ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

سید موسی هستی مارک توین افغانستانی

پدرام وفرشته حضرتی گل به آب می دهندتاخبرسازشوند

طوریکه شنیده می شودبه اثرخواهش شیخ عرب امریکا(شیخ أيمنالظواهري) دربدل جسدبن لادن دستارشیخ عرب وفدراسیون ترکان گالف وبنیاد دوستم را رفیق پدرم می سازد تا ازسرکل ملت افغانستان (شیخ أيمن الظواهري)دست برداردوهم شخصی که خودرا درشهرگالف دپلومات قلمداد می کنددستیارشیخ عرب بی سنتراج است.  این پستان چوش که باشیخ یکجا شهرگالف آنتریوی کاناداراکچری قروت ساخته( شیخ أيمن الظواهري) اوراسفیرالقاعده درولسوالی کرزی وان میمنه مقررمی کند. کورازخدا چه میخواهد دو چشم بینا!

درآمد روزی گرگی درگلۀ گوسفندان

زترس گرگ رمه سراسیمه پریشان

شتافت شبان بسوی گوسفندان شتابان

نجات داد گوسفندان ازچنگال گرگان

نگاهی گوسفندان گشت خیره حیران

بدل گفتندچه فرق دارد گرگ وچوپان

ذبع چوپان کندجداگرگان بانیش دندان

درنوشته هفته گذشته ام وعده داده بودم که راجع به القاعده ، الفایده والگای ده معلومات می دهم . گرچه بارهاگفته ام که ملت ماقربانی امپریالیزم، کمونیزم وفاشیزم ودیگریزم ها وقربانی صاحبان گله وسرخیلان گله بنام شاه پرست وداوودپرست ، حزب دموکراتیک خلق ،مجاهد ملیت پرست های پشتون ،تاجک ،هزاره ، شعله یی های گرگ درلباس میش ،ازبک ها وترک های نيشنلست چپ وراست ،خمگرددربین شورای نظار شده اند.

فرق به ملت ما نمی کندکه متجاوزین ویاهمسایه های ماویاسران قماش بدنام بالاگرگ باشند یاشبان. هردودشمن ملت مااست. آنها سرملیت های بی دفاع افغانستان رحم نکردند،رحم نمی کنندورحم نخواهدکردند. حرامزاده عادت داردکه تنبان حیض پُرخون مادررابجای لنگی درنقش غمخواربسرمی ببندد ورنگ خون را نقش دستارعزت وآبرومی خواند.

دروطن مابه سه نام تجارت سیاسی می شود :

1 ــ بنام طالب والقاعده

2 ــ بنام الفایده

3 ــ الگای د ه

الف ــ درنقش طالب والقاعده درلباس دوست ودشمن ملت افغانستان ، افغان را میکشندوسوسایت بم می کنند ، دروازه های تعلیم وتربیه را بروی اطفال ملت باهمدستی دولت کرزی می بندندوهرنوع جنایت اجنبی ها ودشمنان داخلی افغانستان تحت نام طالب والقاعد درنقش گرگ وچوپان را بازی می کنند. هم گرگ قاتل ملیت های افغانستان است وهم چوپان. تنهاکسی که متضرراست رمه می باشدکه آن ملیت های افغانستان باشد. بطورمثال یکی را چوپان ازجوی مقصدخودتیرمی کند دیگرگوسفندان به عقب آن خیزمی زنند

ب ــ بنام الفایده :  اینهاازقماش الفایده هستند. امپریالیزم ،  کمونیزم ،فاشیزم ،دیگریزم ها،صاحبان گله،سرخیلان گله بنام شاه پرست وداوودپرست ،حزب دموکراتیک خلق ،سران مجاهد،سران ملیت های پشتون ،تاجک ،هزاره ، شعله یی های گرگ درلباس میش،ازبک ها وترک های چپ وراست،خمگردها دربین شورای نظار.

ت ــ الگای ده ملیت های مظلوم افغانستان است که توسط سران جنایکاراملاک ودارایی های شان ، زن دختروپسرشان مورد تجاوزقرارمی گیرند. حتی رحم بر دخترچهارساله شان نمیکنند ، چنانچه درسرپل  که حالا توسط قوماندان ها ولایت شده  ، مورد تجاوز آشکارقرارگرفت که طب عدلیه این جنایت را در جهان امروز بی مثال خواند. درحالیکه مثل این جنایت درجنگهای تنظیمی به هزاران نوع جنایت رخ داده است.مثلیکه طالب درزمان حاکمیت خود دربامیان دختران نابالغ را مورد تجاوزقراردادند وافراداحمدشاه مسعود وسیاف درافشاروافرادگلب الدین ودوستم درتمام دوره ائتلاف خودشان مرتکب این نوع جنایات شدند. لطيف پدرام "دوست " فرشته حضرتی از همین قماش است.  اکبربای وملک پدرام را دم روبا میخوانند. افراد رياست خاد حزب دموکراتیک خلق ناموس هزاران انسان بی گناه رادرزمان حاکمیت خود درمقابل چشم پدرومادر وشوهر جهت اقرار گرفتن مورد تجاوزقراردادند.

واحزاب وتنظیم های اسلامی درپاکستان وایران وازبکستان بخاطرخوشی دستگاه های جاسوسی دختران وزنان زیبا روی وطن مارا بردند و  وسيله بزم خوشی محفل خود ساختند. دست آورد ملیت های افغانستان درسه ونیم دهه گذشته، کشتن ، بی عدالتی ، وتجاوز بود.  کرزی هم بخاطر گل روی محترم استرجنرال دوستم ، محترم اعظم دادفراز نفرهای سر شناس  کادرشعلهً ديروزی  ویکی از شاخه های رهبری سامای امروزی ، محترم اکبربای ومحترم جنرال ملک برادرپهلون رسول ، دخترکی را که مورد تجاوز قرارگرفته بود ، بخاطر گل روی اشخاص فوق محاکمه نکردند. خانواده دخترک بعدآ توسط پلان های همین چهارنفرکه درظاهرمخالف ودرباطن سریک دسترخوان با پدرام پلو می زنند ترورشدند تا به دوسیه شان خاتمه داده شود.هرکس که در افغانستان مورد تجاوزتوسط جنایکاران قرارمی گیرد بعدن خانواده آنها ترور می شود.با این نوع ترورها خاک برسرحقوق انسانی هزاران انسان بی دفاع انداخته می شود.

حتی داستان نویسان وطنزنویسان غیرمستقیم شرح حال اين بیگناه هارا در قید قلم وکاغذ آورده نمی توانند  ومورخین هم ازترس ازپشت خودخاک می کشند.

این جنایتکاران نه تنها در داخل مملکت حتی در خارج ملت افغانستان نمی گذارندکه آب درروده ملیت های افغانستان گرم شود.

ملیت هائیکه دیروزبرادروار دورهم زندگی می کردند. يک به ديگرخترمی دادند ودختر می گرفتند ، اکنون دشمن يکديگر شده اند. امروزکس انکارکرده نمی تواند اگرپشتون است اگرهزاره است اگرتاجک است اگرترک وازبک ، پشیۀ نورستانی وایماق  است ، در اثر اين ازدواجها خونهای این ملیت هادر رگ های یکدیگرشان جاری شده است.حتی اين ازدواج نسل ها وصورت های ظاهری مردم راتغیرداده است.

دشمنان ملت افغانستان آنقدربین ملیت ما خصوصآ جاسوسان داخلی که ارتباط با دستگاه های جاسوسی جهان دارندملیت های ماراچنان با هم انداختندکه وطن درخطرتجزیه قرارگرفته است.

ماتمام ملیت های مهاجرافغانستان درشهرهای کانادا مثل برادروخواهرزندگی می کردیم وبنام افغان وافغانیت افتخارمی کردیم ومی کنیم. با آمدن پدراعظم دادفررهبریک شاخه ساما که درنوشته قبلی من رهبرساما همین اعظم دادفر وتعدادی ديگر از دوستان و خويشاوندنش و با ساختن فدراسیون ترکان وبنیاد دوستم وخصوصاً دست اندازی های معتصبانه تعدادی تمام ملیت های افغان را این اشخاص به هم انداختند.

بطورمثال ما تمام ملیت های افغانستان بطوربرادروخواهردرشهرگوالف آنتریوکانادا نزدیک شهربزرگ تورنتو زندگی می کردیم یک تعداد متعصبین خاک فروش در بین اين مهاجرين داخل شدند به این دوملیت ریشه تاریخی کشیدند وازبک ها وترک ها را علیه دیگرملیت های افغانستان تحریک کردند

آنها چند نفر را داخل مسجدجامع شهرگالف کردندتاسبب بی اتفاقی تمام ملیت های مسلمان افغانستان شوند

اشخاص داخل مسجد را زیردامن یک شیخ فتنه گربی سنتراج ساختند وآنهارامشغول چوشیدن نمودند ، ازينروچاقوی شورای نظاروطالب بی وجدان هم دسته پیداکرد.

آنها برای یک مدتی پولهای تمام مسلمان گالف را بنام مسجد ومسجدسازی خوردند ، بنام حج به عربستان سعودی رفتند، بنام القاعده پول جمع کردند وهم پولهای مساجد را حیف ومیل ساختند.

فدراسیون سازی یا بنیاد سازی کاربدنیست. پیرمردن آسان است رخنه مرگ بازمی شود. در نتيجه اين اعمال ،  این مراکزبه نفاق ودزدی وچپاول تبدیل شد. پول ازدولت کاناد می گیرند ، مخفیانه حج می روند. پول جمع می کنندبه افغانستان به جنایتکاران ارسال می کند.

درنوشته های بعدی اشخاص جنایتکار وتفرقه اندازرا معرفی می کنم گرچه من محترمانه به دفتر دوستم ، ففتا، ودفترکرزی نوشته کردم ولی جواب انتظارگرفتم . مشکل دراینجا است که دوستم از بلندرتبه های دولت کرزی، اعظم دادفر وزیرمشاورکرزی می باشد.

يک تعدادی توسط  فريد محتاط ستم ملی را تقويه ميکند. ولی من سرخود ایمان دارم که آنها بزودی به پیروان خوددرکانادا دستورمی دهند تا اصلاح شوند. امید است دست از رذالت بردارند واگردست از رذالت نبردارندپای پولیس کانادا روزی درمیان خواهد آمد ومن با اسناد ، دلایل وشواهد دریکی ازمحاکم کانادا وامریکا ثابت خواهم کردکه دست اشخاص فوق در بی ثباتی افغانستان واطرف افغانستان ، دراروپا ،کانادا وامریکا ، افریقا واندونیزیا  شامل بوده است.

اینها نه تنهااختلاف بین ملیت های افغانستان می اندازند، بلکه مذاهب را هم درجنگ انداخته اند.

نوشته آقای سیامک درزابی درقسمت جنایتکاران مشت نمونه خروار از جنایتکاران متعصب ، فاشیزم تفرقه انداراست.

سیاست کرزی اگرگنگ وسردگم باشد

ودربین ملیت هاجنایتکاران بی دم باشد

عاقبت دردست طالب احمق خردم باشد

شغالان خواجه بهاوالدین تخارگم باشد

«شاعربیترازو»

فرشته حضرتی از روشنفکری تا عاشق بازی

نوسینده : سیامک درزابی

" در سالهای اخیر اکثر کسانی که با انترنت سرو کار دارند و مسایل و تحولات افغانستان را دنبال می کنند، با نوشته های خانم فرشته حضرتی آشنایی دارند.  خانم فرشته حضرتی که چند سال پیش یک رادیوی محلی را اداره می کرد ناگهان به عنوان نوسینده و تحلیل گر مسایل سیاسی سر بلند کرد و یک شبه راه صد ساله را طی کرد. من شخصا خودم از خوانندگان دایمی نوشته های خانم حضرتی بودم  و هرچند که نظر به صحبت های گفتاری او  مشخص بود که این نوشته ها و این جمله بندی های تازه  از خود او نیست اما به دلیل اینکه از مسایل و مشکلات مردم افغانستان حرف می زد، نوشته هایش را می خواندم. خانم حضرتی در هرهفته یک مقاله می نوشت و نظر میداد و تحلیل سیاسی می کرد. همگی در چورت رفته بودند که چه معجزه عجیب و غریب رخ داده که خانم حضرتی از یک شخص ایلاگرد بی سواد به یک نوسینده تبدیل شده ولی همین که حرف های خوب می نوشت خیلی ها در مطبوعات نوشته های او را می خواند. او همیشه بر ضد قبیله و قبیله گرایی می نوشت که از همین خاطر به دل خیلی ها جای پا باز کرده بود.

این نوشته ها خانم حضرتی را مشهور کرد و او به زودی به عنوان یک نوسینده و صاحب نظر در پیش خیلی ها مطرح شد. اما وقتی که چندین مقاله در دفاع از جنگ سالاران مثل مارشال فهیم و یونس قانونی  و داکتر عبدالله نوشت مردم  فهمیده شد که این خانم روشن فکر به چیزی به نام ارزش معتقد نمی باشد. شاید خانم حضرتی فکر می کرد که این نوشته ها می تواند او را به این آدمها نزدیک بسازد و این نزدیکی سبب گردد که او از این طریق  به نان و نوا برسد. اما او نمی دانست که این آدمها  چنان مفلوک و حقیر هستند که در نامردی جوره ندارند. می گوید که داکتر عبدالله مدتی عاشق سینه چاک خانم حضرتی بود اما اینکه این مناسبات چطور و چرا خراب شد خدا می داند. یک مدتی هم آوازه شد که خانم حضرتی سفیر افغانستان در ناروی مقرر می شود. بعدش شنیده شده که چند نفر در وزارت خارجه و در دفتر مارشال فهیم او را فریب داده بوده است. اما نوشته های خانم حضرتی تا مدتی برای خیلی ها جالب بود هرچند که خیلی ها می دانستند که خودش این ظرفیت را نداره و تفاوت میان شخصیت او و این نوشته ها از زمین تا آسمان است. ولی چیزی که مرا نیز به شک انداخت تفاوت میان اخلاق خانم حضرتی با محتوای نوشته هایش بود. او در نوشته های خود همیشه از مجاهدین و جهاد و معتقدات دینی نوشته می کرد و از طرفداران دو آتشه جهادو مجاهدین بود. اما در تابستان سال 2011 سفری به دوبی داشتم و از تصادف روزگار، این سفر همزمان با سفر خانم فرشته شده بود که هردوی ما در یک هوتل اقامت داشتیم. عبدالطیف پدارم رهبر کنگره ملی نیز همراه خانم فرشته حضرتی بود که هردو در یک اطاق زندگی می کردند و چیزی که برای من خیلی عجیب بود، این بود که این هردو در یک اتاق زندگی می کردند و از بسکه می نوشیدند چنان نشهء و گنگس راه می رفتند که آدم را به یاد شرابی های سر سرک می انداختند. من البته عکس هم گرفتم از این دو عاشق و معشوق که اخلاقا لازم نمی  دانم به دست دیگران برسد.

خانم حضرتی لباس کاملن برهنه می پوشید و همیشه دست  پدرام  در دستش بود. شاید از این خاطر که پدارم از شدت  نشه بودن بر زمین نیافتد. حتی من یک شب جسارت کردم و اینها را دنبال کردم و آخرش سر از یک بار در آوردیم که مشروب صرف می کرد. آن شب آقای پدارم چنان نشه شده بود که به رسوای هایش دل آدم می سوخت.  البته این های را می که می نویسم، چیزی بدی نیست، یعنی که شراب خوردن و دوست داشتن یک مرد و در یک اتاق زندگی کردن بدون جواز شرعی فقط از نظر دین مبارک اسلام حرام است اما از نظر غربی ها کار بد نیست، ولی از خاطر این میگویم که خانم فرشته حضرتی حلقوم خود را شهید مسعود گفته و مجاهدین گفته و دین گفته پاره کرد. بدون شک اگر آمر صاحب شهید زنده می بود اولین کسی را که به اعدام محکوم می کرد خانم حضرتی بود. من از آن شب به بعد دفاع فرشته جان را از جهاد و مبارزه آمر صاحب شهید، توهین به خون پاک آمرصاحب می دانم.

آمر صاحب شهید چقدر مظلوم شده است که یک آدم بی بند و بار مثل خانم فرشته از او دفاع می کند. پس از آن دیدار، باور کردم که خانم حضرتی یک آدم بی قید وبند است که به هیچ چیزی عقیده ندارد و برای اینکه برای خودش یک نوع شخصیت درست کند دست به هیاهو زده است و نوشته هایش را هم شاید آقای پدارم درست کند. اما چیزی که مرا وادار کرد که این نوشته را چاپ کنم یک اتفاق دیگر بود که در همین اواخر در کابل پیش آمد. خانم حضرتی در نوشته های خود خود را طرافدار میلت های محروم نشان مید هد. اما کسی از یک محفل صدایش را ریکورد کرده بود که او به همه اینها دشنام می دهد و از اینکه لطیف پدرام به او عاشق شده است صحبت می کند. من پس از شنیدن این ریکورد، به این باور رسیدم که خانم حضرتی نه تنها که روشنفکر نمی باشد بلکه یک دلال بی معرفت می باشد که به دوستان خود نیز خیانت می کند.

مدتی زیادی است که از خانم فرشته حضرتی  کمتر نوشته ها در مطبوعات نشرشده است. شاید دیگر آقای پدارم برای او نوشته نکند. از قرار صحبت های که در باره  پدرام شنیده می شود، آقای پدرام از خانم حضرتی منحیث یک وسیله سوء استفاده عاطفی و سوه استفاده مالی نیز کرده است. بنا بر این دیگه برای آقای پدرام انگیزه نوشتن باقی نمانده است و به هدف خود رسیده است. حالا فرشته حضرتی مانده است که کم کم شخصیت اصلی اش به مردم معرفی می شود و دیگر هم کسی جز آقای پدارم راضی نمی شود که برای او نوشته کند. دیگر خانم حضرتی به یک آدم بی اعتبار وبی شخصیت تبدیل شده است که ماهیت اصلی خود را نشان می دهد. با این اوصاف وقتی که خانم حضرتی ادعای مسلمانی و ادعای مجاهد بودن و ادعای روشنفکر بودن کند دیگر فاتحه دین و این چیز ها را خوانده حساب کنید  

. "

 

اد ادمه دارد

 

 

 


بالا
 
بازگشت