میر عبدالواحد سادات

 

نگاهی بر مجموعه داستانی «بی بی ملا»

این بار خوانندهء عزیز با رخ دیگری از خامهء ورجاوند و ارجمند جناب قضاوتپوه جنرال محمدآصف الم که با نثر سلیس و روان و مبتنی بر ریالیزیم تحریر شده است؛ آشنا می گردد:

مجموعهء داستانی «بی بی ملا» حاوی سه داستان کوتاه:

-         پری چهر

-         دریاچه قو

-         بی بی ملا

است که به همت فرهنگی فرهیخته جناب قاسم آسمایی ارجمند تدوین و ویرایشیافته و توسط انتشارات راه پرچم، نشر میگردد.

در نیم قرن اخیر از خامه توانای جناب الم آثار و نوشته های زیادی نشر شده است؛ از جمله کتاب «سیر زندگی در آیینه تاریخ» نه تنها خاطرات پر ارزش نویسنده است بلکه بیانیک مقطع تاریخ وطن و یک مأخذ مطمئن دربارهء چگونگی ایجاد محاکمات در اردو افغانستان و ایجادسیستم قضایی نوین و مدرن در قوای مسلح که مولف خود از جمله بنیانگذاران آن است، به طور مشروح توضیح داده است.

جناب الم گرامی با نوشتن این سه داستان کوتاه در ردیف نویسنده با تعبیر دقیق ادبی آن قرار گرفته است و توانسته بقول معروف «شهزاد» درونی خود را برشته تحریر آورده است. نویسنده گرامی که فرزند دره و بهشت خوش آب و هوای پغمان است، نسیم خوشگوار طبعیت آن دیار در بازتاب تلطیف شده خیال ذهن و روان او مشهود است و هر سه اصل: تجربه، مشاهده و تخیل را که ویلیام فاکنر، بمثابه نیازیک نویسنده دانسته، از زادگاه و محیط ماحول آن را کسب کرده است و شاید به همین خاطر، نویسنده دیدگاهی برای پرداختن دارد و اندیشه انسانی شان برایبازتاب رنج و اندوه، با منطق ریالیستی در داستان چنان روایت می نماید که پایش بروی زمین و واقعیت های ملموس زندگی قرار داشته باشد. عنصر «زمان» و «وحدت زمان و مکان» و ایستادن، داستان سرا، در هر پنج عرصه زمانی، داستان را بطور مجذوب کننده برای خواننده ارائه مینماید که مجال گریز تا سطر اخیر برای مطالعه کننده باقی نمی ماند.

شخصیت اصلی در هرسه بخش آغاز، میانه و پایان داستان وجود ملموس و ژانر روایی در صدای روایتش بازتاب دارد و احساس او که با فکر و اندیشه اش در ارتباط است؛ با مفاهیم هیجان، کشش، عشق، جنون، جنایت، خیانت، جنگ، مرگ، تنهایی و ترس او را همراهی می نماید. تلفیق دقیق این مطالب، مبین کمال کار نویسنده است که مصداق این سخن انتوان چخوف: «به من نگو ماه می درخشد، درخشش نور را در شیشه شکسته نشانم بده»؛ می باشد.

در داستان «پری چهر» راوی و شخصیت مرکزی کریم است که دل به حسن و جمال پری چهر می؜دهد که راز درونی و درد دل خود را چنین بیان می دارد:

«...از تلاقی اولین نگاه های مان به اینسو نه دلی در اختیار دارم و نه صبر و قراری دنیایم به کلی عوض گردیده و فکر میکنم که به اسارت رفته ام. بلی! اسیر نگاه پرفروغی که به قلب فارغ از رمز و رازهای زمانه ام گرمای عشق و دوستی بخشیده است، گرمای که از بی مسئولیتی به سوی مسئولیت و بزرگ منشی راه می کشاید، گرمائی که قلب آدمی را از تهی بودن نجات داده و مملو از غنای معنوی و احساس عالی انسانی می سازد مغمومم از آنکه شاید برای من هنوز زود باشد؛ اما ممنون از آنم که الهۀ عشق و دوستی با اهدای این هدیه به من، زندگی معنوی ام را از بادۀ محبت و اکسیر عشق سیراب ساخته است. احساس خودم و حکم قلب پاکم این است که پیوند رشته های قلوب ما مقدس اند و من با اتکا به این قدسیت ترا مخاطب ساخته اظهار می دارم که دوستت دارم و حتی می گویم عاشقت هستم.. (بنقل از صفحه 11 - 12)

در داستان «دریاچه قو» راوی آواره بخت برگشته از افغانستان است که جنگ و تباهی او را از وطن آبایی میر اند و هی میدان و طی میدان در سرزمین اروپای شرق به «بانوی زرین موی طناز» آشنا و دل می بازد و روزگار، آزگار مهاجرت، جدایی جبری و ناخواسته «فرقت هول انگیز » را بر ایشان تحمیل می نماید:

«... او را دیدم که با همان سیمای متبسم و چشمان سحرآفرین به سویم آمد؛ دستش را گرفتم و راهی کنار دریاچۀ قو شدیم از جنگل که می گذشتیم همهمۀ جنگل بر مغز خسته ام سنگینی میکرد و به فکرم آمد که پرندگان ترانه های حزن انگیزی می خوانند و دریاچه و کنار آن زیبائی گذشته را ندارند، پر و بال قوهای سپیدبال شکسته و مرغابی های رنگین بال از شور و شعف همیشگی بازمانده اند؛ همینکه بر روی نیمکت آشنا قرار گرفتیم؛ آن سخن نحس جدائی را بیرون دادم

هردو گریستیم با سوز درون شعر الوداع را توام با اشک چشم برایش زمزمه کردم درد آن زمزمه را تنها خودم احساس کردم او با واژۀ الوداع بیگانه بود» (بنقل از صفحه 39کتاب)

داستان سومی «بی بی ملا» در واقع روایت است که واقعیت مرارت زندگی جامعه مصیبت زده، سنتی دربند خرافات را به تصویر می کشد و در جدل تاریخی علم و جهل از استقامت و شکیبایی «صابره» (بی بی ملا) را حکایه می نماید. زنی مقاوم و خردورز که هزار و یک مشکل طاقت فرسای زندگی را متحمل میگردد و کماکان منادی روشنی، حق و دادخواهی است و راه پایداری را به دختران جوان با کسب معرفت و دانش توصیه می نماید که راه علاج درد جانکاه و مشترک دختران مظلوم در «جوامع بسته» و در بند استبداد خشن مذهبی است.

درختم مرور بر داستان کوتاه «بی بی ملا» و منحیث حسن ختام، حرف و سخن نویسنده شهیر لیون تولستوی به ذهنم تداعی گردید که منحیث حسن ختام متذکر می گردم: «داستان به جای اینکه تمام زندگییک انسان را برای ما روایت کند، باید او را در شرایطی قرار دهد و گره های در کارش بیفگند که وقتی باز شد، تمام بشریت را بتوان در آن دید»

برای دوست دیرین بزرگ مهرم و نویسنده گرامی داستان های کوتاه و دلپذیر باید تبریک گفت که: در نهمین دهه زندگی و در غربت سرای دنمارک و سوز و گداز جلای وطن با خلق این داستانها، در راه داستان نویسان کوتاه افغانستان که در یکصدو چند سال با «جهاد اکبر» مولوی محمدحسین آغاز و در سراج الاخبار و با طرزی و ... هاشم شایق و تا ... زریاب ها و حسینی، پربارشده، قدم گذاشته است.

با حرمت

  

 

***

جهت مطالعه این اثر اینجا کلیک کنید

 

 


بالا
 
بازگشت