مهرالدین مشید

 

 

جمهوری اسلامی ایران  از فرازۀ انترناسیولیزم اسلامی تا فرود ناسیونالیزم ایرانی

 

جهان در طول تاریخ صحنۀ خونین ترین نبرد ها میان حق و باطل بوده که در یک صف نیرو های متجاوز،  مهاجم، استیلاگر و مستبد و در صف دیگر نیرو های تحت تجاوز زیر ساطور استبداد قرار داشته و نیرو های زنجیر شکن با چنک و دندان از تمامیت ارضی و ارزش های فرهنگی و ملی خود به دفاع پرداخته اند . قیام های انقلابیون در هر گوشه یی از  جهان به مثابۀ جرسی بوده که نوید آزادی و آزادی گی را برای نیرو های تحت تجاوز وستم به ارمغان آورده است. هرجریان ضد تهاجم و استبداد به مثابۀ ناقوسی بوده که زگنال های صوتی آن حتا در دورترین زوایایی از جهان گوش های انسان محروم را به نوازش گرفته و تصویر های ایثار گرانۀ انسان آن مرز و بوم بارقۀ امید بینایی را در چشمان انسان دربند در هر کشوری روشن گردانیده است؛ زیرا که سیمای نورانی داد قلمرو جغرافیایی را بدون هر گونه ممانعت عبور کرده و با هر رنگ و نژاد و دین آیین هم آهنگی و هم آمیزی دارد . به سرعت غیر قابل باوری مرز های جغرافیایی را عبور و با هموار گردانیدن ناهمواری ها جاده های دشوار را به سوی آزاده گی و رفاه می پیماید .

گرچند داد و بیداد دو همزاد آشتی ناپذیر اند که در نماد هابیل و قابیل در بستر خاصی از تکامل جامعۀ بشری به گونۀ متضاد رخ بنموده اند . در برهۀ خاصی که یک تمدن و فرهنگی در حال انحطاط و تمدن دیگر در حال ظهور است . هابیل نمایندۀ فرهنگ و تمدن دامداری در چلنج با قابیل شتر مست خویش را برای قربانی می آورد تا صداقت و راستی خویش را در برابر باور هایش به اثبات برساند و اما قابیل بحیث نمایندۀ فرهنگ و تمدن زمینداری دانۀ گندم از چشم افتادۀ خود را برای قربانی می آورد . در این نبرد راستی و حق در برابر دروغ و باطل قرار گرفته و نور دادگر از راه میرسد شتر مست هابیل را برمیدارد . این قامت افزایی نورین نمادی بر پذیرش قربانی هابیل می گردد که پیروزی او را در برابر قابیل رقم میزند . این پیروزی در واقع غلبۀ راستی و حقیقت را در برابر دروغ و بطلان به نمایش گذاشت. از آن به بعد هابیل نماد راستی ها ، آزاده گی ها و حق خواهی ها و قابیل نماد زشتی ها، قلدری ها، حق کشی ها در صفحه های تاریخ مسجل گردید . قیام هابیل در برابر قابیل در واقع سرآغازی بود که سلسلۀ زنجیر رستاخیز های انسانی را در برابر استبداد شیطانی به اهتزاز درآورد و انسان حق پرست و آزاده بدون در نظر داشت قلمرو جغرافیایی، زبانی، نژادی و حتا اعتقادی هابیل را مقتدای بی بدیل مبارزاتی خود پنداشته است .  نفس هابیلی تاریخ در هر محل و مکانی در هر عصر و نسلی قابل ظهور بوده و  پاسداری از آن برای هر انسان روی زمین  نه تنها وجیبه که وظیفه و تکلیف است؛ ولو که این تکلیف تلقی دینی و غیر دینی شود  و اما هر چه باشد بالاخره دریاچۀ داد طبیعی تر به سوی رود دین خروشان میگردد . پیوند ناگسستنی داد با دادخواهی راۀ قیام آوران را با قیام خواهان بیشتر از هر فاصله یی کوتاه گردانیده است . این شکستن دوری فاصله ها سبب شده تا هر جنبش مردمی وانقلاب توده یی نصب العین نیرو های مظلوم و استبداد ستیز در هر گوشه یی از  جهان شود . راستی و صداقت و چنگ زنی حق طلبانۀ رهروان هر انقلابی یگانه محک برای شناختن رهروان آن است . استقامت رهروان آن همبستگی های جهانی با آن را به اثبات رسانده و تداوم آنان به  همبستگی های فراملیتی وفرا مرزی حمایت های خروشان مردمی در سراسر جهان را بر می انگیزد .

با سرآغاز انقلاب اسلامی ایران جنب و جوش شگفت آوری در نیرو های مسلمان جهان هویدا گردید و امید واری ها برای شگفتن ارزش های انسان ساز و جامعه ساز دینی و ترقی و تکامل جامعه های اسلامی بوجود آمد تا با هرچه بالنده تر شدن فرهنگ دینی، فرهنگ بشری رو به تکامل بگذارد؛ زیرا فرهنگ بشری محصول کار خستگی ناپذیر جوامع گوناگون بشری در طول تاریخ است  که از نسلی به نسلی به ارمغان رسیده و پس از رشد و تکامل به نسل های بعدی منتقل گردیده است . هر انقلاب راستین بالنده گی های فرهنگی در سطح ملی و فرا ملی را خواه و ناخواه در پی دارد . هر تحول بزرگ جهانی به مثابۀ نقطۀ عطفی چرخش عظیمی را در راستای ساختار های اجتماعی و فرهنگی درون مرزی و بیرون مرزی پدید آورده است  . این که انقلاب به چه مسیری رفته و اما آنچه مسلم است، تحولات برخاسته از آن بستر فرهنگ بشری را متحول گردانیده است؛ زیرا

فرهنگ بشری دارای روح مشترک بوده که به گونه یی ملت های مختلف جهان می توانند، خود را در آن به تماشا بگیرند؛ زیرا در ساختار فرهنگ و تمدن بشری ملت ها و فرهنگ های گونه گون نقش داشته است . هر زمانی که فضا برای نفس کشیدن فرهنگی تنگ گردیده و اختناق بر برج و باروی فرهنگ سایه افگنده است. در نتیجه عناصر فرهنگی از بار و برگ کشیدن بازمانده و از آن محل رخت سفر بسته و برای پویایی و بالنده گی به سرزمین دیگری مهاجرت کرده است . در عقب و پیشاپیش این مهاجرت عناصر بالندۀ فرهنگی و فرهنگیان آگاه و هوشمند قرار داشته است تا فرهنگ با یافتن بستر مناسب به حیات خود ادامه بدهد . مهاجرت ها و سیر و سفر های فرهنگی در طول تاریخ از منطقه یی به منطقه یی و از قاره یی به قاره یی گویای چنین واقعیت است . مهاجرت تمدن ها و فرهنگ های بزرگ بشری از حوزۀ فلسطین ومصر به حوزۀ کلده و آثور و از آنجا به  قارۀ اروپا و شگوفایی فرهنگ یونان و روم باستان نتیجۀ مهاچرت های فرهنگی بوده که با رکود فرهنگی در اروپا و به انحطاط رفتن فرهنگ یونانی و استیلای جهل سده های میانۀ در اروپا بار دیگر فرهنگ یونان از طریق اسکندریه به شرق میانه و جهان اسلام راه یافت . چنانچه این فرهنگ در جهان اسلام بار و برگ گشود وطی چندین قرن شگوفایی خود را حفظ نمود تا آنکه آزاد اندیشان و متفکران در جهان اسلام مورد خشم زمامداران مستبد و عیاش قرار گرفتند . دانشمندان بزرگ مورد اهانت شاهان و حواریون آنان قرار گرفتند و با اتهامات بی شماری چون کفر، زندیق رو به رو گردیدند . این اتهامات نه تنها متفکران در جهان اسلام را دچار شواری های عدیدۀ سیاسی، دینی و اقتثصادی نمود  و حتا شماری ها حاضر به محو آثار خود شدند . در حالیکه دشمنی با دانشمندان بیشتر ریشۀ سیاسی داشت و اما شاهان بخاطر توجیه ناروایی های  خود دشمنی با متفکران را رنگ دینی میدادند . این روند باب تفقه و آزاد اندیشی در جهان اسلام را بست و دانشمندان در جهان اسلام منزوی شدند . انزوای متفکران انحطاط فکری را به بار آورد . پس از دامن گستردن انحطاط فکری در شرق، تمدن و فرهنگ اسلامی از طرق شاخ افریقا به اسپانیا و فرانسه و بعد به تمام کشور های اروپایی منتقل گردید .  این مهاجرت فرهنگی روح تازه یی در فرهنگ و تمدن اروپا وارد کرد و رنسانس یا تجدد فرهنگی را در اروپا به وجود آورد.

انقلاب اسلامی ایران که در بستر فرهنگ واحد بشری نمودار گردید، بایست با قدرت نیرومندی چرخۀ فرهنگی جهانی را به دور تازه یی به حرکت در می آورد تا صور تازه یی را در بنیاد های فرهنگ پژمردۀ بشری می دماند. هر چند جنبش تازه یی را در تار و پود فرهنگ بشری بوجود آورد؛ اما آنطور که باید این جنبش را زنده نگاه میداشت و به تداومش می افزود . از عهدۀ چنین ماموریت مهم برآمده نتوانست و شاید عامل زیادی در آن نقش داشته باشند که دلایل بی شماری در عقب آنان یدک کشی میکنند و عامل اقتصادی از جمله مهمترین آنها به شمار میرود . ایران از داشتن یک اقتصاد نیرومند که می توانست  آن کشور را در برابر رقبای منطقه یی و جهانی اش بویژه امریکا  کمک میکرد، محروم بود . این محرومیت هر چه بیشتر انرژی آن را در رقابت های منطقه یی به تحلیل برد . ایران در صدد صدور انقلاب خود در کشور های منطقه بویژه کشور های عربی گردید که باشنده گان آن بیشتر شیعی بودند و شاید عنوان کردن تشیع سرخ هم از چنین رویکردی آب خورده باشد . لشکرکشی صدام در برابر ایران و هشت سال جنگ ویرانگر بخشی بزرگی از توانایی های ایران را برای اهداف بزرگترش به تحلیل برد . ادامۀ این جنگ زمینه ساز هر چه بیشتر سرکوب شدن نیرو های شیعی در کشور های حوزۀ خلیج فارس گردید . این سبب شد تا کشور های خلیج عراق را در برابر ایران حمایت سیاسی و اقتصادی نمایند . کشور های عربی در شرق میانه به صف آرایی صد ایران پرداختند که حمایت ایران از سوریه، حزب الله لبنان و حماس در فلسطین نتوانست جای پای بزرگتر را برای ایران در منطقه باز نماید . به عکس این حمایت ها هر چه بیشتر ایران را در سطح کشور های منطقه منزوی تر گردانید . شاید ایران می خواست تا با استفاده از سوریه، حزب الله و حماس بحیث ژاندارم در برابر اسراییل و امریکا حامی بزرگ آن بهره گیری های سیاسی نموده و با اشتعال آتش در شرق میانه اسراییل و امریکا را در منطقه مصروف بسازد. در زیر  چتر این مصروفیت به عملی گردانیدن بخشی از برنامه های منطقه یی و بین المللی خود فایق آید .  رویکرد خصمانۀ ایران با اسراییل و سازش ناپذیری های حماس با آن برخاسته از سیاست های استراتیژیک ایران در شرق میانه است . چنانچه حمایت ایران از بشار اسد و چشم پوشی اش از قیام مردم سوریه نماد روشنی از سیاست های منفعت محورانۀ آن است که هر انسانی را شگفت زده مینماید .

این سیاست ایران در شرق میانه هم چندان از شفافیت برخوردار نبوده و مداخله های بیشتر از مصلحت اش در امور داخلی کشور های عربی چه که کشور های هم پیمانش مانند لبنان، سوریه و فلسطین نارضایتی هایی را در میان مرد م این کشور ها برانگیخت. مخالفت مردم سوریه در برابر ایران گواۀ آشکاری از ناکامی های سیاسی ایران در منطقه است .  بعید نیست که مردم کشور های شرق میانه دریافته اند که ایران زیر شعار دینی بیشتر دنبال اهداف ایرانی خود است تا اهداف اسلامی .  چنانچه نفوذ انقلاب اسلامی ایران در بهار عرب خیلی کمرنگ بود و حتا اخوان به مثابۀ حامی سنتی جنبش های نوظهور اسلامی معاصر در رابطه به ایران موضع محتاطانه یی داشت و دارد .

ایران نه تنها در شرق میان به دنبال اهداف استراتیژیک ملی خود رفت؛ بلکه چنین رویکردی را در سرخط برنامه های سیاسی اش در حوزۀ جنوب شرق آسیا بویژه کشور های همجوارش بویژه افغانستان و ایران  نیز قرار داده است . ایران که در نتیجۀ سیاست های ایران محورانۀ خود بیش از هر زمانی خود را در شرق میانه منزوی یافته است و اما باز هم ازاین سیاست ها دوری نکرده و به راهی میرود که بار بار در آن به روی خورده است . زمامداران ایران با سیاست های دو پهلو در کشور های منطقه بویژه افغانستان جایگاۀ شان را بیشتر از هر زمانی در میان مردمان منطقه از دست داده اند . گرچند احمدی نژاد در کنفرانس دوشنبه شکست ناتو در افغانستان را فقدان راهبرد های روشن و مشخص عنوان کرد و اما نبود سیاست های راهبردی روشن و مین خود در افغانستان را در غبار رویا های طلایی جهان در خدمت سیاست های ایران بودن به باد فراموشی نهاده است . مانور پردازی های ایران زیر نام تشیع و اسلام دولت ها و مردم ها چه که حتا گروههای مورد حمایتش در منطقه را نیز مشکوک گردانیده است . ایران چنان دنبال منافع ملی خود استوار گام برمیدارد که هر زمانی به ساده گی حاضر است تا تشیع و اسلام را قربانی آن نماید . 30 سال تجربۀ ناکام ایران در افغانستان گواۀ روشنی بر این گونه سیاست هایش است . معاملۀ او با طالبان بر سر مزاری و جلوگیری از ورود او به قلمرو حاکمیت مسعود شاید پاسخی بوده برای مزاری در یک ملاقاتش با یک آخوند ایرانی،  گفته می شود ، روزی مزاری با یکی از آخوند های ایران صحبت میکرد . آخوند ایرانی پیش از صحبت تصویر امام خمینی را روی میز گذاشت . مزاری از این حرکت منزجر شده و با زدن تصویر گفته بود که از دست سیاست های این ها به این روز رسیده ایم . بعید نیست که ایران قربانی های زیادی از این دست در افغانستان داشته باشد که در زمان مناسب هر یک را به نوبت در قمار بازی های سیاسی خود بگذارد؛ اما رسم مزدوری ها طوری است که مزدور تا آخرین سیلی و حتا پس از ضرب فنی و (نکاوت) حامی خود باز هم به انتظار طعمۀ دیگر روی دیگر خود را پیش مینماید؛ اما غافل از آن که بازی پایان یافته و زمان رسیدن تیغ بر دمار مزدور فرا رسیده است .

هر گاه زمامداران ایران در برابر واقعیت های جهان اسلام برخورد واقعی کرده و منافع جهانی اسلام را قربانی منافع ملی خود نمی نمودند . با اتخاذ سیاست های شفاف و روشن و اسلامی بازار مکارۀ سیاست را بدرود و خیمه شب بازی های سیاسی را کنار میگذاشتند .  دستان قافله سالار تشیع صفوی را از پشت می بستند و با سیاست های آن خداحافظی میکیردند . در ضمن دستان تشیع علوی و تسنن محمدی را یک دست بهم می فشردند . در این صورت نه تنها ایران از فرازۀ یک انترناسیونالیزم اسلامی تا فرود ناسیونالیزم منحط ایرانی سقوط نمی نمود و پردۀ فریب و ریا از میان مسلمانان فرو می افتاد؛ بلکه اسلام در مرز های گشادۀ فرا تشیعی و فرا تسننی دامن می گسترد و شاید امروز اندکی از رنج مسلمانان جهان کاسته میگردید؛ اما زمامداران ایران باز هم با نیاموختن از گذشت روزگار به سیاست های گاه بر سم و گاه بر نعل خود ادامه داده و توسن هوس های خود را بر شانه های زخمی مردم ایران و تن های استخوانی و خون آلود مردم مسلمان جهان بویژه مردم مظلوم افغانستان هنوز هم به شدت میرانند .  با گام گذاری در جای پای سیاست های پاکستان چشم طمع بر آب های هلمند ندوخته و مانع اعمار بند های برق بخش آباد، نهر بغرا و کمال خان نمی شدند . اندکی از وسوسه های خود برای ویران کردن افغانستان می کاستند و دمی به فکر آبادانی آن می بودند . شاید زمامداران ایران فراموش  کرده باشند که چرخ تاریخ روزی در سرزمین ما به چرخ خواهد آمد و این همه دشواری ها را از شانه های مردم ما به دور خواهد زد . حافظۀ تاریخ در انفجاری دیگر به تماشای عصیان مردانی خشم آلود بنشیند که مانند  اسلاف شان تا اصفهان چه که پیشتر از آن به پیش رفته و با به محاصره کشاندن آن تیغ از دمار زمامداران ایران بیرون کنند .

ایرانی ها تا  کنون حاضر  نشده اند تا رفاۀ ملت ها را رفاۀ خود شمرده و آبادانی دیگران را آبادی خود حساب کنند؛ بلکه در ویرانی کشور های دیگر آبادانی و رفاۀ خود را جستجو میکنند . این در حالی است که  فلسفۀ بزرگ زنده گی در دین همایش ویژه یی است که حیات فردی را در حیات جمعی به نمایش میگذارد و حتا از این هم بیشتر با ریختن یک قطره خون در گوشه یی از جهان تمام انسان های روی زمین رامسؤول می شناسد .  دینی که هر قیام را برای رکوع دیگر و هر رکوع را برای قعودی دیگر هدفمندانه به استقبال میگیرد و  یا به عبارتی دیگر رستاخیر و دگرگونی ، انعطاف و تحمل پذیری و  استقرار و سازنده گی پیهم فلسفۀ روزمره گی آن را بازتاب میدهد . آنهم نه تکراری بی معنا و بی هدف، بلکه تکراری هدفمندانه که حساب هر لحظه را بدون کم و کاست باید برای خدا و مردم پرداخت . یعنی رمز بهتر زیستن را در قیامی به خوانش میگیرد که از پی خود تحمل پذیری ها و نرمش های معقول و سازنده را برای ثبات و استقرار دایمی به استقبال میگیرد . فلسفۀ سیاسی آن به جای اقثصاد محور ایمان محور بوده و رویکردهای سیاسی اش نه فشردۀ اقتصادی، بلکه فشردۀ عقیده است . یعنی عقیده و باور های محکم بنیاد های تفکر سیاسی اش را شکل میدهد و در آخرین تحلیل اقتصاد تعیین کنندۀ سیاست نه؛ بلکه عقیده و باور های استوار سیاسی تعیین کنندۀ سیاست است . پس با این تعبیر انقلابی که رنگ و بوی اسلامی از آن بر می خیزد و ارکان آنرا باور های محکم دینی تشکیل داده است . سیاست های کشوری و بین المللی در آن چگونه بایدشکل بگیرد و پیام آن برای مردمش و ملت های مظلوم گیتی بویژه ملت های مسلمان جهان چه گونه باید باشد . سیاست تذویر، فریب و زورگویی یا سیاست همزیستی مسالمت آمیز در فضای صادقانۀ اسلامی و برادری . با تاسف که تاکنون زنگار سیاست های مکر و فریب بر روی سیاست های  راستین اسلامی زمامداران ایران سایۀ سنگین تر دارد . سیاست های زمامداران ایران بیشتر رویای رسیدن به امپراطوری های بدنام تاریخ تا انحطاط کامل را  در افکار انسانی تداعی میکند تا ایده آل های شفاف برای ساختن یک جامعۀ سالم امت که نمادی از حکومت جهانی دینی را به نمایش بگذارد  .

 27 مارچ 2012-03-27

 

 


بالا
 
بازگشت