حفیظ الله خرم

 

افغانستان چهره ی خشن یا مظلوم در آینه ی دو جهانی شدن!

                           چگونه از افغان ستان! ملت ساخت و دولت مدرن در افغانستان ایجاد کرد!؟ 

از آغاز تاریخ بشر تا اواخیرنیمه اول قرن بیست جهان شاهد یک دنیایی طبیعی با ارتباطات محدود، شناخت محدودتراما روابط اکثرا تهاجمی، سخت افزاری و شکننده بوده است.  توده مردم درامورات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی چندان تاثیر گذار نبودند، اما بیشتر مکلف، موظف، تابع و اجراکننده ی فرمان ها و دستورات بودند که از مقامات بالاتردینی، دولتی و متنفذین اجتماعی صادر و تحمیل میشدند.  با پایان قرن بیست و آغاز بیست و یک شاهد انفجارعلمی- تیکنولوجیکی عظیم شدیم که در نتیجه آن امروز دو جهان را نصیب شده ایم، یکی جهان واقعی که در آن زندگی میکنیم و یکی جهان جدید مجازی که در آن میخوانیم، مینویسیم میشنویم، میبینیم، تصمیم میگیریم و تغییر ایجاد میکنیم.   نسل نرم افزار اینترنیت و رسانه های جمعی موقعیت و کاربرد نسل خشین و سخت افزار شمشیر، و کلاشینکوف و راکت را جدا به چالش کشانده و محدود ساخته است.  جهان دومی با قدرت نرم علم مدرن، تکنالوجی و ارتباطات گسترده ی آنلاینی رول جدی و موثر در شیوه ملت سازی، دگرگونی افکار عمومی، دولتداری، دموکراسی، ایجاد جوامع مدنی ، اقتصاد و روابط درون کشوری وبین المللی بازی میکند وخواهد کرد.   نظامهای زور گرا، سیاست گذاران تبعیض محور با اندیشه ای تعصبی-قبیله ی متکی به قدرت سخت و سیاهی لشکر تکتاز عرصه های فردا ها مثل گذشته به تنهایی نخواهند بود، چون شیوه ی دولتداری، رفتار اجتماعی و روابط بین المللی جدا و شدیدا در حال تحول است و تغییر خواهند کرد.

انحصار پنهان! شکننده تر از انحصار عریان:

افغانستان جز از جامعه بشری و شریک این کاروان نو خاسته آنلاینی شده است، چه بخواهد و چه نخواهد در حوزه دو جهانی شدن تاثیر پزیر و متحویل خواهد شد.  بهتر است دولتمردان و دولت سازان، با عبور از ذهنیت بسته و سنتی گامهای جدی و مثمر در این راستا بردارند.  از شیوه ی حکومتگری و سیاست های فرسوده قبیله ی وشعاری گذشته دوری جسته، راه مشارکت عادلانه را بازبگذارند و زمینه ساز یک دولت مدرن ، جامعه مدنی و ملت مترقی شوند.  متاسفانه در این دوازده سال اخیر فرصت ها از دست رفت و بزر ناامیدی هر روز جوانه میکشد.  اندیشه ای فاشیستی و قوم گرایی توسط عده ای بظاهر روشنفکر و تکنوکرات با اشعار دموکراسی ، وحدت ملی و... در اطراف حکومت اقای کرزی ریشه دوانده است، با سیاست های زیان بار پنهانی در فکر پیریزی و تشکیل یک انحصار پنهان هستند.  انها خوب میدانند که تا دیروز میشد با سیاست  استبداد-انحصار عریان، محکومیت میلیتها را مشروعیت داد وبا زورو سرکوبگری حکومت کرد.  اما در جهان پسا مدرن و دوجهانی شدن شیوه انحصار عریان متوسل به قدرت سخت، کار ساز نیست بنا طرح انحصار پنهان را با رنگ و نیرنگ دموکراسی، قانونمداری وملی گرایی برگرده مردم تحمیل کرده اند، و سیاستگذاری و دولت سازی بظاهر تجملی را بنفع اندیشه و قبیله ی خاص از ریشه ساختاری و قانونی میسازند.

جریان روشنفکری، جامعه مدنی، فعالان فرهنگی- اجتماعی، رسانه های مردم گرا، انجمن های صنفی، سازمانهای دانشجویی و کارگران، احزاب مستقل سیاسی، بخصوص روشنفکران و نسل جوان تحصیل کرده میلیت برادرپشتون مسولیت خطیر در امر خنثی سازی این جریان مضر "انحصار پنهان" دارند.  با ایجاد جریانهای لابی گری ، قوه فشار و نشرات معلوماتی تلاش صورت گیرد که عده ای محدود خلاف جریان منافع عمومی شنا نکنند.  چنانچه راه سه صد و پنجاه ساله را همه با هم طی کرده اند، حالا چه در تقابل یا در تعامل! راه بازگشت وجود ندارد اگرتلاش صورت گیرد برای همه پر هزینه خواهد بود.  بنا حرکت و تصمیم گیری جمعی در مسیرمشترک به نفع همه اقوام است، اما شرط لازم اینکه رسم دولتداری، رفتارسیاسی وشیوه ی حکومتی باید تغییر کند.  با به انزوا کشاندن قدرت سخت توسط قدرت نرم، زبان زور و زورگویی کوته شده است.  عصر استبداد و تنها خوری و تک خواهی به نقطه پایانی نزیدک میشود، چون دیگر حکام و افراد و خاندان با توسل به زورو خشونت تصمیم گیرینده و حکومتگر نخواهند بود،  بلکه آینده از مردم در اختیار مردم و تصمیم گیرینده نهایی هم مردم خواهند بود.  تعجب اینجاست که حلقه کوچک متعصب و تبعیض گرا هنوز در اطراف حکومت خواب سلطه طلبی و مطلق گرایی گذشته را میبینند، یا ازجهان بیرون اطلاع دقیق ندارند و یا جهل غیرت قبیله ی و تعصب کور و کرشان ساخته اند.  بدانند که در نهایت زمان کارش را خواهد کرد، چنانچه در گوشه و کنار جهان شاهد تغییرات و تحولات هستیم، با یک پیام و آن اینکه دیگر به تنهایی و زور نمیشود حکومت ساز و حکومتگر شد.   

با دو جهانی شدن جهان همه ابعاد زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ارتباطی بشر تغییر کرده است.  جوامع مدرن با شیوه جدید تصمیم گیرنده ی زمان خویش نظر به امکانات، تقضا و نیازمندیها و داشته ها در جهان نو اند. از گذشته درس عبرت میگیرند از تاریخ فقط می اموزند، ولی گذشته های تاریخی را بار دوش امروز نمیکنند.   اما در افغانستان هنوز حکومت کردن به شیوه سنتی، کهنه و تکراری " کاپی –پیست" از گذشته بر پیشانه تقدیر نسل امروز ادامه دارد.   حکام و نسل های گذشته در جریان سه قرن نظر به تقضا و شرائط زمانشان تصمیم گرفتند و عمل کردند، حالا چه خوب، چه بد! رفتند و بار تاریخ شدند! نمی شود شیوه کاری و سیاست آنان را امروز کار گزاری کرد و مورد استفاده قرار داد.

فرصت ها به همان سرعت که از دست میروند، زمینه ها به همان میزان از بین خواهند رفت، اما مسولیتها روز به روز بیشتر و سنگین تر میشوند.   نسل بیدار وتحصیل کرده با رویش عملی ترو شیوه ی جدید ازطریق جریانهای مختلف همچون احزاب مستقل سایسی، نهادهای اجتماعی، و قوت های فشار و گروه های لابی سازی با اندیشه نو برای یک افغانستان نو دست بکار و در سدد راه  حل بر آیند.  ضروری نیست فقط چشم امید به  دولت دوخت وتوقع جدی از حکومتگرانی کرد که آنها منافع مردم را از چشم انداز منافع شخصی شان در فاصله دو انتخابات میبینند.  حتمی نیست وقت و انرژی را با حرافی و شعار به مصرف رساند وتنها به منتقدان دولت تبدیل شدن اکتفا کرد.  مسیر های مختلف دیگری وجود دارند، نیاز بر اینکه گامهای آغازین درراه تلاش و عملی ساختن برداشته شوند و هم زمینه ی کار و امکانات و مسیر مشخص تر برای نسل های اینده فراهم شود تا کشوربار دیگربه گذشته تاریک بر نگردد.  نسل حال نسبت به هر نسل دیگر مسولیت سنگین تر دارند، چون جهان مجازی در عصر این نسل تولد یافته، با امکانات وسیع در دسترس همگانی قرار دارد و در حال رشد و تاثیر گذاری بهتر و بیشتراست.

اعتماد و ظرفیت سازی با نمونه برداری و تجربه گیری از خوبی های جهان:

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا درسال 2009 میلادی نه تنها باورها و افکار عمومی شهروندان آمریکا بلکه ذهنیت مردم جهان را تغییر داد.   سیاه رنگ تحقیر و محکوم شده دیروز، از اقلیت اندک سیاهپوستان در کشوراکثریت سفید پوستان به مقام ریاست جمهوری قدرتمند ترین کشور جهان دست یافت و مرد شماره یک جهان گردید.  این انتخاب  تاریخی تنها تاکید بر توانایی و عظمت سیاه ها و یا شخصیت فردی بارک اوباما ندراد، بلکه نمایانگر عظمت، ظرفیت عظیم، دریا دلی اجتماعی، وسعت دید، رشد بالایی شعور سیاسی و خرد جمعی مردم سفید پوست آمریکا را به نمایش میگذارد.  اگرگراف عوامل پیروزی اوباما ترسیم شود و میان یک تا ده نمره گزاری صورت گیرد: شاید به توانایی های شخصی اوباما پنج نمره  ، به سالها تلاش و مبارزه سیاهپوستان شش پاینت، به تیم کمپاین و رسانه های جمعی 5 نمره، و لی بدون شک به مشارکت مردم غیر سیاه پوست امریکا، نمره  بالا تراز 10 خواهیم داد، چون اکثریت سفید پوست آنانیکه همیشه در راس قدرت بودند با از خود گذری زمینه مشارکت عادلانه را فراهم کردند و خواب دیرین سیاه پوستان را به واقعیت و حقیقت مبدل ساختند.  بنا میتوان از ظرفیت اجتماعی، تصمیم عقلانی، منطق بالای سیاسی و اراده توانمند مردم آمریکا بعنوان دلیل اصلی پیروزی بارک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری نام گرفت.  مردمی که از ظرفیت، شهامت و اعتماد بنفس والا برخور دارند، میتوانند  جویچه های متعفن، بسته و کور تبعیض و تعصب مذهبی-نژاد را اقیانوس وار در خود فرو برده هضم کنند و با اراده مستحکم و ظرفیت اقیانوسی بجایی سفید خودی، سیاه دگر را وارد کاخ سفید نمایند.

اگر تا دیروز چسپیدن به قدرت و انحصاری ساختن دولت و حکومت با جبر و مکر: هنر، زیرکی عزت و اقتدار بشمار میرفت، ولی امروزبر عکس آن در ترازویی عار، عجز، ناتوانی و بیچارگی سبک و سبکتر میشوند، چون روند سیاستگذاری و حکومتگری دیروز بر محور فرد سالاری و خاندان سالاری بنا شده بود، اما امروز روند و طریق سیاستکاری و دولتداری ازفرد به مردم و از خانواده به ملت مبدل گشته است و یا در جریانی شدن است.  این پروسه ی مردم سالاری و ملت سازی چه دیر و یا زود اندیشه ی سلطه طلبی، انحصار گری و فزون خواهی و دیگران آزاری را در انزوا کشانده نابود خواهد ساخت، این نه شعار است و نه خوش بینی بلکه جریان بیداری و شعورگرایی و حق خواهی مردم در هر گوشه و کنار جهان نمایانگر این مدعاست.  بدون شک اشتراکی ساختن حکومت، تقسیم عادلانه ی قدرت و امکانات، زمینه سازی برای مشارکت همه در دولتداری و ملت سازی:  ظرفیت، هنر سیاسی، توانایی و اقتدار میلیتها را به نمایش میگذارند.  آیا نمی شود در افغانستان این ظرفیت، توانایی و اقتدار مثبت را آغازگر شد و زمینه ی محبوب و مردمی شدن حکام و دولتهای آینده را فراهم کرد، چون با حکام ظالم و حکومتهای استبدادی سیصد و پنجاه ساله بجای نرسیدیم!؟

آیا نمی شود انتخابات 2009 آمریکا را بعنوان نمونه برای مردم افغانستان به معرفی گرفت و در سدد راه یافت و راهکارآینده همچون ظرفیت اجتماعی و فکری- سیاسی ایجاد کرد!؟ شاید برای ظرفیت سازی راه دراز در پیش و زمان طولانی نیاز باشد، اما برای آغاز کارفرصت است، تا حد اقل در این گفتمان باز شود، زمینه سازی برای اینده ها با روحیه همپزیری مساعدت، مشارکت همگانی عاری از هر گونه تعصب و تبعیض قبیله ی صورت پزیرد؟  که البته اول باید اعتماد سازی شود، اعتبار حقوقی و حیثیتی میلیتها محترمانه اعاده گردد.  اعتماد از بین رفته میان اقوام بازسازی گردد وصد البته روشنفکران و قشر تحصیل کرده میلیت برادر پشتون بیشتر از دیگران تلاش و دریا دلی از خود نشان داده با ایجاد یک ظرفیت و قابلیت تحمل پزیری در جامعه پشتون تلاش و تمرین را آغازگر شوند.  برای یکبار خود خواهی را به دیگران خواهی، از خود گذری و به دیگران واگذاری را در حد امتحان به تجربه گیرند، شاید این فورمول جواب مثبت تر دهد! اگر روزی رئیس جمهور افغانستان از اقلیت کوچک  ترکمن و ایماق انتخاب شود، فکر نمی کنم آسمان افغانستان سقوط کند و یا ننگ و غیرت پشتانه ترک جدی و جبران نا پزیر بردارد، چناچه منافع و عظمت اکثریت قاطع هندو ها با نخست وزیری اقلیت کوچک سیکها در هندوستان از بین نرفته بلکه عظمت و بزرگی هندو ها را چند برابر ساخته است.

 قابل توجه اینکه: هدف نگارنده مقایسه ی افغانستان با آمریکا و هندوستان نیست، و نه انتظارشعور سیاسی و ظرفیت اجتماعی  زود هنگام از مردم افغانستان بخصوص جامعه پشتون در قبال میلیتها محروم را درایم، فقط پیش فرض های است، که اگر در حد یک تیوری هم شده، بهتر است بازگو شود و زمینه باز اندیشی در این مورد از نا ممکن بودن بسوی ممکن شدن فراهم گردد. امیدوار به روزی که مردم افغانستان به همان ظرفیت، عقلانیت و شعور سیاسی و مرحله کمال تحمل پزیری دست یابند.  فکر نمی کنم افغانستان مدفن عقلانیت، خردگرایی، دموکراسی ، کمالات، اقوام دوستی و کثرتگرایی و مشارکت باشد.  بهتراست این باور ایجاد گردد که مردم و خاک افغانستان نیز این توانایی و استعداد را دارا هستند که اگر زمینه فراهم شود و فرصت داده شود، میتوانند آباد، مترقی، روشنگر وسربلند و سعادتمند شوند.

 اگر تیوری بالا از جمله محالات بنظر میرسد، بنا با "انحصار پنهان" و یا با سیاست مصالحه ملی و برادران نارضی  یعنی سهم و امتیاز دهی بیش از حد به یک میلیت از چندین منبع نیز راه حل اصولی، منطقی و دموکراتیک نخواهد بود.  با سیاست تحمیلی و جبر که باعث به تنگنا کشاندن و در حد اقل رساندن مشارکت دیگر میلیتها باشد، هیچگا صلح و امنیت و عدالت و دموکراسی در کشور تامین و تضمین نخواهد شد، و اگر یکبار دگر بعد از خروج ناتو در گیر جنگهای داخلی شویم همه مردم افغانستان با سیلاب تباهی متضرر و برباد درمانده خواهند شد، شاید یکی را آب تا زانو و یکی را اب تا گردن باشد، ولی بدون شک کاشانه هستی همه میلیتها را سرد سیلاب خشونت و تباهی اندک اندک فنا خواهد کرد.  فکر نمی کنم اینبار افغانستان بدبخت، مریض و زخم خورده و فقیر و دست و پا شکسته را کشوری و یا کشورهای منطقه و جهان تاوان گردنشان بکنند.

روند اتحادیه شدن منطقه ی ادامه دارد، شاید روزی شاهد اتحادیه جهانی باشیم!

پیشتر از دو صد و پنجاه سال قبل، اقوام مختلف و بسا دشمن همدیگر که از کشور های مختلف اروپا با فرهنگها، زبانها و منافع مختلف ملی وارد سرزمین سرخ پوستان آمریکای شده بودند، بعد از سالها جنگ و خشونت به یک تجربه عملی و شعور سیاسی رسیدند که امنیت جمعی و سعادت همگانی و منافع مشترکشان تنها در سایه اتحاد و مشارکت همه امکان پزیراست، بنا ایالات متحده آمریکا را تشکیل دادند که امروز مقتدر و توانمند ترین کشور جهان محسوب میشود.  اگر آن همه اقوام متجاوز اروپایی با زبان و فرهنگ و هویت مختلف دست به یک اتحاد میمون نمی زدند شاید اتحادیه امروزی ایالات متحده امریکا به کشور های کوچک متفرقه و متنازعه امریکا تا کنون درگیر جنگ و مشکلات میبودند. 

امروز جهان پسا مدرن بسوی دو حوزه مهم استراتیژیکی ، اقتصادی و امنیتی به پیش میروند: حوزه منطقه ای و حوزه جهانی شمولی.  در حوزه منطقه ای کشور های منطقه وارد یک پیمان مشترک امنیتی و اقتصادی ومساعدتی میشوند، که اگر روزی عضوی از اعضای اتحادیه در گیر مشکلات میشود باید بقیه همکار و ناجی شوند.  اینجاست که قاره ها و یا منطقه های هم سرنوشت وارد اتحادیه ها میشوند.  اروپا با بیشتر از 28 کشور با زبانها، فرهنگ ها، اقوام متفاوت با منافع ملی مختلف دست به مهمترین اتحادیه در تاریخ بشریت میزنند، کشورهای همچون آلمان، فرانسه، انگلستان، لهستان که شصت سال پیش بزرگترین و خونبار ترین جنگ جهانی را با کشتار میلیونها انسان از طرفین پشت سر گذاشته اند، امروز با کمال راحتی و دوستی در یک اتحادیه پشت یک میز مشترک قرار میگیرند.  کشورهای عرب اتحادیه عرب را تشکیل داده اند.  کشور های جنوب آسیا دست به یک اتحاد در حوزه اقتصاد زده اند و در تلاش یک اتحادیه به تمام معنی هستند.  کشور های اسیایی مرکزی در این راستا گامهای مهم بر داشته اند، کشور های اقیانوسیه نیز حوزه مشترک ایجاد کرده اند.  ملتهای آمریکای لاتین در نمیه راه اتحادیه آمریکای لاتین هستند و گامهای مهم بر داشته اند، و حتی قاره آفریقا با آن درماندگی و فقر و بد بختی در سدد ایجاد اتحادیه آفریقا هستند. 

عصر! عصر اتحادیه هاست، اما در افغانستان متاسفانه با آن همه تجربه های تلخ هنوزعصر تفرقه هاست!  جالب اینکه ملتها و کشورهای مختلف وارد اتحادیه و یک شدن میشوند، اما تاسفبار اینکه مردم افغانستان از یک کشور، با یک فرهنگ، یک دین، یک منافع مشترک ملی و آینده مشترک هنوز نمی توانند در خانه ابایی شان در صلح و امنیت زندگی کنند.   شاید دیر نباشد که در حوزه جهانی شمولی شدن، گام بزرگتر دیگری برداشته شود و روزی رسد که اتحادیه جهانی بوجود آید.  اگر روزی این همه اتحادیه عملا وارد فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی شوند و به اتحادیه جهانی منجر شود، پس افغانستان مریض، خشین، انتحاری، و فقیر را در کجایی بدنه این جهان متمدن و زیبا بخیه زنیم!؟

دگر سخن ز بحر شکایت، گیله بس است = آغاز نیک بهر تلاش و تغییر کن 

  قبل از آنکه افغانستان بار دیگر به مصیبت سنگین جنگ، فقر و بدبختی طرد شده از جامعه جهانی مبتلا شود، نیاز است، جامعه مدنی ، جریانهای مستقل سیاسی، سازمانهای فرهنگی – اجتماعی و نهادهای اقتصادی چاره جو شوند تا چاره گر گردند.   اگر شاهان و حکام مستبد و متعصب با سیاست نا درست و انحصاری تک قومی در درازای بیش از سه صد سال دولتداری با اختیارات مطلقه در عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کاری از پیش برده نتوانستند، در آینده هم اگر با آن ذهنیت و سیاست وارد عمل شوند بجای نخواهند رسید. عصر حاضر! عصر تغییر و تغییرات و زمان! زمانی تحول و دگراندیشی و همپزیری است.  همه چیز تغییر کرده است! چه بهترنسل جوان کشور بدور از تعلقات تباری ورود به مرحله ی تغییر را به تجربه گیرند، با تغییرات مشخص فکری، روحی و اجتماعی میتوان در ساختار یک خانه مشترک جدید، افغانستان نو و متغییر سهم گرفت و ادایی مسولیت نمود.  یکی از پیش شرط های تغییر اعتماد و ظرفیت سازی افکار میلیتهاست.  میلیت برادر پشتون که قرنها اختیارات، امکانات، قدرت و اقتدار را بدست داشتند و به تجربه گرفتند، نیازمند ایجاد ظرفیت از خود گذری و قناعت ورزی در درون جامعه پشتون است، و بر عکس میلیتهای محروم نیاز مند ایجاد ظرفیت خود اتکایی و خود باوری در درون جوامع ازبک، تاجک و هزاره میباشند.

 پیش شرط دیگری برای میلیتهای محروم تحصیل، تجربه اندوزی وتلاش و برنامه ریزی مشخص برای آینده است، نه تنها ساکن وگلایه مند و شکایت گراز ستم و محرومیتهای گذشته.  آنچه بر محرومین رفته است بار تاریخ شده است و تاریخ بازگو خواهد کرد، اما امروزباید کار و تلاش هدفمند و ساختاری صورت گیرد.  امروز را باید هزینه کرد، از یاد نرود که این هزینه نهایت سنگین و پربهاست، نباید ساده، ارزان و آسان از دست داد، بلکه زمینه ی فردایی روشن و بهتر را برای خود و نسلهای بعدی فراهم کرد.  بخصوص نسل نوبیشتر بخوانند و بیاموزند، زمینه و فرصت های خود ساخته بر پایه های دانش و اقتصاد ایجاد کنند.  عقلانی و عملی ترین مسیر که اقوام ساکن در کشور را بسوی یک  افغانستان دموکرات، مستقل و مترقی یاری میرساند: بهره گیری دقیق از علم و دانش، ساینس و تکنالوجی، رقابت مثبت بازار ازاد، جزب سرمایه گذاران داخلی و خارجی، رشد فکری-فرهنگی،  تخصصی سازی بخشهای کاری، تفاهم و تحمل سیلقه و باورهای متنوع، ظرفیت سازی اجتماعی ، هم پزیری وسهمگیری و مشارکت عادلانه همگانی در یک کشور چند قومی خواهد بود.  

تقدیر و تشکر

حفیظ ا لله خرم – دانشجوی علوم سیاسی و روابط بینالمللی در مقطع ماستری.

 

 


بالا
 
بازگشت