هدایت حبیب

 

قیام های مسلحانه علیه طالبان

        در غمستان؛ یعنی، جزیرۀ وحشت بنام افغانستان، از شرارت بنیاد گرایان و حاميان ديروزی آنان، که امروز خودها را به نام «مدافعین حقوق بشر(!)» و «مبارزين ضد تروريزم« قلمداد و وارد کشورما شده اند؛ ثانیۀ نیست، که کودکی سر بریده نشود؛ به دختری تجاوز صورت نگیرد؛ خانمی به قتل نرسد؛ خواهری بیوه نگردد؛ امید و اعصای پیری پدر و مادر ناتوانی نشکند؛ گندم زاری به مزرعۀ تریاک مبدل نگردد؛ درازدحام مردم انفجاری صورت نگیرد؛ در مراسم مذهبی ومحافل عروسی مردم انتحاری ای خود را انفجار ندهد و به این منوال دها بلای دیگری نیست که به سر مردم مان هردم تحمیل نگردد. حال مردم چنان بخت گشته و مصيبت زده شده اند، که دل فلک از حرارت و سوزش زیاد آب آسمان را خشکانیده است، که دیگر به سرزمین بلا کشیدۀ افغانستان "آب رحمت" هم نمی بارد. اما قلب های قسیِ نظامیانِ «جهادی خانه!» يا «خانۀ مجاهدان افغان» یعنی پاکستان به ترحم نمی آیند و دست از مداخله و تجاوز برنمیدارند؛ پس تعدی و ستم پاکستان از یک سو و خاموشی حکومت دست نشاندۀ امريکا و متحدينش از سوی دیگر، سبب به خشم آمدن مردم ما گرديده و در بعضی از ولایات با داس، بیل و کلنگ و سلاح در برابر تجاوز به خیزش برآمده اند. امید و آرزو میرود که اين خيزشها به يک جنبش واقعاً دموکراتيک، صلحجو و عدالتخواه و دروجود يک حکومت مردمسالار، هرچه زودتر سراسری گردد و درمقابل تجاوز خارجیها و مزدوران آنها برزمند.  

        مضمون اين خيزشها را  که در این اواخر بسیار جدی شده است و تا حدودی شکل قیام های مردمی، توده یی را بخود گرفته است؛ تأمين نظم امنيت در محلات و مبارزۀ مسلحانه علیه  گروه متعصب، متحجر وما قبل تاریخ طالبان، حزب اسلامی خون آشام حکمتيار وگروه جنايت پيشۀ تروريستی حقانی، تشکيل می دهد،  که پایگاه و زادگاه اصلی شان پاکستان است.

        اين خيزشها از ماههای آغازین سال 1391 خورشیدی نخست در ولایت غور آغاز شد و بعداً به ولایت های مختلف افغانستان گسترش یافت و روز به روز روبه توسعه است؛ از آن پس این قیام ها که از طرف رسانه ها خود جوش توصیف می شوند. حالا در ولایت های لغمان، لوگر و ولسوالی اندر ولايت غزنی جدی تر شده است.

        قرار گزارشهای رسانه های اطلاعات جمعی، چنين وانمود می گردد که قیام کنندگان  از دولت و از هیچ جناح نمایندگی نمی‌کنند، قیام شان انگیزه سیاسی ندارد، برنامۀ کاری این خیزش های مردمی مبارزه علیه ترور، انفجار و خونریزی، محکمه های غیر انسانی خود سر و علیه دشمنان علم، دانش، مکتب و مدرسه و بالاخره علیه بنیاد گرایی و تحجر می باشد.

        اما، این خیزشهای مسلحانه از یکسو امید ها و از سوی دیگر نگرانی های را برانگیخته است. اکثر قیام کنندگان با راکت، اسلحه 'کلاشینکوف' و مخابره مجهز و جوان اند و مردان بالاتر از ۴۰ سال نیز دیده می‌شود. یک تن از قیام کنندگان می گوید: از ضعف دولت است، که در این ده سال صلح در کشور تامین شده نتوانست، قانون در جامعه حاکمیت پیدا نکرد جلو جرم و جنایت گرفته نشد و به مجرمین زمینه بیشتر مساعد گردید تا مادران، خواهران و کودکان ما را مجازات کنند. کودکی که هنوز احکام خداوند سر او نازل نشده است فارغ از ادای فريضۀ روزه ونماز است، توسط این جنایت پیشگان متعصب و همکاران شان عرب های وهابی، پاکستانی ها و پنجابی ها  سر بریده می شوند. دولت اگر در طول این ده سال استقرار حکومت قانون و نظم دموکراتیک؛ تطبیق قانون و تامین عدالت اجتماعی و برچیدن بساط هر نوع  ستم وبی عدالتی را سر لوحۀ کارش قرار داده و درجهت تطبيق آن گامی برميداشت؛ تمام مجرمین خرُد و بزرگ خارجی و داخلی بر مبنای معیار های قانون تحت پیگرد قرار می گرفتند؛ امروز جرایم لجام گسیخته به وقوع نمی پیوست؛ به دشمنان وطن موقع داده نمی شد تا زندگی مردم شریف ما را دگرگون کنند. ما به منظور تامین صلح و امنیت، دفاع از جان، نوامیس، شرف و عزت خود و فعال شدن ولسوالی خود، باز شدن مکتب های خود و کلنیک ها، دوباره فعال شدن فعالیتهای  اجتماعی در ولسوالی، به مبارزه خود ادامه میدهیم.

        گفته می شود، که مردم در اکثر مناطق به اساس بسیار مجبوریت دست به قیام زدند، چون دروازه تعلیم و تحصیل به روی فرزندان شان بسته بود، درس خواندن برای شان جرم و گناه بود؛ معلم و شاگرد بودن برای شان جرم و گناه بود؛ داشتن کلنیک صحی و داکتر برای تداوی مريضان شان جرم و گناه بود؛ کار ومزدوری جرم و گناه بود. دولت در شکست دادن دشمنان صلح و سعادت مردم شریف ما به شمول ناتو با یکصدو پنجاه هزار سربازان اشغال گر مستقر در کشور ناکام ماند؛ ازجانب ديگر جنگ هم به شدت جریان دارد؛ منازل مردم بمبارد مان می شود؛ کشتار، زخمی و معیوب شدن مردم ملکی بشمول زنان، اطفال ادامه دارد؛ فساد گستردۀ بی نظیر بی سابقه در جامعه حاکم است؛ از اينرو مردم خواهان خاتمه بخشيدن به اين زندگی طاقت فرسا استند.

        هرچند اين قیام های مردمی تا هنوزهم مدافعین خود را دارد؛ اما هفتۀ پیش شماری از اعضای مجلس نمایندگان افغانستان نسبت به پیامد های قیام‌های مسلحانه مردمی علیه طالبان در مناطق مختلف ابراز نگرانی کردند. این نمایندگان گفتند که اگر مردم دراین قیامها مسلح شوند، در درازمدت می‌تواند خود به تهدیدی علیه امنیت تبدیل شوند. یک تن از نمایندگان می گوید: این خیزش ها اگر مردمی هستند، مردم کدام فابريکۀ اسلحه سازی ندارند؛ پس کی آنها را مسلح می سازد؟ دولت ويا طالبان وياهم دولتهای پاکستان و ايران؟ اگر فردا پدیدۀ به نام طالب نباشد آیا دولت فعلی ما توان مهار نمودن گروه ها را که خود جوش گفته می شوند دارد؟ آیا اینها به یک پروژۀ نا امنی در افغانستان و منطقه تبدیل نمی شوند؟ نمایندۀ دیگر که تکیه به اریکۀ قدرت داده شايد از رنج و مصیبت های که مردم شریف آن محلات در طول ده سال متحمل شده اند اطلاعی نداشته باشد چنین ابراز نظر می کند: دو احتمال وجود دارد، احتمال نخست شاید مردم به ستوه آمده و بصورت خودجوش دست به قیام زده باشند و بالاخره توانسته باشند مناطقی را آزاد کنند، یا آزاد بتوانند؛ اما سوال این است که پایان کار این برنامه چه می شود، آیا این ها وقتیکه میدان نبرد را فتح کردند؛ بر منطقه مسلط شدند؛ قدرت به دست گرفته شد، آیا همچنان رعیت و فرمانبردارحکومت فعلی خواهند بودند؟

        دراين راستا، نگرانی و برداشت شماری از هم ميهنان ما بدين منوال بوده است که هرگاه اين خيزشها درموجوديت يک دولتی که دست کم پنجاه درصد ازمتن رأی مردم برخاسته و چيزی معتقد به منافع ملی کشورمی بود و واقعاً برضد تجاوز کشورهای خارجی و اجيران مزدور صفت وابسته به آنان صورت می گرفت؛ درآن حالت آنان باحمايت دولت نقش و رسالت مردمی و ميهنی شان را درزمينۀ تأمين بهتر نظم و امنيت درمحلات شان، مانند شهروندان قهرمان کشور کوبا برضد اجيران دهشت افگن امريکايی، انجام می دادند.

        اما از آن جايی که موقعيت جيوپوليتيک و جيواکونوميک کشورما، آنهم درهمسايگی با دو کشور پاکستان و ايران و تسلط رژيم های شرارت پيشه بر اين سرزمين ها، خاطرات تلخی که از تجاوز و اشتعال جنگ های خانمانسوز و سرکوب نهضت امانی بوسيلۀ همين مليشای محلی (اربکی) تحت رهبری جنرال محمد نادرخان و جابجايی مليشا شمال توسط محمدگل خان مهمند؛ ادامۀ تجاوز و اشتعال جنگ دراز مدت در دهۀ هشتاد ميلادی که منجر سرکوب نهضت دموکراتيک عدالتخواه افغانستان، انتقال حکومت ساخت پاکستان از پشاور به کابل؛ قتل عام هفتاد هزار کابلی و ويرانی پايتخت و ساير شهرهای کشور گرديد؛ سرازير شدن تروريستهای عربی و مليشای پاکستانی به نامهای "القاعده" و "طالبان" سيه دل و وحشی صفت به ميهن ما گرديد و آنچه را که مجاهدين ويران نکرده بودند اينها انجام و حتا درخت های مثمر را ازبيخ بريدند و قتل های عام را در ولايات بلخ ، باميان و شمال کابل انجام دادند.

        پس درشرايط کنونی و درموجوديت يک دولت فساد پيشۀ ضد ملی و ضد مردمی وابسته و معاش خور خارج بر سرنوشت مردم ما و ادامۀ جنگ و شرارت و تجاوز آشکار از خاک پاکستان، چی تضمينی وجود دارد که عین سریال سالهای قبل باری از سرآغاز نگردد و تاريخ تکرار نشود.

        به باور اين تحليل گران، تا وقتی که نيروهای سياسی ترقيخواه ، وطنپرست و مردم دوست افغانستان بدور يک برنامۀ جامع و علماً تنظيم شده گرد هم نيايند و اقدامات لازم را در راستای تشکيل  يک دولت ملی و معتقد به منافع توده های مردم و برخاسته از آراء پاک مردم انجام ندهند و درآن دولت تمام اقوام افغانستان حضور، قدرت، اراده و آزادی رأی و عقيدۀ خويش را در اتخاذ همه تصاميم لشکری و کشوری لمس و مشاهده نکنند؛ شکل يابی هرگونه حرکت های مبهم و حتا مشکوک "مليشا يی" و"اربکی" و ... که خود جوش تعريف و توصيف می شود، تأثير مثبتی در زمينۀ تأمين نظم و امنيت، ختم جنگ و دفع و طرد تجاوز خارجی (پاکستان ـ ايران ـ اعراب و غربیها) برجا نخواهد گذاشت.

 

3 سپتامبر 2012

 

                                                          

 

                


بالا
 
بازگشت