فضل الله زرکوب

 

روزنامۀ "اتفاق اسلام" از تولد با چاپ سنگی تا بازداشت و حبس خانگی

       شنیدم که چون شیون قطع امید از زندگی روزنامۀ "اتفاق اسلام" در شهر باستانی هرات به گوش دو استاد شاعر و عارفِ باقی مانده از همنسلان این روزنامه؛ براتعلی فدایی و عبدالله شفیقی رسید؛ از بینندگان آن یکی در کنج تنهایی قطراتی اشک فروغلتید و دستان لرزان این یکی برای استغاثه در محراب مسجد خواجه رخبند آن شهر به آسمان بلند شد، دکتر لطیف ناظمی در دیار غربت به خداوندگار بلخ شکایت برد و روح الامین امینی؛ شاعر نسل امروز و پژوهشگر و روزنامه‌نگار جوان هرات بر خویشتن پیچید و از سر درد؛ سخت فریاد بر آورد.            روزنامه ای که در اول شهریورماه 1299 هجری شمسی به دستور امان الله خان؛ شاه دانشپرور و تحجرشکن به حیث تنها نشریۀ دولتی هرات پا به عرصۀ جهان مطبوعات گذاشت. نخستین شمارۀ آن که با سرپرستی عبدالله قانع در چاپخانۀ سنگیِ بانویی فرهنگی به نام "فخریه سلجوقی" و خط زیبای خوشنویسانی چون شیر محمد طبیب، ملا عبدالفتاح و عبدالکریم احراری چاپ شد در مجمع کارمندان دولتی و  مکاتب و مدارس و فرهنگیان و بازاریان حدود یک قرن پیش دست به دست می گشت و هر شهروند هراتی بر خویشتن می بالید که از این به بعد؛جام جمی را برای تماشای اوضاع شهر و کشورش و جهان در چهارصفحه پیش رو دارد.

     دو سال بعد مسئولیت نشر آن به مدیریت معارف و مدیر مُدَّبِرش استاد صلاح الدین سلجوقی که در روزگاران پسین لقب علّامه را از آن خود ساخت؛ سپرده شد و وی آن را با چاپ سربی در مؤسسۀ مدرن‌تری به نام چاپخانۀ دانش؛ با مطالبی فاخر وعلمی تر به زیور چاپ آراست و با درج این بیت معروف:

ناله را هرچند می خواهم که پنهان‌تر کنم          سینه می گوید که دل تنگ آمده؛ فریاد کن

 در پیشانی هر شمارۀ آن نام "فریاد" را بر آن نهاد و هفت سال بعد یعنی در 1308 که غلام سرور جویا مدیر مسئول آن شد  با اشارۀ دولت وقت و فشار اقشار ظاهربین و پوست‌گرا؛ دوباره همان نام "اتفاق اسلام" بر آن نهاده شد که از لحاظ زمان چاپ؛ نظم و ترتیبی نداشت و از هفته ای دو تا ماهی چند بار در نوسان بود تا آن که در سال 1321 وقتی محمد هاشم خان میوندوال سرپرستی آن را به عهده گرفت؛ زمان چاپ آن را از سردرگمی بیرون آورد و جز در دوران طالبان همه روزه و بدون وقفه در هیأت یک روزنامۀ واقعی در همان چهارصفحه و گاهی هم در شرایط استثنایی با صفحاتی افزوده تا هفتۀ پیش انتشار می یافت. پس از سه سال در 1324 که میوندوال دوباره راهی کابل شد؛ کسانی چون: عبدالمنان دردمند، میر محمد امین انصاری، میر غلام محمد حسینی، محمد علم غواص، عبدالواحد نافذ، حبیب الرحمان جدیر، عبدالکریم مجاهد، سید عزیزالله، عبدالستار منعم و از سال  1357 تا کنون تعداد زیادی مسئول مدیریت آن بوده اند که به طور نمونه می توان از چهره های سرشناسی چون فتاح نیوند و درمحمد وفاکیش در دوران حزب دموکراتیک خلق و عبدالرئوف مخلص در زمان مجاهدین و نقیب آروین، ولیشاه بهره، جاوید نورزاد و احسان سروریار در دهۀ اخیر نام برد.

               با آن که این روزنامه از آغاز انتشار؛ از نظر محتوا انعکاس‌دهندۀ سیاست و آراء و نظریه‌های دولتهای وقت بود؛ اما گهگاهی برخی از مسایل انتقادی و اجتماعی بسیار معمولی از زیر نظر مدیران مسئول محافظه‌کار می گریخت که بیشتر؛ موجب از دست دادن مقام شان می شد. یادم هست که روزی در سالهای نخستین دهۀ چهل منظومه ای در شکایت از گرانی مواد خوراکی نشر شده بود و در حالی که آن روزنامه دست به دست می گشت؛ مردم نگران دستگیری و تعقیب قضایی ناظم آن که گمانم شخصی به نام حبیب الله ممنون بود؛ شده بودند.

         اما در بخش فرهنگی و ادبی؛ به جرأت می توانم ادعا کنم که در دهۀ سی و چهل یکی از معتبرترین و پیشتازترین نشریه های افغانستان بود. کمتر روزی از شعر یا نوشته ای پربار و نیرومند در مسایل ادبی خالی بود. نویسندگان، شاعران و هنرمندان قدرتمندی چون: فکری سلجوقی؛ مورخ و باستان‌شناس ، آخوند محمد علی عطار؛ خوشنویس و متخصص در شناخت انواع خطوط باستانی عربی و پارسی و میخی، محمد سعید مشعل؛ نقاش و احیا کنندۀ مکتب بهزاد، عبدالکریم احراری، عبدالله احراری، منشی غلجایی، محمد ابراهیم رجایی، امیدی، عبدالحسین توفیق، علی اصغر بشیر هروی، فاضل سلجوقی، عبدالواحد بهره، میر محمد امین مشعوف، دلیر غوریانی، عبدالغنی نیکسیر، ناصر طهوری، محمد امین ترابی، عبدالکریم تمنا، مولوی نصرالدین عنبری، نورالله وثوق، محمد ظاهر نیاز، مسعود رجایی، علی احمد زرگرپور، محمد ظاهر رستمی، محمد ناصر کفاش، عبدالخالق همایی ، ناصر ناهض و دیگر بزرگانی میدان‌دار آن بودند که اگر نام شان را بر گیرم؛ مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

           بخش شعر این روزنامه تقریبن در تمام دورۀ دهۀ چهل؛ میدانی بود از رقابت و آزمایش طبع  برای شاعرانی که در هرات و شهرستانهای آن حرف اول را می زدند؛ در آن روزگار رسم بر این بود که غزلی از شاعران معاصر یا متقدم به استقبال گذاشته می شد و شرکت کنندگان در مسابقه ای توان شاعری خود را به نمایش می گذاشتند. در سال 1350 از بین اشعار برگزیده دو غزل در یک قافیه مقام نخست را کسب کرد که یکی از مرحوم فکری سلجوقی بود و دیگری از استاد فدایی؛ با این مطلع و ادامه:

من آن چکامه‌سرا عندلیب خوش نفسم    که صحن گلشن قدس است صحنۀ قفسم

به اوج قاف قناعت عدیل عنقایم           نه در بساط مذلت نشسته چون مگسم

و هنوز که هنوز است بر آن رقابتها رشک می برم.

            دیرگاهی است که مقامهای مرکز با بی‌مهری؛ مجرای تنفس و آب و نان مجموعه های فرهنگی این خطه را چنان مسدود کرده اند که ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات با کمکهای مالی مردم این شهر به تیمارداری آنها می پردازد و این تنگنا آنقدر آزار دهنده است که حتا بودجۀ ترمیم بزرگترین و باستانی‌ترین مسجدجامع افغانستان که در این شهر موقعیت دارد و از عواید گمرک هرات پرداخت می شد نیز قطع گردید و مدتی پیش رییس دلسوز و پرتلاش و شایستۀ آن جناب ولیشاه بهره به رسم اعتراض؛ از سمتش استعفا داد ولی این فریادش هیچ حاصلی بر دل سنگ بی دردان نداشت.

       چنان که معلوم می شود مسئولان وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز نه تنها توانایی رسیدگی به آثار باستانی و احیای مفاخر فرهنگی را ندارند بلکه اندک تمایلی هم به حفظ و نگهداری از آنچه به عنوان پدیده های فرهنگی نیمه جان در بستر زمان نفس می کشند نشان نمی دهند؛ به حدی که در گوشه ای با وجود تخصیص بودجه ای هنگفت و پشتیبانی بین المللی؛ زمینۀ محرومیت شهری تاریخی و باستانی چون غزنین را از افتخار میزبانی پایتخت فرهنگی جهان اسلام فراهم می آورند و در گوشه ای دیگر حکم تعطیلی روزنامه ای با نود سال تاریخی سرشار از عظمت و افتخار به نام "اتفاق اسلام" را امضا می کنند و بیجا نخواهد بود اگر در پایان مرثیۀ دل سوختۀ مادر حسنک وزیر از تاریخ بیهقی را در سوگ این روزنامۀ مظلوم بازخوانی کنیم:

"... ومادر حسنک زنی بود سخت؛ جگر‌آور، چنان شنیدم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند؛ چون بشنید جَزَعی نکرد؛ چنان‌که زنان کنند؛ بلکه بگریست به‌درد؛ چنان‌که حاضران از دردِ وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتمِ پسر سخت نیکو بداشت؛ و هر خردمند که این بشنید بپسندید؛ و جای آن بود".

 

 


بالا
 
بازگشت