محمدعوض نبی زاده

 

حل عاد لانه ی مسا یل اقوام درنظام غیرمتمرکز

بیش ازسی قوم واتنیکهای خوردوبزرگ نژادی,قومی,مذهبی وزبانی متفاوت اعم ازتاجیک ها،هزاره ها،پشتون ها-اوزبیک ها،ایماق ها،بلوچ ها،ترکمن ها,نورستانیها,پشه ایها,اویغورها,قیرغیزها,قزلباشها,عربها وغیره، دریک جغرافیائی واحد بنام افغانستان زندگي دارند. اما این اقوام ، از روز تولد بشکل تبعیض آمیز ی ازلحاظ تمایز، نژادی، خونی ، قومی، قبیلوی ،زبانی  و مذهبی بنام قوم حاکم و انحصارگرقدرت  واقوام رانده شده از حاکمیت تفکیک میشوندچون تعدادی از قوم حاکم ازمادر زاد حاکم خلق شده وتعداد کثیر دیگراز اقوام رانده شده از قدرت فرمان برداربه دنیا میایند که این روندازسده ها بدینسو ازیک نسل به نسل دیگربه میراث مانده اند. درطی مدت سه سده ، سرمداران قبیله درافغانستان دست به تحریف و جعل هویت اقوام دیگرزده و نامهای مناطق و اماکن را به نام افراد وابسته به قبیله حاکم  ، نامگذاری کردند .

نظام های تکقومی راه حل عادلانه ی مساله ملی وجنبشهای دادخواهانه ی اقوام ، را انکار وآنان را به جدایی طلبی متهم کرده و تئوری بافتندو تاريخ  کشور را جعل نمودند. در حالیکه وحدت ملی،  همان تشکل بزرگ « ملت » بوده، که در گرو منافع مشترک « جامعه»، بر اساس تعلقات مشترک  وتقسیم عادلانه قدرت و ثروت، شکل گرفته و به وجودمیاید! با وجود شعارهای کاذب نظامهای حاکم درباره ملت واحد در افغانستان وکاربرد مقوله های و حدت ملی تا اکنون درین سرزمین ملت واحد ایجاد نشده است استفاده ازبکارگیری کلمهء ملت واحد صرف جهت اغفال  سایراقوام میباشد. بناء بخاطرحفظ هویت قومی و حقوقی اقوام گوناگون افغانستان درستون ملیت وقوم تذکرهءهویت بایدهرشهروندکشوربنام قوم که منسوب است تحریریابد یعنی شهروندهزاره بنام قوم هزاره وشهروندتاجک بنام قوم تاجک تحریرگردندتاهیچ یک ازاقوام به بهانه تعلقیت قومی ,زبانی ومذهبی مورد تبعیض وبیعدالتیهای حکومتهای قوم گرا  قرارنگیرند وهمه اقوام کشورخودها را صاحب سرنوشت مشترک سیاسی درین سرزمین بدانند.

حکومتهای قبیله درباره نفوس اقوام رانده شده از حاکمیت نیز چشم پوشی کرده و درسایه این پنهان کاریها، امتیاز بیک قوم رامدنظرگرفته است . یازده سال قبل باوجود حضور لابی های قوم حاکم  درموافقتنامه ء بن درسال2001، احصائیهء تقریبی نفوس چهارقوم عمده ءافغانستان ازجمله اقوام هزاره, تاجک,ازبک وپشتون مشخص گردید وبربنیاد همان احصائیه شالوده ساختاردولت موقت افغانستان برمحورنمایندگان این چهارقوم بزرگترریخته شد. طبق همین نفوس شماری تخمینی هیچ یک از اقوام چهارگانه به تنهائی نمیتواند اکثریت نفوس را درافغانستان تکمیل نماید. بناءافغانستان رامیتوان سرزمین اقلیتهای قومی نامید. اکنون که خصلت قبیلوی اقوام پشتون باشریعت وارزشهای قبیلوی اعراب آمیخته شده وشریعت طالبانی وتروریزم رادرمغزجوانان قبایل پشتون تزریق واین قوم راقربانی عصبیتهای قبیلوی وشریعت طالبانی نموده ومیخواهددیگراقوام افغانستان رانیزقربانی تروریسم وافراطگرائی سازد.درحالیکه درافغانستان،باوراتنیکی بروجههء شهروندی مهم بوده که، گرفتن مشارکت وسیع شهروندی بدون تبعیض وا متیاز ، درپروسۀ فعالیتهای سیاسی،پدیدهء دموکراسی قوام وگسترش میابد. ندگی باهمی درافغانستان نیازبیشتر برای نزدیکی اقوام دارد تا همه خودرا شهروند این کشوربدانند. تا زمانیکه طرح الگوهای تغییر ساختاردولت درافغانستان با ظرفیت دموکراتیک ومبتنی برمدرنسازی دولت؛درحد طرحهای اتنیکی ارایه نگردد، ابهام درین زمینه پایدارخواهد ماند.

مردم افغانستان تجارب تلخ استبداد را، زیر تاثیر نظامهای خود کامه ی ریاستی -ازاستیلا وتداوم حاکمیتهای متمرکز، با ماهیت انحصارگرایانۀ قبایلی، شاهی مطلقه وحکومتهای گوناگون, ایدئیو لوژیکی راست وچپ وریاست جمهوریهای گوناگون سیستم متمرکز فوق مطلقۀ ریاستی راهمراه با خونین ترین جنگهای میان قومی قبل ازحکومت فعلی تجربه  نموده اند وتقریبا چهار دهه قبل اولین بارمردم افغانستان با کلمه کودتا های سپید , سرخ وسبزاشنا شدند ،که علت اساسی همۀ این ناملایمات را بایددرماهیت ذاتی نظامهای متمرکزریاستی جستجو کرد. نظامهای استبدادی گذشته به بهانه ها ی گوناگون اقوام رانده شده از حاکمیت را ؛با خشن ترین شیوه های تبعیض و بیعدالتی سرکوب نموده ونسل کشی اقوام دیگردرسال , 1893- میلادی توسط عبدالرحمان خان نشانگر رابطه ی استبدادگرانه دولت مرکزی بااین اقوام  بوده است چنانچه بحران سه دهۀ اخیرنیزبا انگیزۀ سیاسی وایده ئولوژیکی که،خشونتهای بسیارخونین راسبب شد نمونه درد ناک مظالم وبیداد گری گذشته را برملا میسازد .

جامعۀ افغانستان ازگذشته های دورشاهد بدترین نوع بیعدالتیها بوسیله ی نظامهای تکقومی ریاستی بوده وراه علاج آن درتغیرنظام ریاستی بیک سیستم فدرالی میباشد .نظام فدرالی میتواند مانع جدی دربرابرکودتاهای نظامی باشد. گرچه پیشترازین نیزطرح نظام فدرالی درافغانستان ازسوی برخی ازدولتمردان آلمان درروزهای اخیرکنفرانس بن  اول مطرح شده بوداما این طرح بدلایل مختلف از طرف آمریکاییها وبرخی ازدولتمردان افغانستان مورد تایید قرارنگرفت. دگرگون  سازی این حالت بدون وارد آوردن تغییر درنظام سیاسی  وقانون اساسی فعلی ، ازنظام ریاستی متمرکز، به یک نظام فدرالی ، ناممکن  است .برای نهادینه ساختن دموکراسی و تمرکز زدائی قدرت درافغانستان کنونی نیازاست تا نظام ریاستی فرد محوربیک نظام فدرالی تغییر یابد و همراه با ان درساختار واحد های اداری کشورکه خیلیها ظالمانه ودوراز واقعیتهای قومی و اجتماعی افغانستان است  باید تجدید نظر اساسی صورت گیرد و هر واحد اداره ی دولتی درمحلات متناسب با شعاع وجودی  وتکثر نفوس وتناسب فزیکی اقوام هرمحل , ولسوالیها -ولایات و ایالات جدید تشکیل شوند وصلاحیت بیشتربرای نمایندگان منتخب مردم درهرمحل سپرده شده و والیها – ولسوالها و شهرداران اازطرف مردم انتخاب و دربرابرمردم هر محل مسول و جوابده باشند تا،هریک ازاقوام هم سرنوشت،بتوانندمسولین محلی را از میان خودها تعین نمایند.

از آنجائیکه  نظام ریاستی بنا بر تمرکز قدرت و مشخصه انحصاری خویش نمیتواند پاسخگو نیازمندی ساختار چند قومی کشوری چون افغانستان باشد ودر یازده سال اخیرناکارآمدی این نظام رابرای افغانستان ثابت ساخته است، چون نظام ریاستی موجودبه رییس جمهورصلاحیت میدهدکه والیان،قوماندانان پولیس ولایات،ولسوالان وشهردارهارابا صدورفرمان مقررویک ثلث اعضای مشرانو جرگه را انتصاب کند.نظام فدرالی با تقسیم قدرت درمحلات به مثابۀ ی یگانه راه حل مناسب برای استمرار ثبات سیاسی، تآمین عدالت اجتماعی نهادینه ساختن دموکراسی ووحدت ملی،پنداشته میشود.تمرکز زدائی  قدرت به نفع همه ی اقوام کشوراست که برعلاوه اقوام رانده شده از قدرت حتی اقوام حاکم نیز درمحلات شان صاحب اختیار و رای در هنگام برگزاری انتخابات برای تعین رهبری ادرات محلی شان خواهند شد.

شکل گیری جبهۀ ملی افغانستان، بعنوان یک نهاد سیاسی که مدافع تغییر نظام متمرکز ریاستی بیک نظام غیر متمرکز پارلمانی وصدارتی با انتخابی ساختن ارگانهای محلی قدرت وتقسیم نمودن صلاحیت های دولت مرکزی با ولایات با اشتراک مستقیم مردم هر ولایت میباشد، اما تجارب نشانداده است که، پارلمانی ساختن نظام دولتی، هیچگاهی به تنهایی نمیتواند نیازیک کشورچندین قومی رادر راه رسیدن به آرمان دموکراسی وحل عادلانه ی مسآلۀ ملی برآورده سازدونظام پارلمانی دراکثرحالات، تمرکز وانحصارقدرت را مستحکم ترنموده ودربهترین حالات یک بخشی ازتصمیم گیریها را به فردی بنام صدراعظم تفویض میسازد،که جوابگوی چگونگی حل عادلانه ی نابرابری ملی درکشور بوده نمیتواند. ازجانب دیگرمولفه های اصلی شکل گیری یک نظام پارلمانی موفق موجودیت احزاب سیاسی فراگیر در سطح کشوراست، که درشرایط کنونی، جامعۀ ما فاقد آن بوده واحزاب موجود با همه تلاشهای که صورت گرفته است نمیتوانند پاسخ گوی چنین یک  امر دشوارباشند. نظام سیاسی فدرال بخش عمده  حل عادلانه مساله ملی ووحدت ملی واقعی و بوجود امدن ملت واحد و منافع ملی را تضمین می نماید چون تاهنوز درافغانستان نه ملت واحد نه وحدت ملی واقعی و نه منافع ملی وجود دارد که افغانستان تا هنوز به دولت، ملت نرسیده و هنوز هم هویت هادرین سرزمین هویت های قومی، منطقه ای وزبانی است. زیرا ذهن استبداد زده ی مردم ما درغژدی رشد یافته حاکمان مستبد افغانستان اجازه نداده است  تاستم ملی را مشاهده کنند .

طرح تغییرنظام ریاستی ازجانب جبهه ملی  افغانستان انحصار گران قدرت را به حد كافی مشوش نمودچون آنان با قومی ساختن قدرت بقای خویش رابه قیمت اسبتداد حفظ میکنند. بحث تغییرنظام برای جناح حاکم «ناموسی» شده  که دراین ناموسی کردن و واکنشهای تند نشان دهنده ای عمق تفکرات قبیله ای وعصبیت های قومی «غیرت افغانی» و«ننگ قومی» آنان است.تیم حاکم تلاش دارند که،مفاهیم نظام فدرال  پارلمانی را معادل با تجزیه طلبی وپارچه ساختن کشورارزیابی نموده،وذهنیت عامۀ مردم رامنحرف،وبرعلیه آن تحریک نمایند. در حقیقت جامعۀ افغانستان ازگذشته های دورتا امروزآبستن تغیرنظام بیک سیستم فدرالی، بوده اند البته عدۀ دیگری ازسیاسیون این کشورهم،دررابطه با تعریف وفهم یک نظام مطلقه که آن هم میتواند بشکل ریاستی ویا پارلمانی باشد دچارتردید وسردرگمی بوده ومخالفت خودرا با طرح فدرالی ساختن نظام سیاسی کشوربا استناد به دلایل پوپولیستی وغیرعلمی ابرازوازداخل شدن بیک بحث جدی طفره میروند.امابرخی ازنویسندگان کشورتطبیق نظام سیاسی فدرالی رابخاطرترس ازتجزیه وطرفداری ازنظام سیاسی متمرکزنادیده گرفته وبرنظام قوم گرایانه واستبداد تکقومی صحه میگذارند که صرف اوضاع سیاسی افغانستان را اززاویه منافع انحصارگرایانه  وقوم گرایانه ء خودارزیابی میکنند که با منافع جمعی اقوام دیگرکشوردرمغایرت کامل قرار دارند.

تغییرنظام سیاسی براساس انتخابی شدن ارگانهای محلی،  در حقیقت شالوده واساس ایجاد یک نظام فدرالی بوده، که درساختار نظام فدرالی هرایالت والی یا حکمران ویاحتی یک صدراعظم مستقل خواهدداشت واین ایالات درداخل یک دولت واحد ،تجزیه ناپذیرقرارخواهند گرفت.در  نظام کزفدرالی شخصیت حقوقی و بین‌المللی و تابعیت وعنصر حاکمیت سیاسی، دارای وحدت ویگانگی کامل می‌باشد لذا واحد پولی، پرچم و نشان کشور، شناسنامه و اسناد حقوقی بین‌المللی درهمۀ ایالات و بخش‌ها و در داخل و خارج کشور یکسان و یک‌شکل است و سیاست خارجی، سیاست دفاعی وسیاست مالی کشور نیز تنها در مرکز و به وسیلۀ دولت مرکزی تعیین می‌گردد درحالیکه.ایالات تنها در امور داخلی خود دارای صلاحیت سیاسی و حقوقی  بوده و برخوردارازحق اجرای تصمیم‌گیری می‌باشند و ازخود قانونگذاری و مجالس مقننه و قوۀ قضائیه و قوۀ منتخب مجریه دارند، اما این قوا موظف هستند که درچارچوب قانون اساسی عمومی و قوانین مصوب شورای ملی کشورعمل کنند.  اگردرافغنستان نظام  فدرالی پارلمانی با تفکیک واقعی قوای سه گانۀ دولت که ناشی ازارادۀ مردم ودرهمسانی موازین اعلامیۀجهانی حقوق بشرودموکراسی بمیان آید وانتخابات آزاد ارگانهای محلی قدرت وادارۀ دولتی ازبالا تاپایان تاسطح محلات ازمیان با شنده گان اصلی محل انجام گردد که دیگروالی،قومندان، ولسوال، قاضی، دادستان وغیره ازمحلات دیگربه فرمان مرکزصادرنخواهد شد. نظام فدرالی میتواند تنها گزینه برای جلوگیری ازانحصارقدرت تک قومی و نظام،فاسد مافیائی و یگانه راه حل عادلانه مسایل اقوام درافغانستان باشد برتری سیستم فدرالی منحیث یک نظام دموکراتیک،درهمبستگی،دروحدت ودرجوشش وخروش ودررقابت سالم،دررشدوانکشاف عرصه های مختلف اقتصادی واجتماعی وفرهنگی ودرایجادمحبت وصمیمیت بین اقوام کشورورقابت سالم ارتباط تنگا تنگی دارد.

افغانستان  را میتوان به مناطق امن و ساحات ناامن تقسیم کرد وتطبیق سیستم فدرالی را درتمامی قلمروافغانستان اعم ازساحات امن وساحات شامل درجنگ پشنهادنمود ویکی از راه های غلبه برچالشهاي موجود،حمايتهاي دوامدارجامعه جهاني برای تحکیم و تطبیق يك حكومتداری خوب ودولت قدرتمند فدرالی وایجاد مناطق امن درافغانستان کنونی راكه ازيك وحدت وهمسويي گروهها و جريانهاي سياسي درداخل پشتيباني شودوتوان مقابله با چالشها ومداخلات بيروني را داشته باشد تا اقوام گوناگون افغانستان مشارکت وهمسوئی خودها را ازطریق حکومت فدرالی درحکومتهای ایالتی ومرکزی احساس ولمس نمایند وبرنظام ریاستی تک قومی سه سده اخیربرای همیشه نقطهء پایا ن گذارند.  چنانچه شهید مزاری میگفت: که ما میخواهیم ستمهای که چندین قرن بر مردم افغانستان روا داشته شده دیگر پایان یابد وجامعه ای بوجود آید که در آن از تبعیض، برتری جویی وافزون خواهی خبری نباشد و کلیه مردم افغانستان از هر قوم و نژاد وبا هررنگ وزبانی، برادرانه و برابردرکنارهم زندگی کنندوحقوق حقه ی تمامی اقوام افغانستان تامین گردند.

جغرافیائی قومی وواقعیت اجتماعی افغانستان، بیشترین ارتباط رابا نظام فدرالی دارد. که درین نظام تنیش های قومی را جلوگیری و کاهش داده وعدالت اجتماعی را تامین میکند. هرجغرافیای قومی درافغانستان علاقه دارد که والی شانرا خودشان انتخاب کند با تغییر سیستم دولتی، مشکل فساد، مشکل جنگ، عوامل جنگ و بسا پنهان کاریهای دیگرروشن خواهد شد درافغانستان میتوان براساس  محورتنا سب ترکیب نفوس اقوام عمده چهارگانه  تطبیق وعملی شود تااقوام مذکورربتوانند درمناطق خودشان حاکمان ، والیان و شهرداران شان را انتخاب  ودرعین حال صلاحیت قانونگذاری داشته باشند وبرای ادارات محلی، مثلا حاکم از قندهار يا بدخشان لازم نیست بياورند، مردم خودشان بايد درمحل،حاکم خود را انتخاب ودرهمه امورمحلی ولایت شان مشارکت داشته باشند در فدرالیزم، رهبران ایالتی فدرال توسط مردم همان ایالت تعین و درمقابل مردم جوابده است و هرگاه ازعهدهء کار به درستی برآمده نتواند و رضایت مردم را در خدمت رسانی به آنها حاصل کرده نتواند، بار دیگر انتخاب نمیگردند.

بادر نظر داشت پیشینه ی تاریخی ساختاراداره دولتی ,ترکیب قومی وموقعیت جغرافیائی افغانستان را میتوان به ایالتها  و ولایات  گوناگون مطابق به حضور فزیکی و شعاع و جودی نفوس اقوام باشنده ی هرمحل تقسیم ونامگذاری نمود تاهیچ یک ازاقوام به بهانه تعلقیت قومی, زبانی ومذهبی مورد تبعیض وبیعدالتیهای هویتی قرارنگیرنددرحالیکه درمناطق مرکزی وشمال کشورتقسیمات ملکی غیرعادلانه بصورت تبعیض آمیزازطرف نظام های استبدادی افغانستان انجام گردیده است که تاهنوزمیراث شوم آن درین مناطق بیداد میکنند.اما افغانستان سرزمین کثیرالاقومی است که هریک ازاقوام بزرگتر سرزمین ومناطق طبیعی وجغرافیائی خویش دارند ودرگذشته ها نیز بنامهای باشنده گان این منا طیق یاد میگردیدند بطورنمونه ولایات بلخ, جوزجان,فاریاب ,سرپل,سمنگان را بنام مناطق ترکستان  یاد مینمودندکه اکثریت باشندگان این ولایات را اقوام  ترک تبارازبک,ترکمن وبا فیصدی های معین اقوام  هزاره تاجک و پشتون  تشکیل میدهد.  وولایات قندوز , بغلان ,تخار و بدخشان را بنام سرزمین قطغن یاد میکردند که اکثریت باشندگان این ولایات را اقوام تاجک  و با فیصدی های معین اقوام ازبک,ترکمن ,هزاره وپشتون  میسازند . و ولایات پروان , پنجشیر و کاپیسا  بنام سرزمین کوهستان یا د میشدند که درین ولایات اکثریت باشندگان آنرا اقوام تاجک و با فیصدیهای معینی اقوام هزاره ,پشتون نیزدرین ولایات زیست دارند .

ولایات  بامیان , دایکندی , مناصفه  ولایات غزنی و وردک  ,برخی از محلات ولایات غور,پروان  , سرپل , سمنگان و بغلان  را حکومت های مستبد و قومگرا  بنام مناطق مرکزی ولی خود مردم این سرزمین را به اسم  هزارستان و یا غرجستان یاد میکنند .و ولایات هرات , غور , بادغیس  بنام مناطق شمالغربی یاد میشوند که اکثریت باشندگان این ولایات را اقوام تاجک  و با فیصدی های متفاوت اقوام هزاره , پشتون,ازبک و ترکمن و قیر غیز نیز درآن زیست دارند .ولایات قندهار ,هلمند,ارزگان و زابل را بنام قندهار یاد میکردند که اکثریت باشندگان این ولایات را اقوام پشتون و با فیصدی های کمتر اقوام هزاره  و تاجک نیز در آن زیست می نمایند ولایات پکتیا , پکتیکا, خوست و لوگر و مناصفه و لایت غزنی را بنام  پکتیا یاد میکردند  که اکثریت باشندگان این ولایات را اقوام پشتون وبا فیصدی های معینی اقوام هزاره و تاجک نیز درین ولایات بود وباش دارند . ولایات ننگرهار ,کنر , لغمان و نورستان  را بنام  مشرقی یاد میکنند که اکثریت باشندگان این ولایات را اقوام پشتون و اما با فیصدی های کمتر اقوام نورستان , پشه ای  و تاجک نیز درین سرز مین زیست می نمایند.و ولایت و شهر کابل بنام پای تخت افغانستان مسمی است که اکثریت  باشندگان شهر  وولایت کابل راعمدتا  اقوام تاجک وهزاره  با فیصدی های کمتر اقوام پشتون و سایر اقوام تشکیل میدهند.

دردهه هشتاد میلادی نیز ساختار اداری افغانستان مرکز و وولایات کشور به زون های ذیل تقسیم گردیده بود که :- زون  مرکز شامل ولایات کابل - بامیان , پروان , کاپیسا ,وردک و لوگر میشد و زون شمال , شامل ولایات بلخ , سمنگان , جوزجان , فاریاب و سر پل بودند و زون شمالشرق شامل ولایات قندوز , بغلان ,تخار و بدخشان میگردیدند  و زون  شمال غرب شامل ولایات هرات , بادغیس و غور میشدند و زون جنوب شامل ولایات قندهار ,ارزگان ,هلمند و زابل بودند و زون جنوب غرب شامل ولایات فراه و نیمروز میگردیدند و زون شرق شامل ولایات  ننگرهار , کنر , لغمان و نورستان میشدند و زون جنوب شرق شامل ولایات پکتیا ,غزنی , پکتیکا وخوست بودند  وهم چنان دردهه هشتاد گامهای دیگری نیز در رابطه به انتخابی شدن ارگانهای محلی و شهری  قانون انتخابات ارگانهای محلی کشوربرداشته شد و تا حدودی معین با وجود تداوم جنگ و مداخلات  خارجی درمراکز ولایات و برخی از شهرها ی کلان کشوراین قانون تطبیق و عملی گردیده بود. 

طرح تشکیل نظام سیاسی فدرالی در افغانستان  بربنیاد  ترکیب وساختار قومی  وموقعیت جغرافیائی مناطق زیست اقوام  یگانه راه حل بحران دیرپا وخونین کشورمیباشد تا اقوام گوناگون افغانستان خودها را درزیرسایه نظام فدرالی شریک همه مسایل سیاسی این سرزمین احساس نمایند.درین طرح پشنهاد ی نظام فدرالی اقوام گوناگون ساکن در هرایالت نام گرفته شده  که الی نفوس شماری دقیق زیرنظرسازمان ملل متحد درکشوربا نام گرفتن ازهریک از چهار  قوم عمده ی ساکن در یک ایالت و یا فدرال بسنده شده تا درمورد تعدادنفوس هریک از اقوام کشورسوء تفاهم بوجود نیاید .

طرح  نظام فدرالی  را میتوان براساس نا مهای قدیمه  مناطق مختلف افغانستان برمحور چهار قوم بزرگ  وعمده   اعم از اقوام هزاره – ازبک – تاجک و پشتون و موقعیت و ساختار جغرافیائی  به شش ایالتهای ذیل تقسیم نمود . اول :- ایالت غرجستان  و یا هزارستان  مرکزی در مناطق زیست اقوام هزاره دریک مرکزاصلی در شهر بامیان ودرسه مراکز فرعی در شهر نیلی دایکندی , دایزنگی قدیم وولسوالی پنجاب ولایت بامیان ودر سنگ ماشه ولسوالی جاغوری ولایت غزنی . دوم :- ایالت ترکستان  و قطغن در مناطق زیست  عمدتا اقوام ازبیک و ترکمن  در یک مرکزاصلی در شهر مزار شریف و دو مرکز فرعی درشهر قندوز وشهر میمنه .سوم ایالت  کابل وکاپیسا  در مناطق زیست اقوام عمدتا تاجک  و هزاره در یک مرکز  اصلی در شهر کابل ودریک مرکز فرعی در  شهر چاریکار –چهارم :- ایالت جنوب  در مناطق زیست عمدتا اقوام پشتون در یک مرکز اصلی درشهر قندهار و دریک مرکز فرعی درشهر لشکرگاه  پنجم :- ایالت شرق  مناطق زیست  عمدتا اقوام پشتون در یک مرکزاصلی  در شهر جلال اباد ودریک مرکز فرعی در شهر گردیز .ششم ایالت غرب درمناطق زیست اقوام  مخلوط  از اقوام تاجک وهزاره و پشتون  در یک مرکز اصلی در شهر هرات ودر یک مرکز فرعی در شهر چغچران غور درین طرح تشکیل نظام فدرالی بر بنیاد اقوام عمده ی افغانستان مدنظر گرفته شده است.

تعریف  کلی نظام های دولتی جهان از لحاظ تئوری قدرت به  دو بخش ( متمرکز و غیر متمرکز) تقسیم ودولتهای  فدرال دولتیست که برپایه ء عدم تمرکز قدرت شکل گرفته ویکی ازاشکال دولتهای مدرن میباشد، دولتهای فدرال عمدتا با دوگرایش درساختارهای اجتماعی جوامع  بشری عرض وجود کرده اند: اول گرایش اتحاد جویی ممالک کوچک دردرون یک ساختار کلان برای حضور بعنوان یک قدرت بزرگ درعرصه ء بین المللی، دوم گرایش حفظ هویتهای کوچک در سایه ء حقوق شهروندی دریک ساختاربزرگتر دولتی با حفظ هویتهای کوچک درقالب یکرژیم حقوقی مشخص است. درنظام فدرالی دولت مرکزی هیچگاه میان ایالتهای تابع تبعیض وتفاوت قایل نبوده،بلکه مانند خورشید برهمه یکسان میتابدوبا المقابل،ازهمه انتظارکارووفاداری به مردم رادارد.   درنظام فدرالی عمده ترین ارزشها را  دمکراسی ،تساوی حقوق وسهم برابر،تمام اقوام زیراستبداد قومی درکلیه ارگانها ونها های اداری،اجتماعی؛فرهنگی واقتصادی وسیاسی تشکیل میدهد،حقوق وازادیهای فردی ومدنی برای افرادجامعه ،طبق قانون یکسا ن،تأمین وتضمین میگردد.نظامهای سیاسی فدرال درهر گوشهء ازجهان یک گزینه مهم درانتخاب طرز اداره دولتی بشمار میآ یدکشورسوئیس آلمان - امریکا - کانادا- هندوستان -پاکستان وغیره از ممالک دارای نظام  فدرالی تجربه شده  در جهان اند.

 تجربه نظام فدرالی درپاکستان قابل تامل بیشتراست که برای ایجاد نظام فدرالی درافغانستان میتواند از ان  الگو سازی گردد چون در پاکستان  نقش اصلی را درتشکیل نظام فدرالی چهارقومعمده از جمله  پنجابیها, سندیها , بلوچها و پشتونها  دارا بوده است. بدینترتیب افغانستان نیزاز تجربه نظام فدرالی پاکستان میتواندسود ببرد.  کشورعراق نیزبعد ازهفت سال جنگ وخشونت اکنون به سمت صلح وثبات نسبی گام میگذارد تجربه وگزینهءخوبی برای تامین ثبات درعراق- مناطق کردستان شما ل عراق است که نیروهای جامعه جهانی درقبل ویا درجریان جنگ عراق کردستان عراق را ازلحاظ اقتصادی,اجتماعی وفرهنگی کمک ویاری رسانید واین ساحه رابیک مودل پیشرفت وترقی برای سایرمردمان عراق مبدل نموده است .صفحات شما ل ومناطق هزارستان مرکزی وپایتخت افغانستان نظربه مناطق جنوب وشرق ازامنیت وثبات نسبی برخوردارندجامعه جهانی باید با استفاده ازتجارب کردستان شما ل عراق درمناطق شما ل- هزارستان مرکزی  بازسازی زیرساختها ی اقتصادی-فرهنگی ونهادهای جامعه مدنی را رشد داده و بدین وسیله جلو رشد بنیاد گرائی واندیشه های طالبی والقاعده درین مناطق را گرفته وریشه های آن درین ساحه خشکانیده خواهد شد.اگردولت فعلی کابل وجامعه جهانی بخواهند که مردم افغانستان درتصميم گيریهای سياسی همواره حضور داشته باشند، باید دريک سيستم که، مردم ازواحدهای کوچک تا واحدهای اداری کلان حضوریابند ومسايل خود را حل کنند باید يک ساختار شکنی درنظام کنونی صورت گیرد که درانتخابات رياست جمهوری بعدی مناطق وولایات بتوانند به طور مستقل تصميم بگيرندو مردم در ایالات و ولايات خود حکام شان را  در نظام فدرالی انتخاب کرده بتوانند.

درطی سالهای اخیرتعدادی ازدانشمندان وتحلیلگران خارجی وداخلی مسایل سیاسی افغانستان درمورد یافتن راه حل بحران دیرپا ی کشور طرحها و دیدگاه های شانرا ازطریق رسانه های جمعی گزینهء تطبیق نظام فدرالی را پیشکش نموده است که ازجمله انستیتوت بین المللی مطالعات استراتژیک لندن پیشنهاد یک حکومت فدرالی برای افغانستان رامینماید .همچنان  برخی از  احزاب  , گروه ها ,شخصیت های مستقل سیاسی در داخل کشور و برخی از چهره های سیاسی جهان غرب ناکار امدی نظام ریاستی استبدادفردی اغوشته به فساد وحکومت دیکتاتوری فردی اقای حامد کرزی را یگانه عامل تداوم بحران در کشور دانسته اند و بخاطر بیرون رفت از بحران وجلوگیری از تداوم جنگ در کشور جبهه ملی افغانستان  طرح  تغییر نظام ریاستی را به نظام  پارلمانی صدارتی همراه با انتخابی شدن  رهبران محلی و ولایتی را ارایه نموده است اما برخی از احزاب وشخصیت های مستقل سیاسی کشور تغییر نظام ریاستی کنونی را به نظام فدرالی پشنهاد  دارند و برخی از حلقات سیاسی خارجی نیز طرح تغییر نظام ریاستی را به  نظام فدرالی برای ختم بحران افغانستان پیش کش نموده اند  که  یکی از طراحان این نظریه   اقای دانا روهرا باکر یکی از اعضای کنگره امریکا است ولی تیم حاکم طرفدارتداوم نظام ریاستی  فعلی بوده در برابر  همه این طرحهای تغییر نظام ریاستی با عصبانیت شدید عکس العمل خشن  همراه با برخورد انتقام جویانه ابراز نموده است.

 در حالیکه مردم افغانستان اگاهی دارند که تیم حاکم کابل در معامله و زدو بند مخفیانه با طالبان ,افغان ملت , استخبارات نظامی پاکستان وبرخی از حلقات سیاسی ممالک غربی بشکل عملی  مصروف  تجزیه افغانستان هستند.قرار معلوم در سالهای اخیر با کمک تیم حاکم  بخش های وسیع از محلات مناطق جنوب و جنوب شرق کشور به استثنای مراکز  این ولایات تحت تسلط گروه طالبان در امده و هر روز ساحه نفوذ طالبان درین ساحات توسعه ی بیشتر پیدا مینماید. که درهمین ارتباط توبیس الیوود عضو محافظه کار پارلمان انگلیس طرحی رابرای تقسیم مناطق افغانستان تنظیم کرده است که بر اساس آن افغانستان به هشت منطقه کابل، قندهار، هرات، مزار شریف، قندوز، جلال آباد، خوست و بامیان تقسیم میشود، که این طرح در لندن و واشنگتن  نیزمورد بحث است،که  افغانستان درین طرح  به هشت قلمرو حکومتی مجزا تقسیم می شود وبرخی ازآنها به طور باالقوه تحت حاکمیت طالبان خواهد بود.

 این مقاله در سیمینار علمی غیر متمر کز سازی نظام سیاسی واداری افغانستان ( مؤرخ 11 و12 اکتوبر شهرکابل) تر تیب و ارسال گریده  بود خدمت خوانندگان محترم تقدیم میشود.

 

 

 


بالا
 
بازگشت