بر خورد  سیا سیون مذهبی  و سکولار با معضله ای افغانستان !

" طرح های اصلاحی" یا تیوریزه سازیی " انتقام وخشونت "

 

 محمد امین فروتن

پیوسته به گذشته قسمت هفــتم وآخیر :

*    جنگ در سر تا سر کشور متوقف شود، اگر کسى با تحريک بيگانگان قصد ادامۀ جنگ را بکند پس همه مشترکاً سعى  اقناع او را بنمائيم و او را به دست برداشتن از جنگ آماده سازيم، اگر قانع نشد پس از ملت خواسته شود تا از طريق قيام ملى معضله را حل سازد، اين يک حقيقت است که هيچکس در مقابل ملت ايستادگى کرده نميتواند، اگر ملت از نظام مطمئن شود پس خودش و بدون هر گونه کمک بيگانگان امنيت را آورده ميتواند.

 *  در حکومت چنان تبديلى اى بيايد که براى همه قابل قبول گردد، حاکميت دولت بايد بر سراسر کشور تأمين شود، در هيچ ولايتى بايد حاکميت شخصى، غير دولتى و حزبى نباشد، والى، قوماندان امنيه، قوماندانان قطعات اردو و مسئول رياست امنيت ملى هيچ ولايتى بايد باشندۀ ولايت مربوطه نباشد.

 *   در شش ماه نخستين سال ٢٠١٤ انتخابات عادلانه و شفاف صورت گيرد، اين انتخابات بايد يکبار و همزمان براى رياست جمهورى، ولسى جرگه و شوراهاى ولايتى و بر مبناء تمثيل متناسب باشد: رأى بايد براى احزاب و به فهرست و خط مشى اعلان شده از سوى آنان داده شود، طريقۀ کنونى انتخابات خيلى نادرست، مشکل، غير عادلانه و نا معقول است، نه با شرائط افغانستان سازگار است و نه ما از عهدۀ مصارف کمرشکن آن بر آمده ميتوانيم.

*  بميان آمدن دو يا سه حزب مقتدر و ملت شمول را بحيث يک هدف تعيين نمائيم، تعدد احزاب، بطور خاص موجوديت گروه هاى خورد خورد محلى و قومى تشتت و تشنج را بميان ميآورد، به وحدت ملى صدمه ميرساند، تعصبات قومى و لسانى را بر پا ميسازد، احزاب کوچک با هم متحد شوند و حزب بزرگ را بسازند، يا مجموعۀ انتخاباتى متحد بسازند، يا در کدام حزب بزرگ ملت شمول مدغم شوند.

 

 از پیام عیدیی  بخشی از اپوزسیون مسلح نظام  یعنی حزب اسلامی افغانستان که به نام و امضای محترم حکمتیار به مناسبت عید اضحی گذشته منتشر شده است

 

در قسمت قبلی نوشته خود به « حل مسأ له ملی » اشاراتی داشتیم و نوشته بودیم که اگرچه کسانی و نیروهای که با دید مذهبی و اسلامی خاصی به این مسأله نگریسته اند وابسته گی های قومــی ،  زبانی و نژادی شان سبب شده تا برقضاوت هایشان بویژه در زمینه  حل « مسأله ملی » نه تنها مانند دیگر هم تباران شان با اندیشند بلکه آن تفکر ناگوار و شرک آلود نسبت به « مسأ له ملی » را بنام روح دینی و مذهبی به جامعه منتقل میسازند . اکنون می خواهم مسأ له دیگری را بدان بیافزائیم که بدون شک برای همه خواننده گان ارجمند بویژه برای طیف وسیعی از دینداران شگفت انگیز خواهد بود و باورش دشوار و آن اینکه کارل مارکس فیلسوف نامدار آلمان بیش از هر فیلسوف و نویسنده و جامعه شناس در قرون جدید بالاخص قرن نوزدهم مذهب را که برقلمرو تاریخی و جغرافیاوی اندیشه های کارل مارکس  سایه افگنده بود سخت مورد انتقاد و تاخت و تاز قرار داد ، درحالیکه بیش و پیش از هر متفکر و فیلسوف و جامعه شناس متعهدی درعصر جدید از مذهب بالخصوص کلیسا و مسیحیت متأثر بوده است . اما مذهب چون هرنیروی دیگرمعنوی ، فرهنگی و انسانی ازقبیل علم و فلسفه ، هنر ، ادبیات و اخلاق در جوامع طبقاتی تاریخ ابزار دست طبقه حکم میشود و برای توجیه و تقدیس وضعیت حاکم بر اروپای آن زمان تغییر ماهیت و جهت میدهد و به گونه ای در اذهان مردم بیدار و طبقات محروم تحریف میشود که در آن زمان اکثریت روشنفکران در اروپا منجمله کارل مارکس Karl Marx     فیلسوف نامور آن روزگار  که با بیان مغائر با گفتمان حاکم بر جامعه یعنی حاکمیت کلیسا  ظاهرأ  بنام آزادی ، جهل ، استثمار ، تبعیض طبقاتی و نژادی تبلیغ و مبارزه میکردند  ، کلیسا و مذهب مسیحیت کاتولیک را مانع بزرگی در راه رسیدن به  اهداف وبرنامه های خویش می پنداشتند  اینگونه بود که روشنفکران آن روزگار با آواز بلند شعار دادند که دین «یا همان ساختار های نظام غارتگر کلیسا " ! »  آفیون ملتها است .چنین بود که در عصر جدید یعنی پس از رُنسانس برای اولین بار در تاریخ اخلاق با همه لوازماتش مانند سیاست و مناسبات اجتماعی در اروپا  از مذهب جدا شدند و نهضتی در راستای اهداف عدالت خواهانه و آزادی طلب با دوری از مذهب و حتی در دشمنی و خصومت به مذهب بعثت کرد و مذهب کاتولیک حاکم بر سرنوشت اروپا  از زمان عقب و با روح عصر خویش بیگانه ماند . اما پارادُکس اصلی ای  که میان اندیشه های اصلاحی عصر رُنسانس و تحولات سیاسی و اجتماعی درسائرجوامع عقب مانده بشری بوجود آمد آنگاه بود که روشنفکران  چپ در دیگر جوامع و ملتهای شرقی که برای تحکیم عدالت و برابری در برابر استبداد حاکم  مبارزه میکردند هرگاه با موانع و دشواری ها ی برمی خوردند که نمونه آن قبلأ و در دوران حاکمیت مذهبی " کلیسا " بر اروپا به مشاهده میرسید بصورت عاجل بدون در نظرداشت شرائط جغرافیاوی  و تاریخی تحولات و حوادث طی یک حکم عمومی آنچه را که روشنفکران اصلاح طلب اروپا بویژه با تکیه بر جمله معروف  کارل مارکس Karl Marx   فیلسوف معروف و نامور مادیگرایی که گفته بود " دین آفیون ملتها است " تمامی مناسبات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی جوامع شرقی را قضاوت  نمودنـــد . وقتی  لحن سخن روشنفکران انقلابی و معاصر جوامع شرقی که سرشار از فرهنگ و تمدن بشری اند ودین بویژه اسلام محور حیات تمدنی و فرهنگی  آنها را تشکیل میدهد  ، معیار اندازه گیریی  شرائط عمومی جوامع شرقی کنونی با  مسیحیت  حاکم بر جوامع اروپائی قبل از رُ نسانس باشد ، چگونه ممکن است رسالت روشنفکران این روزگار را بی غل و غش به حساب آورد و قضاوت آنها درمورد دین اسلام را نیز صحیح دانیست . ؟  زیرا  مسیحیت آن روزگار بویژه در اروپا که توسط  کاردینال های مذهبی یعنی پاپها توجیه کننده غارتگری و استثمار محسوب می شد و اسلام با توجه به تکامل و ترقی اجتماعی و اقتضای فطری عدالت انسانی در جوامع بشر از آن مبرأ است . اما در تاریخ معاصر جوامع شرقی منجمله افغانستان جنگ زده نیز آثار و عوارض همان  گفتمان معیوب عصر رُنسانس  به ؤضوح و تا مرز تمسک به مفرادات  آن که از سوی بسیاری از طراحان حل بحران در جامعه افغانی  برآن صورت میگیرد ،  به مشاهده میرسد . همین طرحی که موسوم به طرح حزب اسلامی افغانستان به امضای جناب آقای حکمتیار منتشر شده است ببینید که چگونه در پاراگراف :

« جنگ در سر تا سر کشور متوقف شود، اگر کسى با تحريک بيگانگان قصد ادامۀ جنگ را بکند پس همه مشترکاً سعى  اقناع او را بنمائيم و او را به دست برداشتن از جنگ آماده سازيم، اگر قانع نشد پس از ملت خواسته شود تا از طريق قيام ملى معضله را حل سازد، اين يک حقيقت است که هيچکس در مقابل ملت ايستادگى کرده نميتواند، اگر ملت از نظام مطمئن شود پس خودش و بدون هر گونه کمک بيگانگان امنيت را آورده ميتواند.»

 یک پاردُکس بنیادی به مشاهده میرسد زیرا به قول طراحان این طرح از یکسو با تقسیم قدرت سیاسی در جامعه به تشکیل و ایجاد نهاد ملی بنام « دولت مشروع » و قابل قبول برای تمامی جناح های سیاسی و نظامی نائل مــی آیند  و از سوی دیگر برای مقابله با همین عناصر جنگجو که با تحریک بیگانگان قصد ادامه جنگ رادارند " از ملت میخواهند تا از طریق قیام ملی معضله را حل سازد " هیچکسی ندانیست که هدف نویسنده این طرح ازاستعمال و بکار بردن  واژه « قیام ملی !!» چیست ؟ زیرا آنانی که طرحی را غرض حل وفصل دائیمی بحران در جامعه افغانی ارائیه نموده اند در سطر اول همین پاراگراف یعنی « جنگ در سرتاسر کشور متوقف شود »  به یک واقیعت تلخ و پیچیده ای اشاره داشته است که نه میتوان آنرا با فرامین و استعمال « ضمائرامرمتعدی ولازم مطلق »  یعنی    "  باید " وبازهم  " باید " شود !!"  بدون ایجاد یک بستر لازم  و جراحی متناسب با وضعیت بیمار مداواساخت . بدون شک که طراحان این طرح نیز آنگاه که در پاراگراف آخیر فقره مورد نظر مینویسند « ..، اگر ملت از نظام مطمئن شود پس خودش و بدون هر گونه کمک بيگانگان امنيت را آورده ميتواند.» به این تناقض متوجه شده باشند .بصورت واضیح می بینیم که در عرصه دولت و نظام سیاسی در جامعه بحث دیگری وجود دارد و آن این است که به میزانی که جامعه تکامل پیدا میکند حتی الامکان مکانیزم های تابع سازی جامعه باید از شیوه مروج اجبار آمیز فزیکی که برجنبه های سخت افزاری تابع ساختن و دیکته کردن  تکیه میکند بسوی روشهای نرم افزاری بصورت تدریجی ارتقأ پیدا کند . به همین دلیل است که دولت های مدرن تلاش میکنند تا برای رسیدن به مقاصد مورد نظرشان و ایجاد نظم اجتماعی و حاکمیت قانون از روشها ی خشنونت آمیز مانند اعدام و مجازات های که جسم انسان را بصورت مستقیم بی آزارند  می پرهیزند .

 البته این نوع برخورد ، مسبوق به این نگاه جامعه شناختی مجرمین است که مجرم در جامعه بیمار است و هرنوع هنجارشکنی و بزهکاری در واقع یک نوع بیماری است .

لذا رفتار درمانگرایانه دولتها به تدریج جایگزین رفتار «مجازات بی مفهوم گاهی انتقامجویانه  »،  میشوند. که مسأ له « اطمینان از نظام » که روح وروان طرح پیشنهاد شده از سوی آقای حکمتیار را تشکیل میدهد ؛ یکی از مؤلفه های است که با تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی در جامعه ارتباط مستقیم دارد . اما این امر زمانی ممکن و محتمل است که نخست از همه روشنفکران ، طراحان تیوری های نجات و رهبران جوامع بشری خود بر یک نظام ضد طبقاتی ، توحیدی و عادلانه نه تنها باور داشته بلکه در طول حیات جوامع بشر در زمینه زندگی ساده زیستی ، ایثار و تلاش در راه اهداف بزرگ انسانی و معنوی خود به  الگو های سازنده مبدل شده باشند . اما در این جا توضیح این نکته لازم است  که تنها ارائیه طرح و تیوریی نجات کافی نیست و هیچگونه مشکلی را حل نه خواهند کرد و اعلان هرگونه طرح نجات بدون دریافت پاسخ منطقی و آگاهانه این پرسش که آیا طراحان طرح های جالب و جذاب نجات جامعه از بحران ها و بیماری های موجود توانیسته اند تا بحران و بیماری در جامعه را تشخیص کنند ؟ اگر پاسخ مثبت است کدام جامعه در چه شرائط تاریخی و جغرافیاوی ؟

من اکیدأ باور دارم در استقرار حاکمیت مافیائی کنونی  و مالکیت زور و استثماربویژه در حاکمیت  مستقیم شرکای قدرتمند جهانی که در ائتلاف مبارزه با تروریزم با منافع متعد د و متفاوت  آنها سرنوشت جامعه فقیر افغانستان را در دست گرفته اند  اعلام هرگونه طرح ها مبنی بر مشارکت در قدرت که   با ساس فورمول معروف « نصف ُلی ونصف لک !»  بنام  نجات از بحران جامعه افغانی ارائیه میشوند  حیله آمیز ترین و شنیع ترین جنایت دربرابر امید ملت ما محسوب میشود و اعلام چنین راه حل ها ازتربیون های عمومی  و عامه یک فریبی بیش نیست . به هرحال این مورد یکی ازچندین مواردی است که از بطن حوادث در جامعه ما بیرون آمده و زائیده شده است . زیرا بسیاری از طرح های که بنام رفع بحران درجامعه تنظیم وتدوین شده اند به مسأله « اصلاحات بنیادی» و «ساختاری» درجامعه توجه نداشته اند واصلأ نه میدانند که ماهیتأ بحران درجامعه ما ازکدام جنس است ؟ و یا هم چگونه بوجود آمده است ؟ و نه میدانند که اگر خشونت و نابرابری وجود دارد و در وجوه مختلف عینیت یافته است  به چه  اعتبار و درجه و در چه سطح و میزانی و معلول چگونه روابط و مناسبات سیاسی و طبقاتی درجامعه اند ؟ و کدامش مشخصه نژادی ، قومی و جغرافیاوی دارد ؟

آیا نزد آنها وبه باور طراحان این مانیفیست های که بنام نجات از بحران با ؤفور منتشر میسازند ،  احترام به حیثیت ،مقام وحقوق انسان با هرعقیده ومرام ومسلکی که باشد محفوظ و قابل دفاع است؟ زیرا رشد شخصیت و استقرارعدالت وحفظ حیثیت انسانی در گرو آزادی اجتماعی ، اعتقادی و سیاسی است و نباید بدون اعتقاد و باور بر این مؤلفه بر تربیون امر و نهی حضور یافت  . همچنان یک رهیافت دیگری را نیز باید درنظر گرفت که موضع گیریی اعتقادی طراحان چنین راه حل ها و مانیفیست ها در برابر " دولت جمهوری اسلامی اسلامی افغانستان " چیست ؟ زیرا نظام جمهوری یا همان دموکراسی با دیانت اسلامی با متنی حقوقی بنام قانون اساسی فورمولبندی شده است و می بینیــم که جمهوریت و اسلامیت به عنوان دورکن اصلی و مؤلفه های بنیادین دولت افغانستان را تشکیل میدهند و شگفت انگیز است که جمهوریت مطروحه در قانون اساسی افغانستان از نوع دموکراتیک است و با انواع جمهوری های نخبه گرا ، اشرافی و طبقاتی تفاؤت های معناداری دارد در کنار چنین مفهوم نهفته در قانون اساسی افغانستان که در فصول و اصول گوناگون انعکاس یافته است در جامعه کنونی  و در میان نیروهای سیا سی –اجتماعی و صاحبان و ارائیه کننده گان طرح ها و راه حل های گوناگون با دو رویکرد و قرئت تقلیل گرا روبروهستیم . تقلیل گرائی ( Reductionalism ) که ریشه در رهیافت نظری تناقض گرا به حکومت دینی و حکومت دموکراتیک دارد . گروهی میــکوشند که حکومت دموکراتیک در جمهوری اسلامی افغانستان  و قانون اساسی آن را به « حکومت دینی » تقلیل دهند و آنرا از محتوا و روش مردم سالارانه و انتخابی تهی سازند . در مقابل این گروه قدرتمند کسانی نیز هستند که مطلوب را در تقلیل جمهوری اسلامی به جمهوری یافته و ریشه های مذهب در قانون اساسی را به عنوان مانعی بنیادین بر سر راه دموکراتیزه سیون و فرآیند تحقق کامل دموکراسی و حکومت دموکراتیک ارزیابی میکنند. که این دسته از فعالان سیاسی نیز با معضل مسلمان بودن ملت و ارادهء معطوف به زیست مذهبی در حاکمیت و جامعه که در قانون اساسی تجلی یافته ، روبه رو هستند . اما از همه مهمتر این پرسش از همه طراحان طرح هاو مانیفیست های که خواهان حکومت مذهبی درجامعه اند بوجود می آید که در باره سه مقوله اساسی زندگی یعنی دین ، حکومت و انسان دارای چه مواضعی اند ؟ زیرا گفتمان خدا محور و نفی انسان حتی به مثابه خلیفه خدا در بسیاری از دوره های تاریخ بشری گفتمان غالب و مسلط بر جوامع انسانی بوده است . بنابر این بی ربط نخواهد بود اگرازنقش وتأثیر آنها (طراحان ونویسنده گان نسخه های ) رفع بحران های اجتماعی وسیاسی را در مؤ قیعت های گوناگون زمانی و مکــانی و شرائط خاص افغانستان و جهان کنونی در نظر داشته باشیم وکار آئی  اندیشه ها و تفکرات آنها مورد بررسی قرار گیرند . آنچنانکه باید فلسفه سیاسی و موضع گیری های فکری یک جنبش سیاسی بویژه دینی در برابر مسائل روزمره زندگی مانند  آزادی ، عدالت و حقوق شهروندی باید به مثابه ملاک حقانیت یک حرکت اجتماعی وسیاسی درنظر گرفته شود .

                                                                              پایان

 

---------------------------------------------------------

 

برخورد  دوگانه ای از  طراحان استراتیژیی های نجات افغانستان !

    نه سیخ بسوزد نه کباب !

پیوسته به گذشته بخش شــشــم :     

یادداشت  غیرمترقبه    ! :

دراوج انتشار  پنجمین بخش این یادداشت بو د که بار دیگرتناب های محکم  تنها  خیمه  یا " چادر " لویه جرگه اضطراری باز شدند و جلالتمآب کرزی که تازه از بازدید نمائیشگاه  ملی صنایع افغانستان بازگشته بود  با ژست قدرتمندانه بروی ستیژ حضور یافت و در حالیکه شیشه های دارو  ها ی رنگارنگ را از جعبه ها ی معینی میکشید طی سخنانی که مانند همیشه با تعرفات و تشریفات مصنوعی  آغاز میکند و تمامی رجالی را که باوی خاطرات دبستانی  و مافیائی دارند و آنهانیز در قسمتی از این سیستم مافیائی  مشغول  اند و امرار معاش میکنند  یکایک آنها را با تمامی القابی مانند دکترصاحب فلانی خان ... و پروفیسور ...مورد خطاب قرار داد و طی یک سخنرانی  نسبتأ  مؤجزی در باره مسائل مختلف منجمله( افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ میلادی) سخن گفت . اما آنچه که توجه همه بیننده گان و شنونده گانی را که دربیرون از جغرافیای بنام افغانستان و دائره طلسم مافیای بنام     « دولت جمهوری اسلامــی افغانستان » زندگی میکنند ، جلب ساخت همانا قسمتی از مسائلی بوده که درمراسم گشائیش  کنفرانس و نمایشگاه صنایع ملی در  کابل و در تالار خیمه یعنی  " چادر" تاریخی لویه جرگه یا مجمع بزرگان  قوم صحبت  کرد و در  مغائر ت با سخنان و فرمائیشات بلند بالا و میان تهی  ی بوده که قبلأ  و بارها  آقای کرزی و گروهی از مشاوران  مافیائی اش جهت اطمینان و اقناع  دروغین و مصلحت آمیز!! کشور های همسایهء طماع افغانستان که « نه سیخ بسوزد و نه کباب !» برزبان آورده است که گویا  با:

 « حضور نیروهای خارجی  درافغانستان وساخت پایگاه های نظامی غرب بویژه امریکا  برای امنیت وثبات کشور های همسایه هیچگونه خطری متوجه نخواهد بود و از خاک افغانستان در برابر کشور های همسایه هیچگونه تجاوزی صورت نخواهند گرفت !!.»

 وازهمه مسخره تراینکه گاهی هم وقتی بصورت ساختگی و مصنوعی بحث مقابله ونبرد ایالات متحده امریکا با یکی ازکشورهای همسایه روی آنتن تبلیغاتی قرارگیرد جلالتمآب کرزی ومشاوران سکتور" سیأ " سی وامنیتی اش با شمردن وجوهات مشترک باکشورهمجوارافغانستان به حمایت از کشورهمسایه شعارمیدهندودرانطباق با مثل معروف عامیانه که میگویند : مدعی ازدعوی اش صرف نظر کرده بود اما گواه ازگواهی اش نه میگـذ اشــت!"  اینبار در مغائرت کامل با آن اطمینان های پوپکی و آبکی به کشور های همسایه ،  خود  بر تابوت آن  شعار هاو اطمینان های  میان تهی و پوچی  که طی  یازده سال گذشته  در گوش سیاستمداران و فعالان سیاسی نواخته بودند میخ کوبید     وقتی دراوج یک سفر معراج گونه که بر بال های "براقی " از  ثروت به  مقام دیگری  رسید ناگهان با  ژست مصنوعی یک زعیم  ملی با مشروعیت توده ای !! پس از چند فاژه کشیدن ها ی متواتربدون مقدمه اینگونه آغاز کرد :  

 « به اطمینان کامل با امریکایی ها وغربی ها یک معاملهء می کنیم که نه سیخ بسوزد و نه هم کباب که منافع هردو طرف تامین گردد. بند ها وپروژه های بزرگ اقتصادی ما را کمک کنند و نیروهای امنیتی ما را تقویت و مجهز با تمام وسایل عصری کنند.  باقی در منطقه هرچیزی که می کنند ما کاری نداریم. »

برای کسی که از نا سلامتی بر مسند " ریأ " ست جمهوری با پسوند " اسلامی " در افغانستان تکیه زده است برا زنده نیست که هر روز و در هر محفلی ساز دیگری را بنوازد . و طرح دیگری را بریزانند !!

متأسفانه شخص " شاه غلام "  و حواریون اش با این هذیان گوئی ها عادت کرده اند و لابد در نشه ء قدرت و ثروت ! از یاد برده  و یا هم شاید به خوا ب عمیق همچون خوا ب  « اصحاب کهف »  رفته است  که بیش از یک دهه از عمر ناچیز شان  بر مسند قدرت پوشالی  سپری شده و صد ها میلیارد دالر را در قمار قدرت باخته اند و هنوز هم در اول داستان اند . !!

باز هم طرحی برای  صلح مسلح  !

در مبحث قبلی گفتیم که تیوریی صلح با شعاری «  نيروهاى امنيتى با حالت و ترکيب فعلى باقى بمانند، براى هر کدام (اردو، پوليس و امنيت ملى) چنان شوراى رهبرى با صلاحيت ساخته شود که به اين نيروها صبغۀ ملى بدهند، به نفع کدام گروه، قوم و سمت بکار برده نشود، بطور کامل تحت سيطره و ادارۀ دولت باشد، در شوراى رهبرى آن چنان کسى نباشد که به نفع يک گروه در مقابل ديگرى جنگيده باشد، تناسب قومى در آن مراعات شود، اشخاصى بايد از موقعيت هاى حساس امنيتى دور ساخته شوند که در جنگ هم همراهى روس ها را کرده اند و هم ناتو را و اکنون هم دوام حضور ناتو را مى خواهند »

 که از سوی جناب حکمتیار رهبر اپوزسیون مسلح کشور به عنوان یکی از طرح های اصلی به گوش عام و خاص رسید ،  یک طرح « بی سر وته » ، نه تنها متناقض با واقیعت های زمان بلکه در تناقض با اعمال و عملکرد های است که حواریون و هواداران سراپاقرص اش گاه گاهی دست هایشانرا با خون بیگناهان آلوده میــسازند .! فرض کنیم آن برخورد  مسلحانه و شعار « انحلال » آرتش مجهز آن روزگاررا از نوعی حسن نیت بدانیم  باز هم این اشکال مهم در باره این شعار بیمارگونه برجای خود باقی است . به عبارت دیگر اگر منظور استفاده از واژه « انحلال » ، دگرگونی بنیادی ، نوسازی ، بازسازی و تصفیه اساسی و بنیادی باشد این سوال نیز در ذهن احادی از مردم افغانستان خطور میکند که انگیزه این گونه شعار های جنون آمیز از دل و دماغ  کدامین دیکتاتور خود کامه برخاسته است .؟ چنانچه می بینیم از اول هم گویا آن شعار به همین منظور بوده است که آرتش معیوبی ایجاد شود تا بصورت یک شرکت سهامی متحد ازهمه اقوام ، قبائیل وملیت ها وزیر زعامت فرشته های آسمانی !! که به قول جناب حکمتیار دردرشوراى رهبرى آن چنان کسى نباشد که به نفع يک گروه درمقابل ديگرى جنگيده باشد، تناسب قومى در آن مراعات شود،اشخاصى بايد ازموقعيت هاى حساس امنيتى دورساخته شوند که درجنگ هم همراهى روس ها را کرده اند وهم ناتوراواکنون هم دوام حضورناتورا مى خواهند. وبازهم به اساس این طرح براى هرکدام(اردو، پوليس وامنيت ملى) چنان شوراى رهبرى با صلاحيت ساخته شود که به اين نيروها صبغۀ ملى بدهند!  نه میدانیم که  نظریه « تناسب قومــی » را که در طرح ارائیه شده جناب حکمتیار به عنوان شاه کلید حل بحران که موسوم به خطوط اساسی راه حل ارائیه شده از سوی حزب اسلامی افغانستان یا یکی از پایه های اصلی "اپوزسیون مسلح"  در جامعه محسوب می شود با طرح های دیگر افراطی و ناسیونالیستی تا سرحد " فاشیسم عریان " در جامعه فقیر ما  که بدون هرگونه مدعای بلند بالای  مذهبی ودینی غرض رفع بحران درجامعه افغانی ارائیه میکنند ، هیچگونه تفاؤتی ندارد . و خوشبتانه که مفرادات این طرح از همان اول با دساتیرالهی و آسمانی که حزب اسلامی افغانستان به مثابه یکی از قدیمی ترین تشکیلات سیاسی مذهبی در جامعه  ،  و  دیگر گروه های که جهت کسب  سرمایه و  ثروت و پسوند های از قبیل  " اسلامی! " ، " ملی !" و آخیرأ  " دموکراتیک ! " را در جامعه عقب مانده و با هویت مذهبی افغانستان چسب میزنند در مغائرت کامل قراردارد . زیرا چه کسی نه میداند که الزامأ اکثر مخالفتها و درگیری ها ماهیتأ بر نابرابری های قومی و قبیلوی استوار نیست . اما نباید از این واقیعت « اظهرمن الشمس »  نیز چشم پوشی کرد  که گاه گاهی قدرتمندان و غارتگرانِ سود جوی نظام های مافیائی سرمایه داریی معاصر برای چاپیدن بیشتر توده ها و غارت کردن آنها ، بحران درجوامع  بشری بویژه افغانستان  را محصول توجه نکردن به « مسأله ملی » می دانند و در راستای ارائیه راه حل های مناسب از سوی نخبه گان ، روشنفکران و اهالی قلم ، حل « مسأله ملی » را از اولویت های هرطرح می شمارند .این نوع برداشت از فاجعه و راه حلها ی آن اتفاقأ در اکثر طرح های پیشنهادی برای حل بحران در افغانستان و با طرز دید های مختلف و با شدید ترین شکل و تحریک آمیز ترین روش درج گردیده است البته این را هم باید اضافه کرد اگرچه کسانی و نیروهای که با دید مذهبی و اسلامی خاصی  به این مسأله  نگریسته اند وابسته گی های قومــی ،  زبانی و نژادی شان سبب شده تا  بر قضاوت هایشان بویژه در زمینه  حل « مسأله ملی » نه تنها مانند دیگر هم تباران شان با اندیشند بلکه آن تفکر ناگوار و شرک آلود نسبت به « مسأ له ملی » را بنام روح دینی و مذهبی به جامعه منتقل میسازند .

ادامه دارد

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

بزرگش نخوانند اهلِ خرد .....!

       کودکان واسکت  پوش انتحاری نخستین قربانیان بازار فتوا ها ی "سیأ " سی !  درافغانستان  

پیوسته به گذشته قسمت پنجم :

 

در قسمت  چهارم این یادداشت به بند های  مبهم و مجمل  طرح چند فقره ای  برای « نجات » کشورکه در پیام عید یی  یکی از نامدار ترین و درعین حال جنجالی ترین شخصیت های  تاریخ معاصر افغانستان یعنی جناب آقای حکمتیارگنجانیده شده  بود اشاراتی داشتم اکنون نیز برای آنعده خواننده گان ارجمند که فقط این قسمت یادداشت را مطالعه مــی فرمائند یکبار دیگر قسمت های از آن طرح  را دوباره تقدیم مــیکنم .

 *   با اين توافق نمائيم که نيروهاى خارجى تا ٢٠١٤ بطور کلى خارج شوند.

 * نيروهاى امنيتى با حالت و ترکيب فعلى باقى بمانند، براى هر کدام (اردو، پوليس و امنيت ملى) چنان شوراى رهبرى با صلاحيت ساخته شود که به اين نيروها صبغۀ ملى بدهند، به نفع کدام گروه، قوم و سمت بکار برده نشود، بطور کامل تحت سيطره و ادارۀ دولت باشد، در شوراى رهبرى آن چنان کسى نباشد که به نفع يک گروه در مقابل ديگرى جنگيده باشد، تناسب قومى در آن مراعات شود، اشخاصى بايد از موقعيت هاى حساس امنيتى دور ساخته شوند که در جنگ هم همراهى روس ها را کرده اند و هم ناتو را و اکنون هم دوام حضور ناتو را مى خواهند.

*    جنگ در سر تا سر کشور متوقف شود، اگر کسى با تحريک بيگانگان قصد ادامۀ جنگ را بکند پس همه مشترکاً سعى  اقناع او را بنمائيم و او را به دست برداشتن از جنگ آماده سازيم، اگر قانع نشد پس از ملت خواسته شود تا از طريق قيام ملى معضله را حل سازد، اين يک حقيقت است که هيچکس در مقابل ملت ايستادگى کرده نميتواند، اگر ملت از نظام مطمئن شود پس خودش و بدون هر گونه کمک بيگانگان امنيت را آورده ميتواند.

 *  در حکومت چنان تبديلى اى بيايد که براى همه قابل قبول گردد، حاکميت دولت بايد بر سراسر کشور تأمين شود، در هيچ ولايتى بايد حاکميت شخصى، غير دولتى و حزبى نباشد، والى، قوماندان امنيه، قوماندانان قطعات اردو و مسئول رياست امنيت ملى هيچ ولايتى بايد باشندۀ ولايت مربوطه نباشد.

*   در شش ماه نخستين سال ٢٠١٤ انتخابات عادلانه و شفاف صورت گيرد، اين انتخابات بايد يکبار و همزمان براى رياست جمهورى، ولسى جرگه و شوراهاى ولايتى و بر مبناء تمثيل متناسب باشد: رأى بايد براى احزاب و به فهرست و خط مشى اعلان شده از سوى آنان داده شود، طريقۀ کنونى انتخابات خيلى نادرست، مشکل، غير عادلانه و نا معقول است، نه با شرائط افغانستان سازگار است و نه ما از عهدۀ مصارف کمرشکن آن بر آمده ميتوانيم.

*  بميان آمدن دو يا سه حزب مقتدر و ملت شمول را بحيث يک هدف تعيين نمائيم، تعدد احزاب، بطور خاص موجوديت گروه هاى خورد خورد محلى و قومى تشتت و تشنج را بميان ميآورد، به وحدت ملى صدمه ميرساند، تعصبات قومى و لسانى را بر پا ميسازد، احزاب کوچک با هم متحد شوند و حزب بزرگ را بسازند، يا مجموعۀ انتخاباتى متحد بسازند، يا در کدام حزب بزرگ ملت شمول مدغم شوند.

 

قبلأ و بارها ازاین قلم مطالعه فرموده اید چون حصار نامرئی و لی معلومی که از سال ها پیش بر گرد نسل روشنفکری وبویژه  زعامت ورهبریی  اعم از مذهبی و سکولارجامعه ما  کشیده اند هرروز تنگ ترمیشود و امروز می بینیم که این بازوی قدرت همچون اسیری  زندانی نفاق – و اختلاف گشته است و با دنیای واقیعت ها تنها رابطه اش با اوهام و خرافات برقرار میباشد .  متأسفانه این رابطه در تمامی شئـون جامعه وحتی در مناسبات اعتقادی و روحی میان مردم ومقامات روحانی نیزسرایت کرده است ،

چنانچه یکی ازبزرگترین رجال سیا سی جامعه ما که در اکثریتی از حوادث و تحؤلات کشور نقش مرئی و نامرئی داشته است پس از چند دهه تجارب گوناگون برای ملت جنگ دیده ما نسخه نویسی میکند .     

 به خوبی می بینیم که این نسخه نیز با استعمال « ضمیرامرمتعدی ولازم مطلق »  یعنی "  باید " وبازهم  " باید " شود !! طراحی گردیده است البته به کمال احترام به طراحان این دکتورین باید گفت که تنها رابطه میان دنیای آزاد و ارائیه کننده گان این نسخه ای « نجات از بحران »ازروزنه ء تنگ وتاریکی است که بوسیله گماشته گان شناخته شده ای با دقت و فراست  نگهبانی میشود و همه اطلاعاتی که به سمع مبارک این  نسخه نویسان می رسد ، نخست از فیلتر های مخصوص استخباراتی میگذرد. و ثانیأ آن اطلاعات به تناسب روانشناسی هرقوم و ملتی با مارک های گوناگونی دراختیاراجیران بومی هرجامعه قرارداده میشوند . این است که بسیار بوده اند مردان و رجال محبوب و متنفذی که از پِله های اعتبار و اخلاص مردم بر بام  ثروت و قدرت بالا رفته اند و در پیشگاه دشمنان مردم و شبکه های خطرناک استخباراتی زانو زده اند .

لهذا  نباید تعجب کرد  که اکثریت طرح ها و تیزس ها منجمله طرح های آخیری که بنام و امضای رهبران  دوگروهی از اپوزسیون  مسلح رژیم افغانستان به عنوان راه حل ها ی نجات جامعه افغانی از بحران سرتاسری در کشورجنگ زده افغانستان صدور یافته است از همان فورمول تاریخی  معروف یعنی  « نصف ُلی ونصف ُلک ! » تبعیت میکنند ، اما  اکنون که بررسی و نگاه اجمالی بر ماهیت طرح منتشره به امضای محترم حکمتیاررهبر حزب اسلامی افغانستان به عنوان یکی از پایه های اصلی اپوزسیون مسلح  مورد بحث ما است ناگزیربصورت نقادانه ی مشفقانه  بر محتویات  طرح منتشره از سوی وی نیز باید اشاراتی داشته باشیم .

چنانچه قبلأ متذکر شدم طرح مجملی منتشره در پیام تبریکی عیدی جناب آقای حکمتیار با استعمال « ضمیرامرمتعدی ولازم مطلق »  یعنی "  باید " وبازهم  " باید " شود !! طراحی گردیده است آنگاه که به مسأله ارتش ملی و نیروهای مسلح میرسد راجع به سرنوشت این نیروی مهم جامعه و کشور افغانستان  چنین  می فرمائید : 

« نيروهاى امنيتى با حالت و ترکيب فعلى باقى بمانند، براى هر کدام (اردو، پوليس و امنيت ملى) چنان شوراى رهبرى با صلاحيت ساخته شود که به اين نيروها صبغۀ ملى بدهند، به نفع کدام گروه، قوم و سمت بکار برده نشود، بطور کامل تحت سيطره و ادارۀ دولت باشد، در شوراى رهبرى آن چنان کسى نباشد که به نفع يک گروه در مقابل ديگرى جنگيده باشد، تناسب قومى در آن مراعات شود، اشخاصى بايد از موقعيت هاى حساس امنيتى دور ساخته شوند که در جنگ هم همراهى روس ها را کرده اند و هم ناتو را و اکنون هم دوام حضور ناتو را مى خواهند.»

نکته مهم و متناقض با عملکرد های روزمره جنگجویان وابسته با حزب اسلامی افغانستان که دراین پاراگراف طرح برای نجات از بحران ارائیه شده به مشاهده میرسد این است که یک پارادُکس غیرقابل انکارمیان اندیشه وعمل درحوزه زندگی جمعی هواداران این طرح را به نمائیش میگذراند.

چنانچه همه ما میدانیم وطراحان مسوده این طرح که بنام « نجات از بحران» افغانستان و به امضای محترم حکمتیار ارائیه شده است نیز نتوانیسته اند برقرئت ویژه وخشونت آمیزازدین بویژه دین مقدس اسلام که تحقق آن به حیث استراتیژیی ودکتورین اصلی طراحان برنامه « نجات از بحران » معرفی شده است پرده پوشی کنند .اما آنچه که میخواهیم بدان اشاره کنم نظرگاههای طراحان این برنامه در ارتباط  به « نیروهای امنیتی » است که در طول و عرض تاریخ این کشور ، ما و دیگر شهروندان  این جامعه  شاهد آن بوده ایم . در این نکته هیچگونه جای تردید وجود ندارد که در مقاطع گوناگون تاریخی  میهن ما بسیاری از دولتمردان و گرداننده گان چرخ حکومت ها چنانچه لازمه ء یک کشور عقب مانده مانند افغانستان  بود  به مسأ له تشکیل نیروهای مسلح  نه تنها  پرداخته نه شده است  بلکه در بسیاری از مقاطع تاریخی بصورت « تیوریزه شده » بنیاد هاوکالبد اصلی نیروهای مسلح افغانستان  نیز منهدم ساخته شده و به قیمت بسیار نازل درشهرهای پاکستان بطور لیلام یا " نیلام " به فروش رسیده است   .

شاید داستان چهار عراده   Berdiomesیا همان « خود رو های زرهی نیروهای پولیس » وزا  داخله یا                 " کشور"ساخت آلمان همراه با چند عراده موترهای  بنز مودل سال   ریاست جمهوری افغانستان که  غرض تشریفات و پذیرائی از مهمانان عالی رتبه دولت حاکم برافغانستان در قصر ریاست جمهوری فعالیت میکرد و پس از سقوط رژیم نجیب و استقرار « مجاهدین » درکابل به پاکستان انتقال یافته بود و مقامات نظامی و استخباراتی  کشورپاکستان آن چها رعراده Berdiome را  در اختیارنیروی های پولیس چهار ایالت آنکشور قرار داد .

 ازحافظه ء  آنعده رهبران مجاهدین   که برای رفع بحران در افغانستان طرح  نویسی میکنند  نرفته باشد .

کودکان جلیقه پوش قربانیان مظلوم  فتوی ها !   

 البته باید با احترام به  عموم طراحان طرح ها و نسخه نویسان نسخه های اعم ازنهاد مافیائی که با مشروعیت قدرت های خارجی « بنام دولت اسلامی افغانستان ! » مسمی شده است ویاهم بنام « اپوزسیون مسلح و غیر مسلح» در جامعه افغانی که بنام نجات جامعه از بحران طرح نویسی میکنند ، به عرض رساند آنگاهی که با عملیات تروریستی نیروهای مخالف یا « همان برادران طالب !»  در محاسبات  فساد آلود اقتصادی آنها  خلل وارد  میگردد  در کسوت مراجع مذهبی و مفتیان رسمی  با توصل به عملیه  مسخ آیه های قرآن پاک فتوا ی کشتن همراه با زجر وشکنجه ء عاملین و مجریان  کم سن و سالی !! را« البته نه عوامل اصلی و فرمان دهنده گان جرم  » که به انگیزه های دیگری اعم از فرهنگی واقتصادی وآدار به پوشیدن جلیقه ها یا واسکت های  انتحاری شده بودند صادر میکنند .۱

 واز سویی دیگر می بینیم که ارائیه کننده گان طرح های " برای نجات ازبحران » بویژه آنگاهی که حفظ کالبد اصلی ارتش را با ارائیه ای طرح جداگانه یعنی

 « نيروهاى امنيتى با حالت و ترکيب فعلى باقى بمانند، براى هر کدام (اردو، پوليس و امنيت ملى) چنان شوراى رهبرى با صلاحيت ساخته شود که به اين نيروها صبغۀ ملى بدهند، »   در کسوت اپوزسیون مسلح ارائیه میدهند ، اما برای نمائش قدرت و رقابت با گروه های رقیب خود متوصل به گزارش های دلخراش مطبوعاتی واستخباراتی مـــیگردند که نیت واراده واقعی طراحان طرح فوق الذکر را با شدت زیر سوال میبرد  .

 چنانچه  سایت های خبری و مطبوعاتی  وابسته به  این « اُ پوزسیـــون مسلح » مملو از گزارش های اغراق آمیز و دلخراش  چنین کشتارهای  بی رحمانه  اند  که  به قول طراحان و گرداننده گان چرخ  این  ماشین ترور و تروریزم  این عملیات دلخراش ضد انسانی را « عملیات استشهادی !! » می خوانند و با مسؤلیت پذیرفتن آن براجرای عملیاتی  افتخارو مباهات  میکنند که توسط  نوجوانان و کودکان جلیقه پوش علیه سربازان و نیروهای امنیتی افغان که بخاطر یافتن یک لقمه نان یا انگیزه های دیگری لباس اردوی ملی را بر تن کرده اند .انجام می گردد

 جالب ترین و درعین حال مسخره ترین  قسمت این تراژیدی آنجاست که هردو جناح قدرت اعم از نهاد مافیایی بنام دولت و  اپوزسیون مسلح وغیرمسلح منجمله  مفتیان رسمی حاکم برسرنوشت کشور نو جوانان و کودکانی را که خود قربانیان این سیستم مافیائی  اند و مجبور شده تا جلیقه ای مرگ را بر تن کنند و بی گناهان زیادی را به خاک و خون کشند توسط مفتیان رسمی رژیم مافیائی بایدبه زعم آنها  غرض پند وعبرت دیگران  با زجروشکنجه کشته شده  و در   « چهاردروازه شهر» آویزان شوند که دیگر کسی جرئت قیام دربرابر « نظام اسلامی !!» نکنند .البته این رویه با مجرمین و جنایتکاران را راه حل اصولی و برخاسته از شریعت اسلامی که اکثریتی از شهروندان افغان به آن تمسک عملی و عقیدتی دارند محسوب میکنند .!!اما  نباید فراموش کرد که این همان تِزی است که بار ها و بار ها  از سوی « نگهبانان قدرت » بویژه در دوره سیاه حاکمیت طالبان و القاعده از آن استفاده شده و محصول گفتمان اقتدارگرای مذهبی  یا نوع بینیش خاص مادی  و ضد توحیدی نسبت به هستی و تاریخ در حوزه جامعه شناسی سیاسی و تاریخی  محسوب  میشود . وهمچنان در روی دیگراین سِکه ای داغ تاریخ خون آلود جامعه ما نیز نزد طراحان طرح سناریوی «نجات از بحران »  نه تنها کسانی که دراوج عمر نوجوانی به درجات رفیع  شهادت نائل می آیند دارای اجر وپاداش بیش از هر شهید دیگری شمرده می شوند بلکه کسا نی را که این به قول طراحان سناریوی متذکره عملیات             « استشهادی » را معادل خودکُشی می دانند ، مفتیان سرکاری و دشمنان خدا میــخوانند ۲ .

در گرماگرم  این گونه فتوی جنگی "سیأ " سی   بود  که تلویزیون  جهانی BBC  گزارشی را تحت نام         «فرزندان فرماندهان جنگ افغانستان به چه می اندیشند ؟»  به نشر رساند و به اساس این گزارش و سائر گزارش های مطبوعات داخلی و خارجی اکثریتی از فرزندان کسا نی که درچند دهه آخیرحضور فعال نظامی وسیاسی درجامعه افغانی  داشتند واکنون نیز در هردوحوزه شبکه مافیائی بنام دولت افغانستان و اپوزسیون مسلح و غیر مسلح آن فعالیت میکنند در بزرگترین پوهنتون ها  " دانشگاه ها " ی اروپائی و کشورهای شرق میانه  مشغول فراگیری آموزش های معاصر اند . انتشار این چنین گزارشها این پرسش را در ذهن عامی ترین افراد جامعه جنگ زده افغانستان مطرح میسازد که چگونه و چه شد  رهبران کنونی  معرکه این همه برکات و فیوضات « شهادت » و       « شهادت طلبی» را بحیث یک  نعمت بزرگ الهی!! برای کودکان و نوجوانانی که در همین دنیا و در زیر رژیم های استبدادی و  نا عادلانه  مافیائی محکوم به مرگ شده اند می پسند ند و فرزندان شان به دور از شنیدن صدای گلوله ها با صرف صبحانه های لذیذ در پوهنتون های غربی دروسی ازبزرگترین فلاسفه ودانشمندان مانند ژان پل سارتر، نیچه ، کارل پوپر ودیگران را فرا میگیرند.!

 به اطمینان کامل باید گفت که جای خالی چنین  فرزندان نوجوان مافیای قدرت در جامعه افغانی  را در حوزه خون و جنایت  با کمک های ناچیزمادی و اعطای پول  مگر آلوده بر خرافات مذهبی و فتوی های  مجعول و مشکوکی که مانند جنس  از«  بازار مکارهء  سیاسی ! » تهیه میگردد بصورت داؤطلبانه و رضاکارانه پُر میسازند .

و بدین ترتیب یک نسل تازه به دنیا آمده در قرن بیست ویکم قربانی  و بازیچه هوا و هوس  مافیای قدرت و جنگ سالاران ثروت می گردند . اما درد تاریخی و زخم ناسوری که  از طرح آقای حکمتیار به مشاهده میرسد  انجا و آنگاه است  که و قتی می گویند : 

در شوراى رهبرى۳ آن چنان کسى نباشد که به نفع يک گروه در مقابل ديگرى جنگيده باشد، تناسب قومى در آن مراعات شود، اشخاصى بايد از موقعيت هاى حساس امنيتى دور ساخته شوند که در جنگ هم همراهى روس ها را کرده اند و هم ناتو را و اکنون هم دوام حضور ناتو را مى خواهند.»

بدون شک که ارائیه این طرح نه تنها روی واقیعت های عینی جامعه ما استوار نیست بلکه کلید محکمی برای پرابلماتیزه کردن بحران در جامعه ای است که بیش از سه دهه جنگ و خونریزی  در آتش نفاق و نفرت سوخته است و اکنون نیز با اندکترین بی توجهی و خشونت بقایای خاکسترناشده افغانستان نیز برای همیشه از چشمان مردم ما ناپدید و در طوفان بی هویتی  محو خواهد شد ...

ادامه دارد

۱ : اشاره به سخنان عبدالرب رسول سیاف رهبر گروه دعوت اسلامی افغانستان  که در هفته شهید و در استناد به آیه قرآن کریم « إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الأرض فسادا أن يقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم وأرجلهم من خلاف أو ينفوا من الأرض » بیان داشته بود  .

گزارش های وجود دارد  وقتی استاد عبدالرب رسول سیاف رهبر تنظیم دعوت اسلامی افغانستان  که صاحب چندین شهرک و بلند منزل در شهر کابل است زمین ها و جلگه های سرسبز ولسوالی پغمان به شمول بند قرغه و هوتل تاریخی سپوژمی به اجاره گرفت و آخیرأ طی یک عملیات انتحاری و ضد انسانی و اسلامی  از سوی طالبان مسلح  منهدم گردید ، استاد سیاف در تحمل این درد روبه پروژه مسخ دین آورد و یکباره فتوی داد که عاملین این جنایت باید با زجر و شکنجه کشته شده و جهت عبرت دیگران در چهار دروازه شهر کابل آویزان گردند .                

۲ : صفحه هشتم کتاب  « بوش ددروغجنو پاچا دمفسدینو سالار» نوشته جناب حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان

۳: طبیعی است که هدف نویسنده محترم  این  طرح از شورای رهبری نیروهای امنیتی ( اردو – پولیس – امنیت ملی ) است که صفات آنرا بیان داشته است .

 

 

 

 

جهاد جنگ نه  بلکه رسالت است .

 نجات کشور در تغییر الگوی حکمرانی و استراتیژیی یا تکرار افسانه های قدیم ؟

 

آنچه را که از مطالعه ء این مقاله دریافت خواهید کرد :

۱ : بسته پیشنهادی چهل گروه سیاسی در آستانه انتخابات "  ریأ" ست جمهوری افغانستان !

۲ : مکثی بر پیام های " سیأ " سی رهبران اپوزسیون مسلح افغانی

 

پیوسته به گذشته قسمت چهارم :

 

چنانچه در بخش سوم این یادداشت وعده داده بودم ، تکه های از پیامی را که به امضای  جناب گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان و یکی از چهره های ناموری اپوزسیون مسلح کشور ما به مناسبت فرارسیدن عید سعید قربان منتشر شده بود خدمت خواننده گان ارجمند تقدیم کنم که اینک قسمت های از آن پیام  را از نظرشما ســر وران و خواننده گان گرامـی مرور مــی دهــم .

*    با اين توافق نمائيم که نيروهاى خارجى تا ٢٠١٤ بطور کلى خارج شوند.

  نيروهاى امنيتى با حالت و ترکيب فعلى باقى بمانند، براى هر کدام (اردو، پوليس و امنيت ملى) چنان شوراى رهبرى با صلاحيت ساخته شود که به اين نيروها صبغۀ ملى بدهند، به نفع کدام گروه، قوم و سمت بکار برده نشود، بطور کامل تحت سيطره و ادارۀ دولت باشد، در شوراى رهبرى آن چنان کسى نباشد که به نفع يک گروه در مقابل ديگرى جنگيده باشد، تناسب قومى در آن مراعات شود، اشخاصى بايد از موقعيت هاى حساس امنيتى دور ساخته شوند که در جنگ هم همراهى روس ها را کرده اند و هم ناتو را و اکنون هم دوام حضور ناتو را مى خواهند.

*    جنگ در سر تا سر کشور متوقف شود، اگر کسى با تحريک بيگانگان قصد ادامۀ جنگ را بکند پس همه مشترکاً سعى  اقناع او را بنمائيم و او را به دست برداشتن از جنگ آماده سازيم، اگر قانع نشد پس از ملت خواسته شود تا از طريق قيام ملى معضله را حل سازد، اين يک حقيقت است که هيچکس در مقابل ملت ايستادگى کرده نميتواند، اگر ملت از نظام مطمئن شود پس خودش و بدون هر گونه کمک بيگانگان امنيت را آورده ميتواند.

 *  در حکومت چنان تبديلى اى بيايد که براى همه قابل قبول گردد، حاکميت دولت بايد بر سراسر کشور تأمين شود، در هيچ ولايتى بايد حاکميت شخصى، غير دولتى و حزبى نباشد، والى، قوماندان امنيه، قوماندانان قطعات اردو و مسئول رياست امنيت ملى هيچ ولايتى بايد باشندۀ ولايت مربوطه نباشد.

*   در شش ماه نخستين سال ٢٠١٤ انتخابات عادلانه و شفاف صورت گيرد، اين انتخابات بايد يکبار و همزمان براى رياست جمهورى، ولسى جرگه و شوراهاى ولايتى و بر مبناء تمثيل متناسب باشد: رأى بايد براى احزاب و به فهرست و خط مشى اعلان شده از سوى آنان داده شود، طريقۀ کنونى انتخابات خيلى نادرست، مشکل، غير عادلانه و نا معقول است، نه با شرائط افغانستان سازگار است و نه ما از عهدۀ مصارف کمرشکن آن بر آمده ميتوانيم.

*  بميان آمدن دو يا سه حزب مقتدر و ملت شمول را بحيث يک هدف تعيين نمائيم، تعدد احزاب، بطور خاص موجوديت گروه هاى خورد خورد محلى و قومى تشتت و تشنج را بميان ميآورد، به وحدت ملى صدمه ميرساند، تعصبات قومى و لسانى را بر پا ميسازد، احزاب کوچک با هم متحد شوند و حزب بزرگ را بسازند، يا مجموعۀ انتخاباتى متحد بسازند، يا در کدام حزب بزرگ ملت شمول مدغم شوند.

شاید نویسنده محترم این پیام یا شخصأ جناب  حکمتیار صاحب که این طومار گونه  وتوام با فتوا های چند جانبه و مبــهم  را نگاشته اند  ، نه میداند که این نوع سوال ها بدون شک درذهن عامــی ترین افراد این جامعــه نیز مطرح شــده است ، اگر همه نتوانند اوضاع و احوال کشور وجامعه را با پارامتر های علمی و فورمولبندی های اکادمیــک مبتنی بر علم جامعه شناسی اندازه گیری کنند ، اقلأ آواز ها را تشخیص می دهند  و حنجره ها را میــشناسند ، که به هرحال هرچه هست طبیعی نیست .

خوشبختانه هم مردم امروز آگاه تر وبیدار تر از آنند که با شیوه های لجن مال ساختن و حق کُشی مرسوم دردوره ء جهاد که با خرید چند فتوای تکفیر و برپاکردن چند منبری از تفسیق و انتشار چند شائعه مجعول اتهام و افترأ ، بهترین فرزندان  این میهن را جواسیس و مأمور دشمن معرفی میکردند . و بالاخیره  به بسیار ساده گی و آسانتر از نوشیدن یک جرعه آب طعمه ء ماهیان دریا ها می شدند  و یاهم مجبوربه ترک  « دارالخلافه هجرت! »می میگردیدند !  و هم این فتوی فروشان سفارشی و منبرسازان قدرت همه در بستر رنگین و سنگین « امتیازات و شهرک سازی ها» چنان بخواب برده شده و عقل شان ذائل گشته اند که نه میــدانند چهره ءای از یک حقیقت را چگونه درمیان مردم مسخ و وارونه سازند ؟

  یکی از بزرگترین دلائیل اش اینست که امروزه ، استعمار معاصر و نظام سرمایه داری جهانی برخلاف گذشته نه با ابزاراسلحه و باروت بلکه  برای نابودیی فرزندان اصیل  این مرزوبوم با سلاح چندین برابر تیزترومؤثرترازسلاح گرم وباروت با توزیع « پوند »و« دالر» به صحنه آمده اند . !!     

وراستی چه کسی نه میداند که فاجعه کنونی درافغانستان تنها با حادثه معروف یازدهم سپتمرسال ۲۰۰۱ میلادی آغازیده نه شده ، بلکه ریشه های آن درطول تمامی تاریخ خونین  وجغرافیای فاجعه خیز، این سرزمین به مشاهده میرسد.و بازهم چه کسی نه میداند که سرزمین آبائی وتاریخی مردم  افغانستان به قولی« برشانه های فرزندان خودش به قتلگاه خود و بهترین فرزندان اش رفت !!» یا به قول شاعر: صیاد پی صــــیـــد دویدن عجبـــی نــیسـت    صیــد از پــی صــیا د دو یدن  عجــب آن اســت !     لهذا آنچه که در افغانستان عزیز میگذرد گرچه با نقشه ای  بالاتر از فهم عوام الناس مهندسی شده است اما همین مردم ، حتی عامــی ترین آنها نیز میدانند که راه نجات وفلاح شان نه در شبیه سازی های مصنوعی و نه هم در شعار های بدون مصرف و کم هزینه ای دیده مــیشود  که وجدان و شعور نسل کنونی ما را در اسارت گرفته است ، بلکه در شناخت دقیق از فاجعه کنونی و سپس نشانه گرفتن ریشه های اصلی بدبختی و همچنان انتخاب راه واقعی رهایی و آزادی ای انسانِ است که در جغرافیای بنام افغانستان محکوم به نفَس کشیدن و زندگی کردن است . ما در ابتدایی این مبحث نوشتیم و گفتیم که طرحی که بنام طرح جناب آقای حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان  برای حل بحران در جامعه  ارائیه گردیده و به بهانه حلول عید  قربان طی یک پیام سرگشاده انتشاریافته است ، ماهیتأ دارای تناقضات فراوانی میباشد . زیرا در بند نخست این طرح با بسیار ساده گی و بدون ارائیه پاسخ به این پرسش که آخیر چرا وبا چه بهانه و دستاویزی  این همه کشور های استعماری  مجهز به مدرن  ترین وسائل و تجهیزات نظامی در یک « ائتلاف نظامــی » وارد منطقه شده و به قولی  بخاطر یک « دستمال قیطریه را به آتش کشیدند ؟ » . کدام قلب بیمار است که نداند این بار برخی ازفرزندان این سرزمین که کوله باری از درد تاریخی ی ، استبداد ، بی عدالتی و بیسوادی را بر دوش میــکشید ند ، زمینه ساز هجوم بیرحمانه غارتگران بین المللی شدند !! لهذا  محتمل است که جناب حکمتیارنویسنده این  پیام فتوی گونه ای آخیری که به نام و امضای وی صدوریافته است از این واقیعت درد ناک مستحضر نه شده باشد ، اما جان مطلب اینجاست که  ، در پیام مورد نظر  جناب آقای حکمتیارنه تنها به ریشه ها و علل  اصلی بحران اشاره نه شده است ، بلکه درنزد هر خواننده و شنونده ای که با مناسبات و معادلات دست کم سه دهه آخیر افغانستان آشنائی داشته باشند یک حقیقت تلخ و دردناکی را به نمائیش میگذراند که نگاه به بحران روی همان معادلات کلاسیک و بیشتر شرک آلود تقسیم قدرت به اساس  « نصفُ لی و نصفُ لک !»  نگریسته شده است مگر با احترام باید جهت اطلاع نویسنده محترم این پیامی که حاوی نقشه کوتاهی برای نجات ازبحران درافغانستان است گفت که خوشبختانه مردم امروز نبض تاریخ و تکامل جامعه را میدانند و به خوبی درک میکنند که برای بیماریی مزمن جا معه ء  امروزی چه راه حلهای باید جستجوکرد ؟ که با نوآوری ها و پیچیده گیهای روز افزون زندگی بشر دیگرحتی  نسخه های مفید تاریخ گذشته نیز اثر گذارنیست . زندگی پیچیده ای امروزی بشرکه هرلحظه ای پدیده های نوو تازه ای  پیرامون حیاتش را احاطه میکنند ،  انسان معتقد بر ارزشها بویژه اندیشمندان موحدی را که هستی و انسان و همچنان  عینیت او در تاریخ و جامعه را درقلمرو یک نظم علمی و به اساس فورمول های فلسفی باور دارند ، مؤظف مــیسازد تا حضور انسان را در هر مقطعی از تاریخ و هر بخشی از جغرافیا ،با تحلیل دینامیک از نیازمندی های معاصرش   با جوهر آگاهی و خِرد  هدفمندانه ای جمعی بازرسی و مرور کند . نباید تعجب کرد که در گرماگرم حرکت سریع السیر و تکاملی بشرامروزی  این فرآیند تحقیقاتی و علمی در دین مقدس اسلام که بنام « اجتهاد جمعی معاصر۱»  یاد مــیشود دارای جایگاه خاصی است و هیچگونه مغائرت بارودخانه تاریخ که همه تمدن ها وفرهنگ ها را درسینه خون آلود اش پرورش داده است ،ندارد .  این عملیه از آنجا در اندیشه های دینی حک گردیده است که در طول تاریخ همه ء اقوام ، ارزشهای اخلاقی و فضیلتی در انطباق با روح عصیانگر و تکاملی جوامع انسانی تغییر میکنند و لزومأ برای هدایت عقلانی این مسیر برداشت تازه و متناسب با آخرین کشفیات انسان باید در مطابقت با شرائط هرجامعه پدید آید . حسنین هیکل یکی از دانشمندان معروف  مصری در جایی مینویسد که :           « نظر هرکسی نسبت به هر موضوعی نمی تواند بهتر از نوع اطلاعاتی باشد که وی در آن زمینه در یافت میکند ، اگر اطلاعات درستی را به او بدهی و سپس او را به حال خود واگذاری ، شاید تا مدتی هنگام اظهار نظر اشتباه کند اما امکان اظهار نظر درست تا ابد با او خواهد بود ، همچنان اگر اطلاعات نادرست و آگنده از تبلیغات و جعلیات با او برسد دستگاه تفکرو اندیشه اش را یکسره ویران کرده ای و قضاوت اش در باره یک حقیقت بر جعلیات وتبلیغات بی اساس استوار خواهد بود»       می  خواستم با اطلاعات اندکی که از نوع بینیش جناب حکمتیار دارم به عرض برسانم که چنین پیام های ضد ونقیضی که آخیرأ بایک سبک ویک هدف پس ازموافقت شبکه های معلوم الحال استخباراتی صادرمی شوند رویکرد تیوریک جناب حکمتیار نسبت به خدا و هستی است که متأ سفانه به مثابه تنها قرئت و گفتمان حاکم بر اکثریتی حوزه های علمی کشور های اسلامی سایه انداخته است وکاملأ  طبیعی است که ریشه های این قرئت  تاریخی در جدار های کهن و مناسبات شرک آلود جاهلی و قبیلوی گذشته لانه کرده و به حکم آنها و به مقتضای شرائط تاریخی و فرهنگی  هرجامعه تحجر و سنـگـواره ای را در جـامـعـه نهـاد ینــه میســازد !

     جهاد جنگ نه  بلکه رسالت است :

 اکنون بخاطردریافت علمی و اکادمیک این حقیقت که  روح سنگواره ای  قرئت متحجرانه از مذهب دامن اکثریت جوامع اسلامی را گرفته است و از سوی دیگر روح حاکم بر این گونه پیام ها را نیز نزد عموم خواننده ها و شنونده ها  افشأ و بر ملا سازد ، توجه  عموم خواننده گان این نوشتار را به اثری بنام « بوش ددروغجنو پاچا دمفسدینو سالار»  که پس از سرازیر شدن نیروهای خارجی به افغانستان بقلم  محترم  گلبدین حکمتیاردر سه صد صفحه  نگاشته و منتشر گردیده است معطوف میدارم . البته جناب آقای حکمتیار که پیام آخیری به وی نسبت داده شده است راجع به مفهوم " جهاد " و مهاجرت در این اثر یعنی « بوش ددروغجنو پاچا دمفسدینو سالار»   بصورت تفصیلی صحبت نموده و  کسانی را که به قول وی « عملیات استشهادی » را مرادف با خود کُشی میدانند ، آنها را مفتیان سرکاری ای نامیده اند که از اسلام وقرآن هیچگونه آگاهی ندارند و اصلأ اگر بدون قتال درحوزه اقتصادی و فعالیت در  دیگر بخش های زندگی را " جهاد " محسوب میــکنند در اشتباه اند هرچند که هرگونه  تلاش اقتصادی ، و مالی دارای قدردانی است اما مفهوم و ماهیت اصلی « جهاد !!» را که در قرآن کریم با صراحت به حضور یافتن درسنگر عملی نظامی اطلاق یافته است   ....۲

ادامه دارد

 

۱ :« اجتهاد جمعی معاصر» واژه ایست که در اندیشه های دینی بویژه نزد آنعده دانشمندانی که « اجتهاد » ازجنس «اجتماعی»  را بزرگترین و مترقی ترین مکانیزم برای انطباق دین اسلام با نیازمندی های عمومی اعم از اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی ملتها می شمارند « معاصر » بودن  در قلمرو تاریخی و جغرافیاوی فرآیند اجتهاد را نیز در نظر می گیرند و به آن اهمیت قائل اند

۲ : غرض اختصار مطلب به مفهوم ګفته های محترم ګلبدین حکمتیار منتشره در کتابی بنام « بوش ددروغجنو پاچا دمفسدینو سالار» اکتفا شده است   

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

از کرامات شیخ ما این است !

           ما حمایت ات  میــکنیــم ،  پس هدایـــت ات مـــــیکـــنیـــم .

آنچه را که از مطالعه ء این مقاله دریافت خواهید کرد :

۱ : بسته پیشنهادی چهل گروه سیاسی در آستانه انتخابات "  ریأ" ست جمهوری افغانستان !

۲ : مکثی بر پیام های " سیأ " سی رهبران اپوزسیون مسلح افغانی

 

پیوسته به گذشته قسمت سوم

وقتی هفته ی قبل دؤمین قسمت این یادداشت منتشر شد مانند بمب منفجرگردید و دود آن  زمـین و آسمان اهل قلم را گرفت . و این حقیر را مانند همیشه با فتوی ها و تهمت های  سنگین و سهمگینی از جنس تکفیری و« شبه جهادی !!» به زعم آنها ارشاد و فتوی باران کردند ، خدا را شکرکه تا هنوز هم تنها قلمرو دانشمندان ونویسنده گان اینسوی مرزها( داخل قلمرو ی بنام افغانستان،ایران وپاکســتان ) را که اغلب آنها اززندگی  گذشته این حقیر کم وبیش آگاه هستــند ، احاطه کرده است و  به  آنسوی آبها یعنی خارج نشینانی که بیشترین و زبده ترین آنها حوادث و تحولات را با مراجعه به فن فا لگــیری و شعبده بازی پیشبینی مــی فــر مائــند سرایت  نه نموده است . به هرحال قضاوت در باره همه آنها را به خداوند بزرگ  و تاریخ واگذار میــکنم و ما حکایت را از همان جائیکه پایان داده بودیم ، مــی آغازیم . در بخش قبلی نوشته بودم که : چنانچه برخی از هواداران این قرئتی که به نام گفتمان طالبانی یاد میشود  بصورت  ناخواسته در تفسیر مغالطه آمیز ، آیه سوم سوره النسأ را بدون توجه به انگیزه اصلی ظهور دین اسلام که ریشه کن ساختن فرهنگ برده داری و از همه اول آزادی ودریافت  جایگاه حقیقی زن در جامعه جاهلی عرب قبل از اسلام است  ، مغائربا روح اصلی این آیه که نهادینه سازیی حقوق مدنی یتیمان و بینوایان تاریخ در مبحث چند همسری مطرح شده است و آنرا در سوره ای بنام « النسأ » یا ســوره ای از زنان به عنوان یکی از مفاهیم جاویدان توحیدی  که در هر عصر و در میان هر نسلی با جلوه های گوناگون  حقوق یتیمان را تثبیت و تضمین میکند بیان گردیده است . بصورت ناقص و غیر اکادمیک تفسیر و تعبیر مــی کنند .

خلاصه اینکه طالبانیــزم نوعی از گفتمان بنیــاد گرأ و شریعت گراست  که با تمامی انواع گفتمان های دینی و اسلامــی در جهـــا ن اســلام متفــا وت اســت البته باید خاطرنشــان ساخت کــه گفتمان متحجرانه ء معاصر که آنرا قرئت طالــبانی از اسلام مــی خوانند درهر دو حوزه اصلی یعنــی فراگرفتن آموزه های  دینی وهمچنان تحکیم بخشیدن و نهادینه ساختن  آن در جامعه وتاریخ مـــیتوان شناسائی و تبئین کند .

در پرتو چنین نگرش و قرئت دینی تمامــی روشهای انارشستــی و خشــونت آمیز و تروریستــی محصول باز تولیــد عناصــر و مایه های مذهب تخدیری و فقه سنتی در کارخانه بنیادگرائی امروز است .

 نباید فراموش کرد که این گفتمان طالبانی و متحجر نیز خود تقسیم بندیی میان دو قرئت دینی و اسلامی یعنی سنت گرا را برا ی ما روشن میــسازد وناگزیرباید میان این دو خورده گفتمان های  بنیاد گرا نیز تمایز قائل شد که اتفاقأ قرئت دینی سنت گرا قرئت مسالمت جو و صلح آمیز است . که در این قرئت سنت گرا ماهیت دین بیشتر از مایه های غیر عقلانی و آلوده به خرافات  عرفانی و تصوفی نشئت میکند و اتکأ به قدرت یا وجود ندارد ویا بسیار ضعیف است . کما اینکه امروز تمسک به این قرئت از دین  را در وجود بسیاری از نخبه گان مذهبی منجمله برخی از شبه روشنفکران مسلمان !! به مشاهده میرسد ، رویکرد این دسته ازافراد به دین را به گونه ای می بــینیم که دین را از حوزه حکومت و سیاست جدا میــکنند تا به زعم شان ازاین طریق بتوانند سلامت دین را حفظ کنند ،زیرا آنها معتقدند و باور دارند که شأن و منزلت دین بالاتر از آن است که درامور سیاسی جوامع بشری دخالت کند !!!

 سخت جالب و شگفت انگیز است که ریشه های همین تفکرو  گفتمان سنگواره ای که در عصر ما بنام قرئت طالبانی یاد میشود از دیر بدینسو با یک خط موازی  در تاریخ  مذهب تشیع نیز ریشه دوانیده است و همه  چهار حوزه اعتقادات ، عبادات ،اخلاق و  معاملات   (سیاست ، افتصاد ، حقوق و.....) انگاره های ثابت ،جامد و دگم را به عنوان انگاره های دینی خدشه ناپذیر باور دارد وبرای انسان ، عقل ، علم وتجربه بشری هیچگونه اعتباری قائل نیست ، آنها یعنی همین مراجع مذهبی سنگواره ای مذهب تشیع  که بصورت ریأ کارانه و مزورانه  فرآیند اجتهاد و عقلانیت  را که عامل اصلی تکامل اجتماعی محسوب میشوند مهمترین وجه مذهب تشیع می شمارند اما  آنگاهی که موضوع انطباق آن با مسائل و مشکلات روزمره انسان معاصر  مطرح گردد ، بجای استفاده از روش های نوین زندگی انسان و دست آوردها و  تجارب بشری مانند دموکراسی و مردم سالاری  در تاریخ بشر به تیوریی موهوم « تحریم حکومت  در عصر غیبت !!» متوصل مـــیشوند و برپائی هرنوع حکومت در «عصر غیبت امام زمان  !» را مغائر با نصوص دینی می دانند و برپاکننده گان آنرا و تمامی کسانی که در برابرکفر و ظلم تلاش و مبارزه نمائند  به مثابه باغیان از دین خدا محکوم میــکنند ، به اعتقاد این مراجع نامدار مذهب تشیع از آنجائیکه برپاکردن حکومت پس از مظالم فراوانی که در جامعه بوجود مــی آیند تنها حق امام معصوم است ، لهذا باید انتظار کشید تا امام مهدی (ع) ظهورکند و در عصر غیبت هرگونه قیام در برابر کفر وظلم  حرام است . !! (۱)    البته باید گفت که مغائر با این تیوریی سلطه  پذیرو ارتجاعی  بسیاری از مراجع نامور مذهب تشیع حکومت اسلامی را در دوره غیبت, تشکیل حکومت را ضروری می دانند و بر این باورند که فقهای عادل, باید به این مهم اقدام کنند و اگر یکی ازآنان تشکیل حکومت داد, بر دیگران واجب است که از او پیروی کنند. یکی از دلائیل بسیار ضعیف و سخت شگفت انگیزی  که معتقدان به تشکیل حکومت در « عصر غیبت !!» بیان و ارائیه می کنند این است که حکومت های قبل از ظهور را زمینه ساز ظهور حضرت امام مهدی (ع) می شمارند و تشکیل حکومت در زمان قبل از ظهور امام مهدی را جزئ از تشکیلاتی می دانند که با ظهور حضرت مهدی یا به قول آنها  امام زمان برپامیکند . برای این هدف برکتاب الغیبه که توسط ا بوعبدالله محمد بن جعفر نعمانی معروف به شیخ نعمانی از بزرگان شیعه در قرن چهارم است که کتاب الغیبه (غیبت) را پیرامون امام دوازدهم شیعیان و ظهور وی نوشت. این کتاب از قدیمی‌ترین و موثق‌ترین کتب شیعه پیرامون امام دوازدهم است که احتمالا در حدود سالهای ۳۳۳ تا ۳۴۲ هجری قمری تالیف شده است و سائرآثار معتبرمراجع تاریخی شیعه مانند بحارالانوار، وسائل الشیعه ، اصول کافی ،و صدها اثر دیگر استناد میکنند .

     ازکرامات شیخ ما این است !

شاید این حکایت را در جای دیگری و به مناسبت دیگری نیز از این قلم خوانده باشید اما از آنجائیکه وضع کنونی کشور درست مصداق این حکایت است ، آنرا دوباره به شیوه ای تکرارِ احسن بازگو میکنم . میگویند امام فخررازی یکی از علمای نامور و فقیه متکلم ۵۴۴ هجری قمری هنگام درس و بحث ازتمام مذاهب و فرق اسلامی سخن میــگفت واز جمله شیعه و فرقه اسماعیلیه که میرسید ، این مذهب و فرقه را سخت مورد نکوهش قرار میداد روزی یک از فدائیان فرقه اسماعیلیه که دست به

«تیغ » شان شهره تاریخ است .امام فخررازی را در گوشــه خلوت مسجد برزمــین کوفت و خنجری آبدیده برگلویش گذاشت و در حالی که  گاهی خنجری را آن فدائی از فرقه اسماعیلیه برای تأکید بیشتر مطلب فشار مــیداد ! گفت که شیخ ترا چه شده که به اسمعیلیان بد و بیراه میگوئی ؟ اگر پس ازاین کلامی و جمله ای از اســما عــیلـیه برزبان آری با همیــن شیوه شاهرگ گردنت را قطع خواهم کرد ! شیخ از آن پس در جلسات درس ازهمه مذاهب و ادیان و فرقه ها یادمیـکرد به جز از مذهب اسماعیلیـه که اصلأ نام آنرا نیز بزبان نه مــی آورد ، وقتی شاگردان شیخ رازی با تعجب مــی پرســیدند که چه شده که استاد از فرقه اسماعیلیه یاد نه میـکنند ؟ فخر رازی درحالی که با ژست خاصی دست اشرا بر محاسنش می کشید و ابرها را پائین ترمــی آورد با لحن ملتمسانه و عاجزانه  می گفت که آخیر آنها    « برهان محکم!» دارند ومن این «برهان محکم !» شانرا قبلأ وهرگزندیده بودم وآخرأ متوجه شدم .! اکنون از مدت مدیدی است که این « برهان قاطع! » و این دلیل محکم در کشور ما نیز رائج شده است اما با این تفاؤت که امروز مافیای حاکم در افغانستان نه  با « تیغ بُرنده » ای آن فدائی از فرقه اسماعیلیه بلکه با پودَر امتیازات و دالرِ چند برابر تیزتر از « تیغ  » گلون مردم افغانستان بویژه نسل جوان ما را گرفته است . در گرماگرم این مسابقه قدرت وثروت بوده که به مناسبت عید سعید اضحی (قربان) ناگهان  پیام طومارگونه ای چند پهلو و ضدونقیضی به امضای یکی از معروف ترین و جنجالی ترین رجال تاریخ معاصر جناب آقای گلبدین حکمتیاررهبر حزب اسلامــی افغانستان که به قول وی مردم افغانستان از سوی کفار و صلیبیها به گروگان گرفته شده اند و جهاد مسلحانه را بر زن ومرد افغانستان اشغال شده، به مثابه یکی ازمقدم ترین فرائض دینی و میهنی واجب ساخته است ، و ظاهرأ خود نیز  در جبهه ای جهاد مسلحانه با رژیم کابل قرار دارد منتشر گردید . این پیام برای من یاد آور دورانهای مشابهی است که در بخشی از عمرم گذارانده ام و این بود که با چنین لذت  درد ناکی!! خواندم و اکنون نیز  بخش های از آن پیام فتوی گونه را با شما عزیزان بویژه آن عده دوستان و خواننده گان ارجمندی  که به هر دلیلی نتوانیسته اند آنرا مرور کنند دوباره تقدیم میکنم . ..

 ادامه دارد

 

 

(۱) : بحار الانوار  علامه محمد باقر مجلسی  ج52/322 و 38; (دلائل الامامه), ابن جعفر محمد بن جریر رستم الطبری/ 258, منشورات الرّضی, قم.

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

در نـا ا میـــد ی بســی امــــید است !

لزوم تغییر نگاه « سا ختار قدرت » در افغانستان

قسمت دوم :

نوشته و تحلیل از محـــمد امــین فــروتن

 

اکنون که حکایت همچنان باقی است و بخش نخست این مبحث را با این مفاهیم که نباید تعجب کرد که هرچه زما ن سپری میشـــود و داستان فاجعه ای  را که بر تاریخ و سرزمین ما نازل گشته است د نبال میکنیم و به پیش میرویم به تدریج برعمق انگیزه ها ی مشترک آن دو سلطه پی میبریم . وقتی به عوامل ایجاد فاجعه بنگریم درمی یابیم که سرزمـین شـرق بـویژه افغانستـان ازگذشته دوربدینسو آزما ئـیشگاه تفکر و اندیشه های مادی ای  شده است که درهردو دوره سلطه استعماری به صورت واضیح به مشا هده مــیرسد و آن هم همان نگاه  شرک آلود مادی به تاریخ و هستی به حساب مــی آید به احتتام رسانده بودیم لازم است دوباره آن مبحث را ازآنجای که آغازیده بودیم آغازکنیم.

 برهمه ما لازم است که برای " نجات افغانستان معاصر" ۱ راه حل های را با عقلانیت جمعی  و ایمان آگاهی بخش که از وجدان تاریخی ملت ما برخاسته باشد جستجو و به پیشگاه انسان رنجدیده کنونی ارائیه کنیم . از آنجا که جستجوی راه حلها و باز نمودن گِره ی از مشکلات و توجه به نیازمندی های جوامع بشری بویژه افغانستان عزیز یکی از کارمایه ها ووظائف اساسی تمامی شهروندان جامعه  ما و ملت سوسوگوار افغانستان  بشمارمـی آیــند . اما با هزاران  تأسف و به قول بلند رتبه ترین ارکان نهادی بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان و همچنان اپوزسیونی که دربخش نخست به آخرین گردهم آئی آنها که متشکل از نیروهای چپ وراست ، مذهبـی و لائیک قطعنامه مفصلی را با این مضمون که نهادی بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان» نباید به هر دلیل انتخابات« ریأ » ست جمهوری افغانستان به تعویق باُفتند! اشاراتی صورت گرفت ودرعین حال دسته های دیگری نیزکه گاه گاهی برای برقراریی توازن قدرت تمرین آدم کُشی با برنامه ریزی و تیوریزه ساختن عملیاتی بنام               « استشهادی !» یا همان" تروریزم انتحاری " و نوجوانانی که با شستشوی مختصر مغزی برای بر تن کردن «جلیقه های مرگ  » آماده میــشوند به مناسبت های مختلف بیانیه صادرمــیکنند .چنانچه آخیرأ نیز به منا سبت بزرگداشت از عید قربان به امضای ملا محمد عمر آخُند که خود را امیر المؤمنین نه تنها افغانستان بلکه جهان اسلام مــیخواند و اداره حاکم بر افغانستان را رژیم دست نشانده ای از سوی اشغالگران صلیبی ی می شمــارد  که دارای اندکترین صلاحیت ها درپیرامون تعیین سرنوشت مردم افغانستان نیست !!!

آقای ملا محمد عمر رهبر گروه طالبان دراین پیام  راجع به تعیین سرنوشت مردم افغانستان چنین خاطرنشان ساخته است.  

   « تلاش یگانه ما اینست که سرنوشت آئنده سیاسی کشور بدون مداخله ء کشور های بزرگ جهان و همسایه بدست افغانها تعیین گردد . شکل خالص اسلامی وافغانی داشته باشد، به کمک خداوند متعال بعد از استقلال کشور چنان نظام اسلامی وملی خواهد داشتیم که بدور از هر نوع تبعیض وتعصب ،حاکمیت واحد ومرکزی را به میان بیاورد، کار به اهل آن سپرده شود، تمامیت ارضی کشور حفظ گردد، امنیت را تامین کند، شریعت را نافذ نماید، حفاظت حقوق مرد وزن کشور را تضمین کند، در مجموع زیر بناهای اقتصادی را بازسازی نماید، پایه های اجتماعی را تقویه کند، در روشنی اصول اسلامی ومنافع ملی برای همه مردم سهولت های تعلیم را فراهم نماید،  »

وقتی این پیام بویژه بخش طرح نجات ازبحرانِ آن که بصورت فرمان گونه ای بنام وامضای         ملا محمد عمردرجامه استخباراتی با لقب  " امیر المؤمنـین" صدور یافته است  مورد مطالعه عمیق قرارگیرد علاوه بر خاطرات تلخ و درد ناکی که حین سلطه ء « امارت اسلامی افغانستان » برجغرافیای میهن ما مسلط شده بود تا هنوزهم روح و روان تمامی انسان ها ی آزادی خواه وعدالت طلب افغانستان را می آزارند. چنانچه می بینیم طرح اولیه این برنامه ، تشکیل دولت شبه مقتـــدر !! با « شکل خالص اسلامی و افغانی !! » تذکرداده شده است و سپس کمک خداوند بزرگ را طلب میکــنند و رویا های یک نظام  اسلامی و ملی را در اذهان شهروندان مسلمان افغانستان به بازی میگــیرد ! چه کسی نه میــداند که اگرهمه مدافعان این طرح متحد شوند و این  گفتمان شریعت گرای متحجر تاریخی را که بنام "حکومت خالص اسلامی !" از سوی کسی وگروهی  که بیش از نیم دهه تمامی شهروندان یک ملت را«بصورت عادلانه ! ۲» به گروگان گرفته بود حتی اگر باواژه های فریبنده و چند پــهــلویی  چون دموکراسی ، عدالت ، حقوق بشر وغیره  نیزتزئین کنند  نه میتوان از ماهیت استبدادی و خشونت آمیــزآن بکاهند .نباید فراموش کرد که همین طالبانیزم به عنوان یک «گفتمان شریعت مدارمتحجر» در حوزه دولت سازی توجیه کننده و تیوریزه سازاستبداد مذهبی است وچنانچه همه ما شاهد بیش ازنیم دهه حکمروائی بنام این گفتمان شبه  مذهبی درافغانستان بوده ایم وهمه ما دیدیم و شنیدیم که چگونه جوهرعقل وخردگرائی را بنام مذهب در پای سنت های قبیلوی و مناسبات جاهلی قربانی ساختند ؟ وبرای این گفتمان متحجرانه درهردوحوزه دین شناسی و استراتیژیی سیاست های نظامــی در سطح جهانی مشروعیتی استخباراتی  را جستجوو پایه گذاری کردند !. نص گرائی غیر انتقادی و کل گرائی غیر تاریخی و غیر پویائی ازجمله میراثی است که همین گفتمان متحجرانه مذهبی به ا رث برده است ، در حالیکه نخستین لازمهء یک نظام مستقل اقتصادی و سیاسی ارزش قائل شدن به عقلانیت و خردگرائی است که انسان در امتداد تاریخ بشر به مقتضای شرائط اجتماعی ، تاریخی ،فرهنگی ، محیطی و اقلیمی انواعی از شیوه ها و اسلوب های همچون روش دموکراسی و مردم سالاری را در حوزه دولت ها مورد استفاده قرار میــد هند . البته نباید فراموش کرد که تمامی عناصر ومؤلفه های منفرد و پراگنده گفتمان طالبانی در دوجه مذهبی آن در قرون گذشته و دوران ماقبل مدرن ، کمتر بحران زامی شد زیرا پارادائیم و احد سنتی حاکم بر آن دوره ها ، با سیر تکاملی جامعه نسبتأ از مطابقت برخوردار بود ، اما انسان با ؤرود به دوره مدرن یا متأثر شدن جوامع بشری از سیکولاریزاسیون Secularization که به تناسب تصاعد هندسی برجوامع انسانی بصورت متمادی و با سرعت فوق صوت نازل میگردد، میان گفتمان طالبانی و « غیر اجتهادی »  و تکامل هستی و انسان  در زمینه های سیاسی ، اقتصادی  بویژه فرهنگی حفره  های عمیقی ایجاد شده است ، شگفت انگیز ترین وجه ای ازاین گفتمان متحجرانه و « غیر اجتهادی » نسبت دین و جامعه است که در گفتمان طالبانی از مدل مجازات پروکروست رهزن معروف یونانی پیروی میکند ،      در آساطر یونانی آورده اند که مردی بنام « پروکروست Procruste » رهزن افسانوی  معروف یونانی  بود که همیشه  قافله ها و کاروانهای تجارتی را به غارت می برد و تنها به غارت اموال قافله ها اکتفا نه مـــیکرد بلکه یک تخت آهنی داشت ودستور میــداد تا صاحبان اموال غارت شده را بروی آن بخوابانند . هرکس که قد و اندازه اش از طول تخت آهنی  کوتاه تر بود بزور وفشارمطابق فرمان و دستور « پروکروست Procruste » آنقدر از سر وپا مــی کشیدند تا به اندازه تخت شود ، اگر قد بلند تری داشت ، فرمان میداد تا از ناحیه پا ، میزان اضافی آنرااره کنند ، تا کاملأ در قالب تخت آهنی جا گیرد.!

از نظر پیروان وهواداران  این گفتمان غیرعقلانی که بیشتردرعصر ما به عنوان گفتمان القاعده وطالبانی شهرت یافته است دین اسلام نیزهمان تخت آهنی منسوب به  «پروکروستProcruste »         است که باید انسان و جامعه را در درون آن قرار داد و کم و زیاد آنرا با بُرش یا کشش ، قالب بندی کرد .

ودرست ریشه تناقض معرفت شناختی این گفتمان با انسان و جامعه معاصر نیز در همین جا به مشاهده میرسند . زیرا پویایی انسان و جامعه در تاریخ اندام های فکری ، نظری و نهادی وی را متحول ساختــه و رشد مــی دهد که اندام فربه شده را هیچــگاه با پوشاندن لباس کوتاه بر تن دراز نه  تنها  تحمیل نه میـــکند بلکه با شدت در صدد پاره کردن آن میـبرآیند . مثلأ درحالی که پویائی تاریخ بشربویژه اگیزه اصلی ظهور دین اسلام  و بعثت پیامبر در شبه جزیره عرب برده داری و فرهنگ وابسته با آنرا به کُلی  منسوخ نموده است ، قرئت بنیاد گرای طالبانیزم با اتکای مطلق ، مکانیکی و دگم فقهی ، احکام برده داری را به عنوان  احکام ثابت و لایتغیر ، همه مــکانــی و همه زمانــی تفسیر و توجیه میــکنند. لهذا تکلیف شرعی خود میــبیند که مناسبات برده داری را با تفسیر نادرست ومعیوب  از قرآن تیوریزه و تحکیم بخشند . چنانچه برخی از هواداران این قرئتی که به نام گفتمان طالبانی یاد میشود  بصورت  ناخواسته در تفسیر مغالطه آمیز آیه سوم سوره النسأ را بدون توجه به انگیزه اصلی ظهور دین اسلام که ریشه کن ساختن فرهنگ برده داری از همه اول آزادی و جایگاه حقیقی زن در جامعه جاهلی عرب قبل از اسلام است مغائربا روح اصلی این آیه که نهادینه سازیی حقوق مدنی یتیمان و بینوایان تاریخ در مبحث چند همسری مطرح شده است و آنرا در سوره ای بنام « النسأ » یا زنان به عنوان یکی از مفاهیم جاویدان توحیدی  که در هر عصر و در میان هر نسلی با جلوه های گوناگون  حقوق یتیمان را تثبیت و تضمین میکند بیان گردیده است . بصورت ناقص و غیر اکادمیک

 

__________________________________________________________

     ۱: افغانستان معاصر از آن جهت که اگر نسخه ها ی دیروز ویاهم در تاریخ ماضی هرچند برای حل   دشواری ها وبیماریهای  مزمن  اجتماعی آن زمان توسط مجرب ترین و نامدار ترین رجال و طبیبان اثر ی داشته باشد، وقتی امروز بویژه در قرن  بیست ویکم آنرا نباید برای بیماری های نسل کنونی نسل و جوامع بشری  بدون معاینه ء مجدد آن تجویز گردد  

 ۲ :  از آن جهت که می گویند انوشیراوان که لقب عادل را کسب کرده بود گفتند چطور  لقب عادل را   گرفته  است  ؟ گفت از ایــنکه سی هزار مزدکیان را یکسان سر بُریدند ، عدالت در ظلم هم نوعی عدالت است !!  

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

ما حمایت ات  میــکنیــم ،  پس هدایـــت ات مـــــیکـــنیـــم !

                             لزوم تغییر نگاه « سا ختار قدرت » در افغانستان

 

آنچه را که از مطالعه ء این مقاله دریافت خواهید کرد :

۱ : بسته پیشنهادی چهل گروه سیاسی در آستانه انتخابات "  ریأ" ست جمهوری افغانستان !

۲ : مکثی بر پیام های " سیأ " سی رهبران اپوزسیون مسلح افغانی

۳ : چه باید کرد و راه حل چیست ؟

 

 قسمت اول :

هیچکسی نه میــتواند از این حقیقــــت روشن  انکار کنـــد که ما در شرائطی جنگــی بــه سر مــی بــریم علل وعوامــلی که این جنگ را توجــیه مــیکند در درجه اول از همان روابطــی مایــه میــگیرد که نقشه ای راه آن پس از حادثه المناک یازدهم سپتمبرو در نخستین کنفرانــس بن برای یک اداره مؤقت برای افغانستان برمبنای یک اجماع تعریف ناشده از مفهوم  دهشت افگنی و تروریزم  پایه گذاری گردیده است . و امروزنیز پس از گذشت یازده سال تمام سایه شوم همان مناسبات نا متعادل  حقوقی و سیاسی در حوزه سیاست های جهانی و منطقوی بر کشور افغانستان به مشاهده میرسند .و هر روزی که سپری میشود پرونده سیاه سلطه ء لایتناهی مافیای به قدرت رسیده در سرزمین افغانستان ، جز غارت و کشتار و استثمار ، فریب و نیرنگ  چیزی دیگری نشان نه میدهد . سرنگونی رژیم سرکوبگر طالبانی با تمامی نقاط ضعیف و مبهم  آن  بزرگترین دست آورد  اجماع جهانی ی که قبل و بعد از کنفرانس بن در سطح جهانی و منطقوی بوجود آمد ،  محسوب میــشود . مگر نه میتــوان از کوتاهی ها و نارسائی های عمدی و غیر عمدیی ی که داستان درد و غم یک ملت متمدنی مانند افغانستان   را به درازا کشانیده است چشم پوشید . اکنون نیز آنچه مــی بینیم چیزی جـز استمرار همان روابط و تکیه بر فورمول بندی های که ریشه  در کنفرانس تاریخی بن دارند نیست ، این به اصطلاح تشکیلات طویل و عریضی  بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » که بیش از یک دهه بر سرنوشت مردم غم دیده افغانستان سینه افگنده است  با پُر رویی و بیشرمی تمام ذخائر مادی و معنوی کشور افغانستان را مال و ثروت شخصی خود میدانند . سخت شگفت انگیز است که تقدیر و سرنوشت تاریخی جامعه و حتی تمدن و فرهنگ ما را نیزدرتصویر چنین بنیاد ها ی مافیائی که  تاریکی استبداد اعم از شبه مذهبی و سکولار از فرهنگ و تمدن باستانی سرزمین افغانستان را منعکس میـسا زند ، نگریسته میــشود وهمچنین جهت گیری های طبقاتی تمامی نهاد ها ، سازمان ها ، اقوام وقبائیل را مشخص میسازند .!!

  قبل ازاین بار ها و در این آشفته بازار مافیائی از غفلت برخی روشنفکر نمایان سخن گفته ایم  و در گرماگرم این معامله گریهای" سیأ "سی  بوده که ناگهان اعلامیه مفصلی را خواندم که  به امضای بیش از چهل سازمان ، جبهه و حزب صدور یافته  و با یک شعار از نهادی بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » خواستار برگزاریی به وقت انتخابات " ریأ " ست جمهوری افغانستان شده بودند ، جالب آنجا ست که رهبران ِ اکثریتی از این جبهات ، احزاب ،  ائتلافها و سازمان های حقیقی و حقوقی از اداره ء  یک آسیابی که اهالی یک ده ودهکده برای آرد ساختن غله جات خویش مورد استفاده قرار می دهند نیز بی بهره اند درحالیکه ادعای رهبری ومدیریت جامعه جنگ زده ای چون افغانستان را داشته اند .  بله :" سیأ " سیون و شبه روشنفکران جامعه افغانستان در قالب یک گردهم آئی بزرگ و نا متجانسی بیداد کردند که نباید به هر دلیلی پروسه انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به تأخیر بافتد ، درد دلهای تمامی این  آدم های بیکاره و روشنفکران عقب مانده ای از چپ و راست ، مذهبی و سکولار  در یک بسته ای تصویب گردید و از دولت جمهوری اسلامی افغانستان خواسته شد تا باید نکته نظرات و پیشنهادات این گردهم آئی ها را بصورت جدی در نظر گیرد . اما هیچکسی ندانیست که این بسته به چه مقامــی مواصلت خواهد کرد ؟  زیرا به استناد به یک گزارش از این گردهم آئی اکثر مقامات بلند رتبه شبکه مافیائی ای که بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان نامیده میــشود یا خود و یا هم توسط نمائنده گانش در این فراخوان اشتراک داشتند . اکنون که از آن گردهم آئی و بسته ای مصوب در آن یاد آوری شد بد نیست بصورت مشخص برخی از چهره های که در این ضیافت مجلل !! سهم گرفته بودند نیز اشاره گردد . این کنفرانس که به کمک  بنیاد انتخابات عادلانه در افغانستان (FEFA) یا Froo &Fair Election Foundation of Afghanistan  تدویر گردیده بود واضیح است که چنین بنیاد های که با سرمایه های هنگفت و با شعار های فریبنده سیاسی از همان آغاز یعنی در سال ۲۰۰۴مطابق سال ۱۳۸۳ هجری شمسی به عنوان یک اداره  «غیر انتفاعی و ملی بیطرف !! » عرض اندام کرده است  باید فهمید که چګونه انتخابات آزاد و    «دموکراتیک ! » خواهند بود ؟ در این گردهم آئی که  آقای جانداد سپین غر رئیس بنیاد انتخابات عادلانه افغانستان در مورد بسته ای پیشنهادی که شامل آمادگی ها برای انتخابات، اصلاح قوانین انتخابات، استقلال نهادهای برگزار کننده، نظارت بر انتخابات، مکانیزم های شفاف نظارتی، ثبت نام رای دهندگان، صدور اسناد الکترونیکی برای شهروندان کشور، عدم مداخله ی حکومت در امور انتخابات، توزیع عادلانه ی امکانات دولتی برای همه ی کاندیدان، آگاهی عامه و چگونگی انتخاب کارمندان کمسیون انتخابات و مسایل گوناگون توضیح داد و پس از آن بسته ی پیشنهادی توسط پنجاه رهبر حزب و نهاد جامعه ی مدنی  به امضاء رسید. پس از تصویب و تایید این بسته ی پیشنهادی توسط رهبران احزاب سیاسی !! و نهادهای مدنی !!، نمایندگان احزاب سیاسی و جامعه ی مدنی!! طی سخنرانی هایی دیدگاه های خود را در حمایت از محتویات بسته ی پیشنهادی ارایه کردند. در این کنفرانس آقای فاضل سنچارکی سابق معین نشراتی وزارت اطلاعات وفرهنگ افغانستان که پس از کنار رفتن بحیث عضو شورای رهبری و سخنگوی ائتلاف ملی افغانستان ایفای وظیفه مــیکند طی سخنرانی کوتاه کانفرانس احزاب سیاسی و جامعه ی مدنی را یک نقطه ی عطف تاریخی در روند تحولات سیاسی کشور دانست و افزود که این حرکت پس از تشکیل شورای همکاری احزاب و ائتلاف های سیاسی نشان می دهد که دموکراسی و فرهنگ سیاسی در کشور ما به یک تفکر فراگیر تبدیل شده است. وی حمایت ائتلاف ملی را از محتویات این بسته اعلام و تاکید کرد که ائتلاف ملی خواهان تطبیق مفاد این اصول پیشنهادی است.!! همچنان خانم عفیفه عظیم از شبکه ی زنان افغان، داکتر عبدالله عبدالله رئیس ائتلاف ملی افغانستان ، احمد ضیأ مسعود رئیس جبهه ملی افغانستان ، انجنیر سید رحیم ستار معاون اداره همماهنگی سازمان های غیر دولتی افغانستان، داکتر رحیم پشتونیار از حزب افغان ملت افغانستان ، اسدالله سعادتی از حزب وحدت اسلامی شاخه ء  آقای خلیلی معاون رئیس جمهور افغانستان ، داکتر انور از حزب اسلامی افغانستان شاخه ارغندیوال ، آقای وحید الله  سباؤن رهبر شاخه دیگر ی  از حزب اسلامی افغانستان ، عبدالرحمان هوتکی رئیس سازمان حقوق بشر و محیط زیست، معین مرستیال از حزب حق و عدالت برهبریی حنیف اتمر سابق معاون یکی از ریاست های خاد رژیم حزب دموکراتیک خلق افغانستان  فیض الله ذکی معاون  جنبش ملی ، اسلامی افغانستان برهبریی  جنرال عبدالرشید دوستم رئیس ارکان سر قوماندانی اعلی نیروهای مسلح افغانستان ، سید قریب سادات از حزب ولسی جبهه افغانستان، اسدالله صالحی از حزب جمهوری خواهان افغانستان ، محمد ابراهیم بشارت از حزب تفاهم و دموکراسی افغانستان، استاد سیف الدین سیحون از حزب آزادگان افغانستان ، سید علی کاظمی رهبر حزب اقتدار ملی و برادر زنده یاد سید مصطفی کاظمی رهبر فقید حزب اقتدار ملی افغانستان  ، و صدیق الله توحیدی از شبکه ی نی یا دیده بان رسانه ها هر کدام در تایید و حمایت از بسته پیشنهادی، راه های تحقق و تطبیق آن سخنرانی نموده و بسیاری از این عزیزان فقط با امضای طوماری که پس از  تصویب مصوبه  از قبل نوشته  و تهیه گردیده بود بسنده کردند . البته باید با کمال صراحت و صمیمیت گفت که در قطعنامه طویل وعریض چند صفحه ای که از سوی اشتراک کننده گان این گردهم آئی به امضأ رسیده است و سپس توسط یک نهاد مافیائی و جاده صاف کن استراتیژی های نظامی  کشورهای که درافغانستان به شکار تروریست های کاذب واصلی !! مشغول اند به مــثابه دکتورین نظامــی و امنــیتی مافیائی حاکم بر سرنوشت افغانستان وعده رساندن آن به مقامات دولت مافیائی حاکم وعده داده شد اندکترین اشاره ای به تغییربنیاد های ساختارجامعه افغانی نه شده است !! و این اساسی ترین و اصلی ترین عیبی است که هرگز احتیاج به توضیح و تفسیر ندارد  ومتأسفانه که  این خواسته ء معیوب وبیمار درمتن مصوب این طومار " سیأ " سی به صورت واضیح به مشاهده میرسد . نکته بسیار مهمی که باید گفت این است که هیچکس وهیچ  نیروی نه میتواند ازاین حقیقت انکار کند که افغانستان نه به مانند قرن بیستم که دراشغال یک ابرقدرت غول آسای مانند اتحاد جماهیرشوروی سابق وبا داشتن استراتیژیی ومنافع روشن و کمک مهره های تابلو دار بومی افغانی یعنی « حزب دموکراتیک خلق افغانستان »به اشغال درآمده بود ، بلکه این بار نظام سرمایه داریی جهانی  بصورت مافیائی وبا کسب تجارب فراوانی ازآن اشغال واشغالگری ، بصورت جمعی درکسوت یک ائتلاف نظامی بنام «ائتلاف جهانی علیه تروریزم »بر خاک کشورهای  افغانستان و عراق تسلط  یافته ا ند ، نباید تعجب کرد که هرچه زما ن سپری میشـــود و داستان فاجعه ای  را که بر تاریخ و سرزمین ما نازل گشته است د نبال میکنیم و به پیش میرویم به تدریج برعمق انگیزه ها ی مشترک آن دو سلطه پی میبریم . وقتی به عوامل ایجاد فاجعه بنگریم درمی یابیم که سرزمـین شـرق بـویژه افغانستـان ازگذشته دور بدینسو آزما ئـیشگاه تفکر و اندیشه های مادی ای  شده است که در هردو دوره سلطه استعماری به صورت واضیح به مشا هده مــیر سد و آن هم همان نگاه  شرک آلود مادی به تاریخ و هستی به حساب مــی آید . بنابر این چنین وضعیت جهان معاصر  و تشابه دو سلطه استعماری بر جامعه و تاریخ ما حکم مــیکند که باید دربرابر چنین هجوم المناک غارتگران جهانی روشنفکرو چیزفهم  این زمان باید از خیابان نقد اندیشه  بگذرد و روح اصلی اندیشه ها و حتی ادیان الهی را در یابد و به قول رضا براهنی شاعرو اندیشمند  نامدار معاصرحتی     « اگر در جنگل زندگی کرده باشد و حتی اگر در تمام عمر دریا دیده باشد ...او باید از خیابان تاریخ رد شود بدلیل اینکه خیابان نشانه ای تمام جوانب تمدنی است که بضرب و فشار در حلق ما فروریخته اند .....بدون آنکه بگذارد بوق و کرنای قلابی ، مغزش را تسخیر کند ، بدون آنکه فریب این زرورق رنگین و فریبنده را بخورد که در خود پوسیده گی را پنهان داشته است »  ...

 


بالا
 
بازگشت