کاندیدای اکادمیسین سیستانی

 

معرفی کتاب

 

 

رستاخیزقندهاروفروپاشی دولت صفوی درایران

 

بامسرت به فرهنگیان کشورطلوع ستاره ای رادرپهنهً فرهنگ وتاریخ کشورمژده میدهم که بریک مرحلهً  بسیار مهم تاریح وطن ما پرتومی افشاند ، مرحله ایکه پس از یک دهه وقفه به تاسیس دولت معاصر افغانستان منتج میشود.

« رستاخیزقندهاروفروپاشی دولت صفوی درایران» اثرتازه ای است ازکاندیدای اکادمیسین سیستانی  درعرصه تاریخ که درسال جاری از سوی « دافغانستان دکلتوری ودی تولنی» بمناسبت سیصد مین سال قیام میرویسخان،به نشررسیده است. این اثردارای یک مقدمه وچهارفصل در132 صفحه با قطع وصحافت مرغوب درمرکزنشراتی دانش درپیشاور طبع شده است.

دراین کتاب زوایای تاریک تاریخ جنبش مردم قندهار، برای رهایی اززیرسلطه استبداد مذهبی دولت صفوی در آغاز قرن هژدهم، به بررسی نقادانه گرفته شده و آنچه براهمیت این پژوهش بکر واستثنایی افزوده است ، اینست که مولف یادداشتها وتحلیل های خود را دقیقاً بر منابع و مدارک شاهدان عینی اروپائی  استوار ساخته  است . شاهدانی که از تعصب ملی ومذهبی ایرانی ویا افغانی بدور بوده اند ورخداد های تاریخی زمان خود را بطوریکه بوده ضبط وبه مراجع مربوط کشور خود ارایه داشته اندوسپس آن یاداشتها بزبانهای مختلف چاپ وانتشار یافته اند. به همین دلیل مولف درمقدمه کوتاه خود مینگارد:

«از وظايف مبرم هرنسلى يکى آنست تا بر مبناى يافته ها و دريافته هاى تازه، تاريخ کشور خود را باز نگرى و دوباره نويسى کند. نکات نوين مبتنى برمدارک و اسناد تاريخى ،باستان شناسى، شواهدکتبى، روايات شاهدان عينى، برتاريخ کشور علاوه نمايد و نکات اضافى وغير مستند وناقابل باور را از متن تاريخ پاک وبرطرف کند.

يکى ازمراحل تاريخى کشور،که برآن غبارتعصب مذهبى يا قومى نشسته، مرحله قيام وخيزش مردم ستم ديده و تحقیرشيده قندهارازدست حاکميت استبدادى صفوى توأم با فاشيزم مذهبى است. در دوره حاکميت صفوى، مذهب «تشيع» به حيث مذهب رسمى دولت با شديد ترين استبداد سياسى و مذهبى وقتل عام هاى گسترده همراه بود. گروه هاى قومى و مذهبى غير شيعى موردتوهين وآزاروحتى کشتار دسته جمعى قرارميگرفتند و با اعمال قتل و شکنجه و خشونت و مصادره دارائى وادار ساخته ميشدند تا ازمذهب خود برگردند و به مذهب شيعه بگرايند.

ارنولد توينبى، نام آورترين مورخ انگليسى ميگويد:« شاه اسماعيل براثر اتخاذسياست افراطى دشمنى با تسنن وازبين بردن مشايخ وبزرگان متصوف، بين دومنطقه بزرگ نفوذ تمدن ايرانى افتراق انداخت وبراى مدت چهارقرن از زمان سلطان سليم تا دوره اتاتورک نه تنها رابطه شرق وغرب راقطع کردو پخش تمدن وفرهنگ ايرانى درجانب غربى اين سرزمين پهناورمنقطع شد، بلکه ايران درمنطقه شرقى نفوذتمدن وفرهنگ خودنيز بمناسبت افراط دراختلاف شيعه وسنى ازگسترش اين نفوذمحروم ماند. بعلاوه بمناسب اين سياست ،حکمت و فلسفه فداى شريعت وفحص وبحث برآن شد و بدين ترتيب بودکه فرهنگ وتمدن ايرانى بيکباره از رونق افتاد و ديگرآنرا بازنيافت.» (دکتر شفا، توضيح المسايل ، ص ١١٢)  

بقول داکترشفا: شاه اسماعيل صفوى، سلطنتش را باکشتن بيست هزار مرد از اهل تسنن درتبريز آغازکرد و وقتى رهسپار مشهد شد، قزلباشان او درطبسين هشت هزار مرد را از دم تيغ گذراندند تا عطش خون ريزى شاه اطفاء يابد. شاه عباس اول دو برادرش را بايک برادرزاده و عمويش اش کورکرد، سپس دو پسرخود (محمدميرزا و اماقلى ميرزا) را کور و سومى (صفى ميرزا) وليعهد را نيز بطرز فجيعى به قتل آورد. آخرين پسرش که طاقت کورى را نداشت خود کشى کرد. وبدين ترتيب هيچ فرزند ذکورى از شاه عباس باقى نماند. پس وقتى عادل ترين پادشاه اين سلسله بانزديک ترين کسان خود چنين کرده باشد، تکليف ديگران معلوم است که چگونه بوده ميتوانست.

در عهد شاه سلطان حسین آخرین شاه نگون بخت سلسله صفوی، تعصبات مذهبى روحانيت شيعه چنان اوج گرفت که سبب شد دراکثريت ايالات تابع ايران اقليتهاى مذهبى دست به شورش وطغيان بزنند. چنانکه درسال ١١١١ بلوچان برکرمان حمله نمودند، درسال١١٢١ مردم قندهارقيام کردند، و درسال١١٢٣ لزگيان داغستان ، درسال ١١٢٦ ابداليان هرات، درسال ١١٢٧ کُردان سنى دست به قيام بزرگى زدند. در سال ١١٣٥ ارمنيان قفقاز بغاوت کردند.در همان سال مردم گرجستان شرقى نيز دست بشورش زدند. درسال ١١٣٣ لُرها و در١١٣٤ بلوچها وعربهاى مسقط سر به بغاوت برداشتند. درهمين سال ١١٣٤ درشيروان حميت مذهبى اهل تسنن به غليان آمد و برهبرى حاجى داؤد مدرس برشماخى کرسى شيروان حمله کردند و در آن حادثه چهارتا پنج هزار اهل تشيع را از دم تيغ گذشتاندند و به هوادارى ترکيه عثمانى شعار دادند.

خلاصه بى نظمى و از هم گسيختگى امور ادارى، اختلافات و تو طئه چينى در باريان يکى عليه ديگرى، رشوه خوارى و ستمباره گى حکام خود کام صفوى و عدم رعايت قوانين جارى در کشور، تعصبات مذهبى و محلى نسبت به گروه هاى که مذهب شيعى نداشتند، عدم دادرسى به شکايات مردم، فشار مالياتهاى توان فرسا و اعمال فشار و شکنجه براى وصول ماليات هاى عقب افتاده، در عهد شاه سلطان حسين صفوى ، در پهلوى ده ها کاستى ديگر، سبب، ميشد تا افراد و شخصيت هاى مؤثر جامعه در فکر چاره کار خود بر آيند و به انديشه استقلال ملى و محلى خود بيفتند و از شرايط مساعد، بهره بردارى لازم را بنمايند.

با بهره گيرى ازاين شرايط بود که درسال های١١١١و١١١٥و ١١١١٩= 1699و1705و1707 مردم قندهارباشورش خود برضد حاکمیت صفوی تنفر وانزجار خود را ابراز وسرانجام بادرایت میرویسخان هوتکی بفکر استقلال خود می افتند وبالاخره با نابودی کامل سپاه صفوی در قندهاردرسال1709 علم استقلال برمی افرازند ودیگر تلاش های دولت صفوی برای مطیع نمودن دوباره مردم بجای نمیرسد وازآن پس قندهاریان دلیر با همدلی وهمیاری دیگرمردم ستم دیده  تا قلب ایران  يعنى تا اصفهان پيش تاختند وتا آن دولت را نابود نکردند، از پيکار دست نگرفتند.»

 شرح اين رخدادهای تاريخى را برمبناى مدارک واسناد معتبرکتبى دراین کتاب میتوان بخوانش گرفت. ضمن آرزوی موفقیت برای مولف محترم ،داشتن این کتاب نفیس وگرانسنگ را برای اهل مطالعه وکتاب توصیه میکنیم.

 

علاقه مندان میتوانند این کتابرا پس ازتماس باتلفن شماره 00492218908665 از نزد آقای زرین انحورمقیم کلن آلمان ویاتلفن92912564513 +از مرکز نشراتی  دانش در پیشاوردریافت نمایند.

 

 

 

 



بالا

بالا

صفحة دری * بازگشت