نصیرمهرین

m.nasir@web.de  

 

            کودتا ها درتاریخ افغانستان معاصر

             طرح کودتا – قیام ِ افشأ شده حزب اتحاد

                                               ( نوروز 1329 خورشیدی )

قسمت سوم

                         چرابیش از 14 سال زندان بدون محاکمه ؟

اعضای حزب اتحاد که از ایشان در صفحات پیشترنام برده شده است،از اول حمل 1329 خورشیدی الی 10 میزان سال 1343 درزندان دهمزنگ کابل ماندند. گرچه حکومت اطلاعیۀ دهم حمل1329 را نشر نمود و ادعا ورزید که اسناد آنها ارایه میشود، اما بدون ارایۀ سند با اوامر شفاهی، بدون محاکمۀ حتا فرمایشی ونمایشی، درزندان به سربردند.

هنگامی که چنان وضعیت مبنی بر فیصله وتصمیم شفاهی وبدون محکمه را میابیم، با داشتن اطلاع ازتاریخ مردم آزاری میهن خویش، متوجه می شویم که درگذشته ها نیز چنین فیصله ها و دستور ها در اختیارزمامداران بود. با این تفاوت که درسده های پیشین،قانونی وجود نداشت. اما درزمانی که اعضای حزب اتحاد توقیف شدند، " اصول نامۀ اساسی "  هم داشتند. با چنین عملکرد یا بی اعتنایی وعدم رعایت قانونی که خود ترتیب نموده بودند، مینگریم که توسل زمامداران به امرشفاهی درمورد محکومیت مخالفین، بـُعد دیگری  از ویژه گیهای نظام های استبدادی و دیکتاتوری است. زیرا روشن میشود  که وضع قانون ازطرف آنها، به معنی پایبندی به قانون نبود. حکومت های خود کامه درگسترۀ گیتی با داشتن قانون ویا بدون آن،لزومدیدهای خویش را دربرابرمخالفین عملی کرده اند. دراینگونه نظام ها، گرچه مطابق نیازظواهرروز،قوانینی ترتیب وابلاغ شده اند، اما حاکمان حاضر نبوده اند، به رعایت آن بپردازند. مثلاً در " اصول نامۀ اساسی " محمد نادرشاه که تا سال 1343 نافذ بود، چنین نوشتند:

اصل یازدهم : " حریت شخصیه از هرگونه تعرض مصون است. هیچ کس بدون امرشرعی واصولنامه های موصوف توقیف ومجازات نمی شود . . ."

ویا " اصل نوزدهم :  شکنجه و دیگر انواع زجرتماما ً موقوف است  وخارج احکام شرع شریف وخارج اصولنامه های دولت  هیچ کس مجازات داده نمی شود.( فصل حقوق عمومیۀ تبعۀ افغانستان.)

در همان"  اصول نامه اساسی " فصلی زیر نام محاکم موجود است که با 8 اصل، موادی را تعیین کرده است. به طور مثال : " اصل هشتاد وهفتم . محاکم عدلیه مرجع دعاوی عمومیه شرعیه میباشد.

        اصل هشتاد ونهم : همه محاکم از هرگونه مداخلت آزاد هستند . " (1)

اما حکومت هنگام توقیف وشکنجۀ مخالفین هیچیک از این " اصول " را رعایت نکرد.

پس بی سرنوشتی همراه با ماندن در زندان، زنده گی مغضوبین را رقم  زد. مرحوم غباربا توجه  به آن روش حکومت است که به درستی پیرامون سنت استبدادی وبی قانونی وآمرانۀ آنها  مینویسد که همه میدانستند که  "  قانون افغانستان،فقط لبهای برادران حکمران است وبس."(2)

درپیشینه ها اگربه گونۀ مثال ازسلاطین غزنوی مثالی بیاوریم، مستبدی چون میگفت، فلان کس درمحبس بماند ویا وقتی گفته بود، آن سنگ بزرگ درراهی باشد؛ در برابر امر او، نه چون وچرایی درکاربود و نه قانون وچارچوبی که حدود وثغور حاکم وحقوق شهروند رامعین کند. در این مورد نمونۀ جالب از یکی ازسلاطین مستبد غزنوی داریم که  ،" روزی در راه به کارگری رسیدکه سنگی گران برسر نهاده برای بنای او میبرد و سخت ناتوان شده سلطان را دل بر او بسوخت وفرمود: "بیندار " و کارگر آن را بینداخت. همچنان مدتها آن سنگ در میدان می بود وبه اسپان در میدان صدمه میرساند، ازسلطان اجازه خواستند که آن را به کناری نقل کنند، گفت: چون گفته ام بگذارید اگر بگویم بردارید دلیل بر بی ثباتی قول ما کند! وآن سنگ تاپایان سلطنت وی در میدان افتاده بود ومحض احترام قول سلطان برنمی داشتند  "

این نمونه ها را در زمان صدارت سردار محمد هاشم خان بسیار به وضاحت می بینیم که پس از او نیزبه گونه های مختلف ادامه یافت .

 اما ویژگی عدم رعایت قانون درافغانستان ودرهنگام موضوع طرف نظرما این است که حاکمان به قانونی که خود وضع کرده وپیرامون آن تبلیغاتی نیز نموده بودند، اعتنأ نکرده، ثبات رأی استبدادی پیشینه را تداوم بخشیده اند. پس با لبها یا فرمان شفاهی امر کرده اند که اعضای حرب اتحاد هم مانند دیگران در زندان " باشند."  . . .                                                                               

این است که انگیزۀ وضع قانون و لی عدم رعایت آن یکی از موضوعات مهم را دراستبداد شناسی نظامی معرفی میکند که محمد نادرشاه پایه گذارآن بود ومدتها به درازا کشید. قانون او به رغم جوانب انحطاطی وریا کارانه که درزمینۀ حقوق شهروندان داشت وفقط امتیازاتی برای خاندان حاکم را در نظر گرفته بود، از محکمه ومحاکمات ادعا هایی داشت. ادعا ونمایش چنان بود که گویا در موارد نقض قانون، محکمه دایر میشود. در واقع زمامداران به ضرورت  قانون واقف بودند. گناه بیشتر آنها دراین هم است که دانسته وفهمیده به نقض قانون می پرداختند. درحالی که در سده های پیشین زمامداران ادعای چنان قانونی را هم نداشتند.

نمونۀ عبدالملک خان عبدالرحیم زی راکه از نظر زمانی بعد از توقیف اعضای حزب اتحاد بود، پیشتر دیده ایم. گفتند" باشد ". همان بود  که او و یک تعداد دیگررا سالها با اتهام واهی ودورازواقعیت درزندان نگهداشتند، اما ملک خان به قانون و رعایت آن پافشاری داشت و میگفت بیایید که مطابق قانون تان با شما صحبت کنم.

اعضای حزب اتحاد، مانند تعداد بیشماردیگر، قربانی همینگونۀ حکومتداری خودرایانه  و بی اعتنایی به حقوق بشری شدند.

و این تنها ازناحیۀ بی سرنوشتی آنها و این که چرا بدون محاکمه در زندان ماندند، مطرح نیست. بلکه  این پرسش که چرا آنها را اعدام نکردند؟ هم د رمیان میاید .واین پرسش پاسخجو هنگامی بیشتربه مشغولیت ذهن می انجامد که نخست سید بلخی، سخن دل و اصل انگیزه  را گفت و تایید نمود، که بلی ما می خواستیم، ریشۀ چنین نظام رابراندازیم. به سخن دیگر سید بلخی دست به انکار نزد، گفت بلی می خواستیم این نظام را سرنگون کنیم . زیرا در حق مردم افغانستان بی عدالتی وظلم رواداشته است.

وقتی چنان خروشیدن سید بلخی را می خوانیم،ناگزیرسوال چرا او و اعضای حزب اتحاد اعدام نشدند،مطرح میگردد. زیرا آن زمامداران بارها امراعدام تعدادی از شخصیت ها را داده اند، که دست به تشبث مخالفت آمیزهم نیازیده بودند . بارها صد ها تن از مخالفین ویا مردم عادی وفاقد موضع مخالفت آمیز را شکنجه نمودند که ازمخالفت چیزی بگویند تا اعدام شوند. اما سید بلخی که از شکنجۀ یاران خود نیز آگاه بود، گفت درست است می خواستیم شمارا سرنگون کنیم.

در پاسخ به پرسش بالا،زمامداران مانند موارد مشابه هر گز لب به سخن نگشودند.حتا هنگامی که اختلافات درونی چندین بارتبارز یافت،دراین باره حرف نزدند.

بهتر است که برای  دریافت  پاسخ روشن برای دریافت انگیزۀ عدم اعدام، به دریافت سیاست های همان مقطع دربار سلطنتی روی آوریم .

درتوضیح آن میتوان گفت که  پس ازاستعفای اجباری سردارمحمدهاشم خان،تعدیلی مـتأثرازعوامل تازه پدید شده درمنطقه وافغانستان ودرسیاستهای خشونت آمیزدربارایجادشد.اما درعلایق دو برادرزادۀ هاشم خان یعنی محمد داؤود و محمد نعیم آن ظواهرنیززمینۀ پذیرش نیافت؛ بلکه دلبستگی به رفتارهای حکومتداری محمدهاشم خان محفوظ بود. ازآنروسالهای صدارت شاه محمودخان،همراه است با کارشکنی طرفداران هاشم خان، امثال عبدالمجید خان زابلی، و دوبردارزادۀ هاشم خان وچند تن دیگر. دراوضاعی که شاه و صدراعظم جدید سپه سالار شاه محمود خان، ازروی ناگزیری نیازهای حکومتداری، وعدۀ اصلاحات دادند و برخی اززندانیان ازبندآزاد شدند؛ و وعده های بیشتردرزمینۀ اصلاحات سیاسی از جمله تحمل جمعیت های سیاسی مطرح شده بود؛ جناح  حاکم اعدام آنها را  مصلحت ندید.  

 همچنان باید درنظر داشت که محمدظاهرشاه درسایۀ هراس همیشگی ازبابت سرکوب های خونین پدروکاکاها( هاشم خان وبرادرانش ) روزگاربه سرمیبرد. این بود که پس از زمانۀ هاشم خانی، شاه به سهولت  دل به فیصله های پیشین و صحه گذاری به حکم اعدام نمیداد.

دریافت کمک ها،داشتن آبروی سیاسی درملل متحد،و نگرانی از ناحیۀ رفتن بریتانیه ازهند جمیع عوامل و دلهره هایی بود که فیصلۀ اعدام آنها را نمی پذیرفت. ورنه سپه سالارشاه محمودخان ،درزمان نادرشاه وپس ازآن درزمان شاهی محمد ظاهر شاه وصدارت محمد هاشم خان، خون بسیارریخته است.

سخنان قاطع سید بلخی وبقیه اعضای حزب اتحاد،هراسی را برای دربارسلطنتی  بارآورده بود. دریافت گزارشها از طرف دربار مبنی براینکه اعضای حزب اتحاد درنظرداشتند، دست به عملیات خشونت آمیز بیازندو قرار بوده است که حرکت آنها را مردمان بیشماری استقبال نمایند، برای دربار چنان هراس انگیزو ترس آفرین بود که درپی اعدام آنها نشد.  . .

دربارسلطنتی که از رفتارهای خشونت آمیز پیشین فقط ثمرۀ تحکیم حاکمیت خاندانی را چیده بود، اما غافل نبود که تداوم آن منجربه تشدید نفرت و سمت دادن مخالفین به سوی خیزشهای مسلح شده وحیات حاکمیت را به خطرروبرومیکند.عقب نشینی دربرابرقیام روبه گسترش مردم مناطق مرکزی به رهبری محمدابراهیم گاوسوار( 1324)، تجربۀ دیگری برای درباروازچنین تعدیل دررفتارودرواقع هراس آن حکایت داشت.

نتیجه آن شد که حکومتگران به تصمیم هروقت میسر وطبیعی متوسل شده وفیصله کنند زندانیان حزب اتحاد، بدون محکمه  درزندان باشند.

پس ازسقوط حکومت شاه محمود خان،اوضاع درجهت تداوم توقیف زندانیان بود. حکومت سردارمحمد داؤودخان،که درواقع پایه های نفوذخویش را درواپسین دوران شاه محمودخان درکابینه ایحاد نموده بود، به اقتضای اوضاع جدید و شیوۀ حکومتداری دیکتاتورمنشانه،به توسیع وتشدید سرکوب های پایان حکومت شاه محمود روی آورد. ازاینرو زندانیان تا هنگامی درزندان ماندند،که چرخش دگرباره وتعدیلات درحکومتداری دردهۀ چهل خورشیدی رونماشد.

 

پس اززندان

 زندانیان حزب اتحاد در دهم میزان سال 1343 خورشیدی آزاد شدند. برخی به ادارات مختلف  دولتی  به دنبال کار رفتند، اما نظامیان را درارتش نپذیرفتند. بعضی ازآنها به  حیث مامورینی که " اجیر " می نامیدند به کارپرداحتند.

سید بلخی آرزوهای محمد ظاهرشاه را برای دیدارو دیدارها پذیرفت وروابط حسنه  یی میان آنها ایجاد گردید.اینکه در مواضع سید نرمشی ایجاد شد، قولی است که جمعی گواهی میدهند، اما هیچ مدرک و گواهی در دست نیست که حاکی از خدمت او به دربارباشد. سید درسن 48 سالگی درسال 1347 خورشیدی دراثر حملۀ قلبی وفات نمود. اما برخی از هموطنان  به این نظراند، که سید ازطرف دولت با دسیسۀ طبی، در شفاخانه به شهادت رسیده است. داکتر خانگی  او داکتر فتاح نجم، که سالیان متمادی داکتر معالج محمد ظاهرشاه نیز بود؛ در شمارۀ 34 هفته نامۀ امید، مرگ او را در اثر حملۀ قلبی تذکر داده است. (3)

 خواجه محمد نعیم زوری،که از هرنوع همکاری با حکومات های بعدی خود داری کرد، درسال 1390 در کارتۀ 4 وفات یافت.

عبدالغیاث خان کوهستانی، درسال 1355، درمسیرراه چغسرای– جلال آباد دراثرانفجارمینی جان بخشید .(4)

میرعلی گوهرکه درانتخابات دورۀ 12 شورا نمایندۀ مردم غوربند انتخاب شده بود، در اواخرجمهوری داؤودخان وفات کرد.

محمد اسلم شریفی همراه با یک  فرزندش ازطرف خلقی ها به شهادت رسید.

محمد ابراهیم گاوسوار درحالی که به پیری رسیده بود، وفات نمود.

میراسماعیل دلیری، در دورۀ 13 شورای ملی  نمایندۀ مردم سرخ پارساشد و در پیری وفات نمود.

قربان نظر ترکمن، دراواخر سال 1977 وفات نمود.

دیگران که ازشرح حال  آنها اطلاع بیشتر نیست، شنیده شده است که وفات نموده اند.(5)

آرزو میرود به تهیۀ شرح حال مفصل آنها توفیقی دست دهد.

 

 

توضیحات و رویکردها

 

1-      "اصول نامۀ اساسی " 1310. 8 عقرب .  19 جمادی الثاتی 1350. 

2-      م.غ.غبار افغانستان درمسیرتاریخ . جلد دوم. ص 105 

3-      خالد صدیق چرخی .برگی چند از نهفته های تاریخ در افغانستان. ج 2. ص 210 چاپ امریکا. 2012

4-      نامۀ معلوماتی جناب وحید غیاثپورکاظمی، فرزند شادروان غیاث خان کوهستانی به نگارنده

5-      دکتورامین بزرین زوری.فرزند شادروان خواجه محمد نعیم زوری. نهضت نو روزی سال1329. متن انتشار نیافته .

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

قسمت دوم

 

انگیزه ها

ادعای حکومت را که درآغاز آوردیم ، مانند هرادعای مشابه و ناپذیرفتنی کنارمیگذاریم. زیرا اگرقرارباشد، انگیزۀ یک جمعیت برای سقوط حکومت یا حاکمیت خاندان سلطنتی را دراثر تبانی با کشور خارجی در نظر بگیریم، نه تنها سند ومدرک، شاهد وگواهی وجود ندارد، بلکه بسیار سخیف  هم به نظر میاید. برخلاف ادعای حکومت، مدارک و گواهی اعضای آن جمعیت حاکی از انگیزه های مستقل وبا تأثیر پذیری از اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور است. این انگیزه ها را در اسنادی میتوان سراغ نمود که از سخنان شادروان اسماعیل بلخی هنگام " استنطاق" نقل شده است. گویند جسارت وتهور او در ابراز انگیزه ها، به ویژه با فصاحت وبلاغتی که داشت ، شب هنگام به اطلاع شخص صدراعظم وشاه  رسید. نمونه هایی را میاوریم که در پاسخ هیأت تحقیق  گفت، نوشت و در پای آن امضأ کرد :

 

1-       از سخنان سید اسماعیل بلخی هنگام " استنطاق "

 

" . . . در بدخشان زنان و دختران جوان لباسی ندارند تا ستر عورت کنند, در نورستان پوست بز می پوشند؛ در قبایل افاغنه از فرط عسرت در شینوار عندالاحتیاج زن حسینه و زیبای خودرا بازن بدشکل دیگریکه نسبتاً زندگی مرفه دارد با گرفتن چند دانه بز و مبلغی نقد مبادله می نمایند (سر میگیرند) آدم فروشی خصوصاً از جنس لطیفه بازار گرم دارد؛ دختر فروشی وبهای آنرا مبلغ گزافی به عنوان (ولور) گرفتن شیوع عام یافته و جزو کلتور گردیده و این بدعتها نمایانگر منتهای فقر و بیچارگی مردم بد بخت این مرز وبوم است. کوچیها هنوز با حیات بدوی مبتلا و این باآنچه انسانیت نام دارد بیگانه اند.
طوایف هزاره در زیر یک سقف با حیوانات زندگی میکنند و از کلیه مزایای ابتدایی حیات بشریه محروم اند و هیچ امید بهبود از آینده ندارند. گروه هائیکه به نام پشه یی یا (شاتری) یاد میشوند و در دره های مشکل گذار کوهساران و قلل جبال آشیانه و خوراک اکثریت شان علف و میوه کوهی است, نان گندم را در عمر خود مزه نکرده اند. ابواب علم و معرفت بر روی عموم بسته و ملت قهراً در ورطه جهل نگهداشته شده تا دایماً محل استثمار مستکبران و اقویا باشند. فرهنگ و معارف مروج امروز که بی شباهت به روش استعمار گران نیست روحیه فرزندان این خاک را کشته خصوصاً با جلوه های تبعیضی استعدادها را در نطفه خنثی کرده است. خودی و شخصیت سرکوب شده, اختناق و فشار بر مشاعر عامه حاکم است. مردم امنیت مالی و جانی ندارند. محیط افغانستان با تمام وسعت و پهنایش زندانی را مانند است که مردم اجباراً درآن به سر می برند. احساس مردم از دلچسپی به وطن کور شده؛ دوام این زندگی برای همه ناگوار و ازآن بیزارند. مسؤل تمام این بد بختیها خانواده سلطنتی موجوده است. تحمل آن اکنون بردوش ملت ستمدیده افغانستان سنگینی میکند. ما بر خاسته ایم این بار کثیف را از شانه بر اندازیم, اگر توفیق نیافتیم آیندگان حتماً این کار را کردنی اند و اعمال شما پاداشی جز این ندارد".15

 

2-      از سخنان غیاث خان، هنگام "استنطاق "

 

  سوال:  شما چه نظامی میخواستید؟

  جواب: باتوجه به شرایط عقب ماندگی اقتصادی ، سیاسی ومشکلات اجتماعی دیگر و رفع این   مشکلات نظام جمهوریت از نظر ما مناسب ترین نظام است.

 

                               

   شادروان غیاث خان کوهستانی

 

 

 سوال: نام همه دوستان افغان خود را بگویید .

  جواب : گلجان وردک بود که آن هم همکار شما بر آمد.

 

سوال : در مجلس های خصوصی درچه مورد صحبت میکردید؟   جواب : از مشکلات مردم ،ازفقر، بیسوادی.

 

 سوال: چرا اقدام به اینکار کردید.؟ شما میتوانستید درشورا داخل شده ازاین طریق به حل مشکلاتی که میگویید، رسیدگی میکردید تا کودتا.

 جواب :  فکرمیکنم  مشکل کشور به شورا درست نمیشود . چون حکومت فکر میکند مشکلی وجود ندارد تا برای رفعش راه حلی پیدا شود. در ولایت ما مردم  بُوره رانمی شناسند  توت خشک را در آب تر میکنند و صبح  میخورند خوراک اکثریت مردم نان جَو وجَواری میباشد. اُماچ ٫ پَیتی  وسبزی هایی که در لب جوی میروید.  بچه های خورد و حتی بزرگان بوت برای پوشیدن ندارند. از چوب برای خود نعلین درست میکنند.مکتب ندارند . شفاخانه ندارند . مردم حتی برای درد شکم از مُلا تعویذ میگیرند. داماد در مراسم عروسی  خود لباس قرض میگیرد. تِیرما گوسفند میکشند  وتا فصل بعد از روغن همان گوسفند  استفاده میکنند. درحالیکه کِرم میزنیش و تلخ میشود .این درحالی است که همین مردم برای حکومت از انسان، حیوان، زمین و درخت  مالیه پرداخت میکنند .

حتی راه های ولایت کشور را همین مردم درست کرده اند . من به یاد دارم برای درست کردن راه منطقه ما مجبور بودیم  خاک وریگ بیاوریم (من از پشت کوه قاف صحبت نمیکنم. ازنزدیکترین ولایت به مرکز یعنی پروان ومنطقۀ گلبهار صحبت میکنم . حالا فکر هزاره جات را خودتان کنید. "16

 

اِعمال شکنجه برای دریافت اعتراف اجباری

  حکومت ازنخستین روزتوقیف اعضای حزب اتحاد،سعی کرد تا اعتراف دلخواهی ازآنها به دست بیاورد. از آنجایی که اطلاعات در محدودۀ گزارش گلجان وردک دراختیار حکومت بود،برای دسترسی به بقیه اعضا وجمع آوری بیشتر اطلاع، توسل به شکنجه در پیش گرفته شد. وسیله یی که نزد کارگزاران ومستخدمین دولت یگانه ترین وسیله برای  انجام تحقیق بود. وآنجایی که بارها اجرای آنرا ازطرف حکومت دریافته بودند، در اجرای آن دست بازداشتند. پیرامون اعمال شکنجه در حق زندانیان حزب اتحاد، منهای طرفداران حکومت و وابستگان هیأت تحقیق دیگرهمه نوشته اند. چند منبع را بنگریم :

 

غیاث خان کوهستانی:

"هشت روزنگذاشتند که بخوابم . خیلی خسته وگیج بودم. برای وضو آب خواستم (ندادند). با ولچک وزولانه به یک  مشکل  تیمم زدم  و شروع به خواندن نمازکردم. وقتی به سجده رفتم نفهمیدم چه شد.  خوابم برده بود.وقتی به خود آمدم که پولیسی با لگد به گرده سمت چپم زد.همیشه وقتی هوا سرد میشود خیلی درد میکند.

 

ما روزها درحالیکه ازدهن ودماغ ما خون جاری بود ادامه دادیم.هر کدام فکر میکردیم که وضیعت دیگران  بهتر است. اما وقتی  دردهلیز رو به رو میشدیم می دیدیم که هیچکدام وضیعت بهتر نداریم . میرعلی گوهر آقا ریش سفید بود وحتی مراعات پیری او را نیز نکردند. وقتی ریش سفید ش را  پراز خون می دیدم به گل جان وردک نفرین میکردم ." 17

 

غبار: ". . . محبوسین زجربسیاری را از کوته قلفی وبیدارخوابی وترک اجباری مطالعه ودخانیات وعدم ملاقات با اولاد واطفال،درزیرزنجیرو ولچک کشیدند."18 

فرهنگ:"اشخاص مذکور برای مدت 14 سال یعنی تا سال1964 بدون آنکه قضیۀ شان به محکمه محول گردد، در زندان ماندندوسپس بدون توضیح علت زندانی شدن رهایی یافتند. طبعا ً این حادثه که خاطرۀ گیروگرفت دورۀ محمدنادرشاه ومحمد هاشم خان را به یاد میاورد، درافکارعامه اثربدی بجا گذاشت."19

       

 

هیأت تحقیق

 

" اعضای هیأت تحقیق عبارت بودند از:
  جنرال غلام سعید سریاورصدراعظم
  جنرال فیض محمد پسر حاجی نواب خان که سر یاور شاه بود.
  میرزا غلام مجتبی خان رئیس تفتیش دیوان محاسبات.
 جنرال محمد عارف خان
 عبدالحکیم خان پسرملاقندی والی کابل.

  عبدالعزیز خان (از وی در خاطرات غیاث خان نامبرده شده است )

  ازجریان تحقیق بر می آید که محمد آصف خان قوماندان امنیه ولایت کابل  هم درجمله  هیأت حضور می یافته است. او قبلاً یا ور سردار اسدالله خان و از خاصان شاه محمود خان بود." 20

 

                                                                               ادامه دارد

 

 

توضیحات ورویکردها

 

15-  عباس دلجو. به نقل از خواجه محمد نعیم خان. سایت نمای نزدیک

16-  چند خاطره. غیاث خان کوهستانی . پیوست این بخش .

17-  منبع بالا

18- غبار . افغانستان درمسیر تارایخ ج2 ص 259

19- فرهنگ . افغانستان در پنج قرن اخیر. ص 455

20- عباس دلجو. سایت نمای نزدیک

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

فهرست موضوعات

-          یادآوری

-          طرح نافرجام وادعای حکومت

-          توقیف شدگان

-          چهرۀ راستین موضوع

-          فشردۀ طرح قیام

-          یک روایت دیگر. تصویر استاد خلیل الله خلیلی

-          نقد فشردۀ این تصویر

-          تأملی پیرامون آن طرح

-          انگیزه ها

1-      در سخنان سید بلخی

2-      در سخنان غیاث خان کوهستانی

-          اعمال شکنجه به منظورتهیۀ اعتراف

-          اعضای هیأ ت تحقیق

-          چرا بیش از 14 سال در زندان

 

پیوست ها

-          چندخاطرۀ برجای مانده از غیاث خان کوهستانی

-          زندان دهمزنگ :

1-      در نبشته های محمد آصف آهنگ

2-      درکتاب "خاطراتم" از خالد صدیق چرخی.

3-      در یادداشتهای خلیل الله خلیلی

-          خاطره یی از شادروان سید اسماعیل بلخی. فضل الله بسمل رضایی

-          زندانیان دریک شعر سید بلخی

-          سید بلخی ازنظر جناب آصف آهنگ

-          محمد ابراهیم گاو سوار حق طلب جسور.

-          زمینه های تحول خواجه محمد نعیم خان.

-          نظری به زندگی پدرم غیاث خان کوهستانی . وحید غیاثپور

-          نقد ومعرفی کتاب " براندازی حزب اتحاد و زندانیان استبداد"

 

 ++++++++++++++++

یادآوری 

 

 برخی ازموضوعاتی را که در پایان می خوانیم ،تازگی ندارند. پیشترازطرف عده یی از قلمزنان مطرح شده اند. درپهلوی انتشارچند سند و موضوع تازه،سعی کرده ام،تصویرچهرۀ آن قیام درنظر داشته، تکمیل شود .با این آگاهی که چنین کوششی هنوزهم دارای کمبود های واضح است. اما تجربه نشان داده است که طرح وبحث علنی این گونه مسایل،هنگامی که تشریک مساعی اهل اطلاع را همراه نموده وتفکرانگیز شده است،آرزوی تهیۀ برگهای چنان وقایع برآورده میشوند. با چنان انگیزه و به امید این که پنهان مانده های موضوع نیزروی انتشار ببینند،این نبشته را انتشار میدهم .

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   ن.مهرین

´´´´´´´´´´

 

طرح نافرجام وادعای حکومت

 

عده یی ازشخصیت های ناراض وجسور، روزاول حمل سال 1329 خورشیدی رابرای سرنگونی رژیم سلطنتی افغانستان تعیین نموده بودند. اما پیش از اقدام توقیف شدند.

درخبرحکومتی که بعدتر انتشار یافت،ادعا شده که آنها به همدستی یک کشورخارجی ، قصد ساقط کردن دولت را داشتند.

میر محمد صدیق فرهنگ مینویسد :

" دراعلامیه ای که ازطرف حکومت به این مناسبت انتشاریافت،به سازش جهت ساقط ساختن حکومت وبه سود وهمدستی خارجی متهم گردیدند. هر چند در آن هنگام حکومت مدعی شد که اسناد ثابت کننده دردست دارد،وآنرا درمحکمه ارائه میکند،اما بعدآ معلوم شد که نه محکمه ای درکار بود ونه اسناد ی دردست ." 1

 منبع خبر را دکترش. ن. حقشناس چنین نوشته است :

"  این خبر درروزنامۀ اصلاح سال 21  شمارۀ (193) دهم حمل 1329 هـ.ش. 20 مارچ 1950صفحۀ اول نشر شده است. 2

 

 توقیف شدگان عبارت بودند از:

 

1   خواجه محمد نعیم  قوماندان  پیشین امنیۀ کابل

2   سید محمد اسماعیل بلخی . یک تن از برازنده ترین چهره های سیاسی روحانی.

3  محمد ابراهیم مشهوربه " گاوسوار" متنفذ از شهرستان و ازچهره های سرشناس مخالف با ستم حکومت.

4    میرعلی گوهر ازغوربند. وکیل شورا

5   عبدالغیاث کوهستانی . صاحبمنصب

6    قربان نظرخان اندخویی/ ترکمانی . صاحبمنصب

7    میرمحمد اسماعیل  لولنجی ( دلیری ). وکیل سرخ پارسا

8   محمد اسلم شریفی ازجغتوی  غزنی .مدیر فواید عامه

9   غلام حیدرخان بیات. صاحبمنصب.

10  محمد حسن خان بیات. صاحبمنصب. ماشینخانۀ کابل

11  محمد صفر خان بیات. وکیل شورا

12   میرزا عبداللطیف خان کابلی

13  گلجان وردک.( درشب اتخاذ تصمیم دو تن از رفقای خویش را نیزدرجلسه تصمیم گیری در منزل محمداسلم شریفی آورده بود. اما تاحال نام آنها را نیافتیم )3

 

 

    سیدمحمد اسماعیل بلخی

                                                                                                                                                   

                       یاران چه غــــریبانه رفتند از این خانه

                                     امروز نه یادی است از یار  نه از پیمانه  

                                     بلخی چون توکجا آید دگر بار در این خانه 

                                     یاد تــو خرمان ساخت این خاطـــر بیچاره

                                     خانه به کجــــا رونق بــــی یاد شما یاران 

                                    این خــانه بـــه پا باشــــد با یاد شما یاران

                                                                              ( س.م.ا. بلخی )

 

چهرۀ راستین موضوع

شخصیت هایی که ازآنها در بالانام برده شد،( بدون گلجان وردک) طی تماسها وآشنایی های چندین ساله، با کار متمرکز روی ایجاد یک نهاد سری، و سرنگونی حکومت به تفاهم  رسیده بودند.

سه تن ازآنها ، سید محمداسماعیل بلخی ، محمد ابراهیم گاوسوار وخواجه محمد نعیم خان ، درهمان وقت نیز ازچهره های سرشناس بودند. شخصیت نخستین، وجه علنی خویش را ازسخنرانی های بسیارمؤثر درمنبر ودرحوزۀ پیروان مذهب شیعه میگرفت. اما به زودی در حوزۀ دیدگاه ها وفعالیت های اجتماعی وسیاسی اش گستردگی راه یافت. تمایز او با برخی از بقیه سخنرانان در این بود که به مسایل اجتماعی و فرهنگی جدی توجه می نمود. 4 و دارای بـُعـــد فعالیت های مخفی وسازماندهی بود.

از آغازین روز های بازگشت از مسافرت های دانشجویانه از عراق وایران، هنگامی که در هرات سکونت داشت ،نیازایجاد نهاد منسجم سازمانی را درک کرد.

در مزارشریف، با قوماندان امنیۀ آنجا، خواجه محمد نعیم خان زوری آشنا گردید. وقتی در کابل سکونت کرد، خواجه نعیم خان نیز از وظیفۀ قوماندانی امنیۀ  مزارشریف سبکدوش ودرکابل بود. بعضی ها با توجه به همین سبکدوشی خواجه نعیم خان  ازوظیفه اش است که انگیزۀ اقدام او را نشان میدهند. درحالیکه تحول اودر جهت مخالفت با کارروایی های حکومت( که در صفحات بعدی می بینیم ) انگیزۀ اصلی است نه ازدست رفتن مقام  قوماندانی امنیه.

خواجه ازجفاها وتعصبات حکومت سردارمحمد هاشم آگاهی داشت.زیرا برعلاوۀ بقیۀ وظایف در شعبات نیروی امنیۀ وقت ، مدتی مدیر قلم مخصوص صدراعظم بود. وی ازمعدودچهره هایی آن نظام است که علاقمند فراگیری معلومات ومطالعه گردید. تا آنجا که سالها پیش از شیخ بهلول ،یک تن از مهاجرین ایرانی  که در زندان دهمزنگ به سر می برد،

 

    شیخ بهلول

کسب معلومات مینمود. 5 وهنگام وظیفه در مزارشریف، سرایچۀ منزلش محل دید و بازدید های  اشخاصی چون سید بلخی، شیخ بهلول و طالب قندهاری بود.مصاحبت ها و زمینه های موجود درزندگی خواجه محمد نعیم خان شکل گیری موضع مخالفت آمیز اورا با حکومت تسریع می نمود. زیرا به دنبال ایجاد رشته های احترام آمیز میان خواجه وبهلول، ومیان خواجه و بلخی ؛ سخن از دریافت اطلاعات آفاقی و انفسی در حوزۀ سیاسی و تبارز نارضایتی ها کشیده است. شایان یادآوری است که شیخ بهلول  حتا هنگامی که در شورش ضد رفع حجاب علیه رضا شاه در مشهد بر پا شده بود، از همانوقت با بلخی آشنا بود. پس از آمدن به افغانستان زندانی شد  وبعد از رهایی از زندان به مزار شریف تبعید گردید. دیدارهای آن سه تن درمزارشریف وبعد درکابل ، مقدمات ایجاد هستۀ نهادی را فراهم نمود که در راه سرنگونی حکومت به فعالیت بپردازند.

 

   خواجه محمد نعیم زوری

   1907-1990

 شخصیت محمد ابراهیم که پسر گاو سوار و برخی مواقع تنها محمد ابراهیم گاو سوار نیز یاد شده است، شهرت داشت. زیرا پیشتر ها قیام داد خواهانه یی مردمان هزارۀ کشور را علیه فشارهای طاقت سوز حکومت رهبری نموده وپیروزی هایی را به دست  آورده بود. ابراهیم گاوسوار با وجود بهره مندی از امکانات مادی وتعلق به قشراشرافیت ملیت هزاره، وبا وجود آنکه در کابل میزیست و احتمال نظارت او از دولت محتمل بود، نه تنها به حلقۀ معترضان پیوست، بلکه وظیفۀ سهمگیری درحملات مسلحانه وقهری دردامنۀ سخی را نیز عهده دارشد.

 دیدارها و مباحثات طی چند سال، تأسیس حزبی را در قبال داشت با نام حزب اتحاد. 6 وهمین حزب که از آن با نام  حزب ارشاد نیز یاد نموده اند،رهبری تحقق آن مرام را  به عهده داشت. گلجان وردک نام پس از کسب اطلاع از آن طرح، نزد صدراعظم وقت سپه سالار شاه محمود خان مراجعه نموده وموضوع را به اطلاع او رسانید.

در بارۀ تعداد اعضای حزب اتحاد گفته شود که بسیارنا محتمل است اگر بپذیریم که تعداد اعضای  آن همان اشخاصی بودند که از طرف گلجان وردک به دام حکومت افتادند. مثلاً ازرجب علی خان چنداولی ودکتوراسدالله رؤوفی درچند جای نام برده شده است، که با وجودعدم حضور شان درشب تصمیم گیری نهایی، اما از فعالین حزب بوده اند.

این برداشت پذیرفتنی است که اعضای رهبری وشرکت کنندۀ درجلسۀ نهایی، ازطرف گلجان وردک ورفقایش شناخته شدند اما بقیه اعضا، ناشناخته ماندند. زیرا شکنجه دیدگان، اعضای ناشناخته را معرفی نکردند. در خانه های آنها به رغم تلاشی های چندین باره ، هیچ سند و نامی از شرکت دیگران دستیاب اعضای ضبط احولات  نشده است. خود اعضای ناشناخته نیزسر نخی به دست حکومت ندادند. این است که اگر تعداد دیگر را درپیوند با کودتای آنها دستگیر کردند، پس ازچندی آزاد شده اند.

خواجه اکرام، میر حکیم وپیرمحمد که شب پیش از دستگیری ها در منزل خواجه بودند، پس از آگاهی از توقیف او، باردیگر به شمالی پناه برده وبه مخالفت ادامه دادند. 7 این سه تن نیز وظیفۀ ترور صدراعظم و همکاران او را به عهده داشتند.

 

    

 زندان دهمزنگ سال  1316

 

در این پیوند است که جناب عبدلشکور حکم، نویسندۀ کتاب "براندازی حرب اتحاد و زندانیان استبداد"، سعی نموده است برخی نام های اشخاص پنهان مانده را که عضو حزب بودند،بنویسد . وی مینویسد :

" بنا به گفتۀ عزیز احمد خان پنهان،تعداد زیادی از بستگان اعضای حزب اتحاد وعده یی از مردم بیگناه را نیز دولت تحت نظر وحبس قرار داد، چون سرنخی دستیاب نکردند لذا ایشان را پس از مدتی رها کردند که اسمای عده یی از ایشان که به یادم مانده است این ها بودند: عبدالرحیم کلکانی، محمد غوث پغمانی،فتح محمد فرقه مشر،عبدالله محصل،احمد خان، محمود خان ،محمد عمر ، خواجه عزیز احمد خان،محمد کبیرخان هراتی، خلیل احمد خان،خواجه عبدالقیوم خان، خواجه عبدالاحد خان،عبدالله کارگر،محمد انورخان،محمد خان صاعی،رجب علی خان،محمد حیدرخان صاحب زاده،امان ترکی ،سید ایشان،عبدالستار خان،غلام محمد داؤود زایی،سید حسین،عظیم فراهی،محمد عمر،غلام علی ،عباس خان،حاجی نوروز،حاجی محمد،خال محمد،عین الدین،تاج الدین،جبارخان، اسلم ناصری،رحیم نورستانی،سید رؤوف خان، وجمع زیاد دیگر."8

 

فشردۀ طرح قیام - کودتای حزب اتحاد

طرح آنها چنین بود که ،روزاول حمل 1329 خورشیدی، نخستین حمله ازدامنۀ کوه علی آباد ومعروف به ( سخی جان محل تجلیل نوروز) آغازشود. "صدراعظم شاه محمود خان و مدافعین او کشته شوند. افسران پائین رتبۀ حزبی با افراد کوهستانی وکوهدامنی که در قبلا ً در کمین نشسته اند، از چهار جهت به حملۀ گرم مبادرت نمایند.9

 زندانیان دهمزنگ آزاد شده، پس ازمسلح شدن، به سوی ارگ شاهی حمله ورشوند. تعدادی از طرفداران هم در بالای کوه سخی بالا شوند و پس از عمل موفقانۀ کشتن صدراعظم وهمراهان او، با بر افروختن  آتش به نیروهای ذخیره  خبر بدهند.

 بعد ازموفقیت، اطلاعیۀ سرنگونی خاندان سلطنتی و برپایی نظام جمهوریت به اطلاع مردم برسد. یکی از منابع به قول خواجه محمد نعیم  زوری می نویسد که :" "ظاهراً رهبری جنبش (جنبش نوروزی) به دوش علامه بلخی و بنده بود. اداره علمی، تبلیغی، جلب وجذب عناصر صالح و توحید آنها از نگاه اعتقاد و تفکر به دور هدف بزرگی که مستلزم هرگونه ایثار وفداکاریست، به عهده ایشان بوده و حیثیت سخن گوی جمعیت را نیز داشتند."10

جناب دکتر امین برین زوری  فرزند مرحوم زوری نظر دیگری دارد:

وی مینویسد:

 " انتشارات دربارۀ زعامت نهضت که چه کسی بوده است، از نظرمن به جای انهماک به مغز به پوست می پردازد. بین هیأت رئیسۀ نهضت این موضع اصلا مورد بحث نبود، آشکار است که کسی مانند محمد نعیم زوری که در کار حکومتداری تجربۀ کافی داشت، میبایست رهبری جریان را به عهده بگیرد." 11

اما گلجان وردک،پس ازختم جلسۀ تصمیم گیری، نزد صدراعظم رفته و موضوع را به اطلاع او رسانیده است. این است که اعضای رهبری  پیش از توسل به عمل دستگیر شدند. محمد ابراهیم گاوسوار مسلح  با یک تفنگچه، در حالیکه  در گادی نشسته بود، از طرف افراد حکومتی توقیف شد. اما از تفنگچۀ دست داشته استفاده نموده، پولیسی را موردحمله قرار داده بود.

 

یک روایت دیگر ازآن طرح

خلیل الله خلیلی شاعرسرشناس ،پس ازاستعفای سردارهاشم خان ازطرف جناح شاه محمود- محمد ظاهر شاه،از سرای غربت و دارالتبعید به سوی همکاری تا مقام منشی گری صدراعظم فرازآمد. به همین لحاظ ،ابراز نظر وگزارشهای او پیرامون هاشم خان همواره شکایت آمیزوپیرامون شاه محمودخان وشاه،همراه با جوانب تاییدی ورضایت مندی است.ازهمین مبنا، نظری به تدارک آن قیام دارد. مطابق  تصویری  که استاد خلیل الله خلیلی ارائه کرده است، حکومت روز ها پیش از آن طرح آگاهی داشت. وی در این زمینه سخنانی را  از زبان صدراعظم میاورد به این ترتیب :

 

" ( صدراعظم ) گفت : اطلاع آوردند که سید اسماعیل بلخآبی، که یکی از علمای مزار شریف است وپسر گاوسوار هزاره وخواجه نعیم بدبخت اینها همه اتفاق کرده اند، قربان کندکمشر ترکمن رافریب داده بودند که باید تولی عسکری( را ) بالا کنند به کوه آسمایی، میخواستند سیزده عمارت را درکابل حریق کنندوبا نفت بسوزانند که از آن جملۀ قلعۀ جواد خانۀ جناب حضرت صاحب نورالمشایخ بود خانۀ عبدالغنی خان قلعه بیگی بود وخانۀ فلان کس وفلان کس . . .

چند تا کوهدامنی ها، خواجه اکرام وفلانی  نام های مردم ناشناس را ( گرفت ) اینها هم با اینها متفق بودند، الحمدالله همه گرفتار شدند , هیچ حادثۀ واقع نشد، حالا نزدیک بود درشهر کابل یک هنگامه بر پا شود. .

گفتم به شما کی اطلاع داد؟

 نام کسی از مردم وردک را گرفت. . .

مطابق روایت خلیلی، گلجان وردک روز ها پیش نزد  صدراعظم مراجعه نموده و از طرح قیام وکودتا به او خبر داده است! خلیلی از این هم بیشتر، نتیجه یی را ابراز میدارد که گویا خواجه محمد نعیم خان زوری،با موافقت سردارداؤودخان در آن جمعیت حضور داشت: از زبان خواجه مصطفی خان*( مجتبی خان ) رئیس تفتیش( عضو هیأت تحقیق ) میگوید که  "خواجه نعیم انکارکرده است وگفته است من در آن جمله دستوری بودم یعنی هدایت گرفته بودم ازیک جایی که نامش را نگرفته است. . .

اما سیداسماعیل درکمال تهور وشجاعت گفته است که  : ابدا ً وقطعا ً من انکار نمیکنم . من میخواستم یک تنبیهی بکنم حکومت افغانستان را که بسیار بی بازخواستی وبی غوری درمیان مسلمانها موجود شده . . . گناه هیچکس نیست، مؤسس اصلی این کار خود من هستم .

 گفتند مینویسی ؟

 به خط خود نوشته که من برای خیر اسلام وخیر افغانستان این کار راکردم. . .

 برای دیگران شان مجال تحقیق باقی نمانده است  "

خلیلی  برای تایید این روایت، گزارشی را میاورد که فیصله شده بود تا خواجه نعیم خان اعدام شود، اما سردار داؤود خان مخالفت کردوبه فیصلۀ کابینه امضأ نکرد. و حتا نظرشاه را هم تغییرداد که او اعدام نشود." به هرحال پادشاه افغانستان مرگ خواجه و محمد نعیم رابه شفاعت پسرعم خود معطل کرد" 12

 

نقد فشردۀ این تصویر

این روایت از بسا جهات نه تنها با بقیه روایت ها وگزارش های دقیقتر مشابهت ندارد، بلکه  موضوع را مغشوش میسازد. اگر منبع روایت خلیلی را دوتن( شاه محمود خان و غلام مجتبی خان) در نظربگیریم، میتوان برخی از اشتباهات را در آن منابع جست. اما یک قسمت  دیگر ابراز نظر شخصی او ست که بازهم با بقیه مدارک مقنع سازگاری ندارد. آن موارد را  با خطوط زیر ِ سطر ها نشانی نمودیم.

به چند مورداشاره می نماییم :

 

-          خواجه اکرام، ویارانش زندانی نشدند، پس از توقیف خواجه به سوی شمالی فرار کردند.

درهیچ جای دیگری منتشر نشده است که خواجه زوری چنین سخنی را گفته باشد. اگرچنان   بود،سید بلخی وبقیه زندانیان از موضوع مطلع شده، در زندان  وپس از آزادی از زندان چنان روابط حسنه با خواجه نمیداشتند. معلوم است که پس ازرهایی از زندان روابط بسیار دوستانه  وحسنه میان آنها وجود داشت. همان روابط و خواستگاه ضد حکومتی بود که پس از مرگ  سید بلخی ، خواجه ، درجریدۀ پیام وجدان نبشته یی رابه یاد او نشر نموده و ز ندگی او را  با ابوعلی سینای بلخی به مقایسه گرفته بود

-          این اتهام به خواجه از افواه مورد نیاز جنجال ها واختلافات وابستگان به  جناح های سرداران ناشی شده است. طرفداران شاه محمود خان خواسته اند، شرکت وهمیاری خواجه را ناشی از تصمیم جناح هاشم خان وبه ویژه شخص همه کاره سردار محمد داؤود خان نسبت بدهند. در صورت چنان رابطۀ دستوری، خواجه نه تنها زندانی نمیشد، بلکه به مدارج بالاتری نیزمیرسید. درحالیکه خواحه درزمان صدارت شاه محمود خان دز زندان بود و پس از آن که داؤود خان صدراعظم شد، بازهم آزاد هم نشد. 

اگر خواجه به دستور داؤود خان وارد چنان پیمان وطرح شده بود، چرامحمد ابراهیم گاو سوار تا آن هنگامی که درگادی نشست وروانۀ اقدام گردید، دستگیر نشد؟

پس معلوم است که شاه محمود خان نه درروزهای گذشته بلکه در شب اقدام از طریق گلجان به آن طرح پی برده است.

چنان شایعه سازی وقر ینه آفرینی نه تنها درجهت مغشوش نمودن موضوع است بلکه، سیر واقعی برداشتها، وانگیزه  های خواجه را پنهان میکند. انگیزه هایی که از تحول در حیات خواجه ناشی شده  ومنجر به سهمگیری اش برای سرنگونی نظام شاهی شد.

 

-          جالب است که در بسیاری منابع ، شاه محمود خان ومحمد ظاهرشاه  با چهرۀ ملایم طبعیت تصویرمیشوند، اما در روایت بالا، اعضای کابینه میخواهند که سید اعدام نشود، خواجه اعدام شود! ولی این سردار محمد داؤود خان است که شفاعت او را نزد شاه میکند !

از ممانعت اعدام خلیلی ازطرف شاه خوانده ایم، که میشود باورکردنی باشد. اما شفاعت سردار نزد محمد ظاهرشاه، آن هم درمورد کسی که همراه با یاران هم پیمان خود کمتر از 15 سال را درزندان ماند، باورکردنی نیست.

-           گفته میشود که " برای دیگران مجال تحقیق باقی  نماند." برخلاف این روایت، از همه تحقیق شده بود. به گونۀ مثال مراجعه شود به خاطره های شادروان غیاث خان در پیوست این نبشته.

-          همچنان از زبان غلام مصطفی خان( مجتبی خان ) رئیس تفتیش وعضوهیأت تحقیق، گفته میشود که "رفتند ، تحقیق کردند به زودی تحقیق فیصله شدو بدون شکنجه وآزار"!

 

انکارشکنجه وآزارگرازطرف غلام مصطفی خان ( مجتبی خان )مطرح شده بود، میتوانست ازطرف استادخلیلی حداقل هنگام یادآوری خاطرهایش تکذیب شود. زیرا شکنجه ها بازتاب  داشتند. پس از دستگیری، برخی اعضای حزب را شکنجه نمودند تا " اقرار کنند". اقرار ادعای دولت را. همانگونه که در آغاز منبع آن تذکرداده شد، حکومت ادعا نموده بود که در اثر دسیسۀ کشور خارجی دست به این کار میزدند.

اضافه برآن در بارۀ  وجود شکنجه یادآوری شود که اوضاع و شرایط زندان نه تنها طی سالیان متمادی نشانگر شکنجۀ شباروزی  بود. خلیلی  هنگام مکث روی زندان دهمزنگ ؛ شرایط طاقت فرسا وغیر انسانی آنرا نشان میدهد. اما از سالهایی را  که مسائل در رابطه با صدارت سردار هاشم خان مطرح بوده است.مدارک نشان میدهند که در زندان آزار می دیدند وزندانبانها  آنها را شکنجه می نمودند. خانواده هایشان در معرض هزارویک دشواری اقتصادی، روحی قرار داشتند. اما این همه ابعاد شکنجه آمیز نادیده گرفته شده است ، گویی آنها طی 15 سال  مهمان بودند!!

 

تأملی پیرامون آن طرح

نگارندۀ این سطورسالها پیش تا اندازه یی ازآمادگی اعضای حزب اتحاد برای کودتا وقیام  شنیده بودم. پسانتروقتی موضوع را در برخی منابع خواندم، برایم شگفتی دست داد وپرسشهای متعددی مطرح گردید. وقتی  اززاویۀ تناسب نیروی آنها با نیرو وامکانات دولت،به آن اقدام می نگریم ، توسل به چنان اقدامی سزاوار تأمل بیشتر میشود؛ مثلا ً: آن شخصیت های دقیق درگسترۀ سازماندهی، آگاهی ازامور نظامی، آگاه از امکانات دولت ؛ چگونه با چنان توشه وتوانی تصور پیروزی را داشتند؟

طبق طرح آنها، قراربوده است بعد ازترورصدراعظم، عده یی به سوی زندان دهمزنگ بروند وبه یاری زندانیان آزاد شده؛ ارگ شاهی را به تصرف آورند.

درین مورد پرسشهای مشخصتری درمیان میاید که آیا اطمینانی وجود داشت که جمعیت شرکت کننده درمراسم نو روزی و "یکهزارو چند صد نفر"( غبار ص 260 جلد دوم) زندانی آزاد شده به زودترین فرصت مسلح میشوند؟ آیا اطمینانی وجود داشت که از ریاست ماشینحانۀ کابل، جایی که محمد حسن خان وظیفه داربود،سلاح به دست آنها میرسید؟

آیا درصورت آزادی زندانیان همه مسلح میشدند؟ ترکیب زندانیان آخرسال 1328 ، تعداد زندانیان سیاسی،سن وسال وحدود پیوند وآمادگی های آنان نیز سزاوار مکث است. در ادامه باید افزود که چه تضمینی وجود داشت که زندانیان جنایی سلاح گرفته به سوی ارگ بشتابند.

آیا درفاصلۀ زمانیی که صدراعظم به قتل میرسید،تا اقدامات دیگر، قوت های نظامی دولت بی خبر،نظاره گرومنفعل می بودند؟

تاوقتیکه نیروهای غوربند، شمالی ومناطق مرکزی به کابل میرسیدند،کدام نیرو به کمک کودتا چیان میرسید؟ زیرا قطعات نظامی متمرکز درکابل،در اختیار حکومت بود، ودرآنجاهاهیچ اقدامی نشد.  در نمونۀ کودتای ثور،نخستین ترورها درقطعات فعال قوای تانک ونیروی هوایی عملی شد و بعد به سوی ارگ جمهوری به حرکت افتادند.

اما وسایل وامکانات دردست داشتۀ رهبری حزب اتحاد نیزبسیارمحدودبود.دارندۀ وسایل مخابرانی نبودند. حتا شخصیت جانبازوجسوری چون،محمدابراهیم گاوسوار با یک تفنگچۀ شخصی درگادی نشسته به سوی دامنۀ علی آباد روان بود که درباغبانکوچه به مشاهدۀ عبدالحمید مبارز"گرفتار گردید. وی مقاومت کرد وبه فیرتفنگچه اقدام نمود که مرمی آن پای یک عابر را جریحه دار ساخت."13

این اندک پرسشها ازمنظرتوجه به امکانات آنها مطرح گردیده وشگفتی بارمیاورند. اما هنگامی با پرسشهای بیشتری روبرومیشویم که به طرح ایشان پس ازتصرف قدرت سیاسی، بیندیشیم. پرسش های مانند:

آیا سرنگونی حکومت خانوادۀ نادرشاه واعلام نظام جمهوری میتوانست مردم را متقاعد به پذیرش آنها نماید؟

قطعات نظامی مستقر درچندین ولایت و خوانین و رئسای قبایلی که درمناسبات دوستانه با دربار سلطنتی قرار داشتند، به دفاع از خاندان سلطنتی واردعمل نمی شدند؟

گویند درخلال جلسات رهبری حزب، نبود اعضایی ازاقوام پشتون دغدغۀ خاطرآنها بود.

ازهمان روی،هنگامی که مرزامحمد اسلم خان موفق به جلب گلجان وردک شد، در واقع اقدام اودرچارچوب رفع چنان کمبودی بود.درین راستا است که موضوع چگونگی اندیشیدگی های آنان پیرامون ساخت قبایلی وقومی جامعه با درنظرداشت عاقبت کارمطرح میگردد.

نبود اسناد و یا صورت جلسات از تصامیم آنها هم به این گونه پرسشها زمینه میدهد. شایان یادآوری است که حزب اتحاد، برای آنکه اسنادی از آنها در اختیار حکومت قرار نگیرد، از تهیۀ فیصله های کتبی خود داری نموده وبه  نتیجه گیری های شفاهی بسنده می نمودند. باستناد سخن غبار، دراین زمینه" این ها روش مخصوصی اختیارنموده بودند."

 با توجه به اطلاعاتی که تا حال در دست است، نگارنده بر این باور میباشد که آنها از فشارهای حکومت خاندان سلطنتی بر مردم به خوبی آگاه بودند. انگیزه های آنها نیزعمیقاً از وضعیت واحساس اقشار ناراضی جامعه  ازفشار های حکومت حکایت دارد. فشارها و سرکوبهایی که برای مردم کمتر زمینۀ تبارز جدی گذاشته بود. اما سینه های همه مالامال از نارضایتی بود. پندار رهبری حزب اتحاد شاید این بوده است، که با بر افروختن آتش قیام دردامنۀ کوه علی آباد، ناراضیان همه برپا می ایستندو قیام کنندگان را یارویاورعملی میشوند. تصمیم به اقدام از طرف آنها حاکی از آن است که برای چنان قیامی همه عواقب و جانبازی را پذیرفته بودند.

در مورد ارزیابی آن طرح ازطرف رهبران حزب، سخنی را آقای حقشناس آورده است، که با وجود  معلوم نبودن منبع آن، با توجه به رفتارهایی که سید پس از زندان در برابر  حکومت وشخص شاه در پیش گرفت، میتواند به گونۀ  انتقاد از خود پذیرفته شود. حقشناس  مینویسد که :

" مع الوصف بعضی از دوستان مرحوم بلخی که در زندان ویا بیرون از زندان با وی نزدیکی وتماس داشته اند،حکایت میکنند که وی خو د از اقدام مذکور به عنوان " یک حرکت شتاب زده" انتقاد داشت و میگفت باید حد اقل ده سال کارهای  تشکیلاتی  و فکری و فرهنگی صورت میگرفت بعد به چنین کاری اقدام میشد."14

                        

 

توضیحات ورویکردها

 

1-      م. م.ص. فرهنگ. افغانستان در  5 قرن اخیر.ص 455

2-      دکترحقشناس در پاورقی ص 175 کتاب دسایس وجنایات روس در افغانستان، می افزاید: " ونیزاز یادداشتی که دوست دیرین و برادرمحترم  من جناب آقای  دکترمولایی از تهران به نگارنده فرستاده بودند،( در چوکات کار کتاب- دسایس وجنایات روس )به اختصار استفاده شده است. آقای دکترمولایی اززبان پدرمحترم شان، محمد صفر خان که جز یاران مرحوم بلخی وسالها درزندان بود، شنیده وضبط کرده است که از هر جهت مستند است. موسفید معزز ومحترمی به نام کمندی از اهالی چنداول نیز عین مطلب را بیان داشت ."

3-       نام ها و تعداد اعضای شرکت کننده در جلسۀ تصمیم گیری، در چند جای  با اندک تفاوتی  درج شده اند. مثلاً : غباراز9نفرنامبرده مینویسد: "شاید چند نفردیگر".ص 259جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ . اما در ص 260 از زبان سید بلخی 11 نفر مینویسد.عبدالغیاث خان 12 نفر( خاطرات).  دکتر برین زوری12 نفر(نهضت تاریخی اول حمل 1329 خورشیدی )،عبدالحمید مبارز 15 نفر. عبدالشکور حکم از اشخاص بیشتر معلومات میدهد. 

4-      نقل از محترم محمد آصف آهنگ . جناب آهنگ (وتعدادی از مشروطه خواهان که چند سال بعد ازاعضای  حزب اتحاد زندانی شدند، ) در زندان وخارج از آن شاهد صحبت ها وتوان تأثیر گزاری بلخی بوده است. از سخنان ایشان به نگارنده .

5-      خالد صدیق چرخی، کتاب " از خاطراتم" ص 145

6-      غبار از آن با نام "حزب سری اتحاد" یاد میکند.ص 258 جلد دوم افغانستان در مسیرتاریخ . محتمل است که صفت سری به آن لحاظ به کار برده شده است که پیش از آن ویش زلمیان( جوانان بیدار) به حیث یک تشکل علنی ابرازموجودیت کرده بود. (1326 خورشیدی ). چندین گروه سیاسی دیگر، نیز با فعالیت های علنی و شرکت در دورۀ 7 شورا به سوی تأسیس حزب علنی مصروف بودند.در محدودۀ مدارکی که با زنگریسته ایم، تاریخ  و مکان تأسیس حزب اتحاد به چشم نخورد.

 

 عبدالحمید مبارز نویسندۀ کتاب تحلیل واقعات سیاسی افغانستان  1919- 1996ازیک بخش اقتباسی جناب سمندرغوریانی از منبع ایرانی ( سید هادی خسرو شاهی )نقل میکند، که بر آن مبنا ،گویا سید بلخی درسازمانی به اسم " مجتمع اسلامی " طی سالهای ( 1322-1323) همان افرادی را سازماندهی کرده است که ما همواره درفهرست افراد تصمیم گیرندۀ حرکت 1329 می بینیم. همچنان ازحزب اتحاد نامی نبرده بلکه آنرا به نام "حزب ارشاد" یاد میکند. در واقع سخنان خسروشاهی هم از نظروقت وزمان وهم از نگاه نام اشتباه است.( مراجعه شود به ص 164- 166 کتاب نامبرده شده از مبارز.)

7-      داکتر امین برین زوری. نهضت تاریخی  اول حمل 1329 خورشیدی. جناب داکتر برین زوری نظربه خواهش اینجانب ،لطف نموده، اثرخویش را پیش ازانتشار دراختیارم گذاشت. در چندین مورد از این اثر بهره گرفته ام. سرگذشت، خواجه اکرام وچند تن دیگر را در نبشتۀ ایشان مفصلتر می خوانیم.

8-      عبدالشکور حکم. براندازی حرب اتحاد و زندانیان استبداد. ص 34 .کابل . انتشارات فیضی. 1388 خورشیدی

9-      غبار.  ص 259 جلد دوم.

10-  عباس دلجو. سایت نمای نزدیک

11-  داکترامین برین زوری

12-  ( یادداشت های  استاد خلیل الله خلیلی .طی مکالمه با دخترش  ماری خلیلی .ص353- 356 ). امریکا.2011

13-  ص 167مبارز

14-   داکتر حقشناس . دسایس و جنایات .ص 175  

 

   *- ازآنجایی که درکتاب یادداشت های استاد خلیلی( ص 356)، نام رئیس تفتیش صدارت غلام مصطفی خان آمده است، ودر بقیه منابع غلام مجتبی خان؛برای اطمینان ازدرستی نام به سالنامۀ سال 1329 خورشیدی مراجعه شد. بعد ازملاحظۀ نام مجتبی خان،متیقن شدم که در وقت ترتیب یادداشت های خلیلی اشتباهی رخ داده است.

 

 


بالا
 
بازگشت