یک سوُ تفاهم ، یا یک توطئه !!!

اسدالله ولوالجی

 

به همه دوستان ارجمندی که به گونه یی با من و نوشته های من آشنا هستند، سلام می فرستم! این چند سطر را برای آن می نویسم تا آن ابهامی را که گویا  در میان من  و دوستم پرتو نادری نوعی مقابلۀ شعری وجود داشته است، از میان بردارم. چندی پیش برایم  گفتند که  بیت های نا خوش آیندی که گویا من در پاسخ به چند بیت پرتو نادری نوشته ام ، در  فیسبوک نشر شده  و از این مساله کسانی هم  پیراهن حضرت عثمان ساخته اند! من هنوز از نسل قلم نیی هستم ، به فیس بوک و انتر نیت دسترسی ندارم، به فرزندم حسیب الله ولوالجی  چند جمله یی را  گفتم که از طرف من بنویسد و نشر کند تا دوستان در تاریکی باقیی نمانند و او چنین کرد.

حال گفتند که دوستی دیگری این مساله را در سایت آریایی دنبال کرده است و در رابطه به من و پرتو نادری چیز هایی نوشته  و به قضاوت پرداخته است.  بناً نا گزیر شدم که این سطر ها را بنویسم ، و از فرزندم خوا ستم تا این نوشته را به سایت آریایی بفرستد.

قضاوت دوستان به من ارتباط ندارد، بلکه قضاوت هر کس، مربوط به در ک و دریافت خود ش می باشد، اما تا جایی که به من مربوط است و من دین خود می دانم که آن را بیان کنم این است، که  هیچگاهی پرتو نادری  خطاب به من چنان شعری نا خوش آیندی را نسروده است، که من چنین پاسخی به آن گفته باشم.

 شاید بعضی از دوستان احساس کنند که به کشفی دست یافته اند،  در حالیی که دوستانی که از رویداد های چند دهۀ اخیر آگاهی دارند، می توانند به خاطر داشته باشند که از زمان داکتر نجیب تا چند سال پیش بعضی از شعر های طنز آمیزو تخریش کننده  پیوسته در کابل ، در بلخ و در جا های دیگر  پدید می آمد  و دست به دست می گشت و بعد هر کسی می گفت که این شعر را این شاعر یا آن شاعر سروده است. در زمان نجیب شعری بر آمد به نام اضطرار نامه که چند صد بیت داشت، معلوم نبود که این شعر را چه کسی آغاز کرده بود ؛ ولی بعدا به چنان شعر درازی بدل شد.

این گونه شعرها درسال های حاکمیت مجاهدین زیاد شد. بسیاری این شعرها طنزهای زننده بودند و بسیاری هم  هجو نامه ها بودند برای تنظیم های جهادی  و رهبران جهادی و شماری از قدرتمندان، و قومندانان آن سال ها ،  بعضی از این شعر ها زبان بسیار زشتی هم داشتند. می خواهم بگویم این نخستیین بار نیست که چنین شعر های به من و به پرتو نادری نسبت داده می شود؛ بلکه بخشی از آن شعرها هم به ما نسبت داده شده بود که روح و روان ما از آن ها خبر نبودند به مانند همین شعری های که این روز ها شماری از دوستان را بی جهت بر ما عصبانی ساخته است!!!

من با پرتو نادری در روز های  سخت زندان پلچرخی  آشنا شدم . چندین بار گفته ام می خواهم این جا بار دیگربگوییم که پس از آشنایی با او و رهنمایی های او من در کار شاعری خود پیشرفت بسیار خوبی داشتم، من دید گاه سیاسی – اجتماعی و ادبی  او را و صداقت او را در خدمت گذاری به مردم این سر زمین  خیلی خوب می شناسم، از آن پس من به پرتو نادری به مانند یک استاد نگاه کردم. این سخن را نه این جا ؛ بلکه همیشه گفته ام و پس از این نیز می گویم،  شما می دانید زندان جایی است که می توان یک انسان را بهتر از هر جای دیگر شناخت و به همین گونه در سال های سخت مهاجرت در پشاور یکی دو سال را من با پرتو در یک اتاق کرایی سپری کردیم که آن جا نیز همیشه مرا در کار های فرهنگی ام یاری رسانده است.  در آن جا استاد رحیم ابراهیم؛ عالم کوهکن ومن  با انتشار ماهنامه چاووش در حقیقت تلاش هایی انجمن  فرهنگی امیر علی شیر نوایی را در غربت به راه انداختیم و پرتو نادری پیوسته با مسوُولیت با ما همکار فرهنگی داشت!

من نمی دانم چنیین قضاوت هایی چگونه شکل گرفته است، آیا سوُ تفاهمی است و یا هم شماری به عمد می خواهند آب را به سود خود یا به سود کسان دیگری گل آلود کنند. یا در این زمانه ای که در پشت اکثر رویداد های دستان توطئه یی پنهان است ، این  جا نیز کسانی می خواهند با راه اندازی این هیاهو می خواهند توطئه یی را رو به راه کنند. من نمی خواهم  وارد جزییات بیشتری شوم ؛ تنها خواستم دوستان خود را و همه خواننده گان خود را در روشنایی حقیقت قرار دهم، که این همه در تاریکی  تیر رها نکنند!!! این شعر ها را به پرتو نادری و به من برچسپ زده اند! شاید می خواند به گفتۀ مردم به یک تیر دو فاخته شکار کنند! در آخر می خواهم مفهوم سخن آن بزرگ تبریز، شمس را بنویسم که گفته بود:

اگر کسی گفت که فلان کس ترا نفرین همی گوید

بگو،  این تویی که مرا نفرین می کنی

او را بهانه می سازی

و اگر کسی گفت که فلان کس ترا می ستاید

بگو این تویی که مرا می ستایی

او را بهانه می سازی !

حوت 1391 خورشیدی

شهر کابل

 


 


بالا
 
بازگشت