فضل الله زرکوب

 

غزلی با طرحی دیگر:

در نیمه های راه؛ دیدم ردیف مطلع با ردیف حاکم بر کل غزل فرق دارد؛ دلم راه نداد که حال و هوای آن را در هم ریزم. ذوقم چرخی زد و گفت: بیا برای تناظر؛ این ردیف را در مقطع نیز تکرار کن! من نیز چنان کردم تا چه پیش آید:

 

نی‌لبک

من این ترانه که خوانم نه از زبان من است

نه از زبان من است و نه از لبان من است

کسی به سحر لبش کرده بند بند؛ تهی

بسان نی‌لبکی مغز استخوان مرا

کشد چو کشتی بی ناخدای بی لنگر

به هر طرف که دلش خواست؛ بادبان مرا

دمی که می کشدم او؛ کشیده نتوانند

هزار رستم دستان زه کمان مرا

و من سپرده عنان را به او که نیست چنو

کسی که بیمه کند عمر جاودان مرا

کسی که او من و من او و ما نه من، من؛ ما

کسی که پر کند از عاشقی؛ روان مرا

روان سرد و تنی خسته مثل هیزم خشک

بهار می کند و غرق گل خزان مرا

خدا به کوری چشم تمام کج‌منشان

کند فدای دو چشمش تمام جان مرا

اگر امان دهد این روزگار؛ خواهی دید

که عرش؛ بوسه زند خاک آستان مرا

قسم به مهر که دلواپس ستارۀ صبح

دگر نیم اگر او ماه آسمان من است

 

شنبه چهارم شهریور نود و یک

کوپنهاگن فضل الله زرکوب
 

دوستان را وعده سپرده بودم که پس از آرایش و ویرایش سرودۀ"تهمینه" که بنا بر ضرورت با شتاب سروده شده بود؛ آن را هرچه زودتر بازپیشکش کنم. اینک نمایۀ نهایی آن تقدیم می شود و امیدوارم این نسخه را جایگزین نسخۀ قبلی فرمایند؛ سپاس.
به بهانۀ اشتراک تنها و نخستین زن ورزشکار افغانستان در مسابقۀ المپیک جهانی 2012 لندن
 

تهمینه! بشتاب! بشتاب!
تهمینه برخیز!"1"
و منشور قندیل نجابت تهمینگیت را
بر ایوان "نوبهار" بلخ بیاویز"2"
مشعلی را که «هرگز نمیراد»
از آتشگاه "سرخ‌کوتل""3"
تا دهکدۀ المپیاد"4"
بر قله های شرافت و افتخار بیفروز
*****
تهمینه برخیز!
که رخشهای جهان‌پهلوانان "5"
با "هزارسُم" "6"
در "خُرَّم‌دَرۀ" علفزاران چشمانت"7"
راه گم کرده اند
حضورت در خشکسال باورهای راستین
ابری است آبستن صاعقه
در تاریکی مغاره های "قره‌کمر" "8"
و باران انتظار
که بر بام "خانه‌سنگی"های روبه‌مشرق"9"
به نجوا گرفته است:
"آب ایبک"
"نان ایبک"
"خواب ایبک" را"10"
*****
وقتی تو أَمشاسپندگونه
به سوی رستنگاه نور بال می گشایی
زمرد گوشواره هایت
با آنکه در زیر خاکستر اتهام
به آهستگی نفس می کشند
چشم افعیهای سمپاش را
فرا می خواند
بر دسترخوان جِزغاله"11"
و برجهای خاکستر"12"
و پرنیان موهایت ــ هرچند بُنچه‌بُنچه ــ
در چنگال تَوَهُّم پیله‌های اهریمنی است
اما تمام درشتیهای جادۀ ابریشم را
در مخملی به لطافت امواج خوشه‌های شالی
در بستر رؤیاهای رودبار نسیم پیچیده است
*****
همه می دانند
که تو
با مویرگهای سرانگشتان اهوراییت
ــ که شناسنامه ای دارد فراسوی تاریخ ــ
سراغ چراغی را گرفته ای
که در هجوم شن‌سونامیهای تاریکی
شکوه شمشاد "طلاتپه" را"13"
بر چکاد هستی جاودانگی آویخت
*****
اگر روزی اهریمنان نادل‌بینا
با خشمی قطبی
قامت دیرین‌سالۀ "شهمامه" و "سلسال" را "14"
از پیکره ات بر سنگفرش خیانت کوبیدند
اینک تو تمام کوهستان را فریاد شدی
و بر هر ‌صخرۀ سالنگ"15"
تندیس سهراب را
تندیس تهمینه و رابعه"16" را نشاندی
تندیسی که تا همیشه می پیچد
نفیر خون أبَر‌رگهایش
در کارزار گرم غدر و خیانت
و دالان سرد گرمابه های تَوَهُّم
دیگر نه بر بازوی کودکت
که بر تختگاه پیشانیش
نه رمزوارۀ ژنوارگی
که منشور همخونی "پایه‌سلول" انسانیت را بیاویز
*****
اگر مافیای تجاوز و جهالت
تاکستانهای شمالی را
دهلیز انفجار
و گندمزارهای پهلوانی را
مرگ‌خیز کوکنار ساخت
و نیمی از پیکر انسانیت را مومیایی کرد
و نیمی دیگر را گچ گرفت
اینک طنین گامهای استوار اردیبهشتیت
از "سرخ‌شهر"های "گرگ‌کُشتۀ" مظلومیت مان
تا "رباطک" "خواجه گنج"
برای باز گشت کتیبه های غارت‌شدۀ کاخ شرافت مان
"جرسِ" "نوروزا" را
بر دروازۀ "شب‌باشک"‌های یلدایی فریاد می کند"17"
و بر دسترخوان بی اشتهاترین مسافران ناباور
در دهکدۀ المپیک
طعم دل‌انگیز "تلخان" دره های شمالی را"18"
جایگزین ذایقۀ تلخ‌بارگی کوکنار
این هویت تحمیلی مان می سازد
*****
تهمینه بشتاب!
بشتاب که صاعقۀ رَدِّ پای همتت
تمام مشعلهای رهایی را
از فروسوی سه هزار و چند
تا فرا‌روی دو هزار و اند
روشن خواهد کرد
بشتاب که شکوه "تخت رستم" "19"
با آغوشی تشنه
و عطشی سوخته
چشم‌براه دستان بارانی تو است


فضل الله زرکوب
آخرین ویرایش
چهارشنبه هژدهم مردادماه نود و یک


با پوزش از دوستان پارسی زبان؛ به دلیل طبیعت این سروده که برخی اصطلاحات محلی و نام شهرها و روستاهای خراسان قدیم در آن به صورت کنایی به کار رفته است؛ برای پیشگیری از سرگردانی برخی همزبانان عزیزِ کمترآشنا با محیط؛ ناگزیر به توضیح مختصر برخی از آنها شدم.
1ــ تهمینه: دختر شاه سمنگان؛ همسر جهان‌پهلوان رستم و مادر سهراب.
2ــ نوبهار بلخ: (نو وه وهاره) معبد بزرگ زردشتیان در بلخ باستان که لهراسپ؛ سالهای پایانی زندگیش را در آن گذراند و دودمان برمکی پاسداری دیرین‌سالۀ آن را داشتند.
3ــ آتشگاه سرخ‌کوتل: معبد بزرگ کوشانی در سمنگان که کتیبه های به دست‌آمده از آن بین سالهای 1951 تا 1954 به کمک احمدعلی کهزاد کشفهای ارزشمندی را در مسایل مختلف باستانشناسی از جمله تثبیت قدامت زبان "پارتی" یا پارسی امروز در این قلمرو دارد.
4ــ دهکدۀالمپیاد: منظور دهکدۀ المپیک لندن در سال 2012 است.
5ــ رخش: نام اسپ رستم جهان‌پهلوان سیستانی.
6ــ هزارسُم: نام روستایی در سمنگان.
7ــ خُرَّم‌دَره: دَرَّۀ سرسبز "خُرَّم" در سمنگان.
8ــ قره‌کمر: یکی از مغاره های باستانی در سمنگان.
9ــخانه‌سنگی: روستایی در سمنگان.
10ــ ایبک: مرکز شهر سمنگان.
11ــ جِزغاله: پارچه ای از چربی و دنبۀ گوسفند که بر روی آتش؛ تمام روغن آن را گرفته باشند.
12ــ برج خاکستر: محلی است در نواحی قدیمی شهر هرات.
13ــ طلاتپه: ویرانۀ مرتفعی در شاهپورگان یا شبرغان امروزی که یکی از معابد و گورستانهای امپراتوری کوشانی با گنجهای طلایی افسانوی در زیر آن پنهان بود و به سال 1978توسط ویکتور ساریانیدی دانشمند و باستانشناس روس کشف و مقداری از آن استخراج و پس از اوج‌گیری جنگها بیشتر آن چپاول گردید اما مقدار استخراج‌شدۀ آن با تدبیر وهمت شادروان دکتر نجیب الله زمامدار وقت از تاراج نجات یافت.
14ــ شهمامه و سلسال" یا خِنگبُد و سُرخبُد دو تندیس بزرگ بامیان که شاهمامه مادینه و سلسال نرینه بوده ( در بیشتر منابع صلصال آمده و چون هنگام تولد آنها در این سرزمین حرف صاد نبوده من برای رعایت اصالت تلفظ آن را با سین نوشتم) این دو تندیس بزرگ که از شاهکارهای منحصر به فردِ ساختۀ انسان است پس از ادای نماز جمعه به مدت دو شبانه روز آتشباری بی وقفه با توپ و تانک و مسلسل از نهم تا شامگاه یازدهم مارچ 2001 توسط طالبان کرام به دو حفرۀ عظیم به ارتفاع 53 و 35 متر در قلب هندوکش تبدیل شد.
15ــ سالنگ: به ارتفاعهای کوهستانی هندوکش اطلاق می شود که در آخر دهۀ چهل شمسی با احداث تونلی شمال و جنوب افغانستان را به هم وصل ساخت.
16ــ رابعۀ بلخی : از نخستین شاعران زن زبان پارسی و دختر کعب قزداری شاه عرب‌تبار بلخ که سر در راه عشق غلامی به نام بکتاش داد.
17ـــ سرخ‌شهر، گرگ‌کُشته، رباطک، خواجه‌گنج،جرس، نوروزا و شب‌باشَک از روستاهای زیبا و دیدنی سمنگان.
18ــ تلخان: یکی از آجیلهای ترکیبی خوشمزۀ سمت شمال افغانستان که در زمستان مصرف بیشتری دارد و آمیزه ای است از کوبیدۀ چارمغز ( که به آن جوز یا گردو نیز گویند) و توت خشک.
19ــ تخت رستم: استوپۀ بزرگ سنگی یک‌پارچه در سمنگان که برخی دانشمندان سابقه ای تا 3500 سال برای آن پنداشته و بدین باور اند که زردشت؛ ده سال تمام بر آن زیسته است و در اسطوره‌ها ساخت آن را به رستم جهان‌پهلوان نیز نسبت داده اند.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت