مشروطه خواهان واسقلال افغانستان

افغانستان از مشروطه خواهی تا دموکراسی عاریتی

عبدالقدیر صوفی زاده

 

اگر ما به شواهد تاریخ رجوع نمایم می بینیم که، بشریت از قرون اولیه ویاجامعه بدون طبقات آن زمان ، مراحل مختلفی از تکامل اجتماعی خود را طی نموده و از یک جامعة بدوی  و اشتراکی ، طائفوی و مادر شاهی بمرحلة جامعة طبقاتی رسیده است.

جامعه طبقاتی نظر به خصلت خود، بتدریج باعث تشکل دولت و ایجاد شهرها گردیده که این جامعه اولیه و اشتراکی جای خود را در ادوار تاریخ به جامعه بردگی سپرده و آهسته آهسته جامعه بردگی جای خود را به مناسبات ابتدائی فیودالی در سرزمین ما خراسان یا افغانستان امروز سپرده است.

سیستم فیودالی مثل سایر دنیا در خراسان وافغانستان کنونی زندگی و محرومیت دهقانان را بیشتر نمود و مالیات غیر عادلانه به عنوان غضب زمین های شان از مردم فقیرگرفته می شد.

در این زمان قدرت و نفوذ فیودال ها با قدرت شاه و دولت مرکزی آرام آرام تناسب معکوس پیدا میکند و برتری یکی پلهء دیگر را سبک می سازد، ولی در همه ادوار تاریخ کشور ما، پلهء شاه هان مستبد و دولت های نام نهاد مرکزی ستمگرترو مستبدتر شده میرفتند.وبا سرپوش گذاشتن به کشوری بنام خراسان وپیدایش افغانستان در سال 1747 میلادی ، دولت نیرو مند فیودالی آغاز به جوانه زدن نهاد. ودر دوران 45 سال حاکمیت احمد شاه ابدالی و پسرش تیمور شاه امنیت داخلی نسبی در افغانستان به حکم استبداد حکمفرما شده بود ، ولی مردم برای پیشبرد پلان های کشور کشایی احمد شاه مالیات سنگین می پرداختند.بعد از فوت تیمورشاه آ تش جنگ های فیودالی در داخل کشور خاموش تر گردید و شهر ها گرایش سرمایه داری پیداکرد و تفکر مشروطیت که یک پدیده بورژوازی در غرب بود وبعد از پیروزی این ایدیالوژی مطابق به اهداف سرمایه پدیدار گردید، بمرور زمان راه خود را درکشور های شرق باز کرد، ولی برعکس بورژوازی غرب، بورژوازی شرق با دودشمن محیل به مبارزه برمیخیزند که این دو دشمن محیل:

یکی استبداد داخلی و دیگری استعمار خارجی بودند.

اندیشة نو گرایی و دست یابی به تمدن بورژوازی غرب، در مبارزات و جنبش های کشور های عقب مانده و بخصوص اسلامی، نیز نهفته بود و افغانستان نیز درین خط وسیر، تحول بیشتردر جبهة فرهنگی واجتماعی داشت، ولی آنچه حاصل شده بود، با تجاوز دوم انگلیس در افغانستان و به تعقیب آن دورة تاریک واستبدادی  قوم گرایانه عبد الرحمن خان از بین رفت و درآستانة قرن بیستم و پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان، آغاز پروسة بیداری کشور های آسیا یی شروع شد و با این بیداری موجی از جنبش های ضد استعماری، در اکثر کشور های آسیایی، بحرکت آمد واین زمان در افغانستان، مصادف با دورهء امیر حبیب الله خان ونهضت مشروطه خواهان اول در افغنستان است.  

 امیرحبیب الله در مرحلة اول زمامداری خود برای اینکه توجه مردم و روحانیون بزرگ را بخود جلب کند، از خود تقوای مذهبی نشان دادو در سال 1903 عیسوی باستثنای چهار زن ، متباقی زن های خود را طلاق میکند.

دومین کاری که او انجام میدهد، رسیدگی به زندانیان سیاسی اقوام بیشماری است که در زمان حکمرانی و پادشاهی پدرش زندانی شده بودند، وتمام زندانیان زندانها، درسیاه چاه های مهیب وترسناک  آن دوران پرآگنده شده بودند. 

امیر حبیب الله در کتاب محبوسین کوتوالی بقلم خود چنین نوشت بود:

سر از امروز 20 ذیقعده 1330 هجری قمری.

1- کور کردن انسان موقوف و در عوض آن دوازده سال حبس ،

2-عوض گوش بریدن شش سال حبس

3- و به عوض دست بریدن در صورت غیر شرعی ده سال حبس مقرر شد.

و این فقرات سیاسی حکمی میباشد.

هرگاه شرعی باشد السن بالسن و الجروح قصاص.

این حکم را تحریر کردیم و به توفیق الهی خود من بهمین قرار رفتار خواهم کرد.

انشا الله تعالی در جهت سلاطین افغانستان که بعد از من برسند اگر از اولاد من بودند این فقرات وصیت و اگر از اولاد من نبودند نصیحت بدانند فقط.

امیر حبیب الله در آن زمان دستورداد اشخاصیکه (افراد وگروه های قومی)  در دوران پدرش ، بداخل و یا خارج از افغانستان فرار ویا تبعید گردیده اند و یا از ترس متواری و سرگردان  شده بودند، به وطن شان افغانستان بازگشت نمایند و نه تنها بخاطر اتهامات گذشته ، کسی مزاهم شان نمی شود ، بلکه ملک و جایداد مصادره شدهء یک تعداد شان به آنها اعاده خواهد شد. وعلاوه بر آن حبیب الله نیز قسمتی از آن ها را در ماموریت های دولت نیز پذیرفت.

فراریان و تبعید شدگان دورهء امیر عبد الرحمن خان، که بیشتر شان تحصیل کرده گان بودند ، تحصیل کرده گان حین ورود شان به افغانستان پست های عمده و مهم دولت را حاصل کردند.

آنان که از دو طرف کشور یعنی شرق و غرب وارد کشور شده بودند، تا اندازهء زیاد طرز و تفکر شان نیز متمایل بدان کشورها بود.

 آل یحیی یا دیره دونیان ( پیروان هندوستان و انگلیس ها) بودند .

که خاندان آل یحیی در راس آنها قرار داشت ، این انگلیس گراها ذهنیت متمایل به انگلیسی شان در مسایل سیاسی، تعلیمی، تربیتی و سایر شئون زندگی نمایان بود، چون این هااز نگاه کمیت، تعداد شان زیاد بود، لذا نفوذ شان بالای امیر نیز برجسته و نمایان بود.

برعکس گروهی که از جانب غرب افغانستان آمده بودند مخالف سیستم هندی و متمایل به کشور های اسلامی و بخصوص ترکیة عثمانی بودند و تعدادشان نسبت به گروه اول کمتر بود.

این طرز تفکر به ذات خود دو گانگی را بوجود آورده بود که در قبال آن رقابت های شخصی، فامیلی و گروپی فامیل شاهی و خارج آن نیز در آن دخیل شد واثرات منفی اش مستقیم و غیر مستقیم در امور دولت بمشاهده میرسید.

 فامیل های آل یحیی چون آصف خان و یوسف خان و پسران شان که تعداد شان به ده دوازده نفر میرسید، برعکس دیگران با هم متحد بودند وبا یک دیگر خود احترام متقابل میکردند و بر امیر حبیب الله خان نفوذ داشتند. گفته می شود که نفوذ آنها به طرفداری بریتانیا بود و در نتیجة همین ذهنیت این دو برادر بود که پست های بلند ملکی و نظامی خوبی داشتند، وخاندان آل یحیی توسط سرداران دیگر مورد تنفر قرار داشتند.

درین دوره بار دیگر افغانستان مانند کشورهای همسایة اسلامی و شرقی در مسیر حرکت و تحول، بطی قرار گرفت، که این حرکت برای آزادی و تغیر دادن ساختار خشن واستبدادی موجود، کار وتلاش گروهی ازنخبه گان و روشنفکران جامعه بود که بنام مشروطه خواهان اول یاد میشدند. نقش این نخبگان و روشنفکران در رهبری جامعه، سازماندهی و بنیاد گذاری جنبش  مشروطیت برجسته و اساسی بود.

این روشنفکران مشروطه خواه توانستند که در 11جنوری 1906 جریدة سراج الا خبار افغانستان را به نشر برسانند.

که در این زمان صرف یک شمارة این جریده منتشر شد.

چون شرایط روبنائی یا فکری و زیر بنائی یا اقتصادی در هسته گذاری افکار و اندیشه های عصری جنبش مشروطیت و تاسیس یک سازمان منظم سیاسی در اواخر سال 1908واوائل 1909میلادی در افغانستان بوجود آمد و شکل گیری این جنبش روشنفکری در این زمان آغاز شد.

مرحوم غبار این جریان روشنفکری را چنین دسته بندی می کند: « ...  این قشر روشنفکر در پایتخت بیشتر گرد سه مرکز می چرخید:

یکی لبرال های دربار بودند که خواهان ریفورم در داخل رژیم موجوده بودند ... و اما مرکز عمدهء روشنفکران دیموکرات که بر علاوه یی ریفورم، تبدیل رژیم مطلق العنانی را به رژیم دیموکرات می خواستند، که مرکز آن لیسة حبیبیه بود ...... دسته سوم روشنفکران منفردی بودند که خارج حلقه یی دربار وهم خارج حلقه یی مدرسه حبیبیه قرار داشتند، و بعضا این ها بین هم روابط رفیقانه سیاسی داشتند ..... »

آزادی و مشروطه طلبی در افغانستان ، بیشتر از هندوستان الهام میگرفت بدلیل آنکه از یکسو انگلیس ها در بعضی مواقع با در نظر داشت مفاد خود ترجیح میدادند که ریفورمی درافغانستان معرفی شود، تا روسیة تزاری نتواند آنرا بلع کند.

بهمین لحاظ در آوردن وایجاد معارف، ووسایل مدرن مانند برق، تیلفون، موتر و امثالهم کمک کردند.

از سوی دیگردرهنددآن زمان تاحدی لبرالیزم غرب ریشه دوانیده بود وبا مقایسة ایران یک اندازه مجال فعالیت های سیاسی در آنجا موجود بود.

آنانیکه بصورت فراری مهاجر ویا مستخدم وارد افغانستان شدند مفکوره های تازه یی غربی را با خود به کشورآوردند.

که از جمله یک عده یی ازآن هامعلمین هندی بودند که در مکتب حبیبیه تدریس می نمودند. این گروپ که در راس آنها داکتر عبد الغنی قرار داشت و تعلیم وتربیت انگلیس ها را دیده بود.

علاوه از آنکه فعالیت های مثمر فرهنگی انجام دادند ، در انکشاف مفکوره یی مشروطه طلبی در افغانستان نیز سهم  بارز و فعالی داشتند این معلمین مکتب حبیبیه عبارت بودند از:

داکتر عبد الغنی،  نجف علی ، محمد چراغ ، چودری اسماعیل معلم انگلیسی و  جغرافیه ، چودری عبدالعزیز معلم علوم طبیعی و تاریخ ، مولوی معراج الدین معلم انگلیسی و تاریخ ،سکندر خان معلم انگلیسی که ( دفعتا در مکتب حبیبیه آوازه افتاد که او جاسوس انگلیس است، همان بود که از افغانستان فرار نمود.)

مولوی محمد حسین مشهور به بی ای معلم ریاضیات ،مولوی محمد علی معلم انگلیسی ،مولوی کریم بخش معلم جغرافیه ، مولوی احمد الدین ( حافظ قرآن بود و بعد از داکتر عبد الغنی مدیر حبیبیه مقررشد ) و مولوی مظفر (بنویی )،

معلمین افغانی عبارت بودند از :

مولوی عبد الرب معلم دینیات و مولف جلد اول تاریخ اسلام ( این اثر بحیث کتاب درسی مورد استفاده قرار داشت ) ، مولوی محمد سرور معلم فارسی، قاری عبد الله ( که بعداء لقب ملک الشعرا یافت )، قاری عبد الغفور ندیم ( شاعر و مولف کتا ب صرف و نحو )، ملا عبد الرشید لوگری ( مولف الفبای صنوف ابتدایی )، قاضی عبد الرشید ننگرهاری معلم  فقه، میر سید قاسم لغمانی ، مولوی صالح محمد خان قند هاری معلم پشتو، مولوی غلام محی الدین « افغان» ، قاری نیک محمد از دولانه چاریکار پروان معلم تجوید، توره محمد معلم فارسی و دینیات، کاکا سید احمد خان لودین بحیث منتظم ایفای وظیفه می کرد.

جامعه یک مخلوق متکامل واثر پذیر است. سیر فکری و نشو و ارتقای وی ممکن است در اثر موانع مدتی متوقف شود ،

ولی بکلی از بین نمی رود و تکامل تکرار پذیراست.

حرکت انجمن سراج الاخبار:

حرکت انجمن سراج الاخبار نیز با موانعی که استعمار انگلیس ایجاد کرده بود، مدت کمی ظاهرا متوقف شد، ولی بعد از دو الی سه سال، به صورت یک حزب متشکل و دارای مرام مترقی تری نسبت به گذشته بوجود آمد که آنرا در تاریخ فکری افغانستان مشروطه خواهان می نامند. این جنبش طوریکه قبلا تذکر بعمل آمد در مکتب حبیبیه هسته گذاری شد. درین جا منورین باهم نشستند راجع به مشروطیت و اوضاع اجتماعی ومردم تبادل افکار نمودند تا زندگی بهتری به مردم در بند، ستم دیده و فقیر وطن عرضه کنند.

تعداد جوانان مشروطه خواه تقریبا به سیصد نفرمیرسید که در گروپ های کوچک جداگانه منقسم شده بودند ودر هر گروپ یکدسته رفقا که همدیگر را خوب می شناختند دور هم جمع شده بودند واز بین خود یک منشی و یک رییس انتخاب می کردند.

این گروپ های کوچک با یکدیگر ارتباط نداشتند ، رییس عمومی همه یی گروپها محمد سرور خان واصف بود. وی رییس یک گروپ ده نفری نیز بود که اکثر شان معلمین مکتب حبیبیه بودند.

در سال 1327 قمری مولوی سرور خان در یکی از اتاق های بزرگ باغ مهمانخانه که در انوقت مکتب حبیبیه در آن واقع بود تشکیل جلسه داده، عده یی زیادی ازمشروطه خواهان درآن گردآمده بودند، و درین جلسه که داکتر غنی و برادرانش اشتراک نداشتند، پیشنهادی تسوید و عریضة بحضور امیر حبیب الله خان شد که در آن نوشتند :

« در بعضی کشور ها مردم بجبر و قوت قهریه، حکومت را مجبور میکنند  تا نظام اداری را تابع آرزو های ملت ومردم ساخته، وحکومت راشکل مشروطه و قانونی بدهد، و در برخی هم پادشاه هان روشنفکر با ابتکار خود و با نیت خیر، قوانین و اصول مشروطیت را در مملکت نافذ می سازد. چون سراج الملت والدین پادشاه عالم وترقیخواه است، چنانکه تاسیس مکتب حبیبیه ومکتب حربیه ونشر سراج الا خبار وطبع کتب و آوردن مطبعة عصری واحداث شوارع و عمارات وغیره از مظاهر لطف و توجه شاهانه و درجهت مجد واعتلای وطن است لذا توقع میرود که مجاری امور حکومت را نیز بر اساس قوانین مشروطه استوار سازند، تا از احکام خودسرانه وخلاف مقررات اسلامی جلوگیری بعمل آمده، مردم در تحت سلطة قانون و نظام مشروطیت به حیات مرفه قرین شوند. »

این عریضه توسط پروفیسور غلام محمد میمنگی به جلال آباد برده شد و به حضور امیر تقدیم گردید.

امیر امر داد تا چهار نفر ازجوانان آن نهضت را همانجا اعدام کنند : 

لعل محمد خان غلام بچه، جوهر شاه غلام بچه، محمد عثمان خان و سرور خان پروانی و محمد ایوب خان پوپلزائی قندهاری.

تعداد مشرو طه خواهان زیاد بوده واما سر شناسان و کسانی راکه محکوم به زندان ویا کشته شدند به تر تیب الفبا نام میبریم :

شهداء، وکشته شد گان وزندانیان مشروطه خواهان اول:

1- جوهر شاه خان غوربندی

2- سعدالله خان الکوزی فرزند مولوی احمد جان تاجر که در کنار برادرش مولوی سرور خان واصف در شیر پور کابل به توپ پرانده شد.

3-عبد القیوم خان الکوزی مامور گمرک در کابل به توپ پرانده شد.

4- لعل محمد خان کابلی غلام بچه، یعنی برده گان درباریان مستبد

5- محمد ایوب خان پوپلزائی، پسر تاج محمد خان پوپلزائی ساکن کوچة یحیی خان بازار کابل در قندهار بود.

تاج محمد خان، که مذکور با سردارمحمد ایوب خان به هند فرار کرده، بعد از چند سال واپس به وطن مراجعت کرد.

چون پسری بخانه وی تولد شد، اسم او را به افتخار سردارمحمد ایوب خان گذاشت.

6- محمد ایوب خان مدتی سرحد دار چخانسور بود، بعد از آنکه در جملة غلام بچه های حضور شامل شد، موصوف درجرگه ومجلس مشروطه خواهان بود.

پس از افشای قضیه یی مشروطیت، هنگامیکه می خواست به همراه رفیق دیگرش، محمد عثمان خان پروانی ا ز جلال آباد به طرف هند بغرض نشر ومعرفی سرگذشت مشروطه خواهان افغانستان در جراید خارجی بروند در علاقهءمومند توسط مومند ها گرفتار گردید و به حکومت سپرده شد، وتوسط حکومت اعدام ودر جلال آباد این مبارز به توپ پرانده شد.

7- مولوی محمد سرور خان واصف: او فرزند مولوی احمد جان متخلص به تاجر از مردم الکوزی های ارغستان قندهار بود. مولوی احمد جان خان ، آدم اد یب و منوری بود ، او اسا س القضات را برای رهنمایی قاضیان و تنظیم محاکم شرعی نوشت که در همان وقت چاپ شد. همچنان برای تنظیم ادارات دولتی کتابی را بنام قواعد دولتی نوشت که طبع گردید. محمد سرور خان، علم و ادب را از پدرش به ارث برده بود عالم ادیب، شاعر، روشنفکر وطنپرست، مشهور، ظریف و خوش طبع بود. موصوف تا سال 1323 هجری قمری عضویت جمیعت تا لیف سراج الاحکام را داشت

حینیکه این جمیعت، کوچک گردید، از آن خارج شده، بحیث معلم در لیسة حبیبیه شامل وظیفه شد. در سال 1906عبسوی همکار سراج الا خبار افغانستان بود.

مطالعة جراید خارجی، تماس با درباریان ومعلمین خارجی وافغانستانی های خارج دیده،  در علاقهء او به سیاست ، در بیداری شعور سیاسی او کمک کرد. او یکی از افغانی های با نفوذ در جمیعت مشروطه خواهان، یکی از بنیاد گذاران و رییس یکی از حلقات و احتمالا رییس آن جمیعت بود.

در سال 1909عیسوی یعنی در زمان ا نحلال جمیعت سری ملی برای دو روز زندانی و بعد در شیر پور به توپ پرانده شد.

8- جنرال حسین علی خان پنجشیری  اولین وزیر دفاع افغانستان در عهد امیر شیر علی خان، سپر سالار و فاتح میوند و همچنان محمد عثمان خان پروانی پسر سرور خان پروانی از خانهای معروف و متنفذ پروا ن بود، که در دربار امیر شیرعلی خان و همچنان در عهد امیر عبد الرحمن خان قربت داشت، از آن جهت پسرش محمد عثمان خان در جملهء غلام بچه های خاص بود ، و با محمد ایوب خان قندهاری حین فرار به قصد هند ونشر سرگذشت مشروطه خواهان در سر حد توسط مومند ها دستگیر و به نزد ا میر برده شد.

وقتیکه امیر اورا سرزنش کرد و با الفاظ رکیک به او خطاب نمود عثمان خان پروانی جواب داد که:

 زحمت مرگ ما چند دقیقه یی بیش نیست ولی زحمت محاسبه با شما ابد ی است واقعن که ابدی است.

محمدعثمان خان به شاه  مستبد گفت که، ما اراده یی کشتن شمارا نداشتیم اما می خواستیم افغانستان را با طرز و شکل مشروطه اصلاح نما ییم، ا میر با بر افروختگی امر کرد تا ا و را در جلال آباد به دهن توپ بسته نمایند و به توپ بپرانند که مستبدان چنین کردندواورا به توپ پراندند.

زندانیان مشروطه خواه :

1-احمد قلی خان یکی از باشندگان چنداول ، که بحیث مامور مخابرات ایفای وظیفه میکرد.

2-امرالدین خان مهاجر هندی، نامبرده یکی از اشخاص مشکوکی بود که بین گروه افغانستانی و هندوستانی مشروطه خواه کار میکرداستخباراتی میکرد.

بقول غبار اسم وی امرالدین بود و در شهر کابل هم به همین نام شهرت داشت.

وی در پولیس پشاور مامور بود و به سبب ارتکاب کدام جرم از آنجا به افغانستان گریخته بود، و در این جا به فساد پیشگی، مخبری و جاسوسی پرداخت، ودر عصر اعلیحضرت امان الله خان به حکومت اعلای پکتیا که در سابق سمت جنوبی یاد می شد، مقرر گردید. در آنجا هم به رشوه ستانی واعمال سوء دست میزد وبغرض مشتعل ساختن مردم پکتیا در مجامع عام، قانون را جانشین شریعت معرفی کرده می گفت حالا وقت شریعت گذشته و زمان قانون است وهمین بود که قیام عمومی بقیادت ملا عبد الله مشهور به ملاءلنگ یکی از نماینده های انگلیس در سمت جنوبی در 1303 شمسی بر پا شد.

این شخص مشکوک ومفسد د ردوران شاه حبیب الله کلکانی 1307 ـ 1308 شمسی زیرکانه به خاطر تخریب شاه کلکانی جز عمال وی شد، و در سال 1308 شمسی به امر نادر شاه اعدام شد.

3- تاج محمد خان پغمانی پسر علی محمد خان نواسه ناظر عبد الوهاب خان از ده اربا ب پغمان بود که تولدش در بخارا خراسان شده بود.

همچنان پدرش با امیر عبدالرحمن خان در بخارا مرکز تمدن فارسی زبانان مسلمان بسرمیبرد، هنگامیکه امیر عبد الرحمن خان به کابل آمد، آنها نیز وارد کابل شدند.

تاج محمد خان شاگرد درس قاضی سعدالدین خان بود و دروقت تشکیل حزب سری ملی در داغمه خانهء بالا حصار کابل، بحیث تحویلدار اجرای وظیفه می نمود. او شخص منور، گویا و پویا و از اعضای خیلی فعال حزب ورییس یکی از گروپ های سری ملی بود. بعد از انحلال حزب درارگ کابل زولانه، غراب و زنجیر بند شد.

بعد از یکنیم سال کوته قلفی اش شکست واندکی سهولت برا یش دست داد، ازین تاریخ به بعد تا مدت هژده ماه دیگر با کاکا سیداحمدخان، کرنیل محمد حسین خان بارکزائی، داکترعبد الغنی خان ودو برادر داکترمذ کور دریک اتاق محبوس بودند. دو سال بعد ازخلاص شدن از زندان به کمک خانم سردار نصرالله خان بحیث مدیر گمرک اندخوی مقررشد. بعد ها با محبوسین مربوط قضیه فیر شوربازار کابل زندانی گردید و در آغاز پادشاهی امان الله خان رها شد.

تاج محمد خان بلوچ در عصر امانی همواره با روشنفکران عصر وزمانش مانند عبدالرحمن خان لودین پسر کاکا سیداحمد خان وغیره رابطه نردیک داشت، مدتی حاکم دولت آباد ولایت بلخ و مدیرخارجة قطغن بود و بدرجة جنرالی رسید ودر حدود 1306 شمسی در فراه قوماندان قوای افغانی مقرر شد که یک مفرزه یی هزار نفری اشتر سواران مسلح بلوچ را در چخا نسور تشکیل داد، تا به اشارهء کابل یا مرکز در وقت ضرورت شبانه بربندر گوا در ساحل بلوچستان تاخته بتوا نند، ولی این امر به سبب اغتشا ش داخلی صورت نگرفت

تاج محمد خان بلوچ بعد از سقوط دولت امانی درکابل بود، چون از عناصرامان الله خان و ضد انگلیس بشمار می آمد، چند روز پس از جلوس نادرشاه غدار، غفلتا گرفتارودر 1308 شسی توسط نادر غدار اعدام شد.

برادرش محمد شریف، مخالف سرسخت سیاسی تاج محمد خان که گماشته حکومت بود مصوبه کتبی مشروطه خواهان را از اسناد خانگی او کشیده، به امیر حبیب الله خان رسا نید.

حبیب الله خان طرزی پسر سردار گل محمد خان ا ست که برادر بزرگ محمود بیگ خان طرزی بود. وی در هنگام گیر و گرفت مشروطه خواهان بنابر ارتباط خانوادگی محبوس نشد.

کاکا سید احمد خان لودین پسر فیض محمد خان لودین ملا نصوح ( وزیر سردار کهندل ) بود. ودر حدود 1290هش در قندهار تولد شده بود. تحصیلات ابتدائی اش نزد علمای آنزمان قندهار صورت کرفته بود و بعدا در بالا حصار در اولین مکتب تاسیس کردهء شیر علی خان شامل شد و تحصیل نمود.

دراوایل دورهء عبد الرحمن خان به زندان افتاد ودر اواخر دوره ای سلطنتش رها گردید ودر عصر حبیب الله، منتظم مکتب حبیبیه وعضو فعال مشروطه خواهان شد وتا اخیر حکومت سراج درزندان بود.

وی درزمان امان الله خان در یک زمان سه وظیفه داشت ( آمریت مکتب ابتدائیه، تدریس درغند شاهی که 32 سال عمر خود را در زندان سپری کرد.

شخصا عالم و فاضل و از جمله وطنپرستان واقعی و طالب اصلاحات در مملکت بود.

گفته میشود که دراواخر ازطرز حکومت امان الله خان ناراضی شد و به رفقای خود میگفت این آنچه نیست که ما می خواستیم، پس بیائید بخاطر جمهوری مبارزه کنیم یعنی علاوه بر مشروطه خواهی داری طرز دید جمهوریت نیزبود.

وی درسال  1306 به عمر 72 سالگی در خانه اش در سنگتراشی کابل چشم از جهان پوشید.

4- شیر علی خان بارکزی. او ازخوانین چخانسور بود، درسال 1909 در زندان شیر پور محبوس شد ودر زمان امان الله خان رها گردید.

 5- سردار عبد الحبیب خان، برادر بزرگ عبد الرحمن خان است، در سال 1243 هش تولد شده، مدتی در تبعید سیاسی بود، در بازگشت به کابل باافکار تازه مجهز شد وبعدأ، عضویت جمیعت سر ملی را کسب کرد و وی در حلقة گروه امان الله خان شامل بود، وبا مشروطه خواهان درارگ زندانی گردید ولی نظر به ارتباطاتش باحکومت ودربار، بزودی خلاص شد، ودرزمان امانیه بحیث ناظر معارف و عضو مجلس اعیان(سنا) مقررشد.

6- قاضی عبدالحق سلیمانخیل از ارغنده سفلی بود، تولد ش در 1289شمسی صورت گرفته. در سال 1319شمسی بحیث قاضی در کشک هرات وبعدا بحیث معلم علوم دینی در مکتب حربیه ایفای وظیفه نمودودرسال 1327 شمسی در شیرپور زندانی شد.

7-مولوی عبد الرب خان پسر دوم مولوی عبد الروف قندهاری است که در 1295 شمسی بد نیا آمد، مدیر معارف کابل و سپس ملای حضور به دربار امیر بود، وی برای زن های از حرم حبیب الله خان القاب عربی تهیه و بر ازدواج نا محدود او فتوای شرعی صادر میکرد. کتب زیاد درسی دینی تالیف نمود.

8- سردار عبدالرحمن خان پسر عبد الوهاب خان امین المکاتب بود، در سال 1294 شمسی در فراه بد نیا آمده، فامیل شان از جملة فراریان بود که مدتی در تهران ومدتی در کراچی بودوباش داشتند وچون مانند دیگر هموطنان خود وی نیز در عصر حبیب الله خان بکابل آمد.

9- مولوی عبد الروف خان قندهاری پسر مولوی حبیب الله خان قند هاری است که بد ست عبدالرحمن خان بقتل رسید. وی پس از قتل پدرش تبعید شد ولی واپس به وطن برگشت و بحیث ملای حضور ی و مدرس مدرسة شاهی مقرر گشت. کتب زیادی تا لیف نموده است.

10- داکتر عبد الغنی خان پنجابی پسر مولوی دوسند خان از مردمان جلال پور جتان گجرات مربوط علاقة پنجاب بود، وی پس از ختم کالج از طریق یک سکا لر شیپ به لندن رفت،درهنگام سفر سردارنصرالله خان به لندن وی در ترجمانی خدمت شهزاده رانمود، سردارنصرالله خان بوی توصیه نمود تا به کلبل بیاید، چند سال بعد، پس از آنکه مکتب حبیبیه افتتاح شد به کابل آمد ومدیر مکتب حبیبیه مقررشد وعضویت جمیعت مشروطه خواهان را دا شت و درراس یکی از حلقه ها قرار داشت، بعضی ها معتقد اند که وی رئیس نهضت بوده ا ست. وی با مشروطه خواهان زندانی شد و 11 سال بعد در زمان امان الله ازحبس رها گردید.

11-عبد القیوم خان مجذوب کابلی پسر حافظ جی نورمحمد مجذوب ولد ملاجان داد توخی است . شاعر شیوا و متصوف و ادیب بود ودر شیرپور زندانی گردید ولی پس از دو سال اعدام شد.

مشروطه خواهان دوم

در قسمت اول دیدیم که چگونه حرکت ملی مشر وطه خواهان اول که از انجمن سراج الاخبار 1323 قمری اساس یافته بود، به قتل و حبس یک گروه ازروشنفکران در ماه صفر 1327 قمری ختم شد. آ نها به خاک وخون تپیدند ودر میدان مبارزة ملی قربانی شدند. این حرکت با زور آزمائی و خونریزی واستبداد امیر ودرباریانش که می گفتند:  « دیگر هر چیز را از اصول جدید قبول داریم، الا مشروطه »، ظاهرا از بین رفت ولی بعدا  اندر خفا ریشه دوا نید ومشروطیت دوم را بوجود آورد که استقلال کشور و طرز نوین اداره و تحول ا فکار نوین را در دورة امانی ثمرداد. این جوانان مبارز پس از بقتل رسانیدن حبیب الله زمام اداره را به شهزاده امان الله واعلان استقلال افغانستان بدست گرفتند.

انتقال قدرت سیاسی و اداری از دست یک گروه نادان کهنه کار، کهنه پرست وسرداران مرتجع فرسوده مغز، به جوانان دانا، بینا وجویا، کاری بود نیکو که تا سه چهار سال اول دورة امانی بسیار به خوبی پیش رفت.

روشنفکران در مشروطیت دوم عینا همان ده مرام مشروطیت اول را پیروی میکردند. تنها تکتیک خود راقدری وسعت بخشیدند ودر بعضی حلقه های تیزرو ورادیکال ها ازاقدامات ترور و استعمال سلاح برای نیل به هدف نیزحمایت میکردند. چنانچه یکی از جوانان  تندرو این گروه بنام عبد الرحمن لودین در شب12 سرطان 1297 شمسی، در شب تولد حبیب الله حینیکه مرکب امیر به شور بازار رسید بالایش فیر کرد ولی موفق به کشتن امیر نگردید.

برعلاوه این جنبش فکری سری وعلنی، هستة تحول درنفس دربار نیز نشوونما میکرد. اصلاح طلبان لیبرال درباری از روش های امیرحبیب الله منزجر بودند. چون خود قدرت حرکتی نداشتند، باید دور یکی ازاعضای خاندان شاهی جمع شوند. یگانه شخصی که در آن خانواده مورد توجه لیبرال ها قرار گرفت امان الله خان بود. وی شخص صاحب نظر ، ترقی خواه، زحمتکش و متواضع بود که بزودی در راس یک حلقة متجدد دربار قرار گرفت واوتوانست نائب السلطنه را بحیث این انجمن سری شامل نقشة کودتائی نماید که امیر را درجلال آباد بکشند.

اهداف مشروطه خواهان:

1. باز ستانی یا استرداد استقلال کشور.

2. پس از حصول استقلال، کشور را بدنیا معرفی  وروابط سیاسی با کشورهای دیگر بر قرار نمودن.

3.الغای رسم بردگی  وامحای بقایای آ ن.

4.تعمیم معارف سرتاسری ونشر جراید.

5.تشکیلات جدید اداری از قبیل  تغیرسیستم مالیاتی، گمرکات، مالی وغیره

6.فراهم آ وری لویه جرگه های عنعنوی و نشر قوانین انتخابات شورای دولتی و ملی.

7.تشکیل کابینة مسئول و تفکیک قوای ثلاثه و تعیین مراکز نظارت امور دولتی و حکومتی.

8. ترویج مدنیت های جدید چون پست، تلگرا ف، تیلفون، موتر، طیاره، سرکسازی، شهر سازی و مصنوعات وطنی .

9.اعزام شاگردان به خارج برای تحصیلات عالی وکسب تخصص.

10.ترتیب و انتشار قانون اساسی و قوانین دیگربرمبنی عدالت.

رجال مهم مشرو طه خواهان دوم:

1. عبد ا لهادی دا وی فرزند آخند زاده طبیب قوم داوی قند هاری، متولد 14 جمادی ا لاول 1313 قمری 1274 شمسی در باغ علیمردان کابل است.  در مکتب حبیبیه تا درجة متوسطه تحصیل کرد، شاعر و نویسندة هردو زبان فارسی دری وپشتو بود، زبان های اردو وترکی را هم آموخت وعربی وانگلیسی  را نیز به درجة که ترجمه کرده می توانست میدانست. در سال 1290شمسی بمعیت عبد ا لر حمن لودین در ادارة سراج الا خباربه شاگردی و زیر دستی محمود طرزی کسب افتخار کرد و طوریکه آن شخصیت بر جستة تاریخ، این دو جوا ن فاضل را دو شهبا ل خود میگفت.

وی مضامینی تحت نام پریشان در سراخ ا لاخبار نشر میکرد و از اعضای فعال وفکور مشروطه خواهان دوم بود. وی  در نهضت ادبی و فکری جدید بعد ا ز طرزی در ردیف اول قرار میگیرد.

هنگامیکه عبدالرحمن لودین در اثر فیر تفنگچه برامیرحبیب الله دستگیر گردید، فردای آنروز داوی نیز در ارگ در غل و زنجیر کشیده شد وبالاخره تمام زندانیان سیاسی بتاریخ 9 حوت 1297شمسی پس ازجلوس امان الله خان رها گردیدند. در سال 1933 بار د یگر بو سیلة رژیم مستبد وقت به زندان افتا د و 13 سا ل عمرش را در زندان نادری سپری کرد.

2. عبد الرحمن لودین متخلص به کبریت:

پسرکاکا سید احمد قند هاری که در جملة رجال و محبوسین مشروطیت اول ذکر شد میباشد. کبریت در حدود 1272 در شهر کابل بدنیا آمد ، نخست نزد پدرش تحصیل کرد و در مکتب حبیبیه تا دورة متوسطه درس خواند. بر علاوة لسان های  فارسی وپشتو، ترکی و اردو،  لسا ن های عربی و انگلیسی راهم اندکی فرا گرفته بود.

بعد از ختم تحصیل در سال 1290شمسی در ادارة سراج الا خبار شروع به کار کرد و چند سالی تحت نظر طرزی از آن مرد بزرگوار بسیار مسائل را آموخت.

لودین ازجوانی رویة ضد انگلیسی را در سیاست خود داشت وهمواره درین راه گام برمیداشت وحکم قتلش غالبا ازهمین رو صادر شد. در دوران امان الله خان پوست های مهمی را برعهده داشت و دردومجلس لویه جرگه نماینده بود.

 در اوائل شاهی نادر شاه که وی وظیفة رئیس بلدیة یا شهرداری کابل را بعهده داشت روزی دردلکشا برسرسفرة شاهی نان خورد ونادر شاه با او به نرمی سخن میگفت. چون از نان خوردن فارغ شدند نادر به سپاهیان حاضرباش بدون مقدمه امر داد تا او را بگیرند وبیرون قصر دلکشا بکشند. این امر در ظرف چند لحظه در پای یکی ا ز دیوار های دلکشا عملی گردید و جوانی را که دارای سجایای عالی شجاعت، دانش، بینش و احساس وطنپرستی بود به گلوله بستند و کشتند.

3. میر غلام محمد غبار:

فرزند میر محبوب خان کابلی اصلا فرملی که در حدود 1276 شمسی در دروازة لا هوری بدنیا  آ مد. در اواخر عهد حبیب الله خان با جوانان مشروطیت دوم پیوست و مطالعات خود را در تاریخ و اجتماعیات دوام داد تا نویسندة نیرومند و توانا گردید.

در دوران امانی پوست های متعددی را در داخل و خارج کشور به عهده داشت.

در سال 1310 ش انجمن ادبی در کابل تاسیس شد و غبار عضو فعال این انجمن بود و سلسله مقالات « افغانستان و نگاهی به تاریخ آ ن » را می نوشت که در سال 1311 ش محبوس گردید وسپس در سال 1315 به یک قریة دور افتاده در ولایت فراه تبعید شد ولی در سال 1320شمسی اجازه یافت تا به کابل برگردد.

در انتخابات دورة هفتم شورا در سال 1328 شمسی بحیث وکیل مردم شهر کابل انتخاب شد ،  گروه دستة کوچک وکلای روشنفکر و مبارز را تشکیل داد وبه تاسیس حزب وطن و نشر جریدة هفتگی وطن پرداخت. در انتخابات دورة هشتم در سال 1331شمسی بار دوم کاندید و وکیل مردم کابل در شورا شد ولی به زندان اندا خته شد و مدت هشت سال را در حبس سپری نمود.غبار مرد دانشمند و ظریف و گویا بود، با نفوذ کلام و استدلال قوی میتوانست جوانان را بدور خود جمع نماید. بزگترین اثر غبار افغانستان در مسیر تاریخ در دو جلد است. این شاهکار علمی موثق ترین و دقیقترین وقایع تاریخی افغانستان را با قوت بیان وظرافت ادبی برشتة تحریر درآورده است. وی در سال 1356شمسی بعمر بیشتر از هشتاد سالگی وفات نمود.

4. غلام حیدرخان پنجشیری: متولد قریه شصت ولسوالی رخه و یکی از مشروطه خواهان هم طراز زمان غبار بود که یکجا باغبار در تاسیس حزب وطن نقش فعال داشت و در زمان تبعید شدن غبار به استان فراه توسط حکام نادرشاهی مسوولیت رهبری حزب وطن را عهده دار شد و تا رهایی غبار از تعبید فراه این حزب را رهبری کرد و درزمان ظاهر شاه رییس انحصارات شد و بعد ازکودتا حزب دموکراتیک خلق توسط حفیظ الله امین در زندان پلچرخی شهد واعدام شد روحش شاد و راهش همیشه باد.

5 . محمد ولی خان دروازی بدخشی: از اشراف زاد گان وخان های بدخشان و سر گروه دستة غلام بچه گان که به دربار حبیب الله قرابت داشت. بتاریخ دهم حوت 1298شمسی برتبة جنرالی نایل وبعد بحیث سفیر ونمایندة فوق العادة افغانستان به مسکو ودیگر ممالک اروپائی فرستاده شد وبا رهبرحزب بلشویک لینن رئیس دولت شوروی و دیگر سران ممالک اروپائی ملاقات نموده معاهداتی به امضا رسانید.

وی از آغاز جوانی در حلقه های ضدانگلیسی کابل شامل بود وتاحیا تش چه در سفراروپا وامریکا وچه درزمان وزارت خارجه اش وکفالت مقام شاهی اش بهمین صفت باقی ماند. وی با محمود سامی قوماندان قوای کابل که هردواز مقربان دربار امانی بودند توسط یک محکمة ساختگی در اواخر سال 1308 بفرمان جلاد تاریخ کشور ما نادرشاه غدار در کابل اعدام شد روحش شاد باد.

6.  شجاع الدوله: از خان زادگان غوربند پروان واز جملة غلام بچگان دربار بود. میگویند که قاتل امیر حبیب الله همین جوان پروانی مشروطه طلب از گروه امان الله خان بود.

ودر سال 1929عیسوی هنگام سقوط دولت امانی ، رئیس تنظیمة هرات بود که به مشهد و تاشکند گریخت ودرآلمان مقیم شد.

6. محمد ابراهیم خان جمشیدی: ازخان زادگان تاجیکان ایماق هرات وغلام بچة دربار بودودر مشروطیت دوم در صف دوم قرار داشت.

7. آدم خان لوگری :از لوگر و مربوط بیک خاندان مقتد روغلام بچة دربار بود.

8. میر یار بیگ خان دروازی بدخشی : از خواهر زادگان محمدولی خان ، شخص دانشمند ، شاعر و ادیب بود.

9. میرزمان الدین خان دروازی بدخشی : از میران درواز مرد هوشیار و از غلام بچگان دربار بود.

10. غلام احمد اعتمادی: فرزند عبد القدوس خان اعتماد الدوله و درجمیعت مشروطه خواهان دوم مقام ارجمند داشت.

11. جمعه خان : وی نیز فرزند عبد القدوس خان اعتماد الدوله و از رجال کار دان دورة امانی بود.

12. غلام محی الدین ارتی: ارتی از جوانان تند رو کابل بود. درلویه جرگة 1929عیسوی نمایندة انتخابی مردم کابل بود.

14 .احمد رحمانی:  احمد رحمانی پسر عبدالرحمن که از مشرو طه خواهان اول بود. وی خانم روسی داشت و او را احمد روسی میگفتند. وی نویسندة تواناو از مشروطه خواهان بود. در زمان نادر محبوس گردید و تا پایان عمر در زندان ماند تابمرد روحش شاد دشمنش سیاهرو نزدپروردگار.

15. کریم نزیهی : کریم نزیهی فرزند مراد قاضی ازمردمان صاحب نفوذ ازبک بود وی در جوانی با محمد قاسم، داوی و لودین نزدیک بود ورابطه سیاسی داشت.

16 . سید قاسم خان: سید قاسم خان داماد طرزی بود و در تمام محافل روشنفکران شرکت داشت.

17 . سید عبد الله خان: سید عبد الله خان برادر سید قاسم خان است.

18. بشیر احمد خان: . بشیر احمد خان از خانوادة ابوی ، شاگرد و همکار محمود طرزی بود.

19 . میرزا محمد مهدی چنداولی: میرزا محمد مهدی چنداولی ولد میرزا علی جان ازجوانان روشنفکر بود.

20 . سید حسن فرقه مشر: سید حسن فرقه مشر از صاحبمنصبان با نام ونشان دورة امانی و در مبارزات سیاسی پیشقدم بود.

21 . سردار عبد الحسین عزیز: سردار عبد الحسین عزیز از جملهء روشنفکران بود ولی  نزد بسیاری ازمردم یک شخص مشکوک بود.

محمود طرزی:

محمود طرزی پسر سردار غلام محمد خان طرزی میباشد که در سال 1868 میلادی درغزنی بد نیا آمده است. پدرش یکی از حکمرانان بارکزایی قند هار بود که در ایران وفات نمود، وی از سلطة نفوذ انگلیس هامتنفر بود وازهمین سبب عبد الرحمن خان او را ازقند هاربه کراچی تبعید کرد. طرزی زیر بیرق انگلیس ها در کراچی زندگی کرده نتوانست، وبه بغداد و دمشق به دولت اسلامی عثمانی پناه برد و تا آخرعمرش در آنجا ماند.محمود که از سن کودکی به این روحیه تربیه شده بود، وتا آخرعمرش بدین  مفکوره استوار ماند ودرهرجای ایکه کردار، گفتار وخامه اش کار میکرد، برضد نفوذ استعمار بریتانیا مقاومت و مبارزه کرد.

پدرش به شعر و ادب و دانش و فرهنگ دسترسی داشت و با علمای عصرش دوست و مشهور بود.

باوصف ا ینکه طرزی، پیرمرد زاهد، خداپرست و بیغرضی بود، ولی دراثر سعایت مامورین انگلیس، نظرگماشتگان دولت عثمانیه درسوریه نیز نسبت به پدر وپسرتغییر کرده بود ومشکلاتی را درامورزندگی روزمره برای شان ایجاد کرده بود، ولی پدر وپسر هردوبرعقیدة ضد بریتانوی استوار ماندند.

محمودطرزی در حدود پانزده سالگی وآغاز ایام بلوغ با پدروخاندان مظلومش ازوطن تبعید گردید واین مظلومیت اوبه سببی بود که پدرش با امیر گماشتة انگلیس مخالف بود.

محمود طرزی چون ازوطن فراری شد، چشمش نخستین باربه آثار مدنیت اروپا مانند خط آهن، برق، جریده و مطبعه وغیره که بوسیلة همان قوای استعماری در هندایجاد شده بودآشنا گردید واز آثار ایام جوانی او هویداست که وی از همان وقت آرزو داشت تاوطنش نیزازآن مدنیت برخوردار باشد.

در قدم دیگر چون به بغداد، استانبول و دمشق رفت، که درآنوقت جزقلمروخلافت عثمانی، آثار مدنیت صنعتی و نهضت های علمی اروپا به این ساحات نیز رسیده بود مشاهده کرد .

در سال 1314 قمری مطابق 1896 عیسوی درجراید به نشر رسیدکه سید جمال الدین افغانی از اروپا به استانبول آمده است. سردار غلام محمد خان طرزی فرزند خود محمودطرزی  را یه استانبول فرستاد، به دستش نامة بنام سید جما ل الدین داد. محمود طرزی درین زمینه مینویسد: علامه سید جما ل الدین یک معدن عرفان بود. این هفت ماهه مصاحبت من با اوبقدر هفتاد ساله سیاحت را دربر دارد ........ مباحث علمیة، حکمیه، فلسفه، سیاسیه، اجتماعیه وغیره که هر روز در محفل بزم حضور آ ن علامة دهر جریان می یافت، هرجمله وعبارة آ ن کتابها، رساله ها تحریر کار دارد.......

مبارزات سید جما ل الدین افغانی مبنی بر دو اصل مهم بود :

اول  : مبارزه با استبداد داخلی شاهان و حکمروایان داخلی در ممالک اسلامی.

دوم  : مبارزة بی امان با امپریالیزم مخصوصا با عمال شهنشاهی انگلیس و تعدیات آنها در ممالک شرقی.

محمود طرزی که از کودکی نفرت شدید از انگلیس ها را به ارث برده بود، این منظر بیداری در تلقینات سحر آمیز سید در مفکورة وی نقش می بست وبا این اندیشه های رستاخیز آسیا، به فکر وطن و استبداد امیر عبد ا لرحمن و پسرش حبیب الله می افتاد.

وی در ایام جوانی زبان های فارسی، پشتو ،عربی، ترکی و اندکی فرانسوی را آموخت وازادبیا ت وسیع درین زبان ها استفاده کرد. وی جنبش های روشنفکری وانقلابی جوانان ترک « حزب اتحاد و ترقی » را تحلیل کرد. وقتیکه وی در سال 1902 عیسوی به کابل برگشت درتالیف وترجمه در نظم و نثر پرداخت و آ ثار متعددی منتشر ساخت. ا و یکی ا ز بنیاد گذاران جنبش مشروطه خواهان دوم بود.

اولین شمارة سراج لاخباردر سال 1905عیسوی در کابل به نشر رسید ولی بعد از یک شماره تعطیل کردید.  در سال 1911 عیسوی مجددا این جریده بمدیریت ورهبری محمود طرزی بوجود امد و تا سال 1919عیسوی دوام کرد. این جریده مکتب جدیدی درادب اجتماعی کشور گشود وراه نشرات تازة ادبی وسیاسی با دریچة ازجهان بینی نوین را برای اهل مطالعه باز کرد. جریده از استقلال وتمامیت ارضی حرف می زد و با دولت انگلیس شدیدا مخا لف بود.

سراج الاخبارتنها در داخل مملکت یگانه منبع وجنبش پخش افکار نوجوانان و مشروطه خواهان نبود، بلکه در محافل آزادی خواهان هندوستان، مشروطه خواهان ایران و آسیای میانه که در شعلة های آتش استعمار یا استبداد شاهان خودسر و خود خواه میسوختند ، نیزجنبش آفرین و روان بخش بود.

پس از حصول استقلال، محمود طرزی خود را سعادتمند میدانست که در زندگی خود غلبة افغانستان بر نگلیس را دید و کشور رامستقل یافت. وی در سال 1919عیسوی وزیر خارجه شد و رئیس هیئات صلح افغانی در میسوری و کابل را به عهده داشت. در هنگام قیام شاه حبیب الله کلکانی از کابل به قند هار و سپس به هرات رفت. طراحان قیام که حضرت ها بودند او را در لست سیاهی قرار داده بودند که پر از نام آزدای خواهان ووطنپرستان کشور و همه محکوم به اعدام شمرده شده بودند. اما طرزی اتفاقا نجات یافت و به استانبول رفت و بالاخره در همانجا با دل پر از درد و ارمان در سال 1944 از جهان درگذشت. وی هنگام ترک وطن میگفت : من نا چار اکنون میروم و باز به هجران وطن مبتلا می شوم ولی از خدا می خواهم که این دیدار آخرین من ازآن نباشد و پس برگردم .

در حالیکه استقلال وطن بجا مانده و ازنعمت امنیت بر خوردار باشد.

الا ای جوانان وطن ! بیدار باشید که استقلال وطن را از دست ندهید ! زیرا با بذل جا نها، ما لها و مساعی فراوان متمادی بدست امده است.

هموطنان در سقوط امان الله خان  و شاه حبیب الله کلکانی دست حلقات انگلیس در خفا وجود داشت تا با سقوط امان الله توسط جوانان و کاکه های شمالی، به کمک حضرت ها و گماشته های انگلیس شرایط را برای آمدن وبه قدرت رساندن خانذان آل یحیی در راس نادر شاه را آماده سازندو بااین توطیه دوپهلو نادر با یاران انگلیسی اش کابل را اشغال وافغانستان دو باره در کام استعمار انگلیس افتاد واستبداد ختندانی حاکم شد، محمدتادر وبرادرانش با وجود شکنجه، سانسور، زندان ، تعقیب و قتل های سیاسی نتوانست سیر تکامل جامعه رابگیرد. و توانستند سیر تکامل اجتماعی را در زملن حاکمیت شان کند سازند. (مردم ما میدانند که در سرتاسر افغانستان هیچ فرد ویا خاندانی نیست که حکمرانی آنان مثل حکمرانی خاندان نادر صد درصد با خواسته ها وسیاست های استعماری دولت انگلیس مطابقت داشته باشد-غبار) همچنان غبار چنین ادامه میدهد: (ساطان محمد خان طلایی جد بزرگ اینها در اوایل قرن 19عیسوی در خدمت دولت پنجاب بودند.ولایت پشاور را به انگلیس ها فروختند ، یحیی خان پسر این شخص در نصف دوم قرن 19 عیسوی معاهده گندمک را بالای داماد خود امیر محمد یعقوب خان امضأ کرد ولایت قوشنج، کورم، لندی کوتل به دولت انگلیس بخشید واز پیکر وطن جدا کرد.آصف خان و یوسف خان پسران این آدم در هند زیر چتراستعمارانگلیس پنابردند. وجیره خوار آن دولت گردید.نادر خان وخاندانش در هند به پول انگلیس پرورش یافتند وتربیه گردیدند. وصفحات 39 الی 47 افغانستان در مسیر تاریخ که بمثابه یک وثیقه ملی افغانستانی هابشمارمیرود واقعات خیلی درد ناکی را دردل خویش گنجانیده است. نادر خان در قبال دیگر مسایل سیاست تبعیض را پیشه کرد و در قیام های مردمی مردم کاپیسا، پروان، کوهدامن، پنجشیر، قطغن وبلخ قصدأ پشتو زبان ها را بر ضد فارسی زبان ها سوق داد و این ها را تشویق به کشتار، تاراج  دارایی های این مردم نمود وگفت که سر شان از من ومال شان از شما و همچنان بر خلاف اغتشاش مردم پکتیا فارسی زبانان هزاره را بر ضد پشتو زبانان سوق داد که تا کنون این عقده ها از دل بعضی ازناسیونالیست های افراطی مثل سمسور افغان نرفته است که به دامن زدن نفاق قومی شروع کرده اند وکتاب دوهمه سقاوی را نوشته اند.

در حالیکه خون فرزندان کوهدامنی هاهنوز در تپه های زمردین شمالی یاقوت گونه می درخشد پیرمردان وپیره زنان داغ شلاق های محمدگل مهمند ونادررا تا کنون فراموش نکرده اند وآن برادرانیکه با کینه وقصاوت در صدد بودند که در کدام نقطه افغانستان سر عاشق شوریده ووطن دوست پیدا میشود تا آنرا بریده بدربارنادری شاه خان غدارحاضر کنند.

غبار مورخ مشهور کشور از زبان تاج محمد پغمانی عضو جمعیت جوانان افغان مینویسد: اگر نادر شاه خانی را که من از نزدیک میشناسم، افغانستان نباید از اوانتظار خیری داشته باشد اوبالای ملت افغانستان انتقام طلب دارد مرد ومردی را از بیخ خواهد کشید.همچنان عضودیگر جمعیت جوانان چنین میگوید: برای شناختن زمامداران جدید (نادرخان و برادرانش) کافیست که ما در روز اول فتح کابل توسط این ها دونفر هندوستانی مخبر انگلیس هارا(الله نوازخان وشاه جی) شانه به شانه شاولی خان و شاه محمود خان دیدیم. شماباید بدانید که دولت افغانستان در دست هندوستانی های انگلیس افتاده ودر آینده در دست این ها خواهد بود.

نادر خان زمانی که محمد ولی خان بدخشی را اعدام میکرد اودر محضر عام چنین فریادمیزد: به نادر خان بگویید که اگر تو هزارآدم مثل مرا بکشی باز هم روزی رسیدنی است که ملت افغانستان ماهیت اصلی ترا خواهد شناخت و حساب خود را خواهد گرفت.

نادر غدار مردی را حلق آویزکردوکشت که نظیرش در تاریخ از نگاه دلسوزی وهوشیاری در وطن نبود آن راد مرد شیرجان خان نام داشت که در زمان امیر حبیب الله خان کلکانی حامی فامیل آن ها بشمار میرفت به او هم رحم نکرد وبه دارش کشید روحش شاد باد و نفرین به جنایت کاران و سیادلان.

روزی نادر خان چندین نفر را از خانه های شان بدربار خاندانی احضار و امرنمود که همه را اعدام کنید ودر زمره این محکومین بی محاکمه یکی از منصب داران حبیب الله کلکانی بنام  اسلم سرلچ نیز بود که او را مثل حبیب الله بواسطه عهد نامه در قران شریف وادار به تسلیم و آمدن نموده بود این شخص فریاد کرد و گفت: تو مرا به عهد قران اینجا آوردی وحالا مثل انگریز خیانت میکنی. آنگاه دشنام های شدیدی به نادرغدار پرتاب کرد. نادر شاه آنقدر عصبی شد که امر کرد تا او را در مقابل چشمانم به سرنیزه شکاف شکاف نمایند که او را شکاف شکاف کردند ونادر از این کشتار لذت برد.

زمانی که این چوچه غدار  یا نادر میخواست غلام نبی خان چرخی را بکشد عین سوال را که از شاه حبیب الله کلکانی نموده بود از وی نیز چنین پرسید: خوب غلام نبی خان، افغانستان به شما چه بد کرده است که شما خیانت میکنید؟ غلام نبی خان در جواب میگوید: مردم افغانستان میدانند که خایین کیست . (افتخار به تو ای چرخی مبارز و تسلیم ناپذیر).

در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ در صفه 150 کتاب از زبان یکنفر سپاهی آمده وغبارمی نویسد: توجه نماید.سراج الدین خان به نوشتن غزلی اعتراف نمی کرد هرقدر چوپ زدند، قین وفانه کردند این بچه مرد آخ نگفت. او را شب به نزد قوماندان آوردند قوماندان گفت: ترا در همین مجلس به اقرار می آورم. آنوقت امر کرد که مامورعبدل را بیاورید. مامور عبدل حاضر شد وبالای سر محبوس آمد بایستاد. اورا تهدید به اجرای عمل ننگین نمود. محبوس قلم و قاغذ میخواهد. آنچه کرده ونکرده مجبورأ می نویسد. از قول خواجه محمد نعیم خان قوماندان کوتوالی زمان محمد هاشم خان چنین حکایه میشود.

در محابس کابل سه قسم محبوسین افتاده بودند. متهمین حقوقی، جنایی و سیاسی وحتی اشخاصی که متهم حقوقی، سیاسی و جنایی نبودند و هیچ کونه دوسیه ای در دوایر دولت نداشتند. اینها فقط بداشتن عقل و هوش وآگاهی از کردار استعمار محبوس شده بودند که یکی از آن ها غلام حضرت پروانی یا چاریکاری بود.

خواجه محمد نعیم ادامه میدهد: روزی که به تقریب عیدی چند نفر محبوس میعادی که مختصری از حبس شان مانده ویا چند روزی هم از میعاد شان گذشته بود لیستی ترتیب کردم ودر ضمن نام غلام حضرت خان پروانی را هم گنجانیدم. وقتیکه فهرست را به صدرعظم تقدیم کردم، بخواهند وگفت این غلام حضرت کدام است؟ گفتم از مردم شمالی، پیر مرد از کار افتاده وبدون دوسیه است ... صدرعظم بخندید و گفت: فرزند! این شخص بسیار عمیق است باید در محبس بماند. خواجه گفت: از آنروز به بعد دانستم که پروگرام دولت چیست؟ یعنی آدم هوشیار و چیز فهم ولو بیگناه، باید دربین جامعه ازادنباشد.

محمد نادر خان و برادرانش در حالیکه افغانستان را تمامأ تحت تسلط و اختیار خود نیاورده بودند در نخستین روزهای اشغال کابل پردل خان چیله باغی پروانی را بقتل رسانیده وجسد او را چند روز به خاطر ترس دیگران بدار آویختند. همچنان الله نواز خان هندی الاصل قرار نوشته مارشال شاولی خان به امر خود عبدالغیاث غندمشر و یکنفر کندک مشر اسیر را تیر باران کرد و بعد از گذشت ایامی با شتابزدگی تام از تمام امکانات غیر شرعی و غیر قانونی بخاطر حفظ جاه و جلال شان در صدد کشتار های بیرحمانه دیگری شدند. که قلم از شرح آن عاجز است.

صرفأ اکتفا میکنم به قتل آنعده اشخاصیکه تاریخ آن ها را درج خویش نموده است از جمله کتاب گوشه یی از قتل های سیاسی در تاریخ معاصر افغانستان و جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ. که انگشت شماری از جمله هزاران تن ذکر نموده به دار کشیدن شانزده نفر از رفقای شاه حبیب الله کلکانی و به نمایش گذاشتن اجساد شان در چمن حضوری تا هم کیشان کابلی شان پند بگیرند وهم قفل قتال پی درپی خاندان مرحوم غلام نبی خان چرخی منجمله قفل شخص غلام نبی خان بدستور نادر غدار که در مقابل چشمانش زیر ضربات مشت و لگد و قنداق های تفنگ داران غدار بمرد و جان داد و مقتولین دیگر عبارت اند از: جنرال غلام نبی  و جیلانی خان، خواجه هدایت الله خان، عبدالرحمان لودین، جنرال پنین بیگ خان، دوست محمد خان غند مشر، احمد شاه خان کندک مشر، جنرال شیر محمد خان، امرالدین خان، عبدالطیف خان ، محمد نعیم خان، غلام مصطفی خان چرخی، محمد ولی خان بدخشی وزیر خارجه و نایب حکومت  امان الله، مرزا محمد مهدی خان، فقیر احمد خان پنجشیری رییس چنگلات امان الله خان، علی احمد خان غند مشر، مولادادخان غندمشر، محمد عضیم خان منشی زاده، دوران خان، زمان خان، محمد ایوب خان، قربان خان، محمود خان، میرعزیز خان، میرمسجدی خان، عبدالحکیم خان جلوه نویسنده و مولف، مرزامحمد خان، فقیر محمد خان پنجشیری که دبین راه پلخمری و بغلات به هدایت هاشم ها ترور شد وخانوادهاش با تغیر نام قومی پنجشیری بنام اتمانزی وتغیر محل خودرا از جلادان نجاد دادند، امیر محمد خان و عبدالعزیزخان وشخصیت های مبارز دیگری میباشند.

واشخاص ذیل زندانی های بودند که در اثر شکنجه های جسمی و روحی در زندان ها نادرخانی جاندادند:

جانبازخان چرخی، غلام حیدرخان کنری، مرزاشرین خان چرخی، یحیی خان نوجوان 14 ساله، محیی الدین انیس مولف و ژورنالیست کشور و بنیاد گذار روزنامه ملی انیس که در زمان صدارت هاشم خان در زندان جان سپرد. در حالیکه او در رکاب نادر در جنوبی علیه حکومت مرکزی به نشر و تبلیغ میپرداخت والقاب های طویلی از قبیل ناجی ملت، والاشان، معظم همایونی، سرداران والاشان، معظمین، سردار والا، سپه سالار، برای این خاندان نابکارانتخاب کرده بود. مگر این خاندان به این نویسنده خاندانی نیز رحم نکرد.زمانیکه این جانیان، روشنفکران و سران چیز فهم را از سر راه شان بر داشتند متوجه شمالی شدند و به تعداد 102 یک صدو دونفر را درآنجا بقتل رساندند که جریده اصلاح این قتل های وحشیانه را نیر مورد تایید قرار  داده بود.

بوجود آمدن پاکستان وبرسی بحران سیاسی واجتماعی افغانستان:

تاریخ شاهد است بعد از بوجود آمدن پاکستان در سال 1947 عیسوی دست درازی ها وعملکردهای عظمت خواهانه بعضی از حلقات معین شوءنیستی افغانستان که  آنرا یکایک برسی خواهیم کرد ، و اعمال تروریستی موجود که  توسط طالبان و تروریزم جهانی از مرزپاکستان-افغانستان در امور داخلی کشورمان صورت میگیرد، این کشور پاکستان است که در تسلیح ،تربیه وتمویل نمودن طالبان، حزب اسلامی ، القاعده و در کل تروریزم بین المللی نقش اساسی داردو فرستادن  منظم  و آشکار آنان از سرحدات جنوبی و جنوب شرقی کشور واکنون در شمال زندگی مردم بیچاره را  دچار اضطراب شدید بی امنیتی نموده اند، در واقیعت امردرک می گردد که انگیزه  پدیدهءشوم تروریزم به موضوع خط دیورند ومعضله سرحدافغانستان وپاکستان ارتباط عمیق دارد که توسط زمامداران پاکستانی از بوتو تا ضیاالحق و از ضیاالحق تا مشرف واکنون دولت زرداری و حزب مردم سازماندهی شده وتوسط طالبان اعمال ضد انسانی ، ضد اسلام وضد حقوق بشری رادر کشور ما انجام داده و می دهند و با عث نقض حقوق بشری ومعیارهای قبول شده بین المللی وتمدن زمان معاصر می شوند.

طوری که تجربه نشان داده سرحد دیورند، بمثابه یک غدهء سرطانی در پیکره علیل وناتوان مردم بیچاره خراسان یا افغانستان شدیدأسنگینی نموده، بایددست اندرکاران دولت، ودولت مردان بشمول پارلمان  کشور علاج اساسی آن را تدارک نمایند، تا نیرو های غیردموکرات کشور ماازآن  بهره برداری های سیاسی، طبقاتی، اتنیکی وخاندانی ننمایند، حاکمان جهت تداوم نظام استبدادی وانحصاری حاکمیت خاندانی خود نشوند.

چنانچه بحران بیشتر ازسه دهه اخیر بعداز کودتای26 سرطان داود و 7 ثور 1357 هجری شمسی حزب دموکاتیک خلق  در تبانی و همکاری کشور شوروی و به وجود آمدن هفت  تنظیم  قومی مذهبی درپاکستان وهشت تنظیم قومی مذهبی در ایران بعد از کودتا های 1352 و1357 هجری شمسی توسط غرب وهم پیمانان جهانی ومنطقوی پاکستان در پیشاور پاکستان تحت پوشش آزادی افغانستان از قیداشغالگران  شوروی سابق وبعدسازماندهی حزب بنیادگرأاسلامی گلبدین از سال 1371هجری شمسی علیه حکومت استادربانی ، سازمان دهی شیطانی طالبان یا تروریزم از سوی پاکستان باحمایت مالی امریکا ،انگلیس ،عربستان سعودی وامارت متحده عربی وغیره کشورهای مداخله گر که طالبان مزدور را به قدرت رسانیدند وشرایط را برای مداخله و اشغال افغانستان توسط پاکستان آماده نمود و افغانستان توسط پاکستانی ها در زمان طالبان اشغال گردید، با این اشغال نه تنها معضله سرحد دیورند راحل کنند بلکه خواستن به اهداف عمق استراتیژی خود در منطقه برسند خوشبختانه بعد از توافقات بن وآمدن نیروهای جهانی در افغانستان و حمایت منطقه از شر تروریزم ، پاکستانی ها طالبان و مزدوران پاکستانی خود را تا کنون به خاطر رسیدن به اهداف عمق استراتیژیک شان در منطقه غلامان خود را در درون  درون دولت پرورش مینمایند و در درون نظام امنینتی کوشش مینماید گماشته های خود را با عنوان سر باز و افسر داخل نظام نمایند که از این راز محترم وزیر امنیت ملی کشور پرده برداشت و در حدود 350 نفر را به اتهام آن گرفتار نموده است از گفتار رییس امنیت ملی کشور در شورای نمایندگان و سنای کشور.

با تأسف که تاکنون موضوع مرز افغانستان و پاکستان یا سرحد رسمی دیورند به عنوان یک معضله خون چکان وسرطانی باقی مانده است.

این خط ،از یک طرف از نطفه گذاری طبیعی یک حاکمیت ملی دموکرات و مردم سالار بااراده آگاهانه مردم مامطابق به نیازمندی های زمان معاصردرافغانستان جلوگیری کرده است وازجانب دیگربرسرنوشت ومقدرات مردم مابیگانه گان غاصب، تجاوزگروفرصت طلب وبه خصوص دولت پاکستان و نوکران بومی شان حاکم شده ومیشوند.

اکنون بعدازایجاددولت انتخابی در افغانستان ، پاکستان به ایجادو تربیت دوبارهءتروریستان طالب، حزب اسلامی، القاعدهء وهابی و تمدن ستیز ضد تمدن اسلامی در کشورمان آغاز به خراب کاری نمودند وتوسط دولت پاکستان به افغانستان  گسیل شدند آنان به حریم مقدس کشورما در کنر ، نورستان وننگرهارحمله نموده اند، ثبات،امنیت، صلح، دیموکراسی وبازسازی نسبی رامختل و دولت موجود راتضعیف نموده  ومیخواهند به زور منطقه را اشغال وبا اشغال منطقه و برآمدن نیروهای بین المللی دولت را ساقت وازصحنه خارج نمایندوبااین برداشت یکی از نماینده های حزب سوسیال دیموکرات آلمان که به تاریخ 20/02/2007 از سربازان آلمانی درشمال دیدن مینمود چه خوب گفت ، به خاطر آرام شدن وضع امنیتی در افغانستان ومشخص شدن سرحد بین افغانستان و ایجاب یک کنفرانس منطقوی وجهانی را مینمایدوبه خاطر رفع این بحران این کنفرانس رفع بحران سرحدی باید در آلمان دایرگردد وسرحد دوطرف  دیورند بایدمعین شودتاصلح در افغانستان تأمین گردد در غیرآن بی امنیتی در افغانستان ادامه خواهد داشت.  

  

چنانچه یکشنبه شب  مورخ 16 میزان 1385ش مطابق با9/10/2006م آقای ملا عبدالسلام ضعیف سفیر سابق طالبان در پاکستان در یک مصاحبه تلویزیونی کشور ما به صورت خیلی جسورانه و افتخارآمیز به لسان پشتو گفت که:                                             

« مخالفین دولت افغانستان برای وحدت ملی در کشور می جنگند و آنها خواست ها و پیشنهادات مشخصی دارند که باید از طرف دولت افغانستان پذیرفته شود.» اساسأ این گفته توسط برادران حکومت در درون دولت بخاطر حاکمیت قبیله وی آرام آرام در حل تحقق است ودست آورد های دموکراسی عاریتی در حال شکست.

ودرعین زمان یکی ازفرماندهان دیگری طالبان آقای مولوی سلام راکتی نماینده مردم زابل در شورای ملی دوره پانزدهم گفت:

 «مذاکره باید بر اساس اصول و مقررات صورت گیرد، یعنی خواسته های مخالفان در نظر گرفته شود و از سویی هم مذاکره با همه مخالفان انجام شود، نه با افراد مشخص.» (گزارش حبیب رضایی- مشارکت ملی شماره 183 دوشنبه17/میزان1385 ).

مردم مافراموش نباید کنند که افراد، گروه هاوسازمان دهندگان تمامیت گرا طالبان دردرون دولت غوغا به مشارکت طالبان در دولت نمودندچنانچه:

سازمان ملل متحد به خاطر بی امنی، فساد اداری، تداوم بحران و عدم موفقیت دولت افغانستان اعتراض نمود که در کنفرانس بن مشارکت طالبان در حاکمیت نادیده گرفته شد و حال مخالفین در برابر دولت و قوای خارجی در افغانستان می جنگند ولی از ملل متحد نپرسید که شما علیه که وبه خاطر چه به کشور ما آمدید. وبه تعقیب آن برخی از سران اروپایی و در سال 2006 دو نفر از سنای امریکامربوط به حزب جمهوری خواه نیز موضع گیری  مشابه را نموده که باید برای مخالفین در دولت افغانستان سهم داده شود تا امنیت کشور تأمین گردد.که این خودنوعی طوطیه علیه مردم ودیموکراسی نوپادر افغانستان است. قبل از همه باید گفت که مراد از اصطلاح مخالفین دولت همان افراد تروریست ومسلح طالبان، القاعده و حزب اسلامی آقای گلبدین حکمتیار می باشند که با حمایت گسترده اجانب و به خصوص با مساعدت های نظامی، اقتصادی، تشکیلاتی، فنی وتربیوی این غوغا گران، پاکستانی از سرحدات افغانستان و پاکستان به حریم مقدس افغانستان تجاوز نموده و باارتش خارجی اشغالگر برعلیه دولت قانونی جمهوری افغانستان، قوای ائتلاف و ناتو به طور مسلحانه و خونین در کشور ما می جنگند.

همچنان از بعضی مراجع اطلاع می رسند وهم چوک چکه وآوازه بین مردم است که طالبان و همکاران شان در مزاکرات با دولت،قوای ایتلاف و ناتو خواهان مقامات و نهادهای امنیتی دولتی در سراسر افغانستان هستند. آوازهء دیگر این است که طالبان میخواهند که قدرت وزارت دفاع، وزارت داخله و امنیت ملی در کشور به آنها داده شود. ویاتمام مسؤلیت ولایات جنوب، شرق و جنوب غرب افغانستان در اختیار مطلق طالبان قرار گیرد، و اکنون میگویند که ما قدرت هستیم باید با برآمدن قوای خارجی باید حاکمیت را در دست گیرند واگر چنین کاری میشود دست آوردهای دموکراسی ازبین خواهد رفت و جامعه بسوی تحجر و تاریکی دایمی و

از سوی دیگر همانطوری که آقای پروفیسور صبغت الله مجددی رییس سنا گفت که: «آی. اس. آی. پاکستان در دستاگاه های حکومتی کابل راه یافته اند.» (راه نجات /شماره 400/ چهار شنبه 12 میزان 1385 کابل). این مسأله کاملا صحت دارد.

چنانچه طالبان ازآغازسال1994م باشعارجمع آوری اسلحه، برقراری امنیت، تطبیق شریعت تحت رهبری دستگاه های استخباراتی پاکستان به راه انداختند و تا سال 2001 م به اثبات رسانیدند که طالبان به جز از بدنام کردن دین محمد(ص)، خون ریزی، کشتار نظامی وکشتاردسته جمعی کار دیگری را انجام نداده اند و در این کشتار های بی رحمانه درحدود300 هزار نفرزخمی ودر حدود( 150 ) هزار نفر را در کشور قتل عام وسر به نیست کردند، و با نقض حقوق بشر، بی انصافی به انسانیت ، آوارگی مردم، باعث بدنام  نمودن قوم پشتون ماو ترویج  نفاق ملی چیزی دیگری در کشور به ارمغان نیاوردند. و حال که آقای عبدالسلام ضعیف یکی از زمامداران ارشد طالبان  در پوشش وحدت ملی نمی دانم اینبار چه استراتژی را در نظر دارند،این برای هیچ کس پوشیده نیست. با ضرب المثل معروف که گویند:

آزموده را آزموده کردن خطاست؟ این کاملا به اثبات رسیده که این تروریزم بین المللی است که مغایر دین، کرامت انسانی،حقوق بشر، وحدت ملی در افغانستان عمل کرده و بازهم با شدت تمام اینکار خویش را در برابردولت و نیروهای حافظ صلح بین المللی ادامه می دهند.

اما از نگاه علمی ،و معیارهای بین المللی و آزمون شده یی کشورهای صنعتی و پیشرفته، تعریف «وحدت ملی» کاملا مغایر با برداشت آقای ملا ضعیف بوده واست و حدت ملی چنین تعریف می شود.

اول: وحدت ملی عبارت از وحدت اجتماعی، وحدت فکری و وحدت سیاسی مردم در جامعه است که محصول رشد طبیعی، مسالمت آمیز، تدریجی نهادهای مدنی ، مادی، اجتماعی و معنوی جامعه در یک کشور می باشد.

دوم: وحدت ملی بیانگر کثرت گرایی، آزادی، ایجاد جامعه مدنی وتحقق نظام دموکراتیک یامردم سالاردر جامعه می باشد که اینگونه تفکر و ساختار اجتماعی مترقی با فلسفه واندیشه تحجرگرایانه طالبان وهمفکران و همکاران تروریستی شان در تضاد کامل قرار دارد.

مثلا: وقتیک طالبان با همکاری القاعده و نظامیان پاکستانی؛ کابل ، مناطق شمالی، بامیان، مزارشریف ،هرات و سایر ولایات شمال ،شمال غربی کشور ما را با خون ریزی تمام بکمک ارتش پاکستان اشغال کردند، بااین اشغال به دستور پاکستان و ملا های بی عاطفه آن طرف سرحد تصفیه قومی، کوچاندن اجباری مردم، غارت دارایی مردم عوام وغیر نظامی را آغاز کردند ودر بلخ باستان، ملا عبدالمنان نیازی فرماندار طالبان مکررا در مقر زیارتگاه حضرت علی (ع) و دیگر قوماندانان شان در مساجد مختلف این فتوا را صادر نمودند که:

 «هزاره ها و شیعه های دست بسته که مرادشان اقوام  تاجیک و ازبک وپشه یی بود یا به امارت اسلامی طالبان باج بدهند، یا مسلمان شوند،ویا تاجیک هاوپشه یی ها به تاجیکستان ، ازبک ها وترکمن ها به ازبکستان ،هزاره ها به گورستان بروندواز افغانستان خارج گردند و یا اینکه کشته شوند.»

این بودشعار طالبان و همکاران افغان ملتی شان که میخواستند بیشتر از60% انسان بومی و اصلی این سرزمین را از کشور جبراءاخراج نمایند،واگراین ها در مقامات کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان بنا به معاهدات پشت پردهءقوای امریکا و ناتو با طالبان در موسی قلعه هلمند و جا های دیگرمثل قطردر آینده در دولت نصب گردند ویا با دولت دولت ایتلافی بسازند ، آیا همان فتوای خویش را رسما وعملا بالای یک بخش عظیمی از مردم افغانستان به مورد اجرا قرار نخواهند داد؟ این است سوال مردم .

آیااین طالبان، باردیگرتاکستان های شمالی را از ریشه از بین نخواهد برد!؟ بت های بامیان را منفجر نخواهدکرد؟ شهر یکاولنگ را دوباره نه خواهدسوختاند!؟، مردم عوام وغیر نظامی را در مرکز کابل ، شمالی وبامیان به قتل نخواهدرسانید!؟ و اموال ودارایی های آن ها را دوباره به تاراج وغارت نخواهد برد؟

آیا اینگونه قتل ها، فتواها و عملکردهای طالبان خلاف دستور دین مقدس اسلام، اعلامیه جهانی حقوق بشر، مصالح ملی و وحدت ملی مردم در افغانستان نبود؟

آیاطالبان بیش از پنجاهزار جلد کتب را در شمال کشور دیگر نخواهند سوختاند وارشیف ملی را به یغما نخواهدبردند؟، تلویزیون و رادیو و تمام ابزارها اطلاعاتی و خبر رسانی را در نوک پایه های برق «اعدام» نخواهد کرد؟، زن و مرد را خلاف قانون اساسی و معیارهای قبول شدهءبین المللی سنگسار نخواهد نمود؟مسلمانان ملی ،دیموکرات ، صلح خواه وافراد فراء قومی و فراءمذهبی را کافر ،عیسوی وجاسوس نه خواهد گفت؟ و به زندان نخواهد انداخت ؟  وغیره و غیره های دیگر...، ببینید این دهشت افگنان یاتروریستان بودند که قتل های دسته جمعی را در مرکز و شمال کابل عام ساختند، زنان را از کار و تعلیم محروم و آنان را در منازل اسیر نمودند، آثار تاریخی کشور را به تاراج بردند، و اکنون با سیاست پاکستانی اعمال خودکشی (انتحاری)  تروریستی وراکت پراگنی را علیه مردم بی گناه ولایات سرحدی کنر و نورستان به خاطر اشغال منطقه و آب دریای کنر انجام نمی دهند ، ،پولیس دولتی را درنقاط مختلف کشور مورد تحاجم قرارنمی دهند.

 آیا چنین اعمال طالبان وهمکاران گذشته و حال شان (خفته در درون دولت) بر ضد کرامت انسانی، ضد دین اسلام ما،ضد انکشاف ملی  و مغایرمیثاق های قبول شدهء بین المللی نمی باشند؟

با صراحت کامل تأکید می نمایم که اصلاءقضیه خط دیورنددرسیاست هاو کارکردهای تروریستی طالبان، حزب اسلامی والقاعده در افغانستان  ارتباط عمیق داشته ودارد که توسط زمامداران  پاکستانی  و حامیان منطقوی و جهانی شان ترتیب اثر داده شده و بحران را در کشور ما به نفع کشور پاکستان تشدید می نمایند ملت مابیدار باشند که بعد از سال 2014 دشمن در کمین است وضرورت به دفاع از دست آورد های تاریخی مردم مان میباشد.

    بااحترام عبدالقدیر (صوفی زاده) پنجشیری

اسد 1391 معادل Aug 2012

 

موخذ: افغانستان در مسیر تارخ غبار، مقالات نویسنده ، فرهنگ و مبارزه مردم پنجشیر اکادمیسن دستگیر پنجشیری ویغمای دوم منگلی نوشته لطیف کریمی.

 


بالا
 
بازگشت