جنگ افغانستان و میراث شکنجه و تروریسم آمریکایی

جنگ‌های آمریکا در عراق و افغانستان به بزرگ شدن دستگاه امنیتی در آمریکا و جاسوسی از شهروندان دنیا منجر شد و ادعاهای پوشالی آمریکا در زمینه تروریسم را زیر سوال برد.

خبرگزاری تسنیم- «محمدو ولد الصلاحی»، یکی از افرادی است که بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 بدون طرح هیچ اتهامی از سوی نیروهای آمریکایی در زندان گوانتانامو بازداشت و به شدت تحت شکنجه‌های غیرانسانی قرار گرفت.

روزنامه نیویورک‌تایمز چند روز پیش در گزارشی نوشت مأموران بازداشتگاه در گوانتانامو او را با سگ‌های وحشی تهدید می‌کردند و طوری کتکش زدند که دنده‌هایش شکست. الصلاحی گفته مأموران او را داخل آب یخ می‌انداختند و چند ماه اجازه ندادند او خواب کافی داشته باشد.

میراث شکنجه که «جورج دبلیو بوش» بعد از حملات 11 سپتامبر اجازه آنها را صادر کرد تا اندازه زیادی از حافظه عمومی پاک شده و بسیاری از مردم در دنیا، نام زندان‌های ابوغریب و ده‌ها «سایت سیاه» در افغانستان و عراق که برای شکنجه مورد استفاده قرار می‌گرفتند و زندان گوانتانامو را اکنون به یاد نمی‌آورند.

هیچ یک از مقام‌های سیا یا مقام‌های دولت آمریکا که در راه‌اندازی این برنامه‌های شکنجه دست داشتند در محکمه‌های قانونی مورد محاکمه قرار نگرفتند. دولت باراک اوباما از فاش شدن اسامی افراد دخیل در این برنامه جلوگیری کرد، دولت ترامپ از استفاده از شکنجه حمایت کرد و یکی از افراد دخیل در پروژه‌های شکنجه‌های سیا را به ریاست همین سازمان منصوب کرد.

دولت بایدن هم هیچ اقدامی برای دادگاهی کردن مقصران انجام نداده اما مدعی شده که «شکنجه بر خلاف تمامی ارزش‌هایی است که ما از آن حمایت می‌کنیم.» این ادعای بایدن اما دروغی بیش نیست چون شکنجه افراد غیرسفیدپوست و بعد زدودن آن از حافظه تاریخی مردم قدمتی به درازای کل تاریخ آمریکا دارد.

دولت آمریکا از نخستین روزهای استعمار از شکنجه برای تعیین مرز میان «سفیدپوستان متمدن آمریکایی» و مردمان «وحشی» و «غیرمتمدن» استفاده کردند. شکنجه غیرسفیدپوست‌ها در دوران جنگ فیلیپین، جنگ ویتنام، جنگ سرد و جنگ علیه تروریسم از طریق نهاد برده‌داری تداوم یافت.

درباره شکنجه در دوران جدید، تحقیقات انجام‌شده نشان می‌دهند استفاده از این روش‌ها در شناسایی مظنونان تروریسم و اخذ اطلاعات کلیدی از آنها تقریباً بی‌ثمر بوده است.   روزنامه واشنگتن‌پست در گزارشی اذعان کرده اکثر افرادی که تحت این برنامه مورد بازجویی قرار گرفته‌اند ارتباطی با القاعده یا سایر گروه‌های تروریستی نداشته‌اند و اعترافات عده زیادی نیز به دلیل آنکه تحت شرایط شکنجه اخذ شده فاقد اعتبار توصیف شده است.

فنون مورد استفاده برای شکنجه زندانیان در زندان‌های سیا

تغذیه و تأمین آب از طریق روده

در این گزارش نحوه تغذیه روده‌ای «عبدالرحیم النشیری»، یکی از مظنونان به تروریسم به‌تفصیل شرح داده شده است. استفاده از این روش، در مواردی صورت گرفته که شرایط پزشکی آن را ایجاب نمی‌کرده است. بازجوی اصلی «خالد شیخ محمد»، از قربانیان این شکنجه به وی گفته استفاده از این روش صرفاً برای نشان دادن «کنترل کامل» بازجو بر تمامی جنبه‌های زندگی زندانی اعم از غذا خوردن و نوشیدن آب صورت می‌گیرد.

حصر در جعبه

دولت جورج بوش در پرونده مربوط به یکی از مظنونان به نام «ابوزبیده» قرار دادن زندانی در جعبه‌ای تنگ به‌قصد محدود کردن حرکات فرد زندانی را تأیید کرده بود. ابوزبیده به کمیته اطلاعاتی سنا گفته در یک دوره فشرده بازجویی در سال 2002 در افغانستان چندین بار در جعبه‌های تنگ متفاوت قرار گرفته است. به‌گفته این قربانی شکنجه وی هنگام قرار گرفتن در این جعبه‌ها برای تنفس مشکل داشته و زخم‌های روی زانوهایش بار دیگر سر باز کرده‌اند.

استفاده از آب سرد

بعضی از افرادی که کمیته اطلاعاتی سنا با آنها مصاحبه کرده گفته بدن آنها بارها در خلال بازجویی در آب سرد فرو برده شده است. یکی از قربانیان این روش شکنجه گفته در دو هفته اول بازداشتش در افغانستان بدن برهنه وی بعد از ریختن آب سرد در پلاستیک پیچانده شده و برای چندین دقیقه داخل پوششی از آب سرد نگه داشته شده است.

طبق گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، در نوامبر سال 2002 «گل رحمان»، از مظنونان به تروریسم در افغانستان در یکی از زندان‌های مخفی سازمان سیا در شمال کابل بر اثر سرمای مفرط بدن جان باخت. رحمان در زندانی سرد، در حالی که بدنش از کمر به پایین برهنه بود رها شده بود.

غرق مصنوعی

در این روش شکنجه فرد به‌گونه‌ای روی یک تخته چوبی قرار داده می‌شود که پاهایش بالاتر از سرش قرار بگیرند و پارچه‌ای هم روی صورتش انداخته می‌شود تا بینی و دهانش پوشانده شود. با ریختن مداوم آب روی پارچه امکان تنفس از فرد گرفته می‌شود و در وی حس غرق شدن و ترس ایجاد می‌شود. این فرایند به‌مدت 40 ثانیه اجرا می‌شود و بارها از آن در خلال بازجویی‌ها استفاده شده است. ابوزبیده 83 بار و خالد شیخ محمد 183 بار با این روش شکنجه شده‌اند.

قرار دادن در وضعیت‌های استرس‌آور

10 نفر از زندانیان به کمیته اطلاعاتی سنا گفته‌اند که آنها در وضعیت ایستاده به سقف زنجیر شده و گاه تا سه روز در همین حالت نگه داشته شده‌اند. بعضی از زندانیان هم در حالتی که دستهای‌شان بالای سرشان باز بوده به زمین زنجیر شده‌اند.سه نفر از قربانیان مورد مصاحبه گفته‌اند مجبور شده‌اند در همین وضعیت‌ها ادرار و مدفوع کنند و بین نجاست خودشان رها شده‌اند. این شکنجه برای ایجاد خستگی در ماهیچه، ایجاد ناراحتی‌های بدنی و خستگی که مقاومت روانی فرد در برابر بازجو را کاهش می‌دهند طراحی شده بودند.

محرومیت از خواب

زندانیان طبق روندی متداول از خواب محروم می‌شدند و این روش یکی از روش‌های اصلی برای اعتراف‌گیری بوده است. بسیاری از این فنون با سایر روشهای شکنجه نظیر استفاده از وضعیت استرس‌آور و غیره استفاده می‌شده‌اند. یکی از معمول‌ترین روش‌ها برای جلوگیری از خوابیدن زندانیان پخش موزیک با صدای بلند و ایجاد صدای مداوم بوده که گاه در 24 ساعت روز تداوم داشته است. برخی از سلولها هم به‌عمد سرد نگاه داشته شده بودند تا از خوابیدن زندانیان جلوگیری شود. سازمان سیا مجوز داشته زندانی‌ها را تا 180 ساعت بیدار نگاه دارد.

11 نفر از 14 نفر مورد مصاحبه گفته‌اند برای آنها از روش محرومیت از خواب استفاده شده و یک نفر گفته وقتی می‌خوابیده نگهبان می‌آمده و روی صورتش آب می‌پاشیده است.

برهنگی اجباری

سازمان سیا بعضی از تکنیک‌های شکنجه را اقداماتی برای «شرطی کردن» زندانی‌ها می‌دیده که با هدف عادت دادن زندانی‌ها به وضعیت درماندگی خودشان طراحی شده بوده و قرار نبوده به خودی خود و به‌طور مستقل ارزشی از لحاظ کسب اطلاعات داشته باشند، مثلاً محرومیت از خواب جزو همین تکنیک‌ها بوده است. تکنیک دیگر در همین راستا، برهنه کردن زندانیان بوده است؛ آن‌طور که در یادداشتی از وزارت دادگستری آمریکا در سال 2005 به سازمان سیا آمده است استفاده از تکنیک برهنه کردن این مزیت را دارد که می‌توان بعد از همکاری زندانی‌ها فوراً با دادن لباس به آنها به آنها پاداش داد و تشویقشان کرد.

تبعات جنگ آمریکا در عراق و افغانستان

بسیاری از کارشناسان روابط بین‌المللی، جنگ آمریکا در افغانستان و عراق را نه یک واکنش انتقام‌جویانه به حملات 11 سپتامبر، بلکه تداوم و تعمیق سیاست خارجی تکروانه این کشور پس از فروپاشی شوروی ارزیابی می‌کنند. به باور آنان واشنگتن از سال 1995 سیاست خارجی محافظه‌کارانه‌ای دنبال می‌کرد که در کانون آن ساقط کردن رژیم‌های مخالف آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی قرار داشت تا از این طریق نقش رهبری ایالات متحده آمریکا در پهنه جهانی تحکیم گردد. حملات 11 سپتامبر راه را برای چنین سیاستی هموار کرد.

اما حمله نظامی آمریکا به عراق مانند گلوله برفی بود که به بهمن غول‌آسایی از ترور و خشونت تبدیل شد؛ ساختارهای دولتی در عراق فروپاشید و هرج و مرج و منازعات قومی و مذهبی بی‌سابقه‌ای در این کشور حاکم شد. در واقع جنگ عراق در «جعبه پاندورا» را گشود و این کشور و بعدها سوریه را به جولانگاه انواع و اقسام گروه‌های تروریستی تبدیل کرد که با هم بر سر گسترش ترور و خونریزی مسابقه گذاشته بودند.

سرنوشت عراق شکاف میان غرب و مردم کشورهای عربی را بیشتر و کل منطقه را بی‌ثبات‌تر کرد؛ همزمان به همبستگی جهانی با ایالات متحده آمریکا پایان داد، به اقتدار سازمان ملل و حقوق بین‌المللی و مناسبات غرب با کشورهای منطقه لطمه زد و حتی به شکاف و اختلاف نظر میان آمریکا و اروپا انجامید. با خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، خلاء قدرتی ایجاد شد که بعدها داعش آن را پر کرد. 

جنگ‌های عراق و افغانستان سیاست امنیت ملی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی را تحت تاثیر قرار داد و مناسبات میان آزادی‌های فردی از یک‌سو و امنیت جمعی از دیگرسو را دچار تنش ساخت. قوانین امنیتی در آمریکا و کشورهای غربی سخت‌تر شدند، اختیارات ارگان‌های کیفری افزایش یافتند و بودجه‌های هنگفتی به فعالیت‌های امنیتی و اطلاعاتی اختصاص یافت. در آمریکا دستگاه امنیتی عظیمی پدید آمد که با صرف میلیاردها دلار و با استفاده از مدرن‌ترین ابزارهای نظارت و شنود همه چیز را می‌پایید.

با رویداد 11 سپتامبر کلیه موضوعات سیاست خارجی آمریکا در سایه آنچه واشنگتن آن را «جنگ علیه ترور» نامگذاری می‌کرد قرار گرفت؛ این سیاست هزینه‌های سنگینی به ایالات متحده آمریکا تحمیل و این کشور را وارد یک بحران بدهی کرد. مداخله نظامی آمریکا در افغانستان و عراق نه تنها با رنج و مصیبت مردم این دو کشور همراه بود، بلکه به مرگ هزاران سرباز آمریکایی انجامید. بسیاری از سربازان آمریکایی که به خانه بازگشتند، حتی تا امروز با پیامدهای روحی و روانی این جنگ دست به گریبان‌اند.

در نتیجه این دو جنگ بودجه نظامی سالانه آمریکا از سال 2001 تا 2011 یعنی فقط در عرض ده سال دو برابر شد و به 685 میلیارد دلار رسید. افزایش بی‌سابقه بودجه نظامی کشور و به موازات آن کاهش مالیات‌ها در دولت جرج دبلیو بوش، دو عامل اصلی وضعیت مالی اسفناک دولت و دشواری‌های سیاست داخلی سال‌های پس از آن بودند. این جنگ‌ها نه تنها بر بودجه کل کشور تاثیر گذاشتند، بلکه پیامدهای اقتصادی وخیمی داشتند. بی‌ثبات شدن منطقه خاورمیانه، به ناآرامی‌در بازارهای جهان انجامید و بر بهای نفت تاثیر گذاشت.

زیان‌های عظیم اقتصادی تنها پیامدهای سیاست «جنگ علیه ترور» نبودند. به اعتبار آمریکا به عنوان مدافع آزادی و حقوق بشر نیز در این میان لطمه وارد شد. نه تنها غیرنظامیان زیادی در این دو جنگ کشته شدند، بلکه رسوایی مربوط به کاربرد شکنجه در زندان ابوغریب و اردوگاه گوانتانامو نیز به اعتبار آمریکا لطمات جدی زدند و حیثیت این کشور را خدشه‌دار کردند. این‌ها همه نمونه‌های‌ دیگری از تشدید سیاست‌های امنیتی آمریکا بود که با اعتراضات گسترده نهادهای حقوق بشری در جهان همراه شد.

جوزف استیگلیتز، اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد، نتایج این سیاست را در این عبارات خلاصه کرده بود: «واکنش پرزیدنت بوش به حملات 11 سپتامبر، به اصول بنیادین آمریکا لطمه زد، اقتصاد آن را ویران و امنیت آن را ناتوان کرد. پیامدهای این سیاست تا مدت‌ها گریبانگیر ما خواهد بود».

 

 

امریکا بعد از رفتن از افغانستان

دیپلماسی ایرانی: پس از جنگ سرد، آمریکا در پی یک نقش جهانی برای خودش، رویکردهای متفاوتی را دنبال کرده است. این کشور نخست در نقش «کشور بدون جایگزین» وارد عمل شد و سپس نقش یک شکل‌دهنده و قطب اصلی یک نظم جهانی لیبرال را ایفا کرد، سپس به بازیگر اصلی «جنگ علیه ترور تبدیل شد، سپس در قالب اقدامات گوناگون به حمایت و ترویج دولت‌های دموکراتیک پرداخت (از جمله تغییر رژیم با استفاده از زور) و سرانجام در ستیز بین دولت‌های دموکراتیک و استبدادی، رهبر جناح دموکراتیک شد.

به‌طور کلی، واشنگتن به‌شکلی فزاینده به استفاده از توان نظامی وابسته شد و به دلیل عدم استفاده از دیپلماسی هماهنگ، اعتمادش به این ابزار در رویارویی با دشمنان را از دست داد.

خطرات جدی جنگ سرد باعث شد درباره جایگاه جهانی آمریکا ناسازگاری‌های عمیقی پیش بیاید. یک گروه معتقدند که منافع آمریکا جهانی است و خواهان رهبری سلطه‌جویانه و اغلب یک‌جانبه این کشور در بیشتر زمینه ها هستند. گروه دیگر باور دارند که منافع آمریکا ملی است و در مسیر تامین این منافع باید از رویکردی مشارکتی استفاده کند.

مینکسین پی (Minxin Pei)، کارشناس مسائل سیاسی، در سال 2003 به بررسی پیشینه مداخلات نظامی آمریکا که با هدف تغییر رژیم انجام شده بودند، پرداخت تا ببیند که آیا 10 سال بعد از خروج نیروهای آمریکایی دموکراسی هنوز در کشورهای هدف برقرار بود یا خیر. طبق یافته‌های مینکسین پی، که از 16 مورد فقط 4 مورد موفقیت آمیز (آلمان، ژاپن، گراناندا و پاناما) وجود داشت. 

این موارد موفقیت‌آمیز از مداخله آمریکا ویژگی‌های مشترک متعددی داشتند از جمله هویت ملی قدرتمند، ظرفیت بالای کشوری، درجه بالایی از یکپارچگی قومی، برابری اجتماعی – اقتصادی نسبی و پیشینه‌ای هر چند کوتاه از حاکمیت کارآمد قانون. اختلافات عمیق قومی و مذهبی و همچنین همسویی با نخبگان حاکم بدنام و منفور، به ویژه در صورت رایج بودن درجه‌ بالایی از فساد در میان آنها، از جمله عوامل مخرب بود.

با توجه به آنچه گفته شد و با نگاهی به تحولات اخیر می‌توان به روشنی دریافت که افغانستان هیچ یک از ویژگی‌های قابل پیش‌بینی برای برقراری موفقیت آمیز دموکراسی از طریق مداخله نظامی آمریکا را نداشته بلکه از تمام ویژگی‌های پیش‌بینی شده برای شکست این اقدام برخوردار بوده است. افغانستان ده سال بعد به یک دموکراسی تبدیل نخواهد شد، نرخ شکست آمریکا در این کشور 86 درصد است. 

می‌توان از این تجربه سه درس آموخت. نخست، در میان مداخله‌گران استعماری و پسااستعماری، آمریکا بیش از همه به دلیل چشم‌پوشی از تاریخ، فرهنگ و ارزش‌های کشورهای هدف عملکرد ناکارآمدی داشته است. 

این نتیجه بی‌خبری و نادانی نیست. بلکه به این دلیل است که هنگام سیاستگذاری‌های رده بالا، افراد دارای دانش مرتبط در اتاق حضور ندارند. معمولا، در سیاستگذاری‌ها تاریخ و فرهنگ به عنوان زمینه یا پیش‌زمینه در نظر گرفته می شوند و نه به عنوان عواملی که تعیین کننده موفقیت یا شکست است. همانند آنچه در افغانستان اتفاق افتاد.

دوم، آنچه در افغانستان روی داد به دلیل نبود اطلاعات خوب نبود. در طول تاریخ، رایج‌ترین دلیل شکست اطلاعاتی، ناکامی رهبران نظامی و غیرنظامی در گوش دادن به چیزی بوده که نمی‌خواستند بشنوند. 

باراک اوباما در ابتدای ریاست ‌جمهوری‌اش دستور داد پژوهشی 60 روزه پیرامون راهبرد آمریکا در افغانستان انجام شود. در گزارش این پژوهش تاکید شده بود «تا زمانی که پاکستان پناه دادن به طالبان را متوقف نکند، تلاش‌های ما برای برقراری ثبات بلندمدت در افغانستان شکست خواهد خورد». 

با توجه به آگاهی آژانس‌های اطلاعاتی از پیوند عمیق و دیرپا میان پاکستان و طالبان، واشنگتن باید این پیوند را می‌گسست یا زیان‌هایش در فرایند ملت‌‌سازی در افغانستان را کاهش می‌داد. اما در عوض سیاستگذاران تنها به این نکته اشاره کردند و با وجود ناکامی در رفع این مشکل، سیاستشان را اجرایی کردند.

آموزه سوم این است که سیاستگذاران آمریکایی برای رسیدن به اینکه یک ماموریت غیرقابل انجام است نمی‌توانند به ارتش و توان نظامی تکیه کنند. ارتش نمی‌تواند تعیین کننده‌ی درستی و عاملی برای راستی‌آزمایی یک ماموریت باشد.

بنابراین، نخستین گام آمریکا در رویکردی متفاوت به سیاست خارجی، بازنگری در ایده «استثناگرایی آمریکایی» است. نابرابری‌ شدید درآمدها، کاهش پویایی بین نسل‌ها، سیاست‌های به‌شدت دوقطبی‌شده، تبعیض نژادی، استقبال گسترده از تئوری‌های توطئه، ناپدید شدن وظایف مدنی و تردیدهای موجود پیرامون شرایط کنونی دموکراسی – انتقال صلح‌آمیز قدرت از طریق انتخابات – در داخل آمریکا باعث شده است که «قدرت مثال‌زدنی‌ ما» زیر سوال برود.

پیشینه رهبری بین‌المللی آمریکا نیز زیر سوال رفته است. از زمانی که ایالات متحده در اواسط دهه 1990 شروع به سرپیچی از تعهداتش در سازمان ملل و سایر آژانس‌های بین‌المللی کرد، سیاست‌های خارجی این کشور باعث تضعیف ظرفیت دنیا در حل مشکلات جهانی شده است. اگر استثناگرایی این است، یک دنیای جهانی شده و پیوسته، به آن هیچ احتیاجی ندارند.

آمریکا برای بهبود جایگاه جهانی‌اش باید چندین باور دیرین را کنار گذارد. یکی از این باورهای نادرست این است که نادیده گرفتن کشورهای دیگر – رویگردانی از به رسمیت شناختن کشورها یا گفت وگو با نمایندگان آنها – شکلی مفید از رهبری است. 

اسناد و شواهد روشن – از کوبا، ایران، افغانستان و سایر کشورها – نشان می‌دهد که این اقدام بیش از همه به ایالات متحده آسیب می‌زند؛ دیپلماسی را در جایی که بیش از همه به آن نیاز است، از کار می‌اندزد؛ اعتماد مورد نیاز برای از بین بردن اختلاف ‌ها را کاهش می‌دهد؛ و ضرورت پادرمیانی واسطه‌ها در دشوارترین و شکننده‌ترین مذاکرات را ایجاد می‌کند.

وابستگی بیش از حد به تحریم‌ها، به ویژه تحریم‌های یک‌ جانبه، نیز بی‌فایده هستند و باید آنها را به شدت کاهش داد.

واشنگتن همچنین باید بپذیرد که سیاست‌ها، هزینه‌ها و لفاظی‌های خودش بیش از همه باعث تقویت این باور شده که تعهدات نظامی تنها راه موثر تعامل خارجی آمریکا هستند. بیست و پنج سال عملیات تقریبا‌ مداوم آمریکا باعث شده جهان همواره منتظر مداخلات آمریکا باشد، برای سنجش جدیت آمریکا از این مداخلات نظامی به عنوان معیار استفاده کند و در میان دوستان و متحدان این گرایش را به وجود آورد که برای دفاع خودشان هزینه‌ای کمتر از حد نیاز صرف کنند.

سرانجام، آمریکا باید سیاست‌هایش درباره ارتقای دموکراسی را مورد بازبینی اساسی قرار بدهد. ایالات متحده همواره طوری رفتار می‌کند که گویی دموکراسی «نظام سیاسی پیش‌فرض» است. برخلاف این گرایش، دموکراسی مستلزم جمعیتی باسواد و نسبتا یکپارچه و نهادهایی است که شکل‌گیری آنها یک قرن یا بیشتر طول می‌کشد.

پایه‌گذاری دموکراسی مستلزم تعهدی چندین دهه‌ای است، همانند آنچه انگلیس در هند و آمریکا در کره جنوبی انجام داد. اما امروزه هیچ کشوری از اشغالگری خارجی دیرپا استقبال نمی کند. در داخل آمریکا نیز فقط زمانی از این تعهدات حمایت خواهد شد که تعیین منافع راهبردی مهم کشور بدون اشتباه انجام شود.

منتقدان خروج آمریکا از افغانستان به دلیل عدم «شکیبایی راهبردی» به نکته‌ای که افکار عمومی آمریکا دیر زمانی است به آن رسیده‌، توجه نمی‌کنند: اینکه در جنگ افغانستان هیچ منافع راهبردی‌ای وجود نداشت. برغم تلاش مداوم ایالات متحده، دموکراسی با زور برقرار نمی‌شود.

این باور هم که دموکراسی در معرض حمله گسترده استبدادگرایی قرار دارد، باید مورد بازنگری قرار بگیرد. تقسیم‌بندی جهان به این شیوه، امکان رویارویی موفقیت‌آمیز با مشکلات جهانی – از جمله عدم اشاعه تسلیحات هسته‌ای، تغییرات اقلیمی، سلامت جهانی، جرایم سایبری و ثبات مالی – را کاهش می‌دهد. کشورهای استبدادی بسیاری وجود دارند که همکاری فعال آنها مورد نیاز خواهد بود.

این تغییرات به شکل‌گیری سیاستی خواهد انجامید که طبق آن بین ابزارهای نظامی و غیرنظامی توازن ایجاد خواهد شد؛ خویشتنداری بیشتری برای شروع مداخلات نظامی و خردمندی بیشتری برای اجرای این مداخلات به کار خواهد رفت؛ اهمیت بیشتری به ضرورت و پتانسیل ابزارهای چندجانبه داده خواهد شد؛ استقبال کمتری از اقدامات یکجانبه – و اغلب در راستای دفاع از خود – خواهد شد؛ و حساسیت بیشتری برای پیشبرد دموکراسی در جاهای دیگر شکل خواهد گرفت. کوتاه سخن اینکه، تغییرات گفته شده به هژمونی مورد علاقه ایالات متحده پایان خواهد داد.

منبع: فارن افرز/

غلیان دیپلوماتیک، از تهران تا پکن

پاکستان، هند، ایران، چین، روسیه... کشورهای همسایه افغانستان اند که گاه منافع متفاوت دارند ولی برای سرکار آمدن یک دولت اتحاد ملی تلاش می کنند.

بوسيله‌ى نویسنده GEORGES LEFUVRE برگردان شهباز نخعي   

یک ضرب المثل افغان می گوید: «اگر کسی حقیقت را گفت، به او یک اسب بده، برای گریختن به آن نیاز دارد». هنگامی که جوزف بایدن، رئیس جمهوری آمریکا در ١٤ آوریل ٢٠٢١ عقب نشینی همه نیروهای آمریکایی از افغانستان را اعلام کرد، با لحنی کمی ناراحت از توافق «دوحه»، که در فوریه ٢٠٢٠ امضاء شده بود سخن گفت: «بی تردید این چیزی که با مذاکره با من به دست می آمد نیست، اما توافقی است که توسط دولت ایالات متحده انجام شده و باید به آن احترام گذارده شود (١)». سلف او، دونالد ترامپ نه تنها دربرابر همه شرایط طالبان سرفرود آورد، بلکه حتی شرطی را نیز پذیرفت که شورای امنیت سازمان ملل متحد را ملزم می کرد که توافق را تأئید کند (٢). این کار در ١٠ مارس سال جاری با اتفاق آراء همه اعضای شورا (ازجمله خود ایالات متحده) طی قطعنامه ٢٥١٣ انجام شد.

واشنگتن نمی توانست این توافق را زیرپا بگذارد و آقای بایدن چاره ای جز پذیرش و اجرای دقیق متن آن نداشت. این دقیقا چیزی بود که طالبان، پیش از آن که دست به تصرفات سرزمینی برق آسا بزند می خواست (مقاله دور از چشم دوربین ها، در کابل و قندهار را بخوانید). چهارماه بعد، آنها کاخ ریاست جمهوری در کابل را درحالی تصرف کردند که اشرف غنی، رئیس جمهوری پا به فرار نهاده و گفته بود: «طالبان جنگ را بردند». روی دیگر سکه تاریخ این است که نظامی که ظرف ٢٠ سال توسط «جامعه بین المللی» ساخته و پرداخته و تغذیه شد، طی چند هفته فروپاشید.

به این ترتیب، هنگامی که «طالب»ها کابل را تسخیر کردند، ایالات متحده حتی نتوانسته بود سفارت را تخلیه و همکاران خود را از افغانستان خارج کند. عقب نشینی تا آن زمان منظم، بدل به گریزی همراه با صحنه هایی از وحشت زدگی –گاه مرگبار- در فرودگاه شد. با این حال، پایتخت افغانستان آرام ماند. جشن استقلال ١٩ اوت به روال معمول برگزار و مراسم شیعی روز عاشورا (٣) در همان روز هم بدون وقوع حادثه ای انجام شد.

حرف های سیاسی ایالات متحده دیگر ارزشی ندارد و کشورهای شرکت کننده در ائتلاف هم دست به عقب نشینی زدند و سفارت خانه های خود را درحالی تخلیه کردند که سفارت خانه های روسیه، چین، ایران، پاکستان و ترکیه دایر و مشغول به کار بودند.

اکنون سرنوشت افغانستان در صحنه ای منطقه ای رقم می خورد که اتحادها و دشمنی ها ساده نیست. پس از رگبارهای توهین و دشنامی که بین کابل و اسلام آباد رد و بدل شد، چین می کوشد که اوضاع را آرام کند؛ روسیه و ایران به مشورت با طالبان و نیز مردان سیاسی افغانستان می پردازند و هند کم و بیش سیاست انتظار درپیش گرفته است.

ازنظر مسکو این امر تازه ای نیست: روس ها از سال ٢٠١٨ نخستین دیدار شورشیان با نمایندگان رسمی افغانستان را سازماندهی کرده بودند که دیدار دیگری در فوریه ٢٠١٩ نیز درپی داشت. در آن زمان، طالبان اطمینان می داد که از تسخیر نظامی صرفنظر کرده و می گفت که حاضر است درمورد تقسیم قدرت گفتگو کند. وعده ای که شاید در سرمستی ناشی از موفقیت هایشان فراموش شود ، اگرچه آقای سرگئی لاوروف وزیر امورخارجه روسیه، در کنفرانس ١٨ مارس گذشته آن را به طالبان یادآوری کرد. کنفرانسی که در جریان آن طالبان با اعضای «شورای عالی آشتی ملی» (HCRN) دیدار کرد و با حضور ایالات متحده، چین و پاکستان برگزار شد. در این دیدار همه شرکت کنندگان درمورد پذیرش اصل مشارکت در یک دولت موقت ائتلافی توافق داشتند (٤).

«ترجیح دادن طالبان به "سازمان حکومت اسلامی" (داعش)»

با این همه، مسکو به ویژه نگران امنیت جمهوری های آسیای مرکزی، که حوزه نفوذش محسوب می شود است: طالبان کنترل سراسر شمال کشور، همجوار با تاجیکستان و اُزبکستان را در ٥ ژوئیه در دست گرفت و بیش از هزار سرباز ارتش افغانستان به تاجیکستان پناهنده شدند. آقای ولادیمیر پوتین بزودی به همتای تاجیک خود، آقای امامعلی رحمان وعده داد که درصورت نیاز به این کشور کمک نظامی کند.

سه روز بعد، چندتن از بلندپایگان طالبان، ازجمله ملا عبدالغنی برادر، بنیانگذار مشترک جنبش همراه با ملا عمر متوفی، با آقای زمیر کابولوف نماینده ویژه کرملن در امور افغانستان در پایتخت روسیه دیدار کرده و به او اطمینان دادند که هرگز به کشورهای همسایه حمله نخواهند کرد. همه چیز خوب پیش می رفت! از دیرباز روسیه طالبان را بهترین سنگر دربرابر «سازمان حکومت اسلامی» (داعش) می بیند، که به نظر کابولوف دارای ٢٠ هزار عضو است. رقمی که مبالغه آمیز و نشان دهنده هراس مراجع بین المللی از داعش است. این درحالی است که طالبان هیچ بلندپروازی ای در بیرون از افغانستان ندارد. فزون براین، اکنون طالبان – به خلاف سال های ٢٠٠١- ١٩٩٦ که در قدرت بود- دغدغه شناسایی بین المللی خود را دارد و مسکو بی تردید برایش بهترین برگ برای بازی کردن است.

حکومت ایران نیز به دلیل همان نوع نگرانی ها موضعی خیلی نزدیک به موضع روسیه دارد. درواقع، داعش در افغانستان تحت نام «دولت اسلامی استان خراسان» (IS-KP) فعالیت می کند. این درحالی است که پیش از به وجود آمدن افغانستان در سال ١٧٤٧، خراسان یکی از استان های ایران بود که گستره آن از دریای مازندران تا کرانه های رود جیحون بود. بنابراین، نامیدن یک استان خلافت اسلامی داعش برای سراسر نواحی شرقی ایران خطر محسوب می شود. محمد جواد ظریف، وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی، حتی وعده داد که تیپ فاطمیون، عمدتا شامل هزاره های افغان که پیشتر در سوریه جنگیده بود، می تواند برای حمله به «سازمان حکومت اسلامی داعش خراسان» به کمک کابل بشتابد (٥).

از آنجا که بین دو بد، باید آن که کمتر بد است را انتخاب کرد، ایران شیعه از طالبان [سنی] حمایت نموده و در خط باریکی که پوشیده از تناقض های بسیار است حرکت می کند. درواقع، جنگجویان طالبان سنی هایی بنیادگرا و دوست دشمن همیشگی آن یعنی عربستان سعودی هستند و در سال هایی که به افغانستان حکومت می کردند، با شیعیان هزاره که تهران می خواست از آنها حمایت کند بدرفتاری می نمودند. روشن است که ایران نمی خواهد ببیند که آنها قدرت مطلق ، مانند سال های ١٩٩٦ تا ٢٠٠١ به دست می آورند، اما خواهان شکست آنها نیز نیست، زیرا این شکست به معنای بازگشت به دوران جنگ داخلی و سرازیر شدن سیل پناهجویان به ایران است. بنابر ارقام رسمی، ٨٠٠ هزار پناهنده افغان در ایران بسرمی برند، اما طبق برآوردی که تهران در اکتبر ٢٠٢٠ منتشر کرده، تعداد پناهجویانی که ثبت نام نکرده اند بیش از ٢ میلیون تن است. این ارقام را «کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد» (HCR) نیز منتشر کرده است.

کمی پس از دیدار مسکو، هیئتی از طالبان در تهران پذیرفته شد. آقای ظریف حتی بیش از روس ها بر ضرورت پذیرش اصل ایجاد یک دولت اتحاد ملی اصرار کرد. در این دیدار، یک هیئت از «شورای عالی آشتی ملی» (HCRN) که از کابل آمده بود نیز با طالبان دیدار کرد. این دیدار به هیچ نتیجه قطعی دست نیافت. در این مرحله، مهم ترین چیز برای حکومت ایران تثبیت خود به عنوان بازیگر اصلی منطقه ای درمورد افغانستان است.

پیش از پیشروی های طالبان، به نظر نمی آمد که هیچ گفتگویی بین افغان ها بخت به نتیجه رسیدن داشته باشد. آقای شاه محمود قریشی، وزیرامور خارجه پاکستان، دلیل ریشه ای آن را چنین بیان می کند که طالبان به هر قیمت درپی استقرار امارت اسلامی، یعنی نظامی که در آن شریعت در حکم قانون اساسی باشد است، درحالی که نمایندگان «شورای عالی آشتی ملی» (HCRN) خواهان یک جمهوری اسلامی دارای قانون اساسی و نظام انتخاباتی (٦) هستند. دو دیدگاهی که با هم آشتی پذیر نیست.

با این همه، از فردای تسخیر کابل، گفتگوهای بین افغان ها بدون میانجی گری خارجی در خانه آقای عبدالله عبدالله، رئیس «شورای عالی آشتی ملی» با حضور بلندپایگان طالبان و حامد کرزای، رئیس جمهوری پیشین افغانستان (٢٠١٤- ٢٠٠١) آغاز شد. برخی از چهره های سیاسی، «جنگ سالاران» پیشین و رهبران حزب های اسلامی، مانند آقای گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی هم به طالبان پیروز نزدیک شدند و حتی اصل ایجاد یک امارت اسلامی را پذیرفتند. به نظر می رسد که در آینده نزدیک یک دولت موقت ائتلافی – مورد درخواست روس ها، ایرانی ها و حتی پاکستانی ها- تشکیل شود. تشکیل این دولت را طالبان طی چند هفته، احتمالا پس از تکمیل عملیات عقب نشینی، اعلام خواهد کرد.

نگرانی نخست وزیر پاکستان

اگر شرایط تنش آلود کنونی آرام شود، پاکستان خواهد توانست نقشی مهم ایفا کند. آقای حمدالله محب، مشاور امنیتی دولت افغانستان پیش از سقوط، کشور همسایه را به یک «روسپی خانه (٧)» تشبیه می کرد. این سخنان که تندی و گزندگی بسیار داشت، موجب برانگیخته شدن دشمنی های دیرینه شد. این دشمنی ها حول محور کمربند قبیله ای پشتون تبلور می یابد که از قضا خاستگاه طالبان و در خط مرزی (خط دیورند*) است که افغانستان هرگز آن را به رسمیت نشناخته است (٨). در ٢٠ ژوئن، در جریان یک مصاحبه خیلی تنش آلود در شبکه تلویزیونی «طلوع نیوز»، آقای قریشی بدون هرگونه ابهام گفت: «اگر شما خواهان حسن همزیستی دو همسایه هستید، "خط دیورند" را به عنوان مرز بین المللی به رسمیت بشناسید».

در واقع، حتی پاکستان هم، با آن که در سال ١٩٩٦ در به قدرت رساندن طالبان شرکت داشت، از پیروزی برق آسای آن نگران است. اما در آن زمان، طالبان تحت حمایت اسلام آباد فرمانبرداری مورد انتظار اسلام آباد را از خود نشان ندادند و از پذیرش «خط دیورند » به عنوان مرز سرباز زدند. پس از سال ٢٠٠٥، پاکستان قربانی حملات «تحریک طالبان پاکستان» (TTP) شد که شاخه ای از طالبان افغانستان و خیلی نزدیک به هسته های اُزبک و اویغور القاعده است. «تحریک طالبان پاکستان» در وزیرستان پاکستان مستقر شد و از آنجا به حملات شدید علیه حکومت پاکستان دست زد. به این ترتیب، در مطلبی که درتاریخ ٢١ ژوئن در نشریه واشنگتن پست منتشر شد، عمران خان، نخست وزیر پاکستان از طالبان فاصله گرفت و گفت: «ما در گذشته یک اشتباه کردیم و دست به انتخاب بین طرف های درگیر در جنگ زدیم، اما از این تجربه درس گرفته ایم». دلایلی برای باور به این موضوع وجود دارد که پاکستان، با آن که بهترین موقعیت را برای متقاعد ساختن طالبان به نرم تر کردن مواضعش دارد، در سیاست خود تجدید ارزیابی خوهد کرد.

هند، که دشمن بزرگ اسلام آباد است، تاکنون بیشترین کمک ها را به افغانستان کرده است. این کمک ها از سال ٢٠٠١ بالغ بر ٣ میلیارد دلار می شود. با این حال، امروز، به خاطر این که تنوانسته بازگشت نیرومند طالبان را پیش بینی کند، موضعی احتیاط آمیز درپیش گرفته است. با آن که هدف آن، چنان که پاکستان متهمش می کند، تثبیت اقتدار منطقه ای خود بوده، به نظر می آید که بازده سرمایه گذاری هایش در حد انتظار نباشد.

چین که آشکارا بزرگ ترین قدرت منطقه است، موضعی محتاط درپیش گرفته ولی از عقب نشینی خیلی سریع آمریکایی ها نگران است. درواقع، طالبان برای تسخیر بدخشان، که مجاور استان سین کیانگ چین است، صفوف خود را به روی بسیاری از گروه های اُزبک و تاجیک مانند «جنبش اسلامی اُزبکستان» (MIO) و «اتحاد اسلامی جهاد» (IJU) و «جماعت انصارالله تاجیک» گشود. همه این گروه ها پیوندهایی با اویغورهای «حزب اسلامی ترکستان» دارند. پکن از طالبان که با آنها روابط صمیمانه دارد انتظار دارد که مانع بهم پیوستن این شبکه ها شود. این امر از آن رو است که چین سرمایه گذاری های هنگفتی در معادن مس « عینک » - دومین ذخایر سنگ مس دنیا - و نیز منابع سوختی شمال افغانستان کرده است. چین با این ارزیابی که تنها توسعه اقتصادی است که می تواند موجب ثبات افغانستان شود، پیشنهاد کرده که بزرگ راه اقتصادی چین- پاکستان (CPEC) را ایجاد نماید. اما این برنامه ها، اگر هم انجام شود، در دراز مدت به بهره دهی می رسد.

سرانجام، ترکیه است که علاوه بر تلاش جدی در سازماندهی کنفرانس های بین المللی صلح، پیشنهاد تأمین امنیت فرودگاه بین المللی کابل، پس از عقب نشینی آمریکایی ها را داده ولی طالبان این پیشنهاد را رد کرده است. با این حال، رئیس جمهوری رجب طیب اردوغان توانسته موقعیت خود در «سازمان پیمان اتلانتیک شمالی» (ناتو) را بهبود بخشیده و با پیشنهاد این «خدمات پس از فروش» از میزان تنش روابط خود با ایالات متحده بکاهد.

*مرز دیورند یا براساس نظر دولت افغانستان خط دیورند، نام مرز بین افغانستان و پاکستان است که در زمان امیرعبدالرحمن خان بین افغانستان و هند بریتانیائی به نمایندگی مورتیمر دیورند تعیین شد.

١- « Remarks by president Biden on the way forward in Afghanistan », « Speeches and remarks », Maison Blanche, Washington, DC, 14 avril 2021.

٢- « Agreement for bringing peace to Afghanistan » (PDF), partie III, alinéa premier, 29 février 2020.

٣-مراسم عاشورا که از سوی طالبان سنی بدون مشکل برگزار شد.

٤- « Joint statement on extended “troika” on peaceful settlement in Afghanistan », ReliefWeb, 18 mars 2021.

٥- « Exclusive interview with Iran’s foreign minister Javad Zarif », Tolo News, 21 décembre 2020. ٦- « Qureshi voices concern over current situation in Afghanistan », Afghan Voice Agency, 23 juin 2021.

٧- « Afghan NSA Mohib “brothel house” remarks spark diplomatic row with Pakistan », Asian News International, 8 juin 2021.

٨-مقاله «مرز میان افعانستان و پاکستان، هم منشاء جنگ و هم کلید صلح»، لوموند دیپلماتیک اکتبر٢٠١٠ https://ir.mondediplo.com/2010/10/article1609.html

GEORGES LEFUVRE

ژرژ لوفور قوم شناس و ديپلومات، رايزن سياسي پيشين کميسيون اروپا در پاکستان.

 

روابط پاکستان- طالبان، ورای دوره گذرای رضامندی

دیپلماسی ایرانی: تحرک نظامی سریع جنبش طالبان که به سقوط کامل دولت اشرف غنی انجامید در لایه سطحی خود حکایت از توفیق شکوهمند تلاش های طولانی مدت پاکستان در جهت بقدرت رسانیدن حکومت مرجّح خود در افغانستان دارد. اسلام آباد در طول بیش از 25 سال و از زمان ایجاد جنبش طالبان مصّرانه و بنحو آشکار این هدف غایی راهبردی را پی گرفته و به واقع شایسته تحسین بدلیل طراحی و اعمال دراز مدت این مشی و سیاست خود است. رهبران پاکستان در مواجهه با تشویش و نگرانی های فزاینده جهانی پیرامون سرنوشت افغانستان و افغان ها تحت حاکمیت نسخه جدیدی از "امارت اسلامی" سعی در باقی ماندن در حاشیه داشته و عموما از ضرورت و اهمیت تشکیل حکومت فراگیر و وسیع البنیاد در کابل سخن به میان می آورند. وقایع شگرف اخیر در افغانستان همچنین به ایده نمایان شدن پاکستان به عنوان طرف نخست منتفع از تحولات اخیر اعتباری ظاهری بخشیده و اطمینان خاطر بیش از حد خوش بینانه ای برای پاکستان در زمینه تعامل تضمین شده نزدیک با افغانستان تحت حاکمیت موجودیتی که به نحو غالب، گروه نیابتی پاکستان خوانده می شود قائل شده است.

مرحله موفق ساقط کردن دولت کابل به نفع دوره ای جدید از حاکمیت طالبان بی تردید با چالش های جدی پیش روی اسلام آباد در دراز مدت همراه خواهد بود. نفوذ پاکستان بر جنبش طالبان از یک سو، و همکاری و همراهی به ظاهر مشهود اسلام آباد با تحرکات نظامی ایالات متحده امریکا و متحدین آن در افغانستان از سوی دیگر، درجه ای از احترام و اعتبار عاید این کشور ساخت. این امر بازیگران عمده مساله افغانستان را مجاب به ادامه مشی تحمل و تعامل با پاکستان به رغم شکوه و گلایه های پنهان پیرامون ماهیت و جوهره سیاست دو وجهی پاکستان در قبال افغانستان کرد. با توجه به کم فروغ تر شدن موضوع افغانستان در چارچوب تعامل بین المللی با پاکستان، توجهات جهانی به اسلام آباد نیز لاجرم روندی نزولی را تجربه خواهد کرد. این بازیگران با عنایت به الزام و اجبار کمتر پیش روی خود در کنار آمدن با رویکرد خاص پاکستان در قبال بحران افغانستان، اینک از فراغ اراده بیشتری برای انتقال ثقل رویکرد متوازن منطقه ای خود به نفع دهلی نو برخوردار خواهند بود. با در نظر داشتن اقتصاد لرزان پاکستان و حیاتی بودن تداوم جریان سرمایه گذاری خارجی، وام و کمک های بلاعوض از کشورهای عمدتا غربی و همچنین نهاد های مالی تحت نفوذ غرب، اسلام آباد ناگزیر از بسنده کردن به شرکای اقتصادی و تجاری کم تعداد تر و کمتر سخاوتمند خواهد شد.

دستگاه روابط خارجی طالبان نیز از زمان سقوط اولین امارت اسلامی در سال 2001 به نحو فزاینده ای قابلیت ها و دامنه عملکرد خود را ارتقاء بخشیده است. این گروه دیگر تحت فرمان قاطع یک رهبر کاریزماتیک قرار ندارد و در عوض، چارچوب رهبری جمعی متشکل از چهره های ذینفوذ با درک وسیعتری از امور جهانی و چالش های پیش روی روابط خارجی و یا پیش نیاز های تعامل با جامعه جهانی، عهده دار امر تنظیم دقیق و پیشبرد اهداف سیاست خارجی گروه است. گروه طالبان به تماس های بین المللی خود تنوع بخشیده است و اکنون محدودیت کمتری در الزام به اتکای انحصاری به حمایت دیپلماتیک پاکستان پیش روی دارد که ترجمان آن کاهش نفوذ و تحکّم اسلام آباد بر این گروه بطور عام خواهد بود. افغانستان تحت حاکمیت طالبان نمی تواند انتظار بهره مندی کامل از مساعدت های مالی و توسعه ای داشته باشد که در طول دو دهه گذشته تا حدودی به روند امروزی سازی و احیای زیرساخت های کشور یاری رسانیده اند. رخدادهای در حال بروز دورنمایی تیره از وخامت وضعیت اقتصاد ملی، کاهش سطح معاش و رفاه شهروندان و هجوم قابل انتظار موج آوارگان افغانی به کشورهای همسایه به شمول پاکستان به همراه تبعات کلان و نامطلوب اجتماعی و اقتصادی برای اسلام آباد ترسیم کرده است. همچنین، به منظور یاری رسانی به امارت اسلامی در طول دوره انتقالی غیر قابل پیش بینی و تا زمان در دسترس قرار گرفتن منابع مالی خارجی جایگزین مورد نیاز برای اداره روزمره کشور، پاکستان ناگزیر از مشارکت در تامین بخشی از این منابع برغم مشکلات مالی پیش روی خود خواهد بود.

بر خلاف امیدواری ها و انتظارات در پاکستان، چندان محتمل نخواهد بود که برپایی مجدد امارت اسلامی تحت سلطه قوم پشتون در افغانستان فصل زرینی در کلیت روابط اسلام آباد با کابل مفتوح سازد. اختلاف ارضی مزمن پاکستان- افغانستان، روابط ویژه افغانستان با هند و ایده بلند پروازانه پاکستان برای تثبیت خود بعنوان تنها مجرای تجارت خارجی و نیز صدور انرژی کشورهای آسیای میانه عوامل مهم دخیل در طراحی سیاست افغانی پاکستان بوده که اراده ای راسخ در نصب یک حاکمیت متحد و پشتون در کابل را موجه ساخته اند. در عین حال این تناقض و معمای دیرپا دایر بر آن که موجودیت پشتون مطلوب و مورد پشتیبانی پاکستان برای تسخیر کابل همان مدعی و خواهان در پرونده اختلاف ارضی است کماکان لاینحل باقی مانده است. از زمان تاسیس پاکستان تا کنون هیچ حاکمیت افغان، به شمول حکومت سالهای 2001-1996 طالبان کوچکترین تمایلی پیرامون به رسمیت شناختن خط دیوراند بعنوان مرز بین المللی مورد توافق و رسمی بین افغانستان و پاکستان ابراز نکرده است. با عنایت به واقعیت افزون بودن جمعیت پشتون های مقیم پاکستان بر تعداد پشتون های ساکن در افغانستان و همچنین ارتباطات قومی غیر قابل خدشه بین پشتون ها در دو سوی مرز، حضور یک حاکمیت پشتون در کابل می تواند موجد زمینه های مساعد رشد تمایلات جدایی طلبی در مناطق پشتون نشین پاکستان شود.

در باب روابط با هند، امیدواری پاکستان به اتفاق نظر دولت طالبان با بینش و نگرش اسلام آباد پیرامون تعامل با دهلی نو از احتمال تحقق چندانی برخوردار نخواهد بود. رهبران طالبان بیمناک از انزوای مستدام بین المللی در مناسبت های گوناگون تمایل خود به برقراری و حفظ مناسبات دوستانه خارجی ابراز داشته اند. شیر محمد عباس استانکزی از رهبران ارشد طالبان در تاریخ 29 اوت پیرامون موضوع حساس مسیر آتی روابط کابل با دهلی نو تاکید کرد "هند از اهمیت والایی برای این شبه قاره(هند) برخوردار است. ما خواهان تداوم ارتباطات فرهنگی، اقتصادی و تجاری با هند همانند گذشته هستیم". این پیام دوستی به همراه تماس های قبلی آشکار و یا غیر علنی فرستادگان دولت هند با مقامات برجسته طالبان و اطمینان دهی حسن نیت دوجانبه، هر گونه پیش فرض یکسو بودن مسیر آتی سیاست پاکستان و طالبان در قبال هند را با تردید جدی مواجه ساخته است.

با توجه ویژه به موضوع امنیت داخلی پاکستان، تسلط طالبان بر کابل بنحو اجتناب ناپذیری گروه های جدایی طلب و یا تروریست با خاستگاه عقیدتی یکسان و اهداف مشابه با گروه طالبان را انگیزه مندتر خواهد کرد. تحریک طالبان پاکستان بدنام ترین و خطرناک ترین گروه از این نوع است که پس از تاسیس در سال 2007 مسئول حملات تروریستی عمده خصوصا در پیشاور و کویته بوده است. گرچه نیروهای امنیتی پاکستان تا حد زیادی در خنثی ساختن توانایی های تروریستی این گروه توفیق حاصل کرده اند اما احتمال ارتباط سازمان یافته بین دو جنبش در دو سوی سرحد و از سر گرفته شدن فعالیت های تروریستی گروه در پاکستان  کماکان نگرانی جدی اسلام آباد در زمینه مقابله با تهدیدات امنیتی و نیز مدیریت روابط با افغانستان تحت حاکمیت طالبان را در پی خواهد داشت.

قوام گرفتن دولت طالبان در کابل و گذشت چند ماه خطیر مورد نیاز برای تحکیم پایه های قدرت پاسخگوی این سوال جدی خواهد بود که آیا ثابت قدمی پاکستان در امر تحقق عمق استراتژیک حیاتی در افغانستان در نهایت خود نتیجه بخش بوده است و یا آنکه این سرمایه گذاری گزاف و طولانی مدت محکوم به شکست از ناحیه همان توفیق مقدماتی خود خواهد بود.

 

تحلیلی بر نحوه تعامل جمهوری اسلامی ایران با افغانستان جدید

دیپلماسی ایرانی: پس از تصرف کابل توسط طالبان و سقوط دولت اشرف غنی، جنجال و هیاهوی فراوانی پیرامون این گروه شبه نظامی در بین دولت‌های مختلف مانند جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. برخی از جریان ها معتقدند طالبان هیچ تفاوتی با گذشته خود نکرده و همان گروه افراطی بیست سال پیش است و برخی دیگر بر این باورند که طالبان 2021 نسبت به طالبان 2001 تغییر پیدا کرده است. اصل بحث و اختلاف در نحوه تصمیم گیری جمهوری اسلامی در قبال این گروه ناشی از همین دو نگاه ارزیابی میشود. نگاهی که در ادبیات برندینگ به دو مقوله هویت برند و تصویر برند اشاره دارد. بر همین اساس، این یادداشت به دنبال آن است که آیا طالبان تغییر کرده است و اگر تغییر کرده، به صورت ماهوی بوده یا صرفا هنر تصویرسازی، چهره این گروه را برای مخاطبین عرصه بین الملل متفاوت نمایش میدهد. در پایان نیز به چگونگی تعامل ایران با افغانستان جدید می پردازد.

تفکر و هویت طالبان

طالبان یک گروه مسلح سَلَفی است که پس از حمله شوروی به افغانستان و در میانه جنگ داخلی این کشور در سال 1994 با هدف تشکیل امارت اسلامی شکل گرفت. طالبان از نظر فقهی، اهل سنت حنفی و از نظر کلامی، ماتریدی– اشعری اند. از نظر اخلاقی، رویکردهای صوفیانه در رفتار برخی آنان مشاهده می‌شود؛ زیرا اکثر رهبران طالبان در مدارس دیوبند پاکستان درس خوانده و این تفکر را در افغانستان گسترش می دهند. ولی تحت تاثیر آرای ابن تیمیه موسس مکتب سلفیه نیز قرار دارند.

در کنار پذیرش مکتب  فکری دیوبندیه، این گروه به شدت قوم گراست و مبتنی بر مقررات سخت گیرانه قوم پشتون عمل میکند. پشتونها از نظر قومی مخالف اقوام دیگر موجود (مانند هزاره‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها و ...) در کشور خود هستند و مخالفت افراطی با مذاهب دیگر در افغانستان از خصائص قومیتی طالبان است. به طوری که در زمان حکومت این گروه بین سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ شیعیان افغانستان محدودیت، فشار و سرکوب شدیدی را تجربه کردند. 

تغییر هویت یا تصویر جدید

حال، بعد از گذشت بیست سال از حکومت طالبان و با افزایش فساد و ناکارآمدی دولت مرکزی و شکست نظامی ایالات متحده آمریکا، دوباره این گروه توانسته بر کل افغانستان حاکم شود. اما متفاوت از گذشته منفی خود، به گونه‌ای که عده ای حرف از کنار گذاشتن ایدئولوژی افراطی طالب میزنند و برخی دیگر، این تغییرات را تاکتیک موقت برای تشکیل حکومت آنان میدانند. اما واقعا کدام درست است؟ آیا طالب تغییر ماهوی داده یا تصویر متفاوت نشان می دهد؟

در بازاریابی سیاسی بین الملل و مدیریت تصویر بین المللی، دو مقوله هویت و تصویر از اهمیت زیادی برخوردار است. طبق گفته آکر (2002) هویت عبارت است از اجزای تداعی کننده و سازنده یک برند؛ در حالی که تصویر برند بیانگر ادراک و پذیرش آن از طرف مخاطبین و ذهنیت بیرونی آنان از یک برند است. بنابراین زمانی که صحبت از تغییر ماهوی میشود یعنی تغییرات ذاتی و بنیادین در یک برند رخ میدهد. اما وقتی برند دچار تغییرات بنیادین و اصولی نشود ولی تصویرسازی متفاوت از هویت خود نشان دهد و مخاطب ادراکی غیرتطبیقی با هویت داشته باشد یعنی تغییرات در تصویر برند بوده است نه هویت و بنیان‌های فکری آن.

نشانه‌هایی وجود دارد که تفکر و ایدئولوژی طالبان آنچنان تغییر نکرده (هویت) اما از لحاظ سیاسی و کنش رسانه‌ای نسبت به قبل تغییر کرده است (تصویر). در واقع، آن‌ها خودشان را مسلمان ناب و قوم برتر افغانستان می‌دانند هرچند مواضع سیاسی طالبان تغییر کرده و گروه‌های قومی (مانند شیعیان) را پذیرفته است؛ البته ممکن است هیچ سهمی از حکومت را به شیعیان ندهند. برای مثال، طالبان جدید برخلاف دوره قبل به شیعیان تعرضی نداشته و در دهه اول محرم امسال به شیعیان اجازه برگزاری امن و آرام عزاداری امام حسین(ع) را داد. همچنین با عفو عمومی اعلام کرده اند که کارمندان دولت به کار خود بازگردند. در مورد دیگر طالبان گفته با فعالیت و حضور زنان در جامعه و حتی نوع حجاب آنها کاری ندارد، اما به شرطی که این حجاب «مطابق با آموزه‌ها و شریعت اسلامی» باشد. هرچند در واقعیت، حضور زنان در برخی سازمانها و مشاغل را ممنوع کرده است.

می توان چنین ادعا داشت که طالبان وعده‌هایی همچون احترام به حقوق بشر، آزادی رسانه‌ها و حقوق زنان را به عنوان شیوه‌ای برای نشان دادن چهره‌ای معتدل‌تر از خود به جهانیان به منظور جلب حمایت بین‌المللی و کسب مشروعیت ارائه میدهد و به صورت عملگرایانه نه مبنایی در مواردی به آنها عمل مینماید. برای نمونه، روزنامه نگاران طرفدار طالبان در خیابان های شهرهای تازه تصرف شده با میکروفن هایی با روکش آبی راه میروند و فیلم هایی از آرامش مردم ارائه می دهند. فیلم‌هایی که نشان از احترام به زنان کارمند بخش بهداشت افغانستان، احترام به قوم سیک‌ها و برخورد با سرقت و دزدی خلافکاران است.

این اقدامات بیش از آنکه ناشی از تغییرات هویتی و ذاتی برند طالبان باشد، نوعی تصویرسازی و تغییر چهره در ادراک مخاطبین افغان و غیر افغان به حساب می آید. طالبان در راستای بهبود تصویر خود از ابزارهای مدرن مانند اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بهره زیادی برده است. طالبانی که استفاده از اینترنت را در اولین دوران سلطه خود بر افغانستان ممنوع کرده بود اکنون رسانه های اجتماعی را به ابزاری قدرتمند برای رام کردن مخالفان و پخش پیام ها و باورهای خود تبدیل کرده است. امروز طالبان از هزاران حساب توییتر که برخی رسمی و بعضی ناشناس هستند برای تسکین شهروندان وحشت زده استفاده می کنند. به ویژه آنکه کارشناسان تخمین می زنند 70 درصد مردم افغانستان به تلفن همراه دسترسی دارند. در همین راستا، توماس جانسون، استاد دانشگاه عالی نیروی دریایی آمریکا در مونتری کالیفرنیا می گوید: «طالبان تشخیص داده که پیروزی در جنگ باید از طریق ارائه روایت و داستان های مورد نظر خودشان در فضای مجازی انجام شود. رسانه های اجتماعی برای طالبان بسیار مفید است، اغلب مردم در شهرها تلفن همراه دارند و طالبان ها می توانند از این فضا استفاده کنند تا به مردم بگویند که باید چه کار کنند». 

علاوه بر این، رهبران طالب برای جلب حمایت خارجی ها در هفته های اخیر به انتشار پیام هایی به زبان انگلیسی و پخش رویدادهای مطبوعاتی مستقیم روی آورده اند. العماره، وب سایت رسمی طالبان به زبان های انگلیسی، پشتو، دری، اردو و عربی مطلب منتشر می کند. در واقع، از اساسی ترین ابزارهایی که در بهبود تصویر طالبان اثر قابل توجهی داشته است، نوع کنشگری فعال این گروه در عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی است. طالبان تحت تاثیر شرایط داخلی و منطقه ای، در حال حاضر نسبت به فضای بین الملل واقع بین تر و فرصت طلب تر شده است. در عین حال که می‌خواهند یک حکومت اسلامی بر مبنای احکام اسلام داشته باشند، به دنبال گسترش دیپلماسی و روابط سازنده با همسایگان و دیگر قدرت‌های جهانی هستند. طالبان می‌خواهد همزیستی مسالمت آمیز با همسایگان داشته باشد و حساسیت همسایه‌ها را به حداقل برسانند تا بار دیگر ائتلافی علیه آن‌ها ایجاد نشود. این مسائل تصویری معتدل‌تر از طالبان ارائه داده است هرچند نمیتوان با قطعیت گفت از نظر ایدئولوژی تغییرات جدی کرده اند.

راهبرد تعامل ایران با طالبان و افغانستان جدید

طالبان از لحاظ سیاسی تغییر کرده و می‌تواند با طوایف مختلف افغان گفت وگو کند. استراتژی طالبان در افغانستان برخلاف دهه نود حکومت با اسلحه نیست؛ آنها می‌خواهند با تعامل یک دولت وحدت ملی را ایجاد کنند. طالبان شاهد نسل جدیدی از رهبران است که سفر کرده و دنیا دیده‌اند و با بسیاری از دولت‌های دیگر برخورد کرده‌اند. بر همین اساس، نیازمند تعامل با جهان هستند تا مشروعیت و رسمیت پیدا کنند.

اکثر کشور‌های منطقه مانند پاکستان، چین و روسیه با طالبان طی سال های اخیر مذاکراتی داشته اند و حتی کشور‌هایی مانند عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی علی رغم نداشتن مرز مشترک با افغانستان، اقدام به مذاکره با این گروه نمودند و آمریکایی ها نیز چندین سال است که به دنبال این موضوع هستند. حال، چرا جمهوری اسلامی ایران که بیش از ۹۰۰ کیلومتر با افغانستان مرز مشترک و منافع مهمی در این کشور همسایه دارد و به اقوام محتلف افغان احترام می گذارد، با همه گروه‌های افغانستان از جمله طالبان مذاکره و گفت وگو نداشته باشد؟! راهبرد جمهوری اسلامی ایران با افغانستان جدید چیست؟

1- حمایت از حضور همه گروه‌های افغانی در قدرت

یکی از راهبردهای ایران حمایت از مذاکرات بین الافغانی در افغانستان است و از مذاکره با طالبان نیم نگاهی نیز بر تأثیرگذاری بر رویکرد این گروه در قبال شیعیان هزاره و سایر قومیت های غیرپشتون در افغانستان دارد. جمهوری اسلامی از همان اجلاس بُن در سال ۲۰۰۱ تاکنون، همواره تأکید داشته است که سایر قومیت های افغان بایستی نقشی برابر در آینده قدرت سیاسی این کشور ایفا نمایند تا از این طریق، صلح و ثبات پایدار در افغانستان برقرار شود. بر این اساس، مشارکت طالبان به عنوان جزئی از بافت اجتماعی افغانستان در قدرت به نحوی که منجر به برقراری ثبات نسبی و کاهش حملات تروریستی و نظامی در افغانستان شود، می تواند ضریب امنیت در این کشور را به اندازه قابل توجهی افزایش دهد. هرچند ایران مخالف نقش انحصاری طالبان در حاکمیت افغانستان است و به هیچ وجه نمیخواهد و نباید اجازه دهد که این گروه یک تاز صحنه حکمرانی همسایه شرقی شود.

2- اخراج ایالات متحده از افغانستان و منطقه

طالبان شرط مذاکره با آمریکا را خروج نیرو‌های این کشور از افغانستان به عنوان نیرو‌های اشغالگر اعلام کرده بود و نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان خارج شدند؛ این مسئله همسو با رویکرد رسمی ایران است و اگر به طور کامل عملیاتی شود، نوعی پیروزی برای محور مقاومت به شمار میرود. طالبانی که در سال ۱۹۸۹ با قتل دیپلمات‌های ایرانی به اوج روابط تیره خود با ایران رسید اکنون تلاش دارد به ایران تضمین دهد که در شاکله و سیاست‌هایش دچار تغییر شده است و همین اشتراک هدف در اخراج آمریکا از منطقه یکی از زمینه‌های مهم بهره‌برداری از منافع مشترک با طالبان محسوب می شود.

3- اعطای کمک‌های بشردوستانه و توسعه‌ای به افغانستان

برخی از کشورها همچون امارات متحده عربی، پاکستان، چین و ترکیه به دنبال نفوذ در افغانستان از طریق اعطای کمک‌های توسعه‌ای و زیرساختی هستند و برای نمونه طالبان نقشه راهی برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های چینی در افغانستان آماده کرده‌اند. جمهوری اسلامی ایران نباید نسبت به نیازها و مشکلات مردم افغان به ویژه در حوزه‌های زیرساختی، غذایی، درمانی، آموزشی و ... بی تفاوت باشد و بایستی با تعیین اهداف مشترک و کمتر حساس (به خصوص اقتصادی) با طالبان، پیوندهای اقتصادی و تجاری را گسترش دهد تا در رقابت های آتی پیرامون بازسازی و ایجاد ثبات در افغانستان، صحنه را به رقبایی چون ترکیه، امارات و پاکستان واگذار نکند.

نتیجه گیری

با توجه به نکات بیان شده، می توان گفت برند طالبان از نظر ایدئولوژی و مبانی (هویت) تفاوت چندانی با بیست سال پیش نکرده و تغییرات فعلی، تاکتیکی و در حد تصویرسازی بوده است. آنچه طالبان در فضای مجازی به اشتراک می گذارد، نمایانگر قدرت رسانه و روایت‌گری است که این گروه در طول سال های گذشته با نگاهی واقع بینانه تر نسبت به تحولات جهانی به دست آورده است. 

جمهوری اسلامی ایران نیز باید با نگاه دقیق به تغییرات عملگرایانه طالبان، برای کاهش هزینه‌های قدرت یافتن طالب و افزایش فرصت‌های حضور احتمالی این گروه در سپهر سیاسی افغانستان، نقش ویژه‌ای ایفا کند. شریک سازی طالبان در قدرت کنار سایر گروه‌های افغان مطلوب؛ اما تبدیل طالبان به قدرت مسلط، برای ایران و مردم افغانستان، غیر قابل پذیرش است. سیاستی متوازن که حقوق همه اقوام و مذاهب به ویژه شیعیان را در افغانستان لحاظ کند، مطابق با منافع ایران ارزیابی می شود؛ همچنان که خروج نظامی آمریکا و ناتو نیز با سیاست‌های کلان جمهوری اسلامی همخوانی دارد. به نظر می‌رسد توجه به توسعه و ثبات افغانستان با حضور فوری اقتصادی (و کمتر نظامی و امنیتی) ایران موجبات تعمیق نفوذ جمهوری اسلامی را فراهم میکند و از نفوذ سایر رقبا جلوگیری مینماید.

منابع:

 

1- https://www.iribnews.ir/00DO56

2- http://fna.ir/3441p

3- entekhab.ir/002f1C

 

افغانستان در میان عداوت طالبان و خطر وقوع یک جنگ منطقه ای

دیپلماسی ایرانی: در سالگرد حادثۀ 11 سپتامبر جهان همچنان در حال تغییر و تحول است و البته نه به سمت بهتر شدن. همه ما با یادآوری آن حادثه همان احساسات ناراحت کننده را تجربه می کنیم. اکنون پس از سقوط کابل و در پی آن سکوت تمامی دولت ها در خصوص آیندۀ افغانستان  بار دیگر احساس تلخکامی و مرارت را تجربه می کنیم.

فوزیه کوفی، تنها عضو زن هیأت مذاکره کننده با طالبان تصمیم گرفت در خلال سمپوزیوم «افغانستان، طالبان و آینده» که روز 10 سپتامبر در رم برگزار شد، با این موضوع مواجه شود. اکنون که بیستمین سالگرد 11 سپتامبر را پشت سر نهاده ایم زمان آن فرا رسیده که روی مسائل امروز متمرکز شویم تا از تکرار رویدادهای اسفبار مشابه جلوگیری کنیم.

توافقات دوحه فقط توسط آمریکا و گروه تروریستی طالبان به امضا رسیدند که این امر باعث شد کابل به دست گروه غیرقانونی طالبان بیفتد. عجیب است که قانونی بودن امضا و اجرای توافقات دوحه در دادگاه های آمریکا مورد اعتراض قرار نگرفت و حامیان افغان علیه دولت آمریکا به سبب فراهم آوردن امکان تصاحب تروریستی کشورشان بدون درگیر ساختن دولت منتخبشان پرونده سازی نکردند.

با نبردهای داخلی که تأخیر در اعلام یک دولت جدید را باعث شدند این مسأله عجیب تر می شود. در واقع روز 15 اوت کابل به اشغال طالبان درآمد اما بیش از سه هفته زمان لازم بود تا دولت موقت منصوب شود. هیبت الله آخوندزاده، رهبر معظم در این رابطه سکوت اختیار کرد و ایمن الظواهری که گفته می شد در قید حیات نیست، به طرز معجزه آسایی در بیستمین سالروز حادثۀ 11 سپتامبر در یک ویدئو ظاهر شد.

افغانستان از اقوام و مذاهب مختلفی تشکیل شده لیکن 48 درصد آن را پشتون ها تشکیل می دهند. طالبان از شاخه های مختلف فرقه های پشتون تشکیل شده اند. قدرت بین کسانی که ریشه در استان بزرگ قندهار دارند و شبکه حقانی که در لویه پکتیا ریشه دارند، تقسیم شده است. هر دوی این استان ها از افغانستان تا پاکستان امتداد دارند.

در حالی که طالبان کنونی ریشه در قندهار دارند، شبکه حقانی از سرزمین پکتیا هستند که تحت کنترل پاکستان است. رهبران قندهاری مانند ملاعمر، عبدالغنی برادر علاقه ای به ISI  (سازمان اطلاعات نظامی پاکستان) ندارند. این در حالی است که این سازمان کنترل حقانی ها را در دست دارد و به طور همزمان خواستار آن است که در دولت جدید افغانستان به نقش آفرینی بپردازد. در حالی که قندهاری ها ملی گرا هستند و شاید حاضر باشند توافقات صلح آمیزی پیدا کنند و با سایر اقوام افغان یک دولت جامع تشکیل دهند. حقانی ها وهابی و افراط گرا هستند و از همان ابتدا بزرگترین حامی داعش خراسان، القاعده و سایر گروه های تروریستی بوده اند.

ISI که بیشتر توسط پنجابی ها هدایت می شود، تاکنون از اکثر رهبران طالبان که ازسال 2001 در تبعید به سر می برند، حمایت کرده است. روابط میان این سازمان با طالبان از همان زمان اشغال شوروی آغاز شده بود یعنی همان زمانی که مجاهدین افغان در پاکستان آموزش می دیدند.

در هر صورت برای جامعۀ بین الملل و برای افغانستانی هایی که هنوز به یک جمهوری اسلامی میانه رو در افغانستان اعتقاد دارند، بهترین راهبرد تشکیل یک دولت در تبعید است که رسماً توسط امرالله صالح رهبری شود. اکثرسفارتخانه ها، دیپلمات ها و بوروکرات های افغانستان که در 20 سال اخیر شکل گرفتند از یک چنین دولت در تبعیدی حمایت خواهند کرد. دولتی که چنانچه در سطح بین المللی مورد حمایت قرار گیرد هم از قدرت و هم از ابزار لازم برای مذاکره مستقیم با طالبان برخوردار خواهد بود. در غیر این صورت این خطر وجود دارد که پس از آنکه ژنرال حمید فتیلۀ یک جنگ داخلی افغان – پشتون را با این امید که پاکستان بتواند از آن بهره ببرد، روشن کرد، موضعگیری صورت نگیرد. اغلب کسانی که با آتش بازی می کنند تا خانۀ همسایه را به آتش بکشند، سرانجام خود طعمه آتش می شوند.

منبع: ایل جورناله (ایتالیا)

 

کاهش امید ایران به طالبان

دیپلماسی ایرانی: ایران با وجود رعایت تشریفات و موازین دیپلماتیک، در روزهای اخیر آشکارا از طالبان انتقاد می کند. کمتر کسی تصور می کرد که این گونه شود، چون حتی پیش از آنکه طالبان کابل را تصرف کند، ایران از پیروزی های طالبان شادمانی می کرد. البته ایران در اقدامی تدافعی، تدابیر امنیتی را در مرزهای خود با افغانستان افزایش داد. ایران به جای کمک به ارتش ملی افغانستان و ارائه کمک های نظامی به آن، صرفا نظارگر رویدادهای افغانستان بود. ایران به صدها نفر از نظامیان افغان اجازه داد تا همراه با سلاح هایی که در اختیار داشتند به ایران فرار کنند و تا زمانی که طالبان عفو عمومی نداده است در ایران باقی بمانند.

روحانیون شیعه افغان که در قم تعلیم دیده اند در آستانه محرم در سخنرانی های خود به مخاطبان نگران خود توصیه کردند که از خود خویشنداری نشان دهند و به خداوند توکل کنند. طالبان نیز اجازه داد در سراسر کشور شیعیان به عزاداری بپردازند و حتی در برخی از شهرهای بزرگ همچون مزار شریف و هرات، مقامات طالبان در این گونه مراسم شرکت و سخنرانی کردند.

شادمانی ایران بیش از دو هفته طول نکشید و با محاصره و تصرف دره پنجشیر توسط طالبان پایان یافت. پنجشیر به غیرقابل تصرف بودن شهرت داشت اما با حمله طالبان به سی و پنجمین استان افغانستان، امرالله صالح، والی این ولایت گریخت و احمد مسعود نیز ناپدید شد.

وزارت امور خارجه ایران به شدت از طالبان که به جای گفت وگو برای تصرف پنجشیر به زور متوسل شده است انتقاد کرد. در کابینه طالبان هیچ نماینده ای از گروه موسوم به "شورای مشهد" که ایران سال ها برای شکل گیری آن تلاش کرده است، وجود ندارد. علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در مخالفت با کابینه جدید افغانستان گفت رهبری جدید این کشور ضرورت تشکیل دولت فراگیر را نادیده گرفته است.

سرمایه گذاری ایران در افغانستان صرفا به جلب رضایت طالبان محدود نمی شود بلکه تهران در نظر دارد در این کشور جاده و خط آهن ایجاد کند تا افغانستان را از طریق بندر چابهار که هند سرگرم توسعه آن است، به دریای عمان متصل کند. 

با توجه به منافع گسترده ای که ایران در افغانستان دارد باید ببینیم آیا همکاری های ایران – طالبان که بر پایه خوش خدمتی عملگرایانه و در نظر گرفتن منافع ملی استور است به یکباره از میان خواهد رفت یا اینکه ایران سرگرم سبک و سنگین کردن مسائل است.

واکنش ایران به سقوط کابل به دست طالبان درست همانند واکنشی است که تهران در مورد سقوط قره باغ به دست جمهوری آذربایجان در درگیری این کشور با ارمنستان نشان داد، هر چند اندکی بعد ایران تلاش کرد تا سیاست های خود را با در نظر گرفتن واقعیت های جدید، تعدیل کند.

ایران برای محروم ساختن طالبان از قدرت انحصاری در افغانستان، اهرم های متعددی در اختیار دارد. یکی از این اهرم ها نیروی بسیج شیعه (حشد الشیعه) است که ایران آن را تشکیل داده و هر زمان که طلبان از خطوط قرمز ایران در برخورد با جامعه هزاره های افغانستان پا را فراتر بگذارد، می تواند آن را فعال کند. این گروه شبه نظامی به خوبی آموزش دیده و در مقایسه با هر گروه رقیب در افغانستان از انضباط بیشتر و جنگ افزارهای بهتری برخوردار است. حال باید دید که آیا طالبان که سرگرم سرکوب بقایای شبه نظامیان وابسته به  ژنرال دوستم و گروه های دیگر است، به سراغ حشد الشیعه نیز خواهد رفت یا خیر.

اگر طالبان تسلیم فشارهای ایران نشود در آن صورت تهران ممکن است از تامین نفت مورد نیاز افغانستان خودداری کند و مردم را علیه کابینه جدید به اعتراض وادارد. البته ایران که با مشکلات اقتصادی روبه روست حاضر نیست درآمد ناشی از صدور نفت به افغانستان را از دست بدهد اما اگر بخواهد طالبان را از قدرت سرنگون کند، ممکن است گزینه قطع صدور نفت به این کشور را اختیار کند.

منبع: عرب نیوز

 

طالبان و مسأله‌ای به‌نام بندر چابهار

روزنامه ایران در یادداشتی نوشت: از روز سقوط کابل به دست نیروهای طالبان، برخی از رسانه‌ها، اخبار بدبینانه‌ای نسبت به آینده بندر چابهار و مشارکت هند در طرح توسعه و عملیات بندری منتشر نموده و حتی برخی حاکمیت طالبان بر افغانستان را مترادف با پیروزی پاکستان در این صحنه می‌خوانند.

روزنامه ایران یکم مهر یادداشتی به قلم داوود احمدی کارشناس مطالعات هند منتشر کرد و نوشت:  قدرت گرفتن طالبان در افغانستان -در کنار سایر موضوع‌ها و مباحث - موجب رونق بازار داغ شایعات و افزایش گمانه زنی‌ها درباره مشکلات پیش روی حضور و مشارکت هند در بندرچابهار نیز شده است.

این گمانه زنی ناظر به یکی از توافق‌های مربوط به توسعه بندر چابهار، یعنی مربوط به توافق سه جانبه ایران، هند و افغانستان است که در نشست سه جانبه سران سه کشور در سال ۱۳۹۵ به امضا رسید. از روز سقوط کابل به دست نیروهای طالبان، برخی از رسانه‌ها با پیشداوری، اخبار بدبینانه‌ای نسبت به آینده بندر چابهار و مشارکت هند در طرح توسعه و عملیات بندری منتشر نموده و حتی برخی حاکمیت طالبان بر افغانستان را (مترادف با پیروزی پاکستان در این صحنه) وبه معنای از دست رفتن رؤیاها و برنامه‌های هند در چابهار و شکست کریدورهای تحت حمایت هند-روسیه و ایران می‌خوانند. این در حالی است که رویکرد اغلب بازیگران در منطقه از جمله دولتمردان هند صبر راهبردی و وانهادن هر گونه موضع‌گیری رسمی پیرامون دولت افغانستان و آینده همکاری‌ها منوط به روشن شدن سیاست طالبان و ارزیابی رفتارهای عملی دولت جدید در کابل بوده است.

بدیهی است، تبعات منفی وقایع اخیر افغانستان بر حضور و بهره‌برداری هند از بندر چابهار، در بدبینانه‌ترین فرضیه ممکن هرگز از قطع موقتی دسترسی هند به افغانستان فراتر نخواهد رفت. در عین حال، دیگر گزینه‌های ترانزیتی و راهبردی هند در مسیر دسترسی به کشورهای آسیای میانه و اروپا فاقد تأثیرپذیری و بدون تغییر باقی خواهد ماند. مزید بر این، امکان بهره‌برداری هند از ظرفیت بندر چابهار و منطقه آزاد چابهار متصل به آن در عرصه‌های دیگر اقتصادی، تجاری، سرمایه‌گذاری بویژه ثبت و فعالیت شرکت‌های مشترک صنعتی، تولیدی در عرصه‌های انرژی، آلومینیوم سازی، پتروشیمی (تولید اوره) کمافی سابق پا بر جا خواهد بود. هند در نگاه بلندمدت امیدوار است که چابهار به بندری مهم تبدیل شود که کل صادرات و واردات افغانستان و آسیای مرکزی از طریق این بندر صورت گیرد که این امر در گرو پایان عملیات خط آهن ایران از چابهار به زاهدان، بیرجند و سرخس خواهد بود.

نباید این نکته را فراموش کنیم که تجارت میان دو کشور با توجه به اینکه ایران بازار مناسبی برای کالاهای هندی است و هند بازار خوبی برای فروش تولیدات ایرانی بخصوص انرژی به شمار می‌رود، از این زاویه هندی‌ها انتظار گشایش مناسبات فی مابین را دارند، منتهی این مسأله را از زاویه قضایای برجام و رفع تحریم‌های امریکا نگاه می‌کنند.

در موضوع حجم میلیاردی تبادلات تجاری میان دو کشور بار دیگر اهمیت بندر چابهار روشن می‌شود. افزون بر این باید دو ملاحظه را نیز در این موضوع در نظر گرفت: اول مسأله چابهار و توافق سه جانبه میان ایران، هند و افغانستان و سرمایه گذاری‌هایی که در این بندر انجام شده خود زمینه مساعدی است که ارتباطات سنتی صادرات و واردات کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان که در خشکی محاصره هستند را از طریق چابهار فراهم نماید. اما این نکته را نباید فراموش کرد که این مسأله تنها بخشی از مزایای این بندر است. و همانگونه که در گذشته تأکید شده، مسیرهایی از این کریدور از آسیای میانه، دریای مازندران و اوراسیا می‌گذرد و حتی به اروپا نیز متصل می‌شود و به مراتب حوزه‌های بیشتری را در بر می‌گیرد که مسأله افغانستان تنها بخشی از آن است.

در عین حال که در وضعیت پیش رو نیز، عباس استانکزی نماینده سیاسی طالبان در قطر طی تماس با سفیر هند خواستار تداوم کمک‌های انساندوستانه و ارسال دارو و مواد غذایی هند به افغانستان شده است که این مهم نیز لاجرم می‌بایست از مسیر بندر چابهار به افغانستان ترانزیت شود.

نکته دوم آنکه در صورت فرضی خارج شدن افغانستان در حاکمیت مطلق طالبان از موافقتنامه چابهار، هند برای دسترسی به آسیای مرکزی از طریق ایران می‌تواند ارتباطات خود را با کشورهای این منطقه گسترش دهد که در این صورت مطمئناً اهمیت بندر چابهار دوچندان می‌شود. از سوی دیگر در نگاه کنونی به افغانستان، هرچند عدم ثبات در این کشور برخی از همکاری‌های بین‌المللی کابل با ابتکارات منطقه‌ای چون چابهار را در هاله‌ای در ابهام قرار داده با این حال با توجه به اهمیت چابهار، می‌توان انتظار داشت پس از روشن‌تر شدن وضعیت افغانستان، بار دیگر اهمیت چابهار برای سران افغانستانی برجسته شود.

 

تحلیل روز؛‌ پهپاد‌های آمریکایی به جای داعش، کودکان را می‌کشند

خبرگزاری صداوسیما؛ «محمدرضا تقی زاده» کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی نوشت، ۲۶ اوت ۲۰۲۱ انفجاری در ورودی فرودگاه کابل رخ داد که به کشته شدن ۱۷۰ نفر از جمله ۱۳ سرباز آمریکایی انجامید. گروه تروریستی داعش مسئول این حمله را بر عهده گرفت.

«جو بایدن» رئیس جمهوری آمریکا ساعاتی پس از کشته شدن ۱۳ سرباز این کشور در حمله داعش گفت: «ما شما را نخواهیم بخشید. فراموش نخواهیم کرد. شکارتان می‌کنیم و تاوان کاری را که کردید، خواهید داد. وقتش که برسد، در زمان و مکانی که ما تعیین می‌کنیم، با قدرت و دقت جوابتان را خواهیم داد.»

وزارت دفاع آمریکا ۲۹ اوت اعلام کرد یک پهپاد آمریکایی خودروی نیرو‌های داعش را که قصد داشتند حمله‌ای دیگر انجام دهند، با موفقیت هدف قرار داده است.

۱۸ سپتامبر یعنی ۲۰ روز پس از حمله آمریکا، «لوید آستین» وزیر دفاع این کشور در بیانیه‌ای با اشاره به نتایج تحقیقات این حمله پهپادی گفت: تحقیقات نشان می‌دهد در این حمله ۱۰ غیر نظامی از جمله ۷ کودک کشته شده اند.

لوید آستین در این بیانیه اعتراف کرد، هیچ ارتباطی بین کشته شدگان و داعش وجود ندارد و فعالیت‌های فردی بنام «ازمری احمدی» در آن روز به طور کامل بی‌خطر بوده و هیچ ارتباطی به خطری که نیرو‌های ما را تهدید می‌کرد، نداشته است.

حال این سوال مطرح می شود، آمریکایی که ادعا می‌کند نظامیانش به پیشرفته‌ترین پهپاد‌ها و دستگاه‌ها با دقیق‌ترین دوربین‌ها مجهز هستند، چطور متوجه وجود ۷ کودک نشده اند؟

خانواده ازمری احمدی؛ قربانی جنایت آمریکا

ازمری احمدی کارمند سازمان خیریه آمریکایی «تغذیه و آموزش بین‌المللی» بود که صبح روز ۲۹ اوت مانند هر روز برای حضور در محل کار خود با خودرو از خانه خارج می‌شود.

آنطور که سی ان ان می‌گوید، در آن روز پهپاد آمریکایی که بر فراز منطقه پرواز می‌کرد، خروج یک خوردو را گزارش کرد. ماموران اطلاعاتی آمریکایی، تعقیب خودرو را آغاز کردند.

مدیر ملی خیریه آمریکایی «تغذیه و آموزش بین‌المللی» می‌گوید: «خانه ازمری احمدی، جایی که او با پدر و مادر، سه خواهر، همسر و سه فرزندش در آن زندگی می‌کرد، هرگز مخفیگاه داعش نبوده است. خانواده احمدی از ۴۰ سال پیش ساکن این خانه هستند.»

آب لوله کشی خانواده ازمری احمدی از چند روز پیش قطع شده بود. آن طور که همکارانش می‌گویند، او دبه‌های پلاستیکی را در محل کار خود با آب پر می‌کرد و برای خانواده‌اش می‌برد.

وقتی ازمری احمدی از محل کار خود به خانه برگشت، کودکانش با شادی به سوی او می‌دوند. کارمند خیریه آمریکایی «تغذیه و آموزش بین‌المللی» و مظنون دستگاه اطلاعاتی ارتش آمریکا از خودرو پیاده می‌شود و با برادران و خویشان احوال پرسی می‌کند.

آنطور که خویشاوندان خانواده احمدی می‌گویند زمانی که کودکان به سوی ازمری می‌دویدند، خودرو منفجر شد، زیرا اپراتور‌های پهپاد آمریکایی، با یک موشک هل‌فایر «هدف» را منهدم کردند.

از زمان شلیک تا کشته شدن زمری و ۹ عضو خانواده‌اش، تنها یک دقیقه فاصله بود. موشک هل‌فایر، ازمری احمدی ۴۳ ساله، سه فرزندش به نام‌های فرزاد ۹ ساله، فیصل ۱۵ ساله و ضمیر ۱۹ ساله، ناصر ۳۰ ساله خواهرزاده ازمری، آرمین ۷ ساله، بنیامین ۶ ساله، ملیکا ۲ ساله و آیات ۲ ساله چهار برادرزاده‌های ازمری و سمیه ۲ ساله دختر پسرعموی ازمری را کشت.

سابقه آمریکا در کشتار غیر نظامیان بی گناه

البته این کشتار، اولین اشتباه آمریکایی‌ها در کشتار غیر نظامیان نیست؛ موارد بسیاری از اشتباهات مشابه انجام شده است، اما به دلیل اینکه افکار عمومی جهان مثل امروز روی افغانستان متمرکز نبود، به این شدت رسانه‌ای نشدند.

کشته شدن ۱۴۵ غیرنظامی در ولایت فراه در ۴ مه ۲۰۰۹، کشته شدن بیش از ۵۲ زن و کودک بی‌گناه در ننگرهار در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۰، کشته شدن ۴۲ غیر نظامی در حمله هوایی ۳ اکتبر ۲۰۱۵ به بیمارستان قندوز، نمونه‌هایی از حملات آمریکا به غیر نظامیان افغان بوده است.

دانشگاه براون آمریکا مه ۲۰۲۱ با انتشار گزارشی درباره جنگ ۲۰ ساله آمریکا در افغانستان نوشت: تاکنون ۲۴۱ هزار نفر از افغان‌ها در این جنگ کشته شده اند که ۷۱ هزار و ۳۴۴ نفر از آنان غیر نظامی بوده اند.

البته این آمار، مرگ‌ومیر‌های ناشی از بیماری، نداشتن دسترسی به غذا، آب، زیرساخت یا سایر پیامد‌های غیر مستقیم ناشی از حمله آمریکا به افغانستان را شامل نمی‌شود.

لازم به ذکر است که آمریکا در کشور‌های دیگر از جمله عراق و سوریه نیز اقدام به کشتار غیر نظامیان کرده است؛ وب سایت آمریکایی "ریسپانسیبل استیت کرک" Responsible State Crack اوت ۲۰۲۱ در گزارشی اعلام کرد: از سال ۲۰۱۴ تا اوت ۲۰۲۱، در حملات جنگنده‌های ائتلاف آمریکایی به عراق و سوریه، ۱۳ هزار و ۱۹۰ غیرنظامی کشته شده‌اند.

میراث آمریکا در افغانستان

قتل، فقر، نا امنی، بیکاری و آسیب‌های جنگ بخشی از میراث شوم آمریکا در افغانستان است؛ دولت آمریکا ادعا می‌کند در این مدت میلیارد‌ها دلار صرف بازسازی افغانستان کرده است، اما گزارش دیدبان دولت آمریکا برای بازسازی افغانستان موسوم به «بازرس کل ویژه بازسازی افغانستان» که مارس ۲۰۲۱ منتشر شد، نشان می‌دهد این پول هدر رفته است.

وجود فساد مالی و اداری گسترده و نابسامانی‌های متعدد در افغانستان در کنار سوء مدیریت آمریکایی‌ها باعث شد تا منابع مالی که آمریکا مدعی هزینه کردن آن در افغانستان است از بین برود، بدون اینکه این پول‌ها بتواند در مسیر بهبود زندگی مردم افغانستان که از جنگ و خرابی‌های گسترده دچار رنج بزرگی هستند موثر واقع شود.

مقابله با کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در افغانستان از وعده‌های آمریکا در زمان حمله به افغانستان بود که در سال‌های اخیر سیاست‌های کاخ سفید در این زمینه نه تنها موجب کاهش تولید مواد مخدر نشد بلکه کشت خشخاش و تولید مواد مخدر را نیز افزایش داد.

همچنین به رغم صرف میلیارد‌ها دلار برای تجهیز و آموزش نیرو‌های امنیتی افغانستان، طالبان میزان قلمروی تحت کنترل خود را افزایش دادند و در کمتر از یک هفته توانستند بر کابل مسلط شوند.

آوارگی افغان‌ها

بر اساس آمار سازمان ملل متحد، اشغال ۲۰ ساله افغانستان توسط آمریکا، سبب آوارگی ۶ میلیون نفر شده است؛ از این تعداد، حدود ۳ میلیون افغان به ایران مهاجرت کرده اند.

کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بار‌ها از ایران به دلیل میزبانی از پناهندگان افغان تشکر و قدردانی کرده است.

همچنین طبق آمار یونیسف، تعداد کودکانی که در افغانستان به مدرسه نمی‌روند، چهار میلیون و ۲۰۰ هزار نفر تخمین زده شده است که از این تعداد بیش از دو میلیون و ۲۰۰ هزار نفر کودک دختر هستند.

وضعیت نابسامان اقتصادی افغانستان

بر اساس گزارش بانک توسعه آسیا، افغانستان از نظر اقتصادی یکی از شکننده‌ترین و در معرض خطرترین اقتصاد‌های جهان را دارد و حدود نیمی از مردم این کشور (۴۷.۳ درصد) در فقر زندگی می‌کنند و نرخ رسمی بیکاری در این کشور حدود ۱۱.۷ درصد بوده و حدود ۳۴.۳ درصد از کارگران در این کشور روزانه کمتر از ۱.۹۰ دلار آمریکا درآمد دارند.

آمریکا که در ایجاد وضعیت نابسامان اقتصادی افغانستان نقش دارد، علاوه بر غارت منابع معدنی این کشور، در روابط تجاری و سرمایه‌گذاری‌های کشور‌ها در افغانستان نیز مانع تراشی می‌کرده است.

تخریب زیر ساخت‌ها

نیرو‌های آمریکایی پیش از خروج از افغانستان، بسیاری از زیر ساخت‌های این کشور را تخریب کردند.

ژنرال «فرانک مک کنزی» رئیس سازمان فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا (سنتکام) گفت که نیرو‌های آمریکایی ۷۳ فروند هواپیما را قبل از خروج از افغانستان از کار انداختند.

در همین زمینه، مولوی رحمت الله گلزار رئیس سازمان هواپیمایی غیرنظامی افغانستان گفت، سربازان آمریکایی پیش از ترک افغانستان ۷۰ درصد از تجهیزات فرودگاه بین المللی حامد کرزای در کابل را تخریب کردند.

رئیس سازمان هواپیمایی افغانستان افزود، هرجا نیرو‌های آمریکایی مستقر شدند چه در فرودگاه بین المللی کابل و چه سایر فرودگاه ها، ابتدا زیرساخت‌ها را ایجاد و سپس آن را به طور کامل تخریب کردند. چیزی برای افغان‌ها باقی نمانده که بخواهند از آن استفاده کنند.

جمع بندی

وضعیت افغانستان، نمونه‌ای از سیاست خارجی آمریکا است که با توجیه اهداف خود، به کشور‌ها حمله می‌کند و زمانی که این کشور‌ها را غارت و به اهداف خود رسید، آن‌ها را رها می‌کند.

کشتار غیر نظامیان در افغانستان به دست اشغالگران آمریکایی نشان می‌دهد ایالات متحده با همه دولت‌های حاکم در آن، رژیمی جنایتکار و قاتل کودکان است.

بازماندگان غیرنظامیانی که به دست نظامیان آمریکایی کشته شده اند، باید علیه مجریان و آمران این کشتار به مجامع بین المللی شکایت کنند.

سازمان‌های بین المللی نیز به جای سکوت در برابر جنایات آمریکا، باید سردمداران خون ریز این کشور را محاکمه کنند، زیرا سکوت آنان سبب شده است این کشور گستاخ‌تر شود و به هر جنایتی دست بزند.