دستګیر نایل

 

زیبایی های سخن درشعر فارسی

دستګیر نایل

     شعر فارسی از زمان رودکی تا امروز، تحول وتطور زیاد دیده وبه قله های شامخ زیبایی های لفظی و معنوی قدم گذاشته است.این زیبایی ها وظرافت های لفظی ومعنوی در صنایع شعر فارسی را میتوان هم در سروده های حماسی مانند شاهنامهء فردوسی جستجو کرد وهم در شعرهای تغزلی،عرفانی،حکمی وفلسفی.میتوان به فراوانی یافت.ابو عبدالله رودکی سمرقندی رباعی ای دارد که در آن صنعت سوال وجواب بگونه بیمانندی بکار گرفته شده که تا امروز کسی مانند ان سروده نتوانسته است:

آمد  برمن،  کی؟   یار، کی؟  وقت  سحر

ترسنده ز کی؟ ز خصم، خصمش کی؟ پدر

دادمش، چی؟ بوسه ! بر کجا؟ بر لب تر !

لب بد؟ نه،چه بود؟عقیق،چون بد؟ چو شکر!

    دراین رباعی نه بار سوال شده و نه جواب به ان داده شده درآن آغازین دورهء پیدایی وشگوفایی شعر فارسی سرودن چنین رباعی، از شگفتی های یک زبان است.نظامی گنجوی در مثنوی لیلی مجنون میگوید:

درحلقهءعشق،جان فروشم     بی حلقه ءاو مباد گوشم

از حلقه ء او به  گوشمالی      گوش ادبم، مباد    خالی

  دربیت های یاد شده « حلقه» اول به معنی راه،گروه، آیین مسلک، طریقت است.و« حلقه» دوم همان آلت فلزی که بگوش غلامان و برده گان می گذاشتند.یعنی من در راه عشق جان را قربان میکنم وگوش های من لایق حلقه بنده گی تو است و این گوش، بی حلقه بنده گی تو زنده مباد. تا پیوسته او را ادب کند و نگذارد که پا از فرمان تو بیرون گذارم.اصطلاحاتی هم درهمین زمینه داریم که میگویند:آن شخص درحلقه ء خرا باتیان است، یا در حلقهء صوفیان وزاهدان است.حافظ  در همین معنی گوید:

به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ

حلقه بنده گی زلف تو، در گوشش باد

     مولانا عبد الرحمان جامی غزل زیبایی دارد که با این مطلع آغاز میشود:

امروز، شاه انجمن  دلبران یکیست

دلبر اگر هزار بود دل، برآن یکیست

« شاه انجمن دلبران» همان معشوق شاعر مد نظر است.میگوید اگر شاه انجمن دلبرانی هست، همان یک شاه است.و اگر هزاران دلبر هم وجود داشته باشند، دل من بر همان یکی اسیر و گرفتار است.زیبایی شعر در واژه های « دلبران» و دل، « برآن » است.« دلبر» کسی که دل را میبرد.ودلبران، صیغه جمع دلبر است.و دل « بر آن» منظورش همان کسی که شاه انجمن دلبران است. بیت زیبای دیگری از سعدی:

ای لعبت خندان، لب لعلت که مزید است؟

وی باغ لطافت، به رویت  که گزید است؟

     دراین بیت افزود بر انکه در واژه های « لعبت و لعلت » صنعت تجنیس بکار برده شده ، واژه ( به ) دو معنا را می رساند.1_( به ) به معنای بهتر 2 _(به ) مخفف بهی که یکنوع میوه است.در اینجا مراد معنی دوم است. یعنی:تو که چون باغ لطافت استی، ( بهی ) روی ترا کی دندان زده است.؟ یعنی ترا کی بوسیده است .بهی، میوه ای است که برای درد معده، سود مند است.چنانچه در بیت ذیل میخوانیم:

سیب و به  و انار، به ترتیب لف و نشر

دل را و معده  را و جګر را مقوی است.
چنانکه می بینیم،سیب برای دل، به، برای معده وانار، برای جګر ذکر شده(بهی) ،معنای بهتری و پسندیده را هم می رساند.دربیتی از فردوسی :

(بیاموز  آیین   و  دین      بهی

که بی دین، نا خوب باشد مهی)   بیت دیګر:  

هرچه داری شب نوروز، به می ساز گرو

غم روزی چه خوری، روز نو وروزی نو

در بیت بالا « نوروز _ وروز نو» صنعت عکس وتبدیل وارسال المثل دارد میگوید: غم روزی مخور وباده بنوش چون نوروز که امد، روزی هم نو میشود.یعنی همه چیز فراوان میشود.بیت های دیگر:

آن  سیه  چشم  یار چشم  سفید

گاه گرم است شیوه اش،گاه سرد

سخنش  تلخ و خنده اش شیرین

لیک  جان  مراست  داروی درد

   واژه های سیاه باسفید،گرم  باسرد و تلخ با شیرین با هم متضاد اند.افزود بران ترکیب « سیه چشم» یعنی کسی که چشمهای سیاه دارد وزیبا است.و« چشم سفید» یعنی بی شرم و گستاخ و بیحیا است.معنی بیت این که آن زیبا روی چشمان سیاه که طبیعت چند گانه دارد گاه گرم ومهربان است و گاهی سرد وبیمهر سخنان بد وزشت میگوید اما خنده هایش شیرین است با این حال درمان درد جان من است چند بیت از شرفنامه نظامی :  

  چه فرخ کسی کو به هنګام دی  

نهد پیش خود آتش ومرغ ومی   

   بتی  نار  پستان  بدست   آورد 

     که در نار بستان، شکست آورد  

  از  آن  نار  بن  به  وقت   بهار 

   ګهی  نار  جوید،  ګهی  آب  نار

در این بیت ها از واژه ( نار ) چند ترکیب ساخته شده مانند ( نار پستان، نار بستان ،نار بن وآب نار) که شعر را خیلی زیبا ورنګین ساخته است.معنی بیت ها این که:کسی که در زمستان پیش خود آتش ومرغ و می میګذارد و سپس بت نازنینی که سینه هایی مانند انار دارد، بدست می آورد و شکست در اناربوستان وارد میکند و در وقت بهار از این ناربن( درخت انار) ګهی انار می جوید وزمانی هم آب انار،چه آدم خوشبختی است ( نار) هم به معنی اتش است وهم انار واینجا معنی دوم مراد است.بیت دیګر از سعدی :

تو خطایی بچه ای،ازتو خطا نیست عجب

کان که  از  اهل  صوابند، خطا   نیز کنند

   (خطا به کسر خا) نام محلی است درچین و(خطا به فتح خا) ضد صواب است. سعدی میګوید تو خطایی پسر که خطا و اشتباه نمیکنی عجب است درحالی که کسانی که کار صواب و نیکو میکنند،خطا نیز از انها سر میزند. قول معروف است که ګویند: هرکه عمل میکند، اشتباه وخطا هم میکند ازاین ظرافت ها وزیبایی ها درشعر فارسی می توان دفتر ها ساخت ونوشت.من همین چند نمونه را تقدیم کردم

یار زنده وصحبت باقی.     

_ اپریل 2012 لندن

 

 


بالا
 
بازگشت