الحاج عبدالخالق بقايی پاميرزاد

 

آفتاب آمد دليل آفتاب

بمناسبت هشتادو سومين سالروز شهادت شاه حبيب الله کوهدامنی عياری از خراسان

 مقاله پر محتوای جناب خواجه بشيراحمد انصاری را در مورد زندگی پرماجرا و پرافتخار عيار خراسان در صفحه پنجم شمارهً 936 جريدهً وزين و دوست داشتنی اميد  خواندم و از آن بهره مند گرديدم و برآن شدم تا به تاييد از نوشتهً جناب شان نقاط نظر شادروان پروفيسور حبيب الرحمن هاله که در صفحه ی دوم شمارهً 75 سال هفتم نشراتی مورخ 8 ميزان سال 1379 خورشيدی ماهنامهً کاروان بمديريت مسئول استاد شکرالله پيروزمند کهگدای به چاپ رسيده با امانت داری و رعايت احترام به وحدت ملی در شرايط دشوار کنونی بصورت فشرده خدمت خوانندگان ارجمند اين نامه تقديم بدارم تا حقايق هرچه بيشتر آفتابی گردد.

شادروان حبيب الرحمن هاله پشتون تبار که از بزرگان عرصهً فرهنگ و ادب تاريخ معاصر کشور ما محسوب ميشود و آثار قيمتداری از خود به جای مانده اند با اشاره به نوشتهً جناب رهنورد زرياب داستان نويس شهير و معتبر افغانستان که در وصف دو شخصيت ( شاه حبيب الله کوهدامنی و شاه يعقوب ليث صفاری ) که از ميان عوام الناس برخاسته و بحيث عياران عرض وجود کرده بعد به مقام شامخ سلطنت رسيده اند ، در مقاله ی مبسوطی در همان جريده آنها را با هم مقايسه نمودند ، تماس گرفته ، نظريات خود را راجع به عيار خراسان چنين ابراز نموده اند :

1 ـ جبيب الله کوهدامنی نه واقعا دزد و رهزن بود و نه واقعا فرزند آبکش.

من دوره زندگی کودکی ام تا فراغت از مکتب ابتدائيه را در دهکدهً کارنده سپری کرده ام. کارنده يکی از دهکده های متعلق به علاقداری کلکان می باشد ، بنابران مردمان کارنده ، کلکان را خوب می شناسند و معلومات شان در باره حبيب الله کلکانی يا کاملا حقيقت ميداشته باشد ويا به حقيقت بسيار زياد نزديکی را ميرساند. اقارب و خويشاوندان مسن من و ريش سفيدان دهکدهً ما درباره حبيب الله قصه های زيادی داشتند. مخصوصا خسرم که در وزارت دربار حبيب الله بصفت منشی ايفای وظيفه ميکرد و شوهر همشيره کلانم که در اردوی حبيب الله يکجا با او در جنگها شامل بود ، نه تنها دلاوری و مهارت جنگی بلکه از احترام او به ناموس و ملکيت مردم تمجيد می نمودند.

متاسفانه مردم ناآگاهانه يا مغرضانه و قصدا اتهام دزدی و رهزنی را به او برچسپ می زنند . او هيچگاه نه راه کاروان و عابرين را ميگرفت و نه برخانه های مردم حمله ميکرد و نه دارايی و پول شانرا به يعما ميبرد.

2 ـ  عيار خراسان حبيب الله کلکانی در روزگاران مبارزه عليه استبداد حکام ظالم و نيزدر هنگام اشغال شهر کابل به همچو اعمال غير انسانی متوسل نگرديد. چنانچه هنگام اشغال شهر کابل پول و دارايی و ناموس مردم کاملا مصئون ماند. درحالی که مخالفينش پس از تسخير شهر کابل و مخصوصا کوهدامن اموال مردم را غارت کردند که در تواريخ به تکرار آمده و اظهر من الشمس است.

3 ـ حبيب الله پسر سقاو نبود. اين اتهام به او به همان اندازه بيجا و نارواست که اتهام رهزنی را به وی به ناحق نسبت ميدهند. در واقعيت امر پدر اصلی او يکی از خوانين گلدره بود که به دست  امير عبدالرحمن  قسی القلب ، نابود شده بود. شخصی به اصطلاح سقاو نه پدر اصلی نه پدر اندر او بود. پدر اندرش نيز پيشه سقاوی نداشت. او در کلکان زندگی ميکرد. در کلکان پيشه های دهقانی ، باغبانی ، آهنگری ، نجاری ، گلکاری وغيره وجود داشت نه پيشه های نانوايی و سقاوی. زيرا اين دو پيشه از پديده های تنها زندگی شهری است. چه در دهکده ها مردم خودشان هم نان خود را می پزند و هم آب مورد ضرورت شانرا خود از جوی يا کاريز می آورندو پدر اندر حبيب الله هيچگاهی در شهر کابل زندگی نکرده تا به پيشه سقاوی مبادرت ورزيده باشد. گفته استاد خليلی که خود از کوهدامن بود ، کاملا مطابق حقيقت است که اين " لقب " به او در وقت خدمت عسکری داده شده بود.

حبيب الله شخصی بود از تيپ ( رابن هود) که با بيچارگان و بينوايان از در کمک و معاونت يش می آمد و از استثمارگران و سرمايه داران سود جو و مفتخوار باج سبيل ميگرفتند. حبيب الله هيچگاه چه قبل از رسيدن بمقام شامخ سلطنت و چه بعد از پيروزی ، بيگناهی را به قتل نرسانيده مگر در جنگ های روياروی که دفاع از خود  امر لابدی دانسته ميشود.

 نمودنهً از عياری او :

حبيب الله  شبی با يارانش بالای پاليزی در دهکده کارنده می آيد که پسرجوانی پاليزبان آن بود. او از پاليزبان تقاضای خربوزه ميکند. پاليزبان از جوانمردی او آگاه بوده بهترين خربوزه های پاليز را از بياره کنده پيش روی شان ميگذارد. پس از آنکه خربوزه های مزه دار نوش جان شان می شود حبيب الله از وی می پرسد که پول آن چند ميشود تا بپردازد. پاليزبان ميگويد که آنها مهمان اومی باشند واو از مهمانهای خود پيسه نمی گيرد. حبيب الله که او را هم تيپ خود يعنی جوانمرد می يابد از او ميخواهد که عوض پيسه خود چيز ديگری از او بخواهد. از آنجائيکه که تمام مردم منطقه حبيب الله را آغا خطاب ميکردند. پاليزبان ميگويد : " آغا جان مه از خودت يک کمک ميخايم"

حبيب الله در پاسخ ميگويد : " بچيم بگو که ده چه باره کتت کمک کنم."

پاليزبان ميگويد : " آغاجان! مامايم در خوردی دختر خوده به مه داده بود آلی که مه و دخترش جوان شديم و بايد طوی کنيم از مه طويانه زياد ميخايه و مه از ای پاليزوانی و دهقانی اوقه پيسه پيدا کرده نميتانم که به مامايم بتم. مه از خودت امی را ميخايم که به مامايم بگو که با مه کش نکنه"

حبيب الله ميگويد : " بچيمم از خاطری که تو پدر يا بيادر نداری که کتت کمک کنند مه به صفت پدر ميگی يا بيادر ده طويت کتت کمک ميکنم."

فردای آنروز به مبنای تعهد ديروزی خود حبيب الله نزد مامای پاليزبان برای " طوی بری" می رود و به او ميگويد او وکيل خواهرزاده اش ميباشد و آمده تا هر چيزی که برای طوی ميخواهد برايش بگويد تا تهيه نمايد. هرچيز را که مامای پاليزوان تقاضا ميکند حبيب الله بحيث نماينده " شاه خيلی" قبول ميکندو روز ديگر تمام مصارف عروسی از قبيل لباس و خوراک را از بازار خريداری کرده به خانه پدر عروس می آورد. شب ديگر عروسی شانداری با ساز و سرود ، نان فراوان و متنوع و فيرهای تفنگ صورت می گيرد. همينکه نکاح بسته شد و " دولی " عروس بخانه " شاه " رسانيده ميشود ميگويد : " بچيم مبارک باشد. آلی دگه به ما رخصت ميتی که بريم."

شاه با اظهار سپاس فراوان از اين جوانمردی حبيب الله با آنها وداع مينمايد. هرگاه حبيب الله با پاليزبان جوانمردی نمی کرد پاليزبان و نامزدش تا پيری شان عروسی نمی توانستند و يا کدام شخص پيسه دار برايش سر سود قرض ميداد که تا زنده ميبود از شر دادن سود خلاص نمی شد

اين بود نقاط نظر يک دانشمند صالح ، واقع بين  وحق شناس افغان که تقديم شما گرديد. و اين ابجد خوان خاطرنشان می  سازم که همه انسانها از روز ازل آزاد و مساوی الحقوق خلق شده اند و احدی از سهو ، عيب و خطا خالی نيست و اما فضيلت و برتری شان به تقوای شان مربوط است.

آرزومندم گذشتگان بخشيده شوند و آيندگان در پرتو تجربه های تلخ و شيرين و اندوختن علم و کمال و دانش معاصر و مهر و محبت ، خواهری و برادری زنذگی شرافتمندانه را در پيش گيرند و خانه مشترک شانرا آباد و آزاد سازند.

وحدت ملی را حفظ کنند که ضامن بقای افغانستان است.

زنده ومستقل و شکوفا باد افغانستلن

خجالت ، سرافگندگی و شرمساری از ان کسانی است که با حيل و نيرنگ و فريب در پی تخريب اين خانه آبايی ما بر آمده اند و از هيچ نوع جنايت خودداری نمی کنند و می خواهند وطن افغانها را بلع کنند.

مگر بايد بدانند که :

"اين خانه شيران است

اين جای عقابان است

تا يک نفر افغان است  

زنده افغانستان است"

 


بالا
 
بازگشت