آشنايی مختصر با نويسندگان اين نبشته

چارلی سانتور يک مشاور امور خارجی و مدير اجرايی بنياد انکشاف آسيای مرکزی ، قبلا در سمتهای مشاور سياسی ملل متحد در افغانستان و نايب رئيس کانسرسيوم سنت گاز ايفای وظيفه نموده است.

اليزابت کبوت رئيس بنياد انکشاف آسيای مرکزی قبلا به صفت مدير اجرائيه گروه حقوق اقليتها در ايالات متحدهً امريکا اشتغال داشته است.

پاول برنس عضو اسبق کميته روابط خارجی سنای ايالات متحدهً امريکا و نايب رئيس مؤسسهً رودس و شرکا.

بنياد انکشاف آسيای ميانه ( قبلا بنياد انکشاف افغانستان ) مؤسسهً است که تحت شماره 3 ( سی ) 501 در ايالات متحده به ثبت رسيده و از سال 1997 بدينسو در عرصه های فعاليت صلح آفرينانه ، کمک های بشری و باز سازی در افغانستان و آسيای مرکزی اشتغال داشته است.

 

فشردهً مضمون

درپايان سال 2001 طالبان و القاعده در هم شکسته شده و در حالت سرگيچه به سر می بردند. امروز آنان نظر به هر زمان ديگری قوی تر و فعالتر ميباشند، آنان در پايگاههای خويش در جنوب و شرق کشور و همچنان در پايتخت آن ـ کابل فعالانه تجديد سازمان يافته اند ، در نتيجهً به ميان نيامدن يک حکومت کاملا فراگير و فقدان ثمر بخشی ملموس در پروسه باز سازی ميزان حمايت مردمی از حکومت افغانستان رو به کاهش ميرود، چه اتفاقی رخ داده است که ايالات متحده ، که برنده جنگ گرديد ، در معرض خطر باختن صلح قرار دارد ؟

اهداف ايالات متحدهً امريکا در زمينهً بميان آمدن يک حکومت افغانی معتدل ، ضد تروريزم و هوادار امريکا در اثر حمايت آن از يک دولت متمرکز در افغانستان معروض به عدم موفقيت ميباشد. سيستم موجود به هيچ نوع انتخابات رهبری سياسی در مناطق و محلات اجازه نمی دهد و تشکيل هيچ نوع ساختار منطقوی را مجاز نميداند ، برعکس تلاشهای منحصر به فردی برای تحميل ساختار های سياسی سراسری صورت ميگيرد ، در حالی که اين چنين روشی با آرزو های اداره کابل مطابقت دارد اما در عمل باعث تضعيف دولت افغانستان گرديده است.

اين امر به دو طريق تبارز يافته است. درک واقعيتهای منطقوی افغانستان توضيح ميدارد که چرا کابل در اتخاذ موضعگيری مخاصمت آميز با مناطق غير پشتون پافشاری ميکند. در توسل به چنين روشی آنان تهديد های روز افزون ناشی از مناطق پشتون نشين جنوب و شرق کشور را ماستمالی ميکنند . چنين روشی نه تنها فرصت خيلی مساعد را برای تجديد نيرو و تجديد سازمان طالبان به ميان آورده است بلکه سبب سوء اعتماد و بيگانه گی در ميان جوامع پشتون نيز گرديده اند.

درعين حال متمرکز سازی مستقيما به نفع افراطيون نشنلست و مذهبی تمام شده است. افغانستان اساسا يک کشور اقليتهاست ، بدين لحاظ تلاشهای مکرر برای متمرکز سازی بدون اِعمال سرکوب به کمک مداخلهً خارجی هيچگاه مؤفق نبوده است. متمرکز سازی از لحاظ تاريخی هميشه وسيله يی برای اختناق بوده است. صرف نظر از کار زار های قبلی ، رژيم طالبان خود نيز تلاشی بود برای تحميل يک هويت فرهنگی مذهبی تک قومی برديگران. هر نوع تلاش جديد برای تکرار آن سبب تعميق مخاصمات بين جوامع عميقا انقطاب يافته افغانستان خواهد گرديد.

يک ساختار غير متمرکز سياسی ميتواند سرآغاز مرمت روابط شديدا آسيب ـ ديده بين گروه های قومی گرديده ، برای افغانها شکل قابل قبولی از دموکراسی را عرضه بدارد، به همين پيمانه مهم است که غير متمرکز سازی با بطلان هوسها ( و توانايی) افراطيون ، جلو پيشرفت آنان را برای تحميل انديشه های شان از طريق تأمين کنترول سهل الوصول برکابل سد نمايد.

اتخاذ راهکار های خاص سياسی ، مطالعهً فعال ساختارهای سياسی بديل مانند فدراليزم و يا کانفدراليزم  و به کار گيری برخورد های متوازن تر نسبت به مناطق را ايجاب ميکند.

 

پيش در آمد

درپايان سال 2001 طالبان و القاعده شکست خورده و گيج بودند. امروزآنان قويتر و فعالتر ازهر لحظهً ديگر پس از شکست خويش ميباشند.  آنان در پايگاههای خويش در مناطق جنوب و شرق کشور دوباره ظهور نموده اند. ظهور مجدد آنان در کابل ـ پايتخت کشور ـ که تهديدی برای دولت جديد التاسيس افغانی هوادار امريکا ميباشد مورد نگرانی بيشتر است.

چه عواملی مسبب آن است که ايالات متحدهً امريکا ، که در جنگ برنده گرديد ، نزديک است در صلح بازنده گردد؟

آخر پاليسی ايالات متحده امريکا بر مبنای آن انسجام يافته است که از شکلگيری يک سيستم دموکراتيک در افغانستان حمايت صورت گيرد و « مودل » معقول ديگری برای جهان اسلام پديد آيد.

در پی بيش از دو دهه اشغال و جنگ داخلی ، بسياری افغانها واقعا مشتاق دموکراسی و دستيابی به حاکميت بر سرنوشت خويش اند. اما د رنتيجه برآورده نگرديدن انتظارات آنان چون يک دولت واقعا فراگير و آغاز بازسازی در ابعاد ملموس ، ميزان حمايت از  دولت افغانستان روز به روز در حال تنزل ميباشد.

درحقيقت ادارهً آقای کرزی با آزمايش دشوار در افغانستان رو برو است و امر رهبری ملت چالشی است بازهم دشوار تر. اما بعضی از پاليسيهای خاص اين اداره که ايالات متحده نيز از آن پشتيبانی و حمايت مينمايد در عمل مسبب ايجاد بی ثباتی ميگردد. به عباره ديگر هم ايالات متحدهً امريکا و هم کابل در جريان تلاش برای ايجاد يک حکومت فوق العاده متمرکز واقعيتهای سياسی موجود را ناديده ميگيرند و بدين ترتيب خواسته يا ناخواسته باعث تشجيع افراط گرايی ملی و مذهبی ميگردند.

افزايش دراماتيک حملات بقايای طالبان که در حال مبدل شدن به يک حرکت چريکی بوده و شيوه های نفوذی جنگ و گريز را به کار ميبرند صرف علايمی از يک مرض خطرناکتر ميباشد. افراطيون بدون آنکه در نتيجه حملات ايالات متحدهً امريکا و يا دولت انتقالی آقای کرزی خود را شکست خورده احساس نمايند ، بطور فزاينده يی نظاميان امريکايی و قوای بين المللی ، پرسونل ملل متحد و کارکنان امداد را مورد حمله قرار ميدهند ، خاصتا در جنوب و شرق کشور وقوع فعاليتهای تروريستی به فرايندی هفته وار و حتی روزمره مبدل شده است.

وبسياری از غير پشتونها دچار ترديد فزاينده يی اند که آيا پشتونهای تند رو صرفا با تعويض دستار های خويش به « نکتايی » به قدرت نمايی در دولت انتقالی آغاز نکرده اند ؟ برای تلافی با حدسيات و طرحهای اولی خويش ما نياز به آن داريم تا آژيرهای پاليسی مان را هرچه بلند تر به صدا درآوريم. طرح ذيل با نگاهی به پس منظر حوادث ، راهکاری را پيشنهاد می نمايد که می تواند انقسام اتنيک را کاهش داده و دولت افغانستان را نيرومند سازد.

به طوری خاص طرح حاضر مستدل برآن است که يک ساختار سياسی غير متمرکز واقعبينانه ترين راه حل را برای يک طرح پايدار فراهم کرده و يک دموکراسی قابل قبول برای افغانها را تامين خواهد نمود. درعين زمان غير متمرکز سازی ( ديسنتراليزيشن      ) تمايلات جاه طلبانهً افراطيون در زمينهً تأمين کنترول بر کل کشور از طريق کنترول سهل الوصول بر پايتخت را بی اثر می سازد.

 

اهداف ايالات متحدهً امريکا و حمايت آغازين از حکومت جديد

ايالات متحدهً امريکا و متحدين آن در ائتلاف ضد تروريستی ، اهداف بلند بالای متعددی را برای يک حکومت افغانی پس از طالبان مشخص نموده اند که قرار زير است :

ـ  ضمانت اين امر که جلو بازگشت بيک دولت افراطی تروريستی يا دولتی که در آن تروريستها مجال تجمع آموزش و پرورش ، برنامه ريزی و هماهنگسازی فعاليتهای دهشت افکنانه را خواهند داشت ، گرفته شود.

ـ  ايجاد ثبات سياسی از طريق به ميان آوردن يک سيستم دموکراتيک و بازگشت به حيات ملکی.

ـ  تأمين تماميت ارضی دولت از طريق ايجاد يک حکومت فراگير که از حمايت مردم افغانستان برخوردار باشد.

ـ  احيای مجدد اقتصاد و معارف و بر قراری نهاد های جامعهً مدنی ؛

و بالاخره :

ـ  اشاعهً مؤفقيتهای به دست آمده در افغانستان به مثابهً موضوع قابل مطالعه در زمينهً ديپلوماسی همه گانی برای ساير کشورها ، تا دليل مبرهن برای حمايت ازاهداف وارزشهای ايالات متحدهً امريکا باشد.

ايالات متحدهً امريکا از پروسه يی که منجر به ظهور حکومت نوپای ملی در افغانستان گرديد ، حمايت قابل ملاحظهً سياسی و مالی به عمل آورد. زمانی که رژيم طالبان در حال فروپاشی بود ، براساس يک طرح ابتکاری تحت سرپرستی ملل متحد و تائيد ايالات متحدهً امريکا ، حدود چهل تن از افغانها جهت بحث در بارهً حکومت جديد در شهر بن آلمان گرد هم آمدند. اينان عبارت از نمايندگان اتحاد شمال و اعضای سه پروسهً مصالحهً افغانی بودند که از بين آقای کرزی به صفت رهبر يک ادارهً مؤقت افغانی توسط ملل متحد برگزيده شد. (1)

در شرايط متفاوت ، انتخاب مذکور توسط يک لويه جرگهً اضطراری منعقده در ماه جون 2002 تائيد گرديد و آقای حامد کرزی بحيث رئيس دولت انتقالی اسلامی افغانستان عرض اندام نمود. انتظار ميرود تا حکومت نامبرده انتخابات سراسری ملی را در سال 2004 ميلادی  به راه بيندازد.

اگر ملل متحد از طريق يک فرآيند سياسی يک ادارهً خاص را برای افغانها به ميان آورد ، ايالات متحدهً امريکا ، اين ابتکار های سياسی را با وسايل کوچکتری تقويت نمود.

ايالات متحدهً امريکا حمايت قابل ملاحظهً لوژستيکی چون مصارف ترانسپورتی ، مشوره های تخنيکی و توظيف گروه محافظان امريکايی برای نگهبانی رئيس جمهور کرزی را مبذول داشته است.

تدابير خاص برای محافظت آقای کرزی بر سر زبانهاست ، تاجائيکه به گفتهً يکی از وزرای کابينه شامل اقدامات غير عادی چون بازرسی وزرا با وسايل فلزياب و استشمام سگهای تعليمی امريکايی و باالاخره حضور محافظان امريکايی در جلسات کابينه نيز ميگردد.

اما احتمالا مهمترين بخش کمکها همانا حمايت مالی ايالات متحده است. به تخمين منابع افغانی ايالات متحده به صفت بزرگترين کشور ياری رسان (  دونر ) از مارچ 2001 بدينسو در حدود ـ 700 مليون دالر در چوکات کمکهای بشر دوستانه و کمکها برای بازسازی به افغانستان مساعدت کرده است.(2)

بطور کل کمکهای مذکور نه تنها برای تحکيم اعتبار حکومت اقای کرزی ، بلکه همچنان به خاطر اعمار مجدد زيربنای درهم ريختهً اقتصادی و بازگشت افغانستان به قطار ملل متمدن جهان نيز صورت ميگيرد.

 

پاليسی ايالات متحدهً امريکا در حمايت از يک دولت متمرکز

تا کنون ايالات متحدهً امريکا هيچ نوع تحول سياسی را خارج ار دايرهً کابل و ادارهً آقای کرزی تشويق ننموده است. سيستم جاری هيچ نوع انتخابات محلی يا منطقوی را اجازه نميدهد و تشکل ساختار های محلی دولتی را مجاز نمی شمارد. در عوض پاليسی يک جانبهً ايجاد يک مرکز نيرومند در محراق توجه قرار دارد که مبين آرزوهای حکومت مرکزی افغانستان و تجارب بين المللی در ساحهً ملت سازی می باشد. سياست سازان ايالات متحدهً امريکا بدين استدلال بوده اند که يک مرکز نيرومند با يک رهبر هوادار امريکا ميتواند از بروز مجدد خطر بنيادگرايی غرب ستيز پيشگيری نمايد و تمايلات کشورهای همسايه برای مداخله در امور داخلی آن را متوقف سازد. ايالات متحدهً امريکا همچنان معتقد برآنست که يک دولت متمرکز ميکانيزم مرجح تری برای توزيع ملياردها دالر وعده داده شده برای  بازسازی اين کشور است. (3)

متمرکز سازی يکی از اجزای اساسی در پاليسی بزرگ مقياس ايالات متحدهً امريکا و کابل است که هدف بازسازی فوری مجموع دولت را در بر ميگيرد ، چنين برنامهً بلند پروازانهَ ملت سازی که نظير آن در گذشته ديده نشده است در نظر است طی چند سال محدود عملی گردد. به عبارهً ديگر نهاد های متنوع سراسری ملی چون سيستم اجرائيوی ، حقوقی ، قضايی ، بانکی ، مطبوعات ووسايل اطلاعات جمعی ، اردو ، نيروی پوليس ، سيستم سراسری تعليم و تربيه و سيستم خدمات صحی سراسری در شرايط يک خلای اداری به ميراث رسيده از رژيم طالبان و جنگ داخلی قبل از طالبان ، بايد تحقق يابد. قرار است يک قانون اساسی نوشته شود ، يک اقتصاد احيا گردد ، به تخطی های حقوق بشر رسيدگی شود ،وضيعت تاريخا ناگوار زنان افغانستان بهبود بخشيده شود و مليونها مهاجر افغانی بازگشت داده شوند. اين در زمانی است که افغانستان هنوز در پروسهً تشکل ، به چنان معيار هايی از مشروعيت سياسی نياز دارد که بتواند به زخمهای ناشی از عدم کفايت بيست سالهً دولتمداری ووجود يک قرن ظلم ، استبداد و عقبماند گی مرهم گذارد.

عليرغم اين همه پيچيدگی وظايف مذکور به نظر نمی رسد که ايالات متحده از آن نگرانی زياد احساس نمايد. در اين که تحقق بخشيدن به پروسهً مغلق اجرای وظايف دورهً گذار از طريق يک حکومت متمرکز در کابل جاذبهً روشنفکرانه دارد هيچ ترديدی نيست ؛ عادت به سهل انديشی ، مانند خريداری که بيصبرانه مايل است همه چيز را از يک بقالی بخرد ، برای گرهگشايی مسايل پيچيدهً اتنيکی و مناسبات قبيلوی افغانستان کارآيی ندارد چه رسد به آن که برای توزيع درست ملياردها دالر تعهد شده برای بازسازی افغانستان مؤثر باشد. توجه به رئيس جمهور کرزی بمثابهً رهبر يک افغانستان جديد و معتدل نيز قابل درک است ، اما پشتيبانی ايالات متحده امريکا از چنين يک قدرت سياسی متمرکز بايد مبتنی بر يک تصميم معقول متکی بر واقعيتهای موجود روی زمين باشد نه براساس هيجانات بيروکراتيک. چنين پاليسيهای عجولانه صرف نظر ازنيات عاليجنابانهً طراحان آن نه برای اتحادشوروی سابق ، نه برای يوگوسلاويای سابق و نه برای اندونيزيای امروزی پيامد های مطلوبی را به دنبال داشته است.

درحالی که همهً اهداف فوق الذکر در زمينهً ملت سازی در دراز مدت مطلقا شايان پيگيری اند ، چوکاتهای زمانی کنونی برای ان کاملا غير واقعبينانه است. بدتر از آن ، توقعات فزونخواهانه برای راه حلهای فوری باعث ايجاد نوميديها نسبت به حکومت اقای کرزی و بالاتر از آن نسبت به ايالات متحده امريکا و جامعه بين المللی گرديده است. اقدامات و تدابير کوتاه مدت در زمينهً ملت سازی شايد با آرزومندی برای جهش سريع از ميان انبوه پرابلمهای افغانستان موافق باشد ؛ اما برون رفت از پرابملهای انباشته شده سياسی بيش از دو دهه در يک چشم به هم زدن ممکن نيست.

درعين حال رهبران منطقوی در سراسر کشور به حل و فصل برخی از مهمترين مسايل مورد نياز مردم بدون مساعدت حکومت مرکزی آغاز نموده اند. بدون درک آنچه در ميدان عمل جريان دارد و بدون درک مسيری که کشور از آن روانه ميباشد سياست ايالات متحدهً امريکا در زمينهً متمرکز سازی خطر جدی صدمه زدن به اهداف ايالات متحده را در قبال دارد.

 

دولت انتقالی : علايم و گرايشهای نگران کننده

باوجود حمايت ايالات متحده  و نيروهای ائتلاف ، حکومت کنونی فراتر از کابل مؤثريت نداشته است ، در حقيقت حکومت قادر نيست که با وصف موجوديت پنجهزار پرسونل نظامی ايساف جلو بی ثباتی و نا امنی فزاينده را درکابل بگيرد. (4)

بازسازی افغانستان وظيفهً ساده يی نخواهد بود و نبشتهً  حاضر قصد دارد به جای تبصره روی افراد و شخصيتها بيشتر روی ساختار ها و نهاد ها مکث نمايد. به هر صورت همزمان با بروز وضعيت وضعيت ناگوار در مرکز و برخی مناطق ، نگرانی از فقدان پيشرفت در بازسازی نيز هرچه بيشتر احساس ميگردد. ترديد در عمل کردن به تعهدات بين المللی در زمينهً بازسازی يک منطق دورانی را دنبال مينمايد:

ضعف موجوده حکومت افغانستان منتج به بيثباتی و نا امنی در بخش قابل ملاحظهً کشور ميگردد. در عين حال ، نبود محيط مناسب برای بازسازی اقتصاد آينده به نوبهً خود صرفا به افزايش بی ثباتی می انجامد.

حکومت آقای کرزی از اين امر آگاه است که بقای آن در صورت عدم مؤفقيت در عرصه تأمين ثبات و احيای اقتصادی با چه مشکلاتی روبرو خواهد بود. به هر صورت موصوف برای حل مشکل بي ثباتی شيوه های متناقضی را در پيش گرفته است. با اعلام اين موضوع که جنگ با طالبان به تمام معنا و مفهوم قضيه ختم است ، کابل با ايجاد بی ثباتی بيشتری تسلط خويش را برکشور بازهم ضعيف تر ساخته است. از نگاه ايشان به هر پيمانه يی که مناطق مستقلانه عمل کنند ، نا امنی و جنگ سالاری بيشتر ميگردد. برای تصحيح اين وضعيت آقای کرزی گسترش نيروهای ايساف را فراتر از کابل به ساير شهر ها تقاضا نموده است. موصوف اخيرا با درک فقدان حمايت نسبت به طرح فوق الذکر ، تصميم به ايجاد اردوی ملی ( 60 ) هزار نفری در ظرف شش سال گرفته است که حدس زده ميشود تحقق آن بعيد از امکان است.

 

روحيهً « ما » در برابر « آنان » :

با وصف آن که ايساف امنيت را صرف در کابل تأمين مينمايد شرايط در برخی از مناطق گويا خود گردان کشور به مراتب باثبات تر از پايتخت است. در شمال جنرا ل دوستم يکی از رهبران منطقوی ابتکار پروسهً خلع سلاح را بدون مساعدت کابل بدست گرفت و بازسازی برخی راه ها ، مکاتب و تاسيسات زيربنايی را بازهم بدون حمايت ملل متحد با حکومت مرکزی به راه انداخت. در غرب کشور آقای اسماعيل خان که برخی ها با سماجت برچسپ «جنگ سالاری » را به وی ميزنند نيز با تطبيق خلع سلاح ، هرات را به شهری بمراتب مصئون مبدل نموده است ؛ اگرچه وی دراين اواخر با چالشها و مصاف دهندگانی مواجه گرديده است که بزودی روی آن بحث خواهيم نمود. ادارهً آقای کرزی نه تنها قادر به ارزيابی واقعبينانه از بهبود نسبی شرايط در شمال و غرب افغانستان نبوده است ، بلکه آنان را به حيث اماجهای برای مقابله برگزيده است. اين در زمانی است که از بی ثباتی در جنوب ، شرق و يا در اين اواخر کابل ، به ندرت سخن بميان آورده ميشود ، همچنان در مقابله با اکستريميزم رو به رشد در درون اداره و ساير بخشهای حکومت ، بی ميلی مشهود است.

بطور مثال در زمينهً فتوای ستره محکمهً افغانستان مبنی بر منع تلويزيون کيبلی و صنوف درسی مختلط ، هيچ عکس العمل از جاننب ادارهً آقای کرزی نشان داده نشد تا آن که با اعتراض مردم وواکنش تکاندهندهً جامعه بين المللی مواجه گرديد. (5 )

موضوع زندانيان باقيماندهً طالبان در شمال نمونهً ديگری از تناقض گرايی است که مشخصهً حکومت آقای کرزی ميباشد ، با پيروی از هدايت مرکز حدود ( 3200 ) از جملهً ـ 4200 تن ـ اعضای طالبان و القاعده که پس از آزادی مزارشريف دستگير شده بودند ، از زندان آزاد و به منازل شان در ولايتهای شرق و جنوب فرستاده شدند. به نظر ميرسد که رهايی هزار تن باقيماندهً آنان در لحظهً کنونی خيلی خطرناک خواهد بود زيرا برخی از زندانيان اسبق پس از بازگشت به خانه های خويش عملياتی را برای نظاميان امريکايی انجام داده و حتی يکی از آنان بجان آقای کرزی درکندهار نيز سوء قصد نمود. ضمن مصاحبه با يکی از تهيه کنندگان اين سند ،  زندانيان موجود با صراحت کامل آرزومندی و ارادهً خويش را برای کشتن امريکائيها بيان نمودند ؛ اما با وصف تهديدی که از ناحيه جنگجويان مذکور متوجه ايالات متحده ، ادارهً آقای کرزی وولاياتی که در آن دستگير شده اند ميگردد ، آقای کرزی به رهايی فوری ايشان اصرار داشته است. درحالی که سند حاضر وسيعتا به تفاوت برخورد های کابل نسبت به شمال و غرب در مقايسه با جنوب وشرق کشور مکث می نمايد لازم است حرفی هم در مورد سلوک کابل در مورد مناطق هزاره واقع در ارتفاعات مرکزی افغانستان نيز گفته شود. اين اقليت شيعه متحمل مظالم بسيار طالبان گرديده اند. طالبان دهها هزار تن از افراد اين قوم را از تيغ کشيدند ، آبدات فرهنگی شانرا ويران کردند و با بند کردن تمامی راهها بسوی مناطق ايشان قصد داشتند تا آنان را با گرسنگی معدوم نمايند. طالبان همچنان برخی از قريه جات آنان را با ادعای حق علفچر برای کوچيهای پشتون در ساحات هزاره نشين ويران نمودند.

چنين بود واقعيت قتل عام مردم هزاره و مقاومت آنان که کابل از آن يک تصور « جنگ سالار » کوچک را در منطقه مجسم می نمايد و هزاره ها در برابر آن به قدر کافی خاموش بوده اند ؛ اما اين خاموشی نبايد به اعتماد آنان نسبت به حکومت تعبيير گردد. از آنجائيکه آقای کرزی قصد نمود تا نمايندگی متناسب آنان را در لويه جرگه ( 6 ) خدشه دار سازد ، هزاره ها بطور فزاينده يی نگران بوده اند. نگرانيهای جديد ناشی از ادعای برخی از اعضای کابينه آقای کرزی در مورد احيای مجدد حقوق علفچر کوچيها بالای سرزمين هزاره ها و سفرآقای کرزی به باميان است که درجريان آن موصوف از بازديد از قبر های دستجمعی مردم هزاره ، که خيلی هم مستند ميباشد ، ابا ورزيد. اين امر ( يعنی سکوت در مورد کشتار جمعی مقاومت کنندگان ملکی در مناطق هزاره توسط طالبان ) با فراخوان مکرر نامبرده برای تحقيقات روی به اصطلاح کشتار جمعی جنگاوران طالبان در تناقض قرار دارد.

اين تناقض از نظرها به دور نمانده است. برخورد فوق الذکر و حرکات مشابه آن مبين اين حقيقت اند که ثبات ، همگرايی و انعطاف صاف و ساده در قطار اوليت های ادارهً کابل قرار ندارد. به جای آن موضوع ثبات  به حيث وسيله يی برای تجريد اقتصادی و سياسی مناطق غير پشتون و صدمه زدن به مشروعيت رهبران آنان مورد استفاده قرار ميگيرد. در نتيجه آنچه حکومت درکابل از آن حمايت می نمايد نه تنها يک پاليسی کابل محوری ، بلکه پشتون محوری  است ، ريشهً همهً مخاصمتهای سياسی بين مرکز و مناطق مذکور، در همينجا نهفته است.

نمونهً از اين مخاصمت ، بی ثباتی اخير در هرات است که قبلا به آن اشاره شد. آنچه به عنوان تصادم ميان جنگ سالاران قلمداد شد درحقيقت مصافی بود از قوماندان سابق طالبان در برابر اسماعيل خان. تازه قرار معلوم اين مصاف توسط برخی از اعضای ادارهً آقای کرزی نيز پشتيبانی شده است. در يکی از وقايع اخير در بادغيس يکی از قوماندانان اسبق طالبان از پشتونهای محل ، حامل فرمانی از آقای عارف نورزی وزيرسرحدات بوده است که به نامبرده صلاحيت ايجاد يک لوای نظامی را بمنظور مقابله با اسماعيل خان تفويض می نموده است. حادثه مشابهی در ماه دسمبر گذشته اتفاق افتاد که طی آن يک قوماندان ديگر اسبق طالبان قادر به اشغال چندين قريه گرديد.

طبيعی است که تلاشها برای بی اعتبار ساختن مناطق غير پشتون به منظور جلب حمايت در مناطق پشتون نشين صورت ميگيرد. همين امر روشن می سازد که چرا کابل در سخن گفتن روی بی ثباتی آشکار در مناطق جنوب و شرق اين قدر متردد بوده است ، اما علائم نگران کنندهً زيادی وجود دارد که مبين عدم مؤفقيت روشن حکومت افغانستان در بدست آوردن حمايت در مناطق مذکور ميباشند.  روشن است که سوء قصد به جان اقای کرزی ـ همچنان قتل دو تن از وزرا و بالاخره قتل يک فرستادهً حکومت ، همه و همه درکابل و يا مناطق شرقی و جنوبی کشور ، اتفاق افتاده است. (7)

رويا روييها در مناطق غير پشتون بمنظور جلب حمايت در ساير مناطق ، فرصت های مناسبی را برای تجديد  سازمان يافتن طالبان خلق نموده است . جامعهً بين المللی بدون درک اين محرکات هنوز به حمايت ازاين برخورد کابل ادامه ميدهد.

تاکنون قوای نظامی ايالات متحدهً امريکا با مقابله با نيروهای طالبان در جنوب و شرق امنيت نسبی را در جنوب و شرق تأمين مينمايند. (8) اما با گذشت زمان در صورت بروز تهديد جدی از جانب طالبان هر اداره يی در کابل مجبور خواهد شد تا به مناطق غير پشتون و رهبران آن جهت دفع چنين تهديد مراجعه نمايند.

 

تمرکز گرايی ( سنترالايزيشن )

مبرهن است که حکومت آقای کرزی مصمم است تا مناطق غير پشتون و رهبران آنها را زير فشار مداوم قرار بدهد ، پس چگونه آنها می توانند هنوز هم قوی باقی بمانند ؟ يکی از سوء تفاهمات بنيادی در درک معضله افغانستان ريشه در زبانی دارد که مفکورهً تيپيک دولت ـ ملت را تشريح مينمايد. به عبارتی اگر افغانستان مناطقی دارد پس بايد مرکزی داشته باشد و اگر به اصطلاح اقليت ها وجود دارد پس بايد به اصطلاح « اکثريتی » وجود داشته باشد!

 هيچ يک ازاين مفکوره ها درست نيست ، از نگاه بسياری از مناطق ، کابل پيش از آن که پايتخت باشد بيشتر به يکی از مناطق ديگر کشور ميماند ـ منطقه ای که علايق آن با ساير مناطق به طور فزاينده تضعيف ميگردد ؛ اما پشتونها در حالی که وسيعترين گروپ را در کشور تشکيل ميدهند و از لحاظ تاريخی حکمروا بوده اند ، به هيچ وجه اکثريت نيستند و حتی به صفت وسعيترين گروپ قومی نيز به شاخه ها ، قبايل ، طوايف و عشاير مختلف منقسم ميباشند. (9 )

خلاصه افغانستان کشور اقليتهاست که محصول موقعيت جغرافيايی آن در تقاطع سه قدرت تاريخی در اين منطقه طی نيم هزار سال گذشته ميباشد. در شرايط پايان يافتن حاکميت کمونستی ، يک جنگ داخلی طاقت فرسا و رژيم طالبان ، برقراری صلح دراين کشور بدون احيای اعتماد بين جوامع قومی مختلف ، که از کمپاين های ( کارزار) متنوع برای همشکل سازی افغانها شديدا آسيب ديده اند ، ميسر نيست.

يک تلاش جديد برای متمرکز سازی منجر به تصاعد بی اعتمادی فراوان در بين جوامع قومی مذکور و بيگانه گی بيشتر آنان نسبت به مرکز و نسبت به يک ديگر شان خواهد گرديد.

 

زمينهً تاريخی :

دراين جا درس مهمی برای ايالات متحدهً امريکا وجود دارد. شهادت سوابق تاريخی ملت افغانستان ، ناکامی مشی متمرکز سازی ، ناشی از فقدان روحيه يا نيروی کافی نبوده است. متمرکز سازی يا در واقع پشتونيزه کردن کشور ، با درنظر داشت ميزان تنوع دراين جامعه وظيفهً دشواری بوده که بمنظور تأمين تسلط مردمان غير پشتون همواره نياز به مداخله خارجی داشته است . در اواخر قرن نزدهم امير آهنين عبدالرحمن خان ، عناصر مهمی از حاکميت افغانستان منجمله سياست خارجی و سرحدات را در بدل پول و اسلحه با انگليسها معامله نمود تا بالمقابل در سرکوب مردمان غير پشتون دست آزاد داشته باشد. وی حتی بخش قابل ملاحظه يی از اراضی پشتون نشين را نيز به انگليسها واگذار شد که امروز منجر به تقسيم قوم مذکور ميان افغانستان و پاکستان شده است. ( اين يکی از دلايل قابل نفوذ بودن سرحدات کشور می باشد). (10 )

هجوم معاصر طالبان به مناطق شمال که در فاصله زياد از زيستگاه اصلی پشتونها قرار دارد بطور فزاينده يی به کمکهای وسيع پاکستان و بالاخره کمکهای مالی و نظامی القاعده متکی بود.

پيچيد گی هميشگی ملت افغانستان و شاخه های اتنيکی ان در پايان جنگ داخلی در اوايل سال 1990 بازهم افزايش يافت.

سياست های هويت جويانه در ميان مردم انقطاب يافتهً غير پشتون به قوام رسيده بود ، که مسبب آن کارزار های متعدد حکومتهای افغانستان در قرن بيستم برای تبديل کشور به يک دولت مدرن پشتونی بود.

اين نيروهای تجدد طلب ، رهبران روستايی و سنتی پشتون را نير مانعی در برابر اهداف خود می شمردند. بعضی ازاين رهبران بی اعتبار ساخته شدند. بعد تر درکارزارهای بيباکانه تری جهت تمرکز سازی و مدرن سازی شديدا مورد آزار و اذيت قرار گرفتند . شکی نيست که موارد فوق العاده به ظهور جريان معلوم الحال طالبان بمثابهً رژيم سرکوبگر متکی بر پشتونهای روستا نشين و معيار های قبيلوی منجر گرديد.

آنچه هميشه در سايه باقی مانده است اينست که در بسياری از تفسيرها، طالبان بحيث يک جريان قرون وسطايی و گاه اعتراض انفجار آميز اجتماعی معرفی می شود ، در حالی که درحقيقت جريان مذکور جز شکلی از تبارز انسجام يافته تر و پيچيده تر تلاشهای قبلی برای متمرکز سازی و همشکل سازی کشور چيز ديگری نبود. با برخورداری از سلاست بيان و مهارت بازی با اصطلاحات و نماد های سياسی ، رژيم نامبرده ، تلاش فراوان نمود تا اتحاد و همبستگی پشتونها را بر محور اصل بنيادگرايانهً تسنن ، ارزش های سنتی پشتونی و گرايشهای عميقا جاه افتادهً ناسيوناليستی تأمين نمايد. (11) همين امر امکان ميدهد تا علت حمايت وسيع برای رژيم مذکور را حتی در ميان بسياری از پشتونهايی که قبلا عضويت حزب کمونستی را داشتند ( به طور اخص خلقيها ) و مهاجرين تحصيلکردهً پشتون بشمول بسياری از زنان مهاجر درک نمود.

آميزش برنامهً بيش از يک قرن تلاش برای تسلط جويی قومی با بنيادگرايی جهانگيرايانهً تسنن ، به تدريج طالبان را به سوی بيعت به القاعده سوق داد ، همزمان سازمان القاعده نيز درچهرهً طالبان افغان نابترين شکل بنيادگرايی اسلامی را سراغ نمود. سرکوب وحشيانهً اقوام غير پشتون به دست طالبان اظهرمن الشمس است. بخاطر بايد داشت که طالبان هرگز خود را بصفت يک حزب معرفی نکردند ، بلکه مدعی بودند که يک « تحريک » ملی ( دينی ) ميباشند و بنابران ، هرآنچه را که در تناقض با اصول طالبی قرار داشت نامشروع قلمداد نمودند.

جوامعی که در برابر پشتونايزيشن ( پشتونيزه کردن ) مقاومت ميکردند « کفار » و رهبران آنان « جنگ سالار » يا بد تر از آن معرفی می شدند.

درحالی که تحريک طالبان در مناطق پشتون نشين از حمايت گستردهً مردمی برخوردار بودند ، پيشروی نظامی آنان به صوب شمال و غرب با مقاومت وسيع ملکی مواجه گرديد که منجر به کشتار های وسيع اهالی ملکی ، بدون شک بيشترين قربانی مردمان هزاره در شهر های مزارشريف و باميان متحمل شدند ؛ اما تا هم اکنون از سرنوشت دهها هزار ازبيک ، تاجيک و ترکمن مفقودالاثر نيز خبری در دست نيست. (12 )

اعمال طالبلان در مناطق غير پشتون حمايت بازهم وسيعتری را برای ايشان در مناطق پشتون نشين برانگيخت ، زيرا آنان در واقع تسلط حکومت خويش را بر مناطقی تأمين ميکردند که از لحاظ تاريخی پشتونها آن را به اصطلاح « حق پدری » خويش ميشمردند.

و بدين ترتيب اگر « جنگ سالاران » در مناطق پشتون يا از صحنه کنار رفته و يا با طالبان ملحق شدند ، رهبران منطقوی و قومی در جاههای ديگر به يگانه اميد مردمان غير پشتون در مقابله با اشغالگری و سلطه جويی طالبان مبدل گرديدند. پس از پايان دورهً طالبان و جنگ داخلی ، مناطق مذکور به شدت مخالف هر نوع کار زار متمرکز سازی اند زيرا « چنين کار زار » برای آنان هميشه معادل سلطه جويی قومی بوده است.

اگر قدرت سرکوبگرانهً رهبران افغان ، اشغال شوروی و سپس رژيم طالبان نتوانست تنوع ملی را نابود سازد و يک دولت مرکزی قوی ايجاد نمايد ، بعيد به نظر ميرسد که ادارهً کابل امروز بتواند به کمک جامعهً بين المللی از عهدهً اين امر مؤفق بدر آيند.

چنين تلاشی نه تنها فوق العاده غير واقعبينانه است بلکه هدف اخلاقا غير مجاز را دنبال ميکند. تخريب سياسی مناطق از طريق تضعيف ظرفيت  دفاعی آنان به وسيلهً حمله بر مشروعيت آنان و با لاخره چسپاندن برچسپ  جنگ سالار  به رهبران آن ، شور شوق زيادی را درميان شهروندان خارج از شهر کابل برای حمايت از ادارهً کنونی بر انگيخته است. متمرکز سازی در طول تاريخ ، همواره ابزاری برای اختناق بوده است. دعوت کردن از مناطق برای حمايت از يک دولت قويا متمرکز مساوی است با دعوت از آنان برای صرف نظر کردن از خود مختاری فرهنگی ، مذهبی و قومی شان صرفا در بدل وعدهً مبتنی براحرتام به حقوق آنان. اما با  يادگيری از درسهای تاريخ ، نه صرفا از سالهای حاکميت طالبان ، بلکه درسهای قرن گذشته ، تعجب آور نيست که بسياری افغانها مايل نيستند که آزادی دشوار يافتهً خود را به آسانی تسليم نمايند.

اصولا بايد اولويت درجه يک حکومت افغانستان جستجوی راهها و شيوه هايی ميبود که اعتماد بين جوامع قومی را تحکيم ووضعيت جدا انقطاب يافته  و تنش آلود مسايل قومی را آرامش بخشد. اما تلاشهای حکومت برای ممنوع کردن عناوين هويت قومی و پافشاری آن براقدامات برای کنترول کامل بر مناطق ، حاکميت آنرا در مجموع ضعيف نموده است. مناطق به نوبهً خود به طور روز افزونی از يک کوشش مقدماتی ديگر در جهت تجربهً جديدی از متمرکز سازی احساس ناراحتی مينمايند.

 

لجاجت اکستريميزم و راهکار غير متمرکز سازی

اما متمرکز سازی در افغانستان بُعد ديگری نيز دارد بدين معنی که شديد ترين ستيزه جويی با يک دولت غير متمرکز از جانب افرطيون طالب و حاميان قومی و مذهبی آنان و همچنان بنياد گرايان نشان داده ميشود. افزون بر يک گروپ نسبتا کوچک مهاجرين قبلی برخوردار از روابط قابل ملاحظهً بين المللی که از مزايای حکومت های مرکزی سالهای گذشته نيز بهره مند بوده اند ، ديگر نيشنلستهای قومی و افراطيون مذهبی اند که با هياهو از يک ادارهً قوی و سلطه جويی مرکزی پشتيبانی مينمايند ، آنان بخوبی ميدانند که پذيرش انديشهً تنوع ، آيدهَ شناخت افغانستان بحيث يک کشور پشتونی ويا يک کشور افراط گرای اسلامی را به مخاطره می اندازند. از نظر آنان شناخت تنوع ، يک وضعيت خطرناک و غير قابل تحمل ميباشد.

اما نبايد تصور نمود که بنيادگرايی قومی و مذهبی صرفا در بين جوامع پشتون قابل ديد است. بعضی گروههای ديگر قومی نيز وسوسه های نيرومند مشابهی برای تسلط بر ساير جوامع قومی درسر پرورانيده اند. عدم موفقيت تلاش های آنان ، برای ملت افغانستان در عمل کمتر زيان آور نبوده است. بطور مثال از جمله دو ادارهً رهبری شده توسط تاجيکها ، يکی پس از تقريبا يک سال سقوط کرد و ديگری صرفا در حدود پنج سال فعاليت بالنسبه مؤثر داشت. ( 13 )

بدون شک پشتونها مبارزهً شديدی را پيش بردند ، اما موضوع قابل دقت اين است که حکومتهای تاجيک نيز به همان پيمانهً اينها توانستند غير تاجيکها را از خود بيگانه سازند. ( 14 )

بايد اذعان نمود که مناطق پشتون توانست جريان مؤفقانه يی را به شکل تحريک طالبان عرضه نمايد البته قبل از آنکه تحت فشار قوای هوايی و مقاومت نيرومند محلی به عقب نشينی تاکتيکی دست بزنند. روحيه ً حق بجانب بودن برای داشتن سلطهً مطلق ، احساس کسر شان از همزيستی مسالمت آميز و احساس اينکه صرفا منافع آنان در وجود يک دولت افغان نهفته است ، انگيزه های اصلی اند که همهً چنين افراطيون را بحرکت در می آورند . سريعترين و نيرومند ترين شيوهً سلطه يابی درکشور همانا تسلط برپايتخت بوده است. در معادلهً مناسبات بين اقليتها در افغانستان ، کسی که مرکز را در کنترول دارد ، کنترول کشور را در دست دارد. جان مطلب برای ايالات متحدهً امريکا همين است. به جای تقليل نقش کابل ، ايالات متحده و ادارهً آقای کرزی از يک چنان پاليسی حمايت کرده اند که محرک افراطيون برای تجديد سازمان و مسابقه بر سر کنترول حکومت فعلی در کابل ميباشد. ادارهً فعلی افغانستان با مشکلات معينی در شرق و جنوب کشور روبرو است. در حاليکه ستراتيژی آقای کرزی مبنی بر تحريکات  در مناطق غير پشتون شايد تلاشی برای تحکيم و توسعهً ميزان حمايت از خودش در ساحات پشتون نشينن باشد ، در عمل موصوف نه تنها قادر به تضعيف طالبان نشده است بلکه باعث تقويت آنان گرديده است. اين افراطيون قومی و مذهبی بطور اخص برای شخص آقای کرزی که به يک خانواده شهرتمند و با نفوذ کندهاری تعلق دارد خطرناک ميباشد. پس اگر او قادر نيست در آن منظقه حاکميت داشته باشد ، کدام پشتون ديگر معتدل وهواخواه امريکا قادر به چنين کاری خواهد بود ؟ افراطيگری لجوج در افغانستان چيزی جز شيوهً تفکر جهانگرا و مطلقگرا نيست ، لهذا برای توسعه و تحميل ديدگاه خويش نياز به شرايط حاکميت متمرکز دارد. ايالات متحده به عوض شناسايی اين واقعيت به گرايش رومانتيک و افسانوی ايجاد يک افغانستان متمرکز کشانيده شده است که راه آن از طريق تعقيب سياست سلطه جويی عبور خواهد کرد.

 

چه چيزی کار آ است و چه چيزی نه

قوای نظامی ايالات متحده به کم آن موفقيت های منطقوی توانست القاعده وطالبان را شکست بدهد ، که حکومت در کابل و همچنان بنيادگرايان از آنها بشدت تنفر دارند. اين شکست طالبان در مزارشريف در  نوامبر سال 2001 بود که راه را برای آزادی سريع ساير مناطق کشور ( بشمول شرق و جنوب ) هموار نمود زيرا رژيم افراطی با از دست دادن مناطق  غير پشتون ، منطق توجيه حکومت ظالمانهً خويش را برکشور از دست داد.

اما اين درس گرانبها برای پاليسی ايالات متحده فراموش شد. کشور يکه با قوای نظامی خويش پشتونسالاری را در افغانستان تخريب نموده بود اهميت هويت قومی را دست کم گرفت وشرايط بسيار متمرکزی را ايجاد کرد که افراطيون آنرا ميخواستند. پاليسی اضافه روی در تاکيد بر نقش حکومت درکابل اتفاقا باعث تضعيف دولت افغانستان گرديده است.

بادرنظرداشت عدم اعتماد گسترده ميان جوامع قومی و فقدان تحمل برای تجربه های بيشتر اجتماعی هر نوع تلاش مجدد برای ايجاد يک دولت متمرکز دقيقا ميتواند عاملی برای فروپاشی افغانستان باشد. هيچ جماعه يی تا کنون فراخوان جدايی طلبانه نداشته است ؛ اما افغانستان بيش از يک نسل را در راه تجربهً اجتماعی و سياسی از دست داده است. تعداد محدودی حاضر خواهند بود تا دور ديگری از چنين ازمايشها را تحمل نمايند.

 

راهی که پيشروست : راهکارهايی برای پاليسی

برخورد اايالات متحده  در رابطه يک دولت قويا متمرکز بايد به نفع يک روش بيشتر غير متمرکز ترک گردد. حکمت آقای کرزی در کابل بايد مورد توجهً ايالات متحده باقی بماند ؛ اما نياز مبرم به ايجاد  سيستمی احساس ميگردد که نياز های تمامی مناطق و رهبريهای آنها را در نظر بگيرد. هرگاه ايالات متحده به مفکورهَ کار صرفا از طريق کابل پافشاری نمايد ، اهداف آن در مورد يک حکومت واقعا ملی معتدل و فراگير در عمل تحقق نخواهد يافت ووضعيت شکنندهً روابط موجود ميان اقوام آسيب پذير تر خواهد گرديد.

مناسبات شديدا آسيب ديده و تاريخ خشونت ميان جوامع قومی می طلبد تا يک فضای بزرگتر سياسی در افغانستان خلق گردد ، انکشاف يک سياست دو جهتی يعنی تقويت همزمان حکومت درکابل و مراکز قدرت منطقوی درچوکات يک سيستم فدرال يا کانفدرال چنين فضايی را ايجاد خواهد کرد.

درحالی که مخالفت جدی با چنين برخورد منطقوی ، کانتونی يا زونی توسط آنانی که مسئوليت تسويد يک قانون اساسی جديد را دارند دور از انتظار نيست و اين مخالفت توسط عدهً زياد ديگری در کابل که نگران از دست دادن قدرت مطلقهً خويش  در ترتيبات اخير الذکر خواهند بود نيز متصور است. حقيقت اينست که سازمانهای سياسی منطقوی سالهاست که برواقعيت های بالفعل مبدل گرديده اند. اگر مناطق تقسيمات فرهنگی ، قومی و مذهبی کشور را انعکاس ميدهند سازمانهای منطقوی اجراآتی را در ساحهً حل معضلات محلی ، فعاليتهای اقتصادی و بالاخره مقاومت سياسی در برابر بدترين اشکال سوء حاکميت سياسی به عمل آورده اند . ( 15 )

خلاصه اتکا به برخورد منطقوی موجود بيشتر فراگير بوده و درجهً عدم امنيت ناشی از وضعيت « برنده مالک همه چيز خواهد بود » را کاهش خواهد داد.

به شهادت حقايق مسلم، يک سيستم غير متمرکز نه تنها بيشتر واقعبينانه است بلکه به مرور زمان بحيث يگانه راه ايجاد يک دولت کارآ ، متحد و مستقل افغانی عرض اندام خواهد نمود ، زيرا به نفع نگرانی هايی خدمت خواهد کرد که موجب اشتعال منازعات بين القومی ميگردد . يک پاليسی متمايل به چنين هدف بايد در مناطق مختلف با سرعتهای مختلف به کار گرفته شود. در بعضی مناطق پيشرفت چشمگير تر خواهد بود ، در برخی ديگر مشکلتر ، و احتمالا اقدامات نظامی بيشتر را ايجاب خواهد کرد. اما ناديده انگاشتن پيچيدگی های افغانستان ، با نيت دستيابی به اهداف غير واقيبينانه در زمينهً دولت سازی متمرکز مسبب زيان فراوان نه تنها برای جوامع قومی بلکه برای ملت افغانستان به طور کل خواهد گرديد.

سرانجام يک دليل ديگر به نفع يک سيستم انعطاف پذير فدرال يا کانفدرال آن است که برخورد مذکور يگانه راه برطرف نمودن وسايلی است که افراط گرايی قومی و مذهبی از آن آب ميخورد ، مفکورهً غير متمرکز سازی با به پيش کشيدن يک نظم سياسی بيشتر معتدل و تحمل پذير در برابر انديشهً محتجر سلطه گرايی به مقابله برمی خيزد.

جنگ برضد تروريزم در افغانستان ، بيشتر يک نبرد بر سر آيديالوژی است تا مبارزه بر سر اراضی ، گرايشهای خاص فرهنگی ، قومی و مذهبی ، روابط متقابل پيچيده يی دارند که در شرايط خاص منجر به بروز جريانات افراطی ميگردد. پس ميدان کار زار در همين نقطه يعنی در ساختار سلطه گرايی يا سلطه جويی بايد قرار داشته باشد.

طبق اين پاليسی جديد ايالات متحده ، مناسبات بين المللی دولت و معدودی از عرصه های مهم حيات داخلی توسط کابل کنترول خواهد گرديد ؛ اما ساير ساحات بشمول باز سازی و اداره پوليس مستقيما به مناطق سپرده خواهد شد ، در حالی که اين يک روش حد اکثر مؤثر برای تأمين بازسازی و امنيت خواهد بود. در عين حال به کاهش توقعات اغراق آميز برخی از افغانها نيز منجر خواهد شد که گويا يک حکومت مدرن متمرکز در افغانستان بشکل موجودی خلق الساعه در جريان بازسازی قامت خواهد افراشت. در تعقيب چنين روش متوازن ايالات متحده بايد توجه خاص تشويق همکاری ، اعتماد و حسن نيت بين مناطق و مرکز در کابل مبذول بدارد. درميان ساير مسايل چنين برخورد به معنی درک سياست زدگی شکايات و ادعای متقابل در عرصهً خشونت قومی و يا تخطيهای عنوان شده از جانب طرف مقابل بوده ، مقاومت لازم را برای جلوگيری از رجحان يک گروه برگروه ديگر ايجاد مينمايد.

با در نظرداشت مقياس تخطيهايی که در گذشته از تمام جوانب سر زده است پيشبرد برنامه های آموزشی در ساحهً حقوق بشر ، بحيث وسيلهً مؤثر تحکيم اعتماد بين جوامع قومی و تقويت ثبات منطقوی ، امری ضروری است.

انجماد منابع مالی در مرکز بايد درهم شکسته شود ، حکومت درکابل بايد متوجه ساخته شود که امور مالی جادهً دوطرفه است و همچنان ايالات متحده بايد با آن مناطقی که در ساحات خلع سلاح ، اصلاحات و بازسازی مؤفقانه عمل ميکنند کمکهای مستقيم مبذول بدارند. ( 16 )

 

لازم است تا ايالات متحده در اسرع وقت

ـ پروسهً قانون اساسی را آهسته و مؤقتی سازد تا به تکشل يک پروسهً فدرالی يا کانفدرالی مجال داده شود ، پروسهً قانون اساسی بطور کل به نسبت فقدان کامل مباحثات همه گانی در بارهً قانون اساسی و انتخاب نمايندگان برای برای لويه جرگه به شکل فزاينده يی پيچيده تر ميگردد. اما هنوز همه چيز از دست نرفته است. اين بدان معناست که بايد با زير بنای اداری در سطح ولسواليها برای ايجاد حکومتهای محلی بيشتر فراگير کار صورت گيرد.

ـ در مورد زمان لازم برای ايجاد يک حکومت مؤثر در افغانستان به واقعيتی لازم دست يابد ، اين يک موضوع دهه هاست نه چند سال موجود. همهً اشتراک کنندگان احتياج دارند تا قابليت پذيرش تغييرات مهم و دوامدار را از طريق روشهای خارجی يا از بالا به پائين پيش بين باشند ، تا حدودی که تغييرات جدی با سرعت فزاينده به ابتکار نهاد های تهدابی روی دست گرفته شود.

ـ با آن ادارات منطقوی که از سياست های ايالات متحدهً امريکا برضد تروريزم و مواد مخدر حمايت می نمايند همکاری فعال صورت گيرد ، به ادارات مذکور دربرخی اراضی از بخش های کشوربطورمؤثرعمل عمل نمايد و بنابران لازم است تا به صفت ساختار های کارآ با لای آنان اتکا صورت گيرد.

ـ شيوهً حل معضلات در سطح منطقوی نبايد به نفع يک برخورد مرکز گرايانه تخريب گردد که نتيجه يی جز رکود و افزايش ضديت با حکومت در کابل نخواهد داشت.

ـ علاوه بر سفارت در کابل دفاتر قنسلی ايالات متحده در هفت منطقه ديگر گشايش يابد و به آنها بايد اختيارات و صلاحيت های بيشتری در زمينهً ابتکار پروژه های بازسازی چون اعمار سرکها ، مکاتب ، کلينک ها و ساير تاسيسات عام المنفعه داده شود. حضور و مساعدت ( يو اس ای آی دی ) بايد فورا در همهً مناطق تسريع گردد . در ميان اهداف ( ای آی دی ) نه صرفا طرحهای بلند بالای دولت سازی بلکه همچنين تحکيم مناسبات بين القومی و بين المنطقوی جای مهم داشته باشد.

ـ تيمهای قوای کار نظاميان امريکا در مناطق توسعه داده شود و با منابع مالی لازم جهت تطبيق پروژه های بازسازی تأمين گردد. حين تطبيق پروژه های راهسازی و پيشبرد ساير اشکال امداد ، دورنمای استراتيژيک آنها از نقطه نظر امنيتی در نظر گرفته شود.

ـ ساختار ها اخيرا منحل شدهً منطقوی يا زونی که در کار زار ايالات متحده برضد تروريزم مؤفقانه کمک نموده اند به مثابه وسايل مؤثر مقابله با فعاليتهای روز افزون القاعده و طالبان دوباره احيا گردد.

ـ اشتراک اتحاديه های تجار و متشبسين خصوصی در تصميم گيری های محلی تشويق گرديده و به آنان فرصت اشتراک در پروژه های باز سازی داده شود.

ـ گرايش ايالات متحده در زمينهً گذار از اتکای مطلق به انجو ها به سوی جلب ظرفيتهای تشبثات خصوصی افغانستان در محلاتی که وجود دارند يک تمايل مثبت است. از تمايل ( اوپک ) برای کار در افغانستان و آمادگی برای اشتراک در پروژه های مهم خارج کابل شتيبانی به عمل آيد.

ـ جريانن ظرفيت آفرينی برای بسياری از حکومت های محلی بشمول عرصه های اداره ، زير بناء ، آموزش حقوق بشر و ساير کمک ها حمايت گردد ، نهاد های داخل انستيتيوت ملی برای دموکراسی جهت اشتراک فعال در انکشاف سياسی در سطح منطقوی تشويق گردد.

 

در دراز مدت ايالات متحده بايد از اقدامات زير پشتيبانی نمايد

ـ اصلاح سيستم قضايی در سطح مناطق وولسواليها بمنظور ارتقای مرثريت محاکم محلی با درک اين موضوع که اصلاحات به چوکات های زمانی وسيعتری نسبت به آنچه که معمولا تصور می شود احتياج خواهند داشت.

ـ آموزش پوليس محلی وواحد های نظامی در سطح ولسوالی و منطقه. اموزش برای اردوی ملی نبايد صرفا درکابل بلکه همچنان در سطح مناطق با اشتراک رهبران مناطق مذکور صورت گيرد که بازهم به زمان بيشتری از آنچه اخيرا اعلام شده است محتاج خواهد بود. از لحاظ تاريخی اردو های ملی بعضا بجای اردو های اشغالگر استفاده شده اند ، بدين لحاظ تعيين حدود و ثغور عملکرد اردوی ملی از مسايل اساسی ميباشد.

ـ همکاری جوامع مختلف در سطح هر منطقه و در بين مناطق مختلف . در همه سطوح به مقامات دولتی فراگير نياز وجود دارد ، زمانی بمراتب طولانيتر از آنچه توسط موافقتنامه های بن مشخص شده است ضرور خواهد بود و همچنان بهبود بيشتر ساختار های امنيتی منطقوی را ايجاب خواهد نمود تا از اقدامات فوق الذکر حمايت نمايند.

بالاخره طالبان و القاعده در محيطی پرورش يافته اند که شئونيزم کهنه و تفرقه های سخت جان را تحريک می نمايد. پاليسی های ايالات متحده بايد برای شرايط به مراتب پيچيده تر از آنچه طراحان موفقتنامه های بن پيشبينی ميکرده اند انطباق يابد. مناطق مختلف افغانستان از نقطه نظر سوابق ، وضعيت کنونی و دورنمای رشد خويش در سطوح مختلف قرار دارند. بعضی از آنها موضعگيری سازنده داشته اند و برخی ديگر نه ؛ اما چه بسا که اين تفاوتها ، برای رعايت تمايلات سياسی کهنه شده ( مزمن ) ، ناديده گرفته شده اند.

اين امر اشارت به پايان موجوديت افغانستان نيست ؛ اما پاليسی ايالات متحده بايد در سمتی عيار گردد که نجات افغانستان و به تدريج اعتلای آن را تضمين نمايد..

 

****************************************************************

 

زير نويس ها

 

(1) پروسه های فوق عبارت بودن از : پروسهً پشاور ، پروسهً قبرس و پروسهً روم ، ( شاه سابق افغانستان و آقای حامد کرزی نيز شامل پروسهً روم بودند). اتحاد شمال توسط تاجيک های پنجشيری رهبری ميگرديد که اين حق را پس از شهادت نا به هنگام فرمانده احمدشاه مسعود به ارث برده بودند. بسياری از نمايندگان مذکور ( شرکت کننده در همايش بن ) در خارج از افغانستان اقامت داشتند و از ميان همهً آنان صرفا آقای محمد ظاهرشاه سابق ميتوانست مدعی برخورداری از حمايت گروههای بالنسبه وسيعتری از مردم افغانستان باشد. فلهذا به شاه سابق اختيار داده شد تا کانديدی را بصفت صدراعظم پيشنهاد نمايد، اما وی اين صلاحيت را به اعضای پروسهً خويش تفويض نمود تا کسی را از ميان خويش برگزينند. پروفيسور عبدالستار سيرت يکی از اعضای گروه ( با اخذ يازده رای از جمله چهارده عضو پروسه ) به صفت کانديد انتخاب شد. اما ميانجی ملل متحد آنان را وادار نمود تا به نفع کرزی تغيير رأی بدهند به دليل آنکه بنابر اظهارات آقای سيرت ، آقای کرزی پشتون بود و او نه.

(2 )  بقيه کشورهای جامعهً جهانی مبلغ 102 مليارد دالر را مساعدت نمودند.

منبع : احصائيه های انترنتی ادارهً هماهنگی کمکها برای افغانستان

(3 ) يک سروی مقدماتی نياز های باز سازی در افغانستان که به اجلاس کشورهای ياری رسان منعقدً جنوری 2002 در توکيو توسط بانک جهانی ، يو ان دی پی ، و بانک انکشاف آسيايی ارايه گرديد رقم تخمينی 15 مليارد دالر را بدين منظور پيش بينی مينمود. ( به نشريهً خبری بانک جهانی تحت شمارهً 2002 ـ اس ای آر ـ 178 مراجعه شود ) تا امروز بخش اعظم بازسازی به علت فقدان ظرفيت کافی در حکومت فعلی ، از طريق سازمانهای غير دولتی ( انجو ها ) و نمايندگی های ملل متحد منتقل شده است. براساس نظريات ايالات متحده ، که بزرگترين کشور ياری رسان ميباشد چنين شيوهً عملکرد در سال 2003 کمتر مورد استفاده قرار خواهد گرفت و بخش اعظم منابع از طريق يک حساب بانکی خاص بازسازی افغانستان مستقيما ارجاع خواهد گرديد ( به توضيحات آقای جوکولينز در پنتاگون مورخ ) دسمبر 2002 نگاه کنيد. برای آشنايی با حساب بانکی باز سازی افغانستان به صفحه انترنتی بانک جهانی به آدرس ذيل مراجعه شود :

www.World Bank. Org

( 4 ) در کنار ساير گزارش ها نگاه کنيد به : افغانستان ـ نگرانی از جرايم در کابل 20 جنوری 2003 در :

www.irinews.org report . asp ? report ID =31798 and select

region = central _  Asia and select country = Afghanistan

(5 ) فتوای نامبرده توسط قاضی القضات ـ اقای شينواری که يکی از برگماريدگان اقای کرزی بوده به بنيادگرايی و تمايلات تند ناسيوناليستی معروف است ـ داده شد. اقای شينواری که يکی از مناديان پروپا قرص تمرکز گرايی ميباشد ، مشوق آقای کرزی به توسل به شيوهً حکومت از طريق فرمانها بوده است. در پاسخ به حرکت فوق الذکر و اعمال مشابه آن در ماه مارچ گذشته يک حزب جديد سياسی بنام جبههً دموکراسی ملی  پا به ظهور نهاد تا مانعی در برابر درهم کوبی گرايشهای ازاد منشانه در داخل ادارهً کنونی باشد.

(6) اين کار بوسيلهً معرفی برخی از مناطق هزاره نشين در گرديز ، ارزگان و غزنی به صفت مناطق پشتون نشين صورت گرفته است.

(7 ) نمونه ديگری از چنين برخورد  غير متناسب ، زمانی ديده شد که که کابل مصلحتا از تعليق کمک های يو اس ای آی دی به شمال افغانستان به بهانهً تجاوز جنسی بريک کارمند امداد در ماه جون گذشته پشتيبانی نمود. در حاليکه يو اس ای ای دی و کابل به اغاز پروژه بازسازی شاهراه کابل ـ قندهار حتی بلافاصله پس از سوء قصد به جان اقای کرزی موافقت نمودند.

(8 ) قوای نظامی مذکور که عملا مرکب از 5 تا 7 هزار افراد نظامی ايالات متحدهً امريکا ميباشد قرار معلوم در حال تجديد ساختار به تيمهای مؤقت باز سازی ( پی ام تی ها ) اند ؛ در اين تيمها افراد غير نظامی نيز شامل گرديده و در شش منطقه کشور بمنظور تأمين امنيت و به صفت يک واحد سازمانی برای پروژه های بازسازی افراز خواهند گرديد. هرچند اين امر در تناقض با جامعهً انجوها قرار دارد. زيرا آنان در هراس اند که عنصر امنيت تضعيف گرديده و عنصر کمک های بشری ـ بازسازی نيز با ابهام مواجه خواهد شد يک گروه پی ام تی در شهر گرديز متمرکز شده است ، برای اطلاعات بيشتر مراجعه شود :

www.irinnews.org / report asp? Report ID=32083 and select

region = central – Asia and select country = Afghanistan

  (9 ) ساير گروههای عمدهً اقليت در افغانستان عبارت اند از تاجيکها ، هزاره ها ، ازبيکها ، ترکمنها ، نورستانيها و برخی گروههای ديگر.

(10) مباحثهً ما بدون مراجعه به موضوع تلاشهای افغانستان برای ايجاد يک پشتونستان مستقل از وجود مناطق پشتون نشين پاکستان که خاصتا از جانب صدراعظم محمد داود در سالهای 1950 مطرح ميگرديد نا کامل بود. تلاشهای مذکور ستيزه جويی وسيعی را با پاکستان به وجود اورد و پاکستانی ها آنرا بمثابهً تلاشی در جهت ادعای افغانستان بر اراضی مذکور تعبير کردند. در برابر آن ، حمايت پاکستان از ادعاهای طالبان مبنی بر کنترول افغانستان به صفت اقدامی متقابل برای زدودن مسالهً پشتونستان از ذهنها درک گرديد.

(11) تصويری که از طالبان به حيث ملاهای ساده دهاتی ارايه ميگرديد در واقع چيزی ساختگی است زيرا بسياری از رهبران مذکور از کمپ های مهاجرين در پاکستان نشأت نمودند و در مدرسه های تند رو و اسلامی آموزش ديدند ، پديده يی که قبل از ظهور طالبان ، درافغانستان زياد مروج نبود.

(12 ) در بين ساير گزارشها نگاه کنيد به : گزارش سازمان ديدبان حقوق بشر ( هيومن رايت  واچ ) جلد دهم شماره هفتم (سی ) 1998 و جلد سيزدهم شماره يکم ( سی ) 2001

(13 ) اينان حکومت بچه سقآؤ در 1929 و حکومت پروفيسور ربانی ، که از اواسط 1992 تا اشغال کابل توسط طالبان در خزان 1996 ، حاکميت بالنسبه مؤثر داشت ، بودند.

(14 ) حتی امروز هر يک از گروپها برای تأمين کنرول خويش بر سايرين با تمام وسايل ممکنه تلاش می ورزند ، بطور مثال جنرال فهيم وزير دفاع تاجيک در ادارهً آقای کرزی ، در ابتدا صرفا جنرالان تاجيک ( عمدتا از پنجشير ) و ( يک ازبک ) را به اردوی ملی توظيف نمود با وصف آن که بعدا پس از احساس فشار کافی به مقرری های جديدی دست زد.

(15 ) مناطق در عمل از شناسايی برخی از بازيکنان خارجی نيز برخوردار بوده اند. بطور مثال ملل متحد برنامه های خويش را از طريق ادارات منطقوی پياده مينمايند: همچنان قوای نظامی ايالات متحده مقاومت عليه طالبان را از طريق اتحاد های  منطقوی سازماندهی نموده است ، علی الرغم اين اقای کرزی دراين اواخر ساختار های نظامی منطقوی خاصتا انهايی را که در شمال و غرب در شکست طلبان و القاعده موثر بوده اند منحل ساخته است.

(16 ) در حالی که با کمک يو اس ای آی دی  و يو ان و ديگران ، حکومت کنونی افغانستان فعاليتهای مهم بازسازی را در ساحات تعليم و تربيه ، صحت عامه و ترميم برخی تاسيسات زيربنايی در پايتخت روی دست گرفته است امر باز سازی در مناطق ، جدا از توجه به دور مانده است. بخش اعظم منابع مالی تأ مين شده به کابل اختصاص يافته است : از جملهً يکصد وهفتاد پروژه زود ثمر فهرست شده توسط يو اس ای آی دی از جنوری 2002 بدينسو ، بيش از نصف آن برای تقويت ظرفيت حکومت مرکزی و يا مستقيما به کابل اختصاص داشته است. ده درصد ديگر آن نيز به ولايات پشتون نشين تخصيص يافته است. علاوه برآن ولاياتی وجود دارند که از کمک های يو اس ای آی دی تقريبا هيچ بهره يی نبرده اند. ( معلومات از گزارش ماهنامه ساحوی يو اس ای آی دی در انتر نت گرفته شده است. )



بالا

صفحة دری * بازگشت