خوشه چين

 

پیام انقلابی

حاکمیت سیاسی موجــود روبــــه زوال است

بهارجانشین زمستان روسیاه ذغـــال اســــت

زمین سبزمیشود،کشت دهقان قدکشیده روبه ثمر

حاصل رنج باغبان میوۀ سرخ به دنبــــــال است

دیگرافغانستان سرای لیلامی نیست که حاکمیت های سیاسی به مانند لباسهای کهنه وازمد افتاده ازاروپا وامریکا درافغانستان صادرشده وبه معرض لیلام قرارداده شود.هرکس درین معامله سود بیشتر برای متجاوز داد حاکمیت ازان معامله گراست. درهرزمان که صلحی ازجانب حاکمیت مطرح شده،آن نظام سیر قهقهرایی را پیموده ومحکوم به شکست شدهگردیده است.ورنه حاکمیت سیاسی حزب وطن ((ح،د،خ،ا)) حزبی که رهبرانش،ازمقرکمیتۀ مرکزی یک قرص نان سیلو رابه عوض میوۀ تازه به خانۀ خود می بردند.حزبی که با داشتنن 500000 نیروی رزمی پیاده نظام وامکانات نظامی،مدرن با سیستم متریک جنرالهای باشهامت وبا ناموس وهوابازان دلیر با غروردرمدت سه سال دفاع مستقلانه ،درمقابل مخالفین داخلی و143 کشورخارجی کارنامه های جاودانگی به جا ماندند.جهان سرمایه این وحشی ترین موج قرن بیست ویک،یاغی وسرکش نخواست که کبوتران صلح  درفضای آبی رنگ وطن ما به پرواز درآید.بناً برماست که به سوی صلح ازین جاده روان شویم.

زنده گی،نوراست،ازشمعی به شمـــــعی

زنده گی رشد وتکامل است سبز وچمنی

زنده گی آزادی«بهار»است،مرگ بهمنی

زندگی روند تفکرسالم است مردکهنــی

زنده گی انتقال حرارت قلب،آدمی درآدمی

زنده گی صدای حق است ازهر ماتمـــی

زنده گی حرکت است تغیراست قدم به قدمی

زنده گی بیان تجارب است ازهــــــــرآدمی

زنده گی بازتاب خواسته ها است با قلمی

زنده گی سیاست خانوادۀ سیاسی است،باهمی

زنده گی به خودآمدن مردان است تا حاتمی

زنده گی راه آینده است،نتیجۀ روی گلمی

زنده گی آغاز دوباره است با شمع روشنی

زنده گی تولید نسل سیاست است از مرده بدنی

زنده گی نسل جدید است نه تنها ازخلق وپرچمی

زنده گی  جوش خروش آزادگان است عَلَنِـــــی

زنده گی سجایای انقلابیون است آبادی برهم ودرهمی

زنده گی مسیراست به سویی اگرجوان است وپیراست ،حرکت زن ومرد جمع ازکثیراست به سویی،جریان به راه افتاده است متحد میشوند،جویی به جویی تابه دریا وبحری.

نهنگ شناورتولد می شود درآنجا

فریادمی زنم،زندگی توازجانب خدا به من هدیه شده ای حق منی من میخواهم تورا زیبا معرفی کنم .اوزنده گی، تو،یعنی آزادی وشهامت.میخواهم تورا داشته باشم،بدست می آورمت.حتماً تورابدست می آورم.

انسان باشعورآیدش الهام شعارمــی ســـــــــــازد

شعاربا نالۀ دلسوزخواب برده رابیدارمیسـازد

بیدارگفت:منم بیدار،تویی بیدار،آنست بـــــــیدار

یاسین پهلوی انور،جملـــــــه، راهوشیارمیسازد

خوشه چین دواساز،درفابریکۀ سازنده گــــی

برای مریضان سیاسی تابلیت بیمارمیسازد

کشورما طوفان زده است بی آب وبی آبرو

موچی برای پا برهنه پیزار میسازد

بیگانه درزمین ما تخم خارکشت کرده است

بخاطریکه خاردشمن پاها را افگار میسازد

نساجی گلبهار دوباره فعال میگردد

خیاط برای تن برهنه ها کرته وایزارمیسازد

درچنداول بافندگان ازنو به فعالیت می آیند

برای نوجوانان لنگی شمله دارمیسازد

فرد انقلابی میداند

فرد انقلابی مینویسد

فرد انقلابی میخواند

فرد انقلابی می بیند

فرد انقلابی میگوید

فرد انقلابی پیاده میسازد

چی را؟

سه روش کنفسیوس برای رسیدن به مقام شرافت انسانیت

اول- محبت؛ كه هیچ گاه مرا آزرده نساخت

دوم- حکمت؛ که هیج گاه برایم شک ببار نیاورد

سوم-شجاعت؛ كه هیچ گاه ترس و بیم در دل من ایجاد نكرد.اومیگفت:من مدعی نیسم که حکمت الهی وتقوارا داراهستم.تنها چیزی که خود میگویم این است. در راه وروش خود هیج تردیدی ندارم.این است انتهای عمل من.درتعلیم به دیگران هیجگاه کوتاهی نکرده ام،پس من ناقل حکمتها وموعظه های گذ شتگان هستم وچیزی را اختراع نکرده ام.به کلمات پیشینیان اعتقاد داشته وآنها را دوست میدارم.درهنگام پیری آثاری که به اونسبت میدهند وجود داردمیگوید:درپانزده«15» سالگی فکرخودراوقف علم ودانش کردم.درسی «30»سالگی به روی پای خود محکم استادم.درچهل«40» سالگی رها ازشک وشبهه شدم.درپنجاه«50» سالگی به احکام آسمانی واقف شدم. درشصت«60» سالگی گوش من به شنیدن حقایق بازشد ودرهفتاد سالگی عمل من تابع احکام قلب من گردید تاکه دیگرازراستی وصدق منحرف نشوم.        پیام انقلابی ره می برد به آدرس مهاجمین خط سرخ وخط سبز مداخله گر مسلح زیرعنوان کلمۀ مقدس درکشورما افغانستان اهداف شوم توسعه طلبی خودرا دنبال می کرد وحاکمیت های گذشته وموجود علی الخصوص به آدرس کارگذاران سیاست های دورونزدیک افغا نستان. ازجمله مخلوقات خداوندی تنها انسان متغیروعامل تغیروتحول است.بدین حساب گفته میتوانیم که توضح وتوزیع محبت انسان به انسان انقلاب است. توزیع محبت به انسان همانا به رسمیت شناختن ارزشهای انسانی است چون سربرآوردن طبعیت به خواب رفته به استقبال فصل بهارازبطن فصل زمستان. طبعیت رنج دیده وعذاب کشیده ازستم فصل زمستان،به محبت فصل بهار مواجه می گردد.نسیم ملایم بهار،طبعیت مرده را به نوازش گرفته،برایش ازمحبت هوای گرم تحفه بخشیده ،گویا که آفتاب صبحگاهان ازروزنۀ به رسم عیاری ماهرانه وارد بالای بسترخواب معشوقه گردیده باشد بامعشوقۀ خویش معاشقه دارد.معشوقۀ طبعیت،محبت عاشق خودآفتاب را درک نموده،باچشمان ناز ونیمه خواب بازگلهای رنارنگ بهاری مقدم بهارجوان مرد را گرامی دانسته قدوقامت میکشیده جشن عروسی سال نووبهارنورا سروسازمان بخشیده بلبلان این نوازده گان وپیام دهندگان مهرو محبت خدایی سازوسرود برپا کرده پروانه همه به رقص می آیند درمجموع تمامی مخلوق خداوندی درپرتو نورمحبت وگرمای محبت ازنباتات شروع تا به حیوانات همه به نسل گیری آغازنموده تا که طبیعیت خداوندی رادرکارباهمی زیبا معرفی بدارند.همه درفکرتهیۀ آذوقه برای خودش سرگرم کارخود این را گویندتوزیع مهرومحبت یعنی که نظم وترتیب جهان ازتوزیع حرارت آفتاب به سامان می آید.

 

 

 


بالا
 
بازگشت