گردیدند.

خرابات جایگاۀ عاشقان حق  آئینه داران عشق و دلباخته گان محبت شد آنجا ذکر الله و تعالی به طریقۀ چشتیۀ پاک روشنگر دلهای هر آدمی گردید وشیدایان ، مجذوبین وهوا خواهان زیا د پیدا کرد.

از دیانت صفای خراباتیان صافدل  محافل سرور هموطنان گرم وگرمتر میدرخشید هنر اصیل  کابل همانا فلکلور و غزلیات ناب زمزمه میشد شامگاهان تا صبح صادق با آهنگ های دلنشین به گرمی محافل می افزودند.

این دسته نیک اندیشان درکابل منحصر نماندند بلکه در همه جا در قرا وقصبات کشور گوش های دل را با آهنگ حزین و حرکات موزون شان مجذوب میساختند.

امشب زمی نابی مخمور خراباتم

دریاب  مرا ساقی مهجور خراباتم

گه ساکن کوۀ دوست گاه طالب رویدوست

برخویش نمیدانم منظور خراباتم

در صومعۀ هستی مارا نبود راهی

عیبم مکنی همراز مغرور خراباتم

در خرابات مغان انواری از نوریان می بارید و هرکسی خود را جانان خرابات میخواند .

گه عرش گهی کرسی گه نفی گه اثباتم

گاه مسجد و گاه دیرم گه کعبه و میقاتم

خلص شنو ای عارف  از رمز مقالاتم

بیجان شده ام صد جان تا جان خراباتم

چون جان خراباتم جانان خراباتم

درمیان راهیان قافله سالاران خرابات عبدال محمد در سال 1316خورشیدی در گذر خواجه خوردک  در فامیل هنر مند پا به عرصۀ حیات گذاشت نخست درس موسیقی از استاد غازی خان آموخت بعدآ شانزده سال در کنار استادان عالیقدر زنده یاد سرآهنگ  رحیم بخش و شیدا موسیقی و آواز خوانی فراگرفت بعد ها با دعای استادانش عقب کاروان هنر تاخت چنان تازید که شهره به عبدل محمد شیدائی فرزند طلا شد.

عبدالمحمد شیدائی درآسمان هنر چنان درخشید و شهره شد که هیچ خانۀ بی آواز وی نبود هرکدام با نحوۀ با ذرایع ممکن در محافل آوازشیدائی را ثبت میکردند و ارمغان شام و صبح برای دوستان اهدا می نمودند .

عبدالمحمد شیدائی معروف زمانش شد قرار معلوم به هدایت استاد مرحوم سرآهنگ اورا همآهنگ خواندند.

همآ هنگ در زمانش بی رقیب و مست از محبت های هموطنانش بود این هنر مند محبوب در بذله گوئی و  حاضر جوابی از همه پیشی داشت  بدین رنگ بهتر میتوانست به گرمی و روشنائی محافل دوستانش بیافزاید.

خواست پروردگار شد همآ هنگ برای ادای فریضۀ حج عازم بیت الله شریف گردید که مبارک باشد پس از عودت از آن مکان مقدس باز هم برای هموطنانش خدمت کرد.

حاجی همآهنگ  در شناخت شعر دست بالا داشت اشعار ناب از شعرای خوب چون صوفی صاحب عشقری ، شایق جمال ، اظهر فیضیار ، رهی معیری و دیگران را زمزمه میکرد.

ایشوخ پری وشی گل اندام

ای یار ستم شعار خود کام

ای روی توماۀ  عالم  افروز

دروصف تو من گشتم بدآموز

سرشار می وصال بودم

آسوده زهر خیال بودم

ناگاه فلک مصیبت آورد

بالای دلم قیامت آورد

یک باره سرجفا گرفتی

از خانۀ دیده پا گرفتی

رفتی و مرا بخون شاندی

دربادیۀ جنون شاندی

رفتی و مرا خبر نکردی

دربیکسی ام نظر نکردی

چون نور زپیش دیده رفتی

ازخانۀ دل رمیده رفتی

تصویر تو پیشرو گذارم

خونابۀ دل از دیده بارم

من از توجدا نمیتوان بود

مردود و فا نمیتوان بود

حاجی همآهنگ از صف این ترجیح بند یا واسوخت مصرع های دیگری هم انتخابی داشت .

ناجنس کجا و آشنائی

ازسنگ مخواه  مومیائی

از صحبت ناکسان بپرهیز

عربده ملان هرزه بگریز

پیوسته عزیز و باشرف باش

چون گوهر پاک در صدف باش

حاجی همآهنگ در وقت حنا بندان و صبح سحر زمزمه میکرد .

یاران و برادران مرا یاد کنید

تابوت مرا زچوب شمشاد کنید

تابوت مرا قدم قدم بردارید

درخاک سیاه مانده و فریاد کنید

حاجی همآ هنگ با همت والای که داشت  متمطع نبود و قامت به مداحی به پیشگاۀ صاحبان زرو زور نمی خمید و از دوستان تقاضای وفا داشت .

ای دوستان برای خدا یا د ما کنید

شرط وفا و مهر و محبت بجا کنید

چیزی دیگر زنزد شما نیست خواهشم

دستی برآ ورید برایم دعا کنید

حاجی همآهنگ از ستم ستمکاران تاریخ مانند سایر هموطنانش متضرر شد کمر همت نه خمید مردانه وار مقاومت کرد باوصف سفرهای که درخارج کشور چون امریکا به دعوت دوستان هنرش داشت باز هم باز گشت درکنار هموطنانش زیست و القاب استادی راازآن خود ساخت .

استاد حاجی همآهنگ علاوه بر فن آواز خوانی و موسیقی در فنون شعر بخصوص تصنیف های فلکلور مهارت زیاد داشت .

ای نگار ، ای نگار ،

ای نگار نازنین بینم دو چشمت اشکبار

حاجی استاد همآ هنگ درروز پنج شنبه هجدهم جوزای سال 1391 نسبت مریضی شکر و تکلیف قلبی که عاید حالش گردیده بود شبانگاۀ شب  پنجشنبه داعی اجل را لبیک گفت که در عقب گلخانۀ تمیم صاحب در حالیکه شیفته گانش دست به دعا و دیده اشکبار داشتند مرحوم استاد حاجی همآهنگ را در پناۀ ذوالجلال به خاک سپردند .

انا للۀ و انا الیۀ راجعون

وفات مرحوم حاجی استاد همآهنگ یک ضایعۀ جبران نا پذیر هنرموسیقی و آواز خوانی محسوب میگردد.

از مرحوم حاجی استاد همآهنگ هفت فرزند یاد گار مانده که از خداوند برایشان توفیق می خواهم تا راۀ پدرش را بگیرند و روز گار چون مرحوم حاجی استاد همآهنگ پیر خرابات گردند.

مرحوم حاجی استاد همآهنگ حدود پنجاه آهنگ تصویری ، سه صد آهنگ صوتی و به هزاران آهنگ های محفلی که توسط ارداتمندانش ثبت شده به دوستداران هنر و ادب به ارمغان گذاشته است . روحش شاد بهشت برین آشیانش باد.

 


بالا
 
بازگشت