انسان با توان سرشت مبارزه انگیز خودش از ابتدایء مراحل حیات خود گذشته و برای دست رسی به آرزوی بهتر زیستن، گذرگاه حیات خود را طی نموده وبسوی خوشبختی وسعادت زندگی خاطر خواه خود در حرکت است. هرچند که در جریان این سیر وسفر دشواری های فراوان را متقبل شده وضایعات بسیار داده، اما از حرکت نه ایستاده و به پیش میرود. انسان امروز که سازندهء شگفت آفرین وسایل زندگی و حیات انسانی است اما با وجود آنهم به سعادت ورفاهیت خود نرسیده وبا موانع رسیدن مقابل است . این موانع در شرایط کنونی با رویکردی از تفکر پایان تاریخ طرح ریزی میشود. تفکری که با طبعیت مبارز انگیز انسان در ستیز است. تفکری که انسان روشن بین وآینده نگر را در جایگاه دلخواه و دنیای خواستنی ستم میخکوب میسازد. تفکری که تولید آن جنگ با سرشت متحرک انسان است

انسانهای ظاهر بین، کوته نظر، سست پیمان و فرصت طلب که برای فکردگرگون خود گزینهء خیال تصویر میکنند در‌واقع از همین تفکر الهام میگیرند. اینها آدم های اند که به روایت نهج‌البلاغه «ستایشگری را از همدیگر به وام میگیرند». یکی از آن میان کسیست که در قطار شرمندگان می‌ایستد و با چهار پراگراف ادبی وفضل فروشانه «شرمنده» دیگر را غسل تعمید میدهد.

او که از شکستن تابو سخن میگوید خود تابو سازوجسد پرور میشودو تابوی خودش را بر تارک اندیشه ستیزی بنا میکند. خمار گویی وخمیازه کشی تابوی خود را نقد مقدس میخواند ودیگران را برای زانو زدن در آن منبر دعوت میکند.

او که از واهمه تقابل سخن میگوید ندامت وسرخمی در منبر ستمگران را با واژه‌های فضل فروشانه ونامانوس سروده سرائی میکند. عجب است که با اینهمه بلند پروازیها، رفتار واهمه گریزی را درک کرده نمیتواند.

جناب! در رویکرد « نوستا لیژی » که شما میفرمائید یک قیاس و نسبت تاریخی به تصویر می‌آید. واقعیت آن تصویر با چشم ظاهر بین مشاهده نمیشود بلکه با یک احساس ودرک تجسم میگردد. احساسی که زیر واژه نوستالژی تعبیر دگر گونه میکنید احساس شیفتگی نه بلکه احساس درک واقعیت‌های تاریخیست

جناب! شما بجا نوشته اید «من هم اگر درجای آن آشنا میبودم، چنان میکردم ورنه از شرم آن بی‌حرمتی امروز آبم میبرد» مرحبا به اینهمه از خود بیگانگی که همان کرده است مگر هنوز نمیداند

شما همان کردید که باید میکردید. تجارت با سرنوشت «رفتگان پاک رفتار» نزد شما پایان یافته است. در پناه سنگر نیشینی آنان در پس و پیش نامهای تان حالا القاب فخر فروشی جابجا شده، دیگر نیازی به رهروان آن رفتگان پاک رفتار ندارید. چرا که اکنون حافظ این القاب را منبر های دیگر انتخاب نموده اید.

جناب ! در حالیکه بار بار به شما گفته شده که چرا ساده وسلیس نمی نویسید؟ وباری هم بیاد دارم که شما پاسخ دادید «زبان نوشتاری تا زبان گفتاری فرق دارد» حالا وجوه مشترک امام ومقتدی که یکی تفکر را بومی نمیداند ودیگر که زبانش بیگانه است در کجاست؟

اگر فکر کنید که کسی نمیتواند واژه‌ها و کلمات را پی هم کند وجمله نیازمند تفسیر، ترتیب دهد به خطا رفته اید. مگر کسی چنین اشتباه نمیکند. چرا که انسانهای هدفمند مخاطبین شان را دارند،ولذا زبان همدیگر فهمی را در گفتار و نوشتار شان بکار میگیرند. شما که زبان مردم را نمیدانید درد مردم را از کجا خواهید دانست؟

جنابان! شما نامهء یکی از آن فرزندان سر بلند و با شهامت آن رفتگان پاک رفتارآیا خواندید؟ لطفآ بخوانید

http://www.esalat.org/images/naama_farid_mazdak_jamal_naser_24052012.htm

بیشتر از آن به پاسخ این فرزند سربلند و جگر گوشه هزاران راهرو پدر بزرگوارش اکتفا میکنم

جمال ناصر عزیز! دستان توانمندت را فشرده به اراده تو عزیز تعظیم میکنم

 


 

محمد یعقوب هادی