الحاج عبدالواحد سيدی

 

شیعه  گری چگونه  پیدا شد ؟

شیعه  گری  تاریخچه بسیار درازی دارد که ما آنرا به  کوتاهی یاد  خواهیم  کرد :

دکتر  عبدالکریم  ملازاده  در  مقدمه  کتابش بنام « ویرانگریها  و  خیانت  های  تشیع  در  اسلام  و نقش  یهود در تحریف آن»  مینگارد :

تشیع  از روزی که  پیدا شد جز با دین اسلام  نجنگیده  است  و در  مقابل صدها و بلکه  هزار ان  نفر  از  دانشمندان و سیاستمداران  مسلمان را  یا بوسیله  همکاری با دشمنان اسلام  از بین برده  است  یا یک دولت شیعه بدون همکاری دشمنان اسلام  در  تاریخ  اسلام بوجود  نیامده  است .[1]   زیرا  اسلام برای وحدت امت  بر اساس توحید  آمده  است نه اینکه  آنرا به احزاب و  گروه و فرقه  ها ، متفرق نماید و (چنانچه ) از  حقایق ثابت  تاریخی  متواتر  که بنیان  این بافته را ثابت  میکند  این  است که در زمان ابوبکر ، عمر  عثمان  از  تشیع به عنوان یک فرقه   خبری نبود .[2]

آنها در متون  خود  گفته اند :هیچ کس به بهشت نمی رود ، مگر محب علی باشد  واو  تقسیم  کننده بهشت و دوزخ  است .[3] و شیخ  حر عاملی که صاحب یکی از منابع  حدیثی  شیعه  است  ادّعا  میکند که روایت  های  که دلالت  دارد خداوند از انبیا به ولایت علی  پیمان  گرفته  است .[4]  و از  این پا فرتر گذاشته و از قول ائمه میگویند :نخداوند  ولایت  ما را بر   آسمانها و زمین و کوهها و شهر  ها  عرضه  نموده است » [5]  و هادی  تهرانی می  گوید :«از بعضی از روایات بر می آید که  هر  پیغمبری مکلف  شده  است  که به ولایت علی دعوت نماید و حتی اینکه ولایت علی  بر  همۀ اشیا ء عرضه شد ، هر آنچه  پذیرفت صالح  گشت  و هر  آنچه  نپذیرفت فاسد  گشته  است .» [6]

در حالیکه  اینطور  نیست هیچکدام از  این ادعا ها ی نا بخردانه  در قرآن  پیدا نمیشود ، بلکه  می بینیم که دعوت همۀ انبیا ء برای توحید الهی بوده  است نه به ولایت علی و ائمه. خداوند  می فرماید : « وما ارسلنا من قبلک  من رسول الا نوحی  الیه أنه لا اله الا أنا فاعبدون »  [7] « ولقد بعثنا فی کُلّ أمه رسولا أن اعبدو الله واجتنبوالطاغوت» [8]

شیخ الاسلام ابن تیمئه می گوید : کتب انبیاء  که  در  میان  مردم   است ، انچه را که راجع به  پیغامبر – صلی الله  علیه  وسلم – بوده بیرون  آورده و منتشر  کرده  است  و هیچ اشاره ای  در میان  آنها بعلی  نیست ، ، پس  چطور  میشود  گفت که : «مه انبیا برای ولایت علی مبعوث شده اند ، در حالیکه  به  نسبت  اینکه  علی در زمان  آنها   حتی  تولد  هم  نشده بود  چطور میتوانستند به  ملت  های خود  از  شخصیت  نیامده  حرف میزدند و  چنین روایتی در  هیچیک  از  متون  کتب سلف (تورات انجیل و زبور و دیگر صحایف) وجود ندارد .[9] سپس ابن  تیمیه  میگوید: آن  پیغامبران سالها قبل از اینکه  خداوند  علی  را بیافریند  مرده اند ، چطور علی  امیر  آنها  میشود ، حد اکثر  ممکن  این  است  که  علی  امیر زمان  خودش  باشد ، اما امارت بر مخلوقات  قبل و بعد از  خود این دروغ  خنکی است که  به  هیچ  عقلی تطبیق نمیکند .

نتیجه  این دروغ  ها  بد نام  کردن  اسلام  و منع  مردم  از  گرایش به سوی آن  است ، چرا که  چنین ادعا   های باطل و مخالف  عقل و دانش ، هر  عاقلی را از  دین  می رهاند. (  ولی جای خوشی در  آن  است  که امروز جهان شیعی  متوجه  این  مسایل گردیده اند  و  علمای شیعی  از همه  گونه  دستورات   قرآنی  پیروی میکنند و امروز شگاف بین شیعه و سنی  خوشبختانه  که   از بین رفته  است  و اگر موجود  هم باشد به  پیمانه  نیست که با  افکار سلفیها  قابل  مقایسه باشد .)

بر میگردیم به ابتدای تاریخ  تشیع  که « از زمان بنی امیه  آغاز یافته  چون  معاویه به دست  آویز  کشته شدن  عثمان با امام  علی بن  ابی طالب بجنگ برخاست و  پس از مرگ او  خلافت را به زور و نیرنگ بدست  آورده  در خاندان  خود  ارثی    گردانید  . این رفتار او به   مسلمانان  گران افتاد و  کسان بسیاری  آرزوی خلافت  کرده  چنین  خواستند که  آنرا از دست بنی امیه بیرون  آرند .

پس از مرگ معاویه  حسین بن  علی بکوشش برخاست  ولی از ناپایداری  پیروانش  کاری از  پیش  نبرد  و بدان سان که  همگی میدانند  کشته  گردید و واقعه  خونین  کربلا را در نزد جهان اسلام  خلق نمود.

بعداً که یزید پسر معاویه  مرد  و پسر او  معاویه نام (معاویه دوم) پس از چهل روز خلافت از آن  کناره  جست و برخی  آشفتگیها بمیان افتاد .  عبد الله بن زبیر  در مکه و محمد بن  حنیفه در مدینه بدعوی خلافت  پرداختند و مختار  در کوفه بر خواست ولی اینها نیز قبل از  اینکه  کاری را  پیش برند از بین رفتند . سپس دو خاندان  بزرگ با بنی امیه به  نبرد برخاستند : یکی  عباسیان  (پسر ان عباس عموی  پیغامبر اسلام  (ص)) و دیگری علویان  (پسران علی)  عباسیان  نمایندگانی را به  نهانی به  خراسان فرستادند تا با ایجاد  دسته  جاتی  بطرفداران خود بیافزایند . اما علویان بسادگی بر میخواستند و جنگ  میکردند و  کشته  میشدند (چنانکه زید بن  علی ، یحیی  پسر او ، محمد  نفس زکیه ، برادرش  ابراهیم ، حسین صاحب فخ و دیگران  کشته شدند ) ولی بنی عباس  توسط ابو  مسلم  خراسانی، بنیاد  بنی امیه را بر انداختند  وخود  بجای  ایشان  خلیفه  گردیدند .

از نیمه دوم سده  نخست تاریخ  هجری  کشاکشهایی سختی بالای  خلافت   پیدا شد  و در این راه  خونها ی زیادی از هم ریختند  خاندان ها بر انداخته شدند و دروغ و نیرنگ  جای اسلام راستین را پوشانید .

در این  کشاکش  ها  پیروان  علویان «شیعه» نامیده  میشدند  که به  معنی  «پیروان»  میباشد . در ابتدا   کوشش  های بی آلایشی سیاسی  صورت  گرفت  که بتوسط  مردان ستوده و  نیکی بودند  که  غیرتمندانه  و پاکدلانه  در این راه  می  کوشیدند . در میان  علویان  که  بیشتر به  خلافت  سزاوار بودند افراد  پاک دل و  پارسا بیشتر یافت   میشد . شیعیان بیک  هوا نه  ایستادند از همان زمان   در بین  شان  به  تندروی بر خاسته گفتند  که  در زمان ابوبکر و عمر و عثمان ، نیز  علی بخلافت سزنده  تر بود  و آن سه تن ستم  کرده اند  که به  جلو افتاده اند . و با  اظهار  این  مطلب  از ابوبکر و عمر و عثمان  ناخوشنودی  نمودند .

و  این  نخست  آلودگی بود  که شیعه  پیدا کرد . چه راستی   پس از  مرگ بنیاد  گزار  اسلام ، یاران او  که سران  مسلمانان  شمرده   میشدند  نخست به ابو بکر و سپس به  عمر و سپس به  عثمان  خلافت  داده بودند  و علی   ناخوشنودی از  خود  نشان  نداده بود و نه بایستی  میداد . در  آن  زمان  که  اسلام  در شاهراه  خود   بود ، بهوس  خلافت افتادن و  تیره  گی  میان  مسلمانان انداختن ، بیرون رفتن  از  اسلام  شمرده  میشد و  پیداست  که  چنین  کاری از  علی بن لب طالب هر گز سزاوار  نبود .همان امام (علی)  در زمان  خلافت  خود بماویه  می  نویسد:

« آن  گروهی که به ابوبکر و  عمر و  عثمان  دست داده بودند  بمن دست دادند (بیعت کردند) و  کسی را نرسیدی که  نپذیرد و گردن  نگزارد . بر  گزیدن  خلیفه  از مهاجر  وانصار است . اینان  هر  کسی را که بر گزیده امام  نامیدند .خشنودی خدا نیز در  آن  خواهد بود .»[10]  

 حال ببینیم  کسی که  این  نامه را  نوشته  چگونه  میتواند  در زمان ابابکر و عمر و دیگران  نا خوشنود بماند .

تاریخ صدر  اسلام  نشان  میدهد  که علی با آن سه  تن با مهر و خوشنودی زیست نمود ، چنانکه دختر دوازده ساله  خود ام  کلثوم  را به زنی به  عمر داد .  در  کشته شدن   عثمان  آشکارا ناخوشنود بود و پسر خود  حسن را برای  حفاظت  جان  عثمان  بدرون  خانه او فرستاد . 

ولی تند روان شیعه پس از پنجاه و شصت سال ، به  هوس و نادانی دشمنی بی مایه با ابوبکر  عمر و عثمان را براه  انداختند و از بد  گویی آن  سه  تن  (از یاران صدیق  پیغامبر  )باز نه استادند . که  چنانکه  گفتیم  نخست  آلودگی بود  که شیعگری  پیدا کرد . میباید  گفت : که  این تندروان  نه همگی شیعیان  بلکه یکدسته  از  از  آنان  بودند و از همان زمان  ها یک داستانی  که خود نمونه ای از بدی و از ناپاکی  ایشان  می باشد بنام "رافض" پیدا  کردند .

در اوخر  دوره اموی  زید بن  علی  بن  حسین به  کوفه  آمد  و چون  میخواست باز گردد  شیعیان نگزاردند و  پانزده  هزار  نفر با و  دست دادند (بیعت کردند) که بشورد و خلافت را بدست  آورد .زید فریب ایشان خورده بکار برخاست و چون هنگامش رسید و بایستی اماده  جنگ  گردد  دوستان انبوهی از شیعه بنزدش  آمده  چنین  پرسیدند : شما در باره ابوبکر و عمر چه  می گویید ؟  زید از  آنان  خوشنودی نموده ستایش سرود.شیعیان همین را دست  آویز  گرفته زید را رها کرده  پراگنده شدند . زید  به  آنها  گفت : در سخت  ترین  هنگام  نیاز راهیم (رهایم )  کردید . از  اینجا آن  دسته "رافضه " (رها کنندگان) نامیده شدند ، و بشنوند  این  نامردی آنان بود  که زید  کاری را  پیش  نبرده   کشته  گردید .

عباسیان  که  از طریق ابومیلم  مردی از  خراسان، خلافت را بدست  آوردند  آنها نیز با علویان دشمنی مینمودند . بنی امیه  از  میان رفته  این زمان  کشاکش بین  عباسیان و علویان  از نو  آشکارا گردید و در همین زمان  بود  که  محمد  نفس زکیه و برادرش  ابراهیم   و یحیی بن زید  و  حسین  صاحب فخ  و  کسانی دیگری  کشته شدند . اینان  چون با شمشیر برمیخاستند ناچار  کشته  میشدند .

یکی از  کسانیکه  دعوی خلافت داشت   جعفر بن محمد بن  علی بن الحسین  می بود (برادر زاده زید)  این مرد  که  پیروانی داشت  چنین میگفت: خلیفه باید  از  نزد  خدا بر  گزیده  شود ، و  کس  که  از  نزد  خدا بر  گزیده  شده  خلیفه  است  چه توانا باشد  وسر رشته  کار  ها را بدست  گیرد و چه  توانا نباشد  و در خانه  نشیند .آنان  که  از  مردم  میخواهند  رستگار  گردند  باید به  این بر  گزیده  خدا  گردن  گزارند و فرمان برند و خمس مال به امام  پردازند .

بدینسان بدون  درد سر  نشسته دعوی خلافت  میکرد و  پیروانش  گردن به دعوی گزارده  گفته  های او را می پذیرفتند  ولی همانا از  ترس بردن نام  "خلیفه" نیارسته خواست خود را  در زیر نام  "امام"  پوشیده  میداشت . تا این زمان  خلیفه و امام دارای یک  معنی بود و  همان  خلیفه  امام  نیز  نامیده   میشد  . به  این  ترتیب  این  امامان  که  در خانه  می  نشستند و یارای   جمع و  جور  کردن  خود را میان  مردم  نداشتند و بهمان  اندازه  پیروانی که  از او  اطاعت  میکرد  اکتفا میکرد رویهمرفته  امامت    ارج   خود را از  دست  میداد و بیک  چیز  بسیار کوچک  تبدیل میشد . در اینجا امام یک  پیشوای دینی محسوب  میشد  نه یک   سررشته دار  سیاسی . پیروان  این اما م  همان تند روان  یا (رافضیان) می بودند ، زمانیکه  میدان  پیدا کرده  و در  تند روی  گام بزرگ  دیگری برداشته  چنین  میگفتند : امام  علی بن  ابی  طالب از سوی خدا برای جا نشینی  پیغامبر بر  گزیده  شده و  پیغامبر او را  جانشین  گردانیده بود . ابوبکر و عمر با زور او را بکنار زدند و با زور او را وا داشتند  که بخلافت ابوبکر گردن  گزارد . بدین  دستاویز  زبان  نفرین و بد  گویی  ابوبکر و  عمر و  عثمان  و بسیاری  از یاران پیغامبر می  کشادند ، به دروغ  بافی  گستاخ  گردیده  میگفتند : عمر  چون رفت  علی را بکشد و بیاورد  که به ابوبکر بیعت  کند  دختر  پیغمبر در را نمی  کشاد . عمر او را  میان لنگه در  و دیوار گزاشت  و او "محسن" نام بچه  ای را سقط  کرد .و از همین  گزند بود  که  از  جهان رفت .. از این  گونه داستانها  که  تاریخ  از  آن  آگاهی ندارد بسیار  میگفتند.آنها به  گزاف  می  گفتند :  هر که بمیرد  و امام زمان را در  نیافته باشد  بی دین  مرده  است . خدا ما را  از  آب و  گل و لای  آفریده و شیعان ما را  از باز مانده  ان  آب و  گل  پدید  آورده . خدا دوستی و  پیروی ما را به  زمین  نشان ها داد  آنها که  پذیرفتند  بار ده  شدند  و انها که  نپذیرفتند  شوره زار گردیدند . (مباحث  مبسوطی در فوق  در این مورد نقل قول گردیده است)  و امثالهم  در مورد  کوها  ابها و...  و  هم  میگفتند  معنی قرآن  جز ما  کس  نداند  همه باید  از  ما بپرسند . به  پندار اینان   دیگران همگی بی دین  می بودند . تنها این  دسته  از شیعیان دین  میداشتند .. دیگران  همگی بدوزخ  خواستندی رفت  و تنها اینان در بهشت  خواستندی بود  خود را "فرقه ناجیه" نامیده  دیگران همگی را گمراه  و تباه  می شمردند . اینها بدستور  پیشوایان  شان باور  ها و سنتهای خود را  پوشیده داشته با :تقیه: راه  می رفتند .

جعفر بن  محمد  که ما او را  پیشوای و بنیانگزار  این  کیش  میشناسیم  پسر خود  اسماعیل را بجانشینی نامزد  گردانیده بود . ولی اسماعیل  پیش  از   وی  مرد .(و  این  مرگ او داستانی  پیدا کرد ) و  پس از  وی  پسر  دیگرش  موسی الکاظم  جانشین   گردید .

در زمان  این امام  خلیفه  عباسی بد  گمان  گردیده او را از مدینه به  بغداد  آورد  و بیست و هفت سال  در زندان  نگه داشت تا در  گذشت .پس از  وی  پسرش  علی رضا  جانشین  می بود  و این  همان  است  که  مامون به ولیعهدش بر گزید و به  خراسانش  خواست ، و این خود  پرسشی است که  کسی که  خود را  از سوی خدا  برگزیده  برای خلافت  می شناخت و خلیفه  عباسی را جابر و غاصب می دانست  چگونه ولیعهدی او را پذیرفت ؟

پس از وی  پسرش  محمد  التقی  که دختر مامون را نیز  گرفته  بود  امام شد .

پس از وی  پسرش  علی النقی  جانشین  گردید .  پس از  وی  پسرش  حسن العسکری  که به شمارش خود شیعیان  امام یازدهم  می بود  جایش را  گرفت ، ولی این  نیز  چون  مرد  یک داستان شگفتری  در تاریخچه شیعه  گری رخداد و شیعه  گری بار دیگر رنگی بخود  گرفت .

چگونگی آن  اینکه امام یازدهم فرزندی شناخته  نشده بود . از این رو  چون مرد  میان  پیروانش پراگندگی افتاد :امامت  پایان  پذیرفت " یک دسته برادر او را (که شیعیان  جعفر کذاب می نامند ) به امامی  پذیرفتند  یک دسته  هم  چنین  گفتند " " آن امام را  پسر  پنجساله  است  که در سرداب نهان  میباشد و امام اوست سردستۀ  اینان و  گوینده  این سخن عثمان بن سعید نامی می بود که خود را (باب) یا دروازه امام نامید ه  میگفت : آن امام  مرا  میانه  خود و مردم  میانجی  گردانیده  شما  هر سخنی میدارید بمن  گویید و هر  پولی  میدهید بمن  دهید . و گاهی هم  پیامهایی از  آن امام  نا  پیدا بگفته  خودش (توقیع) بمردم  میرسانید : این داستان شگفتی می بود  آن  بچه ای که اینان  می  گفتند  کسی ندیده  و از دیدنش  کسی آگاه  نشده بود  و این  نپذیرفتنی است که  کسی را فرزندی باشد  و هیچکس نداند . آنگاه اما چرا رو  می  پوشد ؟ ... اگر امام  پیشواست باید  در  میان  مردم  باشد و آنرا راه برد . نهفتگی بهر چه  می بود .[11] این قصه سر نخ دراز دارد و  از  آن  میگذریم       ...

اما هفتاد سال بعد کمابیش  این داستان در  میان  مردم بود و  چون  سیمری  که یکی  از  باب  ها بود و از جانب امام   نا  پیدا توقیع  می نوشت مرگش فرا رسید  کسی جانشین وی نگردید و توقیع از امام  بیرون  آورد  که  دیگر دری  نخواهد بود و امام بیکبار  نا پیدا  خواهد بود .

از آن زمان شعیان بیکبار بی امام  گردیدند و بی سر ماندند لیکن  چون  حدیثهای  از امامان در  میان  می بود بدینسان : "در رخداد  ها با آنکه گفته  های ما را یاد  گرفته اند باز  گردید  انان "جمعیت" من به شمایند و من "حجت" خدا به  آنان  می باشم . ملایان و فقه  ها بهمین  دستآویز خود را  جانشین امام  خواندند و به شیعیان   پیشوایی  آغاز کردند "در زمان  عثمان بن سعد و جانشینانش از داستان "مهدیگری " نیز سود  جسته امام نا  پیدای خود را "مهدی"  نیز خوانده اند و بدین سان رنگ  دیگر به شیعه  گری افزوده  شده  و چون  مهدیگری  خود  تاریخچه  ای  میدارد  می باید  نخست  آنرا باز  نموده سپس بسخن  خود آییم:

اینکه در  اینده  کسی  پیدا خواهد شد و با یکرشته  کار  های بیرون از آیین (خارق العاده) جهان را بنیکی خواهد  آورد پنداریست  که  در بسیاری  از  کیش  ها  پیدا شده : جهودان  چشم براه  مسیح  میدارند ، زرتشتیان شاه  بهرام را می بیوسند ، مسیحیان بفرود  آمدن   عیسی  از آسمان  امید مندند ، مسلمانان  چشم براه  مهدی میدارند .

چنانکه دار مستر شرقشناس فرانسوی  گفته :« این  پندار از باستان زمان  میان ایرانیان و جهودیان  می بوده » [12]  از  مهدویت  که  سر رشته دراز دارد  تا مسایل سیاسی دیگری که  در این  کتاب دنبال شده  نسبت  اینکه  به  موضوع  پژوهش ما ارتباط نمیگیرد  صرف  نظر نموده  به  وظعیت  اصلی  شاه  اسماعیل می  پردازیم :

 

 


 

[1]   طلیعۀ کتاب «ویرانگریها و ... ، تالف  دکتر عبدالکریم  ملازاده .

[2]   همان مأخذ، ص، 27.

[3] همان  مأخذ ، رک: کاشانی : تفسیر صافی جلد یک ، ص 16.

[4]   همان ، رک: لفصول المهمه ٌ، 159؛ روایات  متعدد در اصوا الکافی ج/دو ، ص 8؛وافی ، 2/155؛ بهار 35/151؛مستدرک الوسائل  نوری طبرسی 2/195؛الخصال : صدوق 1/270؛علل الشرائع : صدوق ص، 122،135،143،144،174.

[5]   همان ، نوری:  مستدک  الوسائل 2/159.

[6]   رک  هادی تهرانی :ودایع النبوة، ص155.

[7]   قرآن -  الانیا /25 (ترجمه  آیت : ما  پیش  از تو  هیچ  پیغامبری  نفرستادیم جز آنکه به او  وحی  کردیم  که  جز  من  خدایی  نیست ، پس   مرا بپرستید.)

[8]   قرآن -  النحل /36 ترجمه :( در میان هر  ملتی  پیغمبری  نازل  کردیم  که  خدا را بپرستید و از طاغوت (هر معبود  غیر از خدا ) بپرهیزید و دوری جوئید )

[9]   مأخذ پیشین ،ص27؛ رک: منهاج الستّه:ابن  تیمیه 4/46

[10]   شیعه گری ...، پیشین  ، ص 10 .

[11]  همان ، ص  13.

[12]   همان ، ص 22 احمد  کسروی یکی از  پژوهندگان بنام  ایران  که تألیفات  متعدد دارد  در گفتار یکم کتابش    «شیعه گری چگونه  پیدا شد؟» که در سال    1333در تهران تألیف شده  است   مسایلی را  روشنی انداخته    است  که  یاد  آوری  از  آن  در این  فصل  در مورد  شناخت  مذهب شیعه و آغاز و  پیدایش آن  خالی  از  مفاد  نمی باشد  :

 

 

 


بالا
 
بازگشت