دستگير نايل

نگاهی به کتاب

جنگ های کابل

 

        

کتاب ( جنگ های کابل )سال های( 1371_1375 ) جناب جنرال سید عبد القدوس « سید » را این روز ها به دست اوردم وخواندم.این کتاب ارزشمند تاریخی،در 390 صفحه وهشت فصل با پیشگفتاری ازخود نویسنده به وسیله ی نشریه ء ( آیدا ) جمهوری فدرال آلمان در سال 2009 به چاپ رسیده است.جناب جنرال سید،از کادر های نظامی اردوی ملی افغانستان ، و از تحصیلکرده گان دانشگاه های نظامی افغانستان، هند، و اتحاد شوروی سابق است که در قطعات مختلف اردو و قوت های زمینی و هوایی کشور، کار کرده و تجارب مسلکی نظامی را طی سالهای خدمتگذاری به وطن، کسب کرده است.جنرال سید ، پس از درگیری های داخلی و جنگ های تنظیمی در کشور، مجبور به ترک وطن شده واین سالها بعنوان مهاجر، در آلمان زنده گی میکند.

      کتاب (جنگهای کابل)، همانگونه که از عنوانش پیداست،اختصاص دارد به درگیری ها در شهر کابل و جنگ های خانمانسوزی که میان تنظیم های جهادی هنگام حکومت آنها درپایتخت شهنامه ای افغانستان( کابل) رخداده وویرانی های سنگین وفجایع ننگینی را در تاریخ معاصر افغانستان،به بار اورده است.دراین اثر مهم که نویسنده برای کسب معلومات وگرفتن اطلاعات به هر دری سر زده وچه بسا که خود، ناظر وشاهد آن وقایع خونین بوده، علل وقوع جنگ ها، و نتایج خونبار آن را از کودتای هفت ثور 1357 و تجاوز نظامی اردوی شوروی گرفته، تا ختم حکومت مجاهدان وتصرف کابل به وسیله ی طالبان در سبتامبر 1996 ، به نقد وبر رسی گرفته و حادثات و وقایع کشور را مانند آیینه ای تمام نما، در برابر دیده گان مردم وخواننده گان کتاب خود، قرار داده است.

           در کشور ما، تاریخ نویسی همیشه با جعل تاریخ و قلب حوادث و حقایق آغاز شده و انگشت شمار تاریخ نویسان و واقعه نگارانی داریم که به نفع طبقات حاکم و یا گروهها و اقوام، قلم فرسایی نکرده باشند.و از حقایق تاریخ، جعل تاریخ؛ ننوشته باشند.قهر مان سازی، شخصیت پرستی شخصیت های کاذب، و بر تری جویی قومی  و زبانی ، یکی از ویژه گیهای برخی از واقعه نگاران ما، در طول زما نه ها بوده است.در زمانه ی ما نیز، دیدیم وخواندیم که قلم به دستان ما چه جنایت کارانی را که(قهرمانان ملی)،(با با ها)،(امیر)و امیرالمومنین) نساختند!! با همین دلیل است که تا امروز، انگشت شمار  کتاب های پژوهشی و تاریخ واقعی مردم خود را داریم.

               جنرال سید، البته که یک راوی و واقعه نگار است تا یک تاریخ نویس وکتاب (جنگ های کابل) او هم بیشترینه متکی بر مشاهدات عینی خود او وخاطراتی که داشته،استوار است.وشیوه نگارش کتاب هم تخصصی و کارشنا سانه نیست.بلکه یک خاطره نویسی است.وپر واضح است که در نگارش وقایع، سمپتی هایی هم دارد و حق احترام جوانبی را هم رعایت کرده است.اما آنچه که روشن است، اینست که نویسنده ،خود شاهد عینی وقایع بوده و در درون ماجرا ها و حادثه ها، زنده گی کرده است و هر چه را که دیده و شنیده، بگونه ی روشن و واقع بینانه، به تصویر کشیده است.لذا بیان وقایع، بسیار طبیعی وعینی بنظر می آید تا اینکه روایتگر دیگران باشد.

     بنظر می رسد که نویسنده ی کتاب، بسیار واقعیت نگار تر از بسیاری نویسنده گانی باشد که در داخل وخارج از افغانستان جنگ های داخلی کشور را پیگیری کرده باشند.اگر گرایش ها وسمپتی هایی در نگارش کتاب هم به نظر بیاید،آن گرایش ها، یک تعلق خاطر اندیشه ای و آرمانی است تا گرایش قومی، قبیله ای، سازمانی وگروپی. در کتاب، هیچکس قهرمان ساخته نشده وخودش نیز فقط ناظر و شاهد وقایع بوده ومسوولیت داشته آن وقایع را به قلم بیاورد.حال آنکه ما میخوانیم خاطره نویسی ها و واقعه نگاری هایی را که از دید گاه قومی، زبانی گروپی  وتعلقات خاص، خاطره نگاری و تاریخ نویسی کرده اند.هم قهرمان ساخته اند وهم خود، قهرمان بوده اند. هم با دوست وهمسنگر خود بوده اند و هم با دشمن، سر یاری وهمکاری جنبانده اند.

      زبان و ادبیات کتاب ( جنگ های کابل ) بسیار ساده، روان وعاری از تکلف لفظی ومعنوی است.وخواننده را عاشقانه به دنبال پیگیری وقایع و رخداد ها میکشاند.در بیان بر خی رویداد ها،نثر بسیار زیبا و داستان گونه هم دارد که در دل خواننده، چنگ می زند.در صفحه 248 کتاب، نمونه ای از چنین نثر را میخوانیم:« ..حوالی بعد از ظهر روز پانزدهم ثور سال 1371خورشیدی که دربخشهایی از آسمان شهر،ابرهای سیاه،با رگه های خاکستری  نقش بسته بود، چمنزار های کلوپ عسکری را، باران خفیف ان روز، شسته ونسیم ملایم، بوی گل و سبزه را در محیط ماحول، می پراگند.جنگ، میانگروهی تا هنوز از شدت خود نه کاسته بود؛ راکت ها و شراپنل های توپچی، اینجا و آنجا بر منازل مسکونی، بویژه در اطراف قرار گاه گار نیزیون کابل، عمارت رادیو تلویزیون دولتی فرود می امد.دود وغبار بر خاسته از فیر ها،ترکش راکت ها،خمپاره ها، واسلحه ی ثقیل،چون شهپر سیاه وخاکستری، در پرده های موازی،فضای شهر را،پوشانیده بود.دو کوه قد بر افراشته در شهر، اسمایی و شیر دروازه در عقب این دود وغبار، پنهان شده بودند گویی نمیخواستند بدانند که در شهر، چه میگذرد....»

         همچنانکه در اکثر اثار نویسنده گان داخلی وخارجی پیرامون جنگ های افغانستان، دشمنی میان گروه ها، قسم خوری وعهد وپیمان شکنی تنظیم های جهادی،بی برنامه گی، وابستگی،و عدم دلبستگی شان به منا فع ملی و ارزش های جهاد به سختی تقبیح شده وبه باد انتقاد گرفته شده است، معی الوصف،در این کتاب نیز جنگ میان تنظیم ها، ( حزب اسلامی و شورای نظار،ملیشه های شمال، اتحاد اسلامی و حزب وحدت)، همراه با ویرانی کابل وتاراج میراث های تاریخی وفرهنگی، بشدت مورد انتقاد قرار گرفته و از چهره های رهبران جهادی و ان هایی که با معا مله گری و قدرت طلبی کشور را به خاک وخون کشانیده اند، پرده برداشته است.

           جنرال سید، بر تداوم جنگ ها میان گروههای متخاصم، دلایل فراوانی را آورده است افزود بر آن، اینکه چرا ان جنگها تداوم یافت و پیامد های ان چه بود، نیز بحثی است دراز دامن که نویسنده آن وقایع را موشگا فانه بر رسی وپیگیری کرده است.که باید به خود کتاب،مراجعه کرد.کشتن اسیران جنگی وتیر باران های دسته جمعی مخالفان توسط تنظیم ها وحکومات وقت در هر برهه ای از تاریخ را نویسنده، مخالف موازین بین المللی وحقوق بشر وجنایت دانسته وخواستار باز پرسی وپیگیری، توسط مجامع ملی و بین المللی شده است.

     در کتاب جنگ های کابل، دو چهره ی سر شناس جهادی حکمتیار واحمد شاه مسعود، بیشتر از دیگران مورد نقد وارزیابی قرار گرفته وانها را عامل اصلی تداوم جنگ و ویرانی کابل دانسته است.در صفحه 77 کتاب در باره احمد شاه مسعود میخوانیم: « .......مسعود وگروه اش، در عقب شعار های تند مذهبی، پنهان گردیده بنام جهاد و مقاومت،که خواست بیگانه ها بود، مردم خود را می کشتند و هر قدر که بر سال های بعد ، تداوم حضور نظامی شوروی وخروج آن از افغانستان وسالهای جنگ کابل، جنگهای او با طالبان، گریز او از کابل نزدیکتر شویم، به همان اندازه او را خوبتر، می شناسیم.....» و در مورد حمایت روس ها از مسعود مینویسد: «  شوروی ها، حین حضور نظامی شان در افغانستان،« مسعود » را یک سیما و یک الگوی کار امد ، در راستای سیاست ها ومنافع شان در آینده ی افغانستان وبویژه اوکه در کمر بند سرحدات جنوبی شوروی با افغانستان تا حدودی تسلط داشت، برگزیده بودند.از همین رو،و در مقاطع زمانی مختلف،...با ارسال مقادیر هنگفت پول ، اسلحه و تجهیزات حربی، سخاوتمندانه در کنار ( مسعود) وجمعیت اسلامی، ایستادند...»

         در مورد ترس روسها از گروه طالبان ودفاع از مسعود مینویسد:« روسها، گروه طالبان را که از جنوب و عمدتا از اقوام پشتون به جهاد بر خاسته بودند، گروهی آله ی دست پاکستان و محافل بنیاد گرایی اسلامی جهانی و وابسته به منافع غرب می پنداشتند.هراس اصلی آن بود که طالب ها، با تسلط سراسری به افغانستان،در محور سیاست های ضد روسیه قرار گرفته ، با به چالش کشیدن روسیه، غرامات جنگی، می ستانند.از همینرو، در گرم نگهداشتن تنور جنگ،( مسعود ) را ملعبه قرار داده ودر ستیع جنگهای شهروندی، نگهداشتند.(ص 77 ) 

همچنان نویسنده از قرار داد ها وپروتو کول هایی که مسعود با روسها درهنگام جهادش با حزب حاکم (ح.د.خ.ا )  وتجاوز روس ها بسته است، اسناد معتبری را ارایه کرده است که در صفحات 58 – 68 قید شده است.

         نویسنده کتاب ( جنگهای کابل) ، از رهبر حزب اسلامی (حکمتیار) نیز چهره ای منفور، جنایتکار ، قاتل و معامله گر به تصویر کشیده است و مینویسد:« در طول دهه های هشتاد  تا نود میلادی دوران جنگ سرد،یکی از مورد پر لطف ترین گروههای جنگ،حزب اسلامی، به رهبری گلب الدین حکمتیار بود. مردی که او وهمفکرانش به زن ستیزی، وپاشیدن تیز آب به روی زنان که از پوشیدن حجاب اجتناب میکردند،شناخته شده بود.علی الرغم تظاهر به امریکا ستیزی،پنجاه در صد کمکهای امریکا را بدست آورد......در سال 1992 بعد از شکست پروگرام ملل متحد ، به وسیله ی اتلاف شمال ، سعی کرد کابل را متصرف گردد.اما بوسیله ی ملیشه ها به شکست مواجه گردید.اما مواضع خود را در چهار اسیاب، حفظ کرد.ودر طول جنگ در کابل،(1371 _1375 ) با فاجعه بار ترین حملات آتشی، باعث کشتار وویرانی غم انگیز شهر کابل گردیده است...»

       جنرال قدوس سید در کتاب خود، هیات اجراییه ی حزب وطن وبرخی جنرالان اردوی افغانستان راکه پس از شکست پلان صلح ملل متحد  بطور خود سر ، قدرت را به بخشی از مجا هدان تسلیم کردند، و آن، ناشی از صف آرایی های قومی، گروهی و زبانی آنها بود، نیز مورد نقد وملامتی قرار داده ومینویسد:« سوگبار ترین فصل مخا صمات هیات اجراییه را در آن لحظه  تاریخی ، اغماض وفراموشی سرنوشت اعضای حزب تشکیل میدهد. دوصد هزار حزبی پاکنهاد، که پاک وشریفانه زیستند؛به مردم ووطن عشق ورزیدند،در برابر تحجر وتوحش بنیاد گرایی وتروریزم القاعده، سینه سپر کردند،...به بی سرنوشتی محکوم شدند.در حالیکه رهبری حزب با حفظ یکپارچگی میتوانستند یک اپوزیسیون کار امدی را در برابر گروه های بر خاسته از شمال و متعاقبن جنوب و کودتا گران ، سازمان دهند.در نتیجه ی آن، روء یا های یک نسل که جامعه ی مرفه و مترقی میخواستند و خون های بسیاری برایش ریخته شده بود، بر باد رفت! حزبی ها، قربانی غفلت و بد عهدی همعهدان خود شدند.»

 

 



بالا

صفحة دری * بازگشت