دكتراندس نبي هيكل

 

عــــــــــــــــدم انــــــــــــســــــــــــــلاک ؟!

عدم انسلاک یا غیر منسلک بودن  ـ که شانزدهمین اجلاس  آن  به گزارش رسانه ها روز پنجشنبه گذشته در تهران برگذار شد ـ جز گونه‌ای از بازی قدرت چیز ی بیش نیست.

سخن بر سر این نیست که چرا و چگونه این جنبش بوجود آمده است، بلکه بر سر حقیقت بودن و سلامتی آن است.

نخست غیر منسلک بودن در جهان کنونی تنها میتواند یا یک پندار باشد و یا یک بازی. دوم  غیر منسلک بودن برای آنانی که برآن  بحیث تکیه گاه سیاسی تکیه میزنند تنها میتواند بحیث یک کارت بازی در روابط بین‌المللی خدمت نماید. ما در اینجا این بحث را در بیان مختصر آن دنبال مینماییم و بصورت مختصر   به عدم انسلاک از دیدگاه تیوریهای روابط بین‌المللی مینگریم، زیرا این بحث از حوصله ی این مقاله بیرون است.

وقتی در مورد قلمروهای اختصاصی جمعیتهای بشری بر روی کره خاکی میاندیشیم و هم زمانی که به دولتهای دارای حاکمیت فکر میکنیم از زمره در میابیم که  تأثیرات جمعیتهای مجاور نزدیک و دور همانند نیازمندیهای داخلی نیاز به انتظامات معیین را بوجود آورده اند. جمعیتهای انسانی در قلمروهای اختصاصی خود نمیتوانستند همسایگان دور و نزدیک خود را نادیده گیرند، زیرا آن‌ها بحیث واقعیتهای سرسخت زندگی در همسا یگی آن‌ها قرارداشتند. این همسایگی هم محدودیتها را و هم فرصتها را بوجود میاورد. تجارت و روابط فرهنگی میان جمعیتها  ی مجاور  دور و نزدیک گواه زنده وابستگی این جمعیتها میباشند. ما میدانیم که غرب از شرق و شرق از غرب چیزهایی دریافته و با همدیگر به داد و ستد و تبادله پرداخته اند. عدم انسلاک به معنای  فقدان روابط  یا وابستگی در چنین حالت تنها در  رابطه با روابط قاره ای میتواند در  عمق سینه تاریخ دلالت کند. اما  اکنون که جهان به گفته معروف به دهده مبدل شده است، حتی روابط افراد در امتداد قاره ها تأمین شده اند. بنابران انسلاک و عدم انسلاک در بعد زمان و مکان تغییر مینماید. نقشی که کشتی رانی و تجارت در روابط شرق و غرب ایفا کرده است وضعیت روابط را  قبل از انکشافات متذکره از عدم انسلاک به انسلاک تغییر داده است. اما جنبش عدم انسلاک تنها روابط مادی و فیزیکی را احتوا نمیکند و بیشتر معنای ذهنی و فکری دارد. زیرا روابط مادی بر بنیاد های فکری  یا به عبارت صریحتر علاقمندیها بنا میگردند.آنجه محقق است این است که انسان‌ها با تمام دشواریها ی زندگی ، خواسته و ناخواسته با جوامع دیگر مرتبط است. این روابط گونه های ژرف دارد:تاثیرات همزیستی یا عدم همزیستی  یا در روابط صلح آمیز یا  غیر آن بازتاب میابند. اگر ما دو ستی یا خصومت با این یا آن جمعیت یا گروپ را در نظر گیریم مناسبات دو ستانه همانند مناسبات غیر دوستانه لازمه ها و پیامدهایی برای هردو طرف دارا میباشد، در حالیکه ممکن است یکی  از طرفین یا هردو خود را غیر منسلک قلمداد کنند. آنچه محقق است  این است که آن‌ها باهم در روابط قرار دارند، روابطی که زندگی و پالیسیهای آنان را به شدت متأثر میسازد. روابط با همسایگان افغانستان مانند پاکستان و ایران و روابط اقغانستان با تحریک طالبان و تأثیرات متذکره رابر زندگی  مردم بطور مثال در نظر میگیریم. این‌ها مثالهای ساده و روزمره انسلاک و عدم انسلاک اند. اما جنبش عدم انسلاک نیز با چنین روابط سروکاردارد.  وقتی ما روابط افغانستان، هند و ایران را بحیث نمونه در مورد ارزیابی قرار میدهیم کمترین اثرات عدم انسلاک را درآن درمیابیم.در واقعیت امر این جنبش به جهان سوم تعلق دارد.

بر اساس ویکیپیدیا(http://en.wikipedia.org/wiki/Non-Aligned_Movement) جنبش عدم انسلاک متشکل از یک گروپ دولتها میباشد که خود را در قطب بندی رسمی ابر قدرتها شریک نمیداند. این جنبش تا امسال دارای ۱۲۰ عضو و ۱۷کشور ناظر میباشد. جنبش عدم انسلاک در ۱۹۶۱ در بلگراد تاسیس شد. جوزیف بروز تیتو رئیس جمهور یوگوسلاویا،  نهرو صدر اعظم هند،کمال ناصر دومین رئیس جمهور مصر، نکروما اولین رئیس جمهور گانا و سوکارنو اولین رئیس جمهور اندونیزیا که از مدافعان یک راه میانه بودند از متفکران این نهضت بودند.

 بر اساس اسناد الکترونیکی جنبش  (http://www.namchrcd.com/NAM/History.aspx)هدف عدم انسلاک، عدم وابستگی به بلکهای موجود در زمان جنگ سرد  بوده است.   به قول کنفرانس جنبش عدم انسلاک در رابطه با حقوق بشر و تنوع فرهنگی جنبش عدم انسلاک  که در اپریل ۱۹۵۵ (۱۳۳۴) ایجاد گردید در سال ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) ۱۱۸ عضو داشت.  اعلامیه هاوانا در ۱۹۷۹(۱۳۵۸) اهداف جنبش را عبارت از » تأمین استقلال ملی،حاکمیت، تمامیت ارضی و امنیت کشورهای غیر منسلک« در مبارزه شان » علیه امپریالیزم، استعمار، استعمار جدید، نژاد پرستی، و  همه ی اشکال تجاوز خارجی، اشغال، سلطه، مداخله و  آقایی (هژمونی) و همچنان مبارزه علیه  سیاستهای قطبی قدرتهای بزرگ«تعریف کرده است. کشورهای عضو  تقریبآ دوسوم اعضای سازمان ملل متحد را تشکیل میدهند و ۵۵ درصد نفوس جهان بخصوص کشورهای درحال رشد یا قسمآ مربوط به جهان سوم را احتوا مینماید.

اما این کشورها آشکارا تمایلات ضد استعماری  و در بسا از موارد ضد امپریالیستی داشتند. استقلال طلبی و ملیگرایی این کشورها را با نهضتهای آزادیبخش ملی آن‌ها بصورت طبیعی به کمپ ضد امپریالیستی نزدیک میکرد.تیوری اقتصاد  سیاسی بین‌المللی ما را در این رابطه کمک بیشتر مینماید، زیرا از داعیه  انکشاف کشورهای در حال انکشاف دفاع مینماید.

پنچاشیلا که اهداف این چنبش را میسازد  بیانگر  صریح این حقیقت است. این هداف پنجگانه عبارت اند از:

۱) احترام متقابل تمامیات ارضی و حاکمیت همدیگر( یعنی کشورهای عضو)

۲) اصل عدم تجاوز بر همدیگر

۳) عدم مداخله در امورداخلی همدیگر

۴) برابری و نفع متقابل

۵)همزیستی مسالمت آمیز

در کنفرانس لوساکا در سپتامبر ۱۹۷۰ اهداف دیگری نیز در برابر سازمان قرارداده شد: حل  صلح آمیز منازعات، اجتناب از اتحادها و پیمانهای نظامی قدرتهای بزرگ، مخالفت با ایجاد پایگاههای نظامی در کشورهای خارجی.

 این اهداف دو هدف کلی (۱)جلوگیری از نفوذ ابرقدرتها در کشورهای عضو و (۲) و تعیین راه سوم را دنبال مینمایند، راهی که نه امپریالیستی است و نه سوسیالیستی. بدین ترتیب هم این اهداف و هم جنبش دارای اشکالات تیوریتیکی و اوپراتیفی  یا تجربی میباشد.

 

ّ۱.  دشواریهای تیوریتیکی

مفکوره جنبش عدم انسلاک از چند نکته نظر دارای دشواریهای تیوریتیکی میباشد که در اینجا با اختصار بر آن‌ها مکث مینماییم:

۱.۱ از نظر تیوریهای روابط بین‌المللی

تیوریهای روابط بین‌المللی عمدتا بر دولتها و روابط آنها، حاکمیت ملی،  نهادهای بین‌المللی و اخلاق بین‌المللی میچرخند.عصاره اساسی روابط بین‌المللی را  خود ـ ارادیت، امنیت، بقاو رفاه ملی تشکیل میدهند. هرچند مسایل صلح و جنگ موضوع  سنتی روابط بین‌المللی را تشکیل میدهند، اما هم صلح و هم جنگ به خاطر آن مسایل کلیدی که نام بردیم مطرح میگردند.

واقعگرایی در اشکال سنتی و واقعگرا یی ـ  نوین سنتی  و  همچنان بیان واقعگرایی ـ نوین ، لیبرالیزم و گونه های مختلف آن برای تأمین صلح و جلوگیری از جنگ توجه دارند و از زوایای متفاوت به این مساله میپردازند. بر اساس ادبیات  روابط بین‌المللی،  پایان جنگ سرد مبارزه طلبی های جدیدی را  برای تیوریهای روابط بین‌المللی موجب گردید. سازمانهای بین‌المللی از زمره جنبش عدم انسلاک نیز با این مبارزه طلبی ها روبرو گردیده است.

در دوران جنگ سرد  جنبش عدم انسلاک  از نظر  روابط بین‌المللی با ابرقدرتها روابط مستحکم داشت. روابط افغانستان، ایران،  هند ، پاکستان، مصر ، کیوبا  و در مجموع موضعگیری  ضد امپریالیستی جنبش عدم انسلاک  در دوران جنگ سرد نشان میدهد که واقعیت به گونه دیگر است. در حالیکه جهان از ابر قدرتهای متخاصم و انقسام جهان به دو قطب سخن میگوید، این دو ابر قدرت گاهی هم با هم نه جنگیده اند. این حقیقت را از زبان رییس جمهور کنیدی در مورد روابط امریکا و شوروی روایت میکنند:

از زمره مشخصه های زیاد که مردم [ایلات متحده امریکا و اتحادشوروی] باهم مشترک دارند یکی این است که هیچیکی نیرومندتر از تنفر متقابل ما از جنگ نیست. ما در میان قدرتهای بزرگ جهان هیچگاهی باهم نه جنگیده ایم. . . خلاصه این که هم امریکا و هم متحدان آن، اتحاد شوروی و متحدان آن به یک صلح عادلانه و واقعی و توقف مسابقه تسلیحاتی . . . علاقمندی عمیق متقابل دارند. بنا برآن، اجازه دهید اختلافات خود را نادیده نگیریم ، مگر بگذارید به منافع مشترک مان و به راه هایی توجه مستقیم نماییم که آن اختلافات میتوانند حل گردند. و درصورتی که ما امروز نه توانیم به اختلافات خود پایان دهیم ،حداقل میتوانیم کمک نماییم تا جهان برای گوناگونی مصوون گردد.(Quoted in Kegley and Wittkopf (1991:56)

همه ی اعضای جنبش عدم انسلاک عبارت از دولتهای دارای حاکمیت ملی اند که وظیفه مقدم آن‌ها حفظ استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و دفاع از مناتفع ملی میباشد.

بسیاری از این کشورها زیر نام جنبشهای آزادیبخش ملی از استعمار رهایی یافتند و در دوران جنگ سرد با چنین جنبشها سروکار داشته‌اند و از بلاک سوسیالیستی حمایت دریافت میکردند. آن‌ها به نحوی از انحا در مبارزه ضد امپریالیستی سهیم بوده اند. ما جنگ عراق و ایران را  و جنگ دوابر قدرت را در افغانستان بحیث مثالهایی به خاطر داریم که اعضای جنبش عدم انسلاک در آن‌ها از راه انسلاک به ابرقدرتها باهم جنگیده اند، زیرا هریکی از این کشورها در این جنگ از جانبی حمایت مادی یا معنوی و یا هردو را در میافته اند.

امنیت، منافع ملی و رفاه اقتصادی یا هم دشواریها و تحریمات اقتصادی  این کشورها را به انسلاک واداشته تا به عدم انسلاک. در دوران پس از جنگ سرد نیز  این جنبش نتوانسته عدم انسلاک خود را به اثبات برساند.این کشورها به نحوی از انحا از نظر جهانبینی مسلط و حاکم در یک موضعگیری قراردارند. و در نهایت هریکی از آنان مکلفیت دارند از امنیت داخلی و خارجی،  از سرحدات قلمرو خویش و از منافع ملی خویش دفاع نمایند. آن‌ها باید این کار را در زمانی انجام دهند که جهان دوقطبی پایان یافته  و دوباره از چند قطبی بودن بسوی دوقطبی شدن انکشاف مینماید.

۱.۲ از نظر  آرمانگرایی عدم انسلاک

از نگاه آرمانگرایی آنچه هر عضو جنبش عدم انسلاک میخواهد و موظف به آن است با آنچه بر بنیاد اهداف جنبش باید عمل نماید در گیر یک تناقض میگردد. زیرا نخست وظایف دولتهای ملی بحیث وظیفه ملی  ساحه محدودی را برای مانور برای آنها باقی میگذارد، مگر اینکه دولت ملی وظایف خود را نادیده انگارد. از سوی دیگر  قانون زور و قدرت هنوز هم در جهان حاکمیت دارد: قوانین بین‌المللی تنها برای آنانی وضع شده‌اند که مجبور به رعایت آن‌ها اند.

 به قول توسی دیدیس: 

معیار عدالت به برابری قدرت برای مجبور کردن و در واقعیت به این بستگی دارد که قدرتمند آنچه را انجام میدهد که               قدرت انجام آن را دارد و ضعیف آنچه را قبول مینماید که مجبور است . . . این یک بازی مصوون است–باهمتای خود باید ایستاد، با بلندتر از خود با احترام باید رفتار کرد، و با زیردستان با میانه روی باید برخورد نمود. پس وقتی ما ملاقات را پایان دادیم یکبار دیگر فکر کن و بگذاراین آنچه باشد که در فکرشما بار بار میگذرد ـ که شما سرنوشت کشور خود را مورد بحث قرار میدهید، و شما تنها یک کشور دارید، و آینده خوب یا بد آن به این یگانه تصمیمی بستگی دارد که شما قرار است اتخاذ نمایید.

۲) دشواریهای اوپارتیفی یا تجربی

 هم تفکر عدم انسلاک و هم عمل‌کرد غیر منسلک  دشواریهایی دارد.مهمترین دشواری عملی از عدم سازگاری واقعیتهای سرسخت روابط بین‌المللی با آرمانگرایی عدم انسلاک ناشی میگردد. این کشورها با سیستم دولتی جهانی سرو کاردارند که با معیارهای اعتقادی آن‌ها در تضاد قرار دارد. حاکمیت ملی آن‌ها بوسیله دولتهای مقتدر و سازمانهای بین‌المللی مورد مداخله  قرار میگیرند، و عدم مداخله در امور داخلی همدیگر به دلایلی نقض میگردند.

  حمله عراق بر کویت نقض صریح پانچاشیلا بود، زیرا تجاوز بر استقلال و تمامیت ار ضی یک کشور مستقل بود. کویت بیشتر به ایالات متحده آمریکا نزدیکی داشت تا به اتحاد شوروی و عراق  بیشتر به اتحاد شوروی تا به ایالات متحده امریکا. جهان عرب و فلسطین را  و کشورهای بالکان را و در نهایت اقغانستان را نیز نباید از یاد برد. شانزدهمین اجلاس  جنبش در تهران در  منطقه ای دایر میگردد که هم انسلاک و مداخله در امور دیگران مشهود و انکار ناپذیر اند.

پایان

 

 

 

 

History

Because the Non-Aligned Movement was formed as an attempt to thwart the Cold War[3], it has struggled to find relevance since the Cold War ended. After the breakup of Yugoslavia, a founding member, its successor states of YugoslaviaMalta and Cyprus ceased to be members and joined the European Union. have expressed little interest in membership, though some have observer status. In 2004

 

وز پنجشنبه، ٩ شهریور (٣٠ اوت)، شانزدهمین اجلاس سران کشورهای جنبش غیرمتعهدها با حضور رهبران، مقامات ارشد و نمایندگان تعدادی از کشورهای عضو جنبش و چند سازمان و نهاد بین المللی، از جمله دبیرکل سازمان ملل متحد، با سخنرانی آیت الله علی خامنه ای، رهبر، و محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران کار خود را در تهران آغاز کرده است.

 


بالا
 
بازگشت