الحاج عبدالخالق بقايی پاميرزاد

 

نقش فعال و رهبری کنندهً عبدالحميد محتاط در تاريخ معاصر افغانستان

 

 

دراين اواخر آقايان مسکينيار ، اميری ، خطاب و خانم سجيه کامرانی با استفاده از تلويزيونهای شخصی ، آشفته بازار مهاجرت و ديموکراسی غرب از لاس انجلس امريکا ، به يک سلسله نشرات بی لزوم ، غرض آلود و ميان تهی عليه شخصيت شناخته شدهً کشور محترم محتاط دست يازيده اند و در واقع آب به آسياب دشمنان سوگند خوردهً افغانستان از جمله آی اس آی پاکستان ريختند ، زيرا آی اس آی با حملات انتحاری شخصيت ها را نابود ميکند ، اينها با زهر پاشی های لفظی بزرگان و نخبه گان را هدف قرار ميدهند و سبک و بی اثر می سازند.

چنانچه قتل های زنجيره ای که توسط آی اس آی پاکستان از احمدشاه مسعود تا احمدخان سمنگانی ادامه يافت و هنوز ادامه دارد ، اينها با نيشخند ها و زهرخندها و تبصره های ضد وحدت ملی آنرا بدرقه کردند. هيچ قتل را محکوم نکردند و حقايق را اظهار نه نمودند.

به نمايش گذاشتن تصاوير زعمای پيشين حزب ديموکراتيک خلق افغانستان ، پروفيسور استاد ربانی و پروفيسور صبغت الله مجددی از طريق برنامه محترم اميری را از همين جمله برنامه ها ميتوان به حساب آرود که با فرهنگ ما در تضاد قرار دارد. فکر ميکنم اهانت به مردگان در هيچ دين و نظامی روا نباشد و توسط آدم عاقلی چون حسن اميری سوال برانگيز است. سوال برانگيز تر اينکه هيچ عالم دينی و هيچ دانشمند و روشنفکر با اين موضوع تماس نگرفتند و آنرا محکوم ننمودند.

من از آقای اميری تمنا دارم براساس ضرب المثل معروف نياکان ما که " لذتی که در عفو است در انتقام نيست" و به پاس صدها دلايل ديگر که دراين مقال نمی گنجد ازاين عمل دست بردارند که بحث های عالمانهً شانرا نيز خدشه دار ميسازد. افغانستان در شرايط فعلی به وحدت ملی و همدلی و کارمبارزه مشترک نياز مبرم دارد. کاش بجای تصاوير آنها تصاوير حميدگل ، نصرالله بابر ، مشرف ، نواز شريف ، اختر عبدالرحمن و ساير کارکنان بلندپايه آی اس آی بنمايش گذاشته شود و آنها نظر  به جفا هايی که در حق کشور ما انجام داده  اند سزاوار چنين سرزنش و نکوهش هستند. کشتار هنوز هم به اشکال فجيح ادامه دارد.

از جانب ديگر اکثر بحث های ذوات متذکره با واقعيت ها سازش ندارد چون تمام مسئوليت ها را متوجه فرزندان شمال يا به بيانی واضح تر به تاجيک ها ، اوزبيک ها و هزاره ها نسبت ميدهند و لبهً تيغ هميشه متوجه آنهاست در حاليکه تاريخ نشان ميدهد ، اقوام بالا از آرمانهای والای مردم ، از آزادی ، استقلال ، حاکميت ملی ، از شرف و عزت و نواميس ملی افغانستان دفاع کرده اند ، سرباخته اند و سنگر نی.

بنابرين آرزومندم آن برادران عزيز و خواهر سجيه وقتی عقب تريبيون قرار ميگيرند برنامه های شانرا طوری بخورد مردم بدهند که با منافع ملی افغانستان وفق داشته باشد و باعث تحکيم پايه های وحدت ملی گردد ، نه اينکه تفرقه اندازی کنند. زيرا مردم افغانستان که بمثابه گلهای رنگارنگ يک باغ اند از هزاران سال بدينسو در کنار هم زندگی شرافتمندانه داشته و باهم پيوندها ، وصلت ها ، رفاقت ها ودوستی های صادقانه و برادرانه کرده اند ، سخت بهم جوش خورده و ممزوج گرديده اند که جدايی شان امکان پذير نيست.

فلهذا اگر من بجای کرزی می بودم کتاب سقوی دوم را که بدست چند آدم متعصب نوشته شده و اطلس حاوی اقليت و اکثريت نفوس کشور را که از طرف اکادمی علوم انتشار يافته بدريا می انداختم و مسئولين را به محکمهً علنی ميکشاندم و ثابت ميکردم رئيس جمهور ويک زعيم ملی و دلسوز برای تمام مردم افغانستان دردمند هستم. ولی سکوت شان معنی ديگر دارد.

با اين پيشگفتار التجا ميکنم که پيکر مطهر وطن بسيار زخم خورده و نهايت افگار است ، با چنين شيوه های مخدوش کننده بر زخم هايش نمک نپاشيد بلکه بحيث فرزندان صالح وطن اين  زخم ها را مرهم گذاری و تيمار داری فرماييد. زنده باد مردم زحمتکش و آبله پای افغانستان از فلات پامير و هندکش تا کوه شمشاد و دامنه های خيبر.

و آنچه در مورد محتاط شايع شده ناشی از پلانهای خطرناک شبکه های بدنام تروريستی ، عقبگرای منطقه ای و جهانی در راس آی اس آی پاکستان ميباشد ومن اين توطئه را جدا رد مينمايم. . اين نويسنده نظر به شناختی که از ايشان دارم ، محتاط فرزند همهً مردم افغانستان است و هيچ حرکتی برضد منافع ملی انجام نداده است..

بيوگرافی و فراز هايی از زندگی پرثمرو پرافتخار عبدالحميد محتاط :

حميد محتاط در ماه اکتوبر 1944 در سرزمين مرد خيز پنجشير چشم به جهان گشود و نام پدر مهربانش روانشاد محمداکرم بود که پيشه شريف و مقدس معلمی داشت. محتاط پس از پايان دورهً تعليمات ابتدائيه و ليسه حربيه ، جهت تحصيلات عالی عازم اتحادشوروی وقت گرديد. وی ديپلوم و تخصص  خود را در رشته نظامی و انجنيری راديو تخنيک بدست آورد. پس از بازگشت در سال 1965 به  وطن ، در دانشگاه هوايی بحيث استاد مقرر شد. در سال 1970 به محل قوماندانی هوايی تبديل گرديد. محتاط در قيام مسلحانه 26 سرطان 1352 ضد سلطنتی تحت قيادت محمدداوود نقش فعال خود را بحيث عضو رهبری شورای نظامی و عضو کميته مرکزی ايفا نمود و در نخستين حکومت جمهوری افغانستان بحيث وزير مخابرات تعيين گرديد. در ماه ثور 1353 خورشيدی در اثر اختلاف نظر با حکومت و طرح قانون تک حزبی ، تک صدايی و سيطره جويانه  محمد داوود ،  محتاط  با تعدای از رفقايش از تمام مقامات رهبری ، سياسی ، نظامی ووزارت مخابرات سبکدوش شد و در منزلش تحت نظارت نيروهای امنيتی قرار گرفت. محتاط پس از سقوط دولت نظامی محمد داوود در سال 1978 بحيث سفير کبير جمهوری ديموکراتيک افغانستان در کشور جاپان مقرر شد و درسال 1987 بحيث معاون صدراعظم و در جون 1988  به صفت معاون رئیس جمهور تقرر يافت وپس از انتقال قدرت به صبغت الله مجددی وطن را به قصد هند ترک گفت. در سال های 1992 ـ1996 ميلادی در انستيتيوت ملی جاپان و درحال حاضر در دانشگاه بين المللی کيف در اوکراين  بحيث استاد و پژوهشگر همکاری دارد.

محتاط به کشورهای اروپايی ، افريقايی ، آستراليا و امريکا مسافرت های کاری ، علمی و پژوهشی  داشته ، در سيمينار ها ، کنفرانسهای علمی ، سياسی  و پژوهشی زيادی اشتراک فعال داشته است. او به زبانهای فارسی دری ، پشتو ، انگليسی ، روسی و جاپانی در سطح تاليف تسلط کامل داشته ، کتابهای " سقوط سلطنت " و " تاريخ تحليلی افغانستان " از تاليفات و پژوهشهای پرخاشگر محتاط بحساب ميرود. وی دو پسر و يک دختر تحصيل يافته به جامعه تقديم نموده است. محتاط تاليفات ديگری نيز دارد که بزودی اقبال چاپ خواهد يافت. از وی مقالات زياد علمی ، پژوهشی در مطبوعات به چاپ رسيده است.

او ميراث آزادی خواهی و آزاد انديشی را به نفع توده های زحمتکش و محروم افغانستان و جهان درخون دارد و ميتوان گفت که خون او با خون کاوه ها ، بابک ها ، عبدالرحمن لودين ها عجين ميباشد. و دانش معاصردر بخش های سياست ، فرهنگ و نظامی به او کريدت ميدهد و او را متمايز ميسازد.

محتاط همه وظايف  خود را بحيث يک شخصيت عالم و دانا در هر پوششی با شرافت و امانت داری ووقار ومتانت انجام داده هيچ نقطه ضعف در زندگی او سراغ نميشود و هميشه منافع ملی مطمع نظر او بوده است.

ومحتاط زندگی ساده دارد. سرمايه او را تا سال 1992 يک اپارتمان و يک کتابخانه مجهز تشکيل ميداد  که شايد بعدا مورد چپاول قرار گرفته باشد. هيچ اندوخته مادی و سرمايه ای در بانکهای داخلی و خارجی ندارد .او در نهايت يک انسان فروتن ، متواضع و رفيق دوست و مهمان نوازميباشد.

محتاط کتاب بی نظير " تاريخ تحليلی افغانستان " را  با اين الفاظ وطنپرستانه به دو نابغه زمان ما اهدا کرده است : "  اهدا :  بنابردين دوستی و همياری ، اين اثر را علی الخصوص به اين رجال طلسم شکن  و رادمردان تاريخ معاصر ، پيشکسوفان مقاومت ملی ، مبارزان شريف راه آزادی و عدالت اجتماعی کشور هر يک : انديشمند و پيکارگر مردمی مجيد کلکانی ، متفکر و مبارز نستوه محمدطاهر بدخشی و همچنان به کليه ادامه دهندگان راه مبارزه عليه تعصب ، تبعيض ، تفوق طلبی ، سيطره جويی و بيعدالتی اجتماعی تقديم ميدارم."

طوريکه ملاحظه ميفرماييد آرمانها و اهداف او دراين نوشته تبلور روشن دارد.

کتاب گرانسنگ تاريخ تحليلی افغانستان که شامل 589 صفحه است با فهرست ، مآخذ و گراف شجره قوم شريف پشتون به 615 صفحه ميرسد و با نثر سليس و زيبا و روان و با قطع و صحافت عالی به چاپ رسيده است.

عبدالقدير رسولی عضو اتحاديه ژورناليستان افغانستان ،  دونيم صفحه مقدمه برکتاب نوشته و آن اثر را يک شهکار عظيم و بی نظير علمی  که تا حال در جامعه ما سابقه ندارد ، خوانده است.

کتاب سقوط سلطنت شامل 374 صفحه و دارای برخی تصاوير مهم ، از نخستين اجلاس نظام جمهوری و چهره های شاخص است. اين کتاب نيز با  با قطع و صحافت قشنگ آراسته است و از نثر بسيار زيبا و سليس که خاصهً نويسنده است برخوردار ميباشد ،وقتی خواننده يک صفحه را مطالعه کند ، ميخواهد با عطش تمام ، کتاب را بدون وقفه به پايان برساند.

محتاط در صفحه 10 اين اثر دربارهً واقعه 26 سرطان چنين گفته است : "  واقعه 26 سرطان مولود دوره های بسی طولانی و اختناق آور رژيم های مستبد و خودکامه يی بود که يوغ اسارت بار آن بيرحمانه روی شانه های نسلهای پيهم کشور لنگر انداخته بود. آدمها و نسلهايی که يکی  بعد ديگر ميآمدند محکوم چنين شرايط بودند که بايست بسوزند و بسازند. رويداد 26 سرطان بس پهناور ، ژرف ، شور انگيز ، انقلابی و ملی بود که ياد تپش ها و تلاشهايش ، ياد دلاوری ها و سرسپردن هايش ، ياد سوختن ها و گداختنهايش ، ياد شکيب ها و بی حوصله گی هايش را نبايد زود فراموش کرد."

باآنچه بعرض رسيد ، قيام مسلحانه 26 سرطان سال 1352 خورشيدی که تاريخ ششهزار ساله کشور ما را وارد يک مرحله نوين  و کاخ سلطنت را واژگون ساخت ، افتخارش به شهيد محمدداوود خان و افسران سر سپرده و شجاع ، فرزندان زحمتکشان گوشه گوشهً افغانستان ميرسد و بدون خونريزی به پيروزی رسيد.

درپايان يک پارچه شعر اديب نام آور کشور واصف باختری را که محترم محتاط کتاب سقوط سلطنت را با آن آغاز نموده در اينجا برای خوانندگان تقديم ميدارم و به مقاله خاتمه ميدهم.

 

پاسخی از عزلت

يک چند دراين باديه بوديم و گذشتيم

با داس هوس خار درويديم و گذشتيم

 تا  چشم اجل را دو سه دم خواب ربايد

افسانهً بيهوده سروديم و گذشتيم

جون صاعقه در دفتر فرسودهً هستی

نامی بنوشتيم و زدوديم و گذشتيم

ای سيل برين مشت خس و خار چه خندی

ماييم که راه تو گشوديم و گذشتيم

ديباچه اميد به فرجام نه پيوست

يک سطر براين صفحه فزوديم و گذشتيم

خاموشی ما پاسخ آوازه گرانست

انرا که سزا بود کشوديم و گذشتيم

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت