یادی از مرحوم دکتور عبدالاحد"غفوری"

 

 

درین چند روزی که نتوانستم زیستنامه اش را نوشته و یادش را گرامی دارم ، سرافگنده وشرمسارم.هرگاه خامه ام بیش ازین در  یادکردش ، ایستا باشد،بار شرمساری ام زیاده میگردد.
               سال۱۳۱۸ آفتابی در روستای(باغدشت) شهر دانش و فرهنگ هرات ، در یکی از خانه های دین باور ،  فرزندی این جهانی شد که نامش را "عبدالاحد" گذاشتند.
               سالهای کودکی را در  آغوش گرم و پرُمِهر خانواده سپری کرده ودر کنار سایر هم سن و سالهایش، آهسته ،آهسته  آهنگ آموختن کرده ، و پایه ای  ترین  دانستنی های روزگارش را ، به آموزش نشست.
               آنگاهیکه پایش را به مکتب ابتدایی  گذاشته  و با خامه و کتاب همسو شد ، یاد گیری آموزه های دینی را هم از یاد نبرده و پای درس اخوند و  ملا  نشست.  با پایان یافتن اموزش ابتدایی اش ، از  دانستن ، داشته های (قاعده بغدادی، چهار کتاب ، کنز و قُدری)هم بی بهره نماند.

               از آنجاییکه تشنگی اش در راه آموزش بیشتر ، زیـاده  بود ،  دل از  آغـــــوش خانواده برکنده وبه دور از کوی ودیار،راه (مکتب حربی) را گزیده ، و آمــــوزش های میانه را باشور و پشت کارِ تمام ، به پایان برد.

               سوز نهان و عشق پنهان اش او را بسوی فاکولته طب ، دانشــــگاه کـــابل ، برده و"چپن سپید" طبابت را بربالای بلندش پوشاند.            

سالهای فراگیریی دانشگاهی اش ، سالهای  جنبندگی، تلاش، شور،هیجان ، داد خواهی و مبارزه بود که او را ، جستجو گر ،پالنده تر ساخته و بر داد خــــواهی و پُختـــــــگی اش می افزود.
               مرحوم عبدالاحد"غـــفوری" از آغازین  روز های جوانی ، به مـــردم و میهنش عشقورزیده ،و با دلبستگی و شیفتگی تمام ،  راه مبارزۀ انسانی  و دا د خــواهانــه را گزینۀ نیکومیدانست. باهمین باور و آگاهی  ،به جنبش جوانان بیدار "ویش زلمیان" ، که سرآغاز خیزش های و خاستگاه های دوران روشنگری ، تاریخ سیاسی افغانستـان شمرده میشود ، پیوست.
               شادروان  عبدالاحد "غفوری" از شمار نخستین رهروان (ح.د.خ.ا) است ، کــه با باآگاهی و باور روشنگرانه ، سالهای زیاد باور هایش را  گرامــی  داشته  و در راه بسررسانیدن آرمانهای  والایش ، بی هیچ  چشمداشتی ، از همه داشته  هایش  مایــــه گذاشت.
               روانشاد "عبدالاحد"غفوری"پس از پایان دورۀ دانشگاه طب ، نحستین ، کــــار طبابت اش را در( فرقۀ۱۷هرات) به اغاز گرفته و دراه درمان ،بیمارانش از  هیـــــــچ توانایی کوتاهی نکرد.او که تا سال ۱۳۵۶ در هـــــــــرات بود ، بار  دیگر  سر طبیــب ( شفاخانه نمبر دوم) پُل محمد خان گمارده شد ، تا دست توانایش  هرچه  درمانــــــگر و ارامبخش باشد.
               پس از( رویداد خونین ثور ۱۳۵۷) آن روز هاییکه ابـــــــــر های سیه و  پلید زورگویی و برتری خواهی نو به دوران رسیده ها، آسمان زیبا و پاک افغانستان سیــه گونه کرده بود ، هر خوب ای را بزندان برده وبر هر گلوی که آواز"من راست هستـم" شنیده میشد ،ریسمان دار میبستند ، شادروان "غفوری" را به جرم عشق به میــهن و آزادگی به زندانبرده و یکسال تمام به خواری اش نشاندند.ایشان در ماه"جدی۱۳۵۸" با رهایی از چنگال  آدمکشان بخون تشنه ، دوباره ، به کار  سرطبابت( شفاخانه نمبر دوم اردو)  گماشته شدند.
               شادروان دکتور عـــــبدالاحد"غفــوری" پس از انکه مـــدتی  (آمر قید و قـــبول شفاخانۀ چهار صد بستر ) بود ، به کار سر طبابت شفاخـــانه چهار صــــــد بستر اردو گماشته شد.
ایشان در سالهای(۱۳۵۹ــ۱۳۶۲) گاهیکه سر طبیب چهار صد بستر اردو بودند ، از هیچگونه تلاش ، کار شباروزی دوری نکرده ، و پیوسته در کنــــار نیازمندان ، ادای رسالت کاری و انسانی  میکرد.
               یکی از دوستان و همکاران ایشان  در شفاخانه چهار صد بستر اردو ، جــناب (حسین آقا "جوادی") ،در دیدگاه فسبوکی شان که پای نوشته من ، نگاشتـــــــه اند ، چنین میگویند:
               "
زنده یاد داکتر عبدالاحد غفوری را از نزدیک میشناختم ، خودم را مکلف وموظف میدانم که از صفات نیک وپسندیده آن عزیز رفتــه مختصرن یاد آوری نمایم . داکتر غفوری  حقیقتن  یک  انسان  پاک، صادق ،راستکار وباوجدان بود این مشخصه غفوری را    همه کسانی که با اودرزندگی به نحو روابطِ داشته اند تآید  میکنند.   انسان   بسیار زحمتکش، پُرکار ودراجرای امور جدی و با دسپلین بود.  در زمــــان تصدی سرطبابت شفاخانه اکادمی علوم طبی "چهارصدبستر" خــدمات بزرگ را در معالجه وتداوی زخمی ها ومجروحین جنگ انــجام  داد. ظرفیت شفاخانه را که برای چهارصد مریض اعمار گردیده بود   به یکهزار مریض بلند برد. این یک کار بزرگ و با  ارزش بود ،   شب وروز تلاش میکرد تا شفاخانه را با وسایل مدرن طبی تجهیز وآمادگی پرسونل را مطابق ایجابات عصر وزمان ارتقا دهد. از اعتــــماد بنفس عالی برخوردار بود وباوجود شناخت وروابط بسیار وسیع هرگز ازآن به سود شخصی استفاده نمیکرد. آدم صریح وراستگو بود وبنا برهمین خصایل با محافل وفراکسیونهای قدرت چندان جور نبود. یکی از دلایل اینکه به رتبه جنرالی ارتقا نکرد میتواندهمین هم باشد او هیچگاه دروازه ای را بخاطر امتیاز ومنافع شخصی دق الباب نمیکرد. خـدایش بیامرزد از مردان استوار ، بااراده، وطنپرست وترقیخواه کشور بود. مرگش یک ضایعه واقعی جامعه طبی افغانستان بوده وجای ومقـــــام والای انسانی اش همیشه درمــــــیان عـــزیزان ودوستــــان اش خالی خــــواهد بود. بار دگر برای حسرت عزیز، خانواده محتـــــرم ایشان  وهم بازماندگان زنده یاد غفوری عرض تسلیت وغمشریکی دارم".

           جدال های میان گروهی ، وارسته بودن و زبان پرسشگر و نقادش ،جایش را در شفاخانه چهار صد بستر، بسته و او را به ( سر طبابت قول اردوی قندهار )میگمارند؛

با آنکه سالهای درد و رنج ، زخم و خون،بریدن ها و کشتن های ،جنگهای ناخواسته و فرستاده شده بود ، اما او دلواپسانه به کارش عشق ورزیده و در هر جایی رنــــگ درمانگرانه اش پُررنگ بود. او سالهای زیادی را در قندهار سپری کرد.با آنــــکه  به همه کس دسترسی داشت ،اما برای دوباره امدنش ، به مرکز هیچ دری را نه کــــوُفت ، وپیش روی هیچ کسی ،برگۀ کمک و همکاری نگذاشت. سالهای پسین که سالهــــای ، یاس و ناامیدی بود ، بیشتر به یاران و همسنگران از میان رفته اش میاندیشید و بر زشتی و پلیدی ها نفرین می فرستاد.
               سال
۱۳۷۰آفتابی ، آنگاهیکه کمتر به آینده چشم امید داشت، و جوی سیاســـــی کشور را تیره و تار میدید، با به بیان گرفتن این گفته :

     "در کار خانۀ که ندانند قدرِ کار _ از کار هر که دست کشد کاردان تر است"
برگۀ باز نشستگی نوشته، و نفس آرام کشید.
               شادروان دکتور عبدالاحد "غفوری" ، روز های دست به دست شدن حاکمیت را

با اندوه و دل گزیدگی  زیاد ،بتماشا نشسته و از خودیهای آرمان باخته و به جان  هــم تاخته به تلخی یاد میکرد.
ماه های نخستین حاکمیت اسلامی که با دود و باروت ، جنگ و کشتار ، چور وچپاول،

خوار ساختن و به دیدۀ نکوهیده نگریستن همراه بود ، هر دلی را می آزُرد،و بر هــــر روانی اندوه غم ، می گُستُرد.

افزونی و زیادت جنگهای میان تنظیمی گـــــروه های تشنه بخون و  آدمکشانِ خـــوار وزبون،چهرۀ زیبای کابل را به آتشخانۀ ماننده کرد ،که نفس را درهر  گلویی میفشرد.

روانشاد دکتور عبدالاحد"غفوری" از دیدن این همه بیداد آزرد و با  پدرود گفتن   به همه یاد ها و یادواره  های زیبای کابل، رخت کــــوچ ناخواسته بست  و به زاد گـــــاه دوستداشتنی و یادگار روز  های کودکی و نو جوانی اش رفت؛به خانه و کاشانه پدری که حکایه های یک سده را در دل پنهان داشت ،جا گرفته و درمـــــانگر و طبیب، دِه و دیار و خویش و تبارِ خود شده و در شادی و اندوه شان شریک گردید.
               روانشاد دکتور عبدالاحد"غفوری" از کین و خشم ِ کین توزانه و سیه اندیشهای قیرگونۀ طالبانه نیز به بهره نمانده و در دوران سیاه طالبی ، به جـــرم گذشته های داد خواهانه و انسانی اش ، دوبار  زندانی شد، که پایداری و ایستادگی اش را در برابر نا راستیها و رزورگوییها دو بالا ساخت.
               شیدایی ، شیفتگی و باورمندی اش به آرزوهای انسانی ، او را  آرام نگذاشته واراده اش را برای ادای کار های نیک و ارزشی استوار تر میساخت؛پس از براندازی رژیم سیاه طالبانی و باز شدن جوی سیاسی، به "حــــزب متحد ملی" پیوست و نامش  در شمارشورای اجراییه ان بود.

                شورای رهبری (حزب متحدملی ) ، در پیامی بمناسبت در گذشت روانشاد دکتور عبدالاحد "غفوری" چنین مینگارد:

              

 

سال پار ، اخرین  از دیدار و آخرین نوازشهای های شان بهر ه ها بــرده و از گفته های شان اموختم.پرسش های شان ، از روشنفکران و یاران روز های دشـــوار مبارزه و داد خواهی بود. چند پارچگی و گسست نیروی های روشنفکری پیوستـه از پرسشهای شان بود.
               روانشاد دکتور عبدالاحد" غفوری" ، که با  نماداز  پایداری و استـــــواری در زیر هیچ باری شانه های گران سنگ اش نمی خمـــید ، یک ماه پیش ، از اثــــر درد پنهان و ناگهان  ، نیرو و توان اش رو به کاستی نهاده و دیوار زندگی اش به فــــرو ریختن آغازید .گل رخسارش به پژمردگی نزدیک شده وبرشرار آرزوهایش خاکســـتر مرگ سایه افگنده و روز (۸فبروری۲۰۱۳ عیسایی برابر با ۲۰دلو۱۳۹۱آفتابی )آن جهانی شدږاو رفت ، و مارا در نبود خود ، باندوه نشاند.او که بیگمان سرافــراز بود و همت والایش سر بر آسمان می سایید ، نمــای  بلند وآزادۀ   کـــــار وداد خــــواهی های  نیم سده اش ،یاد و یادگار اورا هر چه دوستداشتنی و فراموش ناشدنی کـــــرده است.

 با نثار دانه های اشک به روان آن بزرگمردِ راستی و پایمردی، یادش را  گرامی داشته و جایگاهش را فردوس برین آرزو میبرم.

 زندگی خاطرۀ آمدن و رفتن ماست

لحظۀ آمدن و رفتن ما تنهایی سـت

من دلم میخواهد،

قدر این خاطره را دریابیم

 و فرجامین گپی  با  بیچاره ګی افزون  ، همدردی و اندوه شریکیی است که من ، به خانواده ، نزدیکان ، دوستان و یارانِ روان شاد دکتور عبدالاحد"غفوری" بیان کرده ،برای همه شکیبایی و برده باری میخواهم.

نقیب الله "حسرت"

تلبورخ ــ هلند

۲۴فبروری  ۲۰۱۳عیسایی

۶  حوت ۱۳۹۱ آفتابی


              
 

 


بالا
 
بازگشت